شناسه : ۲۹۲۵۳۱۲ - دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۰۱:۰۲
چارمین نور الهى
سلام اى چارمین نور الهى |
کلیم وادى طور الهى |
تو آن شاهى که در بزم مناجات |
خدا مى کرد با نامت مباهات |
تو را سجاده داران مى شناسند |
تو را سجده گزاران مى شناسند |
تو سجادى، تو سجاده نشینى |
تو در زهد و ورع تنهاترینى |
قیامت مى شود پیدا جبینت |
به صوت «اَینَ زین العابدینت» |
شبیه تو خدا عابد ندارد |
مدینه غیر تو زاهد ندارد |
تو با درماندگان خود شفیعى |
تو با خیل جذامى ها رفیقى |
سحرها نان و خرما روى دوشت |
صداى سائلان تو به گوشت |
فرزدق را تو شعر تازه دادى |
تو بر شعر ترش آوازه دادى |
تو میقاتى تو مشعر زاده هستى |
عزیز من پیمبر زاده هستى |
تو کز نسل امیرالمؤمنینى |
پیمبر زاده ایران زمینى |
سزد شاهان فتند اینجا به زانو |
على بن الحسین شهربانو |
على بن الحسین شهربانو |
تو را با نام زینب مى شناسند |
تو در افلاک، زین العابدینى |
تو روى خاک، با ما همنشینى |
قتیل تار گیسوى تو اصغر |
فدایى تو باشد همچو اکبر |
ابوفاضل همان ماه مدینه |
کنارت دست دارد روى سینه |
تو کوه عصمتى، لرزش ندارى |
تو از غیر خدا خواهش ندارى |
تو در بالاى منبر چون رسولى |
تو در محراب خود گویا بتولى |
تو بابایى چنان شمشیر دارى |
تو بابایى ز نسل شیر دارى |
تو را شب زندهداران مى پرستند |
لبت را روزه داران مى پرستند |
تو جنس ات از نیستان غدیر است |
تو نامت روى دیوان غدیر است |
تو بر پیشانى خود پینه دارى |
تو بر پیشانى خود پینه دارى |
تو آنى که به کویت هر که آمد |
غلام مستجاب الدّعوه باشد |
تو اشک مطلقى، گریه تبارى |
تو از روز ازل ابر بهارى |
تو مقتل سیرتى از جنس آهى |
تو مثل حنجر گل، بى گناهى |
رعیت هاى تو، شه زادگانند |
اسیران درت آزادگانند |
تو بزم روضه را بنیانگذارى |
تو در دل، روضهی ماهانه دارى |
تو از جنس غرور دخترانى |
تو آه سینه بى معجرانى |
تو منبر رفته اى اما به ناقه |
سخن ها گفته اى اما به ناقه |
تو آن یعقوب یوسف زاده هستى |
تو آن از دست یوسف داده هستى |