هر عضوی از بدن، عیب خاص خود را دارد. عیب دست و پا، کج بودن و فلج بودن است و چشم معیوب، نابیناست؛ اما عیب دل، تهی بودن از محبت است. محبت، دل را باارزش می سازد؛ اما کدام محبت و عشق؟ نسبت به چه چیز و چه کس؟ خانه دل باید در اختیار محبتی قرار گیرد که محبوب، ارزش عشق ورزیدن و دل دادن و از خود گذشتن را داشته باشد.
اسلام نیز مکتب عشق ورزی است؛ اما نسبت به آن که بیرزد. گرچه عشق، امروزه کمی بدنام و متّهم شده است ، ولی اگر معشوق، شایسته و ارزنده باشد و عشق ما راستین، می تواند انسان را بسازد و روح او را زلال کند و جانش را بالا برد. اگر «محبت» با «شناخت» همراه گردد، آن محبوبی که از همه برتر است (همان عشق آفرین و خالق محبت و زیبایی)، محرم راز و انیس دل می شود و کسی عاشق خدا می شود که خدا را بشناسد و خوبی ها، احسان ها و نوازش هایش را درک کند.
چنین عشقی باعث می شود «خود» و «خواست ها» و «پسندها»ی خود و دیگران را در پای اراده محبوب رها سازیم. اولیای الهی، پیوسته از خدا این عشق را خواسته و آرزو کرده اند. به فرمایش زیبای حضرت سجاد(ع) در «مناجات مُحبّین»: دلی که طعم محبت خدا و دوستان خدا را بچشد، مُحال است که جایگزین دیگری برای آن برگزیند؛(4) چرا که اگر ذره ای از آتش این عشق در خرمن جان افتد، می سوزاند و خاکستر می کند و دل و جان عاشق را رو به سوی معشوق می گرداند و وی را به همدلی و همرهی با محبوب می کشاند، آنچنان که امام عارفان، علی(ع)، در مناجات با خدا می گوید:
«خدایا! از تو می خواهم که عشق خودت را نزد من محبوب تر از غیر خودت قرار دهی و عشقم را به خویش، رهنمای من به سوی خشنودی ات قرار دهی و اشتیاقم را به خود، عامل ترک گناه سازی. خدایا! بر من منّت نه، به من بنگر به چشم دوستی، و نگاه عاشقانه مرا بنگر، و از من روی برمگردان...».(5)
دلی که پر از خواسته های شیطانی و عشق به کامجویی حیوانی باشد، دیگر ظرفیتی برای شناخت خدا و عشق به او که عشقی پاک و آسمانی است نخواهد داشت. عاشق این عشق، کجا و بازنده عشق های زمینی کجا!
محبت خدا، باعث می شود که انسان در پس جلوه های ظاهری دنیا، و علل و اسباب پیدا و مشهود، به تدبیر و اراده ای پنهان هم معتقد شود و نسبت به آنچه پیش می آید، با خوش بینی برخورد کند و در معیشت هم به قسمت خدایی رضا باشد که فرجام آن، آسوده دلی و راحتی است. امام صادق(ع) می فرماید: «چه دارویی ثمربخش تر از رضا برای غم زدایی سراغ دارید؟».(6) کسی هم که به زمین و زمان بدبین است و به دید عدم رضا می نگرد پیوسته در رنج و اندوه است. ریشه بسیاری از افسردگی ها و غصه ها: «کمبود یا نبود ایمان و عشق به حیات آفرین» است. راستی محروم ماندن از این سرمایه، بدبختی نیست؟