«خانه‌ای در خیابان چهل و یکم»: یک آدرس اشتباهی


وقتی داریوش مهرجویی، فیلم «هالو» و بعدازآن «گاو» را ساخت و رسماً موج نوی سینمای ایران را آغاز کرد، به دنبالش تعداد زیادی کارگردان فیلم اولی وارد عرصه شدند تا از فضای جدید به وجود آمده استفاده کنند و استعداد و توانایی خود را محک بزنند. اتفاقی مشابه بعد از «خانه دوست کجاست؟» استاد عباس کیارستمی افتاد. طبیعی است که با درخشش اصغر فرهادی و فیلم‌هایش، فیلم‌سازان جوان و مستعد هم وارد عرصه حرفه‌ای سینماگری شوند و ذوق و قابلیت خود را نمایش دهند. اما تفاوت این دوره سوم با دو دوره قبلی در این است که خلاقیت و نوآوری در مسیر پیروی از یک سبک خاص گم‌شده است و همه فیلم‌های دراماتیک تقلیدی دسته چندمی از کارهای فرهادی شده‌اند. متأسفانه بعد از کار درخشان سعید روستایی یعنی «ابد و یک روز»، که جز معدود فیلم‌هایی است که با پیروی از سبک رئالیستی و درون‌مایه‌های اجتماعی فرهادی راه خودش را می‌رود، نمایش فقر و فلاکت و بدبختی تبدیل به‌رسم جدید فیلم‌سازی شده است و همه فیلم‌ها به نمایش یک موقعیت دراماتیک و التزام تصمیم‌گیری افراد درگیر در این موقعیت بسنده کرده‌اند و نه‌تنها پا را فراتر نگذاشته‌اند که با درجا زدن دیگر حوصله بیننده را هم سر برده‌اند. با این مقدمه، شمای کلی فیلم اول حمیدرضا قربانی، یعنی «خانه‌ای در خیابان چهل و یکم» مشخص می‌شود.
حمیدرضا قربانی گرچه یک فیلم اولی است اما سابقه فعالیت سینمایی‌اش به سال هشتاد و همکاری با انسیه شاه‌حسینی در سمت دستیاری کارگردان در فیلم «غروب شد بیا» بازمی‌گردد. قربانی در این سال‌ها دستیاری و برنامه‌ریزی چند پروژه ازجمله «هم‌نفس» مهدی فخیم زاده و « دهلیز» بهروز شعیبی را بر عهده داشته است. درخشان‌ترین حضورش هم دستیاری اصغر فرهادی در فیلم «درباره الی» است.

«خانه‌ای در خیابان چهل و یکم» هم یک‌راست از میان جهان داستانی فرهادی و به‌ویژه «درباره الی» می‌آید. یک موقعیت دراماتیک سخت که افراد را وادار به تصمیم‌گیری می‌کند که نه‌تنها آینده همه را رقم میزند بلکه همه معیارهای اخلاقی آن‌ها را هم به چالش می‌کشد. در «درباره الی» یک نفر در دریا غرق می‌شود، در «خانه‌ای در خیابان چهل و یکم» برادری به دست برادر خودش کشته می‌شود. در «درباره الی» آدم‌های درگیر در داستان باید تصمیم بگیرند که حقیقت را به نامزد الی بگویند یا با دروغ شخصیت الی را برای همیشه مخدوش کنند، در «خانه‌ای در خیابان چهل و یکم» مادری باید تصمیم بگیرد پسر مرده‌اش را فراموش کند و پسر دیگرش را که اتفاقاً قاتل آن‌یکی است را حمایت کند، یا به دادخواهی فرزند مرده‌اش برخیزد.این شباهت‌ها در خط اصلی روایت تنها نقطه مشترک «درباره الی» و «خانه‌ای در خیابان چهل و یکم» است. زیرا قربانی عاجزانه از بسط دادن این موقعیت دراماتیک بازمانده است و مخاطب «خانه‌ای در خیابان چهل و یکم» صرفاً با یک موقعیت بغرنج روبروست که ذره‌ای او را تحت تأثیر قرار نمی‌دهد و ادامه ماجرا را برایش مهم نمی‌کند. درگیری مخاطب با اولین فیلم حمیدرضا قربانی در همان ابتدای فیلم و ترسیم موقعیتی که این خانواده درگیرش هستند پایان می‌یابد. بیننده فیلم در همان ابتدای فیلم با خود می‌گوید،”چه شرایط سختی ” اما وقتی قربانی در همین‌جا متوقف می‌شود، بیننده هم یک خب که چی ” بزرگ در ذهنش نقش می‌بندد.
درواقع «خانه‌ای در خیابان چهل و یکم» آن‌قدر در تأکید بر شرایط بغرنج و حساس خانواده اصرار می‌ورزد که از بسط گره اصلی و رساندن داستان به یک نقطه اوج دراماتیک بازمی‌ماند. «خانه‌ای در خیابان چهل و یکم» با یک اتفاق جذاب و ریتمی مناسب شروع می‌شود. دو برادر بر سر مشکلات مالی درگیر می‌شوند و یکی دیگری را ناخواسته به قتل می‌رساند و فرار می‌کند. خانواده مقتول قصاص می‌خواهند و خانواده قاتل بخشش. مادر خانواده هم بر سر دوراهی میان فرزندان و عروس‌هایش گیر افتاده است و درنهایت در یک تصمیم عجیب رأی به قصاص می‌دهد که همه‌چیز را به فرزند یتیم شده برادر کوچک‌تر واگذار می‌کند تا به سن قانونی برسد و تصمیم به بخشش یا مجازات عمویش بگیرد.
این نه‌تنها خط اصلی روایت «خانه‌ای در خیابان چهل و یکم» است که همه‌چیزی است که در فیلم اتفاق می‌افتد. نه اوج و فرودی در داستان هست و نه حتی تصمیم‌گیری‌های مادر آن‌قدر که به نظر می‌رسد مستأصل است. همه‌چیز مثل یک برنامه از قبل تعیین‌شده پیش می‌رود. در چنین جهان داستانی هم هست که بازیگران به چشم نمی‌آیند و حضور کمرنگ هرکدامشان مانع از ایجاد هرگونه هم ذات پنداری میان مخاطب و کاراکترها می‌شود.البته نباید به شخصیت‌های این فیلم عنوان کاراکتر داد، چراکه نه فیلم‌نامه و نه فضاسازی قربانی کمکی به آن‌ها نمی‌کند تا از تیپ‌های سطحی به کاراکترهای محکم و واقعی ارتقا پیدا کنند. اصولاً فضاسازی قربانی، بارزترین ضعف فیلمش است. این دو برادر به همراه مادرشان در یک‌خانه قدیمی سه‌طبقه زندگی می‌کرده‌اند. فضاسازی و میزانسن قربانی آن‌قدر ضعیف است که هیچ فرقی میان این سه واحد وجود ندارد. همه خانه‌ها شبیه هم هستند، هیچ‌چیز در فضای زندگی این افراد وجود ندارد تا آن‌ها را از هم متمایز کند یا حتی بر شباهت آن‌ها تأکید کند، درست مانند مغازه بلورفروشی خانوادگی که قتل در آن اتفاق می‌افتد. مغازه‌ متروک و خالی به نظر می‌رسد و هیچ بعدی از فضای کسب‌وکار خانوادگی شخصیت‌ها ارائه نمی‌دهد. فضای داستانی قربانی درست مانند شخصیت‌های فیلمش کاملاً بی‌هویت هستند. ما نه چیزی از گذشته این خانواده می‌دانیم و نه قرار است از آینده¬شان باخبر شویم، پس چرا باید شرایط آن‌ها را باور کنیم و درگیرش شویم؟
تنها چیزی که کمی فضای داستانی قربانی را قابل‌تصور می‌کند زمستان سرد و عبوسی است که اتفاقات در بستر آن می‌گذرند که اتفاقاً فیلم‌ساز نقشی در به وجود آوردنش نداشته و حتی با نمایش باران‌های سیل‌آسا خاصیت سینمایی‌اش را کاملاً از بین برده است. وقتی فضاسازی تا این حد دچار کمبود است، نواقص تکنیکی دیگر هم خودشان را بیشتر نشان می‌دهند و در این مورد تدوین است که تمام مدت پرسش زمان را برای مخاطب مطرح می‌کند. پایان و انجام اتفاقات و سیر حوادث هیچ بعدی از زمان به بیننده ارائه نمی‌دهند و ارتباط ناچیز او را با روایت «خانه‌ای در خیابان چهل و یکم» بیش‌ازپیش قطع می‌کند. صرف نمایش یک بحران اخلاقی و حادثه دراماتیک، یا بر طبق رسم این روزها، نمایش قتل و قصاص و بخشش نمی‌توان فیلمی موفق ساخت.
«چهارشنبه» که یک فیلم اولی دیگر است، و آن‌هم پیرامون موضوع قصاص در میان اعضای یک خانواده و تبعات آن می‌پردازد، تجربه‌ای بسیار موفق‌تر از «خانه‌ای در خیابان چهل و یکم» است. چراکه فیلم‌ساز جرئت به خرج می‌دهد و با دخالت دادن نگاه و جهان‌بینی خودش جهان داستانی‌اش را بسط می‌دهد. تنها نکته مثبت «خانه‌ای در خیابان چهل و یکم» فیلم‌برداری هومن بهمنش است که حتی آن‌هم فروغ همیشگی‌اش را ندارد و انگار اسیر سلسله تکرارهای سینمای ایران شده است. آنچه از پوسترها و فضای تیزرهای فیلم اول قربانی به نظر می‌آمد، فضایی شبیه «برف روی کاج‌ها» بود و نوید یک فیلم جسورانه دیگر را می‌داد. حال‌آنکه «خانه‌ای در خیابان چهل و یکم» با دادن آدرس اشتباهی به تماشاگران، نه جسورانه است و نه جذاب و فقط بیننده را به‌اشتباه می‌اندازد و بعد او را گیج رها می‌کند که “خب که چی “.
«خانه‌ای در خیابان چهل و یکم» یک فیلم غلط‌انداز است که فقط ادای آثار موفق‌تر از خودش را درمی‌آورد و همه تلاشش را به کار می‌گیرد تا بیننده را متقاعد کند با یک اثر درخور روبروست. غافل از اینکه بیننده سینمای ایران در این چندساله نمونه‌های مشابه زیادی دیده است و چند سکانس بیشتر لازم نیست تا متوجه نشانی اشتباهی که فیلم‌ساز داده است بشود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان