تقوا

محقق طوسی، راه دیگر مانع زدایی از سیر و سلوک را «تقوا» و تقوا را دارای سه ضلع و رکن معرفی کرده است: ترس از خدا و تحاشی از کار زشت و قصد قربت در آن ترس و این تحاشی. در باره تقوا آمده است:

محقق طوسی، راه دیگر مانع زدایی از سیر و سلوک را «تقوا» و تقوا را دارای سه ضلع و رکن معرفی کرده است: ترس از خدا و تحاشی از کار زشت و قصد قربت در آن ترس و این تحاشی. در باره تقوا آمده است:

«بلی من أوفی بعهده و اتقی فإن الله یحب المتقین» (1)

متقین، محبوب خدا هستند. البته همان طور که تقوا مراتبی دارد محبوبیت الهی هم درجاتی دارد. مهم، آن است که انسان در تقوا سه رکن آن را رعایت کند:

رکن اول این که از خدا بترسد و این خوف، خوف ساده باشد و بر اساس ترس از خدا تحاشی داشته باشد.

رکن دوم «تحاشی» از گناه است، بدین معنا که اگر گناه در وسط باشد، انسان خود را به حاشیه بکشد تا به آن آلوده نشود؛ مثل این که، گفته می شود: «از گناه اجتناب کنید» ؛ یعنی، شما دریک جانب قرار گیرید و گناه در جانب دیگر قرار گیرد؛ یعنی، سعی کنید با پروا از متن که گناه است به حاشیه صفا و نجات قدم بردارید.

رکن سوم این است که چه در آن ترس و چه در این حاشیه رفتن، منظور، نزدیک شدن به خدا باشد . برخی افراد از ترس زندان یا برای حفظ آبروی خود و هراس از ریختن آبرو، گناه نمی کنند و از آن تحاشی دارند و البته اینها خوب است. چون دوری از گناه، «توصلی» است؛ اما نشانه سیر و سلوک نیست. «سالک الی الله» خود را در مسیر خدا می بیند و مسیر هم مستقیم و زمام این سالک در این مسیر مستقیم به دست خداست؛ چنانکه می فرماید:

«ما من دابة إلا هو اخذ بناصیتها إن ربی علی صراط مستقیم» (2).

کسی که گفت:

«إیاک نعبد و إیاک نستعین»

قهرا خود را در تحت زمام حق می بیند:

«یا من بیده ناصیتی، یا علیما بضری و مسکنتی، یا خبیرا بفقری و فاقتی» (3)

و مشابه این مضمون در «مناجات شعبانیه» چنین آمده است:

«بیدک لا بید غیرک زیادتی و نقصی و نفعی و ضری» (4).

بنابراین، انسان سالک خود را در راهی می بیند که زمام راهیان آن به دست خداست. از این رو پرهیز و ترس او «قربة الی الله» است؛ زیرا اگر چنین نباشد، او برای خود می ترسد؛ نه برای رضای خدا و بنابراین، اهل سیر نیست.

اگر انسان از گناه توبه کند و به جایی برسد که از توبه نیز توبه کند، در فضایل، مخلص است و هرگز ریا نمی کند. تقوا که از بهترین اوصاف انسان سالک است، گاهی انسان آن را به این انگیزه، تحصیل می کند که در دنیا و آخرت عزیز باشد. چنین انسانی اخلاص ندارد؛ زیرا کار را برای تحصیل رضای خود کرده است، نه رضای خدا و در حقیقت او با تقوا نیست؛ زیرا او لباس تقوا را در بر کرده است تا در قیامت، جامه زرین جاه و عزت را بپوشد.

این که می گویند صراط مستقیم، از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است، نمونه هایش در این بحثها ظهور می کند. گاهی تشخیص وظیفه، از تشخیص یک موی باریک، باریکتر است. آنها که موشکافی می کنند توان این را دارند که این مسائل را به طور دقیق ارزیابی کنند.

توضیح و تحلیل مطلب این است که مراتب اهل تقوا متفاوت است؛ زیرا:

.1 گاهی کسی برای عزت و جاه مند شدن نزد جامعه، جامه تقوا را در بر می کند. این صبغه ریائی دارد و از بحث خارج است.

.2 گاهی برای عزیز شدن نزد خدا و اولیای الهی پرهیزکار می شود، این عمل نیز، خوب ولی ابتدایی یا متوسط است و بنابراین، باید آن را هم رها کرد.

.3 گاهی انسان می داند که خدا او را عزیز می کند ولی او برای عزیز شدن با تقوا نمی شود . این هم کمال خوبی است. چون او برای عزیز شدن، جامه تقوا را در بر نکرده است.

.4 گاهی این دانستن را هم از یاد می برد؛ بلکه به عنوان وظیفه بندگی، با تقواست؛ یعنی عزیز شدن نه تنها «مطلوب» او نیست، بلکه «معلوم» او هم نیست و این خود، فضیلت است و تملک دل طلب می کند و چنین انسانی بنده خالص خداست.

راه تحریم غیر خدا

راههایی را که در شبانه روز به ما ارائه کرده اند، برای رسیدن به این مقصود سهم مؤثری دارد.

نماز تنها کار سلبی به عنوان «نهی از فحشا و منکر» ندارد؛ چنانکه قرآن کریم می فرماید :

«إن الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر» (5)

بلکه آثار اثباتی فراوانی نیز دارد. ما نباید در حدی باشیم که نماز را برای «پرهیز از گناه» بخوانیم، بلکه باید بکوشیم آن را برای «لذت لقای حق» اقامه کنیم. گرچه توجه به لذت هم نقص است؛ ولی ما را به آن مراحل نهایی، راهنمایی و نزدیک می کند.

نخستین چیزی که در مورد نمازبه ما آموخته اند این است که نماز بدون طهارت، نماز نیست :

«لا صلوة إلا بطهور» (6)

و ما هم باید درست تحصیل طهارت کنیم. آنگاه به ما گفته اند: وقتی وارد نماز می شوید، چهره جان خود را متوجه ذات اقدس و خداوند کنید تا خداوند نیز به شما رو کند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

«إذا قمت إلی الصلاة فأقبل علی الله بوجهک یقبل علیک» (7)

امام صادق ( علیه السلام) نیز فرمودند:

«إنی لاحب للرجل المؤمن منکم إذا قام فی صلاة فریضة أن یقبل بقلبه إلی الله تعالی و لا یشغل قلبه بأمر الدنیا، فلیس من عبد یقبل بقلبه فی صلاته إلی الله تعالی إلا أقبل الله إلیه بوجهه و أقبل بقلوب المؤمنین إلیه بالمحبة بعد حب الله إیاه» (8).

نمازگزاری که به معانی نماز توجه و حضور قلب نداشته باشد، خدا از او، اعراض می کند. وقتی خدا از نمازگزار اعراض کند، در حقیقت او پشت به قبله نماز می خواند. بنابراین، به مقداری که نمازگزار معانی نماز را می داند و گناهان خود را احضار و از ذات اقدس اله توبه و نزاهت روح، طلب می کند، نماز او مقبول است؛ زیرا نماز گرچه از نظر فقه اصغر، «واجب ارتباطی» است، لیکن در فقه اکبر با تحلیل هر جزء «واجب استقلالی» خواهد بود.

سفارش پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه ( علیهم السلام) در مورد اصل نماز، نماز جماعت، نماز جمعه، نماز شب و... فراوان است و این نشانه آن است که نماز بهترین راه برای سیر و سلوک انسان به سوی خداست.

امام صادق ( علیه السلام) در بیماری پیش از ارتحال خود دستور دادند بستگان جمع شوند و پس از اجتماع، به آنان فرمودند:

«إن شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلوة» (9)

شفاعت ما اهل بیت شامل حال کسی که نماز را سبک بشمارد نمی شود.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز در بیماری متصل به رحلت فرمودند: شفاعت من شامل کسی که نمازش را از وقت آن تأخیر اندازد نمی شود:

«لا ینال شفاعتی من أخر الصلاة بعد وقتها» (10)

که این در حقیقت، یکی از مصادیق سبک شمردن نماز است.

نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی که مشاهده کردند نمازگزاری در مسجد رکوع و سجودش را با سرعت انجام می دهد، فرمودند: اگر او با همین وضع بمیرد به دین من، نمرده است:

«دخل رجل مسجدا فیه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فخفف سجوده دون ما ینبغی و دون ما یکون من السجود، فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نقر کنقر الغراب، لو مات علی هذا مات علی غیر دین محمد» (11).

در مورد جدا شدن از جماعت مسلمانان نیز امام صادق ( علیه السلام) فرمودند: کسانی که در جماعت شرکت نکنند و به این وسیله، مقداری از جماعت مسلمین فاصله بگیرند، از بند ایمانی جدا می شوند:

«من خلع جماعة المسلمین قدر شبر خلع ربقة الإیمان من عنقه» (12).

نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: منافقان که قصد توطئه دارند و هنگامی که اذان گفته می شود به مسجد نمی آیند، دستور می دهم علی بن ابیطالب ( علیه السلام) خانه های آنان را ویران کند:

«اشترط رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علی جیران المسجد شهود الصلاة و قال لینتهین أقوام لا یشهدون الصلاة أو لامرن مؤذنا یؤذن ثم یقیم ثم آمر رجلا من أهل بیتی و هو علی فلیحرقن علی أقوام بیوتهم بحزم الحطب لأنهم لا یأتون الصلاة» (13).

این نشان دهنده عظمت نماز جماعت است.

درباره نماز جمعه نیز امام باقر ( علیه السلام) فرمودند:

کسی که سه جمعه، پی در پی بدون عذر در نماز جمعه شرکت نکند، دلش بسته می شود:

«من ترک الجمعة ثلاثا متوالیات بغیر علة طبع الله علی قلبه» (14).

سر عدم تأثیر موعظه در بعضی دلها همین است که عده ای عمدا با دست خود به وسیله گناه، در دل را بسته اند. چون گاهی دل، قفل می شود و کلید آن به دست شیطان است:

«أفلا یتدبرون القران أم علی قلوب أقفالها» (15).

درباره نماز شب، در حدیثی آمده است که انسان یک یا دو بار در شب، بیدار می شود و در ذهنش می گذرد که برخیزد و نماز شب بخواند، ولی شیطان وسوسه می کند که هنوز زود است. اگر او به وسوسه شیطان فریفته شد گوش وی در اختیار شیطان است، و شیطان آن گوش را آلوده می کند (16).

پس اگر تنها حاکم خداست و حکم او هم این است که از غیر او کاری ساخته نیست، این راهی دارد و آن پرهیز و توبه از گناه و آنگاه توجه به عبادات به ویژه نماز است. ما وقتی وارد نماز می شویم،

«الله اکبر»

می گوییم و این «تکبیرةالاحرام» و به منزله احرام ماست.

نمازگزار با تکبیرة الاحرام احرام می بندد و بسیاری از امور بر او حرام می شود؛ اما با سلام نماز، از احرام بیرون می آید. اصولا نوع عبادتها چنین است. در ماه مبارک رمضان، هنگام اذان صبح، انسان با نیت روزه، احرام می بندد و هنگام پایان روز که افطار می کند از احرام بیرون می آید، چنانکه در عمره و حج معتمران و حج گزاران احرام می بندند و با تقصیر یا حلق از احرام خارج می شوند و اگر کسی به جایی برسد که دائما در نماز باشد، او دائما در حال احرام است و «لبیک» می گوید؛ زیرا دائما توجه به غیر خدا را بر خود، حرام کرده است؛ چون از غیر خدا هیچ کاری ساخته نیست؛ غیر خدا هالک است و تکیه بر هالک، مایه هلاکت است و قرآن می خواهد ما به هلاکت نرسیم. آنها که به هلاکت رسیده اند بعد از روشن شدن ادله و براهین بوده است نه قبل از آن:

«لیهلک من هلک عن بینه و یحیی من حی عن بینه» (17).

قرآن می کوشد ما را زنده کند و بالاترین زندگی، همان ارتباط با

«حی قیوم»

است. اگر انسان با حی قیوم رابطه پیدا کند، نه تنها زنده و قائم می شود بلکه قیوم و برپادارنده موجودات بهشتی نیز خواهد بود.

تقوای تن و تقوای دل

برترین مرحله تقوا، تقوای دل و خضوع آن در پیشگاه ذات اقدس خداوند است که از خضوع دل در برابر اوامر و نواهی الهی شروع می شود و به آ ن جا ختم می شود که دل فقط در پیشگاه خدا خاضع باشد. وقتی به آن بارگاه امن راه یافت همه آنچه را که خدا تقدیس کرده و بزرگ داشته، مقدس و بزرگ می شمارد. قرآن کریم می فرماید:

«و من یعظم شعائر الله فإنها من تقوی القلوب» (18)

پرهیزکاران از نظر تعظیم شعایر سه گروهند:

گروه اول کسانی که در مقام عمل، متقی هستند. اینان از جهنم، نجات پیدا کرده به بهشت می رسند؛ اما «تقوای دل» چیز دیگری است. گاهی انسان خود را بزرگ دانسته و محبوب می دارد و برای نجات جان خود از عذاب، دست به آلودگی دراز نمی کند. چنین شخصی گرچه اوامر الهی را انجام داده، و از نواهی پرهیز کرده اما در حقیقت او خود را بزرگ می دارد؛ نه دستورهای الهی را. او متقی است اما تقوای بدنی دارد نه تقوای دل و در مرحله عمل، با تقوا و طهارت است.

گروه دوم که از گروه اول بالاترند، کسانی هستند که شعایر الهی را بزرگ می شمارند؛ یعنی آنچه را که خدا به آن امر کرده، چون فرمان الهی است گرامی می دارند و به آن عمل می کنند و از آنچه خدا نهی کرده، چون نهی خداست پرهیز می کنند. این گروه نیز از دوزخ می رهند و به بهشت می رسند و تقوای آنان نیز «تقوای قلب» است؛ زیرا دستور الهی را، از آن جهت که دستور الهی است، گرامی می دارند نه از آن جهت که ضامن نجات از دوزخ و مایه وصول به بهشت است.

کسی که برای نجات از جهنم تلاش و کوشش می کند «عبدالنجاة من النار» و آن کس که برای رسیدن به بهشت کوشش می کند «عبدالفوز بالجنة» است نه «عبدالله» ! او پس از نجات از جهنم و ورود به بهشت، مانند مزدوری است که اجرتش را بعد از کار از کارفرما می گیرد، دیگر رابطه ای با کارفرما ندارد.

انسان باید شعایر الهی را، از آن جهت که دستور خداست، بزرگ بشمارد گرچه اجرت می گیرد ولی احترام امر خدا و تکریم نهی وی مهم است. او مانند اجیرهای دیگر نیست بلکه بالاتر از آنهاست، ولی بالأخره امر و نهی الهی محدود است. چون بهشت جای تکلیف نیست، و وقتی تکلیف و امر و نهی نبود، سخن از تعظیم احکام تشریعی الهی مطرح نیست و در نتیجه آن تعظیم برای چنین شخصی حاصل نیست.

گروه سوم که از گروه اول و دوم بالاترند، کسانی هستند که اوامر و نواهی الهی را تکریم می کنند، واجبها و مستحبها را انجام می دهند، حرامها و مکروهها را ترک می کنند؛ نه برای رهیدن از جهنم و رسیدن به بهشت و نه برای این که امر و نهی خداست، بلکه از این جهت که خدا محبوب بالاصاله و عظیم و اعلای بالذات است، آنچه از ناحیه او و به او منسوب باشد نیز از عظمت و حرمت، برخوردار است. چنین انسانی که در رکوعش

«سبحان ربی العظیم و بحمده»

و در سجودش

«سبحان ربی الاعلی و بحمده»

می گوید در حقیقت، به

«الله»

تعظیم می کند؛ او در دنیا، برزخ و قیامت و مراحل نهایی آن، که بهشت است، بنده خداست خدا را بزرگ می دارد، از این رو دستورهای الهی را، «بالتبع» و به عنوان «محبوب بالغیر» گرامی می شمرد تا خود را از هر خطری برهاند.

چون جان انسان، امانت الهی است و نه از آن خود انسان، همان گونه که انسان حق ندارد به جان دیگری آسیب برساند، مجاز نیست به جان خود صدمه وارد کند؛ زیرا هیچ کس مالک جان خود نیست، چنانکه مالک مال خود هم نیست. اگر مالک مال خود می بود، می توانست در آن، اسراف کرده آن را در راه باطل مصرف کند. او مالک وقت خود هم نیست؛ بلکه فقط امین و وکیل است و نفوذ او وابسته به محدوده وکالت اوست. ذات اقدس خداوند به هر کسی وکالت خاص داده و محدوده وکالت او نیز مشخص است. از این رو تصرفش در جان، عمر، مال و مانند آن در محدوده جواز شرعی است. چنین انسانی همواره به خدا تعظیم کرده به اوج تقوا می رسد.

تذکر: کسانی مانند جناب خواجه عبدالله انصاری که «منازل السائرین» رانوشته و یا چون مرحوم عبدالرزاق کاشانی که آن را شرح کرده است، معمولا برای سیر و سلوک، نوعی «بدایات» و «اوایل» قایل هستند. البته برهان عقلی برضرورت و تحتم این روش اقامه نشده چنانکه دیگران، منازل راه را به گونه ای دیگر ارایه کرده اند، و محور مهم این گونه تبویبها، یا مشاهده سالک است که سفرنامه خود را تدوین می کند، یا «استقراء» و «استحسان» . به هرتقدیر، این راه برای سالکانی باز است که در مراحل ابتدایی از تقوای تن، به تقوای دل برسند و آنگاه به اوج تقوای دل، که فقط تعظیم خداست، راه پیدا کنند.وقتی خدا پیش آنها عظیم بود، غیر خدا عظیم بالذات نیست.

حضرت علی (علیه السلام) در باره پرهیزکاران می فرماید:

«عظم الخالق فی أنفسهم فصغر ما دونه فی أعینهم» (19)

غیر خدا هرچه هست در چشمان آنان، عظمتی ذاتی ندارد.

آیینه اسرار الهی

برای پرورش انسان، چیزی مهمتر از توجه مستمر، به دل؛ یعنی معرفت، مراقبت و محاسبت نفس نیست. کسی که حقیقت و ارزش خود را بشناسد، می داند که ارزش جان آدمی به معارف الهی است . دلی که معرفت خدا و اولیای او در آن نیست، «گل» است نه «دل» ، و آن کس که دارای چنین گوهری نباشد، انسان نیست.

امام سجاد (علیه السلام) وقتی انسانیت انسان را تشریح می کند، ستایش خدا را به منزله فصل مقوم انسان می داند و می فرماید: اگر راهنمایی انبیا و اولیای الهی نباشد، مردم نعمتهای خدا را بدون حمد و ثنای او مصرف می کنند و اگر کسی بدون حمد و ثنای خدا زندگی کند، از محدوده انسانیت تنزل کرده به حریم حیوانیت می رسد و آنگاه مشمول:

«إن هم إلا کالانعام بل هم أضل» (20)

خواهد شد (21) ، بر این اساس انسان «حیوان ناطق حامد» است نه «حیوان ناطق» . پس اگر حقیقت خود را بشناسد چیزی در حقیقت خود جز یاد و نام حق، که ولی نعمت اوست، نمی یابد.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

«من أصبح من أمتی و همه غیر الله فلیس من الله» (22):

اگر برنامه زندگی انسان، چنین تنظیم شود که آنچه برای او مهم است مسائل غیر خدایی باشد، او از خدا نیست. در نظام تشریع، با خدا رابطه ندارد گرچه در نظام تکوین، همه از خدا و به سوی او روان هستند:

«لله ما فی السموات و ما فی الارض» (23)

ولی چنین انسانی، آن شرافتی را که برخی از موجودات دیگر دارند ندارد. از این جا معلوم می شود که ارزش انسان به همت اوست و هر کسی به جز خدا بیندیشد و همتش جز او باشد، از خدا محسوب نیست؛ پس دیگر بنده خدا نیست آنگاه یقینا بنده غیرخداست.

معنای مقابل حدیث مذکور این است که:

«من أصبح و همه الله فهو من الله» ؛

کسی که همتش خدا باشد از خداست و چیزی یا کسی که از خدا بود، هم باقی و هم مؤثر است، باقی است، زیرا:

«کل شی ء هالک إلا وجهه» (24)

و موثر است، زیرا به قدرت لایزال الهی تکیه می کند.

در شرح همین مطلب، ابو بصیر که از شاگردان سابقه دار امام صادق (سلام الله علیه) است از آن حضرت پرسید: معنای آیه

«اتقوا الله حق تقاته» (25)

چیست؟ امام صادق ( علیه السلام) فرمودند:

«یطاع فلا یعصی و یذکر فلا ینسی و یشکر فلا یکفر» (26) ؛

خدا در بخشهای عقیده، اخلاق و اعمال، اطاعت شود و معصیت نشود؛ خدا در یاد بنده باشد و بنده وی را فراموش نکند و شکر خدا به جا آورده شود و کفران نعمت او نشود.

ما اگر خواستیم بدانیم وجیه و مقرب «عندالله» هستیم یا نه، و کارهایی که با نیت

«قربة الی الله»

انجام دادیم قبول شده است یا نه؟ راهی دارد که آن را صاحبدلان معصوم (سلام الله علیهم) به ما آموخته اند، چنانکه امام صادق (سلام الله علیه) می فرماید:

«من أراد أن یعلم ما له عند الله، فلینظر ما لله عنده» (27)

کسی که خواست بداند پیش خدا وجیه و محبوب است یا نه، به آیینه دل خود بنگرد؛ اگر خدا در دل او محبوب و وجیه است، بداند که او نزد خدا محبوب است و اگر خدا در قلب او محبوب نیست، معلوم می شود عندالله محبوب نیست.

این حدیث، تحلیلی دارد و آن این که همه اسرار و رموز، نزد خدا حاضر و ذات اقدس خداوند هستی محض و شفاف است؛ از سوی دیگر قلب انسان وارسته، به منزله آینه شفاف است. اگر این آینه، روبروی ذات اقدس اله قرار گیرد، آنچه در نزد خدا مربوط به این شخص است در آن منعکس می شود. شما اگر آینه شفافی را به سمت صورتی نگه دارید، آن صورت با همه خصوصیاتش در آن منعکس می شود؛ قلب انسان به منزله آینه است و هرآینه ای به اندازه خود، صورتهای روبرو را نشان می دهد. طبق این بیان نورانی، امام می فرماید: قلب شما به منزله آینه شفاف است . بنابراین، اگر شما آن را در برابر شهود ذات اقدس خداوند قرار دهید، به مقدار وسعت آن قلب، اسرار الهی در آن می تابد.

رابطه تقوا و عمل

ایمان، به اعتقاد، و اخلاق و عمل، وابسته است. همه انسانها موظفند این سه رکن اصیل را تحصیل کنند.

قرآن کریم می فرماید:

«یا بنی ادم قد أنزلنا علیکم لباسا یواری سؤاتکم و ریشا و لباس التقوی ذلک خیر» (28)

خداوند برای مرغان پر و برای آدمیان جامه پرهیزکاری مقرر کرده است و انسانی که قدرت پرواز ندارد، آیه سوره «فاطر» بر او صادق نیست که:

«إلیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه» (29):

اعتقاد خوب، پر و بال انسان صاعد است و او بدون این پر و بال، توان صعود ندارد؛ چنانکه در مورد قربانی در مناسک حج، می فرماید:

«لن ینال الله لحومها و لا دماؤها ولکن یناله التقوی منکم» (30)

گوشت و خون قربانی به سوی خدا صعود نمی کند، بلکه روح این عمل که تقواست بالا می رود .

پرواز برخی از آدمیان ویرانگرانه و در حد پرواز شاهین و کرکس است؛ نه پرواز طوطی و بلبل . مایه طیران آدمی پرهیزکاری است که بدون معرفت، تخلق و عمل صالح، میسر نیست.

امام صادق (سلام الله علیه) می فرماید:

«لا یقبل الله عز و جل عملا إلا بمعرفة و لا معرفة إلا بعمل فمن عرف دلته المعرفة علی العمل و من لم یعمل فلا معرفة له، إنما الإیمان بعضه من بعض» (31).

این حدیث، مشتمل بر چند جمله است:

.1 خداوند هیچ عملی را بدون معرفت نمی پذیرد؛ زیرا معرفت، روح عمل است. اگر در قرآن آمده:

«إنما یتقبل الله من المتقین» (32)

عمل از غیر پرهیزکار پذیرفته نمی شود. به این معناست که معرفت، در متن تقوا نقش تعیین کننده ای دارد.

.2 اگر کسی عارف و عالم باشد، حق را بشناسد ولی به معرفت خود عمل نکند علم او اثر نداشته در حکم معدوم است. گرچه چنین شخصی علم دارد ولی در قیامت نه در صف علماست و نه از کیفر تلخ و دردناک جاهلان در امان است. جمله

«لا معرفة إلا بعمل»

از یک نظر، نفی کمال و از نظر دیگر، نفی حقیقت است؛ نفی کمال است، زیرا کمال معرفت در تاثیر گذاری آن در عمل است و نفی حقیقت است، زیرا چنین شخصی در قیامت، در صف جاهلان محشور می شود.

.3 علم و عمل رابطه مستقیم دارد:

«فمن عرف دلته المعرفة علی العمل»

اگر کسی عمل کند، معرفت او را به مراحل بالاتر عمل راهنمایی می کند، چون هر درجه ای از عمل، مایه شکوفایی معرفت و دانش، و شکوفایی دانش مایه تحقق عمل خالصتر است هر اندازه معرفت بیشتر باشد، عمل خالصتر است و هر اندازه که عمل خالصتر باشد معرفت شکوفاتر می گردد .

.4 دلیل این پیوند این است:

«إنما الإیمان بعضه من بعض»

درجات و مراتب و عناصر ایمان، ابعاض یک پیکر است. ایمان واقعیتی است که بخشی از آن در قلب جا دارد، بخشی در مرحله نفس ظهور می کند و قسمتی در اعضا و جوارح نمودمی یابد. این که گفته می شود: ایمان اعتقاد و تصدیق به قلب، اقرار به زبان وعمل به ارکان و اعضاست :

«الإیمان معرفة بالقلب و إقرار باللسان و عمل بالأرکان» (33)

از همین باب است؛ یعنی حقیقت ایمان چیزی است که هم عقل آن را می پذیرد، هم نفس به آن متخلق می شود و هم اعضا و جوارح به آن عمل می کند.

همچنین از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است:

«لم یکلف الله العباد المعرفة و لم یجعل لهم إلیها سبیلا» (34)

خداوند هرگز کسی را به چیزی که راه شناخت به سوی آن نیست مکلف نمی کند؛ زیرا چنین تکلیفی، «تکلیف مالایطاق» و فوق طاقت بشر است.

تقوا، مایه ریزش روزی

قرآن کریم «ثمرات اخلاق» را مانند «مقدمات اخلاق» ، بیان کرده است؛ یک متخلق الهی، مقدمات فراگیری اخلاق را از قرآن یاد می گیرد و بهره ها و ثمرات اخلاق را هم از آن استنباط می کند و بنابراین، می داند که سیر و سلوک خود را از کجا شروع کند و برای چه هدفی کوشش کند و سرانجام بهره ها و ثمرات آن چیست. ذات اقدس خداوند، ایمان و تقوا را به عنوان اولین سبب و مایه ریزش روزیهای آسمانی، معرفی می کند که یکی از بهترین این روزی ها معارف الهی است:

«و لو أن أهل القری امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض» (35)

اگر مردم منطقه ها اهل ایمان و تقوا باشند، درهای برکات الهی را به روی آنان باز می کنیم . و در جای دیگر می فرماید:

«و لو أنهم أقاموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل إلیهم من ربهم لأکلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم» (36)

اگر آنان کتابهای آسمانی را برپا دارند روزیهای خود را از بالا و پایین، دریافت می کنند . ایمان و تقوا با انجام دادن واجبها و مستحبها و پرهیز از حرامها و مکروهها که در کتاب و سنت معصومان ( علیهم السلام) بیان شده است تحقق می یابد و این اصلی کلی است و اختصاص به عصر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ندارد.

پی نوشت ها:

.1 سوره آل عمران، آیه .76

.2 سوره هود، آیه .56

.3 مفاتیح الجنان، دعای کمیل.

.4 مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.

.5 سوره عنکبوت، آیه .45

.6 بحار، ج 42، ص .245

.7 وسائل، ج 5، ص .472

.8 وسائل، ج 5، ص .475

.9 بحار، ج 47، ص .2

.10 بحار، ج 80، ص .20

.11 بحار، ج 81، ص 234؛ محاسن برقی، ج 1، ص .159

.12 بحار، ج 85، ص .13

.13 بحار، ج 85، ص .8

.14 بحار، ج 89، ص .192

.15 سوره محمد صلی الله علیه و آله و سلم، آیه .24

.16 محاسن برقی، ج 1، ص .167

.17 سوره انفال، آیه .42

.18 سوره حج، آیه .32

.19 نهج البلاغه، خطبه 193، بند .5

.20 سوره فرقان، آیه .44

.21 صحیفه سجادیه، دعای اول.

.22 بحار، ج 67، ص .243

.23 سوره بقره، آیه .284

.24 سوره قصص، آیه .88

.25 سوره آل عمران، آیه .102

.26 بحار، ج 67، ص .291

.27 بحار، ج 67، ص .22

.28 سوره اعراف، آیه .26

.29 سوره فاطر، آیه .10

.30 سوره حج، آیه .37

.31 بحار، ج 1، ص 206؛ محاسن برقی، ج 1، ص .315

.32 سوره مائده، آیه .27

.33 نهج البلاغه، حکمت .227

.34 بحار، ج 5، ص 222؛ محاسن برقی، ج 1، ص .315

.35 سوره اعراف، آیه .96

.36 سوره مائده، آیه .66

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر