هدف و انگیزه شما از نشر فصلنامه هنردینی چیست؟
یکی از دستاوردهای پرارزش انقلاب اسلامی دگرگونی فرهنگی و به تبع آن تغییر و تحول در ساختار هنر بود، بگذریم از این که تا چه حدّ توانستیم از آن فضای مقدس استفاده کنیم و نسل های بعد را با آن تحولات آشنا سازیم. به هر حال سعی ما این بوده که در این مقطع حساس (در کنار مجلات رنگ و وارنگ که متأسفانه گردانندگان برخی از آن ها با استفاده از تحریک شهوت می خواهند به فروش بالایی دست یابند) هنردینی را به نسل جوان معرفی کنیم و از تمام ابعاد، چه مباحث نظری و چه مباحث کاربردی به این مقوله نزدیک تر گردیم.به نظر ما هنر از لحاظ مضمون و محتوی عین تفکر و حکمت و عرفان است و تنها در نحوه بیان با آن ها متمایز می گردد و ما باید مبلّغ این نوع هنر باشیم، به عبارت دیگر هنری اصیل است که بتواند معارف علمی و فلسفی و یا شناخت دینی را با استفاده از نوع بیانی خاص یعنی هنر، به دیگران منتقل کند. ما فارغ از جناح بندی های مرسوم سیاسی بنا داریم به نقل و نقد افکار و آثار فرهنگی هنری و ادبی بپردازیم. هدف اصلی، ارتقا و اعتلای هنردینی است و عرضه آرا و نظریات مختلف در این عرصه. جامعه ای که در حال رشد و تحول بنیادی است محتاجِ هنر است به ویژه اگر این جامعه برای تمام بشر پیامی نو داشته باشد. در این صورت هنر از ضروریات است و از آن گریزی نخواهد بود.
و همین هنر موقعی «حجاب اکبر» خواهد بود که تعلق خویش را به آن عهد و میثاق ازلیِ «اَلَست» انکار کند. و هنر مدرن همین میثاق را وانهاده است. و این هم از میراث های اومانیسم است. در حالی که هنردینی در صدد تحکیم آن عهد و میثاق است.
جبهه فرهنگ و هنر یکی از جبهه های بزرگ مبارزه با استکبار جهانی است، سنگرداران این جبهه اگر واقعا بتوانند به وظایف خطیر خویش واقف گشته و بدان ها عمل کنند از رزمندگان میدان نبرد نظامی نقشی مهم تر را ایفا خواهند کرد زیرا این ها با بهره گیری از زبان هنر توانسته اند انسان بسازند و روح های مستعد را بپرورانند و به میدان نبرد نظامی گسیل دارند. مِداد العلماء افضل من دماء الشهداء
خوشبختانه بسیارند هنرمندان متعهدی که هجوم بی امان محافل فرهنگی وابسته را لمس کرده اند اما متأسفانه به دلیل مستحیل شدن در چنبره معضلات شدید اقتصادی و یا به دلیل جو حاکم در محافل روشنفکری کم کم انگیزه خود را از دست داده و میدان را برای منادیان جریان ضددینی خالی کرده اند.
علی رغم ماهیت فرهنگی انقلاب اسلامی در این سال ها، در جهت تقویت مبانی خاص هنری و فرهنگی طرح و برنامه چندان دقیقی ارائه نشده است. در هر صورت در چنین شرایطی بر اندیشمندان و هنرمندان متعهد فرض است تا با آگاهی کامل نسبت به وقایع موجود و به دور از غوغا و هیاهو به پاخیزند و در ترسیم هنر متعهد بکوشند و توان واقعی خویش را عرضه نمایند.
امروزه با پیشرفت وسایل ارتباطی،قالب های متنوع هنری با سرعت فوق العاده ای در سطح جهان پخش می شود و از جدیدترین و رایج ترین مسایل زندگی شده و در تار و پود بشر نفوذ کرده است پس باید در معرفی و شناخت هنر اصیل و دینی از غیر آن کوشید تا جوانان به بیراهه گرفتار نگشته و سرمایه عمر خویش را در راه باطل خرج ننمایند. حتی تولستوی معتقد است که «خوب و بد بودن شعر و موسیقی و هر هنر دیگری در چگونگی آگاهی ای است که منتقل می سازد نه مزایای فنی آن هنرها» آری زیبایی قالب و شکل هیچ گاه نمی تواند زشتی محتوا را در لفافه بپوشاند هر چند که در مقطعی کوتاه عده ای را به همان زیبایی قالب می توان فریفت. هنر دینی چیست؟ و با هنر غربی چه تفاوتی دارد؟
هنر قبل از هر چیز نیاز به جهان بینی دارد. هنر دینی، هنری است تمثیلی و نمادین که می خواهد حقایقی از عالم ملکوت را در عالم مُلک نشان دهد و اوج این هنر دینی در نشان دادن وحدت است، به عبارت دیگر «توحید» که بنای جهان بینی دینی بر آن استوار است مورد توجه هنر دینی می باشد. هنر دینی با فضایل سر و کار دارد و هر چه بتواند به اسماء و صفات الهی نزدیک تر گردد، ناب تر و اصیل تر خواهد بود.
در همین جا بد نیست اشاره کنیم که مسأله «هنر برای هنر» که عده ای مطرح می کنند برای مقصود خاصی دنبال می شود، وگرنه هنر وسیله و ابزاری است برای بیان حقایق و «هنر برای هنر» بی معنی است. (البته پیشینه این اصطلاح به دوران رنسانس بر می گردد که شاید هدف بدی را دنبال نمی کردند اما اکنون اغراض خاصی به دنبالش وجود دارد.)
یکی از تفاوت های اصلی هنر دینی با هنر غربی این است که هنر غربی از زاویه فلسفه اومانیستی به انسان می نگرد و به همین دلیل در درک روح هنر دینی به توفیق دست نمی یابد و این ریشه در تفکر یونان باستان دارد که خدا را تا حد بشر تنزل می دهد و بشر با خدایان در می آمیزد و حتی می میرد و... در هنر غربی همه مفاهیم به مصادیقی عینی می رسند. در هنر عهد رنسانس، خدا را به صورت مردی تنومند و اسطوره ای که تکیه بر سریر اقتدار دارد، مشاهده می کنیم.
از سوی دیگر هنر دینی پیش از این که انعکاس دهنده روحیات و ویژگی های شخص هنرمند باشد، پرتویی از حقیقت الهی است که هنرمند توانسته، آن حقیقت را در قالب های هنری و اثرش منعکس کند، زیبایی که اصلی ترین عنصر یک اثر هنری است چیزی نیست که به وسیله هنرمند آفریده شود بلکه تابع میزان انعکاس آن حقیقت ازلی و ابدی است.
از همین جا می توان به اشتباهی که منتقدین غربی نسبت به هنر دینی دارند پی برد و آن این که هنر دینی چون آینه فردیت هنرمند نیست لذا نمی توان با شاخص اصالت روان به نقد نشست چون یکی از تفاوت های اساسی در آثار هنر دینی و آثار هنر یونانی غربی غیر شخصی بودن آثار هنر دینی است، بر خلاف هنر غربی. چرا که روح فردیت هنرمند غربی در رگ و پی یک اثر هنری جاری شده و نقد یک اثر بدون لحاظ ساختارهای روانی و شخصیتی خالق یک اثر، امکان پذیر نیست.
نکته آخر این که در هنر غربی بینش شهودی به تفکر تکنیکی تنزل می کند و این نوع تفکر بر همه چیز سایه می اندازد و هنر می شود طراحی صنعتی و گرافیک تبلیغاتی.
از طرف دیگر، رسالت هنر غربی رسالت تزیین زندگی است بدون هیچ هدف متعالی، فقط برای تزیین هنر برای هنر به قول یکی از اندیشمندان، این هنر مانند اسبی است که جلو منزلمان بسته ایم به درختی سرسبز و خوراکش می دهیم و شستشویش می دهیم و تیمارش می کنیم و ناز و نوازشش می نماییم و فربهش می سازیم اما نه برای سفر، نه، بلکه او را به این درخت بسته ایم تا مردم ببینند که ما به در خانه مان یک اسب زیبای تازی بسته ایم! آیا اهل بیت علیهم السلام به هنر دینی مثلاً شعر دینی اظهار علاقه کرده اند؟
در روایات وارد شده که:
امام رضا علیه السلام به دِعبل «شاعر معروف شیعی» فرمود: «مرحبا بک یا دِعبل: مرحبا بناصرنا بیده و لسانه» یعنی: آفرین برتو ای دِعبل؛ آفرین بر کسی که ما را با دست و زبانش یاری می کند. [جامع احادیث الشیعة 12/567] و در جای دیگر پس از آن که دعبل قصیده مشهورش را در محضر حضرت می سراید، حضرت در مورد دو بیت آن قصیده می فرماید: «یا خزاعی نطق روح القدس علی لسانک بهذین البیتین» یعنی این دو بیت را جبرییل علیه السلام بر زبان تو جاری ساخته است. [جامع احادیث الشیعه 12/573] همان حضرت در جایی دیگر می فرماید: هیچ شاعر مؤمنی در حق ما شعری نمی سراید که ما را ستایش و مدح کند مگر این که خدا برای او در بهشت جایگاهی قرار می دهد که هفت مرتبه از دنیا فراخ تر باشد و تمام فرشتگان مقرب و پیامبران صاحب رسالت در آن جا به زیارتش آیند] وسائل الشیعه 10/467]
در مورد سرودن شعر برای امام حسین علیه السلام نیز امام صادق علیه السلام می فرمودند: هیچ کس شعری درباره امام حسین علیه السلام نگوید که با آن کسی بگرید یا بگریاند مگر این که خداوند بهشت را برایش واجب کند و گناهانش را ببخشاید.] جامع احادیث الشیعة 12/567]
و جالب اینکه امام رضا علیه السلام در ضمن حدیثی طولانی می فرماید: رسول خدا و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را خواب دیدم و مردی را دیدم که ایستاده بود و قصیده می خواند. به رسول خدا سلام کردم و همچنین به امر پیغمبر به پدرم علی و مادرم فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام سلام کردم و سپس رسول خدا به من فرمود: و نیز سلام کن بر شاعر و ستایشگر ما در سرای دنیا «سید اسماعیل حِمیری» پس به او سلام کردم.[الغدیر ج 2 ص223]
درباره آیه «والشعراء یتبعهم الغاوون» (شعراء 224) یعنی: «شعرا کسانی هستند که گمراهان از آن ها پیروی می کنند» امام باقر علیه السلام می فرماید: آیا شاعری را دیده ای که امتی از او پیروی کند؟ بلکه مراد از شاعران در این آیه، گروهی هستند که برای غیر خدا تفقه می کنند و در نتیجه هم خود گمراه می شوند و هم دیگران را گمراه می کنند. [تفسیر صافی 4/55]
در یک زمانی دشمنان اسلام، با اشعار هجوآمیز برای تضعیف روحیه مسلمانان تلاش می کردند، در این جا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، دستور می دهد که در مذمت آن ها، مسلمین شعر بسرایند و در مورد یکی از اشعاری که سروده شد فرمود: به آن کسی که جان محمد در دست اوست، با این اشعار گویی تیرهایی به سوی آنها پرتاپ می کنید.[مسنداحمد 3/460]
در حدیثی معروف از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نیز می خوانیم: «اِنَّ من الشعر الحکمه» یعنی بعضی از اشعار حکمت است.[الغدیر ج2/9]
حتی امام صادق علیه السلام به شیعه دستور می دادند که به کودکان خود اشعار عبدی را یاد دهید (عبدی یکی از شاعران مخلص و از یاران امام صادق علیه السلام بود و معاصر سید اسماعیل حِمیری) و در تعلیل این دستور امام صادق علیه السلام می فرماید: زیرا عبدی بر دین خداست.[نور الثقلین 4/71] هنر متعهد چه هنری است؟
بدون هیچ گونه توضیح زائدی بد نیست برای بیان هنر متعهد عین عبارت حضرت امام خمینی را برای شما نقل کنیم: «خون پاک صدها هنرمند فرزانه در جبهه های عشق و شهادت و شرف و عزت، سرمایه زوال ناپذیرِ آن گونه هنری است که باید به تناسب عظمت و زیبایی انقلاب اسلامی همیشه مشام جان زیبا پسند طالبان جمال حق را معطر کند.
تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله وسلم ، اسلام ناب ائمه هدی علیهم السلام ، اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگان، معرف تاریخ تلخ و شرم آور و محرومیت ها باشد.
هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه داری مدرن و نابود کننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهان بی درد باشد.
هنر، در مدرسه عشق نشان دهنده نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی است، هنر در عرفان اسلامی ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسم تلخکامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول است.
هنر در جایگاه واقعی خود تصویر زالوصفتانی است که از مکیدن خون فرهنگ اصیل اسلامی، فرهنگ عدالت و صفا لذت می برند. تنها به هنری باید پرداخت که راه ستیز با جهانخواران را بیاموزد. هنرمندان ما تنها زمانی می توانند بی دغدغه کوله بار مسؤولیت و امانتشان را زمین بگذارند که مطمئن باشند مردمشان بدون اتکا به غیر، تنها و تنها در چار چوب مکتبشان به حیات جاویدان رسیده اند.» اگر امکان دارد از باب نمونه به چند جنبه از زیبایی های هنری در متن قرآن اشاره کنید؟
علاوه بر اعجاز علمی قرآن که در برخی از آیات تلمیحا یا تصریحا اشاره به کشفیات مهمّ علوم جدید دارد؛ از قبیل: کرویّت زمینی، نظریه خورشید مرکزی، حرکت زمین، گرده افشانی گیاهان و...؛ وجوه دیگر اعجاز از قبیل: اعجاز تشریعی، خبر از امور غیبی، اعجاز نفسانی روحانی و اعجاز عدوی، متون قرآنی نوعی از تعابیر اعجازی محسوب می شود، چه از نظر شکل و ساختار خارجی و چه از نظر زبان مخصوص خود و چه از نظر مضمون.
اعجاز هنری، گونه ای از اعجاز بیانی است که در قالب نقد ادبی و علم موسیقی جدید می باشد و دانشمندان معاصر مانند سیّد قطب بیشتر بدان پرداخته اند البته هر چند برخی از نظریات ایشان قابل خدشه می باشد. به هر حال: از میان زیبایی های مختلف هنری در متن قرآن به چند جنبه اشاره می کنیم:
1. چینش هندسی سوره ها: به صورتی که هر بخشی دارای پیوند و رابطه ای با قبل و بعد خود می باشد و مثلاً سبب یا نتیجه آن، یا مقدمه ای برای یک تفصیل و توضیح و یا بیان حالتی جدید از یک وضعیت یا رخداد است.
2. داستان ها: بیان مسایل گوناگون تربیتی با استفاده از این شیوه هنری با توجه به عناصر داستان مانند شخصیت ها، فضاها، حادثه ها و دیالوگ ها بسیار مؤثر است. داستان واقعی که در قرآن مطرح شده نوعی از طرح حقیقی واقعیت است نه آن که صرفا حکایت یا کشف و یا نگاهی کوتاه به واقعیتی باشد که در دایره واقعیت های ممکن یا محتمل در داستان قرار دارد و اصولاً داستان های قرآن، ساخته و پرداخته حوادث مجعول نیست بلکه بر اساس گزینش رخدادها، شخصیت ها و فضاهای مناسب و مورد نظر به بیان واقعیت ها پرداخته است.
3. صورت سازی هنری: که بر 5 اصل استوار است: پندارسازی حسی، محسوس سازی هنری، هماهنگ سازی هنری، جوشش و سرزندگی چشم گیر.
4. آهنگ قرآنی: مجموعه ای از آواهای نظم یافته در قالب یک قافیه که آیه ها به آن ختم می شود و یا در قالب یک تجانس میان حروف یک کلمه. مقصود از تجانس، همسانی اصوات در مجموع کلمات و به عبارت دیگر همسانی صوتی یک کلمه با کلمه دیگر می باشد. لحن موسیقایی قرآن به موسیقی درونی و بیرونی تقسیم شده. آیا مقام معظم رهبری درباره شاهنامه فردوسی و حکمت ایشان نظر خاصی دارند؟ لطفا بیان فرمایید.
ایشان در جمع استادان هنر نگارگری اسلامی ایران در تاریخ 9/9/72 چنین فرموده اند: شاهنامه فردوسی را در نظر بگیرید. می گوییم شاهنامه، اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی است. این حکیم، حکمتش، حکمت اوستایی نیست، حکمت قرآنی است. اگر کسی در شاهنامه غور و دقت کند متوجه می شود که او در شعرش، ایران را سروده است اما با دید یک مسلمان آن هم یک مسلمان شیعه. توجه کنید که حکمت فردوسی، حکمت قرآنی است. آن سلسله اعمال و خصایل که شما در زندگی قهرمانان و پهلوانان مثبت در شاهنامه ملاحظه می کنید مثل رستم، این صفات و اعمال، آن سجایایی هست که ریشه در اندیشه های اسلامی دارد و بالعکس شخصیت های منفی مثل تورانی ها که غالبا دارای خصایل نامحمود هستند یا گروهی از سلاطین که نامشان به زشتی آغشته است، دارای خصایلی هستند که در اخلاق و تفکر اسلامی آشکارا مورد نکوهش قرار گرفته است. اما در تفکر اوستایی چطور؟ اصلاً تفکر اوستایی چگونه تفکری است؟ در کجاست؟ این نکته هم گفتنی است که حکمت اوستایی در زمان فردوسی هم بیش از عصر حاضر، منشأ اثر نبوده است. این خیال خامی است که ما تصور کنیم در عصر فردوسی تفکر اوستایی آشکارتر بوده است. گفته اند هنر در ساحت الهی بیان است، سؤال این است که موضوع بیان در هنر الهی چیست؟ و رابطه اش با چگونگی ها به عنوان واقعیت ها چه می باشد؟
موضوع بیان در هنر دینی، حقیقت است، ابتدا بد نیست در مورد بیان و چگونگی، بگوییم: بیان همان آیه و نشانه بودن است. شما اگر به شگفتی های آفریده ها خوب دقیق شوید، می بینید که به عنوان مثال در آفرینش شتر، آسمان، کوه ها و زمین ریزه کاری ها و زیبایی هایی نهفته است که ما را به خالق آن ها هدایت می کند، این می شود یک نوع بیان «افلا ینظرون الی الابل کیف خُلقت؟ والی السماء کیف رُفعت؟ و الی الجبال کیف نصبت؟ و الی الارض کیف سطحت؟» [غاشیه: 17 20] آیا آنان به شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده است؟ و به آسمان نگاه نمی کنند که چگونه برافراشته گشته است؟ و به کوه ها که چگونه در جای خود نصب گردیده؟ و به زمین که چگونه گسترده و هموار شده است؟»
در واقع آفرینش این آفریده ها برای انسان، نشانه است یعنی انسان را به خدا (خالق این آفریده ها) رهنمون می کند پس می شوند: بیان. و از طرف دیگر خودِ این آفریده ها، یک چگونگی محسوب می شوند که بر اساس اراده الهی موجودیت یافته اند.
هدف بیان در هنر الهی حقیقت است. و ارائه آن را باید در واقعیت جستجو کرد یعنی در چگونگی ها، در این جا تذکر یک نکته ضروری است و آن این که معمولاً وقتی در باب حقیقت صحبت می شود نظرها به علوم یا فلسفه جلب می شود و از آن جا که حقیقت، حقیقت احکام خبری است و در هنر، ما احکام خبری نداریم و چون احکام انشایی قابل تصدیق و تکذیب نیستند یعنی ورای درستی و نادرستی اند، در این صورت، هنر با حقیقت ارتباطی نخواهد داشت.
این از یک طرف، از طرف دیگر افلاطون گفته: «هنر با حقیقت سرو کاری ندارد» به این معنا که حقیقت عالم غیب و مثال است. حقیقت مفارق از اشیای محسوس است، حقیقت در عالم ما نیست. این عالم سایه حقایق است. هنرمند تصویر این عالم و اشیای این جهان را به ما نشان می دهد بنابراین اثر و کار او نه فقط حقیقت نیست بلکه سایه سایه حقیقت است. در هر صورت، حقیقت همان ذات پاک خداست که منشأ خلقت است. با درک یک جزء از واقعیت و بدون در نظر گرفتن «کل» نمی توان به کشف یک جزء از حقیقت دست یافت حقیقت، بسیط است و جزء ناپذیر. تنها با درک و کشف ارتباط میان اجزای واقعیت و احاطه بر ساختار کل می توان به شناخت حقیقت راه یافت این همان ارتباط سمبولیک است. پس واقعیت ها با حفظ این ارتباط برای درک حقیقت به ما مدد می رسانند. به هر ترتیب کار هنرمند دینی این است که این جلوه های چگونگی ها را عرضه کند، خوب عرضه کند تا هر که چشم دارد، و چشم دل بر پشت چشم سر می دارد، با دیدن این جلوه ها به جمال حق راه یابد و با پشتیبانیِ فطرت (این سرمایه الهی) به هدف خلقت نزدیک تر گردد.
امام خمینی می فرمود:
«اسلام در همه چیزش، اصل آن مقصد اعلی را خواسته هیچ نظری به این موجودات طبیعی ندارد الا اینکه در همان نظر، نظر به آن معنویت دارد و به آن مرتبه عالیه دارد اگر نظر به طبیعت بکند به عنوان این که طبیعت یک صورتی است از الوهیت، یک موجی است از عالم غیب.»
همانطور که می دانید یکی از خصوصیات هنر دینی همین سمبولیسم است. مانند سکویی که انسان از آن جا به مراتب عالی پرتاب می شود و سمبل به همین معناست یعنی پرتاب کردن. قرآن برای ما مثال می زند و می فرماید: «و ما یعقلها الا العالمون» یعنی فقط دانشمندان هستند که معنای این رمز و رازها و مثال ها را می فهمند و از معنای ظاهر به باطن امر، راه می یابند و منتقل می گردند. در هنر دینی هر چیزی در واقع رمزی است از یک حقیقت برتر و لذا موجب نوعی شهود محض می شود. سمبولیسم یک امر حقیقی است نه یک امر قراردادی. آیا میان رشد و شکوفایی هنر اصیل و رشد و شکوفایی سیاسی اجتماعی و اقتصادی و... جامعه رابطه وجود دارد؟
هنرمند از آن جایی که برای خلق اثر هنری خویش از تمام وجود و قوای خود مایه می گذارد، همین امر سبب می شود تا تمام قوایش به یک نسبت رشد کنند و لذا برای رسیدن به توازن روحی می توان از هنر کمک گرفت و چون توازن روحی جامعه از توازن روحی تک تک افراد آن جامعه ناشی می شود، می توان به رشد و شکوفایی در جنبه های مختلف زندگی از جمله سیاسی اجتماعی و اقتصادی رسید.
آری، هنر متعهد می تواند وسیله ای باشد برای ایجاد و بقای آرامش و توازن روحی جامعه. با گسترش هنر دینی در میان جوانان می توان آرامش و بقای جامعه را برای سال های سال تضمین نمود.