و یستفتونک فی النساء قل الله یفتیکم فیهن و ما یتلی علیکم فی الکتاب فی یتامی النساء اللاتی لا تؤتونهن ما کتب لهن و ترغبون ان تنکحوهن و المستضعفین من الولدان و ان تقومواللیتامی بالقسط و ما تفعلوا من خیر فان الله کان به علیما (127)و ان امراة خافت من بعلها نشوزا او اعراضافلا جناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحا و الصلح خیر و احضرت الانفس الشح و ان تحسنوا و تتقوا فان الله کان بما تعملون خبیرا (128)و لن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء و لو حرصتم فلا تمیلوا کل المیل فتذروها کالمعلقة و ان تصلحوا و تتقوافان الله کان غفورا رحیما (129)و ان یتفرقا یغن الله کلا من سعته و کان الله واسعا حکیما (130)و لله ما فی السماوات و مافی الارض و لقد وصینا الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و ایاکم ان اتقوا الله و ان تکفروا فان لله ما فی السماوات و ما فی الارض و کان الله غنیا حمیدا (131)و لله ما فی السماوات و ما فی الارض و کفی بالله وکیلا (132)ان یشا یذهبکم ایهاالناس و یات بآخرین و کان الله علی ذلک قدیرا (133)من کان یرید ثواب الدنیافعند الله ثواب الدنیا و الآخرة و کان الله سمیعا بصیرا (134)...
صفحه : 157
ترجمه آیات
در باره ارث زنان از تو فتوا می خواهند، بگوزمام امر احکام به دست خدا است، خدا در باره آنان حکم صادر می کند(همچنانکه در اول سوره، احکام ارث آنان را صادر کرد)و همچنین احکامی را که درمورد دختران پدر مرده که شما حقشان را نمی دادید و دوست داشتید آنان را اگر صاحب جمال بودند به نکاح در آورید و نیز احکام مربوط به کودکان عقب مانده را در کتاب(در اول همین سوره)صادرکرد و در اینجا نیزبطور عموم در باره اطفال پدر مرده حکم می کند به اینکه رعایت عدالت را در باره آنان بکنید و بدانید که هرعمل خیری انجام دهید خدا بدان دانا است(127).
و هر گاه زنی از بی میلی و یا سرگردانی شوهرش بیم دارد و بخل که خدا به منظور حفظ و دفاع از حق در نهاد جانها نهاده در او تحریک شد، او و همسرش مجازند به منظورنوعی اصلاح از قسمتی از حقوق خودصرفنظر کنند و صلح در هر حال بهتر است و اگر شما مردان احسان کنید و رعایت تقوا بنمائید خدا از آنچه می کنید با خبر است(128).
شما هرگز نمی توانید در بین چند همسر عدالت را(به تمام معنا یعنی زائد بر مقدار واجب شرعی)رعایت کنید، هر چند که در آن باره حرص به خرج دهید پس(حد اقل آن یعنی مقدار واجب را رعایت کنید)و به کلی از او اعراض مکنید که بلاتکلیفش گذارید و اگر اصلاح کنید و تقوا پیشه خود سازید و در نتیجه ازگناهش درگذرید و به او ترحم کنید بدانید که درگذشتن و ترحم صفت خدا است(129).
و اگر زن و شوهر از هم جدا شدند، خدا به گشایشگری خود هردو را به وسیله همسری بهتر بی نیازمی کند و گشایشگری و حکمت صفت خدا است(130).
و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن خدا است، ما قبل از شما به اهل کتاب(یهود و نصارا)سفارش کردیم، به شما نیز سفارش می کنیم که از خدا پروا کنید و اگرکفران کنید - به خدا ضرری نمی زنید، که - آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است - که یکی از آنها خود شمائید - ملک خدا است و بی نیازی و ستودگی صفت خدا است(131).
تکرار می کنم غفلت نورزید که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن خدا است و خدا برای تکیه گاه بودن کافی است(132).
اگر بخواهد ای مردم همه شما را می بردو خلقی دیگر می آورد و قدرت بر این کار صفت خدااست(133).
کسی که از زندگی پاداش دنیوی را بخواهد، باید بداندپاداش دنیا و آخرت هر دو نزد خدا است وشنوا و بینا بودن فت خدا است(134).
...
صفحه : 158
بیان آیات بیان آیات مربوط به زنان و مسائل زن و شوهر و تعدد زوجات
گفتار در این آیات در حقیقت برگشت به مطالب اول سوره است که آنجا نیز سخن درامور زنان بود، مسائل ازدواج و اینکه ازدواج با چه کسانی حرام است و مسائل ارث وغیره را بیان می کرد، در اینجا نیز به همان مسائل پرداخته شده و آنچه سیاق به ما می فهماند این است که این آیات بعداز آن آیات نازل شده، و اینکه مردم بعد از شنیدن آن آیات در امر زنان از رسول خدا(ص)سؤال هائی کرده بودند، چون در آیات اول سوره رسوم ریشه دار عرب را لغوو باطل اعلام کرده و آنچه مردم جاهلیت از حقوق زنان در اموال ودر معاشرت ها پایمال کرده بودند را احیاء کرده بود و جای آن داشت که سؤال کنند و توضیح بخواهند.
خدای تعالی رسول گرامی خود را دستور داد تا در پاسخشان بگوید که: احکامی که در شریعت او به نفع زنان و به ضرر مردان تشریع شده فتاوائی است آسمانی و احکامی است الهی و خود آن جناب در تشریع آنها هیچگونه دخالتی نداشته و نه تنها در تشریع این احکام دخالت ندارد بلکه در تشریع هیچ حکمی دیگر و از آن جمله تشریع احکام مربوط به ایتام زنان هیچ دخالتی ندارد و باز این تنها نیست بلکه خدای تعالی بطور کلی در باره ایتام دستورشان داده که به قسط و عدالت رفتار کنند.
آنگاه چند حکم از احکام اختلافی بین زن و شوهر را که مورد ابتلاء عموم است بیان فرموده است.
و یستفتونک فی النساء قل الله یفتیکم فیهنراغب می گوید: کلمه: فتیابه ضمفاءونیز کلمهفتوابه فتح اول به معنای پاسخ دادن به حکمی است که تشخیص دلیل آن برای دیگران مشکل باشد و چون گفته می شود: من از فلانی استفتاء کردم و او به من چنین افتاء کرد معنایش این است که من از اوحکم شرع را پرسیدم و او حکم را برایم بیان کرد.(1) و آنچه از موارد استعمال این ماده لغوی فهمیده می شود این است که معنای این کلمه جواب دادن به امور مشکل است، البته نه هر جوابی بلکه جوابی که از خودانسان باشد و انسان آن جواب را با اعمال نظر و فکر بدست آورده باشد(و به همین جهت است که مساله گو راصاحب فتوانمی خوانیم)گو اینکه به خود نظریه نیز هر چند ابتدائی و ساده باشد اطلاق فتوا
............................................ (1)مفردات راغب، ص 373.
صفحه : 159
می شود، به دلیل اینکه در آیه مورد بحث فتوا را به خدای تعالی نسبت داده، با اینکه خدای تعالی مانند یک مجتهد اعمال رویه و فکر ندارد.
و این آیه هر چند که تحمل چند جور معنا را دارد و با در نظر گرفتن وجوه مختلفی که مفسرین در ترکیب جمله بعدشو ما یتلی علیکم...دارند و می توان آن را به معانی مختلف معنا کرد، چیزی که هست اگر آیه شریفه را به سایر آیاتی که در اول سوره نظر به امور زنان دارندضمیمه کنیم این معنا استفاده می شود که این آیه بعد از آن آیات نازل شده است.
و لازمه این بعدیت این است که استفتائی که در امر زنان کرده اند،مربوط به همه احکامی بوده که در جاهلیت بین عرب معمول و معروف نبوده و اسلام آن را پدید آورده و بدعت نهاده و معلوم است که آن احکام مربوط می شده به حقوق زنان در ارث و در ازدواج و ربطی به احکام یتیم های زنان ومسائلی از این قبیل نداشته، چون اینگونه مسائل مربوط به طائفه خاصی از زنان است نه همه زنان، چون همه زنان شوهر مرده نیستند و شوهر مرده ها هم یتیم در آغوش ندارند، علاوه بر اینکه عهده دار مساله یتیمان جمله دیگری است که می فرماید:و ما یتلی علیکم فی الکتاب فی یتامی النساء...پس استفتاء مربوط به احکام زنان از آن جهت که زن هستند می باشد و قهرا شامل تمامی زنان عالم و جنس آنان می شود.
و بنابر این مراد از آنچه خدا در مورد زنان فتوا داده و فرموده: بگوخدا در مورد زنان فتواداده، همان بیانی است که خدای تعالی در آیات اول سوره داشت و در اینجاکلام اقتضاءداشت که امر فتوا را به خدای تعالی ارجاع دهد و از رسول خدا(ص)برگرداند تاگفتار این معنا را به خودبگیرد: زنان از تو می خواهند که درباره آنان فتوا دهی، بگو امر فتوا ه دست خدا است و او هم فتوا را در آیات اول سوره داده است.
و ما یتلی علیکم فی الکتاب فی یتامی النساء...و المستضعفین من الولداندرسابق گفتیم که از ظاهر سیاق و زمینه کلام چنین بر می آید که اگر خدای تعالی دراینجامتعرض حکم یتامای مردم و کودکان مستضعف شده، از این جهت بوده که به حکم زنان اتصال دارد و مربوط به آن است، همچنانکه در اول سوره نیز متعرض مساله ایتام مردم شد و این نه بدان جهت است که از رسول خدا(ص)فتوای آنان را خواسته بودند بلکه همانطور که گفتیم صرفا برای این بود که به احکام سایر زنان ارتباط داشت و گر نه مساله استفتاءتنهادر مورد زنان شده، بدان جهت که زن هستند نه بدان جهت که زنان یتیم دارند.
و لازمه این سخن آن است که جمله: و ما یتلی علیکم...عطف باشد بر ضمیر
صفحه : 160
مجرور به حرففییعنی عطف است برفیهنو اگر بگوئی بیشترعلمای نحو ممنوع کرده اند که جمله ای بر ضمیر عطف شود، جواب می گوئیم آری و لیکن فراء آن را جائز دانسته و بنابر این منظور از جمله: ما یتلی علیکم فی الکتاب فی یتامی النساء...احکام و معارفی است که آیات نازله در باره دختران و پسران یتیم متضمن آن است و در اول این سوره جای داده شده.
و کلمهتلاوت(که فعل یتلی از آن گرفته شده)همانطور که برخواندن الفاظ اطلاق می شود، بر القاء معانی آن الفاظ نیز اطلاق می گردد و معنای آیه مورد بحث این است که: بگو خدای تعالی شما را در باره زنان فتوا می دهدو نیز در احکامی که در کتاب در مورد ایتام زنان بر شما تلاوت می شود، فتوا می دهد.
اقوال و احتمالاتی که در باره جملهو ما یتلی علیکمدر آیه شریفه گفته شده است و چه بسا از گفتار بعضی از مفسرین چنین بر می آید که خواسته است جمله: و مایتلی علیکمراعطف کند بر موضع و موقعیت کلمهفیهن، چون این کلمه هر چندبه ظاهرجار و مجرور است ولی در واقع مفعولیفتیکماست و اگریفتیکمرا به معناییبین لکمبگیریم، معنایش این می شود که خدا احکام مربوط به زنان را برای شما بیان می کندو نیزما یتلی علیکم فی الکتابرا برایتان بیان می کند.
و چه بسا برای الفاظ این آیه تجزیه و ترکیب های دیگری ذکرکرده اند که خالی ازتعسف(و زورگویی)نیست، بطوری که نمی توان کلام خدای تعالی را به چنان ترکیب هائی نسبت داد، مثلابعضی از مفسرین گفته اند: که جمله: و ما یتلی علیکم عطف است بر موقعیتی که اسم جلالهاللهو یا ضمیر نهفته دریفتیکمکه آن نیز به الله بر می گردد ودر جملهقل الله یفتیکم (1) می باشد.
بعضی دیگر گفته اند: جمله:و ما یتلی علیکمعطف است بر کلمهنساءدرجمله:یستفتونک فی النساء (2).
بعضی دیگر گفته اند: حرفواودر جملهو ما یتلی علیکم فی الکتاباصلاعاطفه نیست بلکه واو استینافی است که جمله ای را از نو آغاز می کند پس جمله مورد بحث مربوط به ماقبل نیست و جمله: ما یتلی علیکممبتداء است و خبر آن فی الکتاباست
............................................ (1)(که همه می دانیم در این جمله کلمهاللهمبتداءاست و قهرا معنای آیه چنین می شود: الله تعالی برایتان بیان می کند وآنچه هم که بر شما تلاوت می شود نیز بیان می کند.مترجم). (2)(که قهرا معنایش چنین می شود: از تو ازاحکام زنان استفتاء می کنند و نیز از آنچه بر شماتلاوت می شود استفتاء می کنندو نچسب بودن این معنا بر کسی پوشیده نیستمترجم).
صفحه : 161
و معنای جمله این است: آنچه بر شما تلاوت می شود،در کتاب استو در حقیقت می خواهدعظمت کتاب را برساند.
بعضی دیگر گفته اند: حرفواودرجمله: و ما یتلی علیکمنه عاطفه است ونه استینافی،بلکهواوسوگند است، نظیرواو در جمله: و اللهقسم است و جمله: فی یتامی النساءبدل است از کلمهفیهنومعنای آیه چنین است که: بگو الله تعالی شما رادر امور و احکام زنان فتوا می دهد،سوگند به آنچه در کتاب در مورد ایتام زنان بر شما تلاوت می شود که خدای تعالی این کار را خواهد کرد.این بود نمونه ای از وجوهی که مفسرین در این آیه ذکر کرده اند که تعسف و زور بودن آنها بر کسی پوشیده نیست.
درآیه مورد بحث زنان را توصیف کرده به: اللاتی لا تؤتونهن ما کتب لهن وترغبون ان تنکحوهنو این در واقع توصیفی است برای یتیم های این زنان، می فرماید: خدای تعالی برای شما بیان می کند آنچه را که درمورد ایتام زنان بر شما تلاوت می شود، ایتام زنانی که یتیم دار و مال دار و صاحب جمالند و شما حق آنان را که خدا برایشان معین کرده نمی دهیدو در این توصیف اشاره است به اینکه در جاهلیت اینگونه زنان چه نوع محرومیتی داشتند،محرومیتی که باعث شد خدای تعالی آن احکام را به نفع آنان تشریع کند و سنت ظالمانه ای را که مردم دوران جاهلیت در مورداینگونه زنان داشتند لغو نموده، زنان نامبرده را ازآن تنگنا و مضیقه نجات دهد، چون در جاهلیت رسم بودزنان یتیم دار و یا به عبارت دیگر شوهرمرده را اگر ارثی از شوهر قبلیش برای ایتامش مانده بود می گرفتند و دست ظالمانه خود را هم بر سر آن زن و هم بر اموال ایتام نهاده، اگر زن نامبرده صاحب جمال و حسن می بود با اوهمخوابگی می کردند و از جمالش کام می گرفتند و در اموالش تصرفات دلخواهانه می کردند واگر زشت بود با او همخوابگی نمی کردند و نمی گذاشتند با مردی دیگر ازدواج کند تا اموالش را بخورند.
از اینجا دو نکته روشن می شود: یکی اینکه مراد از جمله: ما کتب لهن (1) کتابت تکوینی است که همان تقدیرهای الهی است و یکی از آن تقدیرها این است که زن وهر انسانی دیگر وقتی به سن ازدواج رسید ازدواج کند، یکی دیگرش این است که هر کسی در مال خودش آزاد است تصرف نماید و کسی مانع دخل و تصرف او در مال و اثاث او نشود، پس مردی که ازتصرف زنی در مال شخصیش و از ازدواج کردنش جلوگیری کند، از چیزی جلوگیری کرده که
............................................ (1)آنچه برایشان مقدر شده.
صفحه : 162
خدای تعالی در مخلوقات خود و از آن جمله در این مخلوقش مقدر کرده است.
و نکته دوم اینکه در جمله: و ترغبون ان تنکحوهنحرف جری در تقدیر است، چون مادهرغبتبا حرف جر متعدی می شود که یا حرففیاست و در این صورت رغبت به معنای میل و علاقه است و در فارسی هم می گوئیم: من در فلان غذا رغبت دارم و یا حرفعناست که در این صورت رغبت به معنای نفرت است و حرف جری که در جمله: وردبحث حذف شده لفظعناست نه لفظفیچون می خواهد بفرماید: از ازدواج وهمخوابگی با آنان نفرت دارید و این با اشاره به محرومیت آن زنان که جمله: لا تؤتونهن ماکتب لهنبر آن دلالت داشت و نیز جمله بعدی که می فرماید: و المستضعفین من الولدانبرآن دلالت دارد مناسب تر است تا اینکه حرف جر رافیبدانیم.
و اما جمله:و المستضعفین من الولدان، این جمله عطف است بر جمله:یتامی النساء، چون از پدر مرده ها تنها کودکان را ارث نمی دادند و آنها را استضعاف می کردند وازارث محروم می ساختند به این بهانه که اینها سوار بر مرکب های جنگی نمی شوند و از حریم خانواده دفاع نمی کنند.
و ان تقوموا للیتامی بالقسطاین جمله عطف است بر محل و موقعیت جمله: فیهنو معنایش این است که بگو: خدای تعالی برای شما بیان می کند که در امر ایتام قیام به عدالت کنید و این جمله در حقیقت به منزله اعراض کردن از یک حکم خاص و توجه نمودن به حکمی عمومی است، حکمی که شمولش از آن حکم خاص بیشتر است، قبلا سخن از حکم خاص به ایتام زنان داشت و در این جمله،حکم را متوجه عموم ایتام نموده، اول در خصوص مال آن ایتام سخن می گفت، حالا درباره مال و غیر مال آنان سخن می گوید.
وما تفعلوا من خیر فان الله کان به علیمادر این جمله به مردان جاهلیت تذکر می دهد به اینکه آنچه خدای عز و جل درباره زنان و در خصوص یتیمان بر آنان واجب کرده خیرشان در آن احکام است و اینکه خدای تعالی به آن دانا است، این تذکر را می دهد تا تشویق آنان به عمل به آن احکام باشد، چون وقتی بدانند که خدا به اعمال آنان دانا است، هم تشویق می شوند و هم از مخالفت او بر حذر می گردند، چون مخالفتشان را نیز می بیند و به آن آگاه استو ان امراة خافت من بعلها نشوزا او اعراضا...این آیه شریفه حکمی را بیان می کند که مورد استفتاء پرسش کنندگان نبود و لیکن از
صفحه : 163
آنجا که با حکم مورد استفتاءشان تناسب داشت در اینجا ذکرشده، نظیر حکمی که در آیه بعدی آمده و جملهو لن تستطیعوا ان تعدلوا...بیانگرآن است که آن نیز از مسائل مورد استفتاءآنان خارج بود.
و اگر شرط اصلاح را خوف نشوز و اعراض قرار داد، نه خودآن دو را، برای این بود که صلح موضوعش از زمانی تحقق می یابد که علامت ها و آثار ترس آور آن تحقق یابد و سیاق دلالت دارد بر اینکه مراد از صلح و مصالحه کردن این است که زن از بعضی حقوق زناشوئی خودش صرفنظر کند تاانس و علاقه و الفت و توافق شوهر را جلب نماید و به این وسیله از طلاق و جدائی جلوگیری کند و بداند که صلح بهتر است.
و احضرت الانفس الشحکلمه: شحبه معنای بخل است و جمله مورد بحث می خواهد این حقیقت را خاطرنشان سازد که غریزه بخل یکی از غرائز نفسانیه ای است که خدای تعالی بشر را بر آن غریزه مفطور و مجبول کرده تا به وسیله این غریزه منافع و مصالح خود را حفظ نماید و از ضایع شدن آن دریغ کند، پس هر نفسی دارایشحوبخلهست و بخلش همواره حاضر در نزد او است، یک زن نسبت به حقوقی که در زوجیت دارد یعنی در لباس و خوراک و بستر و عمل زناشوئی، بخل می ورزد، یعنی از تلف شدن و غصب شدن آن جلوگیری می کند و یک مرد نیز در صورتی که به زندگی کردن با همسرش بی میل باشد، از موافقت و محبت و اظهار علاقه به او بخل می ورزد، در چنین صورتی حرجی بر آن دو نیست در اینکه بین خود صلح بر قرار نمایند، یعنی یکی از آن دو از پاره ای حقوق خود چشم پوشی کند.
وان تحسنوا و تتقوا فان الله کان بما تعملون خبیرااین جمله موعظه ای است برای مردان که از طریق احسان و تقوا تجاوز نکنند و متذکراین معنا باشندکه خدای عز و جل از آنچه می کنند با خبر است، پس در معاشرت با زنان، جورو ستم نکنند و آنان را مجبور نسازند که ازحقوق حق خود چشم بپوشند، هر چند که خود آنان می توانند چنین کنند.
مقدار واجب از عدالت بین همسران متعدد که باید مرد مراعات کندولن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء و لو حرصتم... این جمله حکم عدالت در بین زنان که خدای عزو جل در اول سوره تشریع کرده و به مردان حکم کرده بود که: اگر می ترسیدنتوانید عدالت بر قرار کنید به یک زن اکتفا کنید(1)
............................................ (1)سوره نساء، آیه 3.
صفحه : 164
را بیان می کند و نیز جمله: و ان تحسنوا و تتقوا...که در آیه قبلی بود، به این معنا اشاره دارد، چون آن جمله خالی از بوئی از تهدید نیست و این تهدید باعث می شود که شنونده درتشخیص حقیقت عدل در بین زنان دچار حیرت شود و کلمه: عدلبه معنای حد وسط در بین افراط و تفریط است و تشخیص این حد وسط از امور صعب و بسیار دشوار است و مخصوصا از این جهت که ارتباط با دلها دارد، چون رعایت دوستی عادلانه در بین زنان و اینکه یک مرد به اندازه مساوی زنان خود را دوست بدارد، امری ناشدنی است، چون بطور دائم از حیطه اختیار آدمی بیرون است.
دفع توهم اینکه تعدد زوجات در اسلام لغو شده است لذا خدای تعالی بیان می کند که رعایت عدالت به معنای حقیقی آن در بین زنان واینکه یک مرد حد وسط حقیقی دوستی را در بین زنان خود رعایت کند چیزی است که هیچ انسانی قادر بر آن نیست، هر قدر هم که در تحقق دادن آن حرص بورزد، پس آنچه در این باب بر مرد واجب است این است که یکسره از حد وسط به یکی از دو طرف افراط و تفریط منحرف نشود و تا آنجا که برایش ممکن است رعایت عدالت را بکند و مخصوصا مراقب باشد که به طرف تفریط یعنی کوتاهی در ادای حق همسر خود منحرف نگردد و زن خود را بلا تکلیف و مانندزن بی شوهر نگذارد که نه شوهر داشته باشد و از شوهرش بهره مند شود و نه نداشته باشد تا بتواندهمسری دیگر اختیار نموده، و یا پی کار خود برود.
پس، از عدالت در بین زنان آن مقداری که بر مردان واجب است این است که در عمل و سلوک بین آنان مساوات و برابری را حفظ کند، اگر حق یکی را می دهد حق دیگری را نیزبدهد و دوستی و علاقمندی به یکی از آنان وادارش نکند که حقوق دیگران را ضایع بگذارد، این آن مقدار واجب از عدالت است و اما مستحب از عدالت این است که به همه آنان احسان و نیکی کند و از معاشرت با هیچ یک ازآنان اظهار کراهت و بی میلی نکند و به هیچ یک بداخلاقی روا ندارد، همچنانکه سیره و رفتار رسول خدا(ص)با همسرانش اینطوربود.
و این ذیل یعنی جمله: فلا تمیلوا کل المیل فتذروها کالمعلقة،خود دلیل بر این است که منظور از جمله: هرگز نمی توانید بین زنان عدالت بر قرار کنید، هرچند که بر این معناحرص بورزیداین نیست که قدرت بر عدالت را بطور مطلق نفی کند تا نتیجه اش این باشد که به انضمام آن باجمله: و ان خفتم ان لا تعدلوا فواحدة، ازدواج متعدد در اسلام لغو شود، همچنانکه بعضی از مفسرین این نتیجه راگرفته(و گفته اند جمله اول می فرماید: هر قدر هم که کوشش کنید و حرص بورزید نمی توانید بین چند زن رفتاری عادلانه داشته باشید و جمله دوم
صفحه : 165
می فرماید: اگر نتوانستید عدالت برقرار کنید به یک زن اکتفاکنید، پس نتیجه حاصل ازانضمام این دو آیه این می شود که تعدد زوجات در اسلام ممنوع و ملغی است).
و این اشتباه بزرگی است، برای اینکه جمله: فلا تمیلوا کل المیل...می فرماید:چنان نباشد که یکی از زنها بطور کلی مورد اعراض شما واقع گشته، مثل زنی بشود که اصلا شوهرنداردو این خود دلیل بر این است که جمله: هرگز نمی توانید. ..می خواهد عدالت واقعی و حقیقی را نفی کند وبفرماید شما نمی توانید بین چند همسر عدالت واقعی را بر قرار نموده، (حتی علاقه قلبی خود را بین آنان بطور مساوی تقسیم کنید)پس آن مقدار عدالتی که تشریع شده، عدالت تقریبی است، آن هم در مرحله رفتار نه در مرحله علاقه قلبی و عدالت تقریبی درمرحله رفتار امری است ممکن(همچنانکه می بینیم بسیاری از افراد با تقوا و متدین این عدالت رارعایت می کنند و رفتاری یکسان با همسران خود دارند، هر چند که در دل یکی را از دیگران بیشتر دوست بدارند).
سنت رسول خدا(ص)و عملکرد مسلمانان به آن سنت درمرآ و مسمع رسول خدا(ص)بود و آن جناب از رفتار مسلمانان با زنان متعدد خود اطلاع داشت و ایرادی به آنان نمی گرفت و همان سنت تا عصر حاضر در بین مسلمین برقرار و متصل مانده وهمه اینها دلیل بر بطلان آن توهم است.
علاوه بر اینکه توهم مذکورباعث می شود بگوئیم: اول آیه تعدد زوجات که می فرماید: فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث ورباع (1) ، صرف فرضی است عقلی که در عالم خارج حتی یک مصداق هم ندارد و این نظریه باطلی است که کلام خدای سبحان اجل از مثل آن است.
خدای تعالی بعد از دستورات و نصایحی که در امر معاشرت با زنان داشت با جمله: وان تصلحوا و تتقوا فان الله غفور رحیم، مردان را تشویق و ترغیب کرده به اینکه هر گاه امارات و نشانه های ناسازگاری را دیدند، بلا درنگ در صدد اصلاح برآیند و بیان فرموده که این اصلاح کردن خود یکی از مصادیق تقوا است و تقوا هم به دنبال خود مغفرت و رحمت رامی آورد و این جمله بعد از جمله: و الصلح خیروبعد از جمله: و ان تحسنوا و تتقوا...درحقیقت تاکیدی است بعد از تاکیدی دیگر.
............................................ (1)از زنانی که مورد پسند شما است بگیرید،دوتا دوتا، و سه تا سه تا و چهار تا چهار تا.سوره نساء، آیه 3.
صفحه : 166
و ان یتفرقا یغن الله کلا من سعتهیعنی اگر زنان ومردان مورد بحث کارشان به جدائی و طلاق کشید، خدای تعالی به فضل واسع خود، هم آن مرد را بی نیاز می کند و هم آن زن را و منظور از بی نیاز کردن به قرینه مقام، این است که هر دو را در همه امور مربوط به ازدواج بی نیاز می کند،به آن مرد زنی سازگارو شوهر دوست و...می دهد و به آن زن نیز شوهری دیگر می دهد که بهتر از اول به وی نفقه بدهدوبا او انس و همخوابگی و سایر لوازم زناشوئی را داشته باشد، زیرا چنان نیست که خدای تعالی فلان زن را برای فلان مرد و آن مرد را برای آن زن خلق کرده باشد، بطوری که اگر یکی ازدیگری جدا شد آن دیگر جفت دیگری نداشته باشدبلکه سنت ازدواج یعنی زن گرفتن مردان وبه شوهر رفتن زنان سنتی است فطری و اینکه می بینیم مردان زن می گیرند وزنان شوهر می روند، این رفتار ناشی از دعوتی است که در فطرت آنان است، این زن نشد، زن دیگر و این شوهر نشد، شوهر دیگر.
و کان الله واسعا حکیما و لله ما فی السموات و ما فی الارضاین دو جمله حکم قبلی را تعلیل می کند و می فرماید: اگر گفتیم: خدای تعالی هردو را به فضل واسع خودبی نیاز می کندبرای این بود که خدا واسع و حکیم است و نیز برای این بود که ملک آنچه در آسمانها و در زمین است از آن خدای تعالی است.
و لقد وصیناالذین اوتوا الکتاب من قبلکم و ایاکم ان اتقوا الله...این آیه شریفه دعوت قبلی مردم به مراعات تقوا در همه مراحل معاشرت بین زن و شوهر راتاکید می کندو می فرماید، که: تقوا را در هر حال باید رعایت کرد، چون ترک تقوا کفران نعمت خدای تعالی است، البته این در صورتی است که تقوای حاصل از اطاعت خدا عنوانی جزشکر نعمت های او نداشته باشد و یا در صورتی است که بگوئیم: ترک تقوا و بی پروائی نسبت به خدای تعالی منشای به جز کفر ندارد، حال یا کفر ظاهری نظیر کفری که در کفار و مشرکین هست و یا کفر باطنی و نهفته در درون، نظیر کفری که در مسلمانان فاسق وجود دارد.
با این مطلبی که ما بیانش کردیم معنای جمله: و ان تکفروا فان لله ما فی السموات و ما فی الارض...روشن می شود که می فرماید: اگر شما وصیت ما را حفظ نکنیدآن وصیتی را که به پدران شما و اقوام قبل از شما کردیم و آن وصیت را ضایع گذارده، ترک تقواکنید، ترک تقوائی که یاخودش کفر به خدا است و یا ناشی از کفر به خدا است، در این صورت بدانید که هیچ ضرری به خدای سبحان نمی زنید، چون خدای سبحان احتیاجی به شماندارد نه به شما و نه به تقوای شما و چگونه چنین چیزی تصور دارد با اینکه آنچه در آسمانها
صفحه : 167
و زمین است از آن او است و او بی نیاز و ستوده است.
در اینجا ممکن است بپرسی وجه اینکه جمله: لله ما فی السموات و ما فی الارضدر یک آیه تکرار شده چیست؟مخصوصا با در نظرگرفتن اینکه در آیه بعد نیز بلافاصله برای سومین بار تکرار می شود.
در پاسخ می گوئیم:اما بار اول خواست جمله: و کان الله واسعا حکیماراتعلیل کند و بفهماند علت اینکه خدای تعالی واسع و حکیم است و به اصطلاح بشری دست و بالش باز و کارش حکیمانه است، این است که ملک آسمان ها و زمین و آنچه در آن دو است از آن اواست و بار دوم که این جمله را تکرار کرد علتش این بود که موقعیت جواب شرط را داشت، شرطی که در جمله: فان تکفرواآمده بود،می خواست بفهماند اگر شما کفر بورزید ضرری به او نمی رسانید، چون ملک آنچه در آسمانها و زمین است که شمامشتی از خاک زمین هستید، همه از آن خدای عز و جل است و خدای تعالی چه حاجتی به ایمان شما دارد و چه ضرری از کفرشما می بیند؟در حقیقت جواب شرط جمله بعدی آن است که می فرماید: وکان الله غنیا حمیداو آن جمله جای این جمله نشسته و این را تعلیل می کند، یعنی می فهماند که اگر شما کفر بورزید خداغنی و حمید است، چون ملک هر آنچه در آسمانهاو زمین است از آن او است.
و اما در نوبت سوم در حقیقت جمله ای است از نو و غیر مربوط به ما قبل و بدین خاطرآورده شده که به وجهی جمله: ان یشارا پیشاپیش تعلیل کرده باشد.
ولله ما فی السموات و ما فی الارض و کفی بالله وکیلادر سابق بیان اینکه مالکیت خدای تعالی به چه معنا است؟مکرر گذشت و وکیل بودن حضرتش بدین جهت است که او به امور بندگانش و شؤون آنها قیام می کند و در این کارخودش به تنهائی کافی است و احتیاجی به گرفتن کمک ندارد،در نتیجه اگر اعمال مردمی رانپسندد و از اعمال نکوهیده آنان به خشم آید، می تواند برای اینکه امور به دست آنان جاری نشودبه کلی آن قوم را از بین ببرد و قومی دیگر جایگزین آنان کند، همچنانکه می تواند به تقدم پیشرفت آن قوم خاتمه داده، قومی دیگر را تقدم ببخشد و آن قوم را زیر دست و خوار در برابر این قوم کند، با این معنائی که ما برای جمله مورد بحث کردیم و سیاق هم آن را تایید کرد جمله: ان یشا یذهبکم ایها الناس...که در آیه بعدی است با آیه مورد بحث مرتبط می شود.
معنای جمله: ان یشاء یذهبکم ایها الناس و یات باخرینان یشا یذهبکم ایها الناس و یات باخرین...سیاق این آیات که سیاق دعوت به ملازمت تقوا است، تقوائی که خدای تعالی این
صفحه : 168
امت را و امت های گذشته از اهل کتاب را بدان دعوت کرده، خود دلیل بر این است که اظهاربی نیازی خدا از خلق در جمله: ان یشا...مربوط به مساله تقوا است.
و معنای آیه این است که خدای تعالی همه شما انسان ها راسفارش به تقوا کرده، پس تقوا پیشه کنید و از او پروا داشته باشید و به فرضی که از این کار امتناع نموده و کفربورزید، بدانید که او بی نیاز از شما است، او مالک و متصرف در هر چیز است، به هر نحوی که بخواهد وبه هر جهتی که بخواهد می تواند در مملوک خود تصرف کند، اگر بخواهد بندگانش او رابپرستند و از او پروا کنند و بندگانش آنطور که باید قیام به این امر نکنند، او می تواند برای تحقق دادن خواسته خود، شما را عقب زند و قوم دیگر را مقدم بر شماکند تا آن قوم خواسته او را عملی کنند، چون خدا بر این کار قادر است.
و بنا بر این معنا باید گفت: آیه شریفه ناظر به تبدیل مردم است، تبدیل مردم بی تقوا به مردم با تقوا، روایتی هم که بیضاوی در تفسیر خود نقل کرده مؤید این معنااست، در آن روایت آمده: وقتی این آیه شریفه بر رسول خدا(ص)نازل شد، دست مبارک خود را به پشت سلمان فارسی زدو فرمود: آن قومی که می آیند و در قبول اسلام و دعوت حق تعالی از شمااعراب پیشی می گیرند، قوم این مردند و بر خواننده عزیز است که در مضمون آیه شریفه و روایت تدبر کند و اما اینکه بعضی از مفسرین احتمال داده اند که معنای آیه این باشد که اگر خدابخواهد شما را نابود می کند و قومی دیگر به جای شما ایجاد می کند و یا مخلوقی دیگر به جای شماانسان ها می آفریند، احتمال درستی نیست، زیرا از سیاق آیه به دور است.
بله این احتمال در مثل آیه شریفه زیر سازگار است که می فرماید:ا لم تر ان الله خلق السموات و الارض بالحق ان یشا یذهبکم و یات بخلق جدید و ما ذلک علی الله بعزیز (1).
من کان یرید ثواب الدنیا فعند الله ثواب الدنیا و الاخرة و کان الله سمیعابصیرااین آیه شریفه بیانی دیگر است که خطای تارکین تقوا و ترس از خدای را و نادیده گرفتن وصیت او را روشن می سازد، به این بیان که اینگونه افراد اگر به خاطر پاداش های مادی ودرآمدهای دنیوی تقوا راترک و وصیت خدای تعالی را نادیده می گیرند، باید بدانند که امر بر آن
............................................ (1)مگر نمی بینی که خدای تعالی آسمانها و زمین را به حق آفریده، او اگر بخواهد شما را از بین می برد و مخلوقی جدید پدید می آوردو این بر خدای تعالی گران نیست.سوره ابراهیم، آیه 20.
صفحه : 169
مشتبه شده، زیرا هم ثواب و پاداش های مادی و دنیوی نزد خدا است و هم پاداش های اخروی وبا این حال چرا کوته نظری می کنند و نظر خودرا به آنچه پست و بی مقدار است می دوزند وآنچه شریف تر و ارزشمندتر است نمی خواهند و حد اقل چرا هر دو نوع پاداش را نمی خواهند.
این معنائی است که بعضی از مفسرین برای آیه کرده اند، لیکن به نظر ما آنچه روشن تراز آیه فهمیده می شود این است که - و خدا داناتر است - مراد از ثواب دنیاو آخرت، سعادت دنیاو آخرت با هم باشد و سعادت دنیا و آخرت با هم تنها نزد خدا است، پس بنده خدا باید به درگاه اوتقرب بجوید، حتی آن هم که سعادت دنیا و پاداش مادی را در نظر دارد باید از خدای تعالی بخواهد.
چون سعادت دنیا و آخرت از غیر مسیر تقوا برای انسان حاصل نمی شود و تقوا هم جز ازطریق عمل به احکام دین او حاصل نمی گردد، پس دین نیست مگر سعادت حقیقی بشر و بااین حال دیگر چگونه تصور دارد که کسی جز از طریق افاضه خداوندی به ثوابی و پاداشی برسد؟با اینکه تنها او سمیع و بصیر است، از حاجت خلق با خبر و بینا و دعای آنان را شنوااست.
بحث روایتی(در ذیل آیات مربوط به احکام ارث و زنان و زناشوئی و چند همسری...)
در تفسیر در المنثور است که ابن جریر و ابن منذر از سعیدبن جبیر روایت کرده اند که گفت: در جاهلیت رسم بر این بود که از بازماندگان میت کسی ارث نمی برد مگرمردی که به حد بلوغ رسیده باشد و بتواند مال میت را سرپرستی نموده، در آن عمل کند(بطوری که از بهره آن، عائله میت اداره شود)و اما اطفال و همسر میت هیچ ارثی نمی بردند، این رسم در اسلام هم ادامه یافت تا آنکه آیات سوره نساء که مربوط به مواریث است نازل شد و این بر مردم گران آمد، گفتند: آخر بچه صغیر که نمی تواند و نمی داند در مال دخل وتصرفی کند چرا ارث ببرد وهمسر میت نیز همینطور، آیا اینها که هیچ کاری از آنان ساخته نیست با مردی که همه اموراموال میت را اداره می کند فرق ندارند؟و در این انتظار بودند که حادثه ای آسمانی رخ دهد یعنی آیه ای دیگرنازل شود و حکم مزبور را نسخ کند ولی وقتی دیدند خبری نشد با خود گفتند: اگراین قانون بماند چاره چیست؟چاره ای جز این نیست که آن را بپذیریم، آنگاه گفتند: خوب است از رسول خدا(ص)بپرسیم،در پاسخشان آیه زیر نازل شد: و یستفتونک فی النساءقل الله یفتیکم فیهن و ما یتلی علیکم فی الکتاب یعنی در اول همین سورهفی
صفحه : 170
یتامی النساء اللاتی لا تؤتونهن ما کتب لهن و ترغبون ان تنکحوهن(تا آخر حدیث) (1).
و در همان کتاب آمده که: عبد بن حمید و ابن جریر از ابراهیم روایت کرده اند که درذیل آیه مورد بحث گفته است: اگر وارث میت دختری زشت صورت بودهیچ چیزی از میراث رابه او نمی دادند و حتی از ازدواج کردنش جلو گیری می نمودند تا بمیرد و اموالش را ارث ببرند وبه همین جهت بود که خدای تعالی این آیه را نازل کرد. (2) مؤلف: این معانی به طرق بسیاری دیگر نقل شده، هم از طرق شیعه و هم از طرق اهل سنت که بعضی از آن روایات در اوائل سوره گذشت.
و در مجمع در ذیل آیه: لا تؤتونهن ما کتب لهنجمله را معنا کرده بهماکتب لهن من المیراثیعنیآنچه از میراث که خداوند برای آنان نوشته استآنگاه فرموده: این تفسیر از امام ابی جعفر(ع)روایت شده. (3) و در تفسیر قمی در ذیل آیه: و ان امراة خافت من بعلها نشوزا...گفته: این آیه درباره دختر محمد بن مسلمه نازل شد که او همسر رافع بن خدیج بود و داشت پا به سن می گذاشت، و رافع بن خدیج زن جوانی سر او گرفت و اتفاقا در نظر او از دختر محمد بن مسلمه زیباتر هم بود، لا جرم دختر محمد بن مسلمه به همسرش رافع گفت: من هیچ شکی ندارم که تواز من دلسرد و روی گردان شده ای و همسر جوانت را بر من ترجیح می دهی، آیاجز این است؟رافع گفت: همینطور است و علتش این است که او جوان تر و در نظر من زیباتر از تو است، حال اگر مایل باشی قرارمی گذاریم که من دو روز و یا سه روز سهم او باشم و یک روز سهم تو، دختر محمد بن مسلمه حاضر به این تقسیم نشد،رافع به ناچار او را طلاق داد و بعدها یک باردیگر او را طلاق گفت، برای نوبت سوم که می خواست او را به خانه برگردانددختر قبول نکردو گفت: به شرطی بار دیگر همسرت می شوم که سهم مرا به کسی ندهی و خلاصه به فرموده آیه شریفه که می فرماید:و احضرت الانفس الشح، شح و بخل او گل کرد تا آنجا که رافع او را راضی کرد و طبق دلخواه او مصالحه کردو خدای تعالی در این خصوص فرمود: و لا جناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحا و الصلح خیر.
بعد از آنکه آن زن راضی شد و در خانه شوهر قرار گرفت،رافع نتوانست بین او و همسرجدید و جوانش به عدالت رفتار کند،اینجا بود که آیه: و لن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء و لو
............................................ (1 و 2)در المنثور، ج 2 ص 231. (3)مجمع البیان، ج 3 ص 118.
صفحه : 171
حرصتم، فلا تمیلوا کل المیل فتذروها کالمعلقةو بطورخلاصه فرمود: عدالت بطورحقیقی واجب نیست، چون مقدور شما نیست، هر قدر هم که در رعایت آن حرص بورزید بلکه این مقدار واجب است که حقوق همسری هر دو را اداء کنید و چنان نباشد که یکی رابلا تکلیف و پا در هوابگذارید که نه بیوه باشد و نه شوهر دار و این سنت در همه مواردی که مشابه مورد آیه باشد جاری است، اگر زن خواست به همسری خود ادامه دهد و بر آنچه شوهرش با اومصالحه کرد رضایت داد، نه اشکالی متوجه شوهرش می شود و نه متوجه او، و اگر نخواست به آن کیفیت به همسری خود ادامه دهد شوهرش طلاقش می دهد و یا بین او و همسر دیگرش مساوات برقرارمی کند، غیر از انتخاب یکی از این دو راه، راه دیگری ندارد.(1) مؤلف: این روایت را در المنثور نیز از مالک و عبد الرزاق و عبد بن حمید و ابن جریر و ابن منذر و حاکم(وی حدیث را صحیح دانسته)بطور اختصار روایت کرده اند. (2) ودر تفسیر در المنثور است که طیالسی و ابن ابی شیبه و ابن راهویه و عبد بن حمید و ابن جریر و ابن منذر و بیهقی از علی بن ابی طالب(صلوات الله علیه)روایت کرده اند که وقتی ازمعنای آیه مورد بحث سؤال شد حضرتش فرمود: این آیه در باره مردی است که دارای دو همسرباشد یکی از آن دو پیر و یا زشت باشد و شوهر از او جدا شود و خود او بر این معنامصالحه کند که شوهر یک شب نزد او و چند شب نزد دیگری باشد، در صورتی که بر این معنا رضایت داشته باشدو آن را از طلاق و جدائی بهتر بداند اشکالی متوجه او نیست و هر گاه از این مصالحه برگشت، شوهرش باید تساوی را بین آن دو رعایت کند (3).
و در کافی به سند خود از حلبی از امام صادق(ع)روایت کرده که گفت: ازآن جناب از معنای کلام خدای عز و جل پرسیدم که می فرماید: و ان امراة خافت من بعلهانشوزااو اعراضافرمود: منظور زنی است که در عقد مردی قرار دارد که او را دوست نمی دارد وبه او می گوید من می خواهم تو را طلاق بدهم، زن به او می گوید: این کار را مکن که من ازشماتت دشمنان کراهت دارم و لیکن در باره حق اضطجاع و هم خوابگی من اختیار را به توواگذار می کنم و در آن باره هر طوری که میل داری عمل کن و از این حق گذشته هرحق دیگری که دارم به تو می بخشم که تو مرا به همین نحو نگه داری و طلاقم ندهی، این است منظور از
............................................ (1)تفسیر قمی، ج 1 ص 154. (2)در المنثور، ج 2 ص 232. (3)در المنثور، ج 2 ص 232.
صفحه : 172
کلام خدای تعالی که می فرماید: فلا جناح علیهماان یصلحا بینهما صلحاو صلح همین است (1).
مؤلف: در این معنا روایات دیگری هست که صاحب کافی (2) و عیاشی (3) آنها را نقل کرده اند.
و در تفسیر قمی در ذیل جمله: و احضرت الانفس الشحروایت آورده که معصوم(ع)فرمود: هر کسی دارای بخل هست، چیزی که هست بعضی بخل را اختیارمی کنند و بعضی نمی کنند، (4) (به همین جهت در روایاتی که بخل را مذمت می کند قید مطاع را می آوردو می فرماید: آن بخلی مذموم است که اطاعتش کنیمترجم).
و در تفسیر عیاشی از هشام بن سالم از امام صادق(ع)روایت کرده که درذیل آیه: و لن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء و لو حرصتمفرمود: این عدالتی که می فرماید:شمانمی توانید آن را بین زنان برقرار سازید عدالت در میل و محبت درونی است. (5) و در کافی به سند خود از نوح بن شعیب و محمد بن حسن روایت کرده که گفت: ابن ابی العوجاء از هشام بن حکم سؤالهائی کرد از آن جمله گفت: مگر نه این است که خدای تعالی حکیم است؟هشام گفت: بله او از هر حکیمی حکیم تر است، ابن ابی العوجاء گفت: اگر چنین است پس بگو ببینیم چگونه از یک طرف فرموده: فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع فان خفتم ان لا تعدلوا فواحدة، مگر گرفتن دو زن و سه زن و چهار زن حکم شرعی او نیست؟گفت: آری، پرسید: پس چرا با اینکه در این آیه می فرماید: اگرترسیدید که نتوانیدعدالت را برقرار کنید فقط به یک زن اکتفا کنید؟در آیه ای دیگر فرموده:ولن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء و لو حرصتم فلا تمیلوا کل المیل فتذروها کالمعلقة؟آن کدام حکیم است که اینطور سخن بگوید، از یک طرف گرفتن زنان متعدد را برای کسانی که بتوانند رعایت عدالت را بکنند تجویز کند و از سوی دیگر بگوید: اصلا شما نمی توانید عدالت رابرقرار سازید؟هشام نتوانست جواب بدهد ناگزیر به مدینه کوچ کرد و به حضور حضرت صادق(ع)شرفیاب شد، حضرت پرسید: چطور در غیر موسم حج به مدینه آمده ای؟عرضه داشت: بله فدایت شوم مساله مشکلی پیش آمد، ابن ابی العوجاء سؤالی از من کرد که در
............................................ (1 و 2)فروع کافی، ج 6 ص 145. (3)تفسیر عیاشی، ج 1، ص 278. (4)تفسیر قمی، ج 1 ص 155. (5)تفسیر عیاشی، ج 1 ص 279.
صفحه : 173
جوابش ماندم،امام(ع)پرسید: آن سؤال چه بود؟هشام قصه را باز گفت.
امام صادق(ع)فرمود: اما آیه: فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی وثلاث و رباع فان خفتم ان لا تعدلوا فواحدة، مربوط به نفقه است می فرماید: اگر نمی توانیدنفقه چند همسررا بطور مساوی بدهید به یک زن اکتفا کنید و اما آیه شریفه: و لن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء و لو حرصتم فلا تمیلواکل المیل فتذروها کالمعلقة، مربوط به میل درونی و محبت به زنان است که هیچکس نمی تواند محبت درونی خود را بین چند همسر بطورمساوی تقسیم کند و چنین چیزی در شرع واجب هم نشده است تا با آیه قبلی منافات داشته باشد.
راوی می گوید: همینکه هشام این جواب را برای ابن ابی العوجاء آورد،او گفت: به خدا سوگند این پاسخ از خودت نیست.(1)
............................................ (1)فروع کافی، ج 5 ص 362.
مؤلف: نظیر این حدیث از قمی نیز روایت شده که او گفته: بعضی از زندیق ها از ابی جعفر احول از همین مساله سؤال کرد و ابو جعفر به مدینه سفر کرد و از امام صادق(ع)ازآن سؤال نمود و امام مثل همان جواب بالا را به وی داد و ابو جعفر برگشته، پاسخ زندیق را بدادو آن زندیق نیز گفت: که این پاسخ را از حجاز گرفته، با خود آورده ای. (2) و در مجمع در ذیل جمله: فتذروها کالمعلقةگفته است: معنایش این است که آن زنی را که دوست ندارید آنچنان رها کنید که مثل زنی شود که نه شوهر دارد و نه بی شوهراست، آنگاه گفت: این معنااز امام باقر و امام صادق(علیهما السلام)روایت شده. (3) و در همان کتاب روایتی نقل کرده که می گوید: رسول خدا(ص)همواره ایام خود را بین زنان تقسیم می کرد و آنگاه می فرمود: اللهم... - بار الها این تقسیم من بوددر آنچه مالکش بودم پس مرا در آنچه تو مالکش هستی و من نیستم ملامت مکن.(4) مؤلف: این روایت را بیشتر مفسرین و صاحبان جوامع نقل کرده اند، آن هم به چندطریق و مراد از جمله: آنچه تو مالکی و من نیستمهمان محبت قلبی است که خدای تعالی دردلها می افکند(همچنانکه آیه: و جعل بینهما مودة و رحمة)نیز بر آن دلالت دارد و لیکن در این حدیث اشکالی هست و آن این است که خدای تعالی اجل از آن است که کسی را در
............................................ (2)تفسیر قمی، ج 1 ص 155. (3 و 4)مجمع البیان، ج 3 ص 121.
صفحه : 174
آنچه که مالکش نیست ملامت کند، همچنانکه خودش فرموده بود: لا یکلف الله نفسا الاما آتیها (1) و شان رسول خدا(ص) هم اجل از این است که خدای تعالی را به چنین جلالی نشناسد و چگونه ممکن است با اینکه آن جناب از هر کس دیگر آشناتر است به مقام پروردگارش، مع ذلک ازخدای تعالی رفتاری را بخواهد که خود او منزه از داشتن چنین رفتاری است.
و در کافی به سند خود از ابن ابی لیلی روایت آورده که گفت:عاصم بن حمید برایم حدیث کرد و گفت: نزد امام صادق(ع) بودم که مردی به حضورش آمد و از فقروحاجت شکایت کرد، حضرت فرمود: برای اینکه فقر و حاجتت زایل گردد ازدواج کن، آن مردازدواج کرد و فقرش شدیدتر شد، لاجرم به حضور امام صادق(ع)آمد، حضرت پرسید: حال و روزت چگونه است؟آن مرد عرضه داشت: بدتر از سابق شدم، فرمود: حال زن را رهاکن و از او جدا شو و آن مرد چنان کرد و چیزی نگذشت که ثروتمند شد، امام صادق(ع)فرمود: من به تو دو دستور دادم که خدای تعالی به آن دو امر کرده، یک جا فرموده: وانکحوا الایامی منکم... (2) و جائی دیگر فرموده:در صورت ناسازگاری از فقر نترسندخدای تعالی زن شوهردار را روزی می دهد، (زن)بی شوهر را هم روزی می دهد،مرد هم از بی زن شدن نهراسد، ای بسا خدای تعالی بهتر از اول را به او بدهد: وان یتفرقا یغن الله کلامن سعته. (3) ٍ (4).
............................................ (1)خدای تعالی هیچکسی را تکلیف نمی کند، مگر در مورد آن چیزهائی که به او داده باشد.
سوره طلاق، آیه 7. (2)و اگر فقیر باشندخدا به فضل واسع خود بی نیازشان می کند.سوره نور، آیه 32. (3)و اگر از یکدیگر جداشوند خدای تعالی هر یک از آن دو را به فضل واسع خود بی نیاز می کند. (4)فروع کافی، ج 5 ص 331 ح 6.