سومین مطلبی که در تعریف معجزه،به آن اشاره شد این است که معجزات پیامبران،نشانه صدق ادعای ایشان است و از این روی،هنگامی که امر خارق العاده ای باصطلاح خاص کلامی «معجزه »نامیده می شود که علاوه بر استناد به اذن خاص الهی،بعنوان دلیلی بر پیامبری پیامبران پدید آید.و با اندکی تعمیم در مفهوم آن،شامل امور خارق العاده ای نیز می شود که بعنوان دلیل بر صدق ادعای امامت،انجام یابد.و بدین ترتیب، اصطلاح «کرامت »اختصاص می یابد به سایر خارق العاده های الهی که از اولیاء خدا صادر می شود در برابر خوارق عادتی که مستند به نیروهای نفسانی و شیطانی است مانند سحر و کهانت و اعمال مرتاضان.اینگونه اعمال،هم قابل تعلیم و تعلم است و هم بوسیله نیروی قویتری مغلوب می گردد و معمولا الهی نبودن آنها را می توان از راه فساد عقاید و اخلاق صاحبانشان نیز شناخت.نکته ای که در اینجا باید به آن توجه کرد این است که آنچه را معجزات انبیاء علیهم السلام مستقیما اثبات می کند صدق ایشان در ادعای نبوت است و اما صحت محتوای رسالت،و لزوم اطاعت از فرمانهایی که ابلاغ می کنند مع الواسطه و بطور غیر مستقیم،ثابت می شود.و به دیگر سخن:نبوت انبیاء علیهم السلام با دلیل عقلی،و اعتبار محتوای پیامهایشان با دلیل تعبدی،اثبات می گردد (3) .
نمونه ای از روایات
روایاتی که شیعه و سنی از پیامبر اکرم (ص) درباره حضرت مهدی-عجل الله فرجه الشریف نقل کرده اند فوق حد تواتر است،و تنها روایاتی که اهل سنت نقل کرده اند به تصدیق عده ای از علماء خودشان به حد تواتر می رسد! (4) و گروهی از علماء ایشان اعتقاد به آن حضرت را مورد اتفاق همه فرقه های اسلامی دانسته اند. (5) و عده ای از علماء اهل سنت،کتابهایی درباره آن حضرت و علائم ظهورشان نوشته اند. (6) اینک نمونه ای از روایات اهل سنت:
از جمله،چندین روایت از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده اند که فرمود:اگر یک روز از عمر جهان، بیشتر نمانده باشد خدای متعال آن روز را چنان طولانی خواهد کرد تا مردی از اهل بیت من و همنام من به حکومت برسد (و زمین را پر از عدل و داد کند آن چنانکه پر از ظلم و جور شده است) (7)
و از ام سلمه روایت کرده اند که رسول خدا (ص) فرمود:مهدی از عترت من و از فرزندان فاطمه است. (8)
و از ابن عباس نقل کرده اند که رسول خدا (ص) فرمود:همانا علی امام امت،بعد از من است،و از فرزندان او قائم منتظر می باشد و هنگامی که ظهور کند زمین را پر از عدل و داد می سازد چنانکه پر از ظلم و جور شده است. (9)
غیبت و راز آن
از ویژگیهای امام دوازدهم-عجل الله فرجه الشریف-که در روایات وارده از اهل بیت علیهم السلام،مورد تاکید واقع شده غیبت آن حضرت است.و از جمله،عبد العظیم حسنی از امام محمد تقی از پدرش از امیر مؤمنان علیهم السلام نقل کرده است که فرمود:قائم ما غیبتی دراز مدت دارد،و گویا شیعیان را می بینیم که در زمان غیبت او همانند حیوان گرسنه ای که دنبال چراگاه می گردد در جستجوی اویند ولی او را نمی یابند.آگاه باشید که هر کس از ایشان که بر دینش ثابت بماند و در اثر طول غیبت امامش دچار قساوت قلب نگردد در روز قیامت با من در درجه من خواهد بود.سپس فرمود:هنگامی که قائم ما قیام می کند بیعتی از هیچکس برگردن او نخواهد بود (و هیچ حاکم ستمگری تسلطی بر او نخواهد داشت) و بدین منظور، مخفیانه متولد می شود و از چشم مردم،غایب می گردد. (10)
و از امام سجاد از پدرش از امیر مؤمنان علیهم السلام روایت شده که فرمود:قائم ما دو غیبت دارد که یکی طولانی تر از دیگری است،و تنها کسانی که یقین قوی و معرفت صحیح داشته باشند بر امامت او ثابت می مانند. (11)
برای روشن شدن راز غیبت،باید نظری به سرگذشت ائمه اطهار علیهم السلام بیفکنیم.
چنانکه می دانیم بعد از رسول خدا (ص) اکثریت مردم با ابوبکر و بعد از عمر و سپس با عثمان بیعت کردند،و در اواخر حکومت وی که نابسامانیهای فراوانی در اثر تبعیضات ناروا پدید آمد دست به شورش زده او را به قتل رسانیدند و با امیر مؤمنان علی (ع) بیعت کردند.
آن حضرت که خلیفه منصوب از طرف خدا و رسول (ص) بود در طول حکومت خلفاء سه گانه برای رعایت مصالح جامعه نو بنیاد اسلامی دم فروبست و جز از سر اتمام حجت،سخنی نگفت و در عین حال،از هیچ اقدامی به نفع اسلام و مسلمین دریغ نورزید.اما دوران حکومت چند ساله خودش به جنگ با اصحاب جمل و معاویه و خوارج،سپری شد و سرانجام دست یکی از خوارج به شهادت رسید.
امام حسن مجتبی (ع) نیز به دستور معاویه مسموم شد.و پس از مرگ معاویه فرزندش یزید که اعتنایی به ظواهر اسلام هم نداشت بر اریکه سلطنت اموی تکیه زد.و با این روند نزولی می رفت که نام و نشانی از اسلام باقی نماند.از این روی،امام حسین (ع) چاره ای جز قیام ندید و با شهادت مظلومانه اش مسلمانان را تا اندازه ای هشیار و بیدار کرد و اسلام را از نابودی،نجات داد.ولی شرایط اجتماعی برای تشکیل حکومت عدل اسلامی فراهم نگردید.و از این جهت سایر ائمه اطهار (ع) به تحکیم مبانی عقیدتی و نشر معارف و احکام اسلام و تربیت و تهذیب نفوس مستعد پرداختند و در حدودی که شرایط،اجازه می داد مخفیانه مردم را به مبارزه با ظالمان و جباران،دعوت می کردند و ایشان را به تحقق حکومت الهی جهانی،امیدوار می ساختند.و بالاخره یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند.
بهر حال،ائمه اطهار علیهم السلام در مدت دو قرن و نیم توانستند با تحمل مشکلات و فشارهای فوق العاده حقایق اسلام را برای مردم بیان کنند:بخشی را بصورت عمومی،و بخشی را بطور خصوصی برای شیعیان و اصحاب خاص خودشان.و بدین ترتیب،معارف اسلامی در ابعاد گوناگونش در جامعه،انتشار یافت و بقاء شریعت محمدی،تضمین شد.و ضمنا در گوشه و کنار کشورهای اسلامی گروههایی برای مبارزه با حاکمان ستمگر تشکیل گردید و دست کم توانستند تا حدودی جلو ستمها و خودسریهای جباران را بگیرند.
ولی آنچه وحشت و اضطراب حاکمان خودکامه را بر می انگیخت وعده ظهور حضرت مهدی (عج) بود که هستی آنان را تهدید می کرد.از این روی معاصرین امام حسن عسگری (ع) بشدت ایشان را تحت نظر قرار دادند که اگر فرزندی برای آن حضرت متولد شود او را به قتل برسانند و خود آن بزرگوار را در عنفوان جوانی به شهادت رساندند.ولی اراده خدای متعال بر این،قرار گرفته بود که حضرت مهدی (عج) متولد و برای نجات جامعه بشری،ذخیره شوند.و به همین جهت بود که در زمان حیات پدرشان تا سن پنج سالگی جز افراد معدودی از خواص شیعه،کسی آن حضرت را زیارت نمی کرد و بعد از وفات پدر بزرگوارشان تماس امام بامردم بوسیله چهار نفر (12) که یکی پس از دیگری به سمت نیابت خاص،مفتخر می شدند برقرار می گردید.و از آن پس،برای مدت نامعلومی «غیبت کبری »واقع شد تا روزی که جامعه بشری، آماده پذیرش حکومت الهی جهانی شود و به امر خدای متعال ظهور فرماید.
بنابراین،راز اصلی غیبت آن حضرت این است که از شر جباران و ستمگران محفوظ بماند.و در بعضی از روایات به حکمتهای دیگری نیز اشاره شده که از جمله آنها آزمایش مردم است که بعد از اتمام حجت،چه اندازه پایدار و استوار می مانند.
البته در زمان غیبت هم مردم بکلی از فیوضات آن حضرت بی بهره نیستند و به تعبیری که در روایات آمده همانند خورشیدی که پشت ابر باشد. (13) کما بیش از نور او استفاده می کنند چنانکه افراد بی شماری هر چند بصورت ناشناس به زیارت ایشان مشرف شده و برای رفع گرفتاریهای مادی و معنوی،از آن بزرگوار،بهره مند شده اند.و اساسا حیات آن حضرت،عامل مهمی برای دلگرمی و امیدواری مردم است تا خود را اصلاح و آماده ظهور کنند.
خالقیت
بعد از اثبات واجب الوجود به عنوان نخستین علت برای پیدایش موجودات ممکن الوجود و در نظر گرفتن اینکه همگی آنها در هستی خودشان نیازمند به او هستند صفت خالقیت برای واجب الوجود،و مخلوقیت برای ممکنات انتزاع می شود.مفهوم «خالق »که بر اساس این رابطه وجودی بدست می آید مساوی با علت هستی بخش و موجد ( ایجاد کننده) می باشد و همه موجودات ممکن و نیازمند،طرف اضافه آن بوده،متصف به مخلوقیت می گردند.
ولی گاهی واژه «خلق »به معنای محدودتری در نظر گرفته می شود و تنها موجوداتی که از ماده قبلی بوجود آمده اند طرف اضافه آن،قرار می گیرد و در مقابل آن،مفهوم «ابداع »در مورد موجوداتی که مسبوق به ماده قبلی نیستند (مانند مجردات و ماده نخستین) بکار می رود.و بدین ترتیب،ایجاد به دو قسم خلق و ابداع،تقسیم می گردد.
به هر حال،خلق کردن خدا مانند تصرفات انسان در اشیاء و ساختن مصنوعات نیست که نیازی به حرکت و بکار گرفتن اندامهای بدن داشته باشد و حرکت به عنوان «فعل »و پدیده حاصل از آن به عنوان «نتیجه فعل »تلقی شود و چنان نیست که «آفریدن »چیزی و«آفریده »چیز دیگری باشد زیرا علاوه بر اینکه خدای متعال از حرکت و خواص موجودات جسمانی،منزه است اگر آفریدن خدا مصداق عینی زائد بر ذات آفریده می داشت موجودی ممکن الوجود و مخلوقی از مخلوقات خدا به شمار می رفت و سخن درباره آفریدن آن،تکرار می شد.بلکه همانگونه که در تعریف صفات فعلیه گفته شد اینگونه صفات،مفاهیمی هستند که از صفات و نسبتهایی بین خدا و خلق،انتزاع می شوند و قوام اضافه و نسبت به لحاظ عقل است.
ربوبیت
از جمله روابطی که بین خدا و خلق،لحاظ می شود اینست که مخلوقات نه تنها در اصل وجود و پیدایششان نیازمند به خدا هستند بلکه همه شئون وجودی آنها وابسته به خدای متعال است و هیچگونه استقلالی ندارند و او به هر نحوی که بخواهد در آنها تصرف می کند وامورشان را تدبیر می نماید.
هنگامی که این رابطه را به صورت کلی در نظر بگیریم مفهوم ربوبیت،انتزاع می شود که لازمه آن تدابیر امور است و مصادیق فراوانی،مانند حفظ و نگهداری کردن،حیات بخشیدن و میراندن،روزی دادن،به رشد و کمال رساندن،راهنمایی کردن و مورد امر و نهی قرار دادن و... دارد.
شئون مختلف ربوبیت را می توان به دو دسته کلی تقسیم کرد:ربوبیت تکوینی که شامل اداره امور همه موجودات و تامین نیازمندیهای آنها و در یک کلمه «کارگردانی جهان »می شود،و ربوبیت تشریعی که اختصاص به موجودات ذی شعور و مختار دارد و شامل مسائلی از قبیل فرستادن انبیاء و نازل کردن کتب آسمانی و تعیین وظایف و تکالیف و جعل احکام و قوانین می گردد.
حاصل آنکه:ربوبیت مطلقه الهی بدین معنی است که مخلوقات در همه شئون وجودی، وابسته به خدای متعال هستند و وابستگیهایی که به یکدیگر دارند سرانجام،به وابستگی همه آنها به آفریننده،منتهی می شود و اوست که بعضی از آفریدگان را بوسیله بعضی دیگر اداره می کند و روزی خواران را بوسیله روزیهایی که می آفریند روزی می دهد،و موجودات ذی شعور را با وسایل درونی (مانند عقل و سایر قوای ادراکی) و با وسایل بیرونی (مانند پیامبران و کتب آسمانی) هدایت می کند و برای مکلفین،احکام و قوانینی وضع،و وظایف و تکالیفی تعیین می کند.
ربوبیت نیز مانند خالقیت،مفهومی است اضافی با این تفاوت که در موارد مختلف آن،اضافات خاصی بین خود مخلوقات هم در نظر گرفته می شود چنانکه در مورد رازقیت گفته شد.
با دقت در مفهوم خالقیت و ربوبیت و اضافی بودن آنها روشن می شود که این دو با یکدیگر تلازم دارند و محال است رب جهان غیر از خالق آن باشد بلکه همان کسی که مخلوقات را با ویژگیهای خاص و وابستگی به یکدیگر می آفریند آنها را نگهداری و اداره هم می کند.و در حقیقت،مفهوم ربوبیت و تدبیر،از کیفیت آفرینش مخلوقات و همبستگی آنها انتزاع می شود.
الوهیت
درباره مفهوم «اله »و«الوهیت »بحثهای زیادی میان صاحب نظران،انجام گرفته که در کتب تفسیر قرآن،مضبوط است.معنایی که به نظر ما رجحان دارد اینست که «اله »به معنای «پرستیدنی »یا«شایسته عبادت و اطاعت »است مانند«کتاب »به معنای «نوشتنی »و چیزی که شانیت نوشتن را دارد.
طبق این معنی،الوهیت صفتی است که برای انتزاع آن باید اضافه عبادت و اطاعت بندگان را نیز در نظر گرفت.و هر چند گمراهان،معبودهای باطلی را برای خودشان برگزیده اند اما کسی که شایستگی عبادت و اطاعت را دارد همان کسی است که خالق و رب ایشان می باشد.و این حد نصاب اعتقادی است که می بایست هر کسی درباره خدای متعال داشته باشد یعنی علاوه بر اینکه خدا را به عنوان واجب الوجود و آفریدگار و کردگار و صاحب اختیار جهان می شناسد باید او را شایسته عبادت و اطاعت نیز بداند و به همین جهت،این مفهوم در شعار اسلام (لا اله الا الله) اخذ شده است.
صفات ذاتیه و فعلیه
صفاتی که به خدای متعال،نسبت داده می شود یا مفاهیمی است که با توجه به نوعی از کمال، از ذات الهی انتزاع می شود مانند حیات و علم و قدرت،و یا مفاهیمی است که از نوعی رابطه بین خدای متعال و مخلوقاتش انتزاع می شود مانند خالقیت و رازقیت.دسته اول را«صفات ذاتیه »و دسته دوم را«صفات فعلیه »می نامند.
فرق اصلی بین این دو دسته از صفات آنست که در دسته اول،ذات مقدس الهی،مصداق عینی آنهاست،اما دسته دوم حکایت از نسبت و اضافه ای بین خدای متعال و آفریدگان دارد و ذات الهی و ذوات مخلوقات به عنوان طرفین اضافه در نظر گرفته می شوند مانند صفت خالقیت که از وابستگی وجودی مخلوقات به ذات الهی،انتزاع می شود و خدا و مخلوقات،طرفین این اضافه را تشکیل می دهند و در خارج،حقیقت عینی دیگری غیر از ذات مقدس الهی و ذوات مخلوقات بنام «آفریدن »وجود ندارد.البته خدای متعال در ذات خود،قدرت بر آفریدن دارد ولی «قدرت »از صفات ذات است و«آفریدن »مفهومی است اضافی که از مقام فعل،انتزاع می شود و از اینروی «آفریدگار»از صفات فعلیه بشمار می آید مگر اینکه بمعنای «قادر بر آفریدن »در نظر گرفته شود که بازگشت به صفت قدرت می کند.
مهمترین صفات ذاتیه الهی،حیات و علم و قدرت است.و اما سمیع و بصیر اگر به معنای عالم به مسموعات و مبصرات،یا قادر بر سمع و ابصار باشد بازگشت به علیم و قدیر می کند و اگر منظور از آنها شنیدن و دیدن بالفعل باشد که از رابطه بین ذات شنونده و بیننده با اشیاء قابل شنیدن و دیدن انتزاع می شود باید از صفات فعلیه شمرده شود چنانکه گاهی «علم »نیز به همین عنایت بکار می رود و بنام «علم فعلی »موسوم می گردد.
بعضی از متکلمین،کلام و اراده را نیز از صفات ذاتیه بشمار آورده اند که بعدا درباره آنها حث خواهد شد.
اثبات صفات ذاتیه
ساده ترین راه برای اثبات حیات و قدرت و علم الهی اینست که این مفاهیم هنگامی که در مورد مخلوقات بکار می رود حکایت از کمالات آنها می کند پس باید کاملترین مرتبه آنها در علت هستی بخش،موجود باشد.زیرا هر کمالی که در هر مخلوقی یافت شود از خدای متعال است و بخشنده آنها باید واجد آنها باشد تا به دیگران افاضه کند و ممکن نیست کسی که حیات را می آفریند خودش فاقد حیات باشد یا کسی که علم و قدرت را به مخلوقات،افاضه می کند خودش جاهل و ناتوان باشد.پس وجود این صفات کمالیه در بعضی از مخلوقات،نشانه وجود آنها در آفریدگار متعال می باشد بدون اینکه توام با نقص و محدودیتی باشد.به دیگر سخن:خدای متعال،دارای حیات و علم و قدرت نامتناهی است.اینک به توضیح بیشتری درباره هر یک از این صفات می پردازیم.
پی نوشتها:
3.ر.ک:درس چهارم و درس بیست و یکم از همین کتاب.
4.مانند این آیات:«و یکون الدین کله لله »،«لیظهر علی الدین کله »«بقیه الله خیر لکم ».
5.ر.ک:بحار الانوار،ج 51،ص 44-46.
6.ر.ک:صواعق ابن حجر:ص 99،نور الابصار شبلنجی:ص 155،اسعاف الراغبین:ص 140، الفتوحات الاسلامیة:ج 2،ص 211.
7.ر.ک:شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه:ج 2،ص 535،سبائک الذهب سویدی:ص 78،غایة المامول:ج 5،ص 362.
8.مانند کتاب «البیان فی اخبار صاحب الزمان »تالیف حافظ محمد بن یوسف گنجی شافعی که در قرن هفتم می زیسته،و کتاب «البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان »تالیف متقی هندی که در قرن دهم می زیسته است.
9.ر.ک:صحیح ترمذی:ج 2،ص 46،صحیح ابو داود:ج 2،ص 207،مسند ابن حنبل:ج 1،ص 378،ینابیع المودة:ص 186،258،440،488،490.
10-ر.ک:اسعاف الراغبین:ص 134،نقل از صحیح مسلم و ابو داود و نسائی و ابن ماجه و بیهقی.
11.ر.ک:ینایع الموده:ص 494.
12.ر.ک:منتخب الاثر:ص 255.
13-ر.ک:منتخب الاثر:ص 251.