ماهان شبکه ایرانیان

یحیی بونو محقق فرانسوی

ابتدا بفرمایید چطور شد رشته فلسفه را برای تحصیل در ایران انتخاب کردید؟

ابتدا بفرمایید چطور شد رشته فلسفه را برای تحصیل در ایران انتخاب کردید؟

یحیی بونو:

بسم الله الرحمن الرحیم

این سؤال تقریبا راجع به تمام زندگی من است، چون انتخاب رشته فلسفه و انتخاب اسم در زندگی من توام بوده است. من قبل از این که مسلمان بشوم، حتی مسیحی مذهب درستی نبودم. مثل همین اروپاییهای عادی و معمولی که بیشتر لامذهب هستند و در حقیقت، یعنی عنوان مسیحیت داریم ولی حقیقتش را نداریم. حتی انتصاب درستی به این آیین خیالی مسیحیت نداریم، ولی من تقریبا از مدرسه و از دوران دبیرستان در طلب چیزی بودم. من ناراضی بودم از این راهی که جلوی من باز بود. یعنی راهی که درس می خوانیم برای یک کار. برای کار چرا؟ کار برای زندگی مادی؟ به این برنامه خیالی غرب قناعت نکردم و راضی نبودم. خوب بیشتر در آغاز حرکت آنچه در غرب رواج داشت از ادیان شرقی مخصوصا «بودیسم » و «هندوئیسم » بود و این آیینها را پیگیری می کردند. بررسی می کردند و دنبال می کردند. خوب من هم اینطور، تماس من با فلسفه شرق، اول توسط آیین بودیسم بوده. آن زمان دانشجو نبودم. من درس را اصلا ترک کرده بودم که منقطع بشوم، برای این بحث، در یک فلسفه ماورای طبیعت، یک چیزی که مهمتر از این دنیا و پایدارتر از این دنیا باشد. در جریان این بررسیها در بودیسم کتابهای شخصی را پیدا کردم به اسم «اوونه گینو» ، یک فیلسوف فرانسوی است که مسلمان شده، شاید از نخستین فرانسویها که در زمان معاصر مسلمان شدند. ایشان در سال 1951 فوت کرده. ایشان قبل از جنگ جهانی اول در اوج استعمار، اسلام آورد. این یک خصوصیت مهم بود. او کتابهای زیادی درباره اسلام و فلسفه و عرفان نوشته است. من تمام کتابهای ایشان را خواندم و با این مطالعات مسلمان شدم. یعنی توسط بحث فلسفی و عرفانی و شاید هم بیشتر عرفانی. آن وقت تصمیم گرفتم که زبان عربی را یاد بگیرم. در فرانسه الان یک رشته دانشگاهی است که بعدا تخصص پیدا می کند، بعد از لیسانس، مثلا تخصص رشته ادبیات عرب یا رشته زبانشناسی یا رشته تاریخ یا رشته اسلامشناسی. وقتی مسلمان شدم رفتم برای ادامه تحصیل. از مسئله شیعه و سنی و فرق و اختلاف بین این دو هم من اصلا خبر نداشتم. رفتم مسجد برای مسلمان شدن و مسلمان شدم ولی خبر نداشتم که «سنی » چیست و «شیعه » چیست. در این یک سال اول که مسلمان شدم با کتابهای استاد مطهری که شاگرد علامه طباطبایی بودند، آشنا شدم. با تشیع آشنا شدم و دانستم اول که مسلمان شدم، سنی بودم. به خاطر این به فلسفه و عرفان بیشتر گرایش پیدا کردم و به گروههای متصوفه که در جهان سنی مذهب هستند، مخصوصا در شمال آفریقا که در رابطه بیشتر با فرانسه است. یکی از استادان بزرگ که استاد من هم از کشور مالی بود در آفریقای سیاه. ایشان با این که در گروه تیجانی بود اما در حقیقت شیعه بود و الان فوت کرده است. ظاهرا آنها یک سلسله اساتید بودند که تشیع را مخفیانه ابلاغ می کردند، در بین شاگردان خصوصیشان. او به من هم توصیه کرد توسط یکی از فامیلشان که دامادش هم بود که تشیع را انتخاب کنم. من هم از طریق متون عرفانی اصیل شیعه، از متون عرفانی و فلسفی با شیعه آشنا شدم. یک سال بعد از اسلام آوردن، من تشیع را انتخاب کردم و تمرکز و تفحص در رشته فلسفی و عرفان شیعه نمودم. اینجوری بود که بعد از گرفتن لیسانس و فوق لیسانس، در رشته تصوف تز نوشتم در فرانسه، در دانشگاه سوربن فرانسه - تز فوق لیسانس خود را درباره تفسیر صوفی «احمد تیجانی » مؤسس گروه تیجانی در مراکش نوشته ام. بعد هم برای دکترا انتخاب کردم که درباره عرفان اصیل شیعه کار کنم، در مورد نظریات امام خمینی.

از کی با حضرت امام آشنا شدید و این آشنایی چه تاثیری در کار و فعالیت شما داشت؟

آشنایی با امام برای من خیلی مهم و مؤثر بود. من از زمان انقلاب درباره امام شنیده بودم، حتی ایشان که در نوفل لوشاتو بودند من در جنوب فرانسه بودم. آن وقت هم تازه مسلمان شده بودم. همان سال که انقلاب اسلامی در جریان بود، مسلمان شدم ولی خیلی با مسائل سیاسی و با تشیع آشنا نبودم. خیلی اعتماد هم نداشتم - متاسفم که از این فرصت استفاده نکردم و بی بهره ماندم. بعدا وقتی که درسم پیش رفت و در سطح معرفت زبان عربی تسلطم بر زبان عربی بیشتر شد و توانستم متون عربی را خودم بخوانم، یعنی در دوره لیسانس و فوق لیسانس، در یک کتابفروشی، یکی از دوستان لبنانی، کتاب مصباح الهدایه و کتاب دیگری از امام را پیدا کردم. در خود مغازه کتاب را باز کردم و نگاه کردم دیدم عجیب است. همه شرح کلمه ابن عربی، بلکه محکمترین کلامی که دیدم در بین معاصرین و حتی در سالهای گذشته تا برسد به خود شاگردان ابن عربی، تعجب کردم، این دو تا کتاب را خریدم. این اولین برخورد من با اثر امام بود. خوب آن وقت یک تحول عجیبی برای من پیدا شد. چطور ممکن است که این مرد، که همه می گویند فقط یک مرد سیاسی است، یعنی تبلیغات غربی این جور می گفتند، چنین آثاری داشته باشد. وقتی که یک کتاب درباره ابن عربی نوشته شد در فرانسه، توی روزنامه ها می نوشتند که آن اسلام خوبی است، ولی آن اسلام که (امام) خمینی می خواهد، این اسلام سیاسی است و هیچ فایده ندارد. همان اسلام اخوان المسلمین است. برادران دینی من هم در دست چیزی نداشتند که بتوانند مقایسه کنند. بدانند که اینجور نیست. همه خیال می کردیم و یعنی الان هنوز خیال می کنند که بله امام خمینی مثل بعضی از این اخوان المسلمین است که اصلا از عرفان، فلسفه و معنویت اسلام خبر ندارد و فقط در کار سیاسی و مرد سیاسی بوده اند. من هم این جور خیال می کردم. وقتی که این کتابها را دیدم حقیقت را فهمیدم. خیلی علاقه شدید پیدا کردم نسبت به حضرت امام، تصمیم گرفتم که این آثار را معرفی کنم به دیگران. بعدا زبان فارسی را هم یاد گرفتم. کسانی که نه زبان عربی بلدند و نه زبان فارسی نمی توانند بدانند که این آقا و این امام کیست؟ ! ، اصلا یعنی بر عکس تبلیغاتی است که غربیها می کنند که حتی می گویند ابن عربی برای امام خمینی کافر است. من هم تصمیم گرفتم که کار بکنم و تز دکترا بنویسم که معرفی کنم و مطرح کنم شخصیت عرفانی امام خمینی را. چون در غرب این چهره امام و این وجهه امام می تواند خیلی اثر داشته باشد.

الان غربیها از حرفهای سیاسی و اقتصادی خسته شده اند، دویست سال است دارند حرفهای اقتصادی و سیاسی می شنوند. یعنی از انقلاب فرانسه تا انقلاب شوروی تا الان از این حرفها خسته شده اند. بلکه تشنه معنویت هستند و دنبال این معنویت می روند و ما مقصریم که این معنویت و عرفان اصیل منبعث از تعلیمات ائمه را مطرح نمی کنیم. دیگران آمدند حرفهایشان را مطرح کردند. «بودی ها» آمدند، «صوفیه » آمدند، «بهائیه » آمدند و همه آمدند گفتند که معنویت می خواهی ما داریم. آن وقت ما از جانب دیگر، از راه دیگر می آمدیم. می گفتیم که ما سیاست داریم و متاسفانه همه غربیها یا بیشتر آنها که نزدیک به معنویت شده اند یعنی راه معنویت که انتخاب کرده اند مسلمان نشده اند. اکثرا در فرقه های ضاله هند و یا بودیسم وارد شده اند. اگر هم مسلمان شده اند، اغلب در فرقه های صوفیه یا. . . یا نمی دانم اهل حق و اینها وارد شده اند. خوب فعلا تقصیر از ماست که ما مطرح نکردیم جهانبینی کامل خود را. فکر کردیم مهم این است که بگوییم که بله سیاست و اقتصاد هم داریم ولی مهم قلب عرفان و راس فلسفه اسلامی است که از ائمه داریم. اسلام برای هر جای بدن چیزی دارد. هم برای قلب، هم برای راس، هم برای اعضای دیگر بدن، الان ما فقط چیزهایی اجتماعی و اقتصادی و سیاسی را مطرح کردیم. خوب این چیزها که برای قلب و برای مغز است کمتر مطرح شده است.

شما در مورد فلسفه و عرفان امام مطالعه دارید. حضرت امام می فرمایند: «فلاسفه غرب الان هم محتاج به این هستند که از فلاسفه شرق یاد بگیرند» از نوشته ها و گفته های حضرت امام بینش فلسفی ایشان نسبت به وجود و موجودات بدست می آید. بنظر شما از دیدگاه امام خمینی فلسفه اسلامی و تفکر فلسفی چگونه است؟ آیا صورت تقلیدی دارد؟ و اگر دارد چطور بیان می شود؟

خوب، امام که خیلی معتقد است به فلسفه ملاصدرا و می توانیم بگوییم که ثمره قرنها مباحثه است. در زمینه فلسفه و اعتقادشان به ملاصدرا که نیاز به استدلال ندارد. جملات امام واضح است و مطلب را می رسانند و احترامشان به ملاصدرا را می رسانند. البته در فلسفه اسلامی، کلا هیچ وقت یک مکتب تقلیدی نشده که بگوییم چون که امام احترام می ورزند به ملاصدرا، پس هر چه او گفته است حرف و بحث ندارد، نه، امام حتی گاهی وقتها در حقیقت اشکال می گرفتند. در کتابهای ایشان اشکال گرفته اند به ملاصدرا، چون که فلسفه اسلامی یک فلسفه زنده است. یعنی یک جمودی نشده که مثلا حرفهای کسی را که چهارصد سال قبل گفته است تکرار بکنیم. نه، بحث می کنیم اگر راست بود، تکرار می کنیم اگر نبوده است، که بر عکس می گوییم، یا تصحیح می کنیم یا چیزی اضافه می کنیم. خوب امام در این باره هم اضافات و حواشی مهمی دارند. ایشان فقط یک استاد یا معلم ماهر نبوده، یک به اصطلاح مشرح یعنی شارح هم نبوده. خیلی نوآوریها داشته، هم در حواشی، هم بعضی جاهای مهم و اساسی که بعضی از این نوآوریها را در تز و رساله تحقیقی ام اشاره کرده ام. این نوآوریها هم در بعضی مواضع فرعی و هم در بعضی مواضع اصلی است.

لطفا بفرمایید کدام یک از آثار امام را بیشتر مطالعه کرده اید و بیشتر در تز دکترای خودتان مورد مطرح بوده است و اساس کار شما در این تز چه بوده است؟

آثاری که مورد بررسی بوده اند تمام آثار عرفانی امام هستند، هم به زبان عربی، هم به زبان فارسی، و چهل حدیث و شرح حدیث عقل و جهل که چاپ نشده، ولی توسط مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) کپی دست خط امام در اختیار من قرار گرفت و خیلی سپاسگزارم و تفسیر سوره حمد و مبارزه با نفس و جهاد اکبر، اینها اساس بررسی من در این تز بوده و خلاصه همه آثاری که خبر از آنها داشتم. یک فصل کامل هم در مورد کتابهای فقهی و اصولی امام نوشته ام ولی آنها مورد بررسی نبودند فقط یک خلاصه که این کتابها هم هست و محتوای این کتابها جمله این است. از کتاب کشف الاسرار هم استفاده کردم چون که چند تا مطالب مربوط به تز داشت با این که در مورد فلسفه و عرفان نیست. همچنین از کتابهای دیگر ایشان هم استفاده کرده ام.

اگر ممکن است چهارچوب و طرح مباحثی را که در تز خود نوشته اید و می خواهید اثبات کنید بیان بفرمایید.

اساس کار این بوده که تمام عرفان امام مورد بررسی واقع شود ولی بعد از تقریبا سه سال فیش برداری از آثار امام خمینی، دیدم که مطلب بیشتر از هزار تا هزار و پانصد صفحه خواهد شد. بین کار تصمیم گرفتم که فقط در این جلد اول الهیات مطرح بشود، یعنی انسان، خدا و خداشناسی، هدف راه انسان. جلد دوم ان شاء الله در آینده رهرو و کیفیت راه رفتن مطرح بشود که یک موضوع دیگر هم هست که الان فیشهای آن تقریبا تهیه شده و برای نگارش آماده است، یعنی جلد سوم چون که امام دو کتاب جداگانه درباره نماز نوشته اند که در واقع وسیله راه است اگر بخواهم کامل بکنم جلد سوم درباره وسیله راه خواهد بود.

بعضی از متحجرین اعتقاد داشتند و شاید هنوز هم معتقد باشند که میان قرآن و فلسفه تعارض وجود دارد با توجه به اینکه حضرت امام تطبیق برخی از براهین عقلی به آیات قرآن را خارج از دایره تفسیر به رای می دانند و از گفته بعضی محدثان که قبلا در اثبات توحید بر دلیل نقلی اعتماد کرده اند تعجب می کنند با عنایت به نظر ایشان و سایر بزرگان چنانچه در این مورد هم صحبتی دارید بفرمایید.

بعد از نظریات امام و سایر بزرگان مثل علامه طباطبایی و شاگردان ایشان که خیلی استدلالشان هم مهم بوده خیلی حرف دیگری نمی ماند. فقط می توانم اثبات کنم فرمایشات ایشان محکم است و مورد اشکالی ندارد، نه فقط باید بگوییم که تعارضی نداریم بلکه توافق است. یک چیزی که می توانم اضافه کنم مربوط به غرب و غربیهایی است که مسلمان شده اند. من هنوز نشنیده ام که حتی یک غربی مسلمان شده بعد از بحثهای فقهی و اصولی و یا مطالعات در فقه و اصول یعنی در فقه اسلامی یا شریعت اسلامی یا اصول فقه اسلام مسلمان شده باشد. من اصلا نشنیده ام حتی یک نفر چنین چیزی بگوید.

تقریبا نود درصد یا نود و پنج درصد مخصوصا از آنها که از طبقات تحصیلکرده مسلمان شده اند و مخصوصا شیعه شده اند همه از راه فلسفه و عرفان به اسلام وارد شده اند. پس نه فقط فلسفه تنها مبعد از قرآن نبوده بلکه از راه فلسفه به عرفان، به قرآن و روایات رسیدند. خوب اگر این فلسفه و عرفان نبود اصلا نمی رسیدند به این روایات و به قرآن و کلام ائمه (ع)، پس ما باید از این وسیله استفاده کنیم و من هنوز از طرف دیگر هم نشنیده ام که فرض کنیم از اساتید فلسفه آنقدر بحث کرده در فلسفه که کافر شده باشد. یا مثلا بالاخره نماز را ترک کرده باشد. البته کسانی هستند و درک درست ندارند و در فلسفه خطر گم شدن هست، خوب به خاطر این، خود اساتید فلسفه و عرفان در انتخاب شاگرد خیلی مواظب اند و در گفتن مطلب خیلی خودداری می کنند و خود امام هم خیلی در انتخاب شاگرد سختگیر بودند. چون که می دانیم که هر ظرف نمی تواند فلسفه یا عرفان را تحمل کند. همین طور که می دانیم روایاتی هست که همه نمی توانند تحمل کنند ولی اینجانب اهمیت فلسفه اسلامی و عرفان اسلامی را برای ترویج قرآن و روایات و ترویج اسلام بسیار مهم می دانم که باید حتما در نظر بگیریم. به همه کسانی که مخالف فلسفه و عرفان هستند بگویید که شما یک آمار بگیرید. خودتان بروید غرب بپرسید، ببینید مسلمانانی که در غرب مسلمان شده اند. از چه راه، مسلمان شده اند ببینید از کجا به قرآن رسیده اند، از کجا به روایات رسیده اند. بعضیها به خاطر انقلاب مسلمان شده اند، اینها هم هستند. یعنی فقط چون که انقلاب بوده خیلی اثر داشته ولی قبل از انقلاب اصلا فقط از راه فلسفه و عرفان بوده. نود درصد از راه فلسفه و عرفان بوده و انقلاب هم بالاخره پایه های فلسفی عرفانی آن مطرح بوده. وقتی که می خواهند به ریشه انقلاب اسلامی برسند باز هم می رسند به فلسفه و عرفان اسلامی. البته از بحثهای سیاسی و اقتصادی و این چیزها هم کتابهایی هست از «شهید صدر» و از «شهید مطهری » ترجمه شده اند. متاسفم که کتابهایی که از شهید مطهری ترجمه شده اند مهمترین کتابهای ایشان نبوده، چون که ایشان کتاب چند گونه داشته، از کتابی برای بچه ها، قصه نویسی تا بحث فلسفی، مشکل مکان و زمان و این چیزها. بعضی کتابها هست که برای همیشه می مانند، مثل بحثهای حرکت و زمان، بعضی کتابهایشان در یک مکان و برای یک مکان و زمان نوشته شده اند مثل بحثهای ماتریالیسم و مارکسیسم. الان کسی دنبال مارکسیسم نمی رود که نیازی به این بحث باشد. یک میلیون نسخه بفرستیم به غرب هیچ کس تقریبا نسخه ای هم نمی خواند چون کسی دنبال مارکسیسم نیست که برود مارکسیسم بخواند و مقایسه کند. بله وقتی که در ایران، عراق یا کشورهای شرق یعنی جوانها داشتند گمراه می شدند به خاطر مارکسیسم، آن وقت این بحث نه فقط لازم بود، بلکه واجب بود. خوب خیلی اثرش هم مهم بود ولی این مخصوص یک محیط، یک زمان و یک شرایطی است. من نمی گویم هیچ کس توسط این کتابها در غرب هدایت نیافته، بله بعضیها هم توسط این کتابها هدایت یافتند ولی مقایسه کنیم بحثهایی سیاسی اقتصادی و اجتماعی چند نفر از این راه هدایت یافتند؟ اصلا هیچ کس! حالا فرض کنیم پنج درصد، ده درصد، ولی از بحثهای فلسفی و عرفانی نود، نود و پنج درصد هدایت شده اند.

در این صورت از نظر شما لازمترین مباحث برای ترجمه و ارسال به جهان غرب همین مباحث فلسفی و عرفانی است.

بله، چون کسی نمی تواند جلوگیری کند که شما ترویج انقلاب می کنید و ما به کتاب شما اصلا اجازه انتشار نمی دهیم. بعضی کشورها، الان مشکل است کتابهای اقتصادی و سیاسی پخش کنیم و ترویج کنیم. اصلا نمی شود، از این بحثها می توانید وارد بشوید، چون پایه های تفکر انسان را تقویت می کند.

این راه بهتر است برای ترجمه، برای ترویج افکار امام، نه ترویج مثلا انقلاب، اصلا انقلاب اسلامی خودش پرتوی از افکار امام بود. افکار عرفانی و فلسفی امام.

در ایران بعضیها که مخالف فلسفه هستند با من تماس گرفتند که چرا شما فلسفه می خوانید، بهتر است که شما اول فقه و اصول بخوانید، بعدا درس فلسفه. همیشه به آنها می گفتم که ببینید پیغمبر اسلام در زندگیشان دو دوره داشته اند، یک دوره، دوره مدینه، قوانین فقه، شریعت اسلام همه اش در دوره مدینه تقریبا آمده، چون که اول باید یک جامعه بسازیم، جامعه مؤمنین، بعد قوانین برای این جامعه بیاید. این جامعه الان در غرب نیست. در دوره مکه چی بوده؟ دوره دعوت به توحید، بحث در توحید، بحث در معاد و این مسائل.

توحید و معاد. ما الان با توحید و معاد باید بحث کنیم و باید جوابگو باشیم به تمام مشکلات فلسفی و مادی گرایی که در آنجاست. این کار با فلسفه درست می شود، با فلسفه و عرفان درست می شود، نه با فقه و اصول.

حضرت امام از عدم تحقق حکومت اسلامی حقیقی در طول تاریخ ابراز تاسف می کردند و موانع تحقق اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله را بیان فرموده اند و جهل و خرافه و مقدس مآبی و تحجرگرایی و همچنین استعمار را موانع اصلی می دانند و مردم را همواره از اسلام آمریکایی و اسلام متحجرین بر حذر می دارند. بویژه در وصیت نامه سیاسی - الهی خود تصویر زیبا و جامعی از اسلام ناب محمدی ارائه می دهند. نظر شما راجع به اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله چیست؟

در باره این اصطلاح، «اسلام ناب محمدی » که امام به کار برده اند، آنچه می توانم مطرح کنم، فقط این که من متخصص اسلام ناب نیستم. اصلا جوابگو نیستم. ولی به نظرم یکی از خصوصیات مهم این اسلام ناب محمدی همان کامل بودن آن است. یعنی این که همه ابعاد رعایت بشود. در هشتمین کنفرانس اندیشه اسلامی من یک سخنرانی داشتم که به عربی هم ترجمه شده و توسط سازمان تبلیغات هم منتشر شده است. در آنجا گفتم در اسلام آوردن من فقط به همان بعد عرفانی و فلسفی اهتمام داشتم. چون که متاسفانه مسلمانان قبل از امام بین دو چیز بودند. در جهان سنی صوفیگری یا اخوان المسلمین. یعنی در اسلام اگر کسی بیشتر از نماز خواندن پنج گانه و روزه گرفتن می خواهد جلوتر یا بیشتر برود و تعمق در عرفان کند صوفیگری است یا به مسائل سیاسی و اجتماعی می پردازد، می شود مثل اخوان المسلمین. هر کدام هم دیگری را قبول ندارد. اخوان المسلمین، عرفا و فلاسفه را صوفی می گویند، یعنی آنها گمراه هستند و از قلب اسلام مثلا دور شده اند. خوب بسیاری از برادران دینی ما هم گرایش پیدا کرده اند به اسلام از راه فلسفه و عرفان. متاسفانه مجبورند که بین این دو تا یکی را انتخاب کنند. واضح است که صوفیگری و این حرکت را انتخاب می کنند، چون که با کار اخوان المسلمین و این چیزها موافقت ندارند و نمی توانند موافقت پیدا کنند. این بی فکری است.

بله، ولی وقتی که اثر امام را کشف کردند یک کشف بزرگ بوده یک اکتشاف جدید که بر خلاف تمام تبلیغات غرب بود که مثل نهج البلاغه هم عرفان دارد هم سیاست دارد. هم این را دارد، هم آن را دارد، یعنی تمام ابعاد را. اصلا هیچ اختلاف بین ابعاد خود نداشته بلکه تمام و کامل وحدت کامل مثل وحدت انسان که چند تا جزء دارد، قلب و مغز و شکم. امام یک اسلام مطرح می کنند مثل یک شخصیت کامل که البته در این اسلام بعضی چیزها مهمتر است و بعضی چیزها اهمیت کمتر دارند، مثل «قلب » و «مغز» که از همه مهمتر است یا بازو که مثلا برای دفاع اهمیت دارد. ولی پایین تر از مغز است و یا شکم که مثلا مربوط به حیات اقتصادی انسان است، حیات اقتصادی جمعیت و جامعه هم اهمیت دارد ولی کمتر از مغز و قلب. ولی همه، ابعاد یک وحدت و یک شخصیت واحد هستند. برای من «اسلام ناب محمدی » اینطور است.

درباره اصولگرایی و هدفداری در اسلام از دیدگاه فلسفی و از دیدگاه حضرت امام اگر بحثی دارید بیان بفرمایید، در غرب آن طور که مشخص است هدف بلند مدت اجتماعی برای وصول به یک جامعه مبتنی بر ایمان و معنویت اصلا مطرح نیست، و همانطور که «پوپر» هم می گوید، آن را وصول به یک ناکجا آباد می داند، ولی در اسلام این طور نیست و اصولگرایی و هدفداری با هم مرتبط هستند. غرب با غفلت از ساحت معنوی آرمانخواهی و کمال طلبی انسان را نیز در خدمت تکنولوژی به کار می گیرد. مسئله بحران اخلاقی در مغرب زمین نیز ناشی از همین طرز تفکر است از نظر آنها انسان یک سلسله اقدام و عمل است، بخصوص از نظر اگزیستانسیالیزم و لیبرالیزم. در این طرز تفکر، ایثارگری بی معنی است. آرمان طلبی نیاز به ایثار دارد. ولو بعضی از نویسندگان غربی توجیه کنند لکن مکتبی که تابع عقلگرایی مادی است و به مطلق مقدس دعوت نمی کند ذاتا نمی تواند آرمانخواه و ایثارگر باشد. در غرب حتی هنر و زیباشناسی در چرخه تولید و مصرف و امیال حیوانی محدود و خنثی می شود.

بله، در اسلام همین است که هم مقصد و هم مبدا یکی هستند. انا لله و انا الیه راجعون. اصل خدا، مبدا خدا و معاد هم به طرف خداست. اصل و هدف مشخص است و این اصل و هدف هم بی پایان است. مشخص هست ولی محدود نیست. در اندیشه مادی غرب مبدا مشخص نیست. انسان در تاریکی است. می گوید ما از تاریکی خبر نداریم چند تا استخوان پیدا کردیم نمی دانیم اصل اولیه اش چی بوده. فرضهایی هست که شاید این جوری بوده. شاید اینطوری بوده. معلوم نیست. نهایت نیز معلوم نیست. این نهایت را خودش باید بسازد. باید کشف کنیم و خودش هر روز دارد می سازد و هر چی می سازد دارد بدتر می شود. خیلی فرق هست بین این دو تا بینش، بینش اسلامی و بینش الان غربی که روی پایه، می توانیم بگوییم ابلیسیونیزم استوار است یعنی فکر تطوری باصطلاح. تطور و تکامل در اسلام و در فلسفه اسلامی هم مطرح هست ولی نه در این معنی که آنها دارند، که ما یعنی انسان از صفر رفتیم به هیچ، به یک جایی که نمی شناسیم. درست است، بله انسان از بدو یک تکامل دارد ولی قوس صعودی یعنی انسان که از یک جا آمده، یک کمال هم دارد این سیر تکاملی صعودی به طرف مجهول نیست. انسان چی بود؟ چی هست؟ و چی خواهد بود؟ چون که انسان از بالا آمده پائین که لقد خلقنا الانسان فی احسن التقویم ثم رددناه اسفل سافلین از بالا آمده پایین می تواند برگردد. نه برگشتی به طرف عقب بلکه برگشتی با یک سیر تکاملی. چون که سیر صعودی برگشت سیر نزولی نیست. تکامل سیر نزولی است. ولی اگر این امکانات نبودند انسان نمی توانست برود به طرف درجه تکامل. البته این بحث با سایر جهات فلسفی مانند اثرات وجود و حرکت جوهری و غیره مربوط است و تا کسی آنها را بحث نکرده و به نتیجه نرسیده اصلا نمی تواند به بحث سیر تکامل که چه جوری هست و چه جوری نیست برسد. اضافه می کنم این اصولگرایی که الان در غرب مطرح هست بیشتر منظورشان اصولگرایی سیاسی است. خوب آنها اندازه دیدشان خیلی ضعیف و محدود است، به این می اندیشند که چه جوری یک جامعه را اداره کنیم. اداره شکم چگونه است و غیر آن. الان البته این جوری هم هست، این یک اصولگرایی است. متاسفانه در غرب حرکت اصیل اسلامی و منبعث از وجود پر برکت حضرت امام را از روی همین اصولگرایی سنی مقایسه می کنند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان