بررسی و تحلیل همه جانبه درباره جنبش چریکی ایران، طی دهه 1350 و اثرات و پیامدهای عملیات چریکها، در چار چوب این مقاله نمی گنجد.هدف از آنچه در زیر خواهد آمد، نقدی است به طور اجمال، درباره سازمان، ایدئولوژی، اهداف و استراتژی و نیز، نقایص، کمبودها، اشتباهات رهبری سازمانهای چریکی از جنبه های سیاسی، تاکتیکی، عملیات و غیره...
پیش از عنوان مطلب، این نکته را یاد آور می شویم که انتقاد ما از عملیات سازمانهای چریکی، محدود است به دوره فعالیت آنها، در جریان مبارزه علیه رژیم پهلوی، از زمستان 1349 تا بهن 1357.
نبرد مسلحانه
از زمستان 1349 یعنی از آغاز عملیات چریکی، تا سال 1357، تنها در یک مورد، یعنی در عملیات سیاهکل، بین چریکهای گروه جنگل و نیروهای انتظامی و ارتش نبرد مسلحانه و موضعی روی داد.از آن پس هیچ گاه افراد چریک (مجاهدین خلق، فداییان خلق و دیگر گروههای چریکی) با نیروهای مسلح و انتظامی دولت درگیر نبرد مسلحانه در یک موضع مشخص نشدند و برخوردهای بعدی عموما در جریان تجسس، شناسایی و تعقیب افراد، در معابر عمومی شهرها و یا محاصره محل اقامت آنها (خانه های تیمی) بود.به بیان دیگر، عملیات چریکها در محور دستبرد به بانکها، ترور افراد شناسایی شده، بمب گذاری در اماکن، حمله به کلانتریها برای تهیه اسلحه، انجام گرفت.در همه این برخوردها، افراد گروههای ضربت ساواک و کمیته و شهربانی، که در تعقیب چریکها بودند، با آنها زد و خورد می کردند و تلفاتی نیز متحمل می شدند.
هر دو سازمان، «چریکهای فدایی خلق ایران » و «مجاهدین خلق ایران » ، در ماههای اولیه، کمی پس از اجرای اولین مرحله عملیات، شناسایی شدند و تعداد زیادی از رهبران و فعالان سازمانها، دستگیر گشتند.آنهایی که جان سالم به در برده بودند، به سلولهای سه چهار نفره پناه بردند، با وجود این در شرایط بسیار نا مساعدی، تشکیلات خود را نوسازی کردند.ضربه زدند و ضربه های سهمگین خوردند، تعداد قابل توجهی در برخوردهای خیابانی کشته شدند، برخی خودکشی کردند و جمعی در دادگاههای نظامی، با تحمل شکنجه های شدید، محاکمه و تیرباران شدند و گروهی به زندانهای طولانی محکوم گردیدند.
گلوله به تنهایی نمی تواند حاکم باشد
همه گروههای چریکی در کتب و نوشته های خود تایید کرده اند که پیش از انتخاب راه مبارزه مسلحانه، مطالعات زیادی پیرامون شیوه عملیات نظامی - سیاسی چریکی، در کشورهای کوبا، ویتنام، الجزایر و آمریکای لاتین به عمل آورده اند.تجارب «کارلوس مارگسلا» در برزیل، «چه گوارا» در کوبا و آمریکای لاتین، «ژنرال جیاپ » را درویتنام، در زمینه نبردهای چریکی و مسائل منطقه ای، مطالعه و بررسی کرده اند.برخی از رهبران چریکها (فداییان و مجاهدین) نیز کتب و رساله هایی پیرامون شیوه مبارزه مسلحانه در ایران نوشته اند. (1)
با این حال، از تجارب سیاسی و نظامی رهبران انقلابی پیروی نکرده اند.این گروهها می خواستند آنچه را که سالها در آرزوی به دست آوردن آن بوده اند، طی چند هفته، یا چند ماه به دست آورند، و همه مشکلات را با مایه گذاردن جان خود، از میان بردارند.
حمید اشرف، در زمینه نقایص، کمبودها و اشتباهات سازمان فداییان خلق ایران، منصفانه قضاوت کرده و گفته است:
«...مهمترین ضعف ما، بی تجربگی بود، بقیه ضعفها از این [بی تجربگی] ناشی می شد.ما می خواستیم زود به نتیجه برسیم.سازمان کافی برای تحقق بخشیدن به طرحها و آرزوهای سیاسی خود، در نظر نمی گرفتیم. [....] ما به بی تجربی خود وقوف نداشتیم و به نیروهای خودمان بیش از حد، بها می دادیم...» . (2)
نظریه رهبران و بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران نیز، در زمینه ایدئولوژی و هدفهای استراتژی سازمان همسویی ندارد، مجاهدین ایدئولوژی اسلام و شهادت را به عنوان تئوری راهنمای عمل خویش در امر مبارزه «پیچیده » ضد امپریالیستی، انتخاب می کنند. (3)
ناصر صادق در توجیه ایدئولوژی سازمان در دفاعیات خود در دادگاه می گوید:
«...سازمان مجاهدین خلق ایران، با پذیرش ایدئولوژی «مرگ » وظیفه خود می داند که پیکان مبارزه مسلحانه ضد امریالیستی، راهگشای خلق به سمت جامعه ای توحیدی، آزاد، بی طبقات باشد [...] ما پذیرفته ایم که تنها با فدا کردن جان خود می توانیم در این راه قدم برداریم.ما دانسته ایم که نهضت قربانیهای زیادی می طلبد و خود آماده ایم که اولین قربانیان آن باشیم..» . (4)
هدف استراتژیکی سازمان مجاهدین خلق، در آغاز، تربیت عناصری بود که در آینده رهبری مبارزه را عهده دار شوند، ولی پس از چندی، کار عضوگیری به علت «پیچیدگی ایدئولوژی سازمان » به صورت پیچیده ترین مسائل در می آید و لزوم درک ضرورت ایدئولوژیک در دورن سازمان، تاکید می شود:
«...مسئله عضو گیری، یکی از مهمترین و پیچیده ترین مسائلی بود که سازمان با آن درگیر بود، زیرا از طرفی به علت ویژیگی و پیچیدگی ایدئولوژی سازمان، طبعا باید عناصری عضوگیری می شدند که توانایی انحلال [؟ ] از هر نظر در سازمان را داشته باشند. [...] سازمان، علی رغم گروهها و جریانات خود بخودی که به این مسائل توجه کافی مبذول نمی داشت، با درس آموزی از تجربیات انقلابات جهانی و درک ضرورت وحدت ایدئولوژیک در درون یک سازمان انقلابی، که طبعا بدون چنین وحدتی، حرکتی مستمر و وحدت آمیز امکان پذیر نیست به مسئله عضو گیری، به مثابه یکی از مهمترین مسائل سازمانی می نگریست..» . (5)
رهبران سازمان مجاهدین خلق ایران، پس از ماهها تلاش در تدوین استراتژی سازمان، اعتراف می کنند که تنها با پذیرش ایدئولوژی «مرگ » و بدون تحلیل مشخص ازشرایط اجتماعی جامعه، نمی توان در مبارزه ضد امپریالیستی، به پیروزی دست یافت:
«....درست است که بدون دست زدن به یک مبارزه مسلحانه، امکان پیروزی بر دشمن غداری همچون امپریالیسم جهانخوار (به سرکردگی امپریالیسم آمریکا) نیست، ولی نکته مهمتر این است که این مبارزه در صورتی می تواند پیروز باشد، که مبتنی بر یک تحلیل مشخص از شرایط اجتماعی جامعه ای باشد که مبارزه در آن صورت می گیرد» . (6)
سازمان مجاهدین خلق ایران، در بیانیه ای که به تاریخ آذر 1354 در تحلیل علل انشعاب در سازمان منتشر کرد، به مسائل و پیچیدگیهای ایدئولوژیکی و استراتژی سازمان و نیز «کوتاهیها و خطاهای تشکیلاتی » اعتراف نمود.در نامه سرگشاده ای که در این مورد انتشار یافت گفته شده است:
«...تحولات ناشی از مبارزه ایدئولوژیک جدی که از یکی دو سال قبل در درون سازمان آغاز شد، در سطح سازمان به طور هماهنگ و یک زمان صورت نگرفت.این تحولات با برخی دیرتر در میان گذاشته شد و از برخی دیگر مخفی نگاه داشته شد، که صرفنظر از مواردی که از شرایط خاص مبارزه مخفی و دشواری ارتباطات ناشی می شد، باید به تحلیل قاطع کوتاهی ها و خطاهای تشکیلاتی در این زمینه پرداخت....» در این بیانیه، ضمن تحلیل اثرات ناشی از «انحراف ایدئولوژیک - استراتژیک » در توضیح علل روی آوردن گروهی از افراد سازمان به مطالعات مارکسیسم آمده است.
«...این مسئله که برخی از رفقای ما، به دنبال یک سری مطالعات خود به مارکسیسم روی آوردند، یک پدیده استثنایی و غیر عادی نیست.سازمان، به شهادت سوابق پرافتخار گذشته و اسنادی که در دست دارد، نشان داده است که فرقی بین یک مارکسیست و یا غیر مارکسیست، در صورتی که با اعتقاد به محو هر گونه استعمار صادقانه در راه انقلاب مبارزه کند، قائل نیست...» . (7)
درست است که جنبش چریکی، بدون فداکاری و جانفشانی، پا نخواهد گرفت ولی نکته اساسی و حائز اهمیت آن است که از جانبازی و فداکاری باید خردمندانه استفاده کرد.به عنوان مثال: یک طرح عملیاتی هر قدر روی کاغذ صحیح و بدون عیب باشد و اجرای آن ضروری تشخیص داده شود، بدون دستیابی به امکانات و وسایل عملی به موفقیت نمی انجامد.سازماندهی، تدارکات، تشکیلات، آموزشهای ایدئولوژیکی، سیاسی و نظامی اهم ساختار یک سازمان چریکی است.
یک سازمان چریکی ممکن است در آغاز حرکت «خطر» کند و به «ریسک » هایی مبادرت نماید ولی این «خطر» ها، نباید سرنوشت ساز باشد و به نابودی سازمان بینجامد.
جنگ چریکی
اجرای عملیات چریکی و موفقیت در نبرد مسلحانه مستلزم استفاده از عوامل زیر است:
1.دستگاه رهبری شایسته، 2.سازماندهی و تشکیلات ستادی، 3.استراتژی، 4.تامین تدارکات، 5.پایگاه مردمی.
همه سازمانهای چریکی - فداییان خلق، مجاهدین اسلامی، مجاهدین مارکسیست و دیگر گروههای کوچک - در شروع عملیات مسلحانه، فاقد دستگاه رهبری و ستاد عملیاتی مشخص بودند، افرادی که با دیدگاههای سیاسی متفاوت، عنوان رهبری سازمان را به عهده گرفته بودند، هنگام بحث و تصمیم گیری درباره مسائل مهم هماهنگی نداشتند.سازماندهی و تشکیلات گروهها با آرمان و اهداف آنها متناسب نبود، به طوری که پس از اولین برخورد با نیروهای پلیس، یکی پس از دیگری متلاشی شدند و بی آنکه ارتباط منظم و پایداری داشته باشند، به سلولهای کوچک و پراکنده پناه بردند.به علت ضربه خوردنهای متوالی، در امر تجدید سازمان متناسب با امکانات بالقوه، موفق نشدند.اختلاف نظر در تهیه ایدئولوژی، سازمان مجاهدین خلق، و نیز فداییان خلق را دچار انشعاب، پراکندگی و نفاق ساخت. (8)
در نتیجه گروهها در تعیین استراتژی دچارسردرگمی شدند و نتوانستند برنامه ریزی کنند و همچنین آمادگیهای آموزشی، نظامی و تاکتیکی لازم را فراهم سازند.از لحاظ تدارکات و تامین اسلحه و مهمات و دیگر نیازمندیها، در وضع اسف انگیزی بودند. بررسی تدارکات گروه جنگل، در برخورد با نیروهای مسلح، ساده اندیشی رهبری عملیات را نشان می دهد. (9)
مهمترین عامل موفقیت در عملیات مسلحانه چریکی، تامین پایگاه مردمی است.به گفته ژنرال جیاب (10):
«مردم، عامل تعیین کننده سرنوشت مبارزه مسلحانه هستند.بدون پشتیبانی مردم، چریکها فاقد ارتباط می شوند، گرسنه می مانند، زمینگیر می شوند، بیماران و مجروحین آنها بدون سرپرست می ماند» . (11)
مائوتسه تونگ (12) می گوید:
«...ملت به مثابه اقیانوس بزرگی است که دشمن باید در آن غرق شود.بدون آب، ماهیها قادر به حرکت و زندگی نیستند و بدون همکاری مردم رزمندگان نمی توانند به نبرد ادامه دهند...» . (13)
ارنستو چه گوارا، انقلابی نامدار آرژانتینی در زمینه اهمیت پشتیبانی مردم از چریکها چنین گفته است:
«....جنگ چریکی، جنگ مردم است، جنگ توده هاست.اقدام به جنگ چریکی بدون پشتیبانی و حمایت توده مردم آغاز یک مصیبت غیر قابل جبران است.نیروهای چریکی، به منزله رزمندگان پیشقراول ملت اند که از سوی توده های دهقان و کارگر، در صحنه عملیات پشتیبانی می شوند.بدون وجود چنین پایگاه مردمی، جنگ چریکی بیهوده است » . (14)
با توجه به اهمیت پایگاه مردمی در عملیات چریکی و بررسی عملیات سازمانهای فدائی خلق و مجاهدین خلق ایران، ملاحظه می شود که چریکها، پیش از شروع نبرد مسلحانه، در جنگلهای گیلان (سیاهکل) به دلیل نداشتن ارتباط و تماس با مردم منطقه، نتوانستند اهداف و انگیزه خود را در مبارزه علیه رژیم و مقابله با تبلیغات دولت، به کشاورزان تفهیم کنند و پشتیبانی آنها را جلب نمایند.مردم نه تنها درک روشنی از چریکها و هدفهای آنها نداشتند، بلکه تا هنگام برخورد مسلحانه با نیروهای انتظامی و ساواک آنان را نمی شناختند به همین علت، در واقعه سیاهکل، پس از آنکه خواربار و مهمات ناچیز آنها تمام شد، ناچار از موضع کوهستانی خود پایین آمدند و به یکی از روستاهای نزدیک، پناه بردند و به وسیله روستاییان همان محل دستگیر و تحویل ژاندارمها شدند!
در شهرها نیز، عملیات چریکها به همین روال بود و اقدامات آنها، از حمله به بانکها، بمب گذاری در اماکن خارجی، ترور افراد تجاوز نکرد.برخوردهای مسلحانه عموما در جریان تعقیب و دستگیری چریکها و محاصره خانه های تیمی بود و در بیشتر موارد، ابتکار عملیات را ماموران امنیتی در اختیار داشتند.پس از هر مرحله از عملیات، رژیم با امکانات تبلیغاتی وسیع خود آنها را به عنوان خرابکار، ملحد، تروریست می کوبید و افکار عمومی مردم را، علیه آنها بر می انگیخت.
دستگاه رهبری سازمانهای چریکی به طور اعم، پیش از شروع عملیات مسلحانه، استراتژی خود را مشخص نکرده بود.به عنوان مثال، فرمانده گروه جنگل، که درگیر عملیات سیاهکل شد، پیش از شروع عملیات شناسایی در منطقه مازندران و گیلان، با فرمانده گروه شهری، درباره اجرای عملیات در جنگل اختلاف نظر داشت و مذاکرات آنها در زمینه سازماندهی جنگ چریکی و روستایی بین گروه احمد زاده و گروه جنگل به نتیجه نرسیده بود.
گروه کوهستان، در کوههای لاهیجان، عملیات شناسایی را دنبال می کرد ولی در شهر، هنوز دو گروه مخالف و موافق عملیات در حال مذاکره بودند.حمید اشرف طی تحلیلی که در این مورد به عمل آورده می گوید:
«گروه احمد زاده، سازماندهی کوه را عملی نمی دانست و معتقد بود که تنها با انرژی ذخیره شده ناشی از جنگ شهری می توان کار گروه را سازمان داد، و به راستی، امکانات آنها هم اجازه اقدام منظمی را در این زمینه نمی داد.زیرا، ذخایرتجربی بسیار کمی در این زمینه داشتند [....] ما، می خواستیم پس از توافق تئوریک، امکانات را مطرح کنیم.فرماندهی دسته کوهستان (رفیق صفایی) که اینک آماده اجرای طرحهای پیش بینی شده بود، پیشنهاد شروع عملیات را می داد [...] مرتبا فشار می آورد که زودتر با این گروه به توافق عملی برسیم، ولی گروه احمد زاده، شروع عملیات در کوه را، وابسته به شروع عملیات در شهر می کرد» . (15)
گروه جنگل نه تنها از داشتن پایگاه پشتیبانی محروم بود، بلکه تدارکات و تسلیحات آن در آغاز عملیات حتی برای چند روز نبرد کفایت نمی کرد.همه اسلحه و مهمات گروه، در مقابله با نیروهای مسلح رژیم شامل سه قبضه مسلسل، نه قبضه کلت و مقادیری نارنجک و مواد منفجره بود! (16) صرفنظر از نقایص و کمبودهای تدارکاتی و تسلیحاتی و اصرار فرمانده گروه جنگل در شروع عملیات، این سؤال نیز مطرح است، به فرض اینکه عملیات سیاهکل با غافلگیری دشمن با موفقیت پایان می یافت و چریکها منطقه را ترک می کردند، برای تداوم عملیات در یک منطقه دیگر، با توجه به واکنش فوری دشمن، تدارکات و تسلیحات خود را چگونه تامین می کردند؟
برای ادامه مبارزه مسلحانه به سبک چریکی، نمی توان تنها به فداکاری و ایمان انقلابی افراد تکیه کرد.باید مسائل دیگری از قبیل خو گرفتن با زندگی دشوار در جنگل و کوهستان، در فصول مختلف، آشنایی با مناطق ناهموار و معابر، تهیه و تامین مهمات و ملزومات و جذب افراد جدید را، حل و فصل کرد، ولی گروه جنگل امکانات و قدرت محدودی داشت و نه تن جوان فداکار، با نه قبضه تفنگ و مسلسل، بدون مهمات کافی، در محاصره دشمنی بود که از همه امکانات بهره می برد.بلندگوهای تبلیغاتی رژیم، شب و روز آنها را می کوبیدند.
گروه جنگل، بدون داشتن پایگاه پشتیبانی و ارتباط با مردم منطقه، رژیم شاه را به مبارزه مسلحانه دعوت کرده بود.این مبارزه که سرانجام آن روشن بود، به عنوان یک عملیات «انتحاری » تعبیر شد.
نقش مردم در مبارزات مسلحانه
اساسی ترین عامل موفقیت در مبارزات مسلحانه چریکی، تامین پشتیبانی مردمی است، در جنگ الجزایر، احمد بن بلا، در نوامبر 1954 همراه با گروه کوچکی که تعداد آن از شش تن تجاوز نمی کرد، هسته مقاومت را در الجزایر ایجاد کردند و با الهام از شکست فرانسه در دین بین فو و تامین پایگاه پشتیبانی مردم، در شهرها و روستاها، به نبرد مسلحانه پرداختند و پس از هفت سال مقاومت پیروز شدند.
در نوامبر 1942 نگوین جیاپ و چند تن ویتنامی دیگر، سازمان چریکی ویت مینه را پایه گذاری کردند.دوازده سال بعد (مه 1954) چریکهای ویتنامی در نبرد تاریخ دین بین فو (17) فرانسویها را شکست دادند.سپس طی جنگهای طولانی و دشوار سالهای 1955 تا 1973 ارتش آمریکا را وادار به تخلیه ویتنام جنوبی کردند. (18)
روز دوم دسامبر 1956 فیدل کاسترو و 82 تن یاران او در اولین نبرد با ارتش کوبا شکست خوردند و تنها 12 تن جان سالم به در بردند و پس از جنگ و گریز، به کوهستان پناه بردند.دو سال و دو ماه بعد، همین گروه کوچک، با استفاده از پایگاه پشتیبانی روستاییان منطقه و شهرکهای مجاور، تبدیل به قدرتی شدند که ارتش پنجاه هزار نفری رژیم «باتیستا» را تار و مار کردند.روز 2 ژانویه 1959 کاسترو و چریکهای ریشوی او، پیروزمندانه وارد هاوانا شدند و قدرت را به دست گرفتند.
در هر سه موردی که شرح آن گذشت، استراتژی، اهداف و نقطه نظرهای سیاسی - نظامی انقلابیون مشخص شده بود.عملیات بر مبنای آماده شدن، ضربت زدن و تداوم نبرد چریکی به جنگ با تحرک تبدیل شد.در هر سه مورد چریکها پایگاههای پشتیبانی مردمی داشتند. (19)
در هر سه مورد، چریکها ابتکار محل و موضع عملیات را در دست داشتند و دشمن را در صحنه های مختلف به نبرد می کشاندند و نیروهایش را فرسوده می کردند.ژنرال جیاب وارنستو چه گوارا تاکید کرده اند که: اگر جنگ چریکی تبدیل به نبرد با تحرک نشود، محکوم به شکست است. (20)
همان طور که گفته شد، در جریان برخوردهای مسلحانه، بین چریکها و نیروهای دولتی تنها در یک مورد - سیاهکل - عملیات نظامی به مفهوم چریکی، صورت گرفت و در موارد بعدی، یعنی تا انقلاب سال 1357 برخوردهای مجاهدین، فداییان و دیگر گروههای کوچک چریک، با مامورین پلیس و ساواک، جنبه «دفاع از خود» و نجات از مهلکه را داشت.
هر چند چریکها در تظاهرات و زد و خوردهای خونین سال 1357 حضور داشتند ولی در به حرکت در آوردن مردم و ایجاد اجتماعات عظیم دهها هزار نفری و اعتصاباتی که رژیم را از پای در آورد، نقش چشمگیری نداشتند.
پی نوشت ها:
1.نبرد خلق، ارگان سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، فروردین 1353، شرح تاسیس و تاریخچه وقایع سازمان مجاهدین خلق ایران، از سال 1344 تا سال 1350، سازمان مجاهدین خلق ایران، تیرماه 1358، حمید اشرف، جمع بندی سه ساله، انتشارات نگاه، 1357، تاریخ مبارزات مردم ایران (حقایقی درباره جنبش جنگل) و حماسه سیاهکل، انتشارات سازمان چریکهای فدایی خلق ایران سال؟ .
2.حمید اشرف، جمع بندی سه ساله، صفحات 36- 32.
3.شرح تاسیس و تاریخچه وقایع سازمان مجاهدین خلق ایران از سال 1344 تا سال 1350، صفحات 23- 22.
4.متن دفاعیه، مجاهد شهید ناصر صادق، از انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران.
5.شرح تاسیس و...، صفحات 27- 26.
6.همان، صفحه 42.
7.اسناد منتشره سازمان مجاهدین خلق ایران، مدافعات، نامه سرگشاده گروهی از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران، شهریور 1354، صفحات 129- 121.
8.سازمان مجاهدین خلق ایران، تحلیل آموزشی بیانیه اپورتونیست های چپ نما، بهار 1358، بیانیه تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ایران، مهرماه 1351.
9.حمید اشرف، جمع بندی سه ساله، 1357 (اشرف در تابستان 1355 در برخورد مسلحانه به قتل رسید) .
10.V.N.Giap
11.و.نگوین جیاپ، جنگ مردم، ارتش مردم، ماسپرو، پاریس 1965.
12.Mao Tes - Tung
13.مائو تسه تونگ، مسائل استراتژی جنگ انقلابی، پاریس 1955 (از کتاب: از مقاومت تا پیروزی، تالیف غلامرضا نجاتی، انتشارات مؤسسه عطائی، چاپ دوم، 1349، صفحات 99- 98) .
14.In Vencermos - The Speeches and Writings of Ernesto Che - Guevara,ed.J.Grassi, 1968, p. 262.
15.جمع بندی سه ساله، صفحات 98- 97.
16.همان، صفحه 84.
17.رجوع کنید به: ویتنام، از دین بین فو، تا سایگون، تالیف غلامرضا نجاتی، مرکز نشر سپهر، 1355.
18.رجوع کنید به: ویتنام، از مقاومت تا پیروزی، تالیف غلامرضا نجاتی، انتشارات عطائی، 1349.
19.RegisDebray; A Critique of Arms, Penguin Books. 1977, Vol. 2, p.84. 24.Ibid,o.100.
20.Ibid, p. 100.