گفتنی های نخستین
هر زبانی میراث دار احساس ها، دانش ها، بینش ها، روش ها و پیشینه صاحبان آن زبان است. زبانْ آگاهی و توان دریافت مفاهیم زبان های دیگر و برگردان آن، تنها راه انتقال و تبادل اندیشه ها، فرهنگ ها،تمدن ها و ضروری ترین راه برای تفاهم بین انسان ها است.
فرهنگ بشری به زبان ها و لغات گونه گونْ شکل یافته، تدوین گشته و رشد کرده است و به همین شکل فرهنگ آسمان بنیاد وحی، گنجینه شده است.
بنابراین، بنیادی ترین راه دریافت این فرهنگ ها زبانْ آگاهی است. ملتی که کم تر زبان ها را بشناسد، از فرهنگ و تمدن بشری بیش تر دور می ماند و در ارائه پیام ها و مفاهیم خویش به دیگران، ناتوان تر است.
اکنون گرچه پدیده های مختلف هنری و تصویری در نشان دادن اندیشه ها و احساس ها کاربرد فرا ملیتی دارد و گرچه هم دلی از هم زبانی بهتر است، لیکن برگردان درست و گویای یک فرهنگ یا یک مکتب و ارائه توان مند و پویای ره یافت های آن، بدون زبان آوری و زبان فهمی ممکن نیست.
روحِ فکر پرور، فرهنگ ساز و تمدن آفرین اسلام نیز بستر مناسبی برای مترجمان فکرها و فرهنگ های بیگانه پدید آورد و از سوی دیگر فرهنگ اسلامی را در میان ملل دیگر گستراند. بدین گونه است که تمدن های بزرگ و فرهنگ های غنی و جهان گیر، پیوسته وام دار مترجمان و زبان شناسان بوده اند.
با توجه به این همه، زبانْ آگاهی یکی از ارزشمندترین دانش هاست.
بی تردید در قلمرو دین اسلام، که رسالت جهانی و جاودانی دارد و همه ملل، مخاطب آنند، این زبان آگاهی یک ضرورت تبلیغی و دینی و ارتباطی پیدا می کند.
در این نوشته با ارائه پژوهش های گونا گون، نشان داده می شود که پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) توان فهمیدن لغات گوناگون و سخن گفتن و نوشتن به همه زبان ها و گویش ها را داشتند، چه زبان هایی که تا کنون شناخته شده و چه زبان هایی که ناشناخته مانده است. این ادعا با ادله بسیار استوار و انکار ناپذیر، اثبات گردیده است.
واقعیت های بی شمار تاریخی نشان می دهد که آنان، به زبان های رومی، سندی، چینی، خزری، فارسی، حبشی، هندی، ترکی، عبری، سُریانی و نَبَطی، سَقْلَبی، یونانی، آفریقایی و… سخن گفته اند، نامه نگاشته اند یا متون کتاب های مذهبی پیشینیان را به همان زبان ها قرائت کرده اند.
تصریح به زبانْ آگاهی برخی از پیامبران پیشین در روایات
در معارف اسلامی به زبانْ آگاهی برخی از پیامبران تصریح شده است؛ مثلاً در قرآن کریم می خوانیم: «قال اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم؛1 [یوسف] گفت: مرا بر خزانه های این سرزمین بگمار، بی تردید من پاسداری دانا هستم.»
امام صادق(ع) در تفسیر این آیه فرموده اند: «قال حفیظ بما تحت یدیّ علیم بکل لسان؛2 من آن چه را در قلمرو مدیریت خویش دارم پاس می دارم و به همه زبان ها آگاهم.»
علامه مجلسی(ره) به نقل از عرائس آورده اند: با این که حضرت یوسف(ع) در آن هنگام تنها سی بهار از روزگارش سپری شده بود به زبان های گوناگون سخن می گفت.3
و درباره حضرت سلیمان، از قول امام صادق(ع) چنین نقل شده است:
«اعطی سلیمان بن داود(ع) مع علمه معرفة المنطق بکل لسان ومعرفة اللغات ومنطق الطیر والبهائم والسّباع فکان اذا شاهد الحروب تکلم بالفارسیة واذا قعد لعمّاله وجنوده واهل مملکته تکلم بالرومیة فاذا خلا مع نسائه تکلم بالسریانیة والنبطیة واذا قام فی محرابه لمناجاة ربّه تکلم بالعربیة واذا جلس للوفود والخصماء تلکم بالعبرانیة؛ 4 افزون بر دانش سلیمان، پسر داوود، به او معرفت گفتار با هر زبان و هر لغت و معرفت گفتار با پرندگان، حیوانات و درندگان داده شده بود.
او هر گاه در میدان های جنگ حضور می یافت، به پارسی سخن می گفت و آن گاه که به فرمان روایی برای کارگران، سپاهیان و مردم می نشست به زبان رومی حرف می یزد و زمانی که با همسرانش خلوت داشت به زبان سُریانی و نَبَطی تکلم می کرد و وقتی در محرابش به نیایش برمی خاست، زبان به عربی می گشود و آن هنگام که با میهمانان و دشمنان، سخن می گفت، سخن گفتنش عبرانی بود.»
پرسیدم از آن کسی که برهان دانست |
کان کیست که او حقیقت جان دانست |
بگشاد زبان و گفت ای آصف رای |
این منطق طیر است، سلیمان دانست 5 در قرآن کریم آمده است: وما ارسلنا من رسول الاّبلسان قومه لیبیّن لهم؛6 و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [حقایق را] برای آنان بیان کند. علامه طباطبایی در تفسیر این آیه نوشته اند: مقصود از فرستادن پیامبر، به زبان قومش این است که: آن پیامبر با زبان قومی که نَسَباً از آنان بود [زبان مادری و قومی] سخن می گفت، برای این که خداوند متعال به هجرت لوط(ع) از کَلْدَه که سُریانی زبان بودند به مؤتفکات که زبانشان عبرانی بود تصریح کرده است. و در چند آیه آن ها را قوم لوط خوانده است.7 از این تفسیر، زبانْ آگاهی حضرت لوط نیز به دست می آید. علامه طباطبایی سپس می افزایند: اما پیامبران اولوالعزم که برای بیش تر از یک امت فرستاده شده اند، اقوام دیگرِ ناهم زبانشان را به راه خدا فرا می خوانده اند، به دلیل دعوت حضرت ابراهیم(ع) از اعراب حجاز به حج و فراخواندن موسی(ع) فرعون و قومش را به سوی ایمان و دعوت های فراگیر و عمومی پیامبر اکرم(ص) قرآن که دارای دعوت هایی از یهود، نصاری و جز آن هاست، پذیرفتگی ایمان آن اقوام را بیان می کند. همین طور فراگیر بودن دعوت حضرت نوح از آن استفاده می شود.8
زبانْ آگاهی پیامبر اکرم(ص) براساس روایات و واقعیت های تاریخی و سنگ پایه های عقلی و اعتقادی، پیامبر اکرم(ص) آگاه به همه زبان ها بوده اند و توان نوشتن به همه زبان ها را داشته اند. صفّار9 در کتاب بصائر الدّرجات که از نخستین کتاب های روایی ماست و در عصر امامان(ع) تدوین شده، بابی دارد با عنوان «باب فی ان رسول الله(ص) کان یقرء ویکتب بکل لسان.»10 این باب درباره سخن گفتن و نوشتن پیامبر اکرم(ص) به همه زبان هاست. در این باره روایات صریح و استواری داریم از جمله:
یک. حدثنا احمد بن محمد عن ابی عبدالله البرقی عن جعفر بن محمد الصوفی قال: سألت ابا جعفر محمد بن علی الرضا(ع) وقلت له: یابن رسول الله، لم سمی النبی الامی. قال: ما یقول الناس؟ قال: قلت له: جعلت فداک یزعمون انما سمی النبی الامی لانه لم یکتب فقال: کذبوا علیهم لعنة الله انی یکون ذلک والله تبارک وتعالی یقول فی محکم کتابه: «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة» فکیف کان یعلمهم ما لا یحسن والله لقد کان رسول الله(ص) یقرأ ویکتب باثنین وسبعین11 لسانا وانما سمی الامی لانه کان من اهل مکة ومکة من امهات القری وذلک قول الله تعالی فی کتابه: «لتنذر ام القری ومن حولها»12 جعفر بن محمد صوفی گفت: «از امام جواد(ع) پرسیدم: ای فرزند رسول خدا(ص)! چرا پیامبر، «اُمیّ» نامیده شده است؟ حضرت فرمود: مردم چه می گویند؟ گفتم: فدایت شوم مردم می پندارند که پیامبر، «اُمیّ» نامیده شده است چون چیزی ننوشت. حضرت فرمود: دروغ پنداشته اند، لعنت خدا بر آن ها باد! چگونه می شود این سخن درست باشد، با این که خدای والا و برین در کتاب استوار خویش می گوید: «او در میان امیّون، پیامبری از خودشان برانگیخت. آن پیامبر، آیاتش را بر آنان می خواند و مهذّبشان می کند و کتاب و حکمت بدیشان می آموزد.»13 اکنون چگونه می تواند بیاموزد چیزی را که نیک نمی داند؟ به خدا سوگند، پیامبر خدا(ص) با هفتاد و دو زبان می خواند و می نوشت و «اُمیّ» نامیده شده است! چون او از اهل مکه بود و مکه، از «اُمهات قرا» است. خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است: «لتنذر ام القری ومن حولها؛14 تا بیم دهی مردم اُمّ القری (مکه) و آنان را که در کرانه های آن زیست می کنند.»
دو. در قرآن کریم آمده است: «واوحی الی هذا القرآن لأنذرکم به ومن بلغ؛ 15 و این قرآن بر من وحی شده است تا شما و هر کس را که این پیام به او برسد، بیم دهم.» امام صادق(ع) در تفسیر این آیه فرمودند: «بکل لسان؛16 من شما و هر کس را که این پیام به او برسد، با همه زبان ها بیم می دهم.» ودر روایت دیگری امام صادق(ع) در وصف رسول خدا(ص) فرمودند: «ویخاطب کل قوم بألسنتهم؛17 با هر قومی به زبان خودشان سخن می گفت.»
سه. در حدیث دیگری آمده است: عن ابی ذرالغفاری قال: والله الذی لا اله الا هو، ما مات ابوطالب حتی أسلم بلسان الحبشة وقال لرسول الله(ص): أتفقه الحبشة؟ قال: یا عم ان الله علمنی جمیع الکلام. قال: یا محمد! اسدان لمصافاقا لها لاها، یعنی أشهد مخلصاً لا اله الا الله. فبکی رسول الله(ص) وقال: ان الله اقرّ عینی بأبی طالب؛18 ابوذر گفت: سوگند به خدایی که معبودی جز او نیست. حضرت ابو طالب پیش از مرگش به زبان حبشه، ایمان آورد. از پیامبر اکرم(ص) پرسید: زبان حبشه را می دانی. فرمود: خداوند، همه زبان ها را به من آموخته است. حضرت ابو طالب گفت: شهادت می دهم از روی اخلاص و یقین که نیست مستحق عبادتی مگر خدای رب العالمین. آن گاه پیامبر اکرم(ص) گریست و فرمود: خداوند، چشمم را به ابو طالب روشن ساخت.» باید بگویم: جمله ای که با «یا محمد» آغاز شده است، به زبان حبشی است.19 زبانْ آگاهی پیامبر اکرم(ص) چنان مشهور بوده است که درباره سیره و ویژگی های آن حضرت گفته اند: «کان ینطق بلغات کثیرة؛ 20 به زبان های گوناگون سخن می گفت.» گفتنی است درباره خواندن و نوشتن آن حضرت، امام صادق(ع) فرمودند: «ان النبی(ص) کان یقرأ ویکتب ویقرأ ما لم یکتب؛ 21 بی تردید پیامبر اکرم(ص) می خواندند و می نوشتند و چیزی را خودشان ننوشته بودند، قرائت می کردند. (یا چیزی را که نوشته نشده بود می خواندند.) با سندهای استوار و تردید ناپذیر از شیعه و سنی نقل شده است که پیامبر اکرم(ص) در واپسین لحظات زندگی خویش فرمودند: «إئتونی بدواة وکتف أکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده ابدا؛22 دوات و استخوان کتفی بیاورید تا نوشته ای بنگارم که هیچ گاه پس از آن، گمراه نوشید.» تعبیر روشن «أکتب لکم» دلالت بر نگاشتن خود پیامبر اکرم(ص) دارد. بنا براین، آیه چهل و هشت سوره عنکبوت که خطاب به پیامبر خدا(ص) می گوید: تو پیش از این نمی خواندی و نمی نوشتی، در ارتباط با زندگی پیامبر اکرم(ص) پیش از بعثت است. 23 و چه زیبا گفت جامی:
ازو شد عقل کل دانا زهی امیّ ناخوانا |
که خواند ابحد، ابراهیم و آدم در دبستانش زبانْ آگاهی امامان(ع) در روایات امیرالمؤمنین، علی(ع) فرمودند: انی لأسمع کل قوم الجبارین والمنافقین بلغاتهم؛24 بی شک من پیامم را به گوش همه اقوام ستم گر و منافق، با زبان خودشان می رسانم. در برخی از روایات یکی از نشانه های شناخت امام معصوم(ع) سخن گویی به همه زبان ها ذکر شده است:
یک. عن ابی الجارود قال: سألت ابا جعفر الباقر(ع) بم یعرف الامام؟ قال: بخصال: اولها نص من الله تبارک و تعالی علیه ونصبه علَماً للناس حتی یکون علیهم حجة لان رسول الله(ص) نصب علیّاً وعرفه الناس باسمه وعینه وکذلک الأئمة(ع) ینصب الاول الثانی وان یسأل فیجیب وان یسکت عنه فیبدی ویخبر الناس بما یکون فی غد ویکلم الناس بکل لسان ولغة.25 ابو جارود گفت: از امام باقر(ع) پرسیدم: امام به چه چیزی شناخته می شود؟ فرمود: به خصلت هایی؛ خصلت نخست این است که بر امامت او باید نصّی از جانب خداوند متعال باشد و خداوند او را به عنوان نشانه برای مردم بگمارد تا بر آنان حجت گردد. رسول خدا(ص)، علی(ع) را به امامت برگماشت و او را با نام، به مردم معرفی کرد و مشخص ساخت. همین گونه امام اول، امام دوم را به امامت می گمارد. [امام جلوتر، امام پس از خویش را] و امام باید به پرسشی که از او می شود پاسخ دهد و هنگامی که در محضر او سکوت می شود آشکار سازد (یا خود آغاز کند) و مردم را از رویدادهایی که در آینده روی می دهد آگاه سازد و با مردم به هر زبان و لغتی سخن گوید.»
دو. امام صادق(ع) به یکی از غلامان غیر عربشان گفتند: «تکلم بأی لسان شئت فانی أفهم عنک؛26 به هر زبانی می خواهی سخن بگو من می فهم.» و به غلام دیگری فرمودند: «تکلم بأی لسان شئت سوی العربیة؛ 27 به هر زبانی که می خواهی غیر از عربی سخن بگو.»
سه. عمّار ساباطی روزی پس از این که امام صادق(ع) به زبان نبطی با او سخن گفتند، به حضرت عرض کرد: من هیچ نبطی را فصیح تر از شما در زبان نبطی ندیدم. آن حضرت فرمودند: ما در همه زبان ها از دیگران، فصیح تریم.28
چهار. شخصی از امام موسی بن جعفر(ع) پرسید: امام با چه چیزهایی شناخته می شود؟ امام(ع) در شمار چیزهایی که در پاسخ گفتند این بود که: «ویکلّم الناس بکل لسان29؛ [یکی از راه های شناخت امام این است که] با هر زبانی با مردم سخن بگوید،»
پنج. نصر بن مزاحم از امام رضا(ع) درباره اوصاف امام هفتم(ع) پرسید، آن حضرت پاسخ دادند: «ان موسی بن جعفر عَمَّرَ برهة من الزمان فکان یکلم الانباط بلسانهم ویکلم اهل خراسان بالدّریّة واهل روم بالرومیة ویکلّم العجم بالسنتهم؛30 موسی بن جعفر(ع) در برهه ای از زمان بزیست. او با نبطی ها به زبان خودشان و با مردم خراسان به زبان فارسی دری و با رومیان به زبان رومی و با غیر عرب به زبان های خودشان سخن می گفت.»31
شش. امام رضا(ع) در شمار دلیل های که برای امامت، بر شمردند فرمودند: وان یکون عالماً بجمیع اللغات حتی لایخفی علیه لسان واحد فیحاجّ کل قوم بلغتهم…؛ وامام باید همه زبان ها را بداند تا هیچ زبانی بر او پوشیده نباشد و با هر جامعه ای به زبان خودشان احتجاج کند.»
هفت. «فابتدأ عمرو بن هدّاب فقال: ان محمد بن الفضل الهاشمی ذکر عنک أشیاء لا تقبلها القلوب. فقال الرضا(ع) وما تلک؟ قال: اخبرنا عنک انک تعرف کل ما أنزله الله وأنک تعرف کل لسان ولغة، فقال الرضا(ع): صدق محمد بن الفضل فأنا أخبرته بذلک فهلموا فاسألوا. قال: فإنا نختبرک قبل کل شئ بالالسن واللغات وهذا رومی وهذا هندی وفارسی وترکی فاحضرناهم فقال(ع): فلیتکلموا بما احبوا اجب کل واحد منهم بلسانه ان شاء الله. فسأل کل واحد منهم مسألة بلسانه ولغته فأجابهم عما سألوا بالسنتهم ولغاتهم فتحیّر الناس وتعجبوا واقروا جمیعاً بأنه افصح منهم بلغاتهم؛ 32 عمرو بن هدّاب سخن گفتن آغاز کرد و خطاب به امام رضا(ع) گفت: محمّد بن فضل هاشمی درباره شما چیزهایی گفت که دل ها باور نمی کند. امام رضا(ع) فرمودند: آن چیزها چه بود؟ گفت: به ما خبر داد که شما هر چه را خدا فرو فرستاده می دانید و به همه زبان ها و لغت ها آگاهید. امام رضا(ع) فرمودند: محمد بن فضل، راست گفته است. من به او چنین گفته ام. اکنون بیایید و بپرسید. عمرو بن هدّاب گفت: ما نخست شما را با زبان ها و لغت ها آزمایش می کنیم. افرادی از رومیان، هندیان، فارسیان و ترک ها حاضر کردیم. امام رضا(ع) فرمودند: هرچه دوست دارند بگویند من هر کدام را به زبان او پاسخ می دهم. ان شاء الله! آن گاه هر یک از آنان مسئله ای را به زبان خود پرسید و امام رضا(ع) پاسخ او را به همان زبان می دادند. مردم، حیرت زده شدند و تعجب کردند و همه اعتراف کردند: آن حضرت از همه آنان در زبانشان فصیح تر است.»
هشت. و در سلام منقول از امام جواد(ع) نسبت به پدر گران قدرشان آمده است: السلام علی قمر الأقمار، المتکلم مع کل لغة بلسانهم، القائل لشیعته ما کان الله لیولیّ اماماً علی امة حتی یعرفه بلغاتهم؛ 33 سلام بر ماه ماهان، آن کس که با اهل هر زبانی به زبان خودشان سخن گفت. آن که به شیعیانش گفت: خداوند [متعال] بر هیچ امتی، امامی نمی گمارد مگر این که او را به زبان آنان آشنا می سازد.»
حجت خدا باید زبان آگاه باشد بنگرید: یک. عن الهروی قال: کان الرضا(ع) یکلّم الناس بلغاتهم وکان والله افصح الناس واعلمهم بکل لسان ولغة. فقلت له یوما: یابن رسول الله، انی لأعجب من معرفتک بهذه اللغات علی اختلافها. فقال: یا أبا الصلت، انا حجة الله علی خلقه وما کان لیتخذ حجة علی قوم وهو لایعرف لغاتهم؛34 ابا صلت هروی گفت: امام رضا(ع) با مردم به زبان های آن ها سخن می گفتند. به خدا سوگند آن حضرت فصیح ترین و داناترین مردم به هر زبان و لغتی بود. روزی به آن حضرت گفتم: ای پسر رسول خدا! من از آگاهی شما به این زبان ها گوناگون در شگفتم. حضرت فرمود: ای ابا صلت! من حجت خدا بر مردمم و خداوند، حجتی که زبان آنان را نداند بر جامعه ای نمی گمارد. دو. روی عن ابی حمزة، نصیر الخادم، قال: سمعت أبا محمد(ع) غیر مرة یکلّم غلمانه وغیرهم بلغاتهم وفیهم روم وترک وصقالبة، فتعجبت من ذلک وقلت هذا ولد بالمدنیة ولم یظهر لأحد حتی قضی أبوالحسن ولا رآه احد فکیف هذا؟ احدث بهذا نفسی. فاقبل علی وقال: ان الله بیّن حجته من بَیْن سائر خلقه واعطاه معرفة کل شئ فهو یعرف اللغات والأنساب والحوادث ولولا ذلک لم یکن بین الحجة والمحجوج فرق؛ 35 از ابوحمزه، نصیر خادم، روایت شده است که گفت: من مکرر می شنیدم که امام عسکری(ع) با غلامان و غیر غلامانشان که رومی یا ترک یا از صقالبه بودند به زبان آن ها سخن می گفتند. از این رو من شگفت زده بودم، با خود می گفتم: این حضرت (امام عسکری ع ) در مدینه به دنیا آمد و تا هنگام مرگ امام هادی(ع) بر کسی آشکار نگشت و کسی او را ندید پس چگونه با این زبان ها آشناست؟ امام عسکری(ع) روی به من کرد و فرمود: بی شک، خداوند حجّتش را از میان مردم، مشخص کرده است و به او شناخت هر چیزی را عطا کرده و او زبان ها، نسب ها و رویدادها را می داند و اگر چنین نبود بین حجّت و آن کس که حجّت نیست (حجّت برای او آمده است) فرقی وجود نداشت.»
توضیح: «ابا محمد» کنیه امام حسن عسکری(ع) است. «ابوالحسن» کنیه پنج تن از امامان(ع) است و در این روایت مقصود از «ابوالحسن» حضرت امام هادی(ع) هستند. واژه «صقالبه» در روایات، بسیار به کار رفته است. این کلمه، جمع «صَقْلَبْ»، «صَقْلاب»، «صَقْلَبی» و «صَقْلابی» است. دهخدا به نقل از دائرة المعارف اسلامی فرانسه آورده است: «این کلمه، بدون شک مأخوذ از کلمه یونانی اسکلابنوی، اسکلابوی می باشد.» و به نقل از قاموس الاعلام ترکی نوشته است: «اعراب، اسلاوها را به این نام (صقلاب) می خوانند و در اثر بُعْد مسافت وفِقدان وقایع تاریخی مشهور، معلومات جغرافیون عرب، در حق اینان بسیار مشوّش است. احمد بن فضلان، اول کسی است که در حق اینان اطلاعات و اخباری بیان کرده و وی از طرف المقتدر بالله، خلیفه عباسی به سمت سفیری نزد پادشاه صقالبه اعزام شده بود.» وفیروز آبادی نگاشته است: «الصَقْالِبَة جیل تتاخم بلادهم بلاد الخزر بین بُلْغَرْ وقسطنطنیه؛ 36 صقالبه، نسلی هستند که سرزمینشان، هم مرز سرزمین خزر است و بین بلغارستان و قسطنطنیه قرار دارد.» سه. امام صادق(ع) فرمودند: «ان الله لایجعل حجّة فی أرضه یسال عن شئ فیقول لا أدری؛ 37 بی شک، خداوند حجتی که چیزی از او پرسیده شود و بگوید نمی دانم در زمینش قرار نمی دهد.» فصل الخطاب در روایات زیادی تصریح گردیده است که به امامان(ع) «فصل الخطاب» عطا شده است. در زیارت جامعه نیز می خوانیم: «فصل الخطاب عندکم» و در روایات دیگری «فصل الخطاب» به زبانْ آگاهی و آشنایی با لغات تفسیر شده است. بنگرید:
یک. قال امیر المؤمنین(ع): ولقد أعطیت خصالاً ما سبقنی إلیها احد قبلی. علمت المنایا والبلایا والأنساب وفصل الخطاب فلم یفتنی ما سبقنی ولم یعزب عنی ما غاب عنی؛ 38 محققاً به من خصلت هایی داده شده است که در آن ها هیچ کس بر من پیشی ندارد؛ دانستن مرگ ها، رویدادهای ناگوار، نسب ها و «فصل الخطاب» به من آموزش داده شده است. پس علم به آن چه پیش از من سپری شده است از دستم نرفته و علم به آن چه پنهان است، از دست رس من دور نیست.»
دو. امام رضا(ع) فرمودند: مرعشی«أو ما بلغک قول امیرالمؤمنین(ع): اوتینا فصل الخطاب، فهل فصل الخطاب الا معرفة اللغات؟39؛ آیا سخن امیر المؤمنین(ع) به تو نرسیده است که فرمود: به ما «فصل الخطاب» داده شده است. آیا «فصل الخطاب» چیزی غیر از شناخت زبان هاست؟»40
زبانْ آگاهی، پرتوی از دانش بی کران امامان(ع) زبانْ آگاهی پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) نمودی از دانش بی کران آنان است. اکنون نگاهی به این مسئله بنیادین می افکنیم. ما بر این باوریم که خداوند متعال، گنجینه های نامحدود علوم را به پیامبر اکرم(ص) و امامان (ع) آموخته است. این باور استوار، مبتنی بر دلیل های تردید ناپذیر زیرین است:
1 نصوص قطعی؛ 2 ادلّه عقلی؛ 3 میراث عظیم علمی؛ 4 واقعیت های انکار ناپذیر تاریخی. نصوص دینی نشان می دهد که آنان، اقیانوس های بی کران معارفند. بنگرید: «فقال [ابو عبد الله] ورب الکعبة ورب البنیة ثلاث مرات لو کنت بین موسی والخضر لأخبرتهما أنی أعلم منهما ولأتبأتهما بما لیس فی أیدیهما، لأن موسی والخضر(ع) اعطیا علم ما کان ولم یعطیا علم ما یکون وما هو کائن حتی تقوم الساعة وقد ورثناه من رسول الله(ص) وراثة؛41 امام صادق(ع) سه بار فرمود: سوگند به پروردگار این کعبه، سوگند به پروردگار این بنا، اگر من با موسی و خضر بودم به آن ها خبر می دادم که از آن ها داناترم و آنان را از آن چه در اختیارشان نبود، آگاه می ساختم، زیرا به موسی و خضر(ع) علم آن چه گذشته است، عطا شده بود ولی علم آن چه تا روز قیامت واقع می شود، عطا نشده بود لیکن ما از راه وراثت، آن علم را از رسول خدا(ص) به دست آورده ایم.» امام صادق(ع) در روایت دیگری فرمودند: «إنی لأعلم ما فی الأرض وأعلم ما فی الجنة وأعلم ما فی النار وأعلم ما کان و ما یکون؛42 من آن چه را در آسمان ها و زمین است می دانم و آن چه را در بهشت و دوزخ است می دانم و گذشته و آینده را می دانم.» امیر المؤمنین(ع) فرمودند: «سلونی فان عندی علم الاولین والآخرین؛43 از من سؤال کنید، بی تردید، دانش پیشینیان و پسینیان پیش من است.» و فرمودند: «ولولا آیة فی کتاب الله لأخبرتکم بما کان و ما یکون وما هو کائن44 الی یوم القیامة وهی هذه الآیةسیمحو الله ما یشاء ویثبت وعنده ام الکتاب؛ز 45 اگر نبود آیه ای در قرآن، خبری می دادم به شما از آن چه بود، آن چه خواهد آمد و آن چه هست و آن آیه این است: سخدا آن چه را بخواهد محو یا اثبات می کند و اصل کتاب نزد اوست.ز» با ادله عقلی فراوان به دست می آید که: عصمت داشتن، انسان کامل بودن، صاحب ولایت و حجت بودن، بدون برخورداری از آن معارف عظیم و نا محدود ممکن نیست. از سوی دیگر، میراث غنی زندگی ساز و نور بخش آنان که مجموعه هایی از سخنرانی ها، سخنان کوتاه، مناظره ها، نامه ها، کتاب ها، تفسیرها، دعاها، شعرها، پاسخ ها و آموزش های آن بزرگواران است و در هزاران کتاب نگارش یافته است و بنیان فکر، فرهنگ، فقه و باورهای ما گشته است. این گنجینه های محسوس و مکتوب، این میراث گران بار علمی اکنون در پیش چشم همه دانش پژوهان جهان است و هر کاوش گر هشیار و دانش ور بیداری در می یابد که این معارف عظیم، دست یافت بشر نیست و پایه در دریافت های تخیلی، عقلی، تجربی و آزمایش گاهی ندارد، بلکه تنها و تنها تبلوری از علوم الهی آن سروران است. مگر می شد بدون دریافت های الهی و در محیط دور از فرهنگ و تمدن هزار و چهارصد سال پیش، این فرهنگ و تمدن ارجمند و آسمان بنیاد را پی نهاد. واقعیت های انکار ناپذیر تاریخی در دست رس همه پژوهش گران است. تاریخ به صراحت و به تکرار نشان می دهد که: پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) هیچ گاه در هیچ مسئله ای وا نماندند، هیچ وقت اظهار عجز علمی نکردند و برخورد مردم با آنان به گونه برخورد با کسانی بود که همه چیز را می دانند. و پیوسته بزرگ ترین دانشمندان، عاجزانه و فروتنانه در حل نیازهای علمی خویش به آنان رجوع می کردند و آنان همیشه گره های دشوار علمی را می گشودند. و در هیچ زمانی «نمی دانم»، «تخصص آن را نداریم»، «شاید چنین باشد»، «باید فکر کنیم»، «باید آن را بیازماییم»، «باید در کتاب ها بنگریم»، «اکنون فراموش کرده ایم»، «این پرسش دینی نیست از دیگری بپرسید» و… نگفتند. با وجود آن همه دشمن، حتی یک جا کسی در تاریخ ثبت نکرده است که آنان در حل یک مسئله علمی به بن بست رسیده باشند. خداوند در قرآن فرمان مطلق می دهد که: «فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون؛46 از اهل ذکر بپرسید، اگر نمی دانید.» درس آموز است که در این آیه کریمه مفعول دوم «فسئلوا» یعنی چیزی که باید پرسید و مفعول «لاتعلمون» یعنی چیزی را که نمی دانیم، حذف شده است و این دو حذف، دلالت بر عموم دارد و نیز به تصریح روایات، «اهل الذکر» امامان(ع) هستند. 47 بدون تردید، خداوند متعال هیچ گاه مردم را به طور مطلق به جاهلان یا به کسانی که دانش محدود دارند، ارجاع نمی دهد. از سوی دیگر، امامان(ع) همیشه آماده پاسخ گویی به تمامی سؤال های گوناگون مردم بودند. حضرت علی(ع) می فرمودند: «سلونی قبل ان تفقدونی؛48 پیش از این که مرا از دست بدهید، از من سؤال کنید.» در این حدیث، مشخص نکرده اند که چه چیز بپرسید. و همین افاده عموم می کند؛ یعنی هر چه می خواهید بپرسید. در تمام تاریخ هیچ دانشمندی نتوانسته است چنین ادعایی بکند و از عهده آن برآید و اکنون در قرن بیستم هم اگر همه کالج ها، آکادمی ها، دانشگاه ها بسیج شوند و دانشمندان جهان، یک کانون بزرگ علمی از سرآمدان خویش تشکیل دهند، باز نمی توانند سخن حضرت علی(ع) را بگویند چون مجهولات آن ها نامحدود است و دانششان محدود و رسواییشان در برابر هزاران هزار پرسش بی پاسخ، معلوم. از کاوش در معارف امامان(ع) به دست می آید که: علوم و معارف آنان دارای این ویژگی هاست:
1 نامحدود است.
2 صحت دارد؛ مثلاً فرضیه نیست،، تا آزمون ها بنیادش را بلرزاند و مولود اندیشه های بشری نیست، تا تراوش فکری دیگران به بطلانش قیام کند.
3 موهبتی است نه اکتسابی. اساساً بسیاری از آن معارف، با شیوه های معمول آموزشی دست یافتنی نیست و اگر همه پژوهش کده های امروز و فردای جهان، هم دست گردند، به آن معارف دست نمی یابند. چون دانش های بشری اسیر گذشت زمان، تضاد، استقرا، تجربه و آزمایش است، ولی معارف و علوم الهی این چنین نیست و جلوتر از زمان و دور از محدودیت های ابزاری، اقیانوس های بی کران دانش و بینش را پیش کش بشر می کند و عمر بشر را قربانی گذشت زمان ومذبوح تجربه ها و آزمون های گوناگون نمی سازد و انسان را چون موش آزمایش گاهی به آزمایش گاه زمان نمی سپارد تا به قیمت تباهی زندگی او صحت یا سقم آزمونی را بسنجد. به علاوه، بسیاری از قلمروهای زندگی بشر با ابزاری مادی کاویدنی نیست.
4 جامع و فراگیر است؛ همه ابعاد حیات مادی و معنوی انسان را هدایت می کند.
5 تضاد و تناقض ندارد. تضاد و تناقض از ویژگی های اندیشه ها و دریافت های بشری است و در معارف آسمانی، تضاد وجود ندارد. آن چه متضاد گونه به نظر می رسد، یا مولود دریافت ناقص ماست یا به وجود آمدن شرایط تقیه و مانند آن است که کاملاً با ابزار و شیوه های علمی و حدیث شناسی قابل بررسی و توجیه است و یا دست حدیث سازان و تحریف گران، آن را پدید آورده است که اساساً خارج از فرهنگ وحی، و قابل شناسایی است.
6 معارف اهل بیت، مغلوب و محکوم هیچ شرایطی نیست. اندیشه ها و علوم بشری محکوم و مغلوب پیش فرض ها، شرایط محیطی، شخصیت ها، عامل تغییر پذیر و ناثابت دیگر است، لیکن علوم آسمان بنیاد امامان(ع) محکوم و مغلوب هیچ یک از عوامل شخصی و محیطی نیست. کوتاه سخن این که: براساس ادله نقلی، عقلی و تاریخی، دریای بی کران دانش امامان(ع) اثبات می گردد و زبانْ آگاهی به عنوان پرتوی از آن اقیانوس معارف خداداد به جلوه می نشیند.
مکالمه ها این از واقعیت های انکار ناپذیر تاریخی است که امامان(ع) با ملت ها و اقوام گوناگونی ارتباط داشتند یا مناظره دینی و علمی می کردند و با زبان آن ها به گفت و گو می پرداختند. سندهای روشن و فراوان این حقیقت، در دست تاریخ کاوان است و معارف عظیم ما بر آن گواهی می دهد. امامان(ع) به ضرورت با گروه های ناهم زبان ارتباط داشتند از جمله:
1 اهل کتاب، مثل یهود و نصاری. 2 موالی یا بردگانی که از ملل گوناگون به قلمرو حکومت مسلمانان آورده شده بودند. 3 شیعیان با ملیت های مختلف که برای زیارت، تجارت، پرسش و آموختن به دیار امامان(ع) می آمدند. 4 دانشمندان و حقیقت جویان کشورهای دور و نزدیک. 5 مأموران دولتی. 6 زنان، کنیزان و غلامان ناهم زبانی که در خانه آنان بودند. اکنون به نمونه هایی از این گفت و گوها می پردازیم.
به زبان فارسی از رخدادهای خاطره آمیز تاریخی، داستان اسارت دختر یزدگرد است. آن دختر ماه رخسار را پیش عمر آوردند. هنگامی که عمر را دید، گفت: «آه پیروز باد هرمز!» عمر پنداشت او را ناسزا می گوید. تصمیم گرفت او را بفروشد. حضرت علی(ع) فرمودند: «تو نباید چیزی را که نمی دانی انکار کنی، چنین کاری برای تو روا نیست.» تا بالاخره دختر یزدگرد، امام حسین(ع) را به همسری برگزید. در این لحظه های شکوه مند، حضرت امیرالمؤمنین(ع) با نوعروس خویش به فارسی سخن گفتند: به او فرمودند: «چه نام داری ای کنیزک؟»49 پاسخ داد: «جهان شاه.»50 حضرت، فرمودند: «بله تو شهربانو و خواهرت، مروارید، دختر کسری است.»51 شهربانو: «او خواهر من است.»52 حضرت علی(ع) فرمودند: «راست گفتی.» در رویداد شیرین دیگری حضرت علی(ع) با یک اصفهانی که به محضرشان شرف یاب شده بود هم به زبان فارسی و هم به لهجه اصفهانی سخن گفتند. 53 و در روایت دیگر آمده است: «روی احمد بن فارس عن أبیه عن ابی عبدالله(ع) قال سدخل الیه قوم من اهل خراسان فقال ابتداء: من جمع مالاً یحرسه عذبه الله علی مقداره. فقالوا بالفارسیة: لانفهم بالعربیة، فقال لهم: هر که درم اندوزد جزایش دوزخ باشدز؛54 گروهی از مردم خراسان به محضر امام صادق(ع) شرف یاب شدند، آن حضرت در آغاز فرمودند: «من جمع مالاً عذبه الله علی مقداره؛ هر کس مالی بیندوزد و به حراستش کوشد خداوند به اندازه همان مال، او را عذاب می کند.» خراسانیان به زبان فارسی گفتند: «ما زبان عربی را نمی فهمیم. آن گاه حضرت به زبان پارسی فرمودند: سهر که درم اندوزد جزایش دوزخ باشدز.» و در روایت دیگری امام صادق(ع) نام روزهای ماه را در تاریخ ایران باستان به زبان پارسی این گونه بر شمردند:55
1 هرمزد روز 2 بهمن روز 3 اردی بهشت روز 4 شهریور روز 5 اسفندارمذ روز 6 خرداد روز 7 مرداد روز 8 دیبار روز 9 آذر روز 10 آبان روز
و در روایت دیگری آمده است: «عن أبی عبدالله(ع) قال: دخل علیه قوم من اهل خراسان فقال ابتداء من غیر مسألة: من جمع مالاً من مهاوش56 أذهبه الله فی نهابر57 فقالوا: جعلنا فداک لانفهم هذا الکلام فقال(ع): سهر مال که از باد آید به دم بشودز؛58 گروهی از مردم خراسان به محضر امام صادق(ع) رسیدند. آن حضرت، ابتدائاً و بدون این که کسی چیزی بپرسد [به زبان عربی] فرمودند: هر کس مالی از راه های ناروا بیندوزد، خداوند آن مال را در تباهی ها نابود سازد. خراسانی ها گفتند: جانمان فدایت باد! ما عربی نمی فهمیم. آن گاه حضرت به زبان فارسی فرمودند: سهر مال که از باد آید به دم بشود.ز در روایت دیگری سخن گفتن امام صادق(ع) با یکی از بردگان، به زبان فارسی حکایت شده است. در آن روایت، حضرت عبارت «خربزه چاشته» به کار برده اند.59 درباره امام هفتم نیز روایت شده است: «فضحک(ع) ونطق بالفارسیة؛ 60 آن حضرت، خندیدند و به فارسی سخن گفتند.» و در رخداد دیگری، برخی از واژه های فارسی را به عربی برگرداندند.61 امام رضا(ع) در وصف ایشان فرمودند: «ویکلّم اهل خراسان بالدریة؛62 و او با مردم خراسان با فارسی دری سخن می گفت.» درباره فارسی سخن گفتن امام رضا(ع) روایات فراوانی داریم از جمله: یک. «فوالله ما لبثت ان دخل علینا رجل من اهل خراسان فتکلّم الخراسانی بالعربیة فاجابه هو بالفارسیة فقال له الخراسانی: اصلحک الله ما منعنی ان اکلمک بکلامی الا أنی ظننت انک لا تحسن فقال: سبحان الله اذا کنت لا احسن اجیبک فما فضلی علیک؛63 به خدا سوگند، من درنگ نکرده بودم که مردی از خراسان بر ما وارد شد و به زبان عربی سخن گفت. امام رضا(ع) به زبان فارسی به او پاسخ دادند. آن مرد خراسانی گفت: «اصلحک الله» مرا از این که به فارسی سخن بگویم باز نداشت مگر این که پنداشتم شما نمی توانید نیک به فارسی سخن بگویید. امام رضا(ع) فرمودند: پیراسته است خدا. اگر من نتوانم نیکو پاسخ تو را بگویم، پس برتری من بر تو چیست؟» دو. «عن ابی هاشم الجعفری قال: کنت اتغدی مع ابی الحسن(ع) فیدعو بعض غلمانه بالصقلبیة والفارسیة وربما بعثت غلامی هذا بشئ من الفارسیة فیعلمه وربما کان ینغلق الکلام علی غلامه بالفارسیة فیفتح هو علی غلامه؛64 ابو هاشم جعفری گفت: در خدمت امام رضا(ع) ناهار می خوردم، آن حضرت برخی از غلامانش را به زبان صقلبی و فارسی فرا می خواند و چه بسا من این غلامم را که آگاهی اندکی از فارسی داشت به محضر آن حضرت می فرستادم، آن حضرت او را آموزش می داد و چه بسیار که غلامش در گفتار فارسیش گیر می کرد و آن حضرت، لکنت او را می گشود.» سه. آن حضرت در وصف مناظره خویش با رهبران ادیان فرمودند: «…وعلی أهل الهرابذة بفارسیّتهم؛ 65 هنگامی مأمون از تأسیس این مناظره، پشیمان می گردد که با هر گروه به زبان خودشان و با آتش بانان (زردتشتیان) به زبان فارسیشان، احتجاج کنم.» درباره فارسی سخن گفتن امام جواد(ع) سخن بسیار است: «عن علی بن مهزیار عن الطیّب الهادی(ع) قال: دخلت علیه فابتدأنی فکلّمنی بالفارسیة؛66 علی بن مهزیار گفت: بر امام هادی ع (آن حضرت ملقّب به طیّب هستند.) وارد شدم، ایشان از آغاز به زبان فارسی با من سخن گفتند.» در روایت دیگری، برخی از گفت و گوهای فارسی امام هادی(ع) با علی بن مهزیار و یارانش حکایت شده است. 67 «عن ابی هاشم الجعفری قال: دخلت علی ابی الحسن(ع) فقال: یا ابا هاشم! کلّم هذا الخادم بالفارسیة، فإنه یزعم إنه یحسنها. فقلت للخادم: زانویت چیست؟ فلم یجبنی فقال(ع): رکبتک. ثم قلت: نافت چیست؟ فلم یجبنی، فقال(ع): سُرّتک؛68 ابو هاشم جعفری گفت: بر امام هادی(ع) وارد شدم به من فرمودند: با این غلام به زبان فارسی سخن بگو. او می پندارد فارسی را نیک می داند، به خادم گفتم: زانویت چیست؟ پاسخ نداد. حضرت برای او به عربی ترجمه کردند و فرمودند: «رُکبتک» (رُکبه در عربی به معنای زانوست) سپس پرسیدم: نافت چیست؟ پاسخ نداد. حضرت به عربی ترجمه کردند و فرمودند: «سُرّتک». و باز او رخداد دیگری را نقل کرده است: قال لی: ابوالحسن(ع) وعلی رأسه غلام: کلّم الغلام بالفارسیة واعرب له فیها فقلت للغلام: نام تو چیست؟ فسکت الغلام فقال له ابوالحسن(ع): یسألک ما اسمک؟؛69 به محضر امام هادی(ع) رسیدم بالا سر آن حضرت، غلامی ایستاده بود. حضرت به من فرمودند: با این غلام به فارسی سخن بگو و واژه ها را شمرده و آشکار بیان کن. من به او گفتم: نام تو چیست؟ غلام، ساکت شد آن حضرت به عربی ترجمه کردند و فرمودند: می پرسد: «ما اسمک».70
به زبان چینی قال بدر مولی الرضا(ع): ان اسحاق بن عمّار دخل علی موسی بن جعفر فجلس عنده إذا استأذن رجل خراسانی فکلمه بکلام لم یسمع مثله قط کأنه کلام الطیر. قال إسحاق: فأجابه موسی(ع) بمثله وبلغته الی ان قضی وطره من مسألته فخرج من عنده فقلت: ما سمعت بمثل هذا الکلام. قال: هذا کلام قوم من اهل الصین ولیس کل کلام اهل الصین مثله. ثم قال: اتعجب من کلامی بلغته؟ قلت: هو موضع العجب؛71 بدر، غلام امام رضا(ع) گفت: اسحاق، پسر عمّار داخل خانه امام موسی بن جعفر شد و در محضر آن حضرت نشست. در آن هنگام یک مرد خراسانی اجازه ورود خواست و با آن حضرت به زبانی سخن گفت که مانند آن هیچ گاه شنیده نشده بود؛ آن سخنان به آوای پرندگان شباهت داشت. اسحاق گفت: حضرت موسی بن جعفر(ع) مانند او و به زبان او پاسخ گفتند، تا این که پرسش آن خراسانی پایان یافت (دیگر نیازی به پرسیدن نداشت) و از نزد حضرت بیرون رفت. من گفتم: مانند چنین سخنی را نشنیده بودم. حضرت فرمود: این زبان گروهی از مردم چین بود ولی همه مردم چین، چنین سخن نمی گویند. سپس فرمود: آیا از سخن گفتن من به زبان او تعجب کردی؟ گفتم: آن، جای تعجب داشت.» حضرت علامه مجلسی(ره) روایتی را نقل کرده اند که بر اساس آن، حضرت علی(ع) همراه با عمار در یک سفر غیر عادی به کشور چین رفتند و برای گروهی از آن مردم به زبان چینی سخن گفتند.72 ان شاء الله تبارک و تعالی در شماره های بعد، سخن گفتن امامان علیهم السلام را به زبان های دیگر، پی می گیریم.
1. یوسف (12)، 55 2. بصائر الدّرجات، ص 246 3. بحارالانوار، ج12، ص 294 4. همان، ج 14، ص 112 5. این اشعار از عوفی است 6. ابراهیم (14)، 4 7. المیزان فی تفسیر القرآن، ج12، ص 15 8. همان 9. وی (الثقة الجلیل والمحدث النیل، شیخ القمیین ابو جعفر محمد بن الحسن بن فروخ الصفّار) در سال 290ق. زندگی را بدرود گفته است. او از اصحاب امام حسن عسکری(ع) بوده. 10. بصائر الدرجات، ص 245 11. «بثلثة وسبعین» نیز نقل شده است، بنگرید به: بحارالانوار، ج16، ص 133 12. علل الشرائع، ص 53؛ معانی الأخبار، ص 20؛ بصائر الدرجات، ص 245 و 246 13. جمعه (62)، 2 14. انعام(6)، 92. 15. همان، آیه 19. 16. بصائر الدرجات، ص 246؛ بحارالانوار، ج16، ص 131 17. بحارالانوار، ج18، ص 189 18. همان، ج35، ص 78 19. کشور حبشه که اکنون به نام «اتیوپی» شهرت یافته است در خاور آفریقا قرار دارد. 20. بحارالانوار، ج16، ص 177 21. بصائر الدرجات، ص 247. عطار گفت: سر یک ذره چون بودش عیان امیّ آمد کو ز دفتر بر مخوان 22 .بحارالانوار،ج 22،ص427و474و497؛نک :صحیح بخاری،ج4، ص 66؛ مجمع الزوائد، ج4، ص 215 23. علامه مجلسی فرمود: وکیف لایعلم من کان عالماً بعلوم الأولین والآخرین،؛ و چگونه خواندن و نوشتن نمی داند کسی که دانش های اولین و آخرین را می داند (بحارالانوار، ج16، ص 134). 24. بحارالانوار، ج26، ص 6. امام حسن مجتبی(ع) پس از وصف دو شهر بزرگ که به زبان های گوناگون، سخن می گفتند، فرمودند: «انا اعرف جمیع تلک اللغات وما فیها و ما بینهما وما علیها حجة غیری والحسین أخی» (بصائر الدرجات، ص 359.) 25. بحارالانوار، ج25، ص 141 26. بصائر الدرجات، ص 358، و بحارالانوار، ج47، ص 85 و ج26، ص 192 27. همان، ج 47، ص 119 28. بصائر الدرجات، ص 353؛ بحارالانوار، ج26، ص 191 و ج47، ص 81 29. بحارالانوار، ج25، ص 133، روایت 5 30. همان، ج49، ص 80 31. مقصود از «دریّه» فارسی دری، یعنی همین فارسی کنونی و متداول است که پس از اسلام رواج عمومی یافته است. 32. بحارالانوار، ج49، ص 75. 33. همان، ج102، ص 55 34. همان، ج 26، ص 190، و ج 49، ص 78؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص 228 (این روایت دنباله دارد). 35. همان، ج50، ص 268 36. قاموس المحیط، چاپ سنگی، ص 38. و نگاه کنید به قسمت بیان از بحارالانوار، ج49، ص87 37. اصول کافی، ج1، ص 330 38.همان ج1، ص 280 و 281؛ نک: بحارالانوار، ج22، ص 461، 347، 387 و ج25، ص 163، 352، 354 و ج26، ص 30، 141، 190 و ج49، ص 87 39. بحارالانوار، ج26، ص 190 40. گفتنی است: تعبیر «فصل الخطاب» در قرآن کریم نیز به کار رفته است: «وشددنا ملکه وآتیناه الحکمة وفصل الخطاب» (ص 20) و در حدیث آمده است: وقال النبی(ص) فیما سأل ربه «رب زدنی علماً»: فهی الزیادة التی عندنا من العلم الذی لم یکن عند أحد من أوصیا، الانبیاء ولا ذریّة الأنبیاد ولاذریّة الأنبیاء غیرنا فبهذا العلم علمنا البلایا والمنایا وفصل الخطاب (بحارالانوار، ج26، ص 65). 41و42 . اصول کافی، ج1، ص 388 و 389 43 و 44. احتجاج طبرسی، ج1، ص 384 45. رعد(13)، 39 46. نحل(16) 43 وانبیاء(21) 7 47. بحارالانوار، ج9، ص 125 48. نهج البلاغه، خطبه 93 و 189، احتجاج طبرسی، ج1، ص 384 49.بحارالانوار، ج46، ص 10 (باب 1، ح 21). 50. همان، (ج97، ص 57) نقل شده که او گفت: شاه زنان. 51. همان. 52. همان، ج 46، ص 10، ح 21. البته در ج97، ص 57 آمده است: گفت: آریه. گفتنی است: این حدیث با توجه به نقلهای گوناگونی که از آن وجود دارد، تنظیم شده است. نک: بصائر الدرجات، ص 355 (جزء هفتم، باب 11، حدیث 8)؛ بحارالانوار، ج40، ص 171و ج100، ص 57. 53. امیر المؤمنین(ع) قال بلسان الاصفهان: اروت این وس. ای الیوم حسبک هذا. (نک: بحارالانوار، ج41، ص 301، روایت 32) گمان من این است که جمله «اروت این وس» تحریف «امروت این بس است» ولی چون ناقلان، عرب بوده اند خوب ضبط نکرده اند و شاید در آن روزگار اصفهانی ها این گونه سخن می گفته اند. 54. بحارالانوار، ج47، ص 119(باب 5، روایت 162). 55. همان، ج56، از ص 92 به بعد. گفتنی است تعابیر فارسی از امام صادق(ع) در این جلد بسیار زیاد است. 56. المهاوش: ما غُصِبَ وسُرِق (قاموس المحیط، ج2، ص 294). 57. النهابر: المهالک. (قاموس المحیط، ج2، ص 151). 58. بصائر الدرجات، ص 356. نک: بحارالانوار، ج47، ص 84 (روایت 77). 59. عن محمد بن مسلم عن ابی عبدالله (ع) قال مر علیه غلام له فدعاه فقال: یاقین، قال: قلت: وما القین؟ قال: الحداد. ارد علیک فلانة علی ان تطعمنا بدرهم خربزه چاشته… (بحارالانوار، ج103، ص 345، باب 16، روایت 38). 60. بحارالانوار، ج48، ص 57 (ح 66) و ج50، ص 153(ح 40). 61. همان، ج42، ص 70 (باب 118، ح 22). 62. همان، ج49، ص 80 63. همان، ج25، ص 133 64. بصائر الدرجات، ص 356 (ح 13)؛ نک: بحارالانوار، ج49، ص 87 (ح 6). 65. بحارالانوار، ج49، ص 175 66. بصائر الدرجات، ص 353؛ بحارالانوار، ج50 ص 130(باب 3، ح 10). 67. همان، ص 357 68. همان، ص 358 (ح 2)؛ بحارالانوار، ج50، ص 157 (ح 46) و ج49، ص 88. گفتنی است: ابوهاشم جعفری داستان دیگری نیز در ارتباط با فارسی سخن گفتن امام هادی(ع) بدین گونه نقل کرده است: قال: کنت عند ابی الحسن(ع) وهو مجدر فقلت: للمتطبب: آب گرفت. ثم التفت الیَّ وتبسم وقال: تظن ان لایحسن الفارسیة غیرک فقال له المتطبب: جعلت فداک تحسنها؟ فقال: اما فارسیة هذا فنعم قال لک: احتمل الجدری ماء. (بحارالانوار، ج50، ص 136 ب 3، ح 18). 69. بحارالانوار، ج50، ص 137 (ح 19). 70. گویا پیامبر اکرم(ص) گاه تلمیحاً از واژه های فارسی در گفتار خویش بهره می برده اند: فی حدیث جابر(رض) ان رسول الله(ص) قال لأصحابه: قوموا فقد صنع جابر سوراً؛ در حدیث جابر که خداوند از او خرسند باد آمده است: پیامبر اکرم(ص) به اصحاب خویش فرمودند: برخیزید! جابر، برای شما سوری آماده کرده است. در این سخن حضرت، کلمه سور (طعام، خوراک) کاملاً فارسی است. (صحیح مسلم، ج6، ص 118؛ نهایة ابن اثیر، ج2، ص 420). 71. بحارالانوار، ج48، ص 70 و 71؛ مدینة المعاجز، ص 459 72. قال عمار: قد طارت بنا السحابة فی الجو فما کان هنیئة حتی أشرفنا علی بلد کبیر حوالیها أشجار وأنهار، فنزلت بنا السحابة واذا نحن فی مدینة کبیرة والناس یتکلمون بکلام غیر العربیة فاجتمعوا علیه ولاذوا به فوعظهم وأنذرهم بمثل کلامهم، ثم قال: یا عمار ارکب ففعلت ما أمرنی. فادرکنا جامع الکوفة ثم قال لی: یا عمار تعرف البلدة التی کنت فیها. قلت: الله أعلم ورسوله وولیه. قال: کنا فی الجزیرة السابعة من الصین أخطب کما رأیتنی. ان الله تبارک و تعالی أرسل رسوله الی کافة الناس وعلیه ان یدعوهم ویهدی المؤمنین منهم الی الصراط المستقیم (بحارالانوار، ج54، ص 346). | |