تاکنون درباره ابعاد مختلف این کتاب عظیم سخن بسیار گفته شده، بعد عقیدتی، فلسفی، سیاسی، اخلاقی، اجتماعی و . . . ولی کمتر از بعد فقهی آن - سخن به میان آمده است و شاید این به خاطر آن بوده است که این بحثها در سطح عموم نشر می شده و سخن از بعد فقهی آن باید با فقها گفته شود، و با اصطلاحات مخصوص این علم، که طبعا همگان را مفید نخواهد بود .
ولی هم نهج البلاغه از این نظر غنی است و هم می توان گوشه هائی از این بحث را آن چنان تهیه کرد که خالی از اصطلاحات پیچیده علمی، و همگان را مفید باشد .
و این نوشتار به همین منظور تهیه شده است .
اسناد روایات نهج البلاغه:
با اینکه در نهج البلاغه جمله های فراوانی پیرامون احکام مختلف فقهی وجود دارد، جمله هائی راهگشا و مؤثر، ولی آنچه در درجه اول از نظر فقهی اهمیت دارد سند این خطبه ها و نامه ها و کلمات است که باید با ضوابط و ادله حجیت خبر که در علم اصول آمده است هماهنگ باشد، و بتوان در یک مسئله فقهی مربوط به حلال و حرام روی آن تکیه کرد .
مگر در مسائل اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و عقیدتی اعتبار حجیت خبر از نظر سند لازم نیست که تنها در مسائل فقهی روی آن تکیه می شود؟
در پاسخ باید گفت: آنچه در مسائل عقیدتی در نهج البلاغه آمده همراه با استدلالات عقلی و فلسفی و قرآنی است، و باید هم چنین باشد، زیرا اصول اعتقادی تنها از طریق علم و یقین شناخته می شود، نه از طریق خبر واحد و مانند آن . و این امر در مورد بسیاری از رهنمودهای سیاسی و
اجتماعی و مانند آن نیز صادق است . بنابراین، تکیه بر اسناد در این موارد چندان مطرح نیست .
در زمینه مسائل اخلاقی نیز چون اصول اخلاقی از اموری شناخته شده، و هماهنگ با فطرت است، و نقش یک رهبر اخلاقی بیشتر جایگزین کردن این اصول در روح پیروان، و ایجاد انگیزه های پذیرش، و حرکت به سوی آن است و نه تعلیم این اصول، لذا در این زمینه نیز مسئله سند حدیث چندان مطرح نیست .
مخصوصا در مواردی که اصول اخلاقی از مرز واجب و حرام درمی گذرد و شکل «مستحب » را به خود می گیرد که بنابر اصل معروف «تسامح در ادله سنن » در میان علمای اصول، مطلب واضحتر خواهد بود .
اما در مورد مسائل فقهی مخصوصا آنچه به احکام تعبدی واجب و حرام باز می گردد چاره ای جز یافتن یک سند معتبر نیست، و گرنه دلالت هر اندازه قوی باشد با فقدان سند قابل اعتماد، کاری از پیش نمی رود .
بنابراین، نقش اعتبار سند در مسائل فقهی ظاهرتر و سرنوشت سازتر است، هر چند این مساله در سایر موارد نیز دارای اهمیت است .
برای راه یافتن به اعتبار سند یک حدیث راههای شناخته شده ای در پیش است:
1 - معتبر بودن تمام رجال سند یک حدیث، مثلا اگر حدیثی را مرحوم کلینی در کتاب کافی نقل کرده و میان او و امام صادق (ع) که گوینده اصلی حدیث است، پنج نفر واسطه هستند باید تمام این پنج نفر افراد معتبر و موثق بوده باشند، که این کار معمولا با مراجعه به کتب علم رجال - که مخصوصا برای همین هدف تدوین شده - انجام می گیرد و پس از مراجعه به این کتب می بینیم که مثلا تمام رجال سند این حدیث افراد عادل، ثقه، معتبر و شناخته شده اند .
اما با نهایت تاسف مرحوم سید رضی «قدس سره الشریف » گردآورنده بزرگ «نهج البلاغه » عنایتی به این امر نکرده، و اسناد این خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار را نیاورده است، و در نتیجه نهج البلاغه به صورت احادیث مرسل درآمده است . هر چند - چنانکه خواهیم دید - طرق دیگری برای اثبات اعتبار اسناد این اثر عظیم اسلامی در دست داریم، و شاید مرحوم سید رضی هم به همین دلیل، عنایتی به جمع اسناد آن نکرده، و یا به خاطر وجود دلائل متقن در لابلای عبارات نهج البلاغه خود را مستغنی از این معنی می دانسته و مسائل مطروح در آن را بی نیاز از سند می شمرده است .
به هر حال این موضوع مربوط به گذشته و عصر مرحوم سیدرضی «رحمة الله علیه » است .
2 - راه دیگری که برای سند یک حدیث مورد استفاده قرار می گیرد، به اصطلاح «عرضه کردن بر کتاب الله » است، یعنی حدیث را با متن قرآن که اصلی ترین و قطعی ترین سند اسلامی است مقایسه می کنیم اگر با آن هماهنگ بود آن را معتبر می شمریم .
این روشی است که در احادیث متعددی از معصومین علیهم السلام به ما رسیده است . (1)
استفاده از این روش در مورد بسیاری از احادیث نهج البلاغه کاملا میسر است .
چرا که هماهنگی عجیبی میان محتوای نهج البلاغه و آیات قرآنی می بینیم . گویی هر دو یک مطلب است با دو عبارت: یکی نظم و «کلام خالق » و دیگری «کلام مخلوق » و هر دو در اوج فصاحت، در نهایت انسجام و بلاغت، و در کمال دقت و نظم ظرافت .
3 - راه سوم تشخیص چگونگی سند یک حدیث یا یک کتاب، «شهرت آن در میان اصحاب » و علما و بزرگان دین است، که اگر معیار این باشد، این کتاب نفیس اسلامی در اوج شهرت در میان همه علما است، و همگی با دیده عظمت به آن می نگرند و پیوسته در کلمات خود به مطالب مختلف آن استناد می جویند و روی آن تکیه می کنند، استنادی که بیانگر اعتماد آنها به این کتاب والاقدر اسلامی است .
4 - راه دیگر برای رسیدن به اعتبار سند یک حدیث یا یک کتاب، «علو مضمون » است .
مراد از «علو مضمون » آن است که محتوا و مضمون حدیث به قدری عالی و در سطح بالا باشد که نتوان احتمال داد از غیر معصوم صادر شده باشد و این معنی در کلمات فقهای بزرگ درباره بعضی از روایات برجسته و عالی مضمون که ظاهرا سند معتبری از آن در دست نیست گفته شده است .
مثلا مرحوم شیخ اعظم علامه انصاری در کتاب «رسائل » در بحث حجیت خبر واحد هنگامی که به حدیث معروف امام حسن عسکری (ع) در مورد «تقلید مذموم و تقلید مطلوب » می رسد، می گوید این حدیث (گر چه حدیث مرسلی است، ولی آثار صدق از آن ظاهر و آشکار است، بنابراین نیاز به بررسی سند آن نیست) و فقیه بزرگ معاصر مرحوم آیة الله بروجردی در بحث نماز جمعه هنگامی که سخن به بعضی از فقرات دعای صحیفه سجادیه که با مسئله نماز جمعه ارتباط دارد، رسیدند، در درسشان می فرمودند گرچه صحیفه سجادیه (به عقیده بعضی) با سلسله اسنادی طبق موازین معروف رجال به دست ما نرسیده اما محتوی و مضمون آن به قدری عالی و برجسته و والاست که صدور آن از غیر معصوم محتمل نیست .
و به راستی این چنین است، چه کسی غیر از امام معصوم که علمش از اقیانوس وحی و نبوت سرچشمه گرفته توانایی دارد چنین مضامینی را در دعا به کار برد؟ مطلب در صحیفه سجادیه آنقدر بالا و شگفت انگیز و روح پرور و فصیح و بلیغ است که از توان انسان عادی خارج است .
همین معنی درباره محتوای نهج البلاغه به طرز عجیبی حکمفرماست زیرا بلندی فوق العاده مطالب، مخصوصا در خطبه ها، فصاحت و بلاغت شگفت انگیز عبارات، نشان می دهد که از سرچشمه ای در کنار سرچشمه قرآن سیراب شده و از مقام ولایتی مدد گرفته که تالی تلو مقام نبوت و رسالت است .
مساله علو مضمون در نهج البلاغه مساله ای نیست که بر کسی مخفی باشد، و هر قدر در محتوای این کتاب بیشتر تدبر شود این حقیقت آشکارتر می شود مخصوصا وقتی این نکته را نیز به آن بیفزائیم که نهج البلاغه تنها در یک موضوع سخن نمی گوید، بلکه موضوعات آن کاملا متنوع و مختلف و تخصصی است، از مسائل باریک و دقیق توحید و معارف دینی و اسرار آفرینش گرفته تا مسائل اخلاقی و زهد و تقوی و جنگ و صلح و آیین کشورداری، و در تمام این موارد «علو مضمون » کاملا مشهود است، اینجاست که به خوبی می توان فهمید که این کلمات از حوصله یک انسان عادی خارج است و جز با امداد الهی میسر نیست، و همین است که انسان را در مورد نهج البلاغه و سند آن مطمئن می سازد .
5 - انسجام و هماهنگی منظور یکنواختی یک حدیث مجهول السند با روایات قطعی است:
اگر کسی در اسناد خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار نهج البلاغه تردید کند حتما منظورش قضیه جزئیه است نه یک قضیه کلیه، و به تعبیر دیگر مجموع این گفته ها «تواتر اجمالی » دارد، یعنی یقین به صدور بعضی از اینها داریم چرا که بسیاری از خطبه ها مشهور است و در کتب معروف دیگر کرارا نقل شده است، و هنگامی که به مجموع نهج البلاغه نگاه می کنیم از هماهنگی تعبیرات، جمله بندیها، مفاهیم، اهداف و نتائج به خوبی پی می بریم که همه از یک مغز جوشیده، و از یک زبان تراوش کرده است .
این هماهنگی خود نیز قرینه دیگری بر تایید اسناد این کتاب بزرگ است، چه اینکه صدور بعضی قطعی است و هماهنگی آنها با بقیه شاهد گویای تراوش آنها از زبان امیرمومنان علی (ع) است .
مساله سنجش سبکها خود یکی از طرق کشف سرایندگان و نویسندگان است، به طوری که آگاهان به این فن هنگامی که قطعه شعری را ببینند به خوبی درمی یابند که از حافظ یا سعدی یا نظامی یا فردوسی و یا مولوی است، چرا که سبک هر یک در نظم کاملا مشخص است .
ابن ابی الحدید در شرح خطبه «شقشقیه » از یکی از مشایخش نقل می کند که وقتی سخن ابن عباس را در پایان خطبه شقشقیه شنید می گوید بسیار متاسفم که شخصی کلام علی (ع) را با دادن نامه ای به دستش، قطع کرد و نگذارد به انتها برسد . او می افزاید اگر من بودم به ابن عباس می گفتم چرا متاسفی؟ علی (ع) همه گفتنیها را گفت و چیزی باقی نگذارد!
و هنگامی که از او سوال می کنند آیا این دلیل آن است که تو در خطبه شقشقیه تردید داری؟ و آن را از کلام سید رضی می دانی؟ گفت هرگز، چرا که سخنان سید رضی و سبک مطالب او کاملا شناخته شده است و هیچ شباهتی با آن ندارد (بلکه کاملا شبیه کلمات علی (ع) است) (2).
اکنون که روشن شد نهج البلاغه چیزی نیست که به عنوان ارسال اسناد بتوان آن را نادیده گرفت و در مسائل فقهی از آن صرف نظر کرد، به نقش عبارات، خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار در فقه اسلامی می پردازیم .
گوشه ای از احکام فقهی نهج البلاغه
از آنجا که در نهج البلاغه مطالب فراوانی پیرامون احکام فرعی آمده است مشکل بتوان همه آنها را در یک بحث فشرده گنجانید ولی در اینجا به چند کتاب از کتب فقهی که احادیث بیشتری دارد اشاره می کنیم و موارد استفاده از آن را از کتاب «وسائل الشیعه » مشخص می سازیم . (3)
کتاب الزکات
1 - فلسفه تشریع زکات
در این کتاب مهم فقهی نخست به مساله فلسفه تشریع زکات برخورد می کنیم که امام علی (ع) در نهج البلاغه اشارات پر معنی به آن فرموده است .
در یک جا می فرماید:
«سوسو ایمانکم بالصدقة و حصنوا اموالکم بالزکوة، و ادفعوا امواج البلاء بالدعاء» . (4)
ایمان خود را با صدقه تقویت کنید و اموال خویش را با زکات از دستبرد دشمنان مصون دارید و امواج بلا را با دعا دفع کنید .
می دانیم آنچه ثروتها را به باد می دهد، و اصل مالکیت شخصی را متزلزل می سازد، همان فاصله طبقاتی است و یکی از طرق مبارزه با آن مساله زکات است .
در عبارت دیگری می فرماید:
«ثم ان الزکوة جعلت مع الصلوة قربانا لاهل الاسلام فمن اعطاها طیب النفس بها فانها تجعل له کفارة، و من النار حجابا و وقایة » . (5)
زکات همراه نماز وسیله تقرب مسلمانان است و هر کس آن را از طیب نفس بپردازد کفاره گناهان او خواهد بود و حجاب و مانعی است از آتش دوزخ .
در اینجا علی (ع) به بعد اخلاقی و فلسفه روحانی زکات اشاره می کند در حالی که جمله قبل ناظر به فلسفه اجتماعی و اقتصادی زکات بود .
یا در جای دیگر به نقش فوق العاده مهم زکات در تامین اجتماعی اشاره کرده می فرماید:
«ان الله سبحانه فرض فی اموال الاغنیاء اقوات الفقراء، فما جاع فقیر الا بما منع غنی، و الله تعالی سائلهم عن ذلک » . (6)
خداوند در اموال اغنیا غذای فقرا را پیش بینی کرده است (که اگر حق الهی را دقیقا بپردازند یک گرسنه در سراسر جامعه انسانی وجود نخواهد داشت) بنابراین، هیچ فقیری گرسنه نمی شود مگر به خاطر وظیفه نشناسی فرد بی نیازی، و خداوند آنها را از این معنی بازخواست می کند .
2 - آداب جمع آوری زکات
مشروح ترین و کاملترین دستور در زمینه جمع آوری زکات است و به خوبی نشان می دهد که ماموران زکات باید تا چه حد برخورد مودبانه و دوستانه و محترمانه با توده مردم به هنگام گرفتن زکات داشته باشند .
می فرماید:
«انطلق علی تقوی الله وحده لا شریک له و لا تروعن مسلما و لا تجتازن علیه کارها و لا تاخذن منه اکثر من حق الله فی ماله . فاذا قدمت علی الحی فانزل بمائهم، من غر ان تخالط ابیاتهم، ثم امض الیهم بالسکینة و الوقار حتی تقوم بینهم فتسلم علیهم، و لا تخدج بالتحیة لهم ثم تقول: عبادالله، ارسلنی الیکم ولی الله و خلیفته لآخذ منکم حق الله فی اموالکم، فهل لله فی اموالکم من حق فتؤدوه الی ولیه؟ فان قال قائل لا، فلا تراجعه، و ان انعم لک منعم فانطلق معه من غیران تخیفه او توعده او تعسفه او ترهقه فخذ ما اعطاک من ذهب او فضة . فان کان له ماشیة او ابل فلا تدخلها الا باذنه، فان اکثرها له، فاذا اتیتها فلا تدخل علیها دخول متسلط علیه، و لا عنیف به، ولا تنفرن بهیمة، و لا تفزعنها، و لا تسوءن صاحبها فیها . و اصدع المال صدعین، ثم خیره، فاذا اختارفلا تعرضن لما اختاره، ثم اصدع الباقی صدعین، ثم خیره، فاذا اختار فلا تعرضن لمااختاره، فلا تزال کذالک حتی یبقی ما فیه وفاءلحق الله فی ماله، فاقبض حق الله منه، فان استقالک فاقله ثم اخلطهما ثم اصنع مثل الذی صنعت اولا حتی تاخذ حق الله فی ما له، و لا تاخذن عودا و لا هرمة و لا مسکورة و لا مهلوسة ولا ذات عوار . و لا تامنن علیها الا من تثق بدینه رافقا بمال المسلمین حتی یوصله الی ولیهم فیقسمه بینهم ولا توکل بها الاناصحا شفیقا و امینا حفیظا غیر معنف ولا مجحف ولا ملغب و لا متعب ثم اصدر الینا ما اجتمع عندک نصیره حیث
امرالله به فاذا اخذها امینک فاوعز الیه ان لا یحول بین ناقة و بین فصیلها و لا یمصر لبنها فیضر ذلک بولدها و لا یجهدنها رکوبا و لیعدل بین صواحباتها فی ذلک و بینها ولیرفه علی اللاغب و لیستان بالنقب و الظالع و لیوردها ما تمر به من الغدر و لا یعدل بها عن نبت الارض و الی جواد الطرق و لیروحها فی الساعات و لیمهلها عند النطاف و الاعشاب حتی تاتینا باذن الله بدنا منقیات غیر متعبات ولا مجهودات لنقسمها علی کتاب الله و سنة نبیه صلی الله علیه و آله فان ذلک اعظم لاجرک و اقرب لرشدک ان شاءالله » . (7)
خدای یکتای بی شریک را در نظر آر و آنگاه در پی ماموریت گام بردار . و هرگز مسلمانی را مترسان، و بر زمین و حشم کسی که خوش ندارد در آن درآیی در میا و مگذر، و بیش از حق واجب الهی را مگیر . پس وقتی که بر قبیله ای رسیدی به خانه هاشان وارد مشو بلکه در بارانداز و در کنار چاه آبشان که ورودگاه عموم است درآی، آنگاه با آرامش و وقار به سویشان برو تا درجمعشان قرارگیری و با سلام و احوالپرسی، باب مراوده بگشا و در درود و سلام صرفه جویی مکن .
سپس بگوی: بندگان خدا، ولی خدا و خلیفه امر مرا به سوی شما فرستاده است تا حق الهی را که در اموالتان هست بستانم . آیا ر ثروت شما حقی هست که ولی الهی پرداخت کنید؟ پس اگر کسی گفت نه، دیگر بدو مراجعه نکن، و اگر با گشاده رویی اعلام آمادگی کرد، با او حرکت کن بی آنکه بترسانیش و یا به او وعده های بد دهی تا با شدت و خشونت بگیری و آنان را به زحمت و مشقت افکنی . پس آنچه از طلا و نقره دادند، بگیر .
و در آغل او که گاو و گوسفندان و شتران هستند بی اجازه وارد مشو، که بیشتر آنها از آن اوست . توجه داشته باش که وقتی بدانجا درآمدی، چون زورمداران غارتگر و ویرانگر مباش، و حیوانات را رم مده، و آنها را میازار، و صاحبش را بدین ترتیب ناراحت مکن .
گزینش حق الهی را بدین ترتیب انجام ده: مال را دو قسمت کن، آنگاه صاحب مال را مخیر کن هر کدام را که خواهد، برای خود بردارد و هر کدام را که برداشت، مزاحمش مشو، سپس نیم باقیمانده را دو قسمت کن و هر کدام را که برداشت بپذیر و ایراد مگیر، و همن روش را ادامه بده تا آن مقدار واجب که باید از مالش را در راخ خدا بدهد . آنگاه حق الهی را از او بگیر، و اگر خواست جابه جا کند و مالی را که داده است بگیرد و مال دیگر را بدهد، بپذیر و به اصل برگردان و از نو به همان ترتیب اول عمل کن تا حقوق واجب الهی را از او دریافت داری، اما بدان که از احشام، پیر و دست و پا شکسته و بیمار و معیوب را مگیر .
و مواظب باش که مامور زکات کسی باشد که به دین او مطمئن باشی، و نسبت به مال مسلمانان دلسوز باشد تا آن را به ولی مسلمین رساند و او بین آنان تقسیم کند .
توصیه می شود که مسؤولیت اموال زکات را تنها به کسی وابگذار که نصیحتگر مهربان، و امین حسابگر حسابدار باشد، و اهل ستم و تجاوز نباشد، و هنگام کوچ دادن احشام خشونت و بی رحمی نکند و آنها را به رنج نیفکند . سپس آنچه را نزد تو جمع آوری شد به سوی ما فرست تا بدانجا که خدا فرمان داده است برسانیم .
به امین خود که احشام را گرفت توصیه کن که بین شتربچه و مادرش جدایی میندازد، و تمام شیر او را ندوشد که به بچه اش ضرر رساند، و آنها را از زیاد سوار شدن خسته نکند، و در استفاده از سواری، عدالت را میان آنها را رعایت کند . و نیز حیوانات سواری را به رنج و تعب نیفکند و به آنها راحتی دهد، و آنها را کنار برکه ها و آبگیرها بگذراند، و راه آنها را از صحراها سبز و علفزار به جاده های خشک و شنزار برمگرداند، و آنها را یکسره و بی امان نراند بلکه در ساعتهای آسایش و استراحت دهد تا فرصت یابند از آب و علف بهره برند، تا آنگاه که به اذن الهی به ما رسند، پروار و سر حال باشند نه خسته و فرسوده، تا بر اساس قانون خدا و سنت پیامبر تقسیمشان کنیم، که این گونه اگر عمل کنی پاداشت عظیم تر، و به رشد و کمالت نزدیک تری ان شاالله .
باور نمی توان کرد که در هیچ آئین و مذهب و قانون یک چنین توصیه های فوق العاده انسانی به ماموران جمع آوری مالیات شده باشد .
3 - انفاقهای مستحبی
در کتاب زکات فصلی درباره استحباب انفاقهای مستحبی با احادیث فراوانی نقل شده است و در نهج البلاغه نیز در این زمینه بحثهای جالبی دیده می شود .
از جمله در حدیثی می فرماید:
«استنزلوا الرزق بالصدقة و من ایقن بالخلف جاد بالعطیة » . (9)
روزی را به وسیله انفاق در راه خدا نازل کنید و هر کس یقین به پاداش الهی داشته باشد در عطایا و بخشش خود سخاوتمند است .
و در همین باب مخصوصا به کسانی که از ترس فقر، از انفاق خودداری می کنند، هشدار داده می فرماید:
«اذا ملقتم فتاجروا الله بالصدقة » . (10)
هنگامی که نیازمند شدید به وسیله انفاق با خداوند معامله کنید .
یکی دیگر از دستورات مستحبی اسلامی که مساله ابای نفس و خودکفائی و غنای روحی در آن در حد اعلی می درخشد این است که تا می توانید از کسی چیزی نخواهید حتی یک جرعه آب، و یا مثلا اگر سوار بر مرکب هستید و تا زیانه شما به زمین بیفتد از رهگذران خواهش نکنید که آن را بردارند و به شما بدهند .
در اینجا نیز علی (ع) عبارات بسیار پر معنی دارد می فرماید:
«فوت الحاجة اهون من طلبها الی غیر اهلها» . (11)
از دست شدن خواسته ها آسان تر از خواستن از نااهلان است . (12)
و نیز فرمود:
«العفاف زینة الفقر و الشکر زینة الغنی » . (13)
پاکدامنی، آرایش درویشی و آبروی درویشان است، و سپاسگزاری زینت توانگری و توانگران . (14)
4 - تحریم شکایت به غیر مؤمن
در مورد تحریک شکایت حال به هنگام تنگناهای زندگی به غیر مسلمانان که در ذیل کتاب زکات مطرح شده است امام می فرماید:
«من شکامه 0شکی الحاجة الی مؤمن فکانه شکاها الی الله، و من شکاها الی کافر فکانما شکاالله » . (15)
آن که بار نیازش را به آستانه مؤمنی فروآرد گوئی آن را به پیشگاه الهی فرود آورده است، و آنکه درخانه کافری را بدین منظور کوبد، گویی از خدا شکایت کرده است . (16)
و نیز در کتاب زکات در مورد آداب انفاق آمده است که انسان همین که نیاز برادر مسلمان خود را احساس کرد باید اقدام به انفاق کند و در انتظار تقاضا و شکایت حال ننشیند . علی (ع) در این خصوص می فرماید:
«السخاء ماکان ابتداء فاما ماکان عن مسالة فحیاء و تذمم » . (17)
بخشندگی آن است که قبل از درخواست نیازمند باشد، اما پس از درخواست، یا از سر شرمندگی است و یا از ترس نکوهش . (18)
در کتاب جهاد
می دانیم کتاب جهاد را معمولا به دو بخش تقسیم می کنند:
«جهاد العدو، و جهاد النفس » در قسمت اول سخن از احکام جهاد با دشمنان خارجی است، و در قسمت دوم سخن از مبارزه با هوای نفس سرکش است .
1 - بحث جهاد نفس
نهج البلاغه بیشترین سرمایه ها را در این قسمت در بردارد، و از آن جهت که این فصل بیشتر در ارتباط با کتب اخلاقی است، چندان به آن نمی پردازیم و به همین اندازه بسنده می کنیم که در کتاب وسائل الشیعة در ابواب مختلف کتاب «جهاد النفس » روایات زیادی از نهج البلاغه منقول است که کوتاه و گذرا برای علاقمندان می آوریم:
1 - باب وجوب الیقین بالله، حدیث 10 .
2 - باب وجوب غلبة العقل علی الشهوة، حدیث 4 .
3 - باب وجوب الجمع بین الخوف و الرجاء، حدیث 8 .
4 - باب استحباب ذم النفس و تادیبها، حدیث 2 .
5 - باب وجوب طاعة الله، حدیث 8 .
6 - باب وجوب الصبر علی طاعة الله، احادیث 9 و 10 و 11 و 12 .
7 - باب وجوب تقوی الله، احادیث 7 و 8 .
8 - باب وجوب العفة، حدیث 14 .
9 - باب وجوب اداء الفرائض، حدیث 8 .
10 - باب استحباب الصبر فی جمیع الامور، احادیث 6 و 7 و 8 .
11 - باب استحباب الحلم، احادیث 13 و 14 .
12 - باب استحباب (التواضع فی الماکل و المشرب) حدیث 4 .
13 - باب وجوب ایثار رضی الله علی هوی النفس، حدیث 7 .
14 - باب وجوب تدبر العاقبة قبل العمل، احادیث 3 و 4 و 5 .
15 - باب استحباب اشتغال الانسان بعیب نفسه عن عیب الناس، احادیث 6 و 7 و 8 .
16 - باب وجوب اصلاح النفس عند میلها الی الشر، احادیث 4 و 5 .
17 - باب وجوب اجتناب المعاصی، احادیث 10 و 11 و 12 .
18 - باب وجوب اجتناب المحقرات من الذنوب، احادیث 6 و 7 .
19 - باب استحباب ترک مازاد عن قدر الضرورة، احادیث 8 و 9 و 10 .
20 - باب کراهة الطمع، حدیث 8 .
21 - باب کراهة الافتخار، حدیث 10 .
22 - باب تحریم الرضا بالظلم، حدیث 6 .
23 - باب وجوب اخلاص التوبة و شروطها، حدیث 4 .
24 - باب استحباب الغسل و الصلاة للتوبة، حدیث 2 .
25 - باب استحباب انتهاز فرص الخیر، احادیث 3 و 4 و 5 .
26 - باب وجوب محاسبة النفس کل یوم، حدیث 6 .
27 - باب وجوب زیادة التحفظ عند زیادة العمر، حدیث 4 .
همه این احادیث را مرحوم حرعاملی در جلد 11 وسائل الشیعة در ابواب مختلف جهاد نفس که بدان اشاره کردیم از نهج البلاغه نقل کرده، و به عنوان یک سند فقهی در این ابواب بر آن تکیه نموده است .
2 - جهاد با دشمن
و اما در مورد جهاد با دشمن، در موارد متعددی می تواند به عنوان سندی مورد استفاده قرار گیرد از جمله:
متابعت فرماندهی
در زمینه جهاد تهاجمی که مشهور است فقها آن را منوط به زمان حضور امام می دانند، و جهاد دفاعی که در هر عصر و زمانی به هنگام هجوم دشمن واجب و لازم است آن هم باید با نظر ولی فقیه و فرمان فرماندهان او انجام گیرد، چرا که هر اقدام بی موقع عواقب زیانبار و دردناکی خواهد داشت، علی (ع) در همین زمینه در یکی از خطبه های خود می فرماید:
«الزموا الارض و اصبروا علی البلاء و لا تحرکوا بایدیکم و سیوفکم فی هوی السنتکم و لا تستعجلوا بمالم یعجل الله لکم، . . . فان لکل شی ء مدة واجلا» . (19)
توقف کنید و مشکلات را تحمل نمائید و دستها و شمشیرها را مطابق هوای نفس به گردش در نیاورید و هر چیزی مدت و سرآمدی دارد .
حکم فرار از جهاد
بدون شک فرار از جنگ از محرمات و گناهان کبیره است و علاوه بر صراحت قرآن در این زمینه در روایات اسلامی نیز بر آن تکیه شده است .
در نهج البلاغه نیز در این زمینه حدیث گویائی آمده است .
«وایم الله لئن فررتم من سیف العاجلة لا تسلمون من سیف الاخرة، انتم لها میم العرب و السنام الاعظم، ان فی الفرار موجدة الله و الذل اللازم و العار الباقی و ان الفار غیر مزید فی عمره ولا محجوب بینه و بین یومه » . (20)
به خدا سوگند اگر از شمشیر دنیا فرار کنید از شمشیر آخرت سالم نمی مانید شما بزرگان عرب هستید و شرافتمندان برجسته، در فرار، غضب و خشم خدا است و ذلت همیشگی و ننگ جاویدان، فرار کننده چیزی به عمر خویش نمی افزاید، و بین خود و روز مرگش حائلی ایجاد نمی کند .
جنگ با بغات و مراعات اولویتها
در مورد جنگ بابغات (آنها که بر ضد حکومت اسلامی قیام می کنند) و احکام آن، فصل مشروحی در فقه در کتاب الجهاد آمده از جمله اینکه:
در مبارزه با دشمنان اولویتها را باید در نظر داشت و قبل از همه با دشمنان خطرناکتر پیکار نمود همانگونه که قرآن دستور می دهد
«یا ایهاالذین آمنوا قاتلوا الذین یلونکم من الکفار» . (21)
ای کسانی که ایمان آورده اید با کافرانی که به شما نزدیکترند پیکار کنید . و هرگز دشمن دورتر، شما را از دشمنان نزدیک غافل نکند .
به همین مناسبت آنجا که پای «دشمنان معاندولجوج » ، و «فریب خوردگان جاهل قاصر» در میان است مسلما اولویت با گروه اول است لذا علی (ع) در مقایسه معاویه و یارانش با خوارج چنین می فرماید:
«لا تقاتلوا الخوارج بعدی فلیس من طلب الحق فاخطاه کمن طلب الباطل فادرکه » . (22)
بعد از من خوارج را به قتل نرسانید زیرا کسانی که حق را طلب کردند و به خطا رفتند همانند کسانی نیستند که باطل را طلب کردند و
به آن رسیدند (منظور معاویه و اطرافیان اوست) .
در مبارزه با دشمنان نباید آغازگر جنگ بود اما هنگامی که جنگ و مبارزه را بر انسان تحمیل کنند باید در برابر آن ایستاد امیرمؤمنان علی (ع) به فرزندش امام حسن در این زمینه می فرماید:
«لا تدعون الی مبارزة و ان دعیت فاجب فان الداعی باغ و الباغی مصروع » . (23)
جنگ را آغاز مکن اما جنگ طلب را پاسخ گوی، زیرا آغازگر، تجاوزگر است و تجاوزگر به خاک هلاکت افتد . (24)
شاخه های امر به معروف و نهی از منکر
در کتاب امر به معروف و نهی از منکر که از کتب معروف فقه است، رهنمودهای فراوانی در نهج البلاغه در زمینه احکام آن دیده می شود که راهگشای مؤثری است . به عنوان نمونه مراحل سه گانه امر به معروف به طور واضح در کلام حضرت ترسیم شده است، زیرا می دانیم امر به معروف و نهی از منکر که شاخه ای از جهاد است و به همین دلیل بعد از کتاب جهاد مطرح شده سه مرحله دارد; مرحله اول در قلب و نیت، مرحله بعد با زبان، و مرحله نهائی از طریق توسل به زور و با دست می باشد علی (ع) در این زمینه می فرماید:
«ان اول ما تغلبون علیه من الجهاد، الجهاد بایدیکم ثم بالسنتکم ثم بقلوبکم . فمن لم یعرف بقلبه معروفا و لم ینکر منکرا قلب فجعل اعلاه اسفله و اسفله اعلاه » . (25)
نخستین جهادی که در آن شکست می خورید، جهاد با دستهاتان است و آنگاه جهاد با زبانتان و سپس جهاد با قلبتان . پس آن که قلبا کار نیک را نشناسد و از کار زشت بیزاری نجوید، باژگونه شود، پس ارزشها در دیدگاه او سقوط کند و پستی ها اوج گیرد . (26)
کتاب القضاء
در کتاب القضا نیز موارد زیادی است که نهج البلاغه به آن ناظر است و مرحوم شیخ حر عاملی نیز روایات آن را در ابواب مناسب آورده و بزرگان علما نیز به آن استدلال کرده اند که به عنوان نمونه موارد زیر را یادآور می شود:
1 - نهی از قیاس و آراء ظنی
در مورد لزوم علم برای قاضی و عدم جواز تکیه بر آراء ظنی و قیاس در مسائل قضائی امام گفتار مبسوط و قاطع و کوبنده ای دارد که قسمتی از آن را در اینجا ملاحظه می کنید:
«دو نفر در پیشگاه خداوند از همه مردم مبغوض ترند جاهل بدعت گذار و عالم منحرف . . . سپس در مورد گروه دوم می فرماید او در بین مردم بر مسند قضا تکیه زده و متعهد شده است که آنچه را بر دیگران مشتبه شده روشن سازد اما هر گاه با مشکلی روبرو می شود با حرفها و استدلالهای بی اساس به نتیجه نادرستی اعتماد می کند، او در برابر شبهات فراوان به سستی تار عنکبوت ست حتی خودش نیز نمی داند درست حکم کرده یا اشتباه، نه آنقدر مایه علمی دارد که در دعاوی مردم حق را از باطل جدا کند و نه برای مقامی که به او تفویض شده اهلیت دارد، باور نمی کند که ماورای آنچه را که انکار کرده دانشی وجود دارد و غیر از آنچه او فهمیده نظریه دیگری است . . . خونهائی که از داوری ظالمانه اش ریخته شد فریاد می کشند، و میراثهائی که به ناحق به دیگران داده صیحه می زنند، شکایت به خدا می برم از گروهی که در جهل و نادانی زندگی می کنند و در گمراهی جان می دهند (و به خاطر جهل و بی خبری تمام نظامات حقوقی مسلمین را به هم می ریزند) .
2 - لزوم مراجعه به کتاب الله و سنت در تشخیص احادیث معتبر
در این زمینه به مالک اشتر می فرماید:
«واردد الی الله و رسوله ما یضلعک من الخطوب ویشتبه علیک من الامور، فقد قال الله تعالی لقوم احب ارشادهم:
«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شی ء فردوه الی الله و الرسول فالرد الی الله: الاخذ بمحکم کتابه، والرد الی الرسول: الاخذ بسنته الجامعة غیر المفرقة » . (27)
به گاه مشکلات و شبهه ها که در کار فرومانی یا ندانی، به خدا و پیامبرش رجوع کن و از ایشان مدد خواه، زیرا خداوند به مردمی که راهیابی آنان رادوست دارد فرموده است: «ای گرویدگان، از خدا و رسول و امامانتان پیروی کنید و اگر در موردی بین شمایان اختلاف افتاد، به خدا و پیامبرش رجوع کنید» . اما رجوع به خدا، گزیدن محکمات کتاب اوست، و رجوع به پیامبر، انتخاب سنت فراگیر اوست که امت را از پراکندگی نگاه دارد . (28)
3 - بطلان تصویب
در مورد بطلان تصویب و عدم جواز اجتهاد (به معنی قانونگذاری برای فقیه و قاضی و حاکم شرع) سخن بسیار جامعی دارد که اگر دقیقا تحلیل شود بحث مشروح و سازنده ای را مطرح می کند که ما فقط به ترجمه کلام امام (ع) در اینجا قناعت می کنیم می فرماید:
«گاهی یک دعوا مطرح می شود و قاضی به رای خود حکم می کند، پس از آن عین این جریان نزد قاضی دیگری عنوان می گردد، او درست برخلاف اولی رای می دهد!» .
سپس همه نزد پیشوایشان که آنان را به قضاوت منصوب داشته، گرد می آیند، او رای همه را تصدیق می کند و فتوای همگان را درست می شمارد! در صورتی که خدای آنها یکی، پیغمبرشان یکی و کتابشان یکی است!
آیا خداوند متعال آنها را به پراکندگی و اختلاف فرمان داده و آنها اطاعتش کرده اند؟
و یا آنها را از اختلاف نهی فرموده و معصیتش نموده اند؟
یا اینکه خدا دین ناقصی فرو فرستاده و در تکمیل آن از آنان استمداد جسته است؟
و یا آنها شریک خدایند که حق دارند بگویند و بر خدا لازم است رضایت دهد؟
و یا اینکه خداوند دین را کامل نازل کرده اماپیغمبر (ص) در تبلیغ و ادای آن کوتاهی ورزیده؟
با اینکه خداوند می فرماید:
«ما فرطنا فی الکتاب من شی ء» .
در قرآن از هیچ چیز فروگذار نکرده ایم .
و نیز می فرماید:
«تبیانا لکل شی ء» .
در قرآن بیان همه چیز آمده است .
و یادآور شده است که آیات قرآن یکدیگر را تصدیق می کنند اختلافی در آن وجود ندارد چنانکه می فرماید: اگر قرآن از ناحیه غیر خدا بود اختلافات فراوانی در آن می یافتند» . (29)
4 - صفات قاضی
امام جامعترین بیان را در این زمینه می فرماید و دوازده شرط که بعضی به طور قطع لازم است و بعضی کمال و استحباب دارد در این بیان مطرح شده است آنجا که می گوید:
«ثم اختر للحکم بین الناس افضل رعیتک فی نفسک ممن لاتضیق به الامور، و لا تمحکه الخصوم، و لا یتمادی فی الزلة، و لا یحصر من الفی ء الی الحق اذا عرفه، و لا تشرف نفسه علی طمع، و لا یکتفی بادنی فهم دون اقصاه، و اوقفهم فی الشبهات و آخذهم بالحجج، و اقلهم تبرما بمراجعة الخصم، و اصبرهم علی تکشف الامور، و اصرمهم عند ایضاح الحکم، ممن لا یزدهیه اطراء و لا یشتمیله اغراء و اولئک قلیل » . (30)
ای مالک، برای داوری بین مردم برترین فردی را که می شناسی برگزین، کسی که دشواری کارها او را در تنگنا نیفکند، و کشمکش دادخواهان او را به لجاجت نیندازد، و در لغزش و خطای خود پافشاری نورزد، و چون حق را دریافت، راحت و با سعه صدر به سوی آن بازگردد، و نفسش را میدان ندهد، و بر پرتگاه حرص قرار نگیرد، و به جای دقت نظر، به فهم اندک اکتفا نکند، و از همه بیشتر در شبهه ها درنگ کند; آن که در اقامه برهان تواناترین، و در مراجعات دادخواهان صبورترین، برای روشن شدن امور شکیباترین، و پس از تشخیص حکم قاطع ترین باشد; کسی که نه ستایشهای نابجا او را به غرور افکند و نه تحریکات مردم او را منحرف کند و به هر سویش بکشد . و البته اینان اندکند . (31)
5 - ناسخ و منسوخ
درباره وجود ناسخ و منسوخ در احادیث پیامبر که موضوع مهمی در مساله حجیت خبر واحد و تعارض خبرین می باشد، می فرماید:
«ان امر النبی (ص) مثل القرآن، منه ناسخ و منسوخ و خاص و عام و محکم و متشابه و قد یکون من رسول الله الکلام له و جهان و کلام عام و کلام خاص مثل القرآن » . (32)
دستورات پیامبر همانند قرآن ناسخ و منسوخ و خاص و عام و محکم و متشابه دارد و گاه سخنی از رسول (ص) دارای دو جنبه است و سخنی عام است و سخنی خاص است درست مثل قرآن .
کتاب تجارت
مبارزه با احتکار، و نرخ گذاری
در کتاب تجارت و مسائل مربوط به خراج و بیت المال و کسانی که حق در بیت المال دارند و چگونگی جمع آوری و مصرف خراج، سخنان فراوانی دارد که تنها به یک مورد آن در مساله احتکار که مخصوصا فقیه بزرگ مرحوم صاحب جواهر نیز بر آن تکیه کرده است اشاره می کند در این گفتار، امام می فرماید:
«فامنع من الاحتکار، فان رسول الله (ص) منع منه، ولیکن البیع بیعا سمحا بموازین عدل و اسعار لا تجحف بالفریقین من البائع و المبتاع، فمن قارف حکرة بعد نهیک ایاه فنکل به، و عاقب فی غیر الاسراف » . (33)
پس احتکار را جلو گیر که رسول خدا - درود و سلام خداوند بر او و خاندانش - جلوی آن را می گرفت، و بدان که خرید و فروش باید آسان، بر اساس موازین داد و به نرخی منصفانه باشد که به هیچ یک از فروشنده و خریدار زیان وارد نیاید، و اگر کسی پس از اخطار و نهی تو باز احتکار ورزید، کیفرش ده و عادلانه عقوبتش کن . (34)
فقیه بزرگ شیعه مرحوم صاحب جواهر هنگامی که به حدیث فوق اشاره می کند تعبیرش این است «فی کتاب الاشتر المروی فی نهج البلاغه » . (35)
این تعبیر نشان می دهد که او اهمیت بسیاری برای سند نهج البلاغه قائل بوده است، زیرا این نامه را به علی (ع) نسبت داده .
جالب اینکه از حدیث فوق می توان در استنباط چندین حکم مهم اسلامی کمک گرفت .
1 - تحریم احتکار
2 - نظارت حکومت اسلامی بر نرخگزاری بنحوی که منافع خریدار و فروشنده، تامین شود
3 - واگذاری تعزیرات حکومتی به حاکم شرع
4 - لزوم تناسب میان تعزیر و جرم
آنچه اشاره شد تنها بخشی از مسائل مربوط به بحث ما بود که می تواند نمونه ای باشد در زمینه ابعاد فقهی نهج البلاغه که هرگاه به اندازه کافی پیرامون آن کاوش شود، می توان آنرا بعنوان موضوعی مستقل در کتابی مستقل تالیف کرد .
پانوشت:
1 - ر . ک: به جلد 18 وسائل الشیعه کتاب القضا ابواب صفات القاضی باب 9 .
2 - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، جلد 1، ص 205 .
3 - کتاب «وسائل الشیعه » تالیف محمد بن حسن (حر عاملی) (م: 1104 ه) . در حال حاضر جامع ترین کتب حدیث شیعه است که هم نظام بسیار جالبی دارد و هم از منابع متقن و قابل ملاحظه استفاده کرده و هم گسترش فوق العاده ای دارد .
4 - وسائل الشیعه، جلد 6، صفحه 7، حدیث 16 (نهج البلاغه پارسی، حکمت 138، ص: 534) .
5 - وسائل الشیعه، جلد 6، صفحه 6، حدیث 15 .
6 - وسائل الشیعه، جلد 6، صفحه 16، حدیث 25 (نهج البلاغه پارسی، حکمت 320، ص: 578) .
7 - وسائل الشیعه، جلد 6، صفحه 91، حدیث 7 .
8 - نهج البلاغه پارسی، نامه 25، ص 8 - 396 .
9 - وسائل الشیعه، جلد 6، صفحه 257، حدیث 11 (نهج البلاغه حکمت 137 138) .
10 - وسائل الشیعه، جلد 6، صفحه 259، حدیث 20 (نهج البلاغه حکمت 258 ص 513) .
11 - وسائل الشیعه، جلد 6، صفحه 259، حدیث 20 (نهج البلاغه حکمت 66) .
12 - نهج البلاغه پارسی - دین پرور، سید جمال الدین .
13 - وسائل الشیعه، جلد 6، صفحه 309، حدیث 13 (نهج البلاغه حکمت 66 ص 479) .
14 - نهج البلاغه پارسی - دین پرور، سیدجمال الدین .
15 - وسائل الشیعه، جلد 6، صفحه 312، حدیث 2 (نهج البلاغه، حکمت 427، ص 551) .
16 - نهج البلاغه پارسی، دین پرور، سیدجمال الدین .
17 - وسائل الشیعه، جلد 6، صفحه 321، حدیث 16 (نهج البلاغه حکمت 53 ص 478) .
18 - نهج البلاغه پارسی - دین پرور، سیدجمال الدین .
19 - وسائل الشیعه، جلد 11، صفحه 40، حدیث 5 (نهج البلاغه حکمت 6 ص 190) .
20 - نهج البلاغه کلام 124 ص 181 .
21 - توبه، 132 .
22 - وسائل الشیعه، جلد 11، کتاب الجهاد صفحه 63، حدیث 13 (نهج البلاغه، کلام 61 ص 94) .
23 - وسائل الشیعه، جلد 11، صفحه 68، حدیث 3 (نهج البلاغه، حکمت 233) .
24 - نهج البلاغه پارسی - دین پرور، سید جمال الدین .
25 - وسائل الشیعه، ص 406، حدیث 10 (نهج البلاغه، حکمت 375) .
26 - نهج البلاغه پارسی - دین پرور، سید جمال الدین .
27 - نهج البلاغه نامه 53 .
28 - نهج البلاغه پارسی - دین پرور، سید جمال الدین .
29 - نهج البلاغه خطبه 18 .
30 - وسائل الشیعه، جلد 18، صفحه 116 حدیث 18 (نهج البلاغه نامه 53) .
31 - نهج البلاغه پارسی - دین پرور، سید جمال الدین .
32 - وسائل الشیعه، جلد 18، صفحه 153 حدیث 1 (نهج البلاغه نامه 53) .
33 - وسائل الشیعه، جلد 12، صفحه 315 حدیث 13 (نهج البلاغه نامه 53) .
34 - نهج البلاغه پارسی - دین پرور، سید جمال الدین .
35 - جواهر کلام جلد 22، کتاب التجاره صفحه 479 .