قرآن و احکام عده بانوان

و الذین یتوفون منکم و یذرون ازواجا یتربصن بانفسهن اربعة اشهر و عشراکلمهتوفیبه معنای میراندن است، وقتی گفته می شود خدای تعالی فلانی را توفی کرد،معنایش این است که او را میراند، پس خدا متوفی است، (به کسر فاء)و او(شخص مرده)متوفی(به فتح فاء)است: متوفی اسم فاعل و متوفی اسم مفعول است و کلمهیتوفونفعل مجهول ست یعنی فعلی است که حالت اسم مفعولی را بیان می کن ...

و الذین یتوفون منکم و یذرون ازواجا یتربصن بانفسهن اربعة اشهر و عشراکلمهتوفیبه معنای میراندن است، وقتی گفته می شود خدای تعالی فلانی را توفی کرد،معنایش این است که او را میراند، پس خدا متوفی است، (به کسر فاء)و او(شخص مرده)متوفی(به فتح فاء)است: متوفی اسم فاعل و متوفی اسم مفعول است و کلمهیتوفونفعل مجهول ست یعنی فعلی است که حالت اسم مفعولی را بیان می کند و کلمهیذرونمانندکلمهیدعونفعل مضارعی است که از ماده آن دو فعل ماضی مشتق نشده است، ومعنای هردو رها کردن و ترک نمودن است، و منظور از کلمهعشرهده روز است که چون ازظاهر کلام پیدا بود کلمه روز را ذکر نفرمود.

فاذا بلغن اجلهن فلا جناح علیکم فیما فعلن فی انفسهن بالمعروف...مرادازبلوغ اجلتمام شدن مدت عده است، و جمله: فلا جناح...کنایه است از دادن اختیار به زنان در کارهایی که می کنند، پس اگر خواستند ازدواج کنند می توانند، وخویشاوندان میت نمی توانند او را از این کار باز بدارندبه استناد اینکه در فامیل ما چنین چیزی رسم نیست.زیرا اینگونه عادات که اساسش جاهلیت و کوری ویا بخل و یا حسد است نمی تواند حق زن را از او سلب کند، چون زنان خود صاحب اختیار می باشند، و این حق معروف ومشروع آنان است، و در اسلام کسی نمی تواند از عمل معروف نهی کند.

عقائد قبل از اسلام در باره زن شوهر مرده

قبل از اسلام امت های مختلف، در باره زن شوهر مرده، عقائدخرافی مختلفی داشتند، بعضی معتقد بودند که او را با همسر مرده اش باید آتش زد، یا زنده زنده درگور شوهرش به خاک سپرد، بعضی دیگر معتقد بودند که تا آخر عمر نباید با هیچ مردی ازدواج کند و این عقیده نصارابود، و بعضی می گفتند: باید تا یک سال بعد از مرگ شوهرش از هر مردی اعتزال وکناره گیری کند،و این عقیده عرب جاهلیت بود، بعضی دیگر نزدیک به یک سال را معتقد

صفحه : 364

بودند، مثلا نه ماه، که این اعتقاد بعضی از ملل راقیه و متمدن است.

بعضی دیگر معتقد بودند که شوهر متوفی حقی به گردن همسرش دارد و آن همین است که از ازدواج با دیگران تا مدتی خودداری کند، همه این عقاید خرافی ناشی از احساسی است که در خود سراغ داشتند، و آن این بود که ازدواج یعنی شرکت در زندگی و آمیخته شدن در آن،و معلوم است که این احساس، اساسش انس و الفت و محبت بود، و خود محبت، احترامی داردکه باید رعایتش کرد، و محبت هرچند دو طرفی است و زن و شوهر هر دو باید رعایت آن رابکنند، و هر یک مرد دیگری به خاطر محبتی که مرده به اوداشت ازدواج نکند، زن شوهر نکندو شوهر زن نگیرد، و لیکن رعایت این احترام از ناحیه زن واجب تر و لازم تر است، چون زن بایدرعایت حیا و پوشیدگی و عفت را هم بکند.

پس سزاوار نیست زنی که شوهرش مرده، خود را مانندکالائی مبتذل(که هر کس آن را دستکاری می کند)در معرض ازدواج قرار دهد، پس انگیزه احکام مختلفی که در امت های مختلف در این باب جعل شده، همین است، و اسلام چنین حکم کرده است که چنین زنی تقریبا یک ثلث سال یعنی چهار ماه و ده روز شوهر اختیار نکند، و عده وفات بگیرد.

و الله بما تعملون خبیر.

از آنجائی که گفتار در آیه مشتمل بر تشریع حکم عده وفات،و حق ازدواج برای زنان بعد از تمام شدن عده بود، و هر دوی این احکام مستلزم آن است که خدای تعالی اعمال بندگان را تشخیص دهد و از صلاح و فساد آن با خبر باشد، لذا از بین اسمای حسنای خدای تعالی اسمخبیربرای تعلیل حکم مناسب بود، تا بفهماند که اگر خدای تعالی چنین حکم فرمود، به این جهت بود که او از عملی که ممنوع است و عملی که مباح و بی اشکال است خبر دارد، پس زنان بایستی در بعضی موارد از ازدواج خودداری کنند، و در بعضی از موارد دیگر هر چه می خواهند برای خود اختیار کنند.

و لا جناح علیکم فیما عرضتم به من خطبة النساء او اکننتم فی انفسکمکلمهتعریضکه مصدر باب تفعیل است، و فعل عرضتمکه از آن مشتق شده به معنای گرداندن وجهه کلام به سویی است که شنونده، مقصود گوینده را بفهمد، و گوینده به مقصود خود تصریح نکرده باشد، که به زبان فارسی آن را طعنه زدن و گوشه زدن و کنایه هم می گویند، و فرق میان تعریض و کنایه این است که در گفتاری که در آن تعریض باشد به معنائی غیر ظاهر عبارت، در نظر است، مثل گفتار خواستار به زنیکه خواستگاری می کند که می گوید من خیلی زن دوست و خوش معاشرتم، که مقصودش این است که اگر با من ازدواج کنی به زندگی خوشی می رسی،و محبوب می شوی، بر خلاف کنایه، که غیر از معنای مقصود، چیز

صفحه : 365

دیگری در نظر نیست، مثل اینکه برای فهماندن اینکه مثلا حاتم طائی مردی سخی و بخشنده بود بگوئی خاکسترش زیاد بود که در این مثال به خاکسترش کاری نداری، بلکه می خواهی بگوئی بسیار میهمان دار و با سخاوت است.

و کلمهخطبهبکسره خاءاز(مصدر خ - ط - ب)است، که به معنای تکلم وبرگشتن در کلام است، وقتی که گفته می شود فلانی فلان زن را خطبه(با کسره خاء)کرد،معنایش این است که در امر تزویج با او گفتگو کرد، پس آن مرد خاطب است نه خطیب، ووقتی گفته می شود فلان خطیب برای مردم ایراد خطبه(بضمه خاء)کرد معنایش این است یابطور کلی با ایشان سخن گفت، و یا در خصوص مواعظ سخن گفت، پس چنین کسی خطیبی است از خطباء و اما خواستگار خاطبی است از خطاب.

وکلمهاکنانکه مصدر باب افعالاکناناست، از ثلاثی مجرد(ک - ن - ن)گرفته شده است که به فتح کاف به معنای پنهان کردن و پوشاندن است، اما نه هر پوشاندنی،بلکه باب افعال آن، یعنی خصوص اکنان به معنای پوشاندن در دل است، پس این فصل تنها درمورد اسرار نهفته در نفس به کار می رود همچنانکه در آیه مورد بحث هم فرمود: او اکننتم فی انفسکم، و اما ثلاثی مجرد آن، یعنیکنمختص است به پوشش های مادی، از قبیل محفظه و جامه و خانه همچنانکه و آیه: کامثال اللؤلؤالمکنون(2) در مورد تخم شتر مرغی که زیر بال او از گرد و غبار محفوظ مانده و لؤلؤئی که درصندوقچه اش محفوظ داشته است استعمال شده است، و مراد از آیه مورد بحث این است که درمورد خواستگاری مانعی نیست از اینکه شما به کنایه سخنی بگویید، و خواسته خود را به کنایه بفهمانید، و یا در امر زن مورد نظرتان اموری را در قلب پنهان بدارید، که بعد از چند صباح دیگرکه فلان زن از عده بیرون می آید از او خواستگاری خواهم کرد، و یا مثلا آرزو کنیدکه کی می شود من به وصل او نائل شوم؟و یا اموری از این قبیل.

علم الله انکم ستذکرونهن...این جمله در موردتعلیل برای نفی جناح از خواستگاری است و تعریض در آن است، می فرماید: اینکه گفتیم در خواستگاری وتعریض اشکالی نیست برای این است که به یاد زنان بودن، امری است مطبوع طبع شما مردان، و خدا هرگز از چیزی که غریزه فطری و نوع خلقت شما است نهی نمی کند، بلکه آنرا تجویز هم می کند، و مساله زنان خود یکی از مواردی است

............................................ (1)سوره صافات، آیه 49 (2)سوره واقعه، آیه 23

صفحه : 366

که به روشنی دلالت می کند بر اینکه احکام دین اسلام همه بر اساس فطرت است و هیچ حکم غیر فطری ندارد.

و لا تعزمواعقدة النکاح حتی یبلغ الکتاب اجلهکلمهعزمبه معنای تصمیم جدی و عقد قلب است بر اینکه فعلی را انجام دهی، ویا حکمی را تثبیت کنی، بطوری که دیگردر اعمال آن تصمیم و تاثیرش هیچ سستی و وهن باقی نماند، مگر آنکه به کلی از آن تصمیم صرف نظر کنی، به این معنا که عاملی باعث شودبه کلی تصمیم شما باطل گردد، و اما کلمهعقدهاین کلمه از ماده(ع - ق - د)است که به معنای بستن است،و در این آیه، علقه زناشوئی به گرهی تشبیه شده که دو تا ریسمان را به هم متصل می کند، به طوری که آن دو را یک ریسمان(البته بلندتر)می سازد، گوئی حبالة وریسمان نکاح هم دو نفر انسان را(یعنی زن و شوهر را)به هم متصل می کند.

و در اینکه عقده نکاح را وابسته به عزم کرد که یک امری است قلبی، اشاره است به اینکه سنخ این گره و این دلبستگی با سنخ گره های مادی تفاوت دارد، این گره امری است قائم به قلب و به نیت و اعتقاد، چون اصل مساله شوهر بودن(از طرف مرد)و همسر بودن(از طرف زن)یک امر اعتباری عقلائی است، که جز در ظرف اعتقاد و ادراک موطنی ندارد، (آنچه مادر خارج می یابیم تنها و تنها شخص فلان آقا و فلان خانم است، و شوهر بودن او و همسر بودن این چیزی نیست که علاوه از خود آنها در خارج وجود داشته باشد)، عینا نظیر ملک و سایرحقوق اجتماعی و عقلائی، که بیانش در ذیل آیه شریفه: کان الناس امة واحدة...(1) گذشت، پس می توان گفت در آیه شریفه، هم استعاره به کار رفته که تصمیم جدی را محکم کردن گره نامیده و هم کنایه به کار رفته که مساله ازدواج را نوعی گره خوانده است، و مراد از کتاب مکتوب حکمی است که خدای تعالی رانده، که زن باید فلان مدت عده نگه دارد، و در مدت عده ازدواج نکند.

پس معنای آیه این می شود، که مادامی که عده زنان به آخر نرسیده،عقد ازدواج راجاری نکنید، و این آیه شریفه کشف می کند که گفتاری در آن آیه و در آیه قبل از آن که می فرمود:لا جناح علیکم فیما عرضتم به من خطبة النساء...، تنها راجع به خواستگاری اززنان در عده و عقد بستن آنان است، بنابراینلامدر کلمهالنساءلام عهد است، نه لام جنس و غیره، (و معنایش در آیه قبل این است که اشکالی بر شما نیست که در خواستگاری همین زنانی که مورد بحث بودند، چنین و چنان کنید، و در آیه مورد بحث این است که در مورد

............................................ (1)سوره بقره، آیه 213

صفحه : 367

همین زنان مادام که از عده در نیامده اند اجرای عقد نکنید)مترجم.

و اعلمواان الله یعلم ما فی انفسکم...در این آیه از صفات خدای تعالی سه صفت علم و مغفرت و حکم را نامبرده، و این خوددلیل است بر اینکه مخالفت حکمی که دردو آیه آمده، یعنی خواستگاری کردن از زنان در عده و تعریض به آنان و بستن قول و قرار محرمانه با ایشان از مهلکات است، که خدای سبحان آنطورکه باید آنها را دوست نمی دارد، هر چند که به خاطر مصالحی تجویزش کرده باشد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر