اشاره:
آیة اللّه محمدباقر محمودی به سال 1302 هجری شمسی در شهرستان لامِرد استان فارس دیده به جهان گشود. او تحصیل علوم دینی را از ابتدای جوانی آغاز و در سال 1323 به منظور ادامه تحصیل به نجف اشرف هجرت کرد. در کنار تحصیل علوم متداول حوزوی به مطالعه و تحقیق درباب کلمات امام علی(ع) به خصوص نهج البلاغه علاقه مند گشت. وی در این زمینه می گوید:
نهج البلاغه انیس شب و روز، و یار تنهایی من بود، ناراحتی ها و غم های من با مطالعه این کتاب زایل می شد.(1)
ایشان برای یافتن پاسخی علمی در برابر مخالفین نهج البلاغه تحقیقات طاقت فرسا و گسترده ای را در جهت گردآوری تمام کلمات و بیانات آن حضرت از متونِ تاریخی و روایی انجام داده است. ثمره این پژوهش جامع، فراهم آمدن مجموعه نفیسی به نام نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه است که براساس گفته مؤلف به 14 جلد خواهد رسید. شهید مطهری پس از اطلاع از چاپ چهار مجلد این کتاب، در مقدمه کتاب سیری در نهج البلاغه، در معرفی شخصیت علمی و اهمیت کار تحقیقی این نویسنده توانا، می نویسد:
خوشبختانه در عهدها و عصرهای متأخرتر افراد دیگری در پی گردآوری اسناد و مدارک نهج البلاغه برآمده اند، و شاید از همه مشروحتر و جامعتر کتابی است به نام «نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه» که در حال حاضر به وسیله یکی از فضلای متتبع و ارزشمند شیعه در عراق به نام محمدباقر محمودی در حال تکوین است، در این کتاب ذی قیمت مجموعه سخنان علی(ع) اعم از خطب، اوامر، کتب و رسائل، وصایا، ادعیه و کلمات قصار جمع آوری شده است. این کتاب شامل نهج البلاغه فعلی و قسمتهای علاوه ای است که سیدرضی آنها را انتخاب نکرده و یا در اختیارش نبوده است و ظاهرا جز قسمتی از کلمات قصار، مدارک و مأخذ همه بدست آمده است. تاکنون چهار جلد از این کتاب چاپ و منتشر شده است.(2)
این نویسنده متبحر و محقق توانا، هم اکنون با گذشت بیش از 80 سال از عمر شریفشان در یکی از محلات قدیمی قم در کتابخانه منزل خود به تحقیق و تألیف و احیاء آثار علوی مشغول می باشد. وی علاوه بر جمع آوری کلمات امیرالمؤمنین(ع) به احیاء پاره ای از آثار خطی که در زمینه معرفی امام علی(ع) و دفاع از ولایت آن حضرت نگاشته شده، همّت گماشته است که کتابهای:
المعیار والموازنه فی فضائل الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، تألیف ابی جعفر الاسکافی محمد بن عبداللّه المعتزلی، متوفی، 240 هجری و جواهر المطالب فی مناقب الامام علی بن ابی طالب، تألیف شمس الدین ابن البرکات محمد بن احمد الدمشقی الباعونی الشافعی، متوفی 871 هجری از آن جمله اند.
فصلنامه حوزه و دانشگاه به منظور قدردانی از زحمات خالصانه این محقق گرانقدر و نیز استفاده از نقطه نظرات ایشان در باب نهج البلاغة و شخصیت علمی امام علی(ع)، گفتگوی حاضر(3) را تدارک دید که تقدیم خوانندگان عزیز می شود:
* * *
لطفا کتاب نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه را که از تألیفات شماست و تقریبا 40 سال از عمر شما صرف تألیف و تنظیم آن شده است، معرفی کنید و ویژگیهای این کتاب و انگیزه خود را از تألیف آن بیان فرمایید.
من به خاطر علاقه ای که به اهل بیت علیهم السلام و به خصوص به آقا امیرالمؤمنین(ع) دارم، عمده مطالعاتم پیرامون تفسیر قرآن، روایات و زندگی اهل بیت(ع) است. در مطالعات خود با بعضی از گفته های مخالفین نهج البلاغه مواجه شدم و از آن شدیدا متأثر گردیدم. مدتی در این اندیشه بودم که چگونه می توان این اشکالات را پاسخ داد، تا اینکه در کربلای معلاّ آقازاده آقامیرزا مهدی شیرازی(ره) را زیارت کردم و با دوستانی که در درس حاج یوسف خراسانی شرکت می کردند، قرار گذاشتیم که صبحها کتاب بحارالانوار را مباحثه کنیم. هرکس هر روز یک صفحه می خواند و معنا می کرد. پس از مطالعه، دیدم که مرحوم مجلسی در بحارالانوار برخی از کلمات نهج البلاغه، چه خطبه ها و چه نامه ها و چه کلمات قصار، را از مصادر متعدد و گاهی به اسانید متعدد نقل کرده است. با توجه به شناختی که از احادیث بحارالانوار پیدا کردم، دیدم که جمع آوری مطالبی را که مرحوم مجلسی در بحار از امام علی(ع) نقل می کند و ضمیمه کردن آن به نهج البلاغه، می تواند راهی مناسب برای پاسخ به معاندان و مخالفان نهج البلاغه باشد. هدف ما این بود که شواهد و اسانید موجود، ضمیمه نهج البلاغه شود تا مصادر و اسانید آن مشخص گردد.
بر این اساس شروع به جمع آوری مصادر نهج البلاغة کردم، امّا وقتی مباحثه یک جلد بحار چاپ کمپانی تمام شد، دیدم می شود کار بیشتری انجام داد. بدین ترتیب که با استفاده از منابع به همان اندازه که سیدرضی از کلمات مولا علی(ع) در نهج البلاغه جمع کرده است می توان به نهج البلاغه افزود. البته در باب این که چرا سیدرضی این موارد را جمع نکرده است، احتمالاتی وجود دارد. احتمال اول این است که شاید این موارد به نظر سیدرضی رسیده ولی چون وی درصدد جمع آوری مطالبی بوده اند که از نظر فصاحت و بلاغت در حد اعلا باشد، این موارد را که به نظر او در این حد نبوده، نقل نکرده است. احتمال دوم این است که معلوم نیست وی به همه منابع و مصادر دست یافته باشد، زیرا سیدرضی در جوانی به رحمت حق پیوسته است (42سال بیشتر عمر شریف ایشان ادامه پیدا نکرد) و علاوه بر این، کمتر به اطراف عالم مسافرت کرده است.
لازم به یادآوری است که او یکی دو دفعه به خاطر پدرشان به شیراز مسافرت کرده اند. پدرشان از طرف سلاطین آل بویه به آنجا تبعید شده بودند. هرچند این سلاطین شیعه بودند ولی با کسانی که با سیاست آنان موافق نبودند، مخالفت می کردند و حتی آنان را تبعید می کردند.
به نظر من این احتمال دوم قویتر است و برای آن دلیل هم داریم. مثلاً حدود 12 خطبه از امام علی(ع) در کتاب شریف کافی وجود دارد، که همسنگ بسیاری از خطبه های نهج البلاغه اند و از لحاظ استحسانات لفظی و ادبی در سطح بالایی هستند. ولی سیدرضی(ره) در نهج البلاغه از آن ذکری به میان نیاورده است و این دلیل آن است که ایشان حتی کتاب کافی را هم مطالعه نکرده است.
پس از آگاهی از نقص کار سیدرضی یعنی عدم جمع آوری تمام کلمات حضرت، از آن هدف اوّلم که تهیه اسانید و مصادر برای نهج البلاغه بود عدول کردم و قرار گذاشتم اسناد نهج البلاغه را جداگانه تنظیم کنم و مواردی را که در نهج البلاغه موجود نیست، مستقلاً جمع آوری نمایم تا در دسترس محبیّن قرار گیرد. بعد از مدتی که در این زمینه فعالیت کردم، یکی از رفقای جلسه بحار گفتند که یک آقایی در خِضِر (روستایی در عراق) به نام سیدعبدالزهراء، مصادر نهج البلاغه را تهیه کرده است. از دوستم سؤال کردم که آیا ایشان به کربلا می آید. او گفت: اتفاقا الان در کربلا هستند و آمده اند کتاب خود را چاپ کنند. من خدمت ایشان رفتم و یک جلد از کتاب نهج السعاده را که در باره وصایا بود و چاپ هم شده بود به او دادم و گفتم: می شود من مطالب چاپ شده و متن اصلی شما را ببینم؟ ایشان رفت و کتاب را آورد. دیدم کاری که ایشان انجام داده اند کمتر از کار من نیست. گفتم: کَفَی اللّهُ الْمُؤمِنیِنَ الْقِتَالَ، حالا این کار اَسناد را او باید تمام کند و من کلماتی را که در نهج البلاغه نقل نشده است، به عنوان مستدرک اضافه می کنم. ایشان کتاب خود را ابتدا در نجف چاپ کردند و چاپ دوّم بعد از 15 سال در بیروت انجام گرفت. این کتاب اسناد نهج البلاغه را جمع آوری کرده است و کتاب خوبی است. تا آن روزگار کار وی کمتر از کار من نبود ولی بعد از آن به علل مختلف ایشان فرصت کافی برای مطالعه و تحقیق پیدا نکردند. در عوض، من فارغ البال بودم و می خواستم از فرصت عمرم حداکثر استفاده را بنمایم و بهترین راه را مطالعه یافتم و تمام سعی خودم را در این راه به کار گرفتم.
با تمام مشکلات مالی، کتابهای آماده شده را به چاپ رساندم. من چهار جلد از کتاب را در نجف و سه جلد را در بیروت چاپ کردم و برخی مجلدات برای دومین بار چاپ شد. این چاپ دوم از وزارت ارشاد است و چهار جلد آن دو سال قبل چاپ شده است و چهار جلد دیگر امسال زیر چاپ است. با پیگیریهای آقای دین پرور دو جلد دیگر نیز تا پایان امسال چاپ خواهد شد.
معمولاً علمای امامیه روایات نهج البلاغه و صحیفه را قرینه وثوق می گیرند و دنبال وثوق اسناد نمی گردند. حال این اسناد جمع آوری شده توسط حضرتعالی در چه درجه ای است؟ آیا می تواند جواب خصم را بدهد یا مرسله و ضعیف هستند؟
یکنواخت نیست. بعضی ها، سندها و متنهای خیلی خوبی دارند و متن شهادت می دهد که از حضرت است. برخی جاها نه متن قوی است و نه سند، ولی وجود این اسناد و مدارک دلیلی است که دیگران نمی توانند بگویند این مطالب از سیدرضی است. چون برخی از ناقلین، جلوتر از سیدرضی و برخی معاصر سیدرضی هستند و برخی هم بعد از سیدرضی هستند ولی سلسله سند آنها به سیدرضی نمی خورد و با آن متفاوت است. مثلاً ابن عساکر حدود یکصدسال بعد از سیدرضی است ولی سلسله سند او به سیدرضی منتهی نمی شود. اولین دلالت این اسناد این است که نهج البلاغه از متفردات سید رضی نیست.
اما این که آیا به لحاظ علمی می توانیم این سند یا متن را حجّت قرار دهیم، باید بگویم که در بیشتر موارد می توانیم و در برخی جاها هم نمی توانیم. گاهی اگرچه سند ضعیف است ولی این قدر زیاد است که انسان یقین می کند که این کلام نمی تواند کلام غیرامام باشد. مثلاً شیخ صدوق در اکمال الدین برای این کلام که «یا کُمَیْلُ اِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبُ اَوعِیةٌ فَخَیرُها اَوْعاها... ، چهارده سند نقل می کند و چون در این کلام شریف طعنی برای خلفا نیست هرکس از اهل سنت هم که این کلام به او رسیده است آن را تصدیق کرده و به نحو ارسال مسلم به حضرت نسبت داده است.
موضوعات نهج السعادة بر چه اساس تنظیم شده است؟
ما مجموع مطالب را در پنج باب تقسیم کردیم: باب خطبه ها، باب نامه ها، باب دعا، باب وصایا و باب کلمات قصار. بعد از تنظیم پنج باب به فکرم رسید که ابیات موجود در کلمات حضرت را جمع آوری کنم. بیشتر این ابیات از تمثیلات حضرت است، یعنی کلام کوتاهی که زود شنونده را به مقصد و هدف گوینده می رساند. این کلام معمولاً از دیگران صادر شده است و انسان برای رساندن مطلب خودش به مستمعین از آن استفاده می کند. تمثیلات در واقع کلمات قصار زیبا، پرمغز و مشهورند مثل: «لاَ کَانَ یُطاعُ لِقَصِیرٍ اَمْرٌ» حضرت امیر در چند مورد این مَثَل را ذکر می کنند. یا شعر حاتم طایی:
وَ حَسْبُکَ دَاءً اَنْ تَبِیتَ بِبِطْنَةٍوَحَوْلُکَ اَکْبادٌ تَحِنُّ اِلَی الْقِدِّ
حاتم این شعر را درباره کسی گفته است که سیر می خوابد و از گرسنگان حاجتمند خبر ندارد. او این را موجب ننگ و عار می داند که شخص خودش سیر بخوابد و در اطرافش افرادی باشند که احتیاج به غذا داشته باشند. یا این شعر:
اَمَرْتُکُمْ اَمْرِی بِمُنْعَرجِ اللَّوَاءفَلَمْ تَسْتَبِینُوا النُّصْحَ اِلاّ ضُحَی الْغَدِ
من در کنار آن گردنه منعرج اللواء اسم گردنه ای است به شما گفتم، ولی نصیحت مرا گوش نکردید و مبتلا به شبیخون دشمن شدید، یعنی حرف حکیمانه را نشنیدید و مبتلا به بدبختی و گرفتاری گشتید.
این کلمات چون پیش عرب معروف بود حضرت موارد زیادی تمثّل به این ابیات دارد. بنابراین، ابیات را باب ششم قرار دادم.
باب پنجم که کلمات قصار است، از دو قسمت تشکیل شده است: کلمات قصار از طریق شیعه و کلمات قصار از طریق اهل سنت. کلمات قصار از طریق شیعه هم به دو نحو مستند و مرسل هستند. آنطور که من نقل کرده ام، کثیری از این مرسلات سند دارد که در تنظیم های بعدی باید مراجعه شود. تقریبا نصف کلمات قصار منقول از اهل سنت جمع آوری شده و نصف دیگر مانده است که آن هم دو قسم است: مسندات و مرسلات. البته مرسلات را زیاد نقل کرده اند. در مورد برخی افراد که در شیعی یا سنی بودن آنها شک داشتیم، برحسب ظاهر افراد عمل کرده ایم. مثلاً کتابهای مبرّد ظهور در تسنّن دارد، هرچند میرزا عبدالله آخوندی صاحب ریاض العلماء او را شیعه می داند.
کتاب نهج السعادة حداقل سیزده جلد آن قطعی است و احتمالاً جلد چهاردهم هم داشته باشد، چون کلمات مرسله از طریق اهل سنت زیاد است. کلمات آن حضرت که از طریق اهل سنّت نقل شده است، از نظر ما ارزش بیشتری دارد، چون می توانیم بگوییم که این مطالب را علمای خودتان نقل کرده اند و نمی توانند تکذیب کنند، ولی نسبت به علمای شیعه می توانند بگویند که از روی تعصب درست کرده اند.
ان شاءالله امید داریم امسال این دو قسمت که از طریق شیعه نقل شده است چاپ شود (جلد نهم و دهم) و در اواخر تابستان فراغت پیدا کنم و مرسلات از طریق اهل سنت و مسندات آن را تنظیم کنم.
تنظیم مباحث و مطالب مثل تنظیم نهج البلاغه است یا به صورت تنظیم تاریخی است؟
در مقدمه آورده ام که ما کتاب را بر حسب زمان صدور کلام از حضرت امیر(ع) تنظیم کرده ایم. این امر در باب خطبه ها و نامه ها و دعاها آسان است، اما در باب کلمات قصار آسان نیست. در باب خطبه ها، خود خطبه شاهد است که در چه موقع از حیات حضرت انجام گرفته است، البته نه با دقت عقلی، ولی مشخص است که احیانا در کوفه و در اوایل یا اواخر ایام خلافت حضرت ایراد شده است. در باب کلمات قصار جز در موارد کمی مثل: «اُرِیدُ حَبَائهُ وَ یُرِیدُ قَتْلِیعَذِیرُکَ مِنْ خَلِیلِکَ مِنْ مُرادٍ» این امر میسر نیست.
حضرت خیلی به این شعر تمثل کرده اند مخصوصا در ایامی که ابن ملجم برای ترور حضرت امیر(ع) وارد کوفه شده بود و تقریبا نزدیک آخر حیات حضرت بوده است.
اخیرا کتابی چاپ شده به نام «تمام نهج البلاغه» نظر شما راجع به این کتاب چیست و نسبت به کتاب شما چه رابطه ای می تواند داشته باشد؟
این کتاب از آقای سیدصادق شیرازی است. ایشان هدفش این بود که نهج البلاغه را در مواردی که سیدرضی نیاورده است، تکمیل کند. این کار فی حدنفسه هدف صحیح و خوبی است، ولی نمی توان مطمئن بود که مصدر و منبع وی همان منبع سیدرضی باشد. ایشان وقتی می خواست این کتاب را چاپ کند دومرتبه در بیروت با من مشورت کرد. من پیشنهاد کردم که موارد افزوده در پاورقی آورده شوند و یا دست کم، اگر جزء متن قرار می گیرند، داخل کروشه گذاشته شوند. ایشان پیشنهاد دوّم بنده را پذیرفتند، ولی گفتند که رنگ این موارد افزوده را تغییر می دهند.
ظاهرا پس از چاپ، رنگ مطالب جدید را عوض کرده اند ولی نام منبع را در پاورقی نیاورده است که این حالت خوب نیست، زیرا آدمهایی که می خواهند تهمت بزنند، دنبال بهانه می گردند و از هر بهانه ای استفاده می کنند. روی هم رفته کار خوبی است.
مرحوم شهید مطهری در کتاب سیری در نهج البلاغه نصف صفحه ای را به معرفی حضرتعالی اختصاص داده اند. آیا ارتباطی با ایشان داشته اید یا نه؟
مکرر می خواستم ایشان را ببینم ولی متأسفانه موفق نشدم. من در عراق بودم و بعد از انقلاب هم که به ایران آمدم ایشان عصرها می آمدند و در مدرسه رضویه اسفار تدریس می کردند. من به برادرزاده ام که آنجا بود گفتم هر جا ایشان را ملاقات کردید وعده بگذارید که من با ایشان ملاقات کنم، ولی میسر نشد. البته نوشته ایشان نشان می دهد که آقای مطهری به اشخاص کار نداشته و فقط خدا را در نظر داشته است. ما اصلاً همدیگر را ندیدیم و اگر احیانا همدیگر را در حرم یا بازار دیده ایم نه من ایشان را می شناختم و نه ایشان مرا می شناختند. همان جلد اول وصایا که به دست ایشان رسیده بود، کار ما را تأیید کرده و پسندیده بودند. اعلی الله مقامه.
آیا مباحث دیگری غیر از آن شش بخش مثلاً مباحث فقهی، وجود دارد که شما اشاره نکرده باشید؟
در نهج البلاغه و نهج السعاده کلمات فقهی کم است. عمده کلمات حضرت علی(ع) در دو زمینه است: یکی حول عقاید، صفات ثبوتیه و سلبیه خداوند و صفات پیامبر(ص) و دیگری حول اخلاقیات اسلامی و آدم شدن، اما مباحث دیگر نظیر کیفیت حج، نماز، روزه و خمس بسیار کم است.
قضاوتهای حضرت در کجا مطرح شده است؟
این قضاوتها به صورت متفرقه، در خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار حضرت آمده است.
آیا از کتاب سلیم بن قیس استفاده کرده اید؟ نظر شما درباره این کتاب چیست؟
ما درباره کتاب سلیم بن قیس خیلی کوتاهی کرده ایم. می بایست در زمان شیخ مفید روی آن کتاب کار می شد، ولی علما شیعه در این باره کار نکرده اند. اهل سنت منکر وی هستند و حتی ابن ابی الحدید می گوید اسطوره ای خیالی است. من مدتها می خواستم در کتب تاریخی اهل سنت، اسم و رسمی برای ایشان پیدا کنم. در جنگ جمل، صفین و نهروان خبری از ایشان نیست. فقط چیزی که من شخصا اطمینان پیدا کردم این است که علمای شیعه از زمان کلینی تا حالا به طور ارسال مسلّم از کتاب سلیم بن قیس نقل کرده اند. سلیم از شخصیتهای معروف شیعه بوده است و چگونه می توان پذیرفت که هیچ اسمی از او در این جنگها نباشد. اخیرا در شرح حال اویس قرنی (رضوان اللّه تعالی) در کتاب تاریخ دمشق دیدم که آمده است: «قال سلیمان بن قیس.» از آنجا که این سلیمان از ابان بن عیاش نقل می کند و راوی سلیم هم ابان بن عیاش است، یقین پیدا کردم که این سلیمان همان سلیم بن قیس است که یا عنادا سلیمان کرده اند که شناخته نشود یا تاریخ نویس وی را نشناخته و در نتیجه، اشتباه کرده است. در این کتاب به نقل از او می نویسد: وَجَدَتْ اُوَیسَ قَرنیٍّ مَطْرُوحَا بَیْنَ هَاشِمِ بنِ عَقَبَةِ بْنِ اَبِی وَقَّاصِ وَ عَمَّارِ بنِ یَاسِر، یعنی در صفین اویس را یافتم در حالی که بین این دو نفر افتاده بود.
کتابی نیز از زیدی ها به تازگی چاپ شده و سلیم را سلیمان کرده است، ولی به قرینه ابان بن عیّاش من یقین دارم که ایشان سلیم بن قیس است. فی حد ذاته کتاب سلیم بن قیس معتبر است، اما کسی ادعای عصمت او را نکرده است. روایات او باید با قرآن و روایات دیگر سنجیده شود. اگر با کتاب اللّه تعارض نداشت، استفاده می کنیم.
آیا شما در نهج السعاده از این کتاب استفاده کرده اید؟
بیشترین استفاده من از کتابهای اهل سنّت بوده است ولی اگر روایتی را کلینی، شیخ صدوق، شیخ طوسی یا شیخ مفید از سلیم نقل کرده باشند، آورده ام. نقل زیاد آنان دلیل این است که ایشان یکی از روات شیعه و از معاصرین حضرت هستند. امّا اخبار آحاد پیش علمای شیعه مورد اختلاف است؛ برخی اخبار آحاد را حجّت می دانند و برخی آن را حجّت نمی دانند. من عقیده ام این است که اگر اخبار آحاد شواهد خارجی نداشته باشند، چون قطعی الصدور نیستند حجیت ندارد.
البته چند اشکال مسلم در این کتاب هست. مثلاً در این کتاب آمده است که محمد بن ابی بکر هنگام مردن پدرش این شعر را خوانده است:
یا اَبَانَا قَدْ وَجَدْنَا مَا صَلَحَ خَابَ مَا اَنْتَ اَبوُه وَافَتَرااِنَّمَا اَخْرَجَنِی مِنْکَ الَّذِی اَخْرَجَ الدُّرَّ مِنْ الْمَاءِ المَلَحِ
این شعر برای آدمی است که لااقل سی سال سن داشته باشد، در حالی که محمد بن ابی بکر در آن زمان دو ساله بوده است و بنابراین، نمی توانسته چنین شعری را بسراید.
لطفا کمی درباره شرح نهج البلاغه آقای شوشتری توضیح بفرمایید.
می ترسم جسارت شود، ولی من اصلاً نوع و روش کار ایشان را نمی پسندم. از اوّل که کتاب قاموس الرجال ایشان قبل از 50 سال پیش چاپ شد و به نجف رسید دیدم قلم خوبی ندارد و ترسیدم شمشیری باشد که مخالفین علیه شیعه استفاده کنند. ایشان از شیخ مفید تعبیر به فاضل می کند. در اصطلاح امروزی، اگر به طلبه صرف میرخوان، فاضل گفته شود، به او برمی خورد، ولی ایشان از شیخ مفید معلم الامة، به فاضل تعبیر می کند! این دور از انصاف و آداب است. علاوه بر این، ایشان به مامقانی شدیدا حمله می کند، در حالی که شیخ در مکاسب یا رسائل حرفهای مخالف خود را ذکر می کند و پرورش می دهد و می گوید: سهی قَلمه الشریف! انسان باید مراعات کند. در شرح نهج البلاغه ایشان روایاتی که به عنوان مؤید آورده است تشخیص داده نمی شود، یعنی در چاپ رعایت نشده که از هم جدا شوند و این موارد خیلی گیج کننده است.
آیا حضرتعالی با علامه امینی ارتباطی داشته اید، لطفا توضیح بفرمایید!
در شش سال آخر عمرش با ایشان ارتباط داشتم. قبل از آن من در کربلا بودم و با داماد ایشان، آقای کسایی، فقه و اصول بحث می کردیم. ایشان فرمودند خوب است که نزد آقای امینی بروید و به ایشان هم اطلاع دهید که در مورد نهج البلاغه کاری انجام می دهید. یک روز رفتیم و در مکتبة امیرالمؤمنین نجف که تازه آماده می کردند، آقای کسایی مرا خدمت ایشان معرفی کردند و بعد از معرفی، باب وصایا را که غالبا در دسترس من بود، به ایشان دادم و گفتم: اگر شما نکته ای دارید بفرمایید تا اصلاح کنم، امّا بدون دلیل قبول نمی کنم و باید قانعم کنید. ایشان لبخندی زدند و بعد کتاب را مقداری مطالعه کردند و بعد شروع کردند به تشویق کردن و فرمودند: اگر شما طلبه ها در راه دین ننویسید و کار نکنید، منتظرید چه کسی قدمی بردارد و اگر کار نکنید جواب امام زمان(عج) را چه خواهید داد؟ بعد از این جلسه من جهت استفاده علمی کمتر خدمت ایشان می رسیدم ولی از کتابخانه ایشان خیلی استفاده کردم. انساب الاشراف که در دو جلد چاپ کرده ام از کتابخانه ایشان بود.
آیا مرحوم علامه امینی ایرادی به کتاب شما گرفتند یا خیر؟
با اینکه من برای ایشان مقدمه چینی کردم و گفتم در کاری که به صورت فردی انجام گرفته احتمال خطا هست، اما ایشان ایرادی نگرفتند و حتی به ایشان گفتم که سیدرضی هم اشتباه داشته است، اگر سیدرضی نهج البلاغه را کلمه کلمه برای استاد یا سیدمرتضی خوانده بودند، «لِلّهِ بَلاَءُ فُلانٍ ...»(4) را به عنوان خطبه حضرت ذکر نمی کردند.
راجع به این خطبه پس از تحقیقات به این نتیجه رسیدم که در هفت مصدر از اهل سنت نقل شده است که از «بنت حَنْطَمَه» است، ولی یکی از راویان می گوید که پس از نقل خطبه وی، حضرت آن را تصدیق کرد و فرمود: «صَدَقَتْ بِنْتُ حَنْطَمَةِ». اهل سنت وقتی به این خطبه می رسند خیلی خوشحال می شوند، زیرا ابن ابی الحدید می نویسد که با خط سیدرضی یافتم که منظور از فلان در این خطبه، خلیفه دوم است. سیدرضی که مصون از خطا نیست و بنابراین، باید برای مطالب نهج البلاغه شاهد داخلی و خارجی پیدا کنیم. اگر شاهد داخلی و خارجی نداشته باشیم یا شاهد خارجی برخلاف باشد، نمی توانیم بپذیریم. مثلاً برای همین خطبه 228، «لِلّهِ بَلاَءُ فُلانٍ ...» من که 45سال است حول نهج البلاغه کار می کنم، شاهدی پیدا نکرده ام، بلکه برخلاف آن پیدا شده است. در کلام اهل سنت داریم که از گفته های بنت حنطمة است. مغیرة بن شعبه اگر راست بگوید. که حضرت فرمود: «صَدَقَتْ بِنْتُ حَنْطَمَةِ» باید حمل بر سُخره و استهزاء کرد و اگر دروغ می گوید که شأن مغیره دروغ گفتن است. علاوه بر این، این خطبه در سایر مصادر شیعه نیست و فقط منحصر به نهج البلاغه است. از اهل سنت، انساب الاشراف، تاریخ طبری و ابن عساکر نقل کرده اند.
آیا این اشکالات نهج البلاغه را در نهج السعاده ذکر کرده اید؟
نه، زیرا مبنا در نهج السعاده نقل مجموع مواردی است که صدور آن از حضرت قطعی یا ظنی و یا محتمل الصدور است و اعتماد در این کتاب بر مواردی است که شواهد بر آن متواتر است. موارد احتمالی مانند مرسلاتِ کلماتِ قصار را نیز که نه شواهد خارجی دارند و نه داخلی، ذکر کرده ایم تا در دسترس باشند که اگر در آینده کسی بخواهد تحقیق کند و سند پیدا نماید، مجبور نشود در نسخه های خطی بدخط دنبال آنها بگردد. بنابراین، محتویات نهج السعاده در مواردی که شواهد خارجی و داخلی دارند، نزد مؤلف معتبر است و اگر شواهد داخلی و خارجی ندارد، قطعی نیست، ولی احتمال دارد که در آینده دلیل و شاهد پیدا شود و آن وقت معتبر شود. در کلمات قصار حضرت که متن دلالت ندارد که این کلمه مربوط به حضرت است، اگر سند نباشد پذیرشش مشکل است، چون کلمات قصار پرمغزی از دیگران مانند عمروبن عاص نیز نقل شده است.
پس در باب کلمات قصار عمده، سند و شواهد خارجی است، اما در باب خطبه ها و به خصوص خطبه های طولانی و بالاخص خطبه هایی که در باب جهان آخرت و صفات حق تعالی ایراد شده اند، شواهد داخلی کفایت می کند، زیرا عربها خبری جز ذکر معشوقه بلد نبودند. دلیل بلد نبودن آنها این است که اگر راست می گویند و دارند، بیاورند؛ اگر نهج البلاغه مربوط به حضرت امیر نیست، شما همه جمع شوید و شبیه آن بیاورید. آنچه خدا درباره قرآن فرموده است، درباره نهج البلاغه نیز صادق است؛ آیا مخالفین می توانند مثل نهج البلاغه بیاورند؟ مگر مخالفین کسی مثل حضرت امیر داشتند که محرم اسرار باشد. حضرت علی(ع) اشاره می کند که دیگران گاه گاهی خدمت پیامبر اکرم(ص) می رسیدند و حتی سؤال کردن هم بلد نبودند، ولی من همیشه متصل به حضرت بودم و وقتی به خانه می آمد، خود ایشان اشتیاق و اصرار داشت که به من علم یاد دهد و من هم حرص داشتم که از پیامبر یاد بگیرم.
پیرامون حدیث معروف «اَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلیٌّ بَابُهَا» توضیح فرمایید!
بشر عادی نمی تواند به تمام ابعاد وجودی حضرت علی(ع) معرفت پیدا کند. حضرت سرشار از مناقب، معالی، علم، کرم، جود، شجاعت، رأفت، رحمت، شفقت و جمیع مظاهر کرامت و کمالات انسانی است و این کمالات در حضرت امیر(ع) به کاملترین وجه وجود دارد. بنابراین، در مقام ثبوت و واقع شیعه تمام این کمالات را قبول دارد، لکن از مخالفین افرادی هستند که قبول نمی کنند و این گروه در گذشته بوده اند و حالا نیز هستند. امّا در زمان حال از شدت آن کاسته شده است. زیرا کتابهای زیادی پیرامون فضایل حضرت امیر(ع) به خصوص بعد از انقلاب که صدای ایران به تمام دنیا رسیده است و قهرا این حقایق به گوش افراد می رسد نوشته شده است. هرچند ما هنوز نتوانسته ایم حق مطلب را کما هو حقّه ادا کنیم ولی: «مَا لاَیُدْرَک کُلُّه لاَیُتْرَک کُلُّه». بهترین راه برای معرفی حضرت علی(ع) نشان دادن فیلم زندگی حضرت علی(ع) است که خوب است تحت اشراف متخصصان تنظیم شود و در اختیار جهانیان قرار گیرد. این کار می تواند تأثیر به سزایی در افراد داشته باشد.
لازم است روی هر بعد از ابعاد غیرمتناهی آن حضرت به صورت علمی و تخصصی بحث و تحقیق شود که یکی از این موارد همین مطلب است که حضرت امیر(ع) باب مدینه علم پیامبر(ص) بوده اند.
از جهت معرفی حضرت علی(ع) به عنوان باب علم نبی(ص) الآن مطالب زیادی در دست داریم که از همه بهتر، خود نهج البلاغه است که اثر خود حضرت امیر(ع) است. البته کتابهای دیگری نیز وجود دارند که روایاتی از حضرت پیامبر(ص) در فضیلت آقا امیرالمؤمنین(ع) نوشته اند، امّا نهج البلاغه چون اثر خود حضرت امیر است، گویایی اش بیشتر و نمایشش برای مقامات کمالی و علمی آقا امیرالمؤمنین(ع) در مقامات عدیده و ابعادِ کثیره جلوه گرتر است.
با توجه به ارتباط ایجاد شده میان حوزه و دانشگاه، چگونگی ارتباط این دو گروه در زمینه نهج البلاغه چگونه باید باشد؟
دانشگاهها باید از تخصص حوزه علمیه استفاده کنند، همانطور که حوزه باید از تخصص دانشگاه استفاده کند. این استفاده از تخصصهای یکدیگر امری طبیعی است ولکن چون تبلیغ درست نشده بود یا اینکه تبلیغ بر خلاف شده بود دانشگاهیان به اهل علم توجه نداشتند، حالا که بحمداللّه بیدار شده اند، این حالت عوض شده است.
دانشگاهیان شیعه و بچه مسلمان هستند. بچه مسلمانها باید اسلام را حفظ کنند و آبروی اسلام و جماعت شیعه باشند. آیا مناسب است که هیچ مطلبی از نهج البلاغه و از اقوال و افعال و اهداف امیرالمؤمنین را ندانیم؟ اهداف حضرت امیر در نهج البلاغه آمده است که پیرامون برخی از آنها مطالب زیادی ذکر شده و پیرامون برخی دیگر مطالب کم است اما سرنخ می دهد و ما را به آن اهداف رهنمون می سازد. ما باید از مکتب علی(ع) درس بیاموزیم و او را الگوی زندگی خود قرار دهیم.
ما مسلمانیم و مسلمان باید شجاع باشد. شجاعت را می توانیم از حضرت علی(ع) یاد بگیریم. آقا امیرالمؤمنین اشجع شجاعان زمان خودش بلکه هر عصری است. در هیچ جنگی فرار نکرد و به لئامت و زشتی و افتضاحِ تسلیمِ دشمن شدن، تن درنداد. زره حضرت فقط از جلو بود و سوار بر اسب تندرو نمی شد، زیرا می فرمود: من دشمن فراری را تعقیب نمی کنم و پشت به دشمن غدار هم نمی کنم که نیاز به زره از پشت و اسب تندرو داشته باشم و مرکب سواری او در جنگ استر بود.
مسلمان باید جود و سخاوت داشته باشد. در جود و سخاوت نیز باید به علی(ع) مراجعه کرد «وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِینَا وَ یَتِیما وَاَسِیرا».(5) چه کسی سراغ دارید که سه روز روزه بگیرد و همان نانی را که برای افطار تهیه کرده به یتیم و فقیر و اسیر ببخشد؟
همچنین در سیاست، اولین سیاستمدار دنیا امیرالمؤمنین(ع) است. اگر سیاست ایشان نبود اسلام از بین رفته بود. ابوبکر وقتی قیام به خلافت کرد منافقین به جنب و جوش افتادند و اطراف مدینه خیلی از عربها از اسلام برگشته بودند، مسیلمه کذاب با نود هزار مرد جنگجو نزدیک مدینه زندگی می کرد. حضرت علی(ع) برای آنکه جامعه اسلامی سالم بماند و خودشان به جان هم نیفتند و زمینه ساز ورود منافقین و کفار نشوند، سکوت و مصالحه را انتخاب کرد و برای احقاق حق خود دست به شمشیر نبرد، و به جهت حفظ اسلام، با تشنگان ریاست درنیفتاد. او با این سیاست هم جامعه اسلامی را از خطر نجات داد و هم جان خودش و اولاد پیامبر(ص) را حفظ کرد.
در مورد ترجمه ها و شروح نهج البلاغه اگر مطلبی دارید بفرمایید.
من از خیلی از متأخرین در این عصر شکایت دارم؛ کارهایی حول نهج البلاغه انجام داده اند و در متن نهج البلاغه مواردی را ناقص ارائه کرده اند. اخیرا ترجمه ای از جناب آقای دکتر شهیدی منتشر شده است که در متن آن ترجمه، یکی از کلمات قصار حضرت علی(ع) تحریف شده است. کلام 190 در اصل این گونه است: «فَوا عَجَبا أَتَکُونُ الْخِلاَفَةُ بِالصَّحَابَةِ وَلاَتَکُونُ بِالصَّحَابةِ وَالقَرَابَةِ». ایشان در این ترجمه «وَلاَتَکُونُ بِالصَّحَابَةِ وَالقَرَابَةِ»(6) را حذف کرده اند. در مستدرکات شرح خوئی بر نهج البلاغة به اسم منهاج البراعة که توسط محقق محترم محمد باقر کمره ای انجام گرفته است، این کلام را در داخل قلاب گذاشته است.(7) چیزی که داخل قلاب قرار می گیرد به این معناست که در اصل نبوده است و معنای این علامت را همه اهل علم می دانند. این در حالی است که در نسخه های صحیح نهج البلاغه مخصوصا در تمام شروح آن و بالاخص در شرح ابن ابی الحدید، چه چاپهای سابق و چه چاپهای جدید، تمام و کمال این کلام موجود است. در شرح ابن میثم این کلام سالم است و به همین ترتیب کامل ذکر شده است. آیا این عدم دقت در نقل باعث انحراف افراد ضعیف العقل و ضعیف الیقین نمی شود؟ آیا این اسباب آن نمی شود که مخالفین امیرالمؤمنین بگویند نهج البلاغه اصلی ندارد و شیعه یک روز می بافند و یک روز نمی بافد و کم و زیاد می کنند.
در مورد ترجمه نهج البلاغه، افرادی که سواد کافی ندارند و تتبع کافی نکرده اند، به امر ترجمه نهج البلاغه مشغول نشوند. ترجمه فیض الاسلام ترجمه خوبی است و همین کلامی که از آن بحث شد در آن به طور کامل ذکر شده است. در میان شروح نهج البلاغه سه شرح ممتاز است: شرح ابن میثم برای شرح الفاظ نهج البلاغه خیلی ارزش دارد. ولکن کمتر متعرض ادبیات و حدیث و تفسیر شده است. شرح ابن ابی الحدید هم تاریخ دارد و هم تفسیر و هم ادبیات. از جهت جامع بودن ممتاز است و لو اینکه در شرح کلمات خود حضرت به زیبایی شرح ابن میثم نیست. اکثر جاها، مثلاً در شرح همین کلامی که چند نفر آن را تحریف کرده اند، ابن ابی الحدید شرح زیبایی دارد. شرح شریفی به نام منهاج البراعة از علامه حبیب اللّه خویی است که از شرحهای دیگر ارزنده تر است. این شرح برای شیعه مخصوصا برای کسانی با معلومات کم، مناسب است و بهتر است اوّل این شرح را مطالعه کنند و بعد شرح ابن ابی الحدید را، یا اینکه این دو شرح را با هم مطالعه کنند. زیرا شرح خویی در هر جایی که ابن ابی الحدید جمله ای و اعتراضی به شیعه دارد و آراء شیعه را ردّ می کند، کلام ابن ابی الحدید را کامل نقل می کند و سپس آن را جواب می دهد.
این شرح برای اهل علم شیعه اهمیتش بیشتر است ولکن متأسفانه مؤلف نتوانست آن را کامل کند و فقط تا پایان خطبه ها شرح کرده است چون وقتی به آخر خطبه ها رسیده از دنیا رفته است. امّا اخیرا این شرح توسط گروهی دیگر تکمیل شده است که ارزش قسمتهای اصل این شرح را ندارد و به استحکام آنها نیست.(8)
نزدیک به چهل و پنج سال از عمر شریف شما در خدمت نهج البلاغه سپری شده است.آیا در این دوران عنایت خاصه ای از حضرت شامل حال شما شده است؟ آگاهی از این عنایات خاصه می تواند در افراد تأثیرگذار باشد و محرکّی برای فعالیتهای بعدی شود.
سی و پنج سال پیش اهتمام به مطالعه کتاب داشتم و پیرامون مطالب نهج البلاغه مطالعه می کردم. به زحمت یک دوره بحار چاپ کمپانی تهیه کردم، برخی مجلدات این چاپ بحارالانوار خیلی بدخط است. در اثر بدخطی و مطالعه زیاد، به چشم من فشار آمد و از اینکه بعد از آن بتوانم از چشم خودم استفاده کنم مأیوس شدم. غالبا هنگامی که حالت انزوا برای من پیدا می شد با خود شعر سیدبن طاووس را زمزمه می کردم:
خَبَط نارُ الْعُلَی بَعْدَ اشْتِعالِهِوَنَادَی الْخَیْرُ حَیِّ عَلی الزَّوَالِ
آتش بلندپروازی بعد از اینکه مشتعل شده بود، خاموش شد، و خیر و نیکی ندا داد که من اینک به سوی زوال آمده ام.
برخی دوستان، مخصوصا آقای شیخ جعفر دشتی گفتند: مطالعه نکن و کوتاه بیا! من گفتم انسان باید از وجود خودش استفاده کند و وجود باید اثر داشته باشد، من از وجود بی اثر بدم می آید. استاد گفت: درست است ولی اینقدر شتاب مکن! در جواب گفتم: اگر یقین داشتم که اگر آهسته کار کنم به هدفم می رسم و عمرم وفا می کند، آهسته کار می کردم، ولی نمی دانم چقدر زنده ام تا استفاده کنم. پس باید خیلی مطالعه کنم تا بتوانم به هدفم، که جمع آوری تمام کلمات حضرت است، برسم. ایشان فرمود: حال که حرف مرا قبول نمی کنی، این کشکول (همین نوشته ها) را بردار و خدمت حضرت امیر(ع) کنار قبر آن حضرت برو و مانند بعضی از عربها که با شدت با حضرت صحبت می کنند و تشر می زنند با حضرت صحبت کن و حاجتت را بگیر! من گفتم ادب اجازه نمی دهد اینگونه با حضرت صحبت کنم، و سپس برای زیارت حضرت رفتم و در دل با حضرت گفتم: یا امیرالمؤمنین! می دانی کارم برای دنیا نیست، می دانی حاجت دارم که بیماری چشمم خوب شود و می دانم که شما پیش خداوند آبرومند هستید و می توانید از خدا بخواهید بینایی مرا حفظ کند تا بتوانم به راحتی مطالعه کنم. بعد از آن تاریخ تا حالا که حدود 35سال است الحمدللّه مشکلی در مطالعه پیدا نکرده ام. فقط احتیاط می کنم که در حال سیری مطالعه نکنم، چون مطالعه در این حال برای چشم ضرر دارد و هنگامی که چرت می زنم مطالعه نکنم و کمی استراحت نمایم. از لطف خدا چشمم سالم است و بیشتر مواقع هم مشغول مطالعه هستم و این، لطف حضرت امیر(ع) است.
1. محمودی، محمدباقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغة؛ تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1376، ج1، ص10.
2 .مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، چاپ دوم، قم: صدرا، 1352، ص5.
3. این گفتگو در دی ماه سال 1379 در منزل ایشان، انجام گرفته است.
4. نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 228.
5. سوره انسان، آیه 8.
6. ر.ک. نهج البلاغة، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، چاپ یازدهم، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1376، ص393.
7. محمدباقر کمره ای، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، تهران: مکتبة الاسلامیة، [بی تا]، ج21، ص262، قابل ذکر اینکه این کلام در این شرح با شماره 181 مشخص شده است.
8. هم اکنون این شرح در 21 جلد در اختیار محققین قرار دارد: قابل ذکر است که 14 جلد از این شرح مربوط به مؤلف اصلی آن، حاج میرزا حبیب اللّه هاشمی خویی است که تا خطبه 228 شرح شده است؛ از جلد 15 تا 19 (شرح خطبه 229 تا نامه 30) توسط علامه حسن زاده آملی نوشته شده است؛ و دو جلد 20 و 21 (شرح نامه 31 تا کلام 456) توسط علامه شیخ محمدباقر کمره ای تألیف شده است.