نجفقلی حبیبی، ریس اسبق دانشگاه علامه طباطبائی را میتوان مردی از تبار دانشگاه اسلامی دانست. او پیش از انقلاب در دانشکده الهیات دانشگاه تهران شاگرد استاد شهید مطهری در اسلامیات بود و دل به انقلابی اسلامی داد و پس از انقلاب نیز از پیروان پیر جماران بود و سالها در دانشگاههای معتبر و نامی کشور مانند تهران، تربیت مدرس و علامه به مدیریت در سطح عالی پرداخت. وی یکی از حاضران سخنرانی شهید مطهری در 14 اسفند 57 بود. حبیبی هم در دانشگاه پیش از انقلاب و هم در دانشگاه پس از انقلاب حضوری تام داشته است و در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، تصویری از جریان دانشگاه در این دو دوره را بیان میکند. ایکنا: دانشجویان فارغ التحصیل از دانشگاه پیش از انقلاب به انقلاب میپیوستند، نقش دانشگاه در رشد این تفکرات چه بود؟پس از کودتای سال 32 بود که فشار زیادی بر دانشگاهها وارد شد. دکتر اقبال که رییس شرکت نفت بود رییس دانشگاه تهران شد. یک بار که به دانشگاه آمده بود با اعتراض دانشجویان مواجه شده و کلاهش را گرفته و فرار کرده بودند و به خاطر اینکه به شاه گفته بود جاننثار اعلیحضرت، مورد تمسخر دانشجویان بود. دانشگاه پس از کودتا خراب شد. جریانات انقلابی در دانشگاه بودند، اما این نهاد از نظر مدیریتی مشکلات و کاستیهای زیادی داشت. مدیریتها خیلی به شاه وابسته بودند و ساواک در دانشگاه به صورت مرتب حضور پیدا میکرد و برای اساتید و دانشجویان دردسر ایجاد میکرد، ایشان را بازداشت میکرد و اینها یعنی وابستگی نهاد دانشگاه.
از سوی دیگر روز به روز دانشجویان دانشگاه از اقشار مختلف وارد دانشگاه شدند و چهره دانشجویی دانشگاه عوض شد. این یک حسن است. دانشجویان از روستایی، کشاورز، کارگر و کاسب وارد دانشگاه شدند. در دهه بیست تا سی و قبل از کودتا دانشگاه مخصوص اقشار خاص و بالا بود، اما بعد دانشگاه توسعه یافته و فضا بازتر شد. بعد از کودتا اقشار مذهبی وارد دانشگاه شدند. البته خانمها کم بودند و در سال 45 و 46 که بنده وارد دانشکده الهیات شده بودم تنها یک خانم حضور داشت که محل توجه مجلهها شده بود و عنوان «تنها خانم روحانی» در مورد او استفاده می شد که از خانواده مذهبی و مطرح کلباسی در اصفهان بود. با انقلاب اسلامی خانمهای مذهبی هم وارد دانشگاه شدند.
بنده در دانشگاه با تفکرات مذهبی آشنا شدم. البته دانشکده الهیات دانشگاه تهران شرایط خاصی داشت. استاد مطهری و مفتح بودند که بعد از انقلاب شهید شدند. دانشکده الهیات همیشه بیرون از دانشگاه تهران بوده است به همین خاطر بیرون از معادلات دانشگاهی پیش از انقلاب بود.
ایکنا: شما شاگرد استاد مطهری بودهاید. ایشان یکی از معلمان انقلاب بودند. کلاسهای ایشان به عنوان یک استاد شاخص انقلاب چه خصوصیاتی داشت؟ ایشان در کلاس فقط درسشان را میگفتند. بچههایی که ایشان را میشناختند بعد از کلاس به دفترش میرفتند یا جلسات بیرون از دانشگاه را شرکت میکردند و اصلا این طور نبود که در کلاس بحث سیاسی را طرح کنند. کلاس درس فقط مختص درس بود.
ایکنا: به نظر شما این مسئله یعنی تدریس صرف مبارک بوده و عاملی برای تعمیق فکری نمیشد؟چرا دقیقا همینطور است. بسیار موثر است اما کافی نیست. ایشان بیرون فضای ذهنی ایجاد میکردند و خط فکری انقلاب توسعه مییافت. آن موقع حسینیه ارشاد بود که فکر انقلاب را گسترش میداد. در کلاس نقدی در مورد مارکسیسم مطرح نمیکردند و اینها مربوط به بیرون بود و یا چیزی مینوشت. بر اساس تجربه من، وقتی ایدهای برای ایشان مطرح میشد، ایشان ابتدا چندین بار در این خصوص سخنرانی میکردند و پس از اخذ سوالات ایده را تکمیل میکرد و بیرون میداد. در دانشکده الهیات اساتید تنها درس میدادند و هر کار دیگری وجود داشت، بیرون دانشگاه انجام می شد. دانشکده الهیات بیرون از دانشگاه و شلوغیها بود.
ایکنا: چنین دانشگاهی که تنها به درس اختصاص یابد هم به نظر برکات خاصی دارد...دقیقا چنین است، چنین دانشگاهی انسانهایی عمیق تربیت میکند که اینافراد بعدها باعث برکات زیادی در جامعه میشوند، اما دانشگاه تحت تاثیر نظام سیاسی باشد. البته این دستاورد را نخواهد داشت. امروز مشکل این است که اختیار به دانشگاه داده نمیشود در حالی که اساتید و ریاست دانشگاه منصوب میشود و این افراد میتوانند تصمیمگیری کنند، در حالی که در جزئیات هم تعیین تکلیف میشود. با احراز صلاحیت اساتید و انتصاب ریاست دانشگاه میتوان جذب استاد و دانشجو را به دانشگاهها سپرد و این مسئله میان سیاستگذاران محل اختلاف است.
ایکنا: آیا اساتید غیر مذهبی هم در دانشکده الهیات حضور داشتند؟بلکه آریان پور یک مارکسیست اعتقادی بود و تاریخ فلسفه غرب در دانشکده الهیات تدریس میکرد و در همه جلسههایش بین او و شاگردانی که بعضا از قم میآمدند دعوا میشد و برخی از دوستان ایشان را از هم جدا میکردند و بعد از کلاس مراسم آشتیکنان برگزار میشد. رژیم عمدا او را فرستاده بود. چند نفر دیگر هم بودند.
ایکنا: رفتار شهید مطهری با چنین اساتیدی چگونه بود؟ یک بار یادم میآید، آقای مطهری پس از دعوای برخی از مذهبیها با سکولارها در دانشکده، عصبانی بود و داد میزد. مرا که دید گفت آخر من با این آدم(آریانپور) چه کار کنم، قرار میگذاریم در جمع دانشجویان، اساتید یا حتی دو نفری مناظره بکنیم، قبول میکند و نمیآید.
ایکنا: چه خاطره دیگری از ایشان دارید؟آقای مطهری اتاق کوچکی داشت در دانشکده و تختی هم داشت که درسهای خصوصی را آنجا میداد و جا که نبود ما روی تخت مینشستیم. ایشان بعضا ناهار را ماست و نانی میخرید و میخورد و هر چه هم ما اصرار میکردیم اجازه نمیداد ما این کار را برایش انجام دهیم. ایشان ماشین بنز قراضهای خریده بود و برخی از شاگردان مارکسیست آریانپور دست گرفته بودند که آقای مطهری بنز دارد و ما می گفتیم آخر این هم شد ماشین. اساتید مارکسیست نمیتوانستند حریفش بشوند. هر قدر دانشجویان بتوانند با هم بحث کنند بهتر است. اگر نتوانیم بحثها را به صورت استدلالی پیش ببریم دانشگاه راکد خواهد شد. واقعیتش این است که قرآن کتاب مناظره است. خدا با بیدینان مناظره میکند و همه را به مناظره دعوت کرده است و این مهم است. ما راه را گم کردهایم و حالا میتوان با هم بحث کرد. مشکل این است که از اطراف سیاسی بیسوادها میداندار هستند و به همین خاطر دست به زور میبرند.
ایکنا: ضرورت شکلگیری انقلاب فرهنگی چه بود و چه روندی منجر به تعطیلی دانشگاهها شد؟جریانهای سیاسی مختلف و متعارضی در دانشگاه پس از انقلاب وجود داشت، اما جریانهای دیگر شروع به توطئه کردند و اتاق جنگ در دانشگاهها تشکیل دادند و این باعث شد که دانشگاهها تعطیل شود. در دانشگاهها تکثر وجود داشت، جریان غالب اسلامی بود اما جریانهای دیگر اسلحه به دست بردند و واقعه 14 اسفند 1358 شکل گرفت که دانشجویان به عنوان اعتراض به نزد امام رفتند و خواستار ارتقا دانشگاه شدند. هرچند بسیاری از اساتید اخراج شدند، اما روندی ایجاد شد که اساتید با اعتراض به دیوان عدالت اداری به دانشگاهها برمیگشتند و اغلب برگشتند. اساتیدی مانند استاد کاتوزیان از این دست بود. وقتی بنده به دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفتم، برخی از دانشجویان پیش من آمدند و گفتند کاتوزیان میتوانست مانند دیگران به پاریس برود و همه عمرش را قانون مدنی تدریس کرده است که فقه اسلامی است و حالا اخراج شده است و امروز خیلی وضع بدی دارد. بنده رایزنیهایی با آیتالله عبدالکریم موسوی اردبیلی کرده و مسئله را بیان کردم که به نظرم تاثیر داشت و باعث شد بسیاری از اساتید اخراج شده بازگردند. بالاخره اتفاقاتی افتاد و البته بسیاری از اساتید قبل و بعد از انقلاب رفته بودند و بعضا خودشان بازنگشتند و هرچه دانشگاه پس از انقلاب از ایشان خواست که برگردند نتیجه نداد و برخی از خسارات از سوی دولت نبود.
من 8 ماه پس از انقلاب در دانشسرا ادبیات فارسی و معارف تدریس میکردم. برخی می آمدند که کمونیست بودند. پیش از انقلاب دعوایی وجود نداشت. جبههگیریها بعد از انقلاب آغاز شد و سخنرانیهای متعددی برگزار میشد. در دوران بازرگان خیلی رنج کشیدم چون مجاهدین خلق خیلی فعال بودند. در مناطق مختلف کشور بچهها را میکشتند و در دانشسرا اغتشاش فکری ایجاد میکردند.
ایکنا: آقای دکتر استقلال دانشگاه پیش و پس از انقلاب اسلامی را چگونه ارزیابی میکنید؟ در
خصوص استقلال دانشگاه پیش از انقلاب باید ابتدا ببینیم مرادمان از استقلال
چیست؟ آیا مرادمان استقلال از نظام است و خودش تصمیم میگیرد. دانشگاه در
ایران پس از رضا شاه تاسیس شد، اهدافش مشخص گردید و برخی از افراد به سمت
ریاست دانشگاهها انتخاب شدند. سیاسیراد که سالها رییس دانشگاه تهران بود
و استقلال دانشگاه را به نوعی حفظ میکرد. وی اجازه نمیداد نیروهای خارج
از دانشگاه در امور آن دخالت کنند. بعد از او یعنی پس از سال 1333 دانشگاه
استقلال خود را بسیار از دست داد. دانشگاه پیش از انقلاب آزادیهای نسبی
داشت.
پس از انقلاب اسلامی شورای عالی انقلاب فرهنگی تاسیس شد که به
دنبال آن بود که دانشگاه متناسب با نیازهای جامعه اسلامی اداره شود. امام
مرتب میفرمود که ما دانشگاه داشتیم اما آقایان خودشان برای عمل لوزه هم به
خارج میرفتند. مراد امام این بود که دانشگاه کارایی نداشت. امروزه روسای
دانشگاه توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی منصوب شده و همچنین ارتقای سالیانه
اساتید زیر نظر این شورا انجام میشود.