نامه ها (۳)

نامه ای است از پدری پیر فرسوده، که عمر خود را به مشتی الفاظ و مفاهیم به پایان رسانده، و زندگی خویش را در لاک خویشتن تباه نموده، و اکنون نفسهای آخرین را با تأسف از گذشته خود می کشد، به فرزند جوانی که فرصت دارد تا چون عباد الله صالحین در فکر رهانیدن خود از تعلق به دنیا که دام ابلیس پلید است، باشد، فرزندم! کر و فر دنیا و نشیب و فراز آن به سرعت می گذر ...

بسم الله الرحمن الرحیم

26/4/ 1363

نامه ای است از پدری پیر فرسوده، که عمر خود را به مشتی الفاظ و مفاهیم به پایان رسانده، و زندگی خویش را در لاک خویشتن تباه نموده، و اکنون نفسهای آخرین را با تأسف از گذشته خود می کشد، به فرزند جوانی که فرصت دارد تا چون عباد الله صالحین در فکر رهانیدن خود از تعلق به دنیا که دام ابلیس پلید است، باشد، فرزندم! کر و فر دنیا و نشیب و فراز آن به سرعت می گذرد و همه زیر چرخهای زمان خرد می شویم و من آنچه ملاحظه کردم، و مطالعه در حال قشرهای مختلف، به این نتیجه رسیده ام که قشرهای قدرتمند و ثروتمند، رنجهای درونی و روانی و روحیشان از سایر اقشار بیشتر و آمال و آرزوهای زیادی که به آن نرسیده اند بسیار رنج آورتر و جگر خراشتر است.در این زمان که ما زندگی می کنیم و دنیا گرفتار دو قطب قدرتمند است رنج عذابی که سران آن کشورها بدان مبتلا هستند و نگرانیهای جان فرسائی که هر یک از دو قطب در مقابل قطب دیگر دارند، قابل مقایسه با رنجها و گرفتاریهای قشرهای متوسط حتی فقیر نیست.رقابت آنان یک رقابت عملی نیست بلکه یک رقابت جانکاه است که کمر هر یک زیر آن خرد می شود، گوئی در مقابل هر یک، یک گرگ درنده با دهان باز و دندانهای تیز ایستاده و قصد شکار او را دارد و این رنج رقابت در همه اقشار هست، از ثروتمند و قدرتمند گرفته تا طبقات دیگر، لکن هر چه بالا برود به همان اندازه درد و رنج رقابت بالا می رود و آنچه مایه نجات انسان ها و آرامش قلوب است وارستگی و گسستگی از دنیا و تعلقات آن است که با ذکر و یاد دائمی خدای تعالی حاصل شود. (1) آنان که در صددبرتریها به هر نحو هستند چه برتری در علوم، حتی الهی آن، یا در قدرت و شهرت و ثروت، کوشش در افزایش رنج خود می کنند، وارستگان از قیود مادی که خود را از این دام ابلیس تا حدودی نجات داده اند در همین دنیا در سعادت و بهشت رحمتند.

در آن روزهائی که در زمان رضا خان پهلوی و فشار طاقت فرسا برای تغییر لباس بود و روحانیون و حوزه ها در تب و تاب بسر می بردند (که خداوند رحمن نیاورد چنین روزهائی برای حوزه های دینی) شیخ نسبتا وارسته ای را نزدیک دکان نانوائی که قطعه نانی را خالی می خورد، دیدم که گفت: «به من گفتند عمامه را بردار من نیز برداشتم و دادم به دیگری که دو تا پیراهن برای خودش بدوزد الان هم نانم را خوردم و سیر شدم، تا شب هم خدا بزرگ است» .

پسرم! من چنین حالی را اگر بگویم به همه مقامات دنیوی می دهم، باور کن.ولی هیهات، خصوصا از مثل من گرفتار به دامهای ابلیس و نفس خبیث.

پسرم! از من گذشته (یشیب بن آدم و یشب فیه خصلتان: الحرص و طول الأمل) . (2) لکن تو نعمت جوانی داری و قدرت اراده، امید است بتوانی راهی طریق صالحان باشی.آنچه گفتم بدان معنی نیست که خود را از خدمت به جامعه کنار کشی و گوشه گیر و کل بر خلق الله باشی که این از صفات جاهلان متنسک است یا درویشان دکان دار.سیره انبیاء عظام، صلی الله علی نبینا و علیهم اجمعین و ائمه اطهار علیهم السلام که سر آمد عارفان بالله و رستگان از هر قید و بند، و وابستگان به ساحت الهی در قیام به همه قوی علیه حکومتهای طاغوتی و فرعونهای زمان بوده و در اجراء عدالت در جهان رنجها برده و کوششها کرده اند، به ما درسها می دهد و اگر چشم بینا و گوش شنوا داشته باشیم راه گشایمان خواهد بود (من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم) . (3) پسرم! نه گوشه گیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است، و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت، شاهد گسستن از حق.میزان در اعمال، انگیزه های آنها است. (4) چه بسا عابد و زاهدی که گرفتار دام ابلیس است و آن دام گستر، با آنچه مناسب او است چون خود بینی و خود خواهی و غرور و عجب و بزرگ بینی و تحقیر خلق الله و شرک خفی و امثال آنها، او را از حق دور و به شرک می کشاند و چه بسا متصدی امور حکومت که با انگیزه الهی به معدن قرب حق نائل می شود، چون داود نبی و سلیمان پیامبر علیهما السلام، و بالاتر و والاتر چون نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، و خلیفه بر حقش علی بن ابی طالب علیه السلام، و چون حضرت مهدی ارواحنالمقدمه الفداء در عصر حکومت جهانیش.پس میزان عرفان و حرمان، انگیزه است.هر قدر انگیزه ها به نور فطرت نزدیکتر باشند و از حجب حتی حجب نور (5) وارسته تر، به مبدأ نور وابسته ترند تا آنجا که سخن از وابستگی نیز کفر است.

پسرم! از زیر بار مسئولیت انسانی که خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است شانه خالی مکن که تاخت و تاز شیطان در این میدان، کمتر از میدان تاخت و تاز در بین مسئولین و دست اندرکاران نیست و دست و پا برای بدست آوردن مقام هر چه باشد، چه مقام معنوی و چه مادی، مزن، به عذر آن که می خواهم به معارف الهی نزدیک شوم یا خدمت به عباد الله نمایم، که توجه به آن از شیطان است، چه رسد که کوشش برای بدست آوردن آن.یکتا موعظه خدا را با دل و جان بشنو، با تمام توان بپذیر و در آن خطسیر نما:

قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا الله مثنی و فرادی (6) میزان در اول سیر، قیام لله است هم در کارهای شخصی و انفرادی و هم در فعالیت های اجتماعی .سعی کن در این قدم اول موفق شوی که در روزگار جوانی آسانتر و موفقیت آمیزتر است.مگذار مثل پدرت پیر شوی که یا در جا زنی و یا به عقب برگردی، و این محتاج به مراقبه و محاسبه است.اگر با انگیزه الهی ملک جن و انس کسی را باشد، بلکه اگر بدست آورد، عارف بالله و زاهد در دنیا است و اگر انگیزه، نفسانی و شیطانی باشد هر چه بدست آورد، اگر چه یک تسبیح باشد، به همان اندازه از خداوند تعالی دور است و فاصله گرفته.پسرم! سوره مبارکه حشر را مطالعه کن که گنجینه هائی از معارف و تربیت در آن است و ارزش دارد که انسان یک عمر در آنها تفکر کند و از آنها به مدد الهی توشه ها بردارد، خصوصا آیات اواخر آن از آنجا که فرماید:

یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون (7) تا آخر سوره.در همین آیه کوچک لفظا، و بسیار بزرگ معنا، احتمالاتی است سازنده، هشیار دهنده که به بعض آنها اشاره می شود:

1 می تواند خطاب به کسانی باشد که اول مرتبه ایمان را دارند مثل ایمان عامه، در این احتمال امر به تقوی امر به اولین مراتب آن است که تقوای عامه است و آن پرهیز از مخالفت احکام ظاهری الهی است و مربوط به اعمال قالبی است.به این احتمال جمله «و لتنظر نفس ما قدمت لغد» تحذیر از پی آمدهای اعمال ما است و شاهد است بر آن که آنچه عمل می کنیم خود آنها به صورت مناسب در نشئه دیگر وارد می شوند و به ما خواهند رسید و آیات و اخبار زیادی در این باره آمده است. (8) تفکر در همین امر، دلهای بیدار را کفایت می کند بلکه دلهای مستعد را بیدار می نماید و ممکن است راه گشای مراتب دیگر و مقامات بالاتر شود و ظاهر آن است که امر به تقوی مکررا، تأکید باشد، گرچه احتمال دیگر هم هست.و قوله: «ان الله خبیر بما تعملون» باز تحذیر جدید است بر این که اعمال شما از محضر حق تعالی پنهان نمی ماند، چه، همه عالم محضر حق است .

2 ممکن است خطاب به کسانی باشد که ایمان را به قلب خویش رسانده اند.چه بسا که انسان به حسب ظاهر ایمان و اعتقاد به شهادتین داشته باشد لکن قلب او از آن بی خبر باشد، علم و اعتقاد به اصول خمسه داشته باشد، لکن این علم و ایمان به قلبش نرسیده باشد شاید جز خواص مؤمنین دیگران چنین باشند.معصیتهائی که از بعض مؤمنین صادر می شود منشأش همین است، اگر دل به روز جزا و عقاب آنچنانی آگاه باشد و ایمان آورده باشد به آن، صدور معصیت و نافرمانی بسیار بعید است و کسی که قلبش ایمان به عدم اله الا الله دارد، گرایش به غیر حق تعالی و ستایش از دیگران نکند و خوف و هراس از غیر او نخواهد داشت.

پسرم! گاهی می بینم از تهمتهای ناروا و شایعه پراکنیهای دروغین اظهار ناراحتی و نگرانی می کنی.اولا باید بگویم تا زنده هستی و حرکت می کنی و تو را منشأ تأثیری بدانند انتقاد و تهمت و شایعه سازی علیه تو، اجتناب ناپذیر است، عقده ها زیاد و توقعات روز افزون و حسادتها فراوان است.آن کس که فعالیت دارد گر چه صد در صد برای خدا باشد از گزند بد خواهان نمی تواند به دور باشد.من خود یک عالم بزرگوار متقی را که تا به ریاست جزئی نرسیده بود برای او جز خیر به حسب نوع نمی گفتند و تقریبا مورد تسالم اهل علم و دیگران بود به مجرد آن که توجه نفوس به او شد و شاخصیتی دنیاوی و لو ناچیز نسبت به مقامش پیدا کرد، مورد تهمت و اذیت شد و حسادتها و عقده ها به جوش آمد و تا در قید حیات بود این مسائل نیز بود.و ثانیا باید بدانی که یامان به وحدت اله و وحدت معبود و وحدت مؤثر، آنچنان که باید و شاید به قلبت نرسیده، کوشش کن کلمه توحید را که بزرگترین کلمه است و والاترین جمله است از عقلت به قلبت برسانی، که حظ عقل همان اعتقاد جازم برهانی است و این حاصل برهان اگر با مجاهدت و تلقین به قلب نرسد، فایده و اثرش ناچیز است.چه بسا بعض از همین اصحاب برهان عقلی و استدلال فلسفی بیشتر از دیگران در دام ابلیس و نفس خبیث می باشند (پای استدلالیان چوبین بود) (9) و آنگاه این قدم برهانی و عقلی تبدیل به قدم روحانی و ایمانی می شود که از افق عقل به مقام قلب برسد و قلب باور کند آنچه را استدلال اثبات عقلی کرده است.

پسرم! مجاهده کن که دل را به خدا بسپاری و مؤثری را جز او ندانی، مگر نه عامه مسلمانان متعبد، شبانه روزی چندین مرتبه نماز می خوانند و نماز سرشار از توحید و معارف الهی است، و شبانه روزی چندین مرتبه

ایاک نعبد و ایاک نستعین

می گویند و عبادت و اعانت را خاص خدا در بیان می کنند ولی جز مؤمنان به حق و خاصان خدا، دیگران برای هر دانشمند و قدرتمند و ثروتمند کرنش می کنند و گاهی بالاتر از آنچه برای معبود می کنند، و از هر کس استمداد می نمایند و استعانت می جویند و به هر حشیش برای رسیدن به آمال شیطانی تشبث می نمایند و غفلت از قدرت حق دارند.

بنابر این احتمال که مورد خطاب کسانی باشند که ایمان به قلب آنها رسیده باشد، امر به تقوی به اینان با احتمال اول فرقها دارد.این تقوی، تقوای از اعمال ناشایسته نیست تقوای از توجه به غیر است، تقوای از استمداد و عبودیت غیر حق است، تقوای از راه دادن غیر او جل و علا به قلب است، تقوای از اتکال و اعتماد به غیر خداست.آنچه می بینی همه ما و مثل ما بدان مبتلا است و آنچه باعث خوف من و تو از شایعه ها و دروغ پراکنیها است و خوف از مرگ و رهائی از طبیعت و افکندن خرقه نیز از این قبیل است که باید از آن اتقاء نمود و در این صورت مراد از

و لتنظر نفس ما قدمت لغد

افعال قلبی است که در ملکوت، صورتی و در فوق آن نیز صورتی دارد و خداوند خبیر است به خطرات قلب همه و این نیز به آن معنی نیست که دست از فعالیت بردار و خود را مهمل بار آور و از همه کس و همه چیز کناره گیری کن و عزلت اتخاذ نما که آن بر خلاف سنت الهی و سیره عملی حضرات انبیاء عظام و اولیاء کرام است، آنان علیهم صلوات الله و سلامه برای مقاصد الهی و انسانی همه کوششهای لازم را می فرمودند اما نه مثل ما کوردلان که با استقلال، نظر به اسباب داریم بلکه هر چیز را در این مقام که از مقامات معمولی آنان است از او جل و علا می دانستند و استعانت به هر چیز را استعانت به مبدأ خلقت می دیدند و یک فرق بین آنان و دیگران همین است.من و تو و امثال ما با نظر به خلق و استعانت از آنها، از حق تعالی غافل هستیم و آنان استعانت را از او می دانستند به حسب واقع، گر چه در صورت، استعانت به ابزار و اسباب است و پیش آمدها را از اومی دانستند گرچه در ظاهر نزد ماها غیر از آن است و از این جهت از پیش آمدها، هر چند ناگوار به نظر ما باشد، در ذائقه جان آنان گوارا است.

پسرم! برای ماها که از قافله «ابرار» عقب هستیم یک نکته دلپذیر است و آن چیزی است که به نظر من شاید در ساختن انسان که در صدد خود ساختن است دخیل است.باید توجه کنیم که منشأ خوش آمد ما از مدح و ثناها و بد آمدنمان از انتقادها و شایعه افکنی ها حب نفس است که بزرگترین دام ابلیس لعین است، ماها میل داریم که دیگران ثناگوی ما باشند گر چه برای ما افعال شایسته و خوبیهای خیالی را صد چندان جلوه دهند.و درهای انتقاد گر چه به حق برای ما بسته باشد یا به صورت ثناگوئی در آید.از عیب جوئی ها، نه برای آن که به ناحق است، افسرده می شویم و از مدحت و ثناها، نه برای آنکه به حق است، فرحناک می گردیم بلکه برای آنکه عیب من است و مدح من نیست، است که در اینجا و آنجا و همه جا بر ما حاکم است .اگر بخواهی صحت این امر را دریابی، اگر امری که از تو صادر می شود عین آن یا بهتر و والاتر از آن از دیگری، خصوصا آنها که همپالکی تو هستند صادر شود و مداحان به مدح او برخیزند برای تو ناگوار است و بالاتر آنکه اگر عیوب او را به صورت مداحی در آورند، در این صورت یقین بدان که دست شیطان و نفس بدتر از او در کار است.

پسرم! چه خوب است به خود تلقین کنی و به باور خود بیاوری یک واقعیت را که مدح مداحان و ثنای ثنا جویان چه بسا که انسان را به هلاکت برساند و از تهذیب دور و دورتر سازد.تأثیر سوء ثنای جمیل در نفس آلوده ما، مایه بدبختیها و دور افتادگی ها از پیشگاه مقدس حق جل و علا برای ما ضعفاء النفوس خواهد بود و شاید عیب جوئیها و شایعه پراکنیها برای علاج معایب نفسانی ما سودمند باشد که هست، همچون عمل جراحی دردناکی که موجب سلامت مریض می شود .آنانکه با ثناهای خود ما را از جوار حق دور می کنند دوستانی هستند که با دوستی خود به ما دشمنی می کنند و آنان که پندارند با عیب گوئی و فحاشی و شایعه سازی به ما دشمنی می کنند دشمنانی هستند که با عمل خود ما را اگر لایق باشیم اصلاح می کنند و در صورت دشمنی به ما دوستی می نمایند.من و تو اگر این حقیقت را باور کنیم و حیله های شیطانی و نفسانی بگذارند واقعیات را آنطور که هستند ببینیم، آنگاه از مدح مداحان و ثنای ثنا جویان آنطور پریشان می شویم که امروز از عیب جوئی دشمنان و شایعه سازی بد خواهان، و عیب جوئی را آن گونه استقبال می کنیم که امروز از مداحی ها و یاوه گوئیهای ثناخوانان.اگر از آنچه ذکر شد به قلبت برسد، از ناملایمات و دروغ پردازیها ناراحت نمی شوی و آرامش قلب پیدا می کنی، که ناراحتیها اکثرا از خود خواهی است.خداوند همه ما را از آن نجات مرحمت فرماید .

3 احتمال دیگر آن است که خطاب به اصحاب ایمان از خواص اهل معرفت و شیفتگان مقام ربوبیت و عاشقان جمال جمیل باشد که با چشم قلب و معرفت باطن همه موجودات را جلوه حق می بینند و نور الله را در همه مرائی مشاهده می کنند و کریمه

الله نور السموات و الارض (10) را به مشاهده معنوی و سیر قلبی دریافته اند رزقنا الله و ایاکم.به این احتمال، امر به تقوی به این طایفه از عشاق و خواص، فرقها با دیگران دارد و ممکن است تقوی از رؤیت کثرت باشد و شهود مرائی و رائی، تقوی از توجه به غیر باشد هر چند به صورت توجه به حق از خلق، تقوی از «ما رایت شیئا الا و رایت الله قبله و معه و بعده» . (11) باشد که خود مقام عادی خلص اولیاء است که پای «شی» در کار است، تقوی از مشاهده الله نور السموات و الارض باشد، تقوی از مشاهده هو معکم (12) و وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض (13) ، تقوی از جلوه جمال حق در شجره باشد و از این قبیل آنچه مربوط به رؤیت حق در خلق است و به این منوال، امر به نظر به آنچه تقدیم برای فردا کردیم، (14) همان حالات مشاهده حق در خلق و وحدت در کثرت که صورت مناسب به خود را در عوالم دیگر دارد .

4 احتمال آن که خطاب به آنان از خلص اولیاء باشد که از مرحله رؤیت حق در خلق و جمال حضرت وحدت در کثرت فعلی گذشته اند و از غبار خلق در آینه مشاهداتشان اثری نیست و از شرک خفی در این مرحله تخلص یافته اند لکن دل به تجلیات اسماء حق داده و عشاق دلباخته حضرت اسماء هستند و تجلیات اسمائی آنان را از غیر، فانی، و جز جلوات اسماء چیزی مشاهده نمی نمایند.در این احتمال امر به تقوی، اتقاء از رؤیت کثرات اسمائی و جلوات رحمانی و رحیمی و دیگر اسماء الله است، گوئی بانگ به آنان می زند که از ازل تا ابد یک جلوه بیش نیست، و سایر فقرات به مناسبت همین امر تعبیر می شوند و از این که گذشتند شاهد و مشاهده و شهودی در کار نیست و فناء در «هو» مطلق است و «لا هو الا هو» است.

5 جامع ترین احتمالات آن است که هر لفظی چون «امنوا» و «اتقوا» و «انظروا» و «ما قدمت» و هکذا، به معنی مطلقشان حمل شود و همه، مراتب آن حقایق هستند که الفاظ، عناوین موضوعند برای معانی بی قید و مطلق از حد و حدود.و احتمالات دیگری هم اگر باشد در این احتمال مندرج و از مراتب همین است، بنابر این هر گروه و طایفه ای از مؤمنان را به معنی حقیقی شامل می شود و مصادیق عنوان مطلق هستند و این مطلب راه گشای فهم بسیار از اخباری است که تطبیق آیاتی را بر یک گروه یا یک شخص نموده اند که توهم می شود اختصاص را، و این گونه نیست بلکه ذکر مصداق یا مصادیق است.بدین منوال که ذکر شد از احتمالات راه برای فهم آیه مبارکه

و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون (15) که پس از آیه کریمه متقدمه است، باز می شود.و حسب احتمالات متقدمه در این آیه شریفه نیز مناسب آن احتمالات مختلف المراتب و متحد الحقیقه احتمالاتی است که تفصیل آن را مجال نیست و فقط به ذکر یک نکته بسنده می کنم و آن، آنست که نسیان حق موجب نسیان انفس می شود، چه «نسیان» به معنی فراموشی باشد یا به معنی ترک، در هر دو معنی هشدار شکننده ای است : لازمه فراموشی حق تعالی آن است که انسان خود را فراموش کند، یا بگو حق تعالی او را به فراموشی از نفس خود کشاند و در همه مراحل سابق، صادق است.در مرحله عمل، آنکس که خدا را و حضور او جل و علا را فراموش کند به فراموشی از خویشتن خویش مبتلا شود یا کشیده شود، بندگی خود را فراموش کند، از مقام عبودیت به فراموشی کشیده شود و کسی که نداند چی است و کی است و چه وظیفه دارد و چه عاقبت؟ شیطان در او حلول نموده و به جای خویشتن او نشسته، و شیطان عامل عصیان و طغیان است و اگر به خود نیاید و به یاد حق بر نگردد و به همین حال طغیان و عصیان از این جهان منتقل شود شاید به صورت شیطان مطرود حق تعالی در آید.و به معنی دیگرش که به معنی ترک باشد، دردناکتر است زیرا اگر ترک اطاعت حق و ترک حق موجب شود که حق او را ترک کند و به خود واگذارد و عنایات خود را از او قطع فرماید شک نیست که به خذلان دنیا و آخرت منتهی می شود، در ادعیه شریفه معصومین می بینیم دعای برای عدم ایکال ما به نفس خویش تاکید شده است، (16) چه آنان علیهم السلام می دانستند پی آمدهای این مصیبت را، و ما از آن غافل هستیم.

پسرم! گناهان را، هر چند کوچک به نظرت باشند، سبک مشمار «انظرا لی من عصیت» (17) و با این نظر، همه گناهان، بزرگ و کبیره است.به هیچ چیز مغرور مشو و خدای تبارک و تعالی را که همه چیز از او است و اگر عنایت رحمانیش از موجودات سراسر عالم وجود لحظه ای منقطع شود، اثری حتی از انبیاء مرسلین و ملائکه مقربین باقی نخواهد ماند چون همه عالم جلوه رحمانیت او جل و علا است و رحمت رحمانی او جل و علا به طور استمرار (با کوتاهی لفظ و تعبیر) مبقی نظام وجود است «و لا تکرار فی تجلیه جل و علا» و گاهی تعبیر شود از آن به بسط و قبض فیض علی سبیل الاستمرار.در هر حال حضور او را فراموش مکن و مغرور به رحمت او مباش، چنانچه مایوس نباید باشی و مغرور به شفاعت شافعان علیهم السلام مباش که همه آنها موازین الهی دارد و ما از آنها بی خبریم.مطالعه در ادعیه معصومین علیهم السلام و سوز و گداز آنان از خوف حق و عذاب او سر لوحه افکار و رفتارت باشد.هواهای نفسانی و شیطان نفس اماره ما را به غرور وامی دارد و از این راه به هلاکت می کشاند.

پسرم! هیچگاه دنبال تحصیل دنیا، اگر چه حلال او باشد، مباش که حب دنیا، گر چه حلالش باشد، رأس همه خطایا است (18) چه خود حجاب بزرگ است و انسان را ناچار به دنیای حرام می کشد تو جوانی و با قدرت جوانی که حق داده است می توانی اولین قدم انحراف را قطع کنی و نگذاری به قدمهای دیگر کشیده شوی که هر قدمی، قدمهایی در پی دارد و هر گناهی گر چه کوچک به گناهان بزرگ و بزرگتر انسان را می کشد به طوری که گناهان بسیار بزرگ در نظر انسان ناچیز آید، بلکه گاهی اشخاص به ارتکاب بعض کبائر به یکدیگر فخر می کنند و گاهی به واسطه شدت ظلمات و حجابهای دنیوی، منکر به نظر معروف، و معروف منکر می گردد.من از خداوند متعال جل اسمه مسئلت می کنم که چشم دل تو را به جمال جمیل خود روشن فرماید و حجابها را از پیش چشمت بردارد و از قیود شیطانی و انسانی نجاتت دهد تا همچون پدرت پس از گذشت ایام جوانی و فرا رسیدن کهولت بر گذشته خویش تأسف نخوری و دل را به حق پیوند دهی که از هیچ پیش آمد وحشتناک نشوی و از دیگران دل وارسته کنی تا از شرک خفی و اخفی خود را برهانی.دنباله این آیات تا آخر سوره، مسائل بس شیوا است که اینجانب را حال و مجال نیست که به آنها بپردازم.

بارالها! احمد را نزد خود، محمود و فاطی را مفطوم و حسن را احسن فرما و یاسر را به یسر برسان و این خانواده منتسب به اهل بیت عصمت (ع) را با عنایات خاصه خود تربیت کن و از شر شیاطین درونی و برونی حفظ فرما و سعادت دارین را به آنان عطا فرما.و آخر وصیت من آن است که در خدمت به ارحام، خصوصا مادرت که به ما حقها دارد کوشش کن و رضای آنان را به دست آور.و الحمد لله اولا و آخرا و الصلوة علی رسول الله و آله الاطهار و اللعن علی عدائهم.

به تاریخ 17 شوال/1404/26 تیر 63

روح الله الموسوی الخمینی بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب آداب الصلوه را، که خود از آن بهره ای نبردم جز تاسف بر قصور و تقصیر بر ایام گذشته که توانائی بر خودسازی داشتم و حسرت و ندامت در روزگار پیری که دستم تهی و بارم سنگین و راهی بس دراز و پایم لنگ و آوای رحیل در گوش است، هدیه کردم به فرزند عزیزم احمد که از قدرت جوانی کامیاب است شاید او ان شاء الله تعالی از محتویات آن، که از کتاب کریم و سنت شریف و افادات بزرگان فراهم شده است، بهره مند شود و به معراج حقیقی از رهنمائی اهل معرفت راه یابد و دل از این ظلمتکده بر کند و به مقصد اصلی انسانیت، که انبیاء عظام و اولیاء کرام علیهم صلوات الله و سلامه و اهل الله بر آن راه یافتند و دیگران را دعوت فرمودند، توفیق یابد.پسرم، خود را که به فطرت الله تخمیر شده ای دریاب و از گرداب ضلالت و امواج سهمگین خودبینی و خودخواهی نجات ده و به سفینه نوح که پرتو ولایت الله است رکوب کن که من رکبها نجی و من تخلف عنها هلک. (19)

فرزندم، کوشش کن که در صراط مستقیم، که صراط الله است، و لو لنگان لنگان حرکت کنی و حرکات و سکنات قلبی و قالبی را رنگ معنویت و الوهیت دهی و خدمت به خلق را برای آنکه خلق خدا هستند بنمائی.انبیاء عظام و اولیاء خاص خدا در عین حال که مشابه دیگران اشتغال به کارها داشته اند، هیچگاه در دنیا وارد نبوده اند چون اشتغالشان بالحق و للحق بوده، در عین حال از رسول ختمی صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرموده است: لیغان علی قلبی و انی لاستغفر الله فی کل یوم سبعین مرة (20) شاید رؤیت حق در کثرت را کدورت حساب می فرمود.پسرم، خود را مهیا کن که پس از من بر تو جفاها رود و نگرانی ها که از من دارند به حساب تو گذارند.اگر حساب خود را با خدای خود صاف کنی و پناه به ذکر الله بری، هراسی ازخلق به خود راه مده که حساب خلق زودگذر است و آنچه ازلی است حساب در پیشگاه حق است.فرزندم، پس از من ممکن است پیشنهاد خدمتی بر تو شود، در صورتی که قصدت خدمت به جمهوری اسلامی و اسلام عزیز است رد مکن، و اگر خدای نخواسته برای هواهای نفسانی و ارضای شهوات است، از آن اجتناب کن که مقامات دنیوی ارزش آن ندارد که خود را در راه آنها تباه کنی.بارالها، احمد و تبارش و متعلقانش، که از بندگان تو و تبار رسول اکرمند، اینان را در دنیا و آخرت سعادتمند فرما و دست شیطان رجیم را از آسیب به آنها کوتاه فرما.خداوندا، ما ضعیف و ناتوانیم و عقب افتاده از قافله سالکان، تو خود از ما دستگیری فرما، ربنا عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک و السلام علی عباد الله الصالحین.

23 ربیع الاول 25 1405 آذر 1363

روح الله الموسوی الخمینی

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله و الصلاة و السلام علی رسول الله صلی الله علیه و آله

وصیتی است از پدری پیر که عمری را با بطالت و جهالت گذرانده، و اکنون که به سوی سرای جاوید می رود با دست خالی از حسنات و نامه ای سیاه از سیئات با امید به مغفرت الله و رجاء به عفو الله است به فرزندی جوان که در کشاکش با مشکلات دهر، و مختار در انتخاب صراط مستقیم الهی (که خداوند به لطف بیکران خود هدایتش فرماید) یا خدای نا خواسته انتخاب راه دیگر (که خداوند به رحمت خود از لغزشها محفوظش فرماید) .فرزندم، کتابی را که به تو هدیه می کنم شمه ایست از صلاة عارفین و سلوک معنوی اهل سلوک، هر چند قلم مثل منی عاجز است از بیان این سفرنامه.و اعتراف می کنم که آنچه نوشته ام از حد الفاظ و عباراتی چند بیرون نیست، و خود تاکنون به بارقه ای از این شمه دست نیافتم.پسرم، آنچه در این معراج است غایة القصوای آمال اهل معرفت است که دست ما از آن کوتاه است (عنقا شکار کس نشود دام بازگیر) (21) لکن از عنایات خداوند رحمان نباید مأیوس شویم که او جل و علاء دست گیر ضعفا و معین فقراء است.عزیزم، کلام در سفر از خلق به حق، و از کثرت به وحدت، و از ناسوت به مافوق جبروت است، تا حد فناء مطلق که در سجده اول حاصل شود، و فناء از فناء که پس از صحو، در سجده دوم حاصل گردد.و این تمام قوس وجود است من الله و الی الله.و در این حال، ساجد و مسجودی و عابد و معبودی در کار نیست: هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن. (22) پسرم، آنچه در درجه اول به تو وصیت می کنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنی، که این شیوه جهال است، و از معاشرت با منکرین مقامات اولیاء بپرهیزی، که اینان قطاع طریق حق هستند.فرزندم، از خود خواهی و خود بینی به درآی که این ارث شیطان است، که به واسطه خودبینی و خود خواهی از امر خدای تعالی به خضوع برای ولی و صفی او جل و علا سرباز زد.و بدان که تمام گرفتاریهای بنی آدم از این ارث شیطانی است که اصل اصول فتنه است، و شاید آیه شریفه

و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة و یکون الدین لله (23) در بعض مراحل آن، اشاره به جهاد اکبر و مقاتله با ریشه فتنه که شیطان بزرگ و جنود آن، که در تمام اعماق قلوب انسانها شاخه و ریشه دارد، باشد.و هر کس برای رفع فتنه از دورن و برون خویش باید مجاهده نماید و این جهاد است که اگر به پیروزی رسید همه چیز و همه کس اصلاح می شود.پسرم، سعی کن که به این پیروزی دست یابی، یا دست به بعض مراحل آن.همت کن و از هواهای نفسانیه، که حد و حصر ندارد، بکاه، و از خدای متعال جل و علا استمداد کن که بی مدد او کس به جایی نرسد.و نماز، این معراج عارفان و سفر عاشقان، راه وصول به این مقصد است.و اگر توفیق یابی و یابیم به تحقق یک رکعت آن و مشاهده انوار مکنون در آن و اسرار مرموز آن، و لو به قدر طاقت خویش، شمه ای از مقصد و مقصود اولیای خدا را استشمام نمودیم، و دور نمایی از صلاة معراج سید انبیاء و عرفاء علیه و علیهم و علی آله الصلاة و السلام را مشاهده کردیم، که خداوند منان ما و شما را به این نعمت بزرگ منت نهد.راه بس دور است و بسیار خطرناک و محتاج به زاد و راحله فراوان، و زاد مثل من یا هیچ یا بسیار اندک است، مگر لطف دوست جل و علا شامل شود و دستگیری کند.عزیزم، از جوانی به اندازه ای که باقی است استفاده کن که در پیری همه چیز از دست می رود، حتی توجه به آخرت و خدای تعالی.از مکاید بزرگ شیطان و نفس اماره آن است که جوانان را وعده صلاح و اصلاح در زمان پیری می دهد تا جوانی با غفلت از دست برود، و به پیران وعده طول عمر می دهد .و تا لحظه آخر با وعده های پوچ انسان را از ذکر خدا و اخلاص برای او باز می دارد تا مرگ برسد، و در آن حال ایمان را اگر تا آن وقت نگرفته باشد می گیرد.پس در جوانی که قدرت بیشتر داری به مجاهدت برخیز، و از غیر دوست جل و علا بگریز، و پیوند خود را هر چه بیشتر اگر پیوندی داری محکمتر کن، و اگر خدای نخواسته نداری، تحصیل کن، و در تقویتش همت گمار، که هیچ موجودی جز او جل و علا سزاوار پیوند نیست.و پیوند با اولیای او اگر برای پیوند به او نباشد، حیله شیطانی است که از هر طریق سد راه حق کند.هیچگاه به خود و عمل خود به چشم رضا منگر که اولیای خلص چنین بودند و خود را لاشی ء می دیدند، و گاهی حسنات خود را از سیئات می شمردند.پسرم، هر چه مقام معرفت بالا رود، احساس ناچیزی غیر او جل و علا بیشتر شود.در نماز، این مرقاة وصول الی الله، پس از هر ستایش «تکبیر» ی وارد است، چنانچه در دخول آن «تکبیر» است، که اشاره به بزرگتر بودن از ستایش است، و لو اعظم آن که نماز است.و پس از خروج، «تکبیرات» است که بزرگتر بودن او را از توصیف ذات و صفات و افعال می رساند.چه می گویم، کی توصیف کند و چه توصیف کند و کی را توصیف، و با چه زبان و چه بیان توصیف کند که تمام عالم از اعلی مراتب وجود تا اسفل سافلین، هیچ است و هر چه هست او است، و هیچ از هستی مطلق چه تواند گفت.و اگر نبود امر خدای تعالی و اجازه او جل و علا، شاید هیچ یک از اولیاء سخنی از او نمی گفتند، در عین حال که هر چه هست سخن از او است لاغیر، و کس نتواند از ذکر او سرپیچی کند که هر ذکر، ذکر او است:

و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه

، (24) و ایاک نعبد و ایاک نستعین (25) که شاید از لسان حق خطاب به همه موجودات است.و ان من شی ء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم (26) این نیز به لسان کثرت است، و گرنه او حمد است و حامد است و محمود: ان ربک یصلی (27)

الله نور السموات و الارض (28) پسرم، ما که عاجز از شکر او و نعمتهای بی منتهای اوییم، پس چه بهتر که از خدمت به بندگان او غفلت نکنیم که خدمت به آنان خدمت به حق است، چه که همه از اویند.هیچگاه در خدمت به خلق الله خود را طلبکار مدان که آنان به حق منت بر ما دارند، که وسیله خدمت به او جل و علا هستند.و در خدمت به آنان دنبال کسب شهرت و محبوبیت مباش که این خود حیله شیطان است که ما را در کام خود فرو برد.و در خدمت به بندگان خدا آنچه برای آنان پر نفع تر است انتخاب کن، نه آنچه برای خود یا دوستان خود، که این علامت صدق به پیشگاه مقدس او جل و علا است.پسر عزیزم، خداوند حاضر است و عالم محضر او است و صفحه نفس ماها یکی از نامه های اعمالمان.سعی کن هر شغل و عمل که تو را به او نزدیکتر کند انتخاب کن که آن رضای او جل و علا است.در دل به من اشکال مکن که اگر صادقی، چرا خود چنین نیستی، که من خود می دانم که به هیچ یک از صفات اهل دل موصوف نیستم، و خوف آن دارم که این قلم شکسته در خدمت ابلیس و نفس خبیث باشد و فردا از من مؤاخذه شود، لکن اصل مطالب حق است، اگر چه به قلم مثل منی که از خصلتهای شیطانی دور نیستم.و به خدای تعالی در این نفسهای آخر پناه می برم و از اولیای او جل و علا امید دستگیری و شفاعت دارم.بارالها، تو خود از این پیر ناتوان و احمد جوان دستگیری کن، و عاقبت ما را ختم به خیر فرما، و با رحمت واسعه خود ما را به بارگاه جلال و جمال خود راهی ده.

و السلام علی من اتبع الهدی شب 15 ربیع المولود 1407

روح الله موسوی الخمینی

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین الذی لا رحمن و لا رحیم غیره و لا یعبد و لا یستعان الا منه و لا یحمد سواه و لا رب و لا مربی الا ایاه و هو الهادی الی الصراط المستقیم و لا هادی و لا مرشد الا هو و لا یعرف الا به، هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و الصلوة و السلام علی سید الرسل و مرشد الکل الذی ظهر من غیب الوجود الی عالم الشهود و اتم الدائرة و ارجعها الی اولها و علی آل بیته الطاهرین الذین هم مخازن سر الله و معادن حکمة الله و هداة ما سوی الله.

و بعد این وصیتی است از پیری درمانده که در تمام دوره عمر قریب به نود ساله اش در غرقاب ضلالت و سکر طبیعت بسر برده و اکنون ارذل العمر (29) را به سوی قعر جهنم می پیماید و امیدی به نجات خود ندارد ولی از روح الله و رحمته مأیوس نیست و امیدی جز او ندارد و آنچنان در پیچ و خم علوم رسمی، که سربسر قیل است و قال خود را عاجز می داند که جز خدای تبارک و تعالی نتواند احصاء معاصی او کند این وصیت به جوانی است که امید است به توفیق خدای بزرگ و هدایت هادیان سبل علیهم سلام الله راهی به سوی حق پیدا کند و خود از این منجلاب که پدرش را فرا گرفته نجات یابد.ای پسر عزیزم احمد سلمک الله تعالی در این اوراق نظر کن و «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال» (30) من خود آنچه به تو می گویم گرچه خودم عاری و بری هستم لکن امیدوارم که برای تو تنبهی باشد.بدان که هیچ موجودی از موجودات از غیب عوالم جبروت و بالاتر و پائین تر چیزی ندارد و قدرتی و علمی و فضیلتی را دارا نیست و هر چه هست از او جل و علا است، او است که از ازل تا ابد زمام امور را به دست دارد و احد و صمد است.از این مخلوقات میان تهی پوچ وهیچ باکی نداشته باش و چشم امیدی هرگز به آنها مبند که چشم داشتن به غیر او شرک است و باک از غیر او جل و علا کفر.پسرم! تا نعمت جوانی را از دست ندادی فکر اصلاح خود باش که در پیری همه چیز را از دست می دهی، یکی از مکاید شیطان که شاید بزرگترین آن باشد که پدرت بدان گرفتار بوده و هست مگر رحمت حق تعالی دستگیر او باشد استدراج است.در عهد نوجوانی شیطان باطن که بزرگترین دشمنان اوست او را از فکر اصلاح خود باز می دارد و امید می دهد که وقت زیاد است اکنون فصل برخورداری از جوانی است و هر آن و هر ساعت و هر روز که بر انسان می گذرد درجه درجه او را با وعده های پوچ از این فکر باز می دارد تا ایام جوانی را از او بگیرد و آنگاه که جوانی رو به اتمام است او را به امید اصلاح در پیری سرخوش می کند و در ایام پیری نیز این وسوسه شیطانی از او دست نکشد و وعده توبه در آخر عمر می دهد و در آخر عمر و شهود موت، حق تعالی را در نظر او مبغوض ترین موجود جلوه می دهد که محبوب او که دنیا است از دستش گرفته است، این حال اشخاصی است که نور فطرت در آنها بکلی خاموش نشده است و اشخاصی هستند که غرقاب دنیا آنها را از فکر اصلاح به دور نگهداشته و غرور دنیا سرتاپای آنان را فرا گرفته است.من خود چنین اشخاصی را در اهل علم اصطلاحی دیده ام و اکنون بعض آنها در قید حیاتند و ادیان را هیچ و پوچ می دانند.پسرم! توجه کن که هیچ یک از ما نمی تواند مطمئن باشد که به این دام شیطانی نیفتد.عزیزم! ادعیه ائمه معصومین را بخوان و ببین که حسنات خود را سیئات می دانند و خود را مستحق عذاب الهی می دانند و بجز رحمت حق به چیزی نمی اندیشند و اهل دنیا و آخوندهای شکم پرور این ادعیه را تأویل می کنند چون حق جل و علا را نشناخته اند.پسرم! مسئله بزرگتر از آن است که ما تصور می کنیم، آنان که در پیشگاه عظمت حق تعالی از خود فانی شده اند و جز او چیزی نمی بینند در آن حال کلام و ذکر و فکری نیست و خودی نیست این ادعیه کریمه در حال صحو قبل از محو یا بعد از محو که خود را در حضور حاضر می بینند صادر شده است و دست ما و همه کس غیر ازاولیاء خلص از آن کوتاه است پس سخن را از آن که در خور مثل منی نیست در هم پیچم و آنچه برای تو فرزندم ممکن است که امید است به فضل خدا و دستگیری اولیاء او علیهم السلام بدان برسی آغاز کنم و آن چیزی است که در

فطرت الله التی فطر الناس علیها (31) جمیعا حاصل است یعنی فطرت توحید که تمام انسانها بلکه تمام موجودات بر آن مفطورند و آنچه توجه به آن شود و دنبال آن هر کس رود چه در علوم و فضائل و فواضل و چه در معارف و امثال آنها و چه در شهوات و هواهای نفسانی و چه در توجه به هر چیز و هر کس از قبیل بتهای معابد و محبوبهای دنیوی و اخروی ظاهری و خیالی و معنوی و صوری، چون حب به زن و فرزند و قبیله و سران دنیوی چون شاهان و امیران و سپهبدان یا اخروی چون علماء و دانشمندان و عارفان و اولیاء و انبیاء علیهم السلام همه و همه عین توجه به واحد کامل مطلق است، حرکتی واقع نشود جز برای او و وصول به او.و قدمی برداشته نشود جز به سوی آن کمال مطلق و اکنون امثال ما در حجابهای ظلمانی بعضها فوق بعض واقعیم دردها و رنجها و عذابها از این احتجاب است و اول قدم که مقدمه رفع حجب است آن است که گرایش پیدا کنیم که در حجابیم و از این خدر طبیعت که تمام وجود ما را از سر و علن و باطن و ظاهر فرا گرفته بتدریج به هوش آئیم و این یقظه ایست که بعض اهل سلوک، منزل اول دانسته اند و چنین نیست بلکه این به هوش آمدن و بیدار شدن مقدمه دخول در سیر است و رفع همه حجب ظلمانی و پس از آن نورانی وصول به اول منزل توحید است و اگر به قدم عقال عقل پیش رویم، آن هم با همه عقال، همین نغمه را دارد و گوید کمال مطلق همه کمالات است و الا مطلق نیست و هیچ کمالی و جمال و جمیلی ممکن نیست در غیر حق ظهور کند که این غیریت عین شرک است اگر نگویم الحاد است.عزیزم! اول باید با قدم علم لنگان لنگان پیش روی و این هر علمی باشد حجاب اکبر است که با ورود به این حجاب به رفع حجب آشنا می شوی، بیا با هم به سوی وجدان رویم که ممکن است راهی بگشاید .هر انسانی بلکه هر موجودی بالفطره عاشق کمالات است و متنفر از نقص، شما اگر علم می جوئید چون کمال است می جوئید و از این جهت ممکن نیست که فطرت شما به هر علم که دست یابد به آن قانع شود و اگر توجه کند که مراتب بالاتری است در این علم بالفطرة آن را می جوید و می خواهد و از این علم که دارد به واسطه محدودیت و نقصش متنفر است و آنچه بدان دل باخته حیث کمال آن است نه نقص و اگر قادری توجه به قدرتش دارد این توجه به کمال قدرت است نه نقص آن و لهذا قدرتمندان دنبال قدرتهای بالاتر می گردند و خود نمی دانند.قدرت مطلق، موجود مطلق است و تمام دار تحقق جلوه ایست از آن موجود مطلق و به هر چه رو آوری به او رو آوردی و خود محجوبی و نمی دانی و اگر بقدم وجدان همین مقدار را درک کنی و بیابی ممکن نیست که بجز موجود مطلق به چیزی توجه کنی و این گنجینه اینست که انسان را بی نیاز کند از غیر او و هر چه به او برسد از محبوب مطلق رسیده و هر چه از او سلب شود محبوب مطلق از او سلب کرده است، در این حال که از عیب جوئیها و هرزه دارئی های دشمنان لذت می بری چه که از محبوب است نه از اینان و دل به هیچ مقامی نمی بندی جز به مقام کمال مطلق.پسر عزیزم! حالا می خواهم با تو با زبان و قلم ناقصی که دارم صحبت کنم: تو و همه می دانید که در نظامی واقع هستید که به یمن قدرت الهی و توفیق او جل و علا و دعا و تائید حضرت بقیة الله ارواحنا لتراب مقدمه الفدا و ملت انقلابی ایران که جانم فدای یک یک آنها دست رد به سینه همه قدرتهای شیطانی زده است، نظام بی نظام ستمشاهی را که هزاران سال جز ستم و ظلم و مردم آزاری و قتل و غارت کاری نکرده اند به خاک مذلت کشاند و در این راستا کسانی که به طفیل آنان دود و دمی داشتند و ظلم و ستمی و غارت و چپاولی می کردند و الان هم بسیاری از آنان یا در ممالک دیگر و یا در داخل هستند و شیفته آنانند، و با بلوک غرب سر پنجه نرم کرده و آنان را که با قدرتهای شیطانی و تبلیغات وسیع عالم که در تحت فرمان آنان است از اوج قدرت نمائی به پایین کشیده و در صحنه های بین المللی مشت آنان را باز کرده و رسوائی آنان را بر سر زبانها انداخته و اکنون همه خصوصا آمریکای جهان خوار طرفدارانی در جهان و بین ملتهای در بند و غافل از قدرت اسلام و بین افراد بسیاری از ملت ما که دل باخته آنان یا قدرت آنانند موجود و شمشیرها را بر ضد این جمهوری و سران آن از نیام کشیده و در انتظار محو این جمهوری به سر می برند و چون منافع غرب در خطر است و اسلام قدرتمند تنها قدرتی است که این خطر را پیش آورده است و همین طور بلوک شرق ملحد که با هر صدائی که منافق قدرت آنان است مخالف و نصفی از جهان به دست آنان است و احساس خطر بزرگ از اسلام قدرتمند برای خود و دوستان خود می کنند و در داخل و خارج نیز دل باختگانی دارند که آنان نیز به تبع معبودشان با اسلام بزرگ و جمهوری اسلامی و دست اندرکاران آن در دشمنی به سر می برند و در فکر محو آثار آنند با این اوضاع و احوال توقع این دارید که دست جمهوری اسلامی را بفشارند و «اهلا و سهلا» گویان به مداحی جمهوری اسلامی و گردانندگان آن برخیزند! این طبیعی افکار فاسد بشر است که باید به هر وسیله خار راه را از سر راه برداشت و یک وسیله بزرگ علاوه بر وسائل نظامی و اقتصادی و قضائی همان بعد فرهنگی است.فرهنگ فاسد غرب و شرق اقتضاء می کند که با وسائل عظیمی که در دست دارند در تمام ساعات روز به دروغ پردازی و تهمت و افتراء بر فرهنگ الهی اسلام بتازند و در هر فرصتی قوانین الهی جمهوری اسلامی و اصل اسلام را بکوبند و وابستگان به آن را مرتجع کهنه پرست فاقد شعور سیاسی بخوانند و قوانین اسلام را کافی برای این زمان ندانند، به بهانه آنکه قوانینی که هزار و چهار صد سال بر آن گذشته قدرت اداره امور را ندارد، که دنیا نو آوردهائی دارد که در آن اعصار نبوده و بعض اشخاص مدعی اسلام نیز این مطلب را تکرار کرده و می کنند، در این محیط باید به حسب فرهنگ الهی اسلامی، در مقابل این توطئه های دامنه دار استقامت کرد و از این فرصت الهی که به دست آمده است نویسندگان متعهد و گویندگان و هنرمندان استفاده کرده و به مدد روحانیون آشنا به فقه اسلام و قرآن کریم احکام الهی را که برای همه قرون است بااجتهاد صحیح از قرآن کریم، سنت نبی اکرم (ص) و اخبار سرشار از معارف الهی و فقه سنتی استخراج کرد و به عالم عرضه داشت و از خرده گیری کج روشان و آخوندهای درباری و وعاظ السلاطین نهراسید و به آن روحانی نمایان یا روحانیان که از روی عمد یا کج فهمی، یا حسد و دسیسه های شیطانی [مخالفت می کنند] با موعظه حسنه و طریقه نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امیر المؤمنین و سایر ائمه معصومین علیهم صلوات الله فهماند که این کجرویها اگر خدای ناخواسته بجائی برسد و خللی در جمهوری اسلامی که می خواهد اسلام مظلوم در طول تاریخ را تجدید کند وارد شود، اسلام چنان سیلی از غرب و شرق و وابستگان به آنان می خورد که قرنها فسادی بالاتر از عصر ستمشاهی را شاهد خواهیم بود.و اکنون وقت آن است که وصیت و نصیحت پدرانه به احمد فرزند خود بکنم.پسرم ! تا با آنکه در هیچ شغلی از شغلهای سران اسلامی ایدهم الله تعالی وارد نیستی، این سیلی های طاقت فرسا را که می خوری برای آن است که فرزند منی و به حسب فرهنگ غرب و شرق باید من و هر کس به من نزدیک و به ویژه تو که از هر کس نزدیکتری مورد تهمت و آزار و افتراء واقع شود.در حقیقت جرم تو این است که فرزند منی و این در نظر آنان کم جرمی نیست، البته بالاتر از اینها هم باید بگویند و خواهند گفت و باید منتظر و مهیا باشی اما اگر ایمان و اعتقاد به حق تعالی داشته باشی و اعتماد به حکمت و رحمت بی پایان او بکنی، خواهی این تهمتها و افتراها و آزارهای بی پایان را تحفه ای از دوست برای سرکوب نفسانیت خود بدانی و ابتلائی و امتحانی است الهی برای خالص کردن بندگان خود، پس سیلی ها را بخور و شکر خداوند را به جا آور که چنین عنایتی فرموده و آرزوی بیشتر بکن.پسر عزیزم! بارها به من گفتی که درباره تو صحبتی که دال بر تبرئه تو از این تهمتها است نکنم و این را برای اسلام و مصلحت جمهوری اسلامی گفتی لکن من اگر در این ورقه بر خلاف آنچه گفتی درباره تو چیزی بگویم برای اداء تکلیف الهی است که یک نفر مسلمان یابنده خدا برای من مورد این همه تهمت و آزار باشد و من آنچه می دانم درباره او نگویم.من خدای قاهر حاضر منتقم را شاهد می گیرم که احمد از آن روزی که در کمک اینجانب در بیرونی مشغول اداره امور من بوده تا الان که این ورقه را می نویسم قدمی یا قلمی بر خلاف گفتار و نوشتار من بر نداشته و با وسواس عجیب در کلیه گفتارهای من یا نوشته های من سعی نموده که حتی یک کلمه بلکه گاهی یک حرف را که به نظر او محتاج به اصلاح است بدون اذن من تصرف نکند.من در نوشته و گفتارهائی که دارم به او و بعض اعضاء دفتر حفضهم الله و به اشخاصی که متکفل رسانه ها بوده اند و هستند اجازه دادم که هر چه بر خلاف صلاح به نظر آنها است به من تذکر دهند و احمد فرزند من در جریان این امور بوده و هست و تاکنون اتفاق نیفتاده که کلمه [ای ] را بدون رجوع به من اضافه یا کم کند «و الله علی کل ذلک شهید» .خداوندا! من با آنکه نمی خواهم از بستگانم چیزی که بوی مدح و ثنا می آید بگویم یا بنویسم، لکن تو می دانی که ساکت ماندن در مقابل تهمتها جرم و گناه است.اینجانب از دوستانی که در دفتر هستند خلافی که موجب نارضایتی من باشد سراغ ندارم، اینان سابقه ممتد با من دارند و در بین آنها به آقای صانعی برای بستگی به من در طول زندگی من صدمات بسیار وارد شده است که از خدای متعال برای همه اجر جزیل و صبر جمیل خواهانم.و در آخر این را هم بگویم که احمد تاکنون برای مصارف خود دیناری از بیت المال صرف نکرده و من از مال شخصی خودم زندگی او را اداره می کنم.خداوندا ! بر ما بندگان ناچیز سر تا پا گناه ببخشا و رحمت واسعه خود را از ما دریغ نفرما هر چند نالایق هستیم لکن مخلوق تو هستیم.خداوندا! این جمهوری اسلامی و دست اندرکاران آن را و رزمندگان عزیز ما در پناه عنایت خود حفظ، و شهداء و مفقودین و شهداء عزیز را با خانواده آنها در رحمت خود غریق بفرما، و محبوسین و مفقودین ما را به وطن خود باز گردان.به حق محمد و آله الاطهار علیهم صلوات و سلم

تاریخ 27 ربیع الثانی 1408 (28/9/1366)

روح الله الموسوی الخمینی

پی نوشت ها:

1 اشاره است به مضمون آیه شریفه:

الذین امنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب...

آنان که ایمان آوردند و دلهاشان با یاد خدا آرام گیرد.هان! با یاد خدا دلها آرام گیرد» .سوره رعد.آیه 28

2 فرزند آدم پیر می شود و (همزمان) دو خصلت در او جوان می شود: حرص و آرزو پروری.الوافی ج 3، ص 890.و با اندکی اختلاف لفظی در: الخصال ج 1، ص 73

3 کسی که صبح کند (یعنی زندگی روزانه را شروع کند) و به امور مسلمانان اهتمام نورزد مسلمان نیست (از رسول اکرم ص) اصول کافی ج 3، ص 238 (کتاب الایمان و الکفر، باب الاهتمام بامور المسلمین، حدیث 1 و 4 با اندکی اختلاف لفظی) .

4 مضمون روایات متعدد راجع به اهمیت نیت، از قبیل روایت معروف «انما ألاعمال بالنیات» و «لا عمل الا بنیة» و «...کل عامل یعمل عنی بنیة» روایات «باب النیه» در اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر دیده شود.

5 اشاره به فرازی از مناجات شعبانیه است: و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها، الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور: چشم دلهایمان را به فروغ نظر کردن به خودت روشن گردان تا دیدگان دل پرده های نور را بدرد.بحار الانوار ج 91، ص 97

6 بگو: به یک سخن پندتان دهم (و آن) این که دو تن دو تن و تک تک برای خدا قیام کنید ...سوره سبا.آیه 46

7 ای آنان که ایمان آورده اید! از خدا پروا کنید و هر کس بنگرد برای فردای قیامت چه پیش فرستاده و تقوای خدا پیشه سازید، خدا بدانچه انجام می دهید آگاه است.سوره حشر، آیه 18

8 از جمله، از آیات و روایات ذیل این معنی که اعمال صور غیبیه دارند و در عالم پس از مرگ ملازم عامل می باشند استفاده می شود:

و وجدوا ما عملوا حاضرا

و آنچه عمل کردند را حاضر بینند» سوره کهف، آیه 49،

یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا

روزی که هر کس هر عمل خوبی که انجام داده حاضر شده بیند» سوره آل عمران، آیه 30،

و ان لیس للانسان الا ما سعی و ان سعیه سوف یری

آدمی را نیست جز آنچه به کوشش انجام داده و کوشش او بزودی (در قیامت) دیده خواهد شد» سوره نجم، آیه 40 و

یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیروا اعمالهم فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره

در آن روز (قیامت) مردم به طور پراکنده باز گردند تا اعمالشان بدانها نشان داده شود پس هر کس به سنگینی ذره ای نیکی انجام دهد آن را می بیند و هر کس به سنگینی ذره ای بدی انجام دهد آن را خواهد دید» سوره زلزال، آیات 6، 7، .8

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: چون مؤمن داخل قبر شود نماز طرف راست و زکات سمت چپ او خواهد بود و نیکی (احسان) بر بالای او قرار گیرد و صبر در جانبی دیگر خواهد بود، چون دو فرشته مأمور سئوال بر او وارد شوند صبر به نماز و زکات و احسان گوید : رفیق خود را دریابید.اگر نتوانستید، من او را دریابم اصول کافی 3/143 (کتاب الایمان و الکفر، باب الصبر، حدیث 8)

نیز از آن حضرت علیه السلام مروی است: چون مرده در قبر گذاشته شود شخصی نزد او متمثل شود و به او گوید: ای فلان! ما سه تن بودیم، یکی روزی تو بود که با مرگت قطع شد، دیگری خانواده ات که تو را گذاشتند و رفتند و من عمل تو هستم که با تو مانده ام... بحار الانوار 6/ 265

9 پای استدلالیان چوبین بود*پای چوبین سخت بی تمکین بود

مثنوی معنوی.دفتر اول،

10 خدا نور آسمانها و زمین است سوره نور، آیه 35

11 چیزی را ندیدم جز آن که پیش از آن، با آن، و پس از آن خدا را دیدم علم الیقین ج 1، ص 49 (بااندکی اختلاف)

12 او با شماست هر کجا باشید سوره حدید، آیه .4

13 رو به سوی کسی کردم که آسمانها و زمین را آفرید سوره انعام، آیه .79

14 اشاره به آیه شریفه

و لتنظر نفس ما قدمت لغد

که پیشتر، از آن سخن رفت سوره حشر آیه .18

15 همانند آنهایی نباشید که خدا را فراموش کردند پس خدا خودشان را از یادشان برد، اینان فاسقانند سوره حشر، آیه 19

16 از جمله در ادعیه متعددی که موالی کرام علیهم السلام تعلیم فرموده اند آمده است : «لا تکلنی الی نفسی مرا به خودم وا مگذار» و «لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا چشم بر هم زدنی مرا به خودم وامگذار» (اصول کافی.کتاب الدعا باب القول عند الاصباح و الامساء، حدیث 10 و باب الدعا للکرب و الهم، حدیث 20 و باب دعوات موجزات الجمیع الحوائج، حدیث 15) و نیز امام زین العابدین علیه السلام در یکی از ادعیه عرض می کند: «و انظر لی فی جمیع اموری فانک ان و کلتنی الی نفسی عجزت عنها و لم اقم ما فیه مصلحتها در تمام کارهایم مرا یاری ده که اگر مرا به خودم واگذاری بدانها قادر نخواهم بود و آنچه را که مصلحت است نتوانم کرد» (صحیفه سجادیه، دعای 22) و در دعای دیگر عرض می کند: «و لا تکلنی الی حولی و قوتی...مرا به قدرت و نیروی خودم وامگذار» (صحیفه سجادیه، دعای 47) .

17 بنگر چه کسی را نافرمانی کرده ای.

18 مضمون روایتی است از امام سجاد علیه السلام «حب الدنیا رأس کل خطیئة» و روایتی است از امام صادق علیه السلام: «رأس کل خطیئة حب الدنیا» اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب ذم الدنیا و الزهد فیها.حدیث 11 و باب حب الدنیا و الحرص علیها.حدیث .1

19 هر کس که بر آن (کشتی ولایت) سوار شد نجات یافت، و هر که از آن روی گردانید هلاک شد.

20 «گاه بر دلم غباری می نشیند و من هر روز هفتاد بار از خدا آمرزش می خواهم.» مستدرک الوسائل، «کتاب الصلوة»«ابواب الذکر» باب 22، حدیث .1

21 «عنقا شکار کس نشود دام بازگیر*کانجا همیشه باد به دست است دام را» . حافظ

22 «اوست اولین و آخرین و پیدا و نهان.» (حدید/3)

23 «با آنان پیکار کنید تا فتنه نباشد و دین از آن خدا گردد.» (بقره/193)

24 «و پروردگار تو حکم فرموده که جز او را نپرستید.» (اسراء/23)

25 «فقط تو را می پرستیم و فقط از تو یاری می طلبیم.» (حمد/4)

26 هیچ چیزی نیست مگر آنکه با حمد و سپاس او تسبیح گوید اما شما تسبیح آنان را نمی فهمید .» (اسراء/44)

27 «همانا پروردگار تو نماز می گزارد...» اصول کافی، ج 2، ص 329، «کتاب الحجة» ، «باب مولد النبی» (ص)، حدیث 13

28 «خدا نور آسمانها و زمین است.» (نور/35)

29 اصطلاحی است قرآنی مذکور در سوره نحل آیه 70 به معنی دوران کهولت و ایام پیری که قوای آدمی به ضعف و سستی می گراید.شروع این دوران چنانچه در برخی روایات آمده از سن هفتاد و پنج سالگی می باشد.

30 به گفته بنگر نه به گوینده.در غرر الحکم از حضرت علی علیه السلام به این عبارت آمده است.لا تنظر الی من قال و انظر الی ما قال.

31 سوره روم، آیه 30

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان