اکثر کتب خطیِ هنریِ عهد تیموریان (Timurid)به مکتب خراسان منسوب می شده است؛ اما اکنون برخی از آنها را به مکتب شیراز منسوب می دانیم حتی بعد از حذف آن کتبی که بطوری انتساب آنها به مکتب هرات محل تردید است از نسخ باقیمانده آن دوره، هنوز امکان آن نیست که برداشتی کاملاً روشن از مکتب هرات بدست آوریم. به نظر می رسد که بایسنقر در تأسیس آکادمی هنر کتاب باید خطاطان و تذهیب کاران و نقاشانی را از اکناف گرد آورده باشد که بتدریج در مکتب واحد قرار گرفته اند.
سبک شیراز بیش از بقیه سبکها مورد توجه بوده است، زیرا قبل از بقیه سبکها مورد مطالعه قرار گرفته و تا اندازه ای کهن بوده است. سنتهای قدیمی تر به روشنی در سبک شیراز ادامه یافت و در دوران رشد خود اساسا در محدوده ثابت گرایشات اصلی خود باقی ماند که این یقینا بعضی هنرمندان دارای استعداد قابل توجه را نیز شامل می شد، امّا هرگز یکبار هم نبوغشان را در جهت تغییر مسیر به کار نبردند. برعکس مکتب شیراز، مکتب هرات هرگز به اجرای شایسته هنرمندِ خوب، راضی نمی شد. و همواره خواستار تداوم ویژگیهای هنر شخصی هنرمند بود. بنابراین کاملاً منطقی و طبیعی است که استاد فرزانه ای چون بهزاد در آنجا شایستگی پیشتازی را بدست آورد.
در واقع هنرمند توانایی، در شروع عصر مورد بحث در مکتب هرات مشغول به کار بوده، این استاد که در نمایشگاه لندن بازشناسی شده است، یک کتاب خطی را از افسانه های کلیله و دمنه به تصویر کشیده است که در کتابخانه کاخ گلستان تهران موجود است. او افسانه ها را بعنوان وسیله ای برای طرح اسرار و زیباییهای طبیعت که به شدّت جذب آن شده، مورد استفاده قرار داده است و نقاشیهایش، شکوه کمالی که بندرت بدست می آید از مشاهده ای دقیق از واقعیت و احساس عمیق شاعرانه ترکیب یافته است. دورنماهایش، که جذابیت افسونگرانه شان را تنها از بازآفرینی رنگها می توان درک کرد، تأثیر بسیار قابل قبولی دارند. جزئیات بقدری صحیح و درست ارائه شده که دسته بندی، که با اهداف منظره روستایی و تزیینی طراحی شده، هرگز (انسان را) دچار آشفتگی نمی کند، بلکه فقط هارمونی و هماهنگی کاملاً متوازنی را ارائه می کند. درونمایه ها (motifs) از طریق رنگ با هم هماهنگ شده اند و به صورت ترکیباتی نظم یافته اند که دارای ظرافت موسیقی گونه به نظر می رسند. در صحنه ها عناصر معینی بطور مکرر اما بصورت ترکیبات تازه به کار رفته اند: تپه هایی با شیب ملایم که به طور پراکنده از گیاه و بوته پوشیده شده است؛ گلهای رنگارنگ و سنگهای ناهموار در کنار جوی هایی که آب در آنها جریان دارد؛ بوته های نازک و تنه پر گره درختان که شاخه های پر برگ و آذین شده، شکوفه هایشان را گسترده اند؛ و حکایات مختلفی به شکل بسیار اتفاقی (و طبیعی) در این صحنه اجرا شده است. متن هرگز وارد محدوده نقاشیهایی که محصور در خود و مستقل هستند، نمی شود. این نوع مینیاتورها هیچ گونه دانش عمیقی را که در لفافه و یا زیر تصویر پنهان باشد ارائه نمی دهند، ولی دنیای خیال انگیز زیبا و حیرت آوری را جلوه گر می سازند. حتی آسمان زرد رنگی که این نقاش اغلب به کار می برد در مجموعه رنگها و شکلهای متوازن غیر محتمل به نظر نمی رسد.
تنها نمونه های قابل مقایسه طبیعت که به ذهن خطور می کند، دورنماهای گلچین ادبی استامبول (Istanbul Anthology)متعلق به 1398 م است، که در مکتب شیراز به تصویر درآمده اما تفاوتهای آنها کاملاً مشهود است.
طرح طبیعت در آنجا که کاملاً غیرواقعی و مصنوعی به کار رفته، گرچه با ذوق بسیار ماهرانه سازمان دهی و ارائه می دهد، ساختاری سمبولیک را ارائه شده است، حال آنکه طبیعت در اینجا با وضوح خیره کننده ای تفسیر شده است. علاوه بر این دو نسخه خطی استامبول تأثیر چین به چشم نمی خورد، اما در گلستان بیدپای (Gulistan Bidpai) انعکاسهای غیرقابل انکاری از خاور دور به چشم می خورد، گرچه بتدریج به درون مفاهیم ایرانی رسوخ کرده است. آنها در شکل درختان و صخره ها و سایر جزئیات کاملاً مشهودند، گرچه خیلی کمتر از بیدپایِ کتابخانه استامبول که در بیش از یک جهت به نظر می رسد مقدم بر نسخه کتابخانه گلستان باشد، قابل رویت است. در نسخه خطی قدیمی تر بی شک همه طرز کار دراماتیک است، در حالی که تصاویر موجود در تهران در مفهوم و برداشت، نسبتا تغزلی است، اما گیاهان و حیوانات با همان جدیت و آگاهی مورد مطالعه قرار گرفته اند، و حتی با همان شیوه داخل سبک قرار گرفته اند. یقینا در ساخت ترکیبات بطریقی کاملاً متفاوت به کار رفته اند، اما به این دلیل که نماینده دو نسل کاملاً جدا از یکدیگر هستند، این گوناگونی اهمیت زیادی ندارد. به هر حال به احتمال زیاد هر دو کتاب خطی بیدپای محصول مکتب هرات بوده، همچنانکه اخیرا در مورد نسخه قدیمی تر هم این نظر داده شده است. به هر حال در یک مورد اختلاف مشخص است: چهره انسان دیگر در نسخه خطی کتابخانه گلستان با طبیعت گرایی با طراوتی که خصوصیت نقاشیهای قدیمی تر می باشد، ارائه نشده است. مقایسه تصاویری که وقایع مشابهی را تصویر می کردند، مثل دزدی که در اطاق خواب زوجی جوان دستگیر می شود، بطور خاص و مشخصّی تفاوت طبایع دو نقاش را آشکار می کند. مع هذا در زمان واحد ریشه مستقیم مینیاتور تهران را از مینیاتور موجود در نسخه استانبول نشان می دهد و این مطلب مهم است.
همه عناصر اصلی مشابه است، تنها ترکیب آن جابجا شده و چارچوب ساختمانی اش تغییر پیدا کرده است. موقعیت چهره ها یکی است و حتی شرح جزئیات لباسها تقریبا مثل هم است، بنابراین دلیل کافی برای نشان دادن این که اصل هر دو نسخه از یک ناحیه است، موجود می باشد.
اینکه فقط می توانسته مکتب خراسان باشد را می توان از اهمیت سبکی که برای تکامل بیشتر مکتب هرات در این مینیاتورها تأسیس شد، استنتاج کرد.
مجله کتابخانه ای گلستان هیچ نشانی از تاریخ یا محل ندارد، امّا اوراق ابتدای کتاب، تقدیم نسخه را به یک شاهزاده جوان نشان می دهد که ثابت می کند این کتاب برای کتابخانه سلطنتی سفارش داده شده است. به نظر نمی رسد که شخص مذکور شاهزاده بایسنقر باشد که از طرف پدرش شاهرخ که از 1414 1432م در هرات حکومت می کرده، به هر حال احتمال دارد نسخه مربوط به دومین دهه قرن 15م باشد. گفته شده است که نقاش (کاتب) احتمالاً شخصی است به نام خلیل (Khalil)که تحت عنوان استاد اعظم در دربار شاهرخ کار می کرده، اما دلیل محکمی برای تأیید آن وجود ندارد. نسخه ای از گلستان سعدی به تاریخ 1426م در مجموعه چستربتی (Chester Beatty) دارای اهمیت بسزایی است چون اولاً (مشخصات بایسنقر بعنوان صاحب کتاب در آن است) و ثانیا به وسیله جعفر بایسنقری نوشته شده، خطاطی که شاهزاده از تبریز آورده بود تا در آکادمی (انجمن دانش) او در هرات نقش استادی داشته باشد.
هشت مینیاتوری که بطور بسیار دقیق اجرا شده، اکنون بسیاری از کیفیاتی را که مشخصه کار مکتب هرات در طول قرن 15م است بوضوح، نشان می دهد. رنگ آمیزی گرم و روشنی که در آن رنگ طلایی نقش مهمی را بازی می کند، در مقابل سرد مایگی آثار مکتب شیراز، ویژگی خاصی است، و به همین صورت است حالت غیرساختگی تصاویر، و در رأس همه ذوق خوبی که در ارتباط دادن متن و تصاویر نشان داده شده است.
روش تزیین نیز با آنچه در مکتب شیراز جاری بوده کاملاً متفاوت است. این ویژگیها بیشتر در شاهنامه ای که متعلق به حکومت ایران، و به تاریخ 30/1429 می باشد و توسط همان خطاط نوشته شده است، به چشم می خورد. این نسخه مهم که تا قبل از نمایشگاه لندن (London Exhibition) برای مردم امروز ناشناخته بود، یکی از بارزترین نمونه های هنر ایرانی در زمینه کتاب، هم در جهت مفهوم روشن وقایع فرعی، و هم در مهارت تزیین بی نقص که با آن اجرا شده، می باشد؛ و از کارهای عالی است. تصاویر با جزئیات کامل اجرا شده و در عین حال هر ترکیب بصورت واحدی کامل به هم بافته شده؛ دور نماها علی رغم سبک تزیینی شان بسیار احساس برانگیزند؛ و چهره ها طبیعت حرکت را با یک حالت مشخص ترکیب می کنند.
بدیهی است، به این دلیل که همه مینیاتورها کار یکدست به نظر می رسد، این نقاش هنرمند توانایی بوده است. صحنه های متعدد دربار که در مکتب تبریز مکرر و خسته کننده و در مکتب شیراز نیز بصورت جبر خشک و رسمی ارائه شده بود در اینجا با تنوعات خستگی ناپذیر ارائه می شود. در تصویری در باریان در دو گروه فشرده جمع شده اند و بطور قرینه در دو طرف تخت قرار دارند.
در تصویر دیگری بصورت غیر رسمی پراکنده اند، دوباره در تصویری دیگر دایره وار همچون یک سری دانه تسبیح، رنگارنگ هستند. راه حل جدید مسأله تلفیق معماری و دورنما در یکی از این صحنه های دربار پیدا شد. شاهزاده ای نشسته بر تخت در اندرون را نشان می دهد، در حالی که گزارش را دریافت می کند و خارج از صحنه، سربازان به حالت آماده باش ایستاده اند و منتظر او هستند. پیشرفت چشمگیری در کشیدن افراد و سعی در ادامه چهره اشخاص به وجود آمده است. صحنه های شکار و جنگ با شور و نشاط فراوانی به تصویر کشیده شده است، اسبها و شکارها بطور هوشمندانه ای مشاهده و با مهارت تحسین برانگیزی تصویر شده اند. اما این منظره است که جذابیت اصلی این مینیاتورها است. محوطه تپه ای که در اغلب مینیاتورهای سبک شیراز مانند تنظیمات سختگیرانه و دقیق صحنه به نظر می رسد، در اینجا واقعی و زنده می نماید. و این همه به این علت است که پراکندگی ماهرانه گلها، بوته ها و گیاهان در حالیکه رأسهای گوشه دار درختان بلند در مقابل افق تأثیر را شدیدتر می کنند.
تمام جزئیات با دقت و صحت تمام انجام گرفته است: برگها، گلها، حتی پرهای پرندگان، سوزن دوزی جامه ها، زره و تزیینات اندرون. برای نخستین بار نقوش قالی هایی که اکنون نشانی از نمونه واقعی آن نیست و تعدادی اشیای هنری دیگر همراه با جزئیات بطور دقیق خلق و ضبط شده است. این ثبت دقیق جزئیات به کتب خطی ارزش ویژه ای به عنوان سند تاریخ فرهنگی می بخشد. ارتباط با مکتب تبریز با گالری فریر (Freer)از طریق تصاویر خسرو و شیرین به وجود آمد، با مینیاتورهای زیبایی که از خیلی جهات یادآور بسیاری از نمونه های شاهنامه کاخ گلستان (Gulistan Shah - Nama) است که انسان را به این سو می کشاند که آنها را متعلق به یک مرکز و دوره بداند.
نقاشان مکتب شیراز هیچ گاه زحمات زیادی برای اجرای جزئیات به خود تحمیل نمی کردند، اما علاقمند به نمایش تأثیرات کارشان از طریق رنگ بودند. با این حال حتی از این لحاظ شاهنامه بایسنقر از بهترین دستارودهای آنها پیشی می گیرد. این نقاشیها از دو جهت ممتازند هم از نظر تنوع و تکثر تضادهای قوی در لباسها و هم از نظر تعدیل زمینه های دورنماها، و حتی در صحنه های اندرونی علی رغم رنگ آمیزی گمراه کننده تزیینات، آهنگی یکنواخت بدست آمده است. رنگهای این نقاش بسیار غنی است، اما ترجیح اثرگذاری نسبتا بالا، استفاده موکد از سایدهای آجر قرمز، بیش از اینکه آن را به کارهای بعدی مکتب هرات، که در آن آهنگهای عمیق تر و گرم تر، همانند مواردی که تنها بطور اتفاقی در اینجا آمده، بطور مطلق سایه گستر بود، مرتبط کند، به مکتب شیراز مربوط می کند. که تفاوت نمایان آن با کار جنوب ایران به نظر می رسد اصولاً در تکنیک از نقاشی تشکیل شود: رنگها بایستی تا حدّی به روش دیگری تهیه شده باشند و شاید روشهای دیگری نیز در طرز تهیه زمینه و صیقل بعدی به کار گرفته شده باشد.
مینیاتور دیگری که در موزه هنرهای تزیینی پاریس (Museedes Arts Decoratifs in Paris)است و بسیار مورد تحسین قرار گرفته، و ملاقات همای (Humay) و همایون (Humayun) را در باغ قصر سلطنتی در پکن (Pekin) نشان می دهد، ممکن است با نقاش شاهنامه بایسنقر ارتباطی داشته باشد. موضوع آن در این مورد تنها عذری است برای بیان عشقی عمیق و صمیمی به طبیعت، که عشق، محبت و شادی به آن دمیده شده است.
خود چهره ها بخاطر شکوه و وقار حالت و درخشندگی رنگارنگ لباسهایشان، مثل گلهایی هستند که در باغ عدن با هزار گل معطر آراسته شده اند و با هزار عطر معطر شده اند. کیفیت حساس و پرشور در این نقاشی مثل بسیاری از مینیاتورهای کتاب خطی فردوسی (Firdawsi) متعلق به بایسنقر احساس می شود، بویژه در صحنه ای که در آن جا گلنار عاشق اردشیر می شود و جذابیت شدید مشابه در فریبندگی مرموز دورنما، در تصویر قلعه های کوهستانی، جایی که اسفندیار (Isfandiyar)، گرگها را شکار می کند یا غارهای صخره ای جایی که دیو سفید (White Div) را می کشد، به چشم می خورد.
موضوعها متفاوت هستند اما رهیافتهای بنیادین نسبت به همه مسایل، یکسان است و اگر نسخه های بیشتری از کتاب خطی کرمانی (Kirmani) داشتیم که مینیاتور موزه هنرهای تزیینی تنها نسخه ای از آن دارد، احتمالاً نقاط مشترک بیشتری یافت می شد. هر چند به این معنا نیست که آنها کار یک هنرمند باشد، بلکه دارای نزدیکترین ارتباط زمانی و مکانی بوده اند. با وجود این، نقاشی پاریس باید مربوط به چند سال پیش از شاهنامه بایسنقر باشد، و در آخر آنچه می توانیم نتیجه بگیریم اینست که: مینیاتورهای شاهنامه ممکن است از یک کارگاه بوده باشند.
نسخه ای از کلیله و دمنه در کتابخانه قصر توپکاپی مربوط به سال 1430م موجود است که به وسیله محمدبن حسن بایسنقری نوشته شده و طبق نام آن، کتاب برای همین شاهزاده تهیه شده است، این نسخه ما را به عقب به نقطه اصلی عزیمتمان، یعنی همان نسخه کتابخانه گلستان پیش می برد.
نسخه توپکاپی بدون شک از تهران اقتباس شده و دورنماها دارای تنوعی دلپذیرند و از نظر طرح، رنگ و ترکیب چهره به قدری نزدیک به شاهنامه است که باید به همان نقاش نسبت داده شود. پس به عنوان حلقه رابط بین این دو سند مهم واقع می شود و لذا دلایلی در دست است که سبک آن، مکتب هرات از بیدپای تهران می باشد.
... ادامه دارد