واژه شناسی
1 - کلیات
واژه فمینیسم (2) از ریشه (feminine زنانه، زن آسا، مادینه، مؤنث) است که در اصل از زبان فرانسه و نهایتا از ریشه لاتینی femina اخذ شده است .
فمینیسم در دو معنای قریب به هم در زبان انگلیسی به کار می رود; در معنای نخست فمینیسم عبارت است از: نظریه ای که معتقد است زنان باید به فرصتها و امکانات مساوی با مردان در تمامی جنبه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دست پیدا کنند . در زبان فارسی معادلهایی از قبیل «زن گرایی » ، «زن باوری » ، «زن وری » ، «زنانه نگری » و «زن آزادخواهی » برای این استعمال از لفظ فمینیسم ذکر شده است .
معنای دیگر برای واژه فمینیسم این است که این لفظ بر جنبشهای اجتماعی اطلاق می شود که تلاش می کنند تا اعتقاد و باور فوق - که در معنای نخست ذکر شد - را نهادینه کنند . در زبان فارسی معادل این معنا از فمینیست واژه «نهضت زنان » و یا «نهضت آزادی زنان » قرار داده می شود .
تنوع آرا و افکار و گرایشهای گوناگون فکری که میان فمینیست ها وجود دارد ما را بر آن می دارد که فمینیسم را یک رویکرد بدانیم; نه یک مکتب و همین نکته باعث شده که گروهی از اندیشمندان به جای استفاده از کلمه «فمینیسم » از واژه «فمینیسم ها» استفاده کنند . اما با این حال می توان گفت تقریبا تمام نحله های فمینیستی خصوصا یک وجه مشترک مبنایی با هم دارند و آن این است که در آبشخور اندیشه «اومانیسم » به همدیگر می رسند . همچنین دو مؤلفه اساسی وجود دارد که همه فمینیست ها بر آن اتفاق دارند: اول آن که زنان تحت ظلم و تبعیض قرار گرفته اند و این ظلم و تبعیض ریشه در جنسیت آنها دارد (در واقع فمینیسم به مسائلی می پردازد که تحت عنوان زن بودن، برای زنان به وجود آمد نه تحت عناوین دیگر، همچون سیاه بودن و یا شرقی بودن و . .). ; دوم آن که این ظلم و تبعیض اصالت ندارد و باید از بین برود . پس می توان ادعا کرد هر نهضت و جریان فکری که دارای دو ویژگی فوق است، یک نهضت و جریان فمینیستی است . به عبارتی این جریان در تمام اشکال آن بر مبنای تفکرات اومانیستی، «خانواده هسته ای » را که بر مدیریت و سرپرستی مرد تاکید دارد مورد حمله قرار می دهد و خواهان برچیدن تمام اختلافهای جنسی در فرصتها، حقوق و امکانات و ... است .
2 - پیشینه و سیر تاریخی
اگر چه انتقاد از وضعیت موجود زنان و به چالش کشیدن کلیشه های جنسیتی در طول تاریخ مطرح بوده است; ولی آغاز جنبشهای فمینیستی و رواج این واژه (به معنای امروزین آن) به اواخر قرن نوزدهم نسبت داده می شود . در این زمان بود که واژه فمینیسم پیدا آمد و به سرعت رواج و مقبولیت یافت .
مبارزات اولیه فمینیستی در ابتدا بر روی اصلاح وضعیت اجتماعی و اقتصادی زنان متمرکز بود و عمدتا ناظر به کسب حق رای، دسترسی به تحصیل و اشتغال، دست یابی زنان به حق حضانت فرزند و ... می شد .
نوشته جات اولیه ای که در دفاع از آزادی زنان منتشر شد عموما توسط کسانی صورت گرفت که درگیر امور سیاسی بودند; مانند نظریه برابری زن و مرد در کتاب کنیزک کردن زنان (یا انقیاد زنان) که در 1869 توسط جان استوارت میل نوشته و به پارلمان انگلستان پیشنهاد شد .
به وجود آمدن این مبارزات در مغرب زمین امری است که زمینه های آن وجود داشته است: از بعد نظری اصولا زن، انسان درجه دوم محسوب می شد; ارسطو زن را مرد ناکامی می دانست که حاصل ناتوانی طبیعت در خلق مردان است و به هیچ روی سزاوار شرکت در امور اجتماعی نیست . به موجود درجه دوم بودن زن از ناحیه عالمان دینی و نهاد دین (کلیسا) نیز دامن زده می شد; در کتاب مقدس حوا، عامل اصلی گناه اولیه آدم و مسؤول خروج وی از بهشت معرفی می شود . وجود بحثهای نظری از قبیل این که آیا زن انسان است؟ آیا زن مخلوق کامل خداست یا نسخه ناقص مرد است؟ آیا زن و مرد در پیشگاه خداوند مساوی اند؟ نشانگر جایگاه زن در سنت مغرب زمین است .
در بعد عملی نیز بسیاری از حقوق فردی و اجتماعی از قبیل حق مالکیت، ارث بردن، حق رای، و ... از زنان سلب شده بود . به گونه ای که حتی تا اواخر دهه دوم قرن بیستم، در آمریکا و انگلستان، هنوز زنان از حق رای محروم بودند . در چنین فضایی زمزمه های مختلف بتدریج آغاز شد . این مخالفتها عموما به طور غیرمستقیم و در آثار ادبی جلوه گر شد . در ابتدا وجهه همت این آثار اثبات توانایی ها و شایستگی های زنان بود; و سپس بتدریج گرایش به اثبات برابری زنان و مردان، قوت و رواج یافت .
3 - گرایشهای فمینیستی
با توجه به گرایشها و نحله های فمینیستی و تفاوتهای بسیار میان آنها به برخی از مهمترین گرایش های فمینیستی اشاره می شود:
1 - فیمینسم لیبرال: این گروه از فمینیست ها با الگوپذیری از فلسفه لیبرالیسم، اصل را بر آزادی عملکردها، لذتجویی و ضایت خود محورانه قرار داده اند و نسبت به نقش مادری و همسری (از آن رو که محدود کننده تمایلات افراد خانواده است) بدبین هستند و معتقدند که با اصلاح قوانین و ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه می توان به اهداف برابری طلبانه رسید .
این نظریه معتقد به وجود نابرابریهای ساختاری در جامعه (همچون نهاد خانواده، زبان و فرهنگ . .). نیست و در اصلاح وضع موجود تحولات قانونی و سیاسی را در نیل به اهداف فمینیستی کافی می داند . در مقابل این نظر، فمینیست های رادیکال قرار می گیرند . ماری ولستن کرافت، جان استوارت میل، و بتی فریدان از چهره های برجسته این گرایش هستند .
2 - فمینیسم مارکسیستی: این گروه معتقدند که «مالکیت خصوصی » در جوامع، سبب اسارت زنان شده است و تا زمانی که مالکیت و نظم بورژوازی و خانواده بورژوازی وجود دارد، این اسارت تداوم خواهد داشت . سؤال اساسی که برای این گروه مطرح است این است که آیا زنان می توانند به گونه ای رضایت بخش در طبقات جامعه قرار گیرند؟ به عقیده این گروه برای رهایی زن از این اسارت تاریخی چاره ای جز تغییر شکل نظام اقتصادی وجود ندارد . زنان در کنار مردان برای ایجاد چنین تغییری باید تلاش کنند و مسائل جنسیتی را تا سرنگونی نظام سرمایه داری به فراموشی بسپارند . از مهمترین شخصیتهای مارکسیست فمینیست، می توان به رزالو گزامبورک اشاره کرد .
3 - فمینیسم رادیکال: این گروه معتقدند از میان تمام تبعیضها و ستمهای طبقاتی، قومی، مذهبی، و نژادی، بنیادی ترین ساختار ستمگری به جنسیت تعلق دارد، که همان نظام پدرسالاری است . بر خلاف دیدگاه لیبرال، ریشه فرودستی زنان نه در وضع قوانین، بلکه در تمام حوزه های حیات انسانی زنان است و هیچ حوزه ای از حوزه های زندگی اجتماعی از نگاه مردم سالار جدا نیست . در نهایت، این گروه، معتقد شدند که اساسا ریشه سایر ستمها و بنیادی ترین شکل ستم، ستم بر زنان است . به عقیده آنها موتور حرکت تاریخ، دیالکتیک جنسیت و تلاش برای تسلط بر زنان است . رویکرد اساسی این گرایش، از بین بردن تمایزات موجود میان موجود مؤنث و مذکر است . بسیاری از این رادیکالها بر خلاف آرمان دو جنسی (3) (که متضمن ترکیبی از صفات مردانه و زنانه است) صفات ارزشمند را صفات زنانه می دانند . این دسته، ازدواج را که موجب خانه دار و بچه زا کردن زن و باعث نان آور (عنصر اصلی) شدن مرد می شود تحقیر می کنند .
سیمون دوبوار و شولامیت فایرستون، از چهره های برجسته این گرایش محسوب می شوند .
4 - سوسیال فمینیسم: گرایش سوسیال فمینیسم از تلفیق دو دیدگاه مارکسیسم فمینیسم و رادیکال فمینیسم به وجود آمده است . به نظر پیروان این گروه، هم نظام جنسیتی مردسالارانه و هم نظام سرمایه داری، در ستم علیه زنان نقش اساسی دارند . بنابراین، به منظور رهایی جنس مؤنث علاوه بر اصلاح نظام اقتصادی جامعه و حاکمیت سوسیالیسم، لازم است در ابعاد فرهنگی و روان شناختی نیز به اصلاح وضعیت موجود پرداخت . از مهمترین نظریه پردازان این گروه می توان از هایدی هارتمن نام برد .
5 - فمینیسم پست مدرن (جدید): فمینیسم پست مدرن را می توان به نوعی، نقد گرایشهای فمینیستی دیگر دانست . به عقیده این فمینیست های جدید، تمام نحله های فمینیستی (بویژه رادیکالها) تلاش می کنند که تفسیری واحد و جهان شمول از جهان و از نگاه زنان ارائه کنند . اما تلاش در راه ارائه تفسیری واحد از جهان و ارائه دیدگاه خاص فمینیستی، در واقع تداوم فرهنگ مردسالارانه ای است که تلاش می کند حکایت کلی و واحدی در باب واقعیت، حقیقت، معرفت، اخلاق و سیاست ارائه کند . پست مدرنیسم، که از اساس در تضاد و خصومت با هر گونه کلیت بخشی و مخالف با تئوری پردازیهای عام مدرنیته است و بر نسبیت (4) و وجود تفاوتهای فرهنگی، منطقه ای، جنسیتی و ... تاکید می کند، چنین کلیت و وحدتی را نه مطلوب می داند و نه ممکن . ممکن نیست; زیرا تجارب زنان با توجه به طبقه، نژاد و ملیت آنان از یکدیگر متفاوت است و مطلوب نیست; زیرا امر واحد و کلی، اسطوره ای است که فلسفه و تفکر مدرن و مرسوم به کار می برد تا از طریق آن صداهای دیگر را خاموش کند . چندگانگی و کثرت (5) در این تفکر فمینیستی امری مطلوب تلقی می شود; و عقیده بر آن است که باورهای جهان شمول فمینیست های رادیکال، اشکال جدیدی از ستم را می آفریند; چرا که در گرایش رادیکال، تفاوت شرایط جوامع و فرهنگها مغفول واقع شده است . این گرایش معتقد است، روابطی که بر زنان تحمیل می شود و برخوردهایی که میان دختر و پسر تفاوت ایجاد می کند، موجب بردگی زن در طول تاریخ شده است; نه اموری مانند ازدواج و نقش مادری .
قرائتهای پست مدرن از فمینیسم - که به نوعی، نقد فمینیسم است - با واکنش منفی دیگر گرایشها روبه رو شده است و اساسا یکی از علل افول فمینیسم در اواخر قرن بیستم را، ظهور فمینیسم پست مدرن دانسته اند .
4 - فمینیسم اسلامی
ایده فمینیسم اسلامی با چالشهای نظری بسیاری روبه رو است، همان گونه که نظریه پردازان فمینیسم تاکید کرده اند، جنبش فمینیسم در غرب به رغم وجود گرایشهای مختلف عمدتا محصول لیبرالیسم است; و نیز اصل سکولاریسم و تفکیک حوزه دستورات دینی از متن جامعه، در نظریه های گوناگون این جنبش تعبیه شده است .
فمینیسم اسلامی بر اساس قرائت پست مدرن از فمینیسم، معتقد است ارائه نسخه واحد فمینیستی، بدون در نظر گرفتن شرایط منطقه ای و خصوصیات فرهنگی ملل مختلف، امری ناممکن است . این گرایش می خواهد نسخه ای بومی و متناسب با عقاید دینی، اما در عین حال مبتنی بر بسیاری از مبانی فمینیستی برای این تفکر ارائه و ترویج دهد . در واقع این گرایش برای جمع میان تفکر اسلامی از سویی و تفکر فمینیستی از سوی دیگر، پیشنهاد شده است . از جمله اهداف این گرایش، از بین بردن جو مخالف در جوامع اسلامی است; با این ادعا که آموزه های فمینیسم قابل تطبیق با اسلام است و یا این ادعا که اسلام با نگرشهای فمینیستی نیز قابل قرائت و تفسیر است .
ایده فمینیسم اسلامی با چالشهای نظری بسیاری روبه رو است، همان گونه که نظریه پردازان فمینیسم تاکید کرده اند، جنبش فمینیسم در غرب به رغم وجود گرایشهای مختلف عمدتا محصول لیبرالیسم است; و نیز اصل سکولاریسم و تفکیک حوزه دستورات دینی از متن جامعه، در نظریه های گوناگون این جنبش تعبیه شده است . حال اگر تئوری فمینیسم اسلامی منجر به قرائتی از اسلام شود که در آن از اصول مسلم اسلامی دست برداشته شود مسلما چنین گرایشی، اسلامی نخواهد بود . بنابراین به نظر می رسد واژه فمینیسم اسلامی - با حفظ مفهوم غربی آن - واژه ای متناقض نما (پارادکسیکال) است . تاکید نظریه پردازان فمینیسم اسلامی بر تفکیک میان دین باوری و دین مداری، تاکید بر تشابه حقوق زن و مرد و عدم ثبات در شریعت، مؤید این مدعاست .
5 - ملاحظه
نکته اول: امروز پس از گذشت بیش از یک قرن از آغاز گسترده جنبش فمینیسم، ارزیابی نکات مثبت و منفی در کنار آرای موافق و مخالف آن تا حد زیادی امکان پذیر شده است . سعی در از بین بردن تبعیضات و ستمهای ناروای جنسیتی; مشارکت سیاسی - اجتماعی زنان; برخورداری از حق مالکیت و استقلال اقتصادی; اعتماد به نفس زنان برای حضور در صحنه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی; ارتقای سطح علمی، فرهنگی و هنری زنان، از ویژگیهای مثبت جنبش فمینیسم ذکر می شود .
نکته دوم: در کنار ذکر این نکات بهایی که برای به دست آمدن این ویژگیها پرداخته شده نیز مورد توجه منتقدان قرار گرفته است . این گرایش علاوه بر افراطکاریها و مشکلات تئوریک و نادیده گرفتن واقعیتهای زیست شناختی و روان شناختی، در عمل نیز به عقیده منتقدان پیامدهای منفی فراوانی در پی داشته است . مهمترین پیامدهای منفی فمینیسم عبارت است از:
1 - فروپاشی نهاد خانواده، ازدواجهای غیررسمی و نامشروع، طلاقهای مکرر و تولد فرزندان نامشروع، نقش خانواده را به عنوان پایگاه مطمئن برای آرامش روحی و روانی از بین برده است; و حتی تاثیرات آن بر جامعه نیز آشکار شده است . وجود فرزندان تک والد; زایمان در سنین بالا; فناوری تولید مثل یا پدیده مادران میانجی (6) (مادرانی که با پذیرش نطفه دیگران، به عنوان ظرف جنین زحمت اجاره را متحمل می شوند و در قبال آن پول دریافت می کنند) ; کودکان سرراهی; اشتغال والدین و گریز از مسؤولیت عاطفی و تربیتی; و پرورش نسلی آسیب پذیر، خشونت گرا، غیراخلاقی و نابهنجار، همگی از جمله پیامدهای فروپاشی بنیان خانواده است .
2 - انکار ارزشها و هنجارهای اخلاقی، موجب رواج فساد، فحشا و بی بند و باری های اخلاقی گردیده است . رواج تجارت سکس و استفاده ابزاری از چهره، اندام و صدای زن در تبلیغات تجاری و سیاسی، نوع جدیدی از تحقیر شخصیت و بردگی زنان را به تصویر می کشد .
3 - پرداختن یک سویه و شتابکارانه به برخی از ارزشهای از دست رفته زنان، نظیر حق مالکیت، حق رای و مشارکت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، موجب شده است که بسیاری از ارزشهای دیگر زنان; همچون همسری و مادری، مورد غفلت و یا حمله قرار گیرد .
4 - شکست فمینیسم در اهداف پیش بینی شده یکی از مهمترین چالشهای فراروی نظریه پردازان این جنبش است . رسیدن به استقلال اقتصادی و کسب موقعیتهای برتر شغلی از مهمترین اهداف جنبشهای زنانه در غرب است; ولی امروزه بر اساس آمارهای سازمانهای بین المللی، زنان فقیرترین افراد جامعه بشری هستند; که از سویی امکان دسترسی به سرمایه ها را ندارند، و از سویی دیگر با از دست دادن کانون خانواده از امتیاز حمایت خانواده نیز محرومند .
در بعد مشارکت سیاسی - اجتماعی نیز آنچه که آرمان جنبشهای فمینیستی را تشکیل می دهد با آنچه که واقعیت امروز غرب است تفاوتهای چشمگیر دارد .
5 - دامن زدن به تقابل و تعارض میان مرد و زن از نتایج جنبشهای فمینیستی است; که صرف نظر از این که خلاف فطرت و ناموس طبیعت است بروز ناهنجاریها در سطح اجتماعی را در پی دارد .
6 - تحقیر نقش مادری، آسیب پذیری نهاد خانواده و پذیرش مسؤولیتهای اجتماعی و اقتصادی از سوی زنان، خود باعث کاهش نرخ رشد جمعیت در بسیاری از کشورهای غربی شده و بسیاری از این کشورها را با بحران کاهش جمعیت روبه رو کرده است .
نکته سوم: به هر تقدیر فمینیسم هم در ناحیه تئوری و هم در میدان عمل متاثر از بسیاری از آموزه ها و مؤلفه های دنیای مدرن، بویژه فلسفه لیبرالی و سرمایه داری است . به همین دلیل اگر چه تلاش جدی و بدون طفره برای رفع تبعیضها و زدودن تفاوتهای ناروا و ستمهای تاریخی به زنان، ضرورتی انکارناپذیر است، اما مسلما اندیشه های فمینیستی (در معنای اصطلاحی) با این مبانی و مؤلفه های ویژه و با این لوازم زیانبار، نمی تواند برای هر نظام معرفتی و هر بافت فرهنگی قابل تطبیق و توصیه باشد .
پی نوشت:
1) مطالب این بخش برگرفته و تلخیصی است از کتاب «فرهنگ واژه ها» نوشته عبدالرسول بیات، مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی، قم، چاپ دوم، 1381، صص 423 - 436 .
2. Feminism.
3. anderoguny.
4. relativity.
5. plurality.
6. surrogate mother.