قسمت دوم : فقه پویا و اجتهاد نوین
چکیده:
یکی از ویژگیهای عصر ما، توسعة فزایندة شیوه های بهره مندی از ابزار و تکنیک های نوین است که بشر امروز را در تطبیق با مکانیزم جدید زندگی، دچار بحرانهایی کرده است.
لازمه چاره اندیشی در بهینه سازی مطلوب از فن آوری مدرن، تدوین قوانین کارآمدی است که بشر را در گسترة ارتباطات فردی، اجتماعی و بین المللی یاری رساند و او را بر حل مشکلات موجود توانا سازد.
جایگاه چنین تحولاتی در اندیشه پویای اسلامی، این ضرورت را قطعی می نماید تا در صدد تعاملی صحیح و مناسب برآید. بخش عمده ای از این رسالت بر عهدة مجتهدان و فقیهانی است که به نیازها و راه حل مشکلات می اندیشند. در این نوشتار، موضوع اجتهاد و فقه پویا و ضرورت اندیشیدن به مسایل نوین، از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار گرفته است.
کلید واژه ها:
فقاهت، فقه پویا، فقه سنتی، اجتهاد، استنباط، توسعه، اعلمیت
مقدمه
توسعه چشمگیر بهره مندی از ابزارهای نوین و فن آوری متحول، نیازمندی بشر را به یک سلسله قوانین، دستورات جدید و کارآمد ضروری ساخته است.
این نوع تحولات از مختصات قرن حاضر نیست و ارکان تمدن بشری پیوسته بر اساس سیر تکامل و توسعه تدریجی شکل گرفته است. لیکن در دهه های اخیر این روند از شتاب بیشتری برخوردار بوده و به میزان زیادی ساختار زندگی را متفاوت با دوره های قبل نموده است.
اینجاست که انسان در تطبیق با مکانیزم جدید به سازگارهایی نیازمند است که در مقابله با چالشهای موجود بتواند بر مشکلات زندگی در عرصه های گوناگون فایق آید.
از سوی دیگر گستره ارتباطات و دایره فزاینده اطلاعات و طرحهایی چون «ساختن دهکده جهانی» و «جهانی سازی فرهنگ و اقتصاد» اندیشمندان مجامع بشری را پیوسته به چاره اندیشی مناسب فرا می خواند؛ دغدغه آزاد اندیشی و مآل گرایی و حفظ ارزشهای فرهنگی و ملی نیز بر اهمیت این مسأله می افزاید. حال باید دید جایگاه چنین موضوعاتی در فرایند اندیشه اسلامی کجاست و رویکرد دانشمندان مسلمان در این زمینه چیست؟
اگر اصول ارزشمندی را که دین ما بر آن استوار گردیده بررسی کنیم، خواهیم دید که نشانه های فراوانی از عزت مسلمانان و مسؤولیت پذیری ایشان در قبال عزت اسلامی، در این اصول نهفته است.
اصل «الاسلام یعلو فلا یعلی علیه» (حر عاملی، 1403ق، ج 17، ص 376) مبین برتری شیوه های قانونگذاری و پویایی است و جامعیت و قابلیت این دین را تا قیامت بازگو می نماید؛ اصل «کلّکم راعٍ و کلّکم مسؤولٌ عن رعیته» (ری شهری، 1416ق، ج4، ص 327) حمایت، هدایت و مسؤولیت آفرینی اجتماعی را تقویت می کند یا قواعدی چون قاعده نفی سلطه و اقتدار از دنیای کفر نسبت به دنیای اسلام و قاعده «لاضرر» و «لاحرج» جلوی هرگونه استکبار، افراط و تفریط و جهل و جمود را می گیرد و خطابهایی چون «کنتم خیر امه اخرجت للناس» (بقره، 110)، «کذلک جعلناکم امه وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس» (بقره، 143)، «انتم الاعلون إن کنتم مؤمنین» (آل عمران، 139) و «و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین» (منافقون، 8) دریچه های حیات مستقل و خود باور به روی انسان را می گشاید و نشاط، قدرت و اجتهاد را بسط می دهد؛ لذا اندیشمندان علوم اسلامی به رغم تبلیغات مسموم و محدودیتهایی که پیوسته علیه فرهنگ اسلامی بوده، سعی در تبیین اندیشه توسعه نگر و پویای خویش داشته اند. استاد مطهری در این باب می گوید: «ما حق داریم که به این دو چیز علاقمند باشیم: 1 اسلام؛ 2 تحول دنیا و توسعه تمدن.(مطهری، 1380ش،ص 34)
ایشان در جای دیگری دربارة پاسخگویی دین در عرصه نیازهای جدید زندگی بشر می گوید: «اسلام یک سیستم قانونگذاری خیلی عجیب دارد که به همان دلیل می تواند با پیشرفتهای زمان هماهنگ و بلکه هادی و راهنما باشد، در عین اینکه با انحرافات زمان مبارزه می کند…. اسلام دینی است که جدا از قانون خلقت نیست یعنی واضع این قانون، خالق این خلقت است و آن را مطابق و هماهنگ با خلقت وضع کرده است؛ یعنی همانگونه که در خلقت پیوسته تحول و تطور صورت می گیرد، در این سیستم قانونگذاری هم قابلیت تحول نگری و پویایی وجود دارد». ایشان می گوید: «اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض» (رعد، 17)، به این دلیل باقی می ماند که به حال مردم نافع است. در اسلام چیزهایی وجود دارد که این دین را با خلقت و نوامیس خلقت که تطور و تکامل است هماهنگ کرده است». ( مطهری، 1380ش، ص 50)
بنابراین جاودانگی جامعیت نظام دینی، خودباوری فرهنگی، سیستمی بودن قوانین بر پایه خردورزی و اصول تحول آفرین ما را بر این وا می دارد که در شرایط فعلی بیش از هر زمان دیگر آستین همت بالا زده، با برخورداری از منابع غنی، اسلوب و روشمندی صحیحی که در طول شکل گیری نظام فقهی اصولی شیعی، فقیهان و عالمان دینی بر آن همت گمارده اند، جهت بازگشایی گره های مبهم یا موضوعات مستحدث و نوینی که به لحاظ حکم و موضوع نیاز به روشنگری فقیهانه دارد، مجدانه اهتمام نماییم.
در نخستین بخش از این نوشتار، موضوع «جایگاه نگرشها و گرایشها در اجتهاد و مسایل زنان» به صورت مبسوط مورد ارزیابی قرار گرفت و مبانی فکری و تأثیر آن در معضلات و مسایل زنان تبیین گردید.
اینک در دومین قسمت، به موضوع «فقاهت و اجتهاد پویا» از منظر تشیع راستین علوی و آموزه های جعفری خواهیم پرداخت.
لازم به ذکر است که این مطالب زمینه ساز مباحث مبسوط بعدی است، لذا از پردازش تک تک موضوعات به صورت محوری و گسترده اجتناب و غالباً به کلیات آن اکتفا می شود و در مباحث بعدی از قبیل ثوابت و متغیرات، جایگاه عقل و عرف در استنباط، شیوه های استنباط در روش ائمه معصومین(علیهم السلام) بدان پرداخته می شود.
فقاهت
در قرآن کریم حدود 20 واژه از ریشه فقه و تفقه آمده است که در نگاه اول به نظر می آید فقه به همان معنای درک و فهم چیزی است. لیکن در ارزیابی محققانه، نکات حکیمانه دیگری هم بدست می آید؛ از جمله اینکه انسانها نوعاً به فهم چه اموری دستیابی دارند یا چه عواملی به درک انسان کمک می کند یا چه موانعی وی را از درک و تفقه درست باز می دارد؟
مثلاً قرآن در بیان تسبیح موجودات و میزان درک انسان از این امر می فرماید: «و إن من شیءٍ إلا یسبح بحمدهِ ولکن لا تفقهون تسبیحهم»(اسراء ، 44)؛ هرچیزی در نظام عالم مشغول تسبیح پروردگار است اما انسانها از درک آن محرومند مگر خواص اولیاء و پیامبران عظام. چنانکه سلیمان سخن موران و طیور و جنیان را که مسخر فرمان او بودند می فهمید و به ورای درک معمولی انسانها دسترسی داشت. این توسعه در فهم، حاصل عبودیت و بندگی خالصانه خداست که هم میزان کارآمدی فهم و اندیشه و هم تسخیر فعلی او را نسبت به امور طبیعی فزونی می بخشد.
قرآن کریم در آیات دیگری از موانع فهم و عواملی که رشد و کارآمدی فکر را مسدود می سازد، سخن به میان می آورد؛ مثلاً در تأثیر نفاق می فرماید: «فطبع علی قُلوبهم فَهم لا یفقهون»؛ (توبه، 87) یعنی نفاق تیزبینی و فهم صحیح را از انسان سلب می کند و دریچه های دل را به روی حقایق می بندد.
گاه لفظ فقه نسبت به علل و عوامل ظاهری در مفاهمات و درک متقابل به کار می رود؛ مثلاً در سوره کهف در داستان ذوالقرنین و ورود او به قومی که یأجوج و مأجوج آنان را مورد اذیت قرار می دادند، می فرماید:«لایکادون یفقهون قولاً »؛ (کهف، 93) آن قوم سخن او را در تعامل گفتاری نمی فهمیدند. گاه لفظ «فقه» را در تأثیر فصاحت و بلاغت گوینده در فرد مخاطب مورد استفاده قرار می دهد؛ مثلاً می فرماید:«و احلُل عقدهً من لسانی یفقهوا قولی » (طه، 28) یا «هو أفصح منی لساناً» (قصص، 34)
فقه پویا در قرآن کریم
قرآن در مقام وجوب مستمر آموزش حقایق دینی و تحریص برآن، امر بر تفقه می نماید و می فرماید: «فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلهم یحذرون». (توبه، 122) در این آیه در قالب استفهام توبیخی، ملت اسلام را مورد خطاب قرار می دهد، دعوت به یک جهاد فکری برای توسعه حقیقت دینی می نماید و می فرماید: چرا از هر قوم و جمعیتی عده ای برای فهمیدن دین و تفقه در آن، جلای وطن نمی کنند، نفر علمی را بر استقرار بومی ترجیح نمی بخشند و زحمت هجرت در راه کسب معارف را به جان نمی خرند تا نیاز معنوی جامعه خود را برآورده سازند و در امر دین به فقاهت پرداخته، بعد از تجهیز علمی به عنوان یک عامل اثر گذار، رسالت پاسخگویی مردم را برعهده گیرند. این آیه وجوب کفایی فقاهت را در همه ازمنه و امکنه لازم می شمارد. لذا سیاق آیه کریمه مبین تأکید بر استمرار این حرکت در جوامع اسلامی است.
این همان خاستگاه استمرار و پویای فقه است که قرآن در مقام عینیت بخشیدن به آن، در هر زمان و مکانی و نسبت به هر قوم و ملتی از ملل اسلامی، اقدام بر آن را امری ضروری و لازم می شمارد.
مفهوم پویایی در آیات :
اگر با یک نگاه جامع و سیستمی، به آیات مربوط به مسائل اجتماعی و سیاسی و دینی قرآن بنگریم پویایی و تحول را در متن و بطن آیات می یابیم؛ مثلاً می فرماید: «إنّ هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم»(اسراء، 9)، «هذا بیان للناس» (آل عمران، 138)، «لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین»(انعام، 59)، «لقد کان فی رسول الله أسوه حسنه»(احزاب، 21)، یا «و انتم الأعلون إن کنتم مؤمنین»، «ولله العزه و لرسوله و للمؤمنین»(منافقون، 8) و «کنتم خیر أمه أخرجت للنّاس»(بقره، 110)؛ یعنی غنی ترین و پرمایه ترین سرمایه های علمی و معنوی در نزد شما، تلاش برای استخراج علوم از منابع حقیقی بر دوش شما و ارسال آن برای همه انسانهای روی زمین بر عهده شماست؛ لذا ایستایی، سکون و رکون، وابستگی و خودفراموشی و منتظر دیگران ماندن بر شما قبیح و ناپسند است. بنابراین از طرفی مؤمنان را بر شیوه های نوین و حرکت آفرین دعوت می کند و از طرف دیگر آنان را از عجز، افتقار و وابستگی برحذر می دارد؛ مثلاً می فرماید:«لا تجد قوماً یؤمنون بالله و الیوم الآخر یوادّون من حادّ الله و رسوله»؛ (مجادله، 21) محال است قوم و ملتی بر ایمان به خدا و روز قیامت معتقد باشد، در عین حال به دشمنان خدا و رسول هم علاقه ای داشته باشد. یعنی مکانیزم قانونگذاری در اسلام شیوه مستقل و کارآمدی است که فقه پویا در آن نقش مهمی را ایفا می کند.
مثل امت پویا در قرآن:
«محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم تریهم رکعاً سجداً یبتغون فضلاً من الله و رضواناً … ذلک مثلهم فی التورات و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطاه فآزره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار». (فتح، 29) در این آیه ابتدا خصایص امت پویا را برمی شمرد و سپس در قالب تمثیلی زیبا صلابت و استواری، غنیه و غنای فکری و فرهنگی، کارآمدی آنان در بی نیازی از سایر ملل، خصوصاً کفار را برمی شمارد و در خاتمه از غیظ دشمنان به ایشان سخن به میان می آورد.
عمده ترین ویژگیهای چنین امتی بدین قرار است:
1 پویایی و غنای این امت از آن جهت است که از فرهنگ دشمنان خدا بریده اند و نه تنها امیدی به آنان ندارند، بلکه در برابر آنان با نهایت صلابت و قدرت ایستادگی می نمایند و راه هرگونه نفوذ و ارتباط سلطه مدارانه را بر آنان مسدود می نمایند؛ اشاره به اینکه پویایی با التقاط و تمسک به فرهنگ بیگانه حاصل نمی گردد.
2 چنین امتی در بین هم کیشان خود یکپارچه و مهربانند، از رأفت، خضوع و همبستگی برخوردارند و مانند امت واحدی به توانمندی خود متکی بوده، از وابستگی بیزارند.
3 عبادتشان عین سیاستشان است و سیاستشان از دیانتشان جدا نیست. لذا «یبتغون فضلاً من الله و رضواناً بسیماهم من أثر السجود»؛ عابدان شب و شیران روز هستند، قدرت و عزت خود را در پناه عبادت، اتکاء به قدرت لایزال الهی و فضل پروردگار جویا هستند و با خضوع و خشوع بندگی، خود را از وابستگی به دیگران بی نیاز می بینند. این بندگی سیمای آنان را زیبایی خاص بخشیده است.
4 مثال ایشان در بین سایر ادیان و ملل در پویایی و توانایی «کزرع أخرج شطأه فآزره فاستوی علی سوقه»، است؛ یعنی یک جامعه متحرک، رشد آفرین، با نشاط و مستقل از دیگران دارند. و این همان ویژگی زیبایی است که پیوسته در اسلام و در جامعة مسلمین بوده و هنوز هم دنیا و دنیامداران را به چرت واداشته است.
5 امت پویا متعهدانه، متفکرانه و معبدانه در برابر فرهنگ و شریعت خود خاضع است و خودباوری در اندیشه، فکر، منش و روش آنان نهادینه شده است.
6 حرکت ایشان همانند ساقه نازکی است که ابتدا مورد توجه نیست اما بواسطه رشد و پویایی به تدریج به درخت توانمند و تنومندی تبدیل می شود که موجبات حیرت، وحشت و غضب دشمنان را فراهم می کند.
7 خداوند به چنین امتی وعده سعادت و موفقیت را داده است.
معنای لغوی و اصطلاحی فقه:
معنای لغوی فقه فهمیدن و ادراک چیزی است. با استفاده از همین معناست که قرآن کریم می فرماید:«لهم قلوب لا یفقهون بها» ؛ (اعراف، 179) آنها دلهایی دارند که از فهم و ادراک بهره مند نمی باشند.
در روایتی از امام باقر(ع) نیز آمده است :«الکمال کل الکمال، التفقه فی الدین…»؛ (کلینی، 1350ش، ج 1، ص 32) رسیدن به اوج کمال در سایه تحقق سه امر است: اول فهم دین و شناخت درست از آن و….
معنای اصطلاحی آن عبارتست از: «الفقه هو العلم بالاحکام الشرعیه الفرعیه عن أدلتها التفصیلیه»؛ (شهید ثانی، 1378ق، ص 22) «فقه علم به احکام شرعی در گستره ابعاد مختلف و فروع آن، از طریق دریافت و استخراج آن از ادله تفصیلی و مبسوط شرعی است».
فقه در انظار فقیهان :
مرحوم شهید صدر در این باره می گوید: «کان من الضروری أن یوضع علم یتولی دفع الغموض عن الموقفی العملی تجاه الشریعه فی کل واقعه بإقامه الدلیل علی تعینه… و الفقیه یمارس اقامه الدلیل علی تعیین الموقف العملی فی کل حدث من أحداث الحیاه و هذا ما نطلق علیه اسم عملیه الاستنباط الحکم الشرعی»؛ (صدر، 1381ش، ج 1، ص 87)
از عمده ضروریات این است که علمی وضع گردد که متکفل و عهده دار برطرف ساختن مشکلات عملی و غوامض اموری باشد که در هر واقعه ای مردم بخواهند دلیل و نظر شریعت را در آن بدانند… بر این اساس فقیه زحمت ممارست در اقامه دلیل شرعی را در تعیین جایگاه عملی از دیدگاه شریعت برعهده می گیرد تا در هر امری که از امور زندگی اتفاق می افتد، حکم آن را به مردم ارائه نماید. اسم این نوع از مهارت «علم فقه» است که همان عملیات استنباط حکم شرعی است. این معنا مفهوم خاص از فقه و فقاهت است.
لازم به ذکر است که «فقه» در گستره آیات و روایات اسلامی به علم عمیق به همه معارف اسلامی اطلاق گردیده است که اعتقادات، اخلاقیات و نیز علوم نظری را هم در برمی گیرد. لیکن به مرور زمان، از آن جهت که مردم از همان زمان صدر اسلام، آنگاه که در عرصه احکام عملی دچار ابهام و مشکل می شدند به علما و فقیهان رجوع می نمودند تا کسب تکلیف کنند، بر این اساس کسانی که تخصص آنان در بخش احکام و مسائل عملی شکل گرفت، «فقیه» نامیده شدند . هم اکنون هم در تعریف برخی از فقیهان «فقه» بر نفس قوانین و احکام شرعی اطلاق می گردد و انفکاک بین آن و قوانین دینی را مطلقاً قایل نیستند؛ چنانکه در تعریف آن اینگونه آورده اند: «فقه مجموعه قوانین و احکامی است که خداوند به تدریج توسط جبرئیل برای جمیع شؤون زندگی جهانیان برپیامبرص نازل فرمود و او هم بدون کم و کاست به مردم ابلاغ کرده است». (جناتی، 1380ش، ص 10)
بنابراین گاه نوع نگاه فرد به یک موضوع در وسعت وضیق بسیاری از معانی اثرگذار است؛ مثلاً جامع نگری امام خمینی از دین، در تعریف فقه که به «تئوری اداره جامعه از گهواره تا گور» از نظر ایشان تعبیر شده، به خوبی هویداست، بلکه توجه خاص ایشان به فقه و پویایی آن در عین ارج نهادن به شیوه های پیشینیان در فقه سنتی و جواهری از أهم موضوعات مورد توجه ایشان بوده، لذا هم بر باروری، تکامل و قدرت پاسخگویی آن تأکید می نمایند و هم بر حفظ موازین و اصول مورد توجه فقهای سلف. ایشان در این زمینه می فرماید: «… اینجانب معتقد به فقه سنتی و جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمی دانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است، ولی این بدان معنی نیست که فقه اسلام پویا نیست. زمان و مکان دو عنصر معین کننده در اجتهادند. مسأله ای که در قدیم دارای حکمی بوده است، به ظاهر همان مسأله در روابط حاکم بر سیاست، اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند». (موسوی الخمینی،1369ش، ج 21، ص 98)
مقابل این نگاه بعضی از نظرات در عرصه فقه بعضاً ابراز می شود که بیانگر ضیق در نگرش دینی و عدم توجه اصولی به تعاریف و اسلوب واقعی آن است؛ مثلاً پاره ای از نواندیشی ها، فقه را بازتاب اندیشه خاص فقیه از دین می شمارند. لذا سعی می کنند که متون فقهی را جدای از متون دینی معرفی کنند؛ آنان اجتهاد را نوعی تأویل گرایی دینی می شمارند که حاصل این نگرشها غالباً یا به تخطئه فقه یا به نگرشهای سکولاریستی و جداسازی عرصه دین از دنیا و دیانت از سیاست و دین حداقّلی و یا به بی اعتنایی به ارزش تلاش فقهای پیشین می انجامد؛ حال آنکه فقه چیزی جز تلاش فقیه برای استنباط حکم شرعی از ادله دینی با توجه به نیاز زمان و مکان نیست و اگر بطور صحیح سیر تحولات آن ارزیابی شود همانند سایر علوم از تحول و تکامل چشمگیری در طول قرون و اعصار برخوردار بوده و این تحولات گویای پویایی فقه شیعی است؛ لذا شخصیتهای دردمند فقه شیعی پیوسته بر این نگرش حرکت و تأکید نموده اند. امام خمینی در بیان دیگری در این باب می فرماید: «ما باید بدون توجه به غرب حیله گر و شرق متجاوز و فارغ از دیپلماسی حاکم بر جهان درصدد تحقق فقه عملی اسلام برآییم … روحانیت تا در همه مسایل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد، نمی تواند درک کند که اجتهاد مصطلح برای اداره جامعه کافی نیست. حوزه ها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آیندة جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهیای عکس العمل مناسب باشند». (همان، ص 100)
آیت الله خامنه ای که پیوسته در رهنمودهایشان روحانیت را متوجه این مسأله حیاتی می نمایند، در این باب می فرمایند: «اوضاع و احوال گوناگون زندگی بشر و تازه های جهان به فقیه دین شناس و زمان شناس کمک می کند که خود و اهل زمان خود را از آن کوثر، یعنی سرچشمة زلال و فزاینده سیراب سازد و محرومیت از آن را برای بشر که همواره و همه جا نیازمند دین و شریعت الهی است، برنتابد».
نکته قابل توجه در نگاه اجتهادی ایشان آن است که آشنایی به اوضاع زمان و موضوعات احکام را از شرایط اعملیت محسوب می نمایند؛ یعنی مجتهد اعلم کسی است که از سویی آشنا به متون و علوم اسلامی باشد و از سوی دیگر به اوضاع، احوال، شرایط و موضوعات بصیرت کافی داشته باشد تا بتواند براساس نیاز روز استنباط حکم نماید. نظر ایشان در اعلمیت اینگونه آمده است: «ملاک الأعلمیه أن یکون أقدر من بقیه المجتهدین علی معرفه حکم الله تعالی و استنباط التکالیف الإلهیه عن أدلتها و معرفته باوضاع زمانه بالمقدار الذی له مدخلیه فی تشخیص موضوعات الأحکام الشرعیه و فی ابداء الرأی الفقهی المقتضی لتبین التکالیف الشرعیه لها دخل فی الاجتهاد ایضا». (حسینی خامنه ای، 1415 ه، ج 1، ص 9)
بنا بر این نظر، ملاک أعلمیت چند چیز است: اول: قدرت بیشتر از سایر مجتهدان در شناخت حکم خدا؛ دوم: توان استنباط تکالیف از متن ادله شرعی؛ سوم: آشنایی به موضوعات و احوال زمان؛ چهارم: رسیدن به فتواهای جدید و آرای فقهی در گره گشایی مشکلات فقهی مردم. بر این اساس فقاهت صرف تبیین و جمع آوری نظر دیگران نیست نه صرف آگاهی از متون اسلامی؛ بلکه قدرت داشتن بر استنباط و توجه به نیازمندی های مردم و درک صحیح از شرایط زمانی و مکانی و هشیاری در برابر شرایط سیاسی و اجتماعی دنیای اسلام است. استاد مطهری در این زمینه می گوید: «اساساً «رمز اجتهاد» در تطبیق دستورات کلی یا مسائل جدید و حوادث متغیر است. مجتهد واقعی آن است که این رمز را به دست آورده باشد. توجه داشته باشد که موضوعات چگونه تغییر می کند و بالتبع حکم آنها عوض می شود و الاّ تنها در مسائل کهنه و فکر شده، فکر کردن و حداکثر یک علی الاقوی را تبدیل به علی الاحوط کردن… هنری نیست و اینهمه جار و جنجال لازم ندارد». ایشان در بخش دیگری می گوید: «اگر کسی محققانه حساب کند می تواند بفهمد که مثلاً فلان مسأله در چه قرنی و در چه منطقه ای، روی چه احتیاجی وارد فقه شده. اگر مجتهد زنده به مسائل جدید پاسخ ندهد چه فرقی بین تقلید زنده و مرده است؟». (مطهری، 1373ش،ص 120119)
اکنون پس از ارزیابی فقه و فقاهت در متون و اندیشه های دینی سراغ واژه اجتهاد و ارزیابی آن و ضرورت و مراحل آن می رویم.
اجتهاد
معنی لغوی و اصطلاحی اجتهاد:
«الاجتهاد فی اللغه مأخوذ من الجهد و هو بذل الوسع للقیام بعمل فیه ثقل»؛ اجتهاد در لغت برگرفته از جهد و تلاش است. یعنی بکارگیری تمام توانمندی در جهت تحقق یافتن عملی که در آن سختی و مشقت است. (امینی و آیتی، 1377ش، ص 235)
جُهد و جْهد را نیز به معنای صعوبت، سختی و تلاش توأم با رنج گرفته اند و جهاد هم از همین معنا اتخاذ شده است.(قرشی، 1375 ش، ج 2، ص 77)
«و فی الاصطلاح ملکه تحصیل الحجج علی الاحکام الشرعیه او الوظایف العملیه شرعیه او عقلیه»؛ (همان) اجتهاد در اصطلاح بدین معناست که انسان مجتهد آنقدر ممارست و تلاش کند تا در او ملکه ای ایجاد شود که قدرت بر تحصیل ادله و حجج شرعی را پیدا کند و براساس آن بتواند احکام و وظایف عملی را بر مبنای مستندات شرعی و عقلی به اثبات برساند.
بیان دیگری نیز در این زمینه آمده است: «استفراغ الوسع فی طلب الحکم الشرعی»؛ اجتهاد به کار دیگری منتهای کوشش در استنباط حکم شرعی براساس ادله معتبره است. (مطهری، ده گفتار، 1373ش، ص 101)
اجتهاد در انظار فقیهان:
امام خمینی در این باره می گوید: «هو قوه استنباط الاحکام من الأدله و إمکانه و لو لم یستنبط شیئاً منها بالفعل؛(موسوی الخمینی، 1410ق، ج2، ص5) اجتهاد قوه استنباط احکام بر اساس ادله است و متغیر بودن آن برای مجتهد، اگرچه چیزی را در مرحله فعلیت اثبات ننموده باشد.
لازم به ذکر است که مراد از ادله شرعی همان کتاب، سنت، عقل و اجماع معتبر است.
ضرورت تحصیل اجتهاد:
لزوم رجوع به متخصص در فنون مختلف یک اصل معتبر عقلایی و شرعی است و این اصل در قرآن کریم گاه به صورت تصریح و گاه تلویح آمده است؛ مثلاً آیه «فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون»(انبیاء، 7)، ارشاد به همین اصل عقلانی است. بر همین اساس آنچه را که جامعه انسانی بدان نیازمند است، لازم است که اهل آن بدان به عنوان یک ضرورت اجتماعی و واجب کفایی بپردازند تا سایر انسانها را در آن نیاز مستغنی سازند؛ لذا در آیه «نفر» خداوند متعال دربارة وجوب این مسأله، خصوصاً درباره فقاهت در دین در قالب استفهام توبیخی، می فرماید: «فلو لا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین»؛ (توبه، 122) چرا نباید از هر قوم و ملتی عده ای در صدد برآوردن نیاز دینی و فقهی مردم برآیند و جهت تحصیل و اجتهاد و فقاهت، رنج جابجایی و هجرت را بپذیرند تا پاسخگوی نیاز سایر افراد ملت خویش گردند؟
فقیه بلند مرتبه شیعی، صاحب جواهر، در این زمینه می گوید: «بنا بر نظر مشهور فقیهان امامیه تحصیل مرتبه اجتهاد واجب است؛ زیرا نظام زندگی انسانها برپایه آن است، بلکه در این موضوع دیدگاهی است که قایل به وجوب عینی برای این امر است». سپس ایشان این قول را ضعیف می شمارد و می گوید: «نعم قد یصیر الواجب الکفایی عینیاً بعدم قیام الناس به فانة حینئذ یجب علیهم جمیعاً التحصیل حتی یوجد من فیه الکفایه»؛ (نجفی، 1367ش، ج 21، ص 404) یعنی گاه واجب کفایی عینی می شود به سبب اینکه مردم بدان اهتمام ننموده اند. اینجاست که بر همه تحصیل اجتهاد واجب است تا جامعه به لحاظ وجود افراد لایق و لازم در عرصه اجتهاد و تفقه بی نیاز گردد و دوام دین در گرو تحقق این اصل و رعایت شرایط خاص آن و تحرک و پویایی آن است؛ یعنی اصل اجتهاد نمادی از جامعیت دین و توانایی پاسخگویی به نیازها در همه مکانها و زمانهاست. اصل لزوم تقلید از مجتهد زنده بر همین اساس است و پویایی فقاهت شیعی برخاسته از توانمندی و روشمندی اسلوب اجتهاد در آن است. علت انسداد باب اجتهاد در بسیاری از فرق (که بعداً بدان اشاره می رود) نیز به علت ناکارآمدی و دخالت شیوه های نادرست و برخاسته از رأی و افکار فردی و ورود آرای غیر مستند غیر شرعی به دین بوده است. لذا یکی از نمادهای فقاهت شیعی و مجاهدتهای علمای پیشین، ساماندهی و قانونمندی شیوه های اجتهاد براساس روشمندی مطلوب از سوی امامان معصوم می باشد تا از یکسو اجتهاد حرکت آفرین، پویا، همسو با نیازهای زمان و مکان و پاسخگوی ابعاد مختلف زندگی انسان شکل پذیرد و از سوی دیگر از ورود صناعتهای انحرافی، شیوه های التقاطی و باورهای غیر معقول و مشروع به عرصه دین جلوگیری به عمل آید. شهید صدر در زمینه قانونمندی و اسلوب دار بودن شیوة فقاهت شیعی، اینگونه می گوید: «ما در علم منطق شیوه های استدلال را می آموزیم و به قواعدی دست یابیم تا فکر و ذهن ما به هنگام معادلات و عملیات فکری از خطا مصون باشد و علم منطق از همین جهت پایه گذاری شده است». در علم اصول هم که عملیات استنباط و شیوه های استدلال فقهی را به ما می آموزد، درست مانند منطق، به فقیه شیوه عملی تفکر بر روی مسایل فقهی را می آموزد و به یک نوع معادلات و روشهای مشترک علمی دست می یابد تا در مرحله استنباط و عملیات فقهی از خطا و اشتباه مصون بماند؛ لذا ایشان می گوید: «یصح أن یطلق علی علم الاصول، اسم منطق علم الفقه». (صدر، 1381ش، ج1، ص 105)
در جای دیگری از همین کتاب می گوید: «مکانت علم اصول در عرصه استنباط به سلسله اعصاب در بدن انسان شبیه است. همان گونه که در تمام بدن سلسله اعصاب گسترده است و هر عضو را به تحرک وامی دارد و با قسمتهای دیگر مرتبط می سازد، در مجموعه اطلاعات فقهی ما هم، اصول و قواعد کارآمد آن همین جایگاه را دارد… درست مانند نجاری که هم باید فن نجاری بداند و هم باید مواد خام و وسایل لازم در اختیار داشته باشد». (همان)
بر این اساس تکون اجتهاد از منظر تشیع راستین از یک ترکیب روشمند، اصولی، معقول و منطقی برخوردار است که ریشه های آن در آموزه های وحیانی و رهنمودهای امامان معصوم شکل گرفته است و در تعابیری چون «علینا إلقاء الأصول و علیکم بالتفریع»، اجتهاد پویا و مبتنی بر متون دینی بصورتی دقیق و عمیق ارائه گردیده است. هم مواد اولیه آن توسط معصوم(ع)تدارک شده است و هم شیوه برخورداری از آن. هم نوع قابلیت انطباق آن با مصادیق و متغیرات ارائه شده است و هم ادله محرزه و هم شیوه استفاده از اصول عملیه؛ اینها همان کلیدهای اجتهاد پویاست که ما در مباحث بعدی به صورت گسترده در این زمینه بحث خواهیم نمود
مراحل اجتهاد:
اجتهاد شیعی از دو مرحله عمده برخوردار است؛ یکی مرحله استخراج و دیگری مرحله استنباط. مرحله استخراج که همان تدبر تفحص و جستجودر متون دینی برای یافتن ادله و مواد لازم در جهت مستندات خویش است، از پیچیدگی و گستردگی خاصی برخوردار می باشد؛ مثلاً در عرصه ارزیابی آیات، تشخیص آیات الاحکام از غیر آن، قواعد شناسی در آیات، استخراج اصول و قواعد کلی از آنها، معناشناسی آیات، توجه به نوع حکم، موضوع، متعلقات حکم و درک حاکم و محکوم، مطلق و مقید، عام و خاص و نیز ورود به زمینه های شأن نزول، عرف شناسی زمان صدور، شرایط زمان و مکان نزول، شناخت امور جزیی از کلی و موارد خاص از موارد عام و دقت در تطبیق سایر ادله با ادله قرآنی، اینها همه از مواردی است که فقیه و مجتهد بعد از گذراندن دوره های مقدماتی و پیش نیازها، بایستی بدانها بپردازد. در شناخت سایر ادله مثل سنت، اجماع، عقل، عرف، سیره و غیره نیز باید مراحل خاص تخصصی و تسلط را بپیماید. مرحله دوم در کار فقیه، مرحله استنباط است که تمامی آموخته های خود را به کار می گیرد تا بر اساس اصول و ضوابط اجتهاد و قواعد برخاسته از کتاب و سنت به گره گشایی موضوعات و امور مورد نیاز زندگی مردم بپردازد. اینجاست که او باید به شرایط زمان خود و همه آنچه در اطراف او می گذرد، اشراف و بصیرت لازم داشته باشد تا به تعبیر امام صادق(ع)«العالم بزمانه لا یهجم علیه اللوابس» (کلینی، 1350ش، ج 1، ص 336)، در مورد او صادق آید. او باید از تمامی ابزارهای کارآمد و فنون زمان خویش در حد نیاز بهره مند گردد تا در شناخت موضوعات و مسایل مستحدث قدرت استنباط حکم را براساس نیازها و شرایط زمانی و مکانی بدست آورد. این همان تعریفی است که فقها در معنای اجتهاد دارند یعنی «استفراغ و سعی برای استخراج و استنباط حکم». امام خمینی(ره) در باروری قدرت و مهارت اجتهاد و ایجاد ملکه استنباط می گوید: «… و منها تکریر الفروع علی الاصول حتی تحصل له قوه الاستنباط و تکمل فیه. فإن الإجتهاد من العلوم العملیه. و للعمل فیه دخاله تامه کما لا یخفی»؛ (موسوی الخمینی، 1410ق، ج 2، ص99) یعنی تکامل اجتهاد مبتنی بر تکرار در برگرداندن فروع بر اصول و دقت عمل در این شیوه است و در واقع اجتهاد از علوم عملی است که در کارآمدی آن تکرار و قدرت در استنباط و رد فروع بر اصول نقش اساسی دارد.
درست همانند سایر علوم فنی که در مرحله اول آموزش تئوریک، کلاسیک و نظری است و در مرحله اصلی بکارگیری تجربیات علمی به صورت عملی است. این تکرار در عمل موجب مهارت و ایجاد ملکه تخصص و اجتهاد است.
نگرشی بر دو اصطلاح پویا و سنتی:
چندی است که در زمینه تعریف فقه در محافل علمی و بعضاً روشنفکری، این بحث مطرح است که فقه بایستی از صورت سنتی خارج و به فقه پویا مبدل گردد. و بعضاً با مغالطاتی غیر منطقی و غیر علمی، مبانی فقه و تلاشهای فقهای پیشین را در استحکام بخشیدن به شیوه های استنباط، نادیده گرفته، گاه ناجوانمردانه بر آن یورش برده، تحت عناوینی چون «فقه فرتوت، فقه پیر، فقه ناکارآمد» از آن یاد کرده اند و به اصطلاح خود، فقه را در ترازوی اندیشه منورالفکران قرار داده ، با نگاه «دین حداقلی» هم از عرصه های متعدد آن کاسته اند و هم غیر منصفانه بر آن تاخته اند که ما در گفتار پیشین و در تأثیر نگرشها و گرایشها مفصلاً در این زمینه مطالبی را عرضه نمودیم .
آنچه که در این زمینه بایستی ابراز نمود آن است که اگر مراد از فقه پویا تأویل گرایی و ورود عناوینی مثل مصلحت اندیشی، همپا شدن با عناوین و مصادیق حقوق بین الملل، تطبیق موازین شرعی با مفاد معاهدات و کنوانسیونهای جهانی، یا ارائه تفسیری تاریخمند از دین در هر زمانی و با هر شرایطی باشد، قطعاً در این صورت نه چیزی از هویت اصیل و پایدار دین باقی می ماند و نه چنین دینی پاسخگوی سعادت بشری است. بلکه اگر با این نگاه که شیوه های فقه جواهری، محقق حلی، علامه حلی، مقدس اردبیلی، شیخ مفید و طوسی امروز کارآمدی ندارد و بایستی شیوه های دیگری را در استنباط و استخراج احکام داخل ساخت، به ادامه مسیر فقه بیندیشیم، اینهم کاملاً ناصواب و مردود است؛ زیرا این سخنان ناپخته و بی پایه هم حکایت از بی اطلاعی از شیوه های روشمند، متددار و نوین پیشینیان دارد و هم اهانت به اندیشمندان و متفکران عرصه فقه و فقاهت. بلکه نگاه تیزبین و محققانه در بین بسیاری از اندیشمندان علوم اسلامی آن است که اولاً بنیان بسیاری از اصول صحیح اجتهاد توسط همین فقها نهاده شده، ثانیاً با مطالعه دقیق روشهای اجتهادی این بزرگان این نتیجه بدست می آید که هریک در زمان و مکان خود دغدغه پویایی و کارآمدی فقه، در عین حفظ اصول و ارزشهای دینی را، داشته اند؛ چنانچه اگر به تاریخ تحولات فقه شیعی نظری بیفکنیم، می بینیم که نویسندگان تاریخ فقه این تحولات را به 8 تا 10 دوره تقسیم کرده اند و آنچه که در این مسیر دیده می شود گریز از جمود، التقاط و تعصب حرکت بسوی اصولگرایی است و اجتهاد همواره بر اساس عقل گرایی صحیح و استخراج اصول و قواعد براساس نصوص و بر پایه استخراج و اصطیاد می باشد؛ مثلاً در زمان شیخ الطائفه می بینیم وقتی ایشان فقه شیعه را مورد هجمه حملات و اشکالات مخالفین می بیند که سعی بر بی محتوا جلوه دادن و محکوم به قلت فروع متبنی بر اصول می نمودند یا فقه شیعی را به دلیل عدم بهره مندی از قیاس، استحسان و استصلاح ناکارآمد می خواندند، ابتکارات نوینی را ابداع می نماید.
ابتکارات نوین در شیوه شیخ طوسی
ایشان در انگیزه اساسی خود در خصوص نوشتن کتاب «المبسوط» که تقریباً اولین فقه مبسوطی است که به گونه ای جامع و مبوب تألیف می گردد، می نویسد: «لا ازال أسمع معاشر مخالفینا من المتفقهه و المنتسبین إلی علم الفروع، یستحقرون فقه اصحابنا الامامیه و ینسبونهم الی قله الفروع و یقولون انهم اهل الحشو و المناقضه»؛(طوسی، 1387ق، ج 1، ص 6) پیوسته از مخالفان فقهی ما شنیده می شود که فقه ما را کوچک می شمرند و آن را مطرود و منسوب به قلت فروع و عدم کارآیی لازم می دانند.
وی سپس در پاسخ می گوید: «و هذا جهل منهم بمذهبنا و قله تأملٍ فی اصولنا … و لو نظروا فی اخبارنا و فقهنا لعلموا أن جل ما ذکروه من المسایل موجود فی اخبارنا و منصوص علیه تلویحاً عن ائمتنا الذین قولهم فی الحجه یجری مجری قول النبی إما خصوصاً او عموما ً او تصریحا او تلویحاً»؛ (همان) این جهل مخالفان ما به مذهب و فقه ماست و حاکی از کم اندیشی و کاستی در تأمل در اصول ماست. اگر آنان با دقت نظر کنند و به اخبار و فقه با بصیرت بنگرند، می بینند که پاسخ بسیاری از سؤالات و آنچه را که آنان می جویند، در اخبار ما موجود است و گره هایی که به فقه ما نسبت می دهند، همه در شیوه های ارائه شده از سوی امامان مطرح و پاسخ آن یا به صراحت و یا به اشارت بیان گردیده است؛ خصوصاً آنکه شیعه معتقد است ائمه(علیهم السلام) کلامشان جاری مجرای پیامبر، از سرچشمه عصمت سرازیر و بر پایه وحی است. حال چنانچه می بینید شیخ طوسی در زمان خویش برای پاسخگویی، نظام مندی و متددار کردن فقه تلاش می کند یا در علم اصول کتاب «عده الاصول» را به نگارش در می آورد و به واسطه عظمت کار او تا حدود یک قرن بعد از ایشان، سایر فقها از شیوه های او سخن می گویند و مطابق نظراتش فتوی می دهند. تا اینکه در زمان ابن ادریس، او این روش را ذم می نماید و فقهای قبل خود را به «هؤلاء مقلده» (همان، ص 7) محکوم می سازد و سپس تحولاتی دیگر را در عرصه فقه ایجاد می کند.
صاحب کتاب غنیه النزوع نیز می گوید: «قد کان بعض المخالفین سأل فقال إذا کنتم لا تعلمون فی الشرعیات إلاّ بقول المعصوم فأیّ فقر بکم الی اصول الفقه و کلامکم فیها عبث لافائده فیه». (صدر، 1415 ق، ص 59) «بسیاری از مخالفان ما که پایه اجتهاد را بر قیاس و استحسان و… نهاده اند، به ما طعنه می زنند و می گویند: وقتی شما در شرعیات فقط به قول معصوم عمل می کنید پس چه نیازی به اصول فقه دارید؟ لذا اصول فقه برای شما بی فایده است».
ابن زهره سپس در این باره، نیاز به علم اصول را در نحوه استنباط کاملاً بیان می کند و بر اساس همین نیاز است که امامیه از بعد از زمان غیبت صغری در صدد برمی آید تا شیوه های استنباط مستدل و مستند به قول معصوم را سازماندهی نماید و بر همان پایه است که فرمودند: «علینا القاء الاصول و علیکم بالتفریع» (حرعاملی، 1403ق، ج18،ص52) یا «ما من أمر یختلف فیه اثنان إلا و له اصل فی کتاب الله عزوجل ولکن لاتبلعه عقول الرجال» (کلینی، 1350ش، ج 1، ص 59) یا تأکید نمودند: «حدیثٌ تدریه خیرمن ألف ترویه». (مجلسی، 1983م، ج2، ص 184)
اینجاست که شیعه رسالت خویش را در تدوین و تألیف کتب اصولی پیوسته استمرار می بخشد و در صدد بر می آید تا هم اصول و قواعد را از کلمات وحی و امامان معصوم استخراج نماید و هم شیوه های استنباط را بر پایه اصول وحیانی و عقلانی به شکلی کاملاً کاربردی که قابلیت استفاده در همه ازمنه و امکنه را داشته باشد، مبوب و مدون می سازد روز به روز بر کمال این علم می افزاید؛ لذا شخصیتی مثل شیخ طوسی که در کتاب «المبسوط» خویش در فقه، در مقابل طعنه ها و کج فهمی های مخالفان با استقامت علمی می ایستد و دریچه ای از شیوه های استنباط و استخراج را به سوی فقهای امامیه می گشاید، در عرصه اصول نیز در مقدمه کتاب «عده الاصول» می گوید: «از من خواسته شد که در اصول فقه چیزی (کتابی) بنویسم که بر جمیع ابواب اصول به نحو اختصار و ایجاز بر روش و متدی که اصول امامیه اقتضا داشت، احاطه داشته باشد؛ زیرا هر مسلکی و مذهبی بر شیوه خاص خود اصولی را ارائه نموده…». سپس می گوید: «اگر چه سید مرتضی در «امالی» مطالبی را در این باب آورده، اما بعنوان یک مرجع و پشتوانه اصولی نیاز به مجموعه ای در این زمینه احساس می گردد» و ادامه می دهد: «إن هذا فن من العلم لابد فی شده الإهتمام به، لأن الشریعه کلها مبنیه علیه و لایتم العلم بشیء منها دون احکام اصولها و من لم یحکم اصولها فإنما یکون حاکیاً و معتاداً و لا یکون عالماً»؛ (صدر، 1381ش، ص 63) فن دریافت علم اصول از اموری است که شدت تلاش و اهتمام بر آن ضروری می نماید؛ زیرا شریعت تماماً متبنی بر آن است و هیچ علمی بدون شکل گیری احکام اصول آن تمام نیست. لذا کسی که بدون دقت در اصول وارد به متن علمی(مثلاً فقه) شود، او عالم واقعی نیست و فقط حکایت کننده، منتقل و متأثر از عادت دیگران است. یعنی مستقل و خودباور نمی تواند باشد».
حرکت شیخ طوسی در عین توجه به عقلانیت اصولی، استمداد از شیوه های مستند امامان معصوم بود. او گام عظیمی را در عرصه پاسخگویی به سایر مکاتب برداشت و کتاب «خلاف» را که فقه تطبیقی است، با همین نگاه و دغدغه به نگارش درمی آورد. همین شیوه را ما در روشمندی فقهای دیگری چون علامه حلی نیز می بینیم. علامه در زمان خود بدون آنکه از شیوه پیشینیان و چارچوب قواعد و اصول خارج شود، با مطالعه دقیق، استنباطات جدید و وسیعتری را وارد فقه می سازد و حرکت نوینی را در زمان خود ایجاد می کند؛ بنا بر این نوشتن کتابی چون «تذکره الفقهاء» که فقه تطبیقی است از ضرورتهایی است که علامه در زمان خود احساس می کند. امروزه نیز ما نیازمند به چنین شیوه هایی هستیم. یعنی از طرفی نظریات مکاتب و افکار صاحبنظران دیگر را ارزیابی می نماییم، سپس بدون آنکه از اصول و شیوه های مطروحه در سیره معصومان(علیهم السلام) و نیز فقهای پیشین عدول کنیم، با پشتوانه غنی فقهی، اصولی، کلامی و فلسفی به گشایش مشکلات و پاسخگویی معضلات و مستحدثات می پردازیم. بنابراین فقه پویا آن نیست که ما به روش بسیار اندیشمندانه، نظاممند، خردورزانه و خودکفای پیشینیان پشت کنیم، بلکه بکارگیری کاربردی روش آنان، با توجه به تغییر موضوعات و با ورود به مسائل جدید، از ضرورتهای کاری در تمام عرصه های فقه، از جمله مسائل زنان است. فقه ما زاده از وحی است و برخاسته از اصول عقلانی عجین شده با استدلالات وحیانی و به لحاظ غنا و خودکفایی و پویایی بی بدیل است. از سوی دیگر اگر مراد از فقه سنتی همان فقه برخاسته از اسلوب کاملی است که در این زمینه ائمه(علیهم السلام) ارائه فرموده اند و فقهای بزرگی آن را دنبال نمودند، این همان فقه پویاست و هیچ تناقضی بین فقه سنتی و فقه پویا بدین معنا نیست. چنانچه این امر در دیدگاه امام خمینی(ره) بیان گردید و ما در بحث بعدی از شیوه های پویایی فقه در ارائه روشهای اجتهادی از سوی امامان معصوم(علیهم السلام) به صورت مبسوط بحث خواهیم نمود.
نگاهی به پیشینه اصطلاح منفی از «پویایی»
اگر به پیشینة تاریخی این فکر نظر بیفکنیم به وضوح مشاهده می کنیم که از همان زمان بعد از رسولخدا، عده ای که خود را صاحب رأی و اندیشه می دانستند، پیوسته تلاش می کردند که براساس آرای شخصی و مصلحت اندیشی های فردی و نگرشهای خاص غیر مبتنی بر ملاکهای شرعی و عقلی، در احکام شرعی دخالت نمایند و آنها را به صورت های مخلتف دچار تغییر و تحول سازند. اتفاقاً نام این تحول را هم یا «مصلحت» می نامیدند یا «مشورت اهل اندیشه» یا «عقلانیت بر مبنای شرایط زمان » یا «اجماع مسلمین » یا «قیاس و استحسان و استقراء»؛ در نتیجه متون و نصوص دینی را کنار می گذاشتند یا ناکارآمد می شمردند و لذا در مقام استنباط به اجتهاد در برابر نص یا اجتهاد به رأی و قاعده استصلاح تمسک می نمودند؛ این همان تحریف دین و قوانین آن بود که مؤلفه هایی را هم از خود باقی می گذارد و مثال آن برداشتن دو متعه ای بود که در زمان رسول خدا برقرار بود. خلیفه دوم با روشنگری دینی چند چیز را داخل دین و چند چیز را از آن خارج نمود و گفت: «ایها الناس ثلاث کن علی عهد رسول الله و أنا أنهی عنهن و أحرمهن و أعاقب علیهن متعه الحج و متعه النساء و حی علی خیر العمل». (امینی نجفی، 1366ش، ج 6،ص 213) حال جای تأمل در این است که این فرد احکام رسول خدا را مختص زمان پیامبر می دانست اما از مردم می خواست که به حکم جدید التأسیس او تا قیامت عمل نمایند؟!! و صریحاً ابراز می داشت که اگر برخلاف حکم من عمل کنید، مورد تنبیه و عقوبت قرار می گیرید یا دست به سینه نماز خواندن به جهت رعایت ادب بندگی که ابداع دیگری در احکام دین بود. مورد دیگر اعلام الغاء سهم «مؤلفه قلوبهم» بود که این سهم از موارد زکات است و به این دلیل که در آغاز ظهور اسلام، مسلمین ضعیف بوده اند و مصلحت جعل این حکم وجود داشته ولی بعدها چون مسلمین قوی شده اند، حکم باید ملغی شود، این سهم از زکات حذف شد.(جناتی، 1380ش، ص 19)
در برابر اینگونه حرکتهای تحریفی و منور الفکری های ابداعی، ائمه(علیهم السلام) به سختی مقابله نموده، احکام تحریفی و ابداعی را نفی و به سوق دادن مردم در جهت اصلی تلاش نمودند. لذا تأکید بر متعه از سوی ائمه(علیهم السلام) به هیچ وجه برای ترویج هوسرانی نبود، بلکه چنانچه در نصوص متعدد آمده و امام باقر(ع) می فرمودند: «ان کان یرید بذلک وجه الله و خلافاً لحق من أنکرها لا یکلمها کلمه إلا کتب الله بها حسنه…» (نوری طبرسی، 1411ق، ج 14، ص452)، اگر کسی این عمل را (متعه) برای رضای خدا و مخالفت با بدعت گذران به دین انجام دهد، برایش ثواب مترتب است؛ لذا صاحب جواهر در تحلیل استحباب متعه می فرماید: «همانا (در چنین مواضعی که رد بدعت و نفی آن است)، مباح بواسطه تحریم اصحاب بدعتها مستحب می شود؛ چنانچه اگر آنان حکمی را که از دین نیست واجب شمرند(به لحاظ بدعت)، آن حکم مکروه و مورد نهی قرار می گیرد». (نجفی، 1367ش، ج 30، ص 151) بنابراین مفهوم پویایی به این معنا هم از دیدگاه امامان مطرود معرفی شده و هم از دیدگاه فقیهان و اندیشمندان شیعی، مردود محسوب می شود. مراد از پویایی همان گونه که مطرح گردید شیوه ای کارآمد ولی در عین پایبندی به قواعد و ضوابط کلی اجتهاد، براساس رهنمودهای اصولی کتاب و سنت است که در مباحث بعدی از آن شیوه ها به گونه ای مبسوط سخن خواهیم گفت.
لازم به ذکر است که بر این نوع اجتهاد، اطلاق فقه سنتی (بمعنای مثبت آن) نیز می گردد که بدور از هرگونه جمودگرایی وسطحی نگری است و توجه به موضوعات نوین، شرایط زمان و مکان، سیستمی دیدن احکام اسلامی، بکارگیری تمامی شیوه های مستدل اجتهادی، دوری از هرگونه افراط و تفریط و تقلیدنگری در استنباط، آگاهی و تحقیق در زمینه موضوعات متعدد و تشخیص نوع آنها، بازگرداندن فروع بر اصول، استفاده از منابع عظیم و متون اصلی به صورت بطنی و عمیق، دوری از تأویل گرایی و عدم دخالت آراء شخصی و مصلحت اندیشی فردی، و استحسان و استصلاح و به گونه تخصصی به موضوعات اندیشیدن از جمله خصایص آن است.
حال با این انگاره های دقیق و میزانهای کارآمد و پویا می توان وارد عرصه فقه زنان شد و از کارآمدی علمی ایشان در عرصه های فقهی و علمی کمک گرفت. باید از زنان اندیشمند و علاقمند به فقه و علوم اسلامی بخواهیم مجدانه تلاش مضاعفی را در راه گره گشایی مسایل فقهی بکارگیرند تا بر پایه آموزه های دینی و فرهنگ کارآمد مستقل خویش به حل معضلات و غوامض در امور خود پرداخته، در بهره وری از امکانات و نیز محاورات و مباحث علمی به آنان فرصت داد تا در موضوعات فقهی به بحث و تبادل نظر و اندیشه بپردازند. براساس رهنمودهای بسیاری از فقها از آن جمله ارشادات روشنگرانه آیت الله خامنه ای در تخصصی کردن اجتهاد زنان و واگذاری مسائل فقهی آنان به زنان فقیه، هم به ایجاد و تقویت خودباوری دینی و استقلال فرهنگ ارزشی در آنان دست یازیده ایم، هم به تدریج زمینه ساز حل مسائل زنان به دست خود آنان گشته ایم و هم کشور اسلامی و زنان مسلمان را از دل بستن به معاهدات، حمایتها و کنوانسیونهای بین المللی مستغنی ساخته ایم. قطعاً راه پویایی اجتهاد در مسائل زنان را با استمداد از تواناییهای خود آنان هموار ساخته ایم که جمود و اصرار بر مردانه ساختن فقه با گستره مشکلات زنان و از سویی توانمندی و دغدغه مند بودن آنان قطعاً ناصواب است. در پایان توجه خواننده محترم را به بیانی از مقام معظم رهبری در این زمینه جلب می کنیم:
«…به نظر من احکام مخصوص زنان را مردها درست نمی توانند تنقیح کنند. برای تنقیح موضوعات مربوط به زنان باید پزشکان متخصص زن، موضوع را برای فقهای زن تشریح نمایند و این طور به نظر می رسد که فتوای زن، حداقل در این مورد برای زن حجت باشد؛ زیرا آن مشکلی که در زمینه قضاوت مطرح شده، ظاهراً در زمینه فتوی مطرح نیست. خشنودم که شما در این راه ارزشمند که راه خدا و راه دین است حرکت کرده اید». (حسینی خامنه ای، 1376 ش، گزارش سوم)
نتیجه :
با توجه به کارآمدی قوانین اسلامی و نیاز امروز بشریت به قوانینی که در ابعاد گوناگون پاسخگوی نیازهای مادی و معنوی، ظاهری و باطنی باشد، این ضرورت ایجاب می نماید که امروز بیش از هر زمان به تحولی عمیق براساس مقتضیات زمانی و ضوابط اجتهاد پویا دست یازیم. تحقق این امر مستلزم توجه به اموری از این قبیل است:
1 توجه به مبانی اجتهاد شیعی و پرهیز از تقلیدگرایی در سبک استنباط و استخراج احکام.
2 نگاهی اندیشمندانه به اسلوب اجتهادی در روشهای هوشمندانه فقیهان سلف خصوصاً شخصیتهایی چون شیخ مفید، شیخ طوسی، ابن ادریس، علامه حلی، محقق حلی، مقدس اردبیلی، شهیدین، صاحب جواهر و شیخ انصاری و… که زیباترین شیوه ها را در زمان خود به کار گرفته اند.
3 نگاه جامع و نظام مند به اجتهاد و قوانین شریعت.
4 توجه به توسعه موضوعات و اهتمام در شناخت صحیح، تقسیم بندی اصولی و انطباق قوانین بر آنها، با توجه به مقتضیات و شرایط حاکم بر موضوعات.
5 توجه به تخصصی کردن ابواب فقه و ارزیابی گروهی در موضوعات مبتلا به، خصوصاً در عرصه جزائیات، حقوق خصوصی، تجارت و موارد مورد اختلاف یا تعارض مفاد حقوق داخلی.
6 جداسازی موارد بیان احکام در جزئیات و یا «قضیه فی الواقعه» و تمییز آن از امور عام و فراگیر.
7 توجه به جهت صدور حکم، شأن نزول و بررسی ابعاد تاریخی و سیاسی زمان بیان آن.
8 جداسازی قضایای حقیقیه از قضایای خارجیه، استخراج قضیه حقیقیه از موارد متعدد قضایای خارجیه و استخراج قواعد و اصول برخاسته از نصوص و نیز بیرون کشیدن قواعد اصطیادی از متن و بطن متون شرعی. توجه به نظریه پردازی در ابواب مختلف فقه، و حذف موارد تکراری از ابواب مختلف فقهی مثل شرایط عامه تکلیف با شرایط عوضین و متعاملین.
9 خروج از حوزه فرد نگری، نگاه جمعی گرایی به فقه و حل مسایل فقهی و توجه به شورای افتاء در مسائل ضروری.
10 تجدید نظر در فقه زنان؛ حل مسائل فقهی صرف آنان چون یائسگی و مشکلات فقهی حقوقی آنان در حقوق خانوادگی و اجتماعی و نهایتاً استفاده از کارآمدی زنان در عرصه های فقه و حقوق و ارائه منشور اسلامی در جهت حمایت از جایگاه حقیقی و حقوقی آنان.
کتابنامه :
قرآن کریم
1. الطوسی، محمد بن الحسن بن علی، المبسوط فی فقه الامامیه، مکتبه المرتضویه لاحیاء آثار الجعفریه، 1387 ق
2. العاملی، ابی منصور حسن بن زین الدین، معالم الدین و ملاذالمجتهدین، تهران، مکتبه العلمیه الاسلامیه، 1378ش
3. امینی نجفی، عبدالحسین، الغدیر، کتابخانه بزرگ اسلامی، چاپ پنجم، 1368ش
4. امینی، علیرضا، و آیتی، محمدرضا، تحریراصول الفقه، انتشارات سمت، تابستان 1377ش
5. جناتی، محمد ابراهیم، روشهای کلی استنباط در فقه، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، چاپ اول، 1380ش
6. حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق
7. حسینی خامنه ای، سیدعلی، أجوبه الاستفتاآت، دار النباء للنشر و التوزیع، چاپ اول، 1415ق
8. حسینی خامنه ای، سید علی، گزارش سوم (پیام به دومین سمینار دیدگاههای اسلام در پزشکی، کتاب نقد، سال اول، شماره 32، 1376ش
9. حلبی، حمزه بن علی بن زهره، غنیه النزوع الی علمی الاصول و الفروع، قم، مؤسسه الامام الصادق، 1417 ق
10. ری شهری، میزان الحکمه، مکتب الاعلام الاسلامی، 1416ق
11. صدر، محمد باقر، قواعد کلی استنباط، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1381ش
12. صدر، محمد باقر، معالم الجدیده، لبنان بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1415ق
13. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، دارالکتب الاسلامیه، چاپ هفتم، 1375ش
14. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، دار الکتب الاسلامیه، 1350ش
15. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، داراحیاء التراث العربی، 1983م
16. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، انتشارات صدر، بی تا
17. مطهری، مرتضی، پانزده گفتار، انتشارات صدرا، چاپ اول، آذر 1380ش
18. مطهری، مرتضی، ده گفتار، انتشارات صدرا، چاپ نهم، 1373ش
19. موسوی الخمینی، سید روح الله، رسایل، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1410 ق
20. موسوی الخمینی، سید روح الله، صحیفه نور، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1369ش
21. نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، پاییز 1367ش
22. نوری طبرسی، میرزاحسین، مستدرک الوسایل، مؤسسه آل البیت، چاپ سوم، 1411ق
________________________________
* کار ارزیابی این مقاله از تاریخ 14/10/81 آغاز شد و طی دو مرحله ارزیابی در تاریخ 3/12/81 به پایان رسید.
1- «و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً» (نساء، 141)
2- ر.ک: مطهری، بی تا، ص54 به بعد
3- برای مطالعه بیشتر ر.ک: متن پیام مقام معظم رهبری حضرت آیت ا.. خامنه ای به کنگره «نقش زمان و مکان در اجتهاد».
4- برای مطالعه بیشتر به قسمت اول همین مقاله با عنوان «نگرشها و گرایشها» که در فصلنامه ندای صادق شماره 27-26 به چاپ رسیده است، رجوع شود.