در طول تاریخ همواره بودهاند کسانی که بر قرآن شبهاتی وارد کرده و کوشیدهاند از تقدس این کتاب آسمانی بکاهند. اخیرا نیز شخصی با نام مستعار دکتر سها در
کتاب «نقد قرآن» شبهاتی را تدوین کرده است که اغلب ریشه در شبهات قدیمی دارد. ساختار
کتاب نظم، انسجام و هماهنگی لازم را ندارد و تکثر موضوعات در کتاب نشان از خلط و
خبط بین مباحث را دارد. اما از آنجایی که
شبهات با قلم روان مطرح شدهاند، این شبهات در بعضی محافل بازتکرار شده است.
در ادامه گفتوگوی حجتالاسلام و المسلمین
عبدالکریم بهجتپور، ریاست پژوهشکده دانشنامه نگاری پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه
اسلامی با خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، را در این خصوص میخوانید.
ایکنا: نخستین شبههای که نویسنده «نقد قرآن» به قرآن وارد میکند، این است که آیا منظور از علم ارزشمند در اسلام، همه علوم است؟ وی در پاسخ به این شبهه مینویسد خیر منظور از این همه تاکید بر علم، علم در دین است و تعقل و تفکر مورد نظر اسلام تعقل و تفکر در دین است و کسی که ایمان ندارد فاقد تعقل و تفکر است به عبارت دیگر علم در قرآن تعقل در دین است نه تعقل در علوم طبیعی. سها برای اثبات این امر شواهد بسیاری میآورد از جمله آیاتی چون آیه 191 سوره آل عمران، آیه 22 سوره انفعال وآیه 9 سوره زمر. به نظر شما منظور علم در اسلام فقط ناظر بر علمی که به دین منجر میشود یا علوم دیگر را هم شامل میشود؟
قبل از اینکه شخصی با نام مستعار دکتر سها این شبهه را مطرح کنند مرحوم مطهری، کاملا به این مسئله توجه داشتند و دراین رابطه مفصل صحبت کردند. به نظر شهید مطهری علمی که مورد توجه اسلام است هم شامل علم دین است و هم علم شناخت نسبت به پدیدهها. به عبارت دیگر هر علمی که نافع باشد حتی ما مسلمانان در دعاهایمان علمهای مضری مانند سحر، کهانت و اموری از این دست را مردود میدانیم و هر دانش به اصطلاح مفیدی را مورد تائید و تاکید قرار میدهیم پس این یک قاعده اسلامی است و تمدن اسلامی هم بر همین اساس بنا شده است و 8 قرن تمدن درخشان اسلامی ریشه در این باور و تربیت قرآنی دارد.
پیامبر اکرم(ص) در طول23 سال رسالت یک قوم ناخوانا و نانویس را در دست گرفتند و شوق دانشآموزی را در آنها افزودند در ادامه این رسالت از سوی اولیاء خدا و یا حاکمان اسلامی به جامعه مسلمین تزریق میشد و مسلمانان همواره به مسئله دانشورزی و گسترش مرزهای دانش ترغیب میشدند.
ایکنا: قبل به ورود به بحث دیگر منظور از نافع بودن علم در اسلام را بیشتر توضیح بدهید؟
منظور از علمی که گرهایی از کار بشر بگشاید. علم پزشکی نافع است و بسیاری از بیماریها به وسیله این دانش درمان میشوند و بسیاری از افراد را از مرگ نجات میدهد. در اندیشه اسلامی گاهی انبیاء به طبیبان تشبیه شدهاند یعنی وقتی خواستند ارزش و قیمت کار انبیاء و حکما را نشان بدهند گفتهاند که آنها همچون طبیبان هستند؛ بنابراین امثال دکتر سها خوب بود نخست به این نکته توجه میکردند که در رابطه با جامعه یا امتی سخن میگویند که اصولا نقطه آغازشان ناخوانا و نانویسی بود و در گذر زمان در سایه سار قرآن، تمدنی به عظمت 8 قرن بنا کردند که به قول غربیان زمانیکه آنها در دوره توحش بودند مسلمانان تمدن برتری را ایجاد کردند.
ایکنا: نویسنده بعد از طرح این شبهه، مینویسد اگر تمدنی شگل گرفت ریشه در قرآن و سنت ندارد بلکه از سوی علمای دین، اسلام گسترش پیدا کرده است؟
علمای دین از چه راهی به این دانش رسیدند انگیزش برای این توسعه تمدن از کجا آغاز میشود؟ اگر بخواهیم از جنبه تاریخی نگاه کنیم و جهتگیری علما، دانشمندان و بزرگان را بررسی کنیم میبینیم که حکمی بر بیارزشی دانش، وا گذاشتن دنیا، رهبانیت وجهالت وجود ندارد اگر اینگونه باشد به طور طبیعی انگیزشی در جامعه فرهیخته به سمت دانایی ایجاد نمیشود و این یک مسئله فقهی است و باید استفتاء شود که حکم تحصیل دانش چیست؟ شما هیچ گاه در اندیشه اسلامی جز ارزشدهی به دانش و دانایی چیز دیگری نمییابید.
ایکنا: یکی از مستشرقان به نام گوستاولوبون معتقد است نیرومندی دولت و عظمت شهرهای چون یمن پیش از اسلام پیشرفتهای زیادی داشته و بسیار بعید است جایی را بتوان پیدا کرد که در آن معاملههای تجاری مهم انجام گیرد ولی مردمان آن متمدن نباشند وی بر این باور بود که تجارت، ادبیات و ساختار زبان پیچیده ناگهانی به وجود نیامده است و ریشه در تمدن مردمان در شبه جزیره عربستان دارد؟
تمدن اصولا به عنوان یک فرآوری صنعتی و نوآوریهای متکی بر دانش اطلاق میشود اصولا مدنیت یا شهر نشینی لوازمی دارد و یک حرکت فرا قبیلهای- قومی است که بر اساس آن تولیداتی فراتر از نیازها یا داشتههای علمی ایجاد می شود.
به هیچ وجه در آن زمان عربستان جنوبی( البته یمن خود تمدن داشت) جلوهای از مدنیت نداشت. شهر شناسان در مطالعاتشان اذعان داشته اند که در عربستان حتی ابزارکتابت (مانند قلم، دوات وکاغذ) وجود نداشت و همه آنها وارداتی بودند. آنها حتی مدینه هم نداشتند و حتی زندگی پیشرفتهترین شهر آنها (یعنی مکه) بر پایه حکومت قبائل بود. در واقع این قبیله بود که حاکمیت داشت نه مدنیت.
ایکنا: باز گردیم به شبهه فقدان علم در قرآن؟
در این مورد کافی است که به چندین آیه در قرآن اشاره کنم و بعد مسئله به آسانی حل خواهد شد. مسئله اول، مسئله خلقت آدم و حوا است؛ میدانید در گزارههای تورات -که به نظر ما مسلمانان این بخش از تورات باید تحریف و دستکاری شده باشد- جرم آدم و حوا این بود که از درخت دانایی خوردند و از آنجایی که خداوند دوست داشت بشر جاهل باشد از این رو از بهشت رانده شدند.
اما این قصه در قرآن چگونه مطرح شده است؛ قرآن صریح میفرماید «وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ: و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینى خواهم گماشت فرشتگان گفتند آیا در آن کسى را مىگمارى که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو تنزیه مىکنیم و به تقدیست مىپردازیم فرمود من چیزى مىدانم که شما نمىدانید (بقره/30)
یعنی کسی که رنگ و بوی من را دارد و همه ویژگیهای آن نزدیک به من است و کاملا میتواند ظرفیت من را داشته باشد در زمین جانشین من خواهد شد.
خداوند میفرماید:« وقتی انسان را آفریدم از روح خودم در آن دمیدم شما در برابر آن سجده کنید ملائکه در برابر این امر ابتدا واکنش منفی نشان دادند و سوال کردند که چرا ما باید در برابر این آدم سجده کنیم ما هستیم که همه وجودمان را برای تو پاک میکردیم و عبادت تو را انجام میدهیم خداوند فرمود من چیزی در مورد این مخلوق میدانم که شما نمیدانید». همه ویژگی مخلوقات عالم را هر چه که هست خداوند به انسان تعلیم داده است بعد به آدم فرمود «آدم تو به اینها تعلیم بده تو ویژگیهای اینها را به آنها بگو».
از نگاه اسلامی قرآنی علت عظمت انسان در برابر ملائک دانایی بشر است. یعنی چون دانا هستند ملک باید در برابر او سجده کند به خاک بیفتدو او را خدمترسانی کند. پس ما مسلمانان قائل به این هستیم که علت برتری انسان بر دیگر مخلوقاتی دانایی اوست. یک نمونه دیگری را برای شما عرض کنم. اینبار از زبان حضرت هود، ایشان به مردم فرمودند: «خداوند کسی است که شما را از زمین آفرید و وظیفه عمران و آبادی زمین و شکوفا کردن ظرفیت زمین را به شما سپرد. یعنی شما وظیفه دارید که این زمین را آباد کنید یعنی باید یاد بگیرید که چگونه زمین را شخم بزنید، سبز کنید و ظرفیتهای آن را بیرون بیاورید و از زمین اورانیوم، نفت، گاز، بدست بیاورید و معدنهای آن را کشف کنید» در واقع خداوند وظیفه عمران و آبادی در زمین را بر عهده انسان گذاشته است.
با این عبارات چگونه میتوان چنین ظلم فاحشی را به قرآن روا داشت که در اسلام تنها دانش مورد تائید، دانش دین است؟ در چندین آیه دیگر خداوند متعال میفرماید: «اینها حقایقی هستند که افراد مشرک قادر به فهم این حقایق نیستند»یعنی حقایقی هستند که خداوند از نظام هستی میگوید و از آن طریق خودش را به بشر معرفی میکند.
خداوند انسانها را به دو دسته قرار میدهد نخست، گروهی از مردم که اهل دانایی هستند و در زمینههای مختلف اطلاعات را درک میکنند و دوم، گروهی از آنها که در دسته نادانان قرار میگیرند و توجهی به مسائل اطراف خود ندارند و از حس و ابزار شناخت در هیچ زمینهای استفاده نمیکنند. برخی از گزارههای دین تنها مخاطب آن عالمان هستند یعنی قبل از اینکه صاحب دین باشند صاحب دانایی و صاحب علم هستند. خداوند متعال وقتی میخواهد خودش را معرفی کند و مردم را به سمت دین دعوت کند توضیحاتی از پدیدههای هستی میدهد و در آنها گفته است که دانایان و یا دوستداران دانایی این سخنان را درک میکنند. به دیگر سخن خداوند ابتدا گروهی دانا را فرض میکند بعد میگوید من را اگر میخواهید بیابید، بشناسید و باور کنید تفکر کنید اینها سخنانی هستند که تنها دانایان به آنها توجه میکنند.
ایکنا: شبهه را دقیقا دوباره مطرح میکنم. بر حسب این شبهه، کلیه آیاتی که در قرآن تشویق به تفکر و تعقل میشود، همگی در زمینه تفکر در زمینه ایمان هستند. پاسخی که شما دادهاید همچنان این شبهه را بیجواب گذاشته است؟
اشتباه این گفته آن است که نویسنده صرفا تصور میکند که دانایی موجود در قرآن دانایی دین است در حالی که اینگونه نبوده است. به تعبیر مرحوم مطهری اسلام در جامعه فرهیخته رشد میکند در جامعه جاهل به سرعت اسلام به سمت خرافات کشیده میشود؛ یعنی جامعه باید یک ظرفیت علمی جدایی از دین داشته باشد. بدین گونه که بعد از جا افتادن گزارههای دین یک جامعه عاقل و اهل سنجش شکل میگیرد و این افرادی که اهل دانایی هستند چون دانایی را میفهمند مضامین مربوط به علم را هم میفهمند و آن زمان تشخیص میدهند که این مطالبی که در قرآن آمده با ظرفیتهای دانایی وعقلانی هماهنگ است.
اما یک شاخه از شاخههای علم و دانایی، دانایی نسبت به دین است خداوند میفرماید: « آن چیزی که شما را رستگار میکند و از شقاوت ابدی نجات میدهد دانایی در حوزه دین است نکند شما صرفا همه داناییها را مخصوص و منحصر به دانایی در دنیا کنید و نسبت به آخرت بیتفاوت باشید».
خداوند گروهی را که منحرف هستند و راه کج میروند جزء کسانی میداند که نسبت به ظاهر هستی دنیا اطلاعات خوبی دارند اما از آخرت _ یعنی دانایی نسبت به آنجا_ غافل هستند. نمیخواهم بگویم که دانایی نسبت به دنیا بد است اسلام به جامعه دانایی توجه کرده است و دانایی دنیا و دانایی آخرت را در کنار هم لازم میبیند. اسلام از دانایی تعریف خاصی ارائه نداده است. کار دین و قرآن این است که میفرماید در کنار همه داناییها، دانایی نسبت به آخرت هم باید وجود داشته باشد و اگر مسلمانان نسبت به دنیا دانا باشید وبدانند چگونه ابزار و لوازم آسایش خود را در دنیا فراهم کنند اما نسبت به آخرت غفلت کنند در شقاوت زندگی خواهند کرد. پیغمبر(ص) نیز کسانی را که همه اراده خویش را در راه کسب دانایی نسبت به دنیا خرج میکنند اهل شقاوت میخواند. دکتر سها و امثال وی این بعد راندیدهاند به همین خاطر چنین ایراد وشبههای را بر قرآن وارد میکنند در واقع بسنده کردن دانایی دنیوی، بدون توجه به ابعاد دیگر دانایی خسارت بار است .
ایکنا: طبق گفته سها، علوم تجربی، امروزه منشا بسیاری از تحولات و تغییرات شده است و باعث شده است باورهای خرافی بشر آشکار شود و امکان نقد ادیان فراهم شود به باور سها علوم تجربی حقوق ناعادلانه باستانی را تغییر داد و به جای آن حقوق بشر را جایگزین کرد. علوم تجربی حکومتهای استبدادی را فرو ریخت و نشان داد پادشاهان و نظامیان و روحانیون برتری خاصی بر دیگر انسانها ندارند اما در قرآن اشارهای به علوم تجربی نمیشود و عدم شناخت قرآن نسبت به علوم تجربی، یکی از بزرگترین عیوب قرآن است. حتی کسب دانش از طرق عقل از سوی عرفا منع شده است به نظر شما این انتقاد بر قرآن وارد است؟
نخست لازم میدانم از عرفا دفاع کنم این سخن مولانا که میگوید« پای استدلالیان چوبین بود/ پای چوبین سخت بیتمکین بود» این در اساس یک نوع معرفت است. معرفت انواعی دارد عرفا میگویند معرفتی که صرفا براساس حساب و کتاب ذهنی باشد به رسیدن به خداوند منجر نمیشود و خدا را حس نخواهیم کردیم این معرفت و دانایی یک شبه کسب نمیشود مثل این است که شما میروید بر نردبانی سوار میشوید که نردبان چوبین است بعد آن نردبان کمی موریانه میزند و یک شبه آن را میخورد و از بین میرود. اما اگر شما یک چیزی را حقیقتا دیدید و آن را باور کردید آن زمان به معرفت میرسید. به عنوان مثال شما در دستتان ممکن است انگشتری داشته باشید اگر همه به شما بیایند و بگویند که این چیزی که در دست شما است انگشتر نیست آیا شما باور میکنید؟ بدون تردید باور نخواهید کرد.
عرفا همیشه اهل فلسفه را سرزنش میکنند که شما به گزارههای علمی و عقلی بسنده کردهاید و به اصل حقیقت نرسیدهاید یعنی حقیقت را از نزدیک لمس نکردهاید. اختلاف بین ابوسعید ابوالخیر و ابنسینا از همینجا آغاز شد عرفا معتقد بودند فلاسفه وعقل انسان را به حقیقت میرسانند اما نه حقیقتی که بتوان آن را لمس کرد. این در حالی است که وظیفه عرفان، شناخت نیست بل دیدن و رسیدن است. اینجاست که نزاع فلاسفه و عرفا آغاز میشود.
نکتهای توضیح بدهم شاید این به دکتر سهاها و به خوانندگان شما کمک کنند.اسلام یک رسالت دارد و آن این است که راه سعادت را به انسان نمایان کند و او را از شقاوت، رنج و دردهای ابدی رها کند، یعنی دین آمده است تا لذت خالص دائمی به انسان بدهد که اسم آن را سعادت میگذاریم و ما را از رنج و درد خالص دائمی رها کند که اسم آن را شقاوت میگذاریم. دین برای اینکه به اصطلاح این مسئله را مدیریت کند مسیر خاصی را طی کرده است یعنی بشر به طبع و ظرفیتی که دارد حرکت میکند. در اینجا معمولا اسلام یا دیگر ادیان به عنوان یک مدیر مراقب اقدام میکند تا این ظرفیتها انسان را به چاه نیندازد و برای فرد دردسر و آسیب ایجاد نکند. مثالی بزنم که چرا در مسئله دانایی اسلام وارد نشده است. خداوند در قرآن برای احترام به پدر و مادریا رسیدگی به امر فرزندان هیچگاه به مادرها نگفته برای فرزندانتان برنامهریزی، تلاش و رسیدگی کنید یا به آنها نیکوکاری کنید اما به فرزندان فرموده است که به مادر و پدرتان نیکوکاری کنید چرا؟ به دلیل اینکه مادر در غریزه خود حس رسیدگی به فرزند را به طور طبیعی دارد اما فرزندان در رسیدگی و نیکوکاری به پدر و مادر این حس را ندارند لذا در گزارههای دینی چه قرآن و آموزههای دینی فراوان میبینید که خداوند و دیگر ائمه، مردم را به نیکی کردن به پدر و مادر دعوت میکنند این معیار بسیار مهم است که باید به آن توجه شود امثال آقای سها باید توجه کنند جاهای که مطابق طبع بشر است خداوند حکیم امر در مورد آن ندارد بلکه در آنجا مدیریت میکند یعنی میگوید مراقب باشید از این معیار نگذرید.
خداوند میفرماید بخورید، بیاشامید اما اسراف نکنید. به پدر و مادر توصیه میکند به فرزندان و همسران خودتان نیکی کنید و بدانید که خداوند در طبیعت شما علاقه به همسر را گذاشته است. ای زنان نسبت به مردان و ای مردان نسبت به زنان خود بدی نکنید و به سمت کفر و شرک امثال آن نروید. این یک معیار در اسلام است. پس اسلام دینی است که ما را به سمت سعادت میرساند و از شقاوت دور میکند.
همچنین اسلام نسبت به آن چیزیهایی که به آن توجه نداریم و باید ظرفیتسازی شود توصیه میکند مثلا می گوید که نماز بخوانید، روزه بگیرید، انفاق کنید، جهاد کنید همه این دستورات ایجابی است و در فضای مطرح میشود که مطابق طبع و غریزه ما نیست. بشر به طور طبیعی برای رهایی از مشکلات تلاش میکند و همه تلاش او از روز اول تا به امروز برای این بوده است که انسان گرفتار نباشد و دردها و رنجها را تا جایی که میتواند از خود دور کند و این احساس غریزی و طبیعی همه انسانهاست.همواره چنین سیری در رفتار بشر بوده است و او سعی کرده دانایی خودش را نسبت به طبیعت بیشتر کند تا بلکه بتواند سختیها و رنج خود را به صفر درصد برساند همچنان که در مقابل بشر در طول تاریخ تلاش کرده است که لذت و بهره خودش را بالاتر ببرد و اگر بتواند این را به صد در صد برساند.
همه تلاشهای انسان حتی در انتخابات دین این است که نمیخواهد در سختی، رنج و عذاب باشد و میخواهد به سعادت و لذتهای خالص دائمی برسد به همین دلیل به سمت دین میرود همه تلاشهای علم تجربی به این دلیل است که میخواهد قدرت و سیطره خود را بر طبیعت افزایش بدهد و نگذارد طبیعت به آن آسیب برساند بلکه بتواند آن را مهار کند و از آن بهره بگیرد. خداوند نیز فرموده است همه چیز را مسخر برای تو کردهام و توهم میتوانی اینها را تسخیر کنی. من زمین را رام تو قرار دادم. روی دوش آن سوار شوید و هر چقدر میخواهید از آن بهره بگیرید. پس بشر باید به سمت دانش بشری برود. این یک نیاز طبیعی است آن چیزی که نیاز به توصیه دارد این است که خداوند میفرماید بشر دانایی را منحصر به دنیا نکند.