ماهان شبکه ایرانیان

مالک الملک

قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شی ء قدیر. تولج اللیل فی النهار و تولج النهار فی اللیل و تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی و ترزق من تشاء بغیر حساب.

قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شی ء قدیر. تولج اللیل فی النهار و تولج النهار فی اللیل و تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی و ترزق من تشاء بغیر حساب.

ترجمه آیات

بگو (ای پیامبر) بارالها ای خدای ملک هستی، به هر کس بخواهی ملک و سلطنت می دهی و از هر کس بخواهی می گیری و به هر کس بخواهی عزت و اقتدار می بخشی و هر که را بخواهی خوار می کنی، خدایا هر خیر و نیکوئی بدست تو است و تو بر هر چیزی توانائی (و من که سراپا حاجتم دیگر چه بگویم) (26) .

تو شب را در روز نهان سازی و روز را در شب فرو می بری و زنده را از مرده و مرده را از زنده بر انگیزی و به هر کس بخواهی روزی بی حساب می دهی (چون کسی از او طلبکار نیست تا بحساب طلبش روزیش دهد) (27)

بیان آیات

این دو آیه خیلی با آیات قبل که در باره اهل کتاب و مخصوصا یهود بود بی ارتباط نیست، چون این دو آیه مشتمل است بر تهدید یهود به عذاب دنیا و آخرت، و یکی از عذابها همین است که خدا ملک را از ایشان سلب کرد، و ذلت و مسکنت را تا روز قیامت بر آنان حتمی نمود، و نفسشان را قطع کرد، و استقلال در زندگی و سروری را از ایشان سلب کرد.

علاوه بر اینکه غرض این سوره به بیانی که در آغاز گذشت این بود که بفهماند خدا قائم بر خلق عالم و تدبیر آن است، پس مالک ملک او است، و او است که ملک را به هر کس بخواهد می دهد، هر که را بخواهد عزت می بخشد، و کوتاه سخن آنکه تنها کسی که به هر کس بخواهد خیر دهد می تواند بدهد او است، و تنها او است که ملک و عزت و هر چیز دیگر را از هر کس بخواهد می گیرد، پس مضمون دو آیه مورد بحث خارج از غرض سوره نیست.

"قل اللهم مالک الملک"

در این آیه خداوند رسول گرامی خود را امر می کند به اینکه به خدائی پناهنده شود که تمامی خیرها به طور مطلق به دست او است و قدرت مطلقه خاص او است، تا از این ادعاهای موهومی که در دل منافقین و متمردین از حق (از مشرکین و اهل کتاب) جوانه زده، و در نتیجه گمراه و هلاک شده اند، نجات یابد، آری اینان برای خود ملک و عزت فرض کردند، و خود را بی نیاز از خدا پنداشتند، و خدا آنجناب و هر کس دیگر را امر می کند به اینکه نفس خود را در معرض افاضه خدا، که مفوض هر خیر و رازق بی حساب هر روزی خوار است قرار دهد.

کلمه"ملک"به کسره میم معنای معروفی دارد که معهود ذهن ما انسانها است، و در اصل آن هیچ شکی نداریم، تنها چیزی که در معنای این کلمه باید از نظر دور نداشت، این است که ملک دو جور است، یکی حقیقی و دیگری مجازی و اعتباری.

ملک حقیقی به معنای آن است که مالک مثلا اگر انسان است بتواند در ملک خود به هر نحوی که ممکن باشد تصرفی تکوینی کند، یعنی در هستی آن ملک تصرف نماید، مثل اینکه او می تواند در دید چشم خود تصرف نموده یکجا آنرا بکار گیرد، و جائی دیگر از کارش بیندازد، و همچنین در دستش تصرف نموده، دادوستد بکند، و یا ترک دادوستد نماید، و در زبانش و سایر اعضایش، و در ملک به این معنا رابطه ای بین مالک و ملک حقیقیش هست، رابطه ای حقیقی که به هیچ وجه قابل تغییر نیست.

و نیز بنا بر این معنای از ملک، همواره ملک قائم به ملک خواهد بود، هیچ وقت ممکن نیست که ملک از مالکش جدا و مستقل بشود، "مثلا اگر فلان آقا مرد، زبانش همچنان جدای از او زنده بماند"، بلکه اگر اینگونه ملک ها از آدمی جدا بشود باطل و نابود می گردد، مثل چشمی که از انسانی در آورند، و یا دستی که از او جدا کنند، ملک خدای تعالی نسبت به عالم از این قبیل است، خدای تعالی مالک تمامی اجزاء و شؤون عالم است، پس او می تواند در همه اجزای عالم به هر طوری که بخواهد تصرف نماید.

قسم دوم: ملک (بکسره میم) ملک اعتباری و قراردادی است، و آن عبارت است از اینکه اگر مالک را انسان فرض کنیم، بتواند در چیزی که ملک او است تصرفاتی کند، که عقلا آنرا قبول دارند، و خلاصه در چارچوب رابطه ای که عقلا بین او و ملکش برقرار می دانند هر قسم تصرفی که می خواهد بکند، تا به مقاصد اجتماعی خود نائل شود، و در حقیقت عقلا وقتی چنین ملکیتی را اعتبار کردند که الگویش را از ملک حقیقی و آثار آن گرفتند، بعد چیزی شبیه به ملکیت در عالم وجود را در اجتماع برقرار ساختند، تا به این وسیله از اعیان و کالاهائی که بدان محتاجند استفاده ای معقول کنند، نظیر همان استفاده ای که مالک حقیقی، از ملک حقیقی و تکوینیش می کرد.

تفاوتی که بین ملک اعتباری و ملک حقیقی هست یکی این است که ملک حقیقی جز با بطلان قابل تغییر نبود، (نمی شد من چشم خودم را در عین اینکه چشم من است از وجود خود بی نیاز سازم) ولی ملک اعتباری از آنجائی که قوامش به وضع و اعتبار است، قابل تغییر و تحول هست، ممکن است این نوع ملک از مالکی به مالک دیگر منتقل شود، مثلا مالک اولی آنرا به دومی بفروشد، و یا ببخشد و یا با سایر اسباب نقل، منتقل سازد.

تا اینجا آنچه گفتیم در باره ملک (بکسره میم) بود، اما"ملک" (به ضمه میم) هر چند که آن نیز از سنخ ملک (به کسره) است، الا اینکه در اینجا مالکیت مربوط به چیزهائی است که جماعتی از مردم آنرا مالکند، چون ملک به معنای پادشاهی است، و پادشاه مالک چیزهائی است که در ملک رعیت است، او می تواند در آنچه رعیت مالک است تصرف کند، بدون اینکه تصرفش معارض با تصرف رعایا باشد، و یا خواست رعیت معارض و مزاحم با خواستش باشد.

پس ملک پادشاه، در حقیقت ملکی است روی ملک، که در اصطلاح آنرا ملک طولی می نامیم، مانند ملک مولی است نسبت به برده، و نسبت به آنچه برده اش مالک است، و به همین جهت ملک (بضمه میم) هم آندو قسم را که ما در ملک (بکسره) ذکر کردیم، خواهد داشت.

و خدای سبحان هم"ملیک"تمام عالم است، و هم"مالک"آن آنهم علی الاطلاق، اما اینکه مالک همه عالم است دلیلش این است که ربوبیت و قیمومت مطلقه دارد، هیچ موجودی خارج از ربوبیت او نیست، برای اینکه آنچه تصور شود، خالقش خدا است، و نیز تمام عالم از او است.

پس او مالک همه است، همچنان که خودش فرمود: "ذلکم الله ربکم خالق کل شی ء لا اله الا هو". (1)

و نیز فرمود: "له ما فی السموات و ما فی الارض آنچه در آسمانها و در زمین است از آن او است" (2) و آیاتی دیگر از این قبیل که دلالت دارند بر اینکه هر موجودی که کلمه "چیز"بر او صادق باشد مخلوق و مملوک خدا است، ذاتش قائم به خدا است، و مستقل از او نیست، و چیزی نیست که خدا را از تصرف در آن جلوگیری کند، این همان ملک (به کسره لام) است که بیانش گذشت .

و اما اینکه او ملیک و فرمانروای علی الاطلاق است، دلیلش اطلاق مالکیت او نسبت به موجودات است، برای اینکه خود موجودات، بعضی مالک بعضی دیگرند مثلا سبب ها مالک مسبب هایند، و هر موجودی مالک قوای فعاله خویش است و قوای فعاله مالک فعل خویش است، مثلا انسان مالک اعضای خویش و قوای فعاله خویش از گوش و چشم و غیره است.و این قوا هم مالک افعال خویشند، و چون خدای سبحان مالک هر چیز است.

پس همو مالک همه مالک ها و مملوکها نیز هست، و این همان معنای ملیک است، پس او ملیک علی الاطلاق است، همچنان که خودش فرمود: "له الملک و له الحمد" (3) و نیز فرموده: "عند ملیک مقتدر" (4) و آیاتی دیگر که همه خدا را ملیک علی الاطلاق معرفی می کند.

تا اینجا آنچه گفتیم در باره ملک و ملک حقیقی بود، و اما ملک و ملک اعتباری نیز در مورد خدای تعالی صادق است، برای اینکه هر چیزی مالک هر چه هست خدای تعالی به او داده، و اگر خودش مالک آنها نبود نمی توانست تملیک کند، چون در این فرض، دهنده چیزی بوده که مالک آن نبوده و نیز به کسی عطا کرده بوده که او هم مالک نبود، همچنان که خودش فرمود: "و آتوهم من مال الله الذی آتیکم". (5)

و او ملیک به ملک اعتباری هم هست، و مالک هر چیزی است که در دست مردم است، برای اینکه او شارع هر قانون است، و در نتیجه به حکم خودش در آنچه که ملک مردم است تصرف قانونی می کند، همچنان که یک ملیک بشری در آنچه که در دست رعایای خود هست تصرف می کند، و قرآن کریم هم او را ملیک مردم خوانده و فرمود: "قل اعوذ برب الناس ملک الناس" (6) و در اینکه آنچه در اختیار مردم است، مال خدا است، و خدا به ایشان داده و فرموده: "و آتیکم من کل ما سالتموه، و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها" (7).

و نیز می فرماید: "و انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه". (8)

و نیز فرموده: "و ما لکم الا تنفقوا فی سبیل الله، و لله میراث السموات و الارض". (9)

و باز فرموده: "لمن الملک الیوم لله الواحد القهار" (10) ، بنا بر این خدای تعالی آنچه را در دست انسانهای قبل از ما بود مالک بود، و آنچه در دست ما است، مالک است، و بزودی وارث ما نیز خواهد شد.

از دقت در آنچه گذشت روشن می گردد که آیه شریفه: "اللهم مالک الملک..."

دارای این زمینه است که اولا بیان کند ملک (بکسره میم) خدا نسبت به ملک (بضمه میم) را و مالکیتش نسبت به ملک (بضمه میم) را که ملک بر روی ملک (بضمه میم) است.در نتیجه او ملک همه ملوک است، که ملک را به هر ملکی که بخواهد می دهد، همچنان که فرمود: "ان آتاه الله الملک" (11) و نیز فرمود: "و آتیناهم ملکا عظیما". (12)

و ثانیا با جلوتر آوردن اسم جلاله (الله) می خواهد سبب مالک الملک بودن و ملک الملوک بودن خدا را برساند، و آن این است که خدا (الله است) که کبریائیش ما فوق همه بزرگی ها است، و این دلالت روشن و واضحی است.

و ثالثا می خواهد بفهماند که مراد از ملک در آیه شریفه (و خدا داناتر است) اعم است از ملک حقیقی و اعتباری، برای اینکه امری که در آیه اول آورد، و فرمود: بگو بار الها توئی مالک الملک، "تؤتی الملک من تشاء، و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء "با توضیحی که خواهد آمد از شؤون ملک اعتباری است، و آنچه در آیه دوم آمده از شؤون ملک حقیقی است، پس خدا مالک الملک علی الاطلاق است، یعنی هم مالک ملک حقیقی است و هم مالک ملک اعتباری.

"تؤتی الملک من تشاء، و تنزع الملک ممن تشاء"

کلمه"ملک"بدان جهت که در این آیه، مطلق آمده، (و نفرموده ملک حق را به هر کس بخواهی می دهی)، شامل"ملک حق"و"ملک باطل"هر دو می شود، و خلاصه می فهماند مالکیت آنکس که در ملکش عدالت می کند، و هم مالکیت کسی که در ملکش جور و ستم روا می دارد، هر دو از خدا است، برای اینکه ملک (همانطور که قبلا یعنی در تفسیر آیه: "ان آتاه الله الملک..." (13) بیان کردیم) خودش فی نفسه موهبتی از مواهب خدا است، نعمتی است که می تواند منشا آثار خیری در مجتمع انسانی باشد، و به همین جهت است که می بینیم خدای تعالی علاقه و دوست داشتن ملک را فطری و جبلی انسانها کرده است.

پس ملک حتی آنکه در دست غیر اهلش افتاده بدان جهت که ملک است، مذموم نیست، آنچه مذموم است یا به دست گرفتن نااهل است، مثل ملکی که شخص ظالم و غاصب از دیگری غصب کرده، و یا خود آن هم مذموم نیست، بلکه سیرت و باطن خبیث او مذموم است، چون او می توانست برای خود سیرتی نیکو درست کند، که البته برگشت این نیز به همان وجه اول است.

و به بیانی دیگر می گوئیم: ملک نسبت به کسی که اهلیت آنرا دارد نعمت است، و این نعمت را خدای سبحان در اختیار او نهاده، و نسبت به آنکه اهلیت ندارد نقمت و بدبختی است، و این نقمت و عذاب را خدا به گردن او انداخته، پس به هر حال ملک چه خوبش و چه بدش از ناحیه خدا است، و فتنه ای است که با آن بندگان خود را می آزماید.

در سابق هم گفتیم که هر جا خدای سبحان مطلبی را مقید به مشیت خود کرده، معنایش این نیست که خدا کارهایش را دل بخواهی و جزافی انجام می دهد، بلکه معنایش این است که هر چه می کند در کمال اختیار می کند، مجبور به هیچ کاری نیست، پس در آیه مورد بحث هم معنای کلام این است که اگر به کسی ملک می دهد و یا از کسی می گیرد، و اگر به کسی عزت می دهد، و دیگری را ذلیل می کند، همه را با مشیت خود می کند، و کسی نیست که او را مجبور به کاری کند، البته این هم هست که آنچه خدا می کند بر طبق مصلحت است.

پی نوشت ها:

1) با شما هستم، این الله پروردگار شما است، که خالق همه چیز است، و به همین دلیل معبودی جز او نیست.سوره مؤمن آیه .62

2) سوره بقره آیه .255

3) سوره تغابن آیه .1

4) سوره قمر آیه .55

5) از مالی که خدا به شما داده به ایشان بدهید.سوره نور آیه .33

6) سوره ناس آیه .2

7) سوره ابراهیم آیه .34

8) انفاق کنید، از آنچه خدا از دیگران گرفته به شما داده سوره حدید آیه .7

9) شما را چه وا می دارد که در راه خدا انفاق نکنید با اینکه میراث آسمانها و زمین از آن خدا است.

سوره حدید آیه .10

10) امروز ملک از آن کیست؟ از آن خدای واحد قهار سوره مؤمن آیه .16

11) سوره بقره آیه .258

12) ما به ایشان سلطنتی عظیم دادیم سوره نساء آیه .54

13) سوره بقره آیه .258

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان