سیمرغ سهند

سیری در احوالات و آثار مرحوم شهریار
مقاله حاضر که در مورد سیّدمحمّد حسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار می باشد در چهار موضوع توسط برادران رضا و داود فتحی پور تهیه شده است:
1. زندگی نامه؛ 2. تجلی ایمان و معرفت بر دفتر شعر و حیات شهریار؛ 3. شهریار و رویدادهای اجتماعی و 4. شهریار در نظر اهل عرفان و ادب.
لازم به ذکر است که اکثر مطالب بیان شده در این مقاله از کتب و مقالات سایر مؤلفین و محققین می باشد و لذا آنچه منظور نظر بوده گزینش و چیدمان خاص مطالب بوده است. ان شاءاللّه برای شما خوانندگان گرامیِ هنردینی مفید بوده باشد. 1. زندگی نامه 1 1. سرآغاز زندگی (1300 1285)
«سیّدمحمدحسین بهجت تبریزی فرزند سید اسماعیل موسوی معروف به حاج میرآقا خشگنابی در سال 1325 قمری برابر با 1285 شمسی و مطابق با 1907 میلادی در شهر تبریز در محله بازارچه میرزا نصراللّه در منزل شخصی حاج میرآقا که از سادات خشگناب (قریه ای در نزدیکی قره چمن) و از وکلای پایه یک دادگستری تبریز بود، پا به عرصه حیات گذاشت.
شهریار دومین فرزند خانواده بود... نام مادرش خانم ننه... بود. یازده ماه پس از تولد سیّدمحمدحسین، انقلاب مشروطه ایران دومین دوره خود را برای به دست آوردن استقلال و آزادی... به فرماندهی ستارخان سردار ملی و باقرخان سالار ملی آغاز کرد...
در این هنگام حاج میرآقا، اوضاع شهر تبریز را از نظر سیاسی و نیز به علت شیوع بیماری وبا، خطرناک دیده، خانواده خود را همراه خواهر و مادر خود... و سیدمحمدحسین به قریه قئیش قورشاق از توابع قره چمن و ترکمانچای (بابا یوردی) کوچ می دهد.»
خود استاد در این باره می گوید: «... در آن زمان بچه کوچکی در آغوش مادرم بودم، بنا به گفته مادرم روزی که سخت گریه و زاری و بی قراری می کردم، ستارخان مرا با مادرم می بیند، ضمن این که مادرم را دلداری می دهد، مرا از بغل مادرم گرفته، بوسیده و می پرسد: اسم این بچه چیست؟ مادرم جواب می دهد: سیدمحمدحسین... ستارخان... به ترکی می گوید: ... که ترجمه فارسی اش یعنی: ای خدای بزرگ، ترا به جد بزرگوار این کودک قسم می دهم، ما را کمک کن تا به متجاوزین و زورگویان غلبه کنیم، ای خدای بزرگ ما را پیش خلق عالم سرافکنده مکن.
... سیدمحمدحسین در همان قریه در مکتب ملا ابراهیم برای تعلیم قرآن کریم آغاز تحصیل می نماید و در بین شاگردان از هوش و ذکاوت سرشاری برخوردار بود. خواندن کتاب های مختلف اعم از ترسل و نصاب و گلستان استعداد و نبوغ ذاتی او را آشکار نمود. شهریار اولین شعرش را در هفت سالگی سروده و آن موقعی بود که خدمتکارشان به نام (رویه، روقیه) برای ناهارشان آبگوشت تهیه کرده بود و شهریار که برنج را دوست می داشته خطاب به رویه گفته است:

رویه باجی، باشیمین تاجی

اتی آت ایته، منه وئر کته

ترجمه فارسی از زبان استاد شهریار: آبجی رقیه! تاج سر من، گوشت را بنداز جلوی سگ، برای من برنج بیاور.
مدتی بود شهر تبریز روی آرامش نسبی به خود دیده و بیماری وبا، تقریبا از بین رفته بود، حاج میرآقا عائله خود را به تبریز باز گردانید.
استاد می گوید: منزل پدریم در کنار (قاری کؤرپوسو) پل قاری جنب دانشسرای پسران و پشت کتابخانه تربیت بود، خانه دوم شان در محله (دیک باشی) بود، از آن خانه نیز خاطراتی داشت.» 1 2. دوران تحصیل و عشق جوانی (1308 1300)
«شهریار تحصیلات خود را با قرائت قرآن کریم و ترسل و نصاب و گلستان سعدی در مکتب خانه همان قریه و نیز نزد پدرش آغاز نمود... شهریار تحصیلات کلاسیک خود را در مدرسه متحده و فیوضات و سیکل اول متوسطه را در دبیرستان فردوسی تبریز که در آن زمان، دبیرستان محمدیه نامیده می شد به پایان رسانده و در سال 1300 شمسی برابر با 1921 میلادی در (1514) سالگی برای ادامه تحصیل به تهران می رود.
استاد، خودشان چنین نقل می کنند که:
«پدرم مرا همراه سیدی که از نزدیکان ما بود، راهی تهران کرد و مبلغ پانصد تومان به ایشان داد تا مرا سالم به تهران برساند. یادم می آید از بابت زیادی پول، به پدرم اعتراض کردم، ولی در جواب من گفت: پسرم سخت نگیر، با این پول، ترا بیمه کردم، این موضوع در تهران به حقیقت پیوست و چند بار از خطر مرگ نجات یافتم.»
... جهت ادامه تحصیل در دارالفنون نام نویسی می کند، یک ماه از مدت اقامتش در تهران نگذشته بود که دوستان بسیاری پیدا می کند، از جمله دوستان او یکی نیز ابوالقاسم شهیار، که همشهری او بوده و شخصی درباری است، شخصیت و متانت سیدمحمدحسین بهجت تبریزی نظر او را به خود جلب می کند، همشهری بودن نیز بر این دوستی مزید می شود و موجب می گردد که این دوست فداکار، نوجوان غریب را در همه جا همراهی کند، او سیدمحمدحسین را به شخصیت های نامی آن زمان معرفی می نماید.این اشخاص سوای دوستان نامی و همکلاسان او در دارالفنون می باشند، از آن جمله می توان آقایان و شخصیت هایی چون لطف اللّه زاهدی، استاد ابوالحسن صبا، حبیب سماعی، استاد وزیری، ملک الشعرای بهار، عارف قزوینی، اسماعیل امیرخیزی، یگانی، اشتری و زهری را نام برد.
سیدمحمدحسین، تحصیلات متوسطه را در دارالفنون به اتمام رساند و در سال 1303 شمسی برابر با 1924 میلادی در 18 سالگی وارد مدرسه طب دارالفنون گردید و مدت 5 سال در این دانشکده به تحصیل مشغول بود و در سال 1307 شمسی به عنوان افسر ارتش در دانشکده افسری، رشته پزشکی اسم نویسی نمود، ولی علاقه و روحیه اش با عمل جراحی سازگار نبود، چنان که خودش می گوید:
«بعد از هر عمل جراحی که انجام می دادم، احساس ضعف می کردم و حالم به هم می خورد.»
سیدمحمدحسین در چنین موقعیتی که درس طب می خواند، ناگهان عشق جان سوزی او را گرفتار می سازد، عشقی که به تمام آمال و آرزوهای او، قلم بطلان می کشد و پروانه وار در آتش شمع وجود دختری می سوزاند... پری خانم، دختر زیبای تهرانی نامزد شهریار، که نام اصلی وی ثریا می باشد و شهریار در اشعار خود پیوسته با نام پری از او یاد کرده، از آغاز دوران تحصیل در مدرسه طب همدیگر را چون جان شیرین دوست می دارندو پدر ثریا،سرهنگ ارتش بود.»
اشعار معروفی که از استاد شهریار در این بخش از زندگی بر جای مانده عبارتند از: «سوز و ساز»، «پروانه در آتش»، «مسافر رشت»، «بوی پیراهن»، «نی دم ساز»، «انتظار»، «دستم به دامنت»، «یوسف گم گشته»، «بهجت آباد خاطره سی» و... که اغلب این اشعار در جلد اول دیوان استاد آمده اند. در این جا برای نمونه، ابیاتی از غزل انتظار را می آوریم.

باز امشب ای ستاره تابان نیامدی

باز ای سپیده شب هجران نیامدی

شمعم شکفته بود که خندد به روی تو

افسوس ای شکوفه خندان نیامدی...

دیوان حافظی تو و دیوانه تو من

اما پری به دیدن دیوان نیامدی...

در طبع شهریار خزان شد بهار عشق

زیرا تو خرمن گل و ریحان نیامدی
4 3. سال های ناکامی (1320 1308)
ناکامی عشق شهریار و نامزدش پری خانم داستان مفصلی دارد که در این جا به اختصار اشاره ای به آن می کنیم. عامل ناکامی این دو، اشخاصی چون عبدالحسین تیمورتاش شخص دوم کشور بعد از پهلوی و وزیر دربار رضاشاه بود که بالاجبار پری را از آن خود کرد و برای دل سرد کردن شهریارنسبت به پری، او را تهدید به کشتن و مسموم کردن کرد.
«ناراحتی افکار و گرفتاری عشق نافرجام و بی سر و سامانی، شهریار را از ادامه تحصیل بازداشت و دانشکده پزشکی نظام را در حالی که بیش از یک سال به اخذ دکترایش نمانده بود بالاجبار ترک گفت و به طور تهدید و تبعید ناچار گردید که تهران را ترک گوید و در 26 سالگی در ثبت اسناد شهرستان نیشابور مشغول به کار شد. شهریار در نیشابور با استاد کمال الملک نقاش معروف که او نیز در تبعید به سر می برد آشنایی پیدا کرد... استاد در این سفر چهار ساله رنج بسیار کشید...»
زمانی که شهریار در نیشابور در تبعید به سر می برد تیمورتاش به طرز فجیعی به قتل رسید. پس از او نیز چراغعلی خان پسر عموی رضاشاه معروف به امیراکرم با پری خانم ازدواج کرده که او نیز به خاطر اختلاف با رضاشاه به قتل رسید و پری خانم بیوه و تنها به خانه پدریش بازگشت.
«استاد شهریار در سال 1313 شمسی زمانی که در نواحی خراسان بود، خبر فوت پدرش به او رسید. استاد درباره فوت پدرش چنین می گوید:»
«... آنچه که من به یاد دارم، پدرم چندین بار از خدا خواسته بود که فوتش در شب قدر باشد، همین طور هم شد. در سال 1313 شمسی روز دوشنبه دهم دیماه مطابق با 23 ماه مبارک رمضان سال 1352 قمری پس از مراسم شب های احیا دو ساعت به اذان صبح مانده به مرض سکته و در حالی که تبسم بر لب داشت از دنیا رفت...»
استاد شهریار از سال 1310 تا سال 1314 شمسی در نیشابور و در نواحی مختلف خراسان بود، در این سال با حال پریشان به تهران مراجعت نمود.
... پری خانم بعدها در نامه ای که به شهریار نوشت این موضوع را مطرح کرده بود.
«... شهریار یادتان هست زمانی که به نیشابور تبعید شده کمال الملک را نیز آن جا زیارت کرده بودید، دوستانت ترا به تهران آوردند، سر و صورتی ژولیده چون دراویش داشتید و برای معالجه بیماریت ترا در بیمارستان بستری کرده بودند، من سراغ ترا گرفته و به عیادت آمدم. می گفتی امید زنده ماندن ندارم و از خود قطع امید کرده بودی، هر دو اشک می ریختیم و گفتی تو مرا دوباره زنده کردی و بعد... آن غزل زیبا را ساختی و شور و غوغا در تهران افکندی...»
آن غزل زیبا بنا به گفته شهریار این غزل بود:

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگ دل این زودتر می خواستی،حالاچرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین

خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر

این سفر راه قیامت می روی تنها چرا
1 4. سال های تلخ و شیرین زندگی (1333 1320)
شهریار می گوید:
«از 36 سالگی به بعد دوران بیماری و ناامیدی و انزوای من آغاز شد و از سال 1326 به بعد شدت بیش تری یافت. در این سال مادرم برای پرستاری من به تهران آمد و مدت 5 سال پیش من ماند و در این مدت زحمت بسیار کشیدو از جان خود مایه گذاشت تا من سلامتی خود را بازیابم، یادگارهای شیرین گذشته دست در دست مادرم، بزم عیش نهانی برای من ساخته و داروی شفابخشی در کامم می ریختند.
دوران بیماری من یک تحول روحی بود که بر اثر آن از هوسک های دنیوی بیزار] شدم] و هر چه را که بیش تر دوست می داشتم، ایثار کردم».
شهریار دچار هیجانات روحی شده بود، از دوستان و آشنایان دوری می جست، تنها فکر و ذکرش عبادت و تلاوت قرآن کریم بود. این حالت چند سال طول کشید، اغلب این جمله را به زبان می آورد: مرد خدا و مؤمن حقیقی باید امتحان بدهد و امتحان من بسیار سخت است. سرانجام در اوایل سال 1331 شمسی در سن 47 سالگی هیجانات روحی شهریار تخفیف یافت و آن گاه می گفت: «امتحان من تمام شده است و علم قرآن را یافته ام.»
استادشهریارمنظومه حیدربابارا به درخواست وتمایل مادرش در تهران سرود، چه آن که یک روز مادرش به وی گفت: «پسرم این همه شعر در فارسی داری و من هیچ کدام را نمی فهمم، حیف است به زبان مادری، زبانی که من کلمه به کلمه آن را بر زبان تو آوردم یا به قول معروف، مادران حتی زبان فرزندان لال خودشان را هم می فهمند، برای چه من زبان شعر تو را نمی فهمم؟»
... شهریار می گوید:
«با شعر الفتی دیرینه و عهدی قدیم داشتم و قطعه جان سوزی را به قیمت داغ عزیزی به دست آورده بودم. در آستان وداعش نیز اشک حسرت ریختن امری طبیعی بود، آخرین کوکبه اشک وداعم منظومه «حیدربابا» و قطعه شعر «ای وای مادرم» را به وجود آورد.»
... شهریار تا سال 1332 شمسی همسر اختیار نکرده بود ولی تکفل عائله سنگینی را بر عهده داشت، البته به این خاطر تا سن 48 سالگی ازدواج نکرد... در سال 1332 استاد شهریار، بعد از 33 سال دوری از تبریز به زادگاهش بازگشت، هنگام بازگشت حتی نزدیک ترین دوستان و آشنایان خود را از آمدنش به تبریز آگاه نساخت. با این که هیچ کس را خبر نکرده بود، اهالی تبریز پس از خبردار شدن از ورود استاد چه مجالس و محافلی که بر پا نکردند، جوانان بر سر راه استاد ساعت ها ایستاده بودند تا چهره شاعر افسانه ای و محبوبشان را از نزدیک ببینند.
یکسال از ورودش به تبریز نگذشته بود که با نوه عمه اش (عمه سیاره) به نام خانم عزیزه عبدالخالقی که با استاد 27 سال تفاوت سنی داشت، ازدواج نمود...
ثمره این وصلت دو دختر و یک پسر به نام های شهرزاد، مریم و هادی می باشد.
«... شهریار وقتی به تبریز آمد از همه چیز قطع علاقه کرده، منزوی شده بود، از عشق و علاقه و از سه تارش خبری نبود... شعرهایی که می ساخت اکثرا عرفانی بودند و به عرفان خیلی نزدیک شده بود.»
استاد شهریار در این دوران با اشخاص نامی دیگری چون بؤیوک نیک اندیش، هوشنگ ابتهاج (سایه)، سیدمحمدعلی جمالزاده، بولود قره چورلو، محمد راحیم بیگ و... آشنایی و مراوده و مراسلاتی داشته است.
معروف ترین آثار خلق شده استاد در این دوران قطعات «ای وای مادرم»، «مادر»، «بلالی باش»، «در جستجوی پدر»، قصیده «آذربایجان»، «صبا می میرد» منظومه های «حیدربابا سلام» و «قطعه مومیایی» می باشد.
قطعه «ای وای مادرم» او دارای 16 بند است که چهار بند 1، 9، 10، 16 آن را جهت تلطیف خاطر می آوریم. 1
آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
امّا گرفته دور و برش هاله ای سیاه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگی ما همه جا وول می خورد
هر کنج خانه صحنه ای از داستان اوست
در ختم خویش هم به سر کار خویش بود
بیچاره مادرم! 9
نه او نمرده است که من زنده ام هنوز
او زنده است در غم و شعر و خیال من
میراث شاعرانه من هر چه هست از اوست
کانون مهر و ماه مگر می شود خموش
آن شیرزن بمیرد؟ او شهریار زاد
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق 10
او با ترانه های محلی که می سرود
با قصه های دلکش و زیبا که یادداشت
از عهد گاهواره که بندش کشید و بست
اعصاب من به ساز و نوا کوک کرده بود
او شعر و نغمه در دل و جانم به خنده کاشت
و آنگه به اشک های خود آن کِشته آب داد
لرزید و برق زد به من آن اهتزاز روح
وز اهتزاز روح گرفتم هوای ناز
تا ساختم برای خود از عشق عالمی
او پنج سال کرد پرستاری مریض
در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد
اما پسر چه کرد برای تو؟ هیچ، هیچ
تنها مریض خانه، به امید دیگران
یک روز هم خبر: که بیا او تمام کرد 16
... ای وای مادرم! 1 5 . دوران سیر و سیاحت (1355 1334)
در این دوران، استاد سفرهایی به روستای خشگناب و شهرهای: تهران، شیراز، رضائیه (ارومیه) و کرج داشت که حاصل این سفرها دیدار با اهل فضل و ادب و دوستان گذشته و خلق آثار به یاد ماندنی از استاد شهریار می باشد، که چکیده این سفرها در ادامه خواهد آمد.
«پس از انتشار حیدربابای اول، که نام زادگاه شاعر و کوه حیدربابا را بلندآوازه ساخت، خویشان و بستگان و اهالی محل به دفعات به سراغ استاد آمدند و او را دعوت کردند و خواستار شدند، بعد از سالیان دراز که آن آبادی باصفا و پربرکت را ترک گفته است، حال بیاید و اوضاع فعلی را از نزدیک مشاهده کند و با شخصیت های اثر نخستین، دیداری تازه کند و اثری دیگر در وصف اوضاع و احوال کنونی بسازد. شهریار درخواست آنان را پذیرفته و پس از 38 سال دوری و جدایی در سال 1337 شمسی در سن 53 سالگی به زادگاه و موطن اصلی خود می رود، ولی همه چیز را دگرگون می یابد... قلب حساس شاعر سخت متأثر می گردد، شهریار این بار در زادگاهش دیگر آن عینک عالم جوانی را به چشم ندارد، بهشت گمشده خود را نمی یابد و نمی تواند آنچه را که در روزگاران خوش کودکی سپری کرده است، دوباره از نزدیک مشاهده نماید، ناچار است بازگردد و از حیدربابای شاد و خرم، با تأسف و اندوه فراوان، یک حیدربابای ملول و درمانده بسازد.
استاد برای نخستین بار پس از مراجعت به تبریز در تابستان سال 1346 شمسی (1967 میلادی) به دعوت دوستان عازم تهران می شود، او در این سفر خود با آقایان: سایه، مشیری، سهند و استاد جلال همایی دیدار می کند. اشعاری که استاد در این سفر از خود به یادگار گذاشته است عبارتند از: قصیده «ورود به تهران»، غزل های: «تهران نوین»، «با روح صبا».
در تابستان سال 1346 شمسی او سفری نیز به شیراز می کند. استاد خود درباره این سفر که به دعوت وزارت فرهنگ و هنر برای جشن بزرگداشت حافظ به عمل آمده بود چنین می گوید:
«تا در هواپیما نشستیم، حال عجیبی به من دست داد، گفتم خدایا واقعا من همراه خانواده ام به شیراز می روم؟ من سعدی و حافظ را خواهم دید؟ دیدم شعر امانم نمی دهد و شروع کردم به ساختن مثنوی [در حافظیه شیراز].

سلام ای شهر شیخ و خواجه شیراز

سلام ای مهد عشق و مدفن راز

سلام ای شهر عشق و آشنایی

سلام ای آشنای روشنایی

صلای عشق، سعدی در تو داده

لسان الغیب حافظ در تو زاده

سلام ای خواجه والای شیراز

سلام ای کاشف دانای هر راز

اگر من دیهقان یا شهریارم

گدای عشق این شهر و دیارم

تا موقع نشستن هواپیما به زمین در شیراز 63 بیت مثنوی را تمام کرده بودم...»
غزل «تویی حافظ» نیز یادگار اولین شب اقامت استاد در شیراز و غزل «خداحافظ حافظ» آخرین یادگار استاد از این سفر است که خود در مورد این غزل چنین می گوید:
«در روز آخر از من خواستند که مردم تقاضا می نمایند که شهریار یک بار هم برنامه شعرخوانی داشته باشند، قبول کردم، شب غزل «خداحافظ حافظ» را ساختم، موقع خواندن گریه امانم نمی داد زیرا فردایش از حافظ جدا می شدم، می بایستی چنین می شد، بعد از سال ها در حسرت حافظ ماندن با این وضع خود را به آرامگاه وی رسانده بودم، مردم هم احساساتی شده بودند، می گفتند: این خاطره هیچ وقت از خاطرها نخواهد رفت.» خداحافظ حافظ

به تودیع تو جان می خواهد از تن شد جدا حافظ

به جان کندن وداعت می کنم حافظ خداحافظ

ثناخوان توام تا زنده ام اما یقین دارم

که حق چون تو استادی نخواهد شد ادا حافظ

من از اول که با خوناب اشک دل وضو کردم

نماز عشق را هم با تو کردم اقتدا حافظ

هم از چاهم برآوردی و هم راهم نشان دادی

که هم حبل المتین بودی و هم نورالهدی حافظ

به روی سنگ قبر تو نهادم سینه ای سنگین

دو دل باهم سخن گفتند بی صوت وصدا حافظ

مگر دل می کنم از تو بیا مهمان براه انداز

که با حسرت وداعت می کنم حافظ خداحافظ

در خرداد ماه سال 1349 استاد به دعوت مردم ارومیه سفری بدان جا می کند. اشعار «رضائیه ارومیه» و «بدرود رضائیه» آثار بر جای مانده از این سفر است.
اشعار «در باغ کرج» و «کرج خاطره سی» ماحصل سفر استاد به تهران و کرج در تابستان سال 1350 می باشد.
شهریار که در این سال ها با عشق به حق و عشق به مولایش امیرالمؤمنین در سیر و سلوک معنوی به سر می برد خبر فوت دلدار و عشق دیرینه اش که عشق به اویش نیز عشقی از سر اخلاص و صفا بود سخت او را متأثر و اندوهگین می سازد، بر سر مزار جانانش رفته، آهی کشیده، اشکی ریخته و چنین گفت:

به دل جشن عروسی وعده کردم

ندانستم که ماتم دارم امشب

در اوایل فروردین سال 1354 استاد برای زیارت مزار پدرش به قم مشرف می شود و شعر «بر سنگ مزار پدرم» را در آن جا به یادگار می گذارد. این شعر در صفحه 405 جلد سوم دیوان شهریار آمده است.
«استاد از مرداد ماه سال 1352 تا فروردین سال 1356 ساکن تهران بود و در این مدت پیوسته با یاران قدیم و جدید خود معاشرت داشت و دوران خوش و خرمی را می گذراند که ناگاه درگذشت همسر جوانش بر اثر سکته قلبی در تاریخ شهریور 1355 این خوشی و آرامش او و خانواده اش را بر هم زده، به عزا تبدیل ساخت. شهریار داغدار و پریشان روزگار، اشعار جان سوزی در مرگ نابهنگام همسرش عزیزه خانم به زبان فارسی و ترکی سروده است.»
از جمله این اشعار می توان «غریب هر دو وطن»، «خزان من»، «داغ همسر»، «شبیخون غم»، «چشم انتظار»، «به یاد همسر» و «عزیزه جان» را یاد برد. 1 6 . دوران خزان زندگی (1367 1356)
«شهریار از تهران دو خاطره بسیار تلخ و ناگوار داشت هر وقت این دو خاطره را به یاد می آورد بسیار غم زده و دل افسرده می گردید خاطره اول از دست دادن عشق نخستین و محبوبه عزیزش و ترک دانشکده پزشکی و سرانجام درگذشت عشق نخستین اش بود و خاطره دوم که تلخ تر از زهر بود مرگ همسرش عزیزه خانم است. پس از درگذشت همسرش دیگر نتوانست در تهران که خاکش دامن گیر است بماند و در فروردین سال 1356 دست بچه ها را گرفت و راهی تبریز، موطن اصلی خود، گردید. در بازگشت به تبریز

باز با یک دوره گردی در وطن بازآمدم

گویی از یک خواب وبیداری به تن باز آمدم

آدمی دلبسته کانون مهر مادری است

باز هم در زادگاه خویشتن باز آمدم

همره شاخ گلی چون نسترن رفتم ولی

شاخ گل پرپر شد و بی نسترن باز آمدم

باز در تهران امان از حزب شیطانم نبود

بلبلم کز جنگل زاغ و زغن باز آمدم

... استاد شهریار پس از درگذشت همسرش مسلما دیگر آن حال و حوصله قبلی را نداشت و قسمتی از کتاب های خود را در یک اطاق جمع کرده بود و درب آن را بسته بود. روزی که در اطاق را باز می کند، چشمش به اثاثیه و کتاب ها افتاده بسیار متأثر می گردد. اشعاری از روی حسرت تحت عنوان «قصه اثاثیه و کتاب هایم بعد از همسرم» سروده است. کتاب های یتیم

«خزیده اند به یک گوشه، گرد و خاک آلود

به کارشان نه دگر نظمی و نه ترتیبی

چو کودکان یتیمی که در شب سرما

نه گردگیری و نه رفت و رو و جارویی

نه بالشی و نه روپوشی و نه زیرانداز

نشسته گرد یتیمی به هر سر و رویی»

در تاریخ بیست و نهم تیر ماه 1366، حضرت آیت اللّه خامنه ای رئیس جمهور وقت سفری به تبریز و به منزل استاد شهریار داشته اند که این سفر، شأن و منزلت استاد را بیش از پیش در نظر همگان جلوه گر ساخت. استاد شهریار در طول حیات خود اشعاری را به محضر حضرت آیت اللّه خامنه ای تقدیم داشته است، از آن جمله است: «ترک اولادی غیرت وقتیدیر»، «دهه فجر»، «قرآن و قاریان»
استاد شهریار در مقدمه یکی از اشعار تقدیمی اش به محضر مقام معظم رهبری چنین می نویسد:
«برآستان والای آیة اللّه خامنه ای ریاست جمهوری اسلامی محبوب و امام جمعه بزرگوار تهران تقدیم و توفیق روزافزون ایشان و امام امت و رزمندگان اسلام را شب وروزبه دعامسئلت می نمایم».
تبریز 16/ مرداد/ 66 شمسی سیّدمحمّدحسین شهریار.

رشکم آید که تو حیدربابا

بوسی آن دست که خود دست خداست

راستان دست چپ از وی بوسند

که خدا بوسد از او دست راست

در امامت به نماز جمعه

صدهزارش به خدا دست دعاست

من بیان هنرم، یک دل و بس

او عیانِ هنر از سرتا پاست

او شب و روز برای اسلام

پای پویا و زبان گویاست

او چه بازوی قوی و محکم

با امامی که ره و رهبر ماست

شهریارا سری افراز به عرش

کو نگاهیش به حیدر باباست

تبریز دوازدهم ذی الحجه/ 1407 هجری قمری مطابق / هفدهم / مرداد/ 66 شمسی
سیّدمحمّدحسین شهریار (در هشتاد و دو سالگی)
«... شب بیستم آذرماه 1366 خورشیدی، شهریار در تبریز بیمار می شود و به وسیله فرزندش هادی با اورژانس به بیمارستان امام خمینی تبریز منتقل می گردد و بستری شده تحت معالجه قرار می گیرد.
... بیماری شهریار شدت می یابد و برای معالجه امیدبخش در اوایل مرداد ماه سال 1367 بعد از هشت ماه بیماری (ریوی) به دستور حضرت آیت اللّه خامنه ای که در آن زمان سمت ریاست جمهوری اسلامی را داشتند با هواپیما به تهران عازم و در بیمارستان مهر در اطاق 513 بستری می گردد و معالجات پیگیر آغاز می شود.
... [استاد در روزهای آخر در بیمارستان خطاب به دوستان می گوید:] «من بزودی از شما جدا خواهم شد و به سوی پروردگار اعظم خواهم برگشت، من بیش از هشتاد سال زندگی کرده ام، آثار و اولادی دارم که آن ها باقیات صالحات من هستند،... تمایل من چنین است، بعد از مرگم اگر در تهران خواستند مدفونم سازند، مرا در جوار مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم به خاک سپارند و اگر در موطنم آذربایجان خواستند دفنم کنند در آن هنگام یا در دامن کوه حیدربابا که آنقدر آن را دوست داشته ام، یا در مقبرة الشعرای تبریز در سرخاب مدفونم سازند».
ما [آقایان: بیگدلی، سیدرضا خشگنابی، زاهدی و...] به او تسلی دادیم ولی همه چیز برای او روشن و معلوم بود... وضع جسمانی شاعر هر آن روی به وخامت می گذاشت بطوری که در مدت سه روز آخر حیاتش به آریتمی کامل قلبی دچار شده بود، دیگر اکسیژن کافی به مغزش نمی رسید و به کم خونی مغزی دچار شده بود، تا این که شاعر محبوب ملت ایران به حالت اغما درآمد، قدرت تکلم را از دست داد و به اطاق ویژه (مراقبت خصوصی) منتقل گردید.
... درست در رأس ساعت 45/6 صبح روز شنبه 26 شهریور 1367 خورشیدی مطابق با 17 سپتامبر 1988 میلادی، قلب مهربان شهریار از طپیدن باز ایستاد و دفتر زندگانی پرافتخار آن انسان بزرگ بسته شد، شهریار کشور شعر و ادب به ابدیت پیوست.»

نقش مزار من کنید این دو سخن که شهریار

با غم عشق زاده و با غم عشق داده جان
2. تجلی ایمان و معرفت بر دفتر شعر و حیات استاد شهریار
استاد شهریار در طول حیات پربرکتش تحولات روحی و معنوی فراوانی داشته و با حوادث گوناگونی روبرو شده است. آنچه از مطالعه زندگی و اشعار او در طول 83 سال زندگی پرابتلایش مشهود است ایمان و معرفت به پاره ای از حقایق و ارزش ها است که وجوه برجسته شخصیت آن استاد را تشکیل می دهد. آنچه در این بخش بدان پرداخته می شود ایمان و اعتقاد شهریار نسبت به مبدأ هستی، کتاب مبین، خاندان وحی و عصمت، عالم غیب، ارزش های دینی و... است، که عناوین این بخش را تشکیل می دهند. 2 1. ایمان و توکل به خالق یکتا
زندگی، عرصه آزمون آدمی است و مادامی که در محک این آزمون ها قرار نگرفته باشد ایمان و معرفت، قابل اعتماد و اطمینان نخواهد بود، در این میان شهریار از جمله کسانی است که نه تنها در آزمون های زیادی قرار گرفته بلکه نتایج قابل تأملی نیز کسب کرده است. او با وجود این که در سنین حساس جوانی با آن شور و اشتیاق فراوانی که نسبت به محبوب خود داشت و سخت گرفتار عشق او بود، ولی آن گاه که از این عشق جز ناکامی نصیبش نمی شود، خویش را در این عرصه بلا و امتحان نمی بازد و به این ناکامی از دریچه معرفت نگریسته، بطوری که خود چنین می گوید:
«اگر این عشق سوزنده تار و پود جانم را خاکستر کرد و مانع اخذ مدرک پزشکی ام شد مشیت الهی در این بود که من در مسیر فرهنگ و ادب به مقامی برسم و شاید اگر آن عشق و ناکامی نبود امروز از این شهریار سوخته دل نیز خبری پیدا نمی شد.»
«... توکل به خدا و اعتماد به مشیت الهی در دل استاد بیش از هر فرد دیگری بوده است و خود می گوید که بارها و بارها عنایت پروردگار مرا از خطرات مرگبار نجاتم داده است و در این جا اشاره می فرمودند که در زمان رضاخانی قدرت یک سرهنگ خیلی بالا بود و می توانست دستور مرگ مرا صادر کند و حکم را هم بی چون و چرا به مرحله اجرا بگذارند ولی این قدرت لایزال و عنایت و مشیت الهی بود که مرا حفظ کرد.»
غزل «چشمه قاف» نمودار بلندبالایی است از ایمان و معرفت استاد شهریار نسبت به هستی بخش مطلق. چشمه قاف

از همه سوی جهان جلوه او می بینم

جلوه اوست جهان کز همه سو می بینم

چشم از او جلوه از او ما چه حریفیم ای دل

چهره اوست که با دیده او می بینم

تا که در دیده من کون و مکان آینه گشت

هم در آن آینه آن آینه رو می بینم

تا یکی قطره چشیدم منش از چشمه قاف

کوه در چشمه و دریا به سبو می بینم

زشتی ای نیست به عالم که من از دیده او

چون نکو می نگرم جمله نکو می بینم

با که نسبت دهم این زشتی و زیبایی را

که من این عشوه در آیینه او می بینم

در نمازند درختان و گل از باد وزان

خم به سرچشمه و در کار وضو می بینم...

غنچه را پیرهنی کز غم عشق آمده چاک

خار را سوزن تدبیر و رفو می بینم...

این تن خسته ز جان تا به لبش راهی نیست

کز فلک پنجه قهرش به گلو می بینم

آسمان راز به من گفت و به کس بازنگفت

شهریار این همه زان راز مگو می بینم

شهریار در غزل «جام جم» که در جلد اول دیوانش آمده نسبت انسان و هستی را با ذات واجب الوجود چنین معنا کرده است:

دم به دم زنده از آنیم که دم زنده از اوست

دم زن از عشق وجودی که عدم زنده از اوست

آفرینش همه از گردش پرگاری کرد

آفرینش به قلم کن که رقم زنده از اوست

شاعران خود قلم سحری از این نقاشند

شعر چون زنده نباشد که قلم زنده از اوست

صمدیت بود از شأن جمالی که جلال

جلوه سر در حرمش داد و صنم زنده از اوست

شهریار از پس این مرگ حیات ابد است

جان ما مرده او باد که هم زنده از اوست

«شهریار معتقد است که از بین علوم، علم یقین اولین و شریف ترین علم است و محتاج تعلیم و تعلم نیست که همان اعتقاد داشتن به لااله الااللّه است و اگر کسی به علم یقین دسترسی پیدا کند به حق الیقین می پیوندد:

در میان علوم علم الیقین

اولین است و هم شریف ترین

کان نه محتاج مکتب و ملا است

خود همین لااله الااللّه ست

گر به علم یقین بیابی دست

هم به حق الیقین توان پیوست»

«شهریار بلای جان عاشق را تنها شب هجران ندانسته بلکه مقام وصال را نیز دردمند می داند، غمی را که موجب تجلی خدا در دل شود غنای دل می شمارد:

نه بلای جان عاشق شب هجر توست تنها

که وصال هم بلای شب انتظار دارد

* * *

از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل

اما چه غم، غمی که خدا می دهد به دل

غم، صیقل خداست خدایا ز ما مگیر

این جوهر جلا که جلا می دهد به دل...

تسلیم با قضا و قدر باش شهریار

وز غم جزع مکن که جزا می دهد به دل»
2 2. دولت قرآنی شهریار
در ایمان و معرفت و اعتقاد استاد شهریار به قرآن کریم همین بس که ثلث آنرا به خط زیبای نسخ تحریر کرده و درباره هم نشینی با این کتاب چنین می گوید:
«از کودکی با دو کتاب انس گرفتم، قرآن مجید و دیوان خواجه و حالا که پیر شده ام به جز صدای قرآن و به جز صدای حافظ هر صدای دیگری گوشم را آزار می دهد.»
تجلی ارادت استاد به این کتاب آسمانی به وضوح در اشعارش مشهود است. استاد علاوه بر دو قصیده شیوا و دل نشین «کتاب خدا» و «سر خط قرآن» که در شأن قرآن به یادگار گذاشته است در غزلیات، قصاید و مثنوی های متعددی از آیات و مضامین قرآنی بهره گرفته است. از آن جمله در غزلیات: «قاف عزلت»، «دل شکسته»، «جمع و تفریق»، «قرآن مه و مهر»، «جشن دانشگاه تبریز»، «طبیب نامحرم»، «قلم تذهیب»، «بوی پیراهن» و...، در قصاید: «پرتو تابنده»، «مسافرت شاعرانه»، «سرود چشمه سار»، «شهید محراب» و...، در مثنوی های «اسلام و خدمت اجتماع»، «صدای خدا»، «غروب نیشابور»، «پری» و... این مهم به چشم می خورد در این جا به نمونه هایی از این اشعار اشاره می شود.
... و علی اللّه فلیتوکل المتوکلون
(ابراهیم/12)

گر دوستان به علم و هنر تکیه کرده اند

ما را هنر نداده خدا جز توکلی

(جمع و تفریق)
ولقد کرّمنا بنی آدم.(اسراء/70)

از ازل خلعت تشریف به دوش تو و من

تا ابد آیت تکریم به شأن من و توست

(قرآن مه و مهر)
نصر من اللّه و فتحٌ قریب.
(صف/13)

آن قهرمان که «نصرمن اللّه » سپاه اوست

خوش داد دوش مژده «فتح قریب» من

(طبیب نامحرم)
کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام.(الرحمن/27 26)

بجز آن پرتو پاینده که اقلیم بقاست

گیتی و هر چه در او هست فنا خواهد بود

(پرتو تابنده)
ایاک نعبد و ایاک نستعین(حمد/5)

با سر راه اجانب رفتنت

چیست این «ایاک نعبد» گفتنت

(اسلام و خدمت اجتماع)
قال ابوهم انی لاجد ریح یوسف لولا ان تفندون، قالوا تاللّه انک لفی ضلالک القدیم.
(یوسف/95 94)

اشم رایحه یوسفی و کیف شمیم

عجب که باز نمی آیم از ضلال قدیم

اسیر بیت حزن گو دریچه ها بگشا

اشم رایحه یوسفی و کیف شمیم

(بوی پیراهن)
برای حسن ختام این بخش قصیده «سر خط قرآن» آورده می شود: سر خط قرآن

سال ها دخمه خود ظلمت زندان کردم

تا دری رخنه به میخانه رندان کردم

تا به ویرانه خود گنج قناعت جستم

قصر آمال و امانی همه ویران کردم

من هم از خود نرسیدم به دیار سیمرغ

طی این بادیه بارستم دستان کردم...

تا به سلمان چه رسد سلطه کفر ابلیس

که من ابلیس خود از سلطه مسلمان کردم...

شیوه کار من از خواجه شیراز بپرس

کانچه استاد غزل گفت بکن آن کردم

شهریارا به بیاض سحر و زرخط شمع

که همه مشق خود از سر خط قرآن کردم
2 3. ارادت به خاندان وحی و عصمت
استاد شهریار ارادت خاصی به حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله وسلم داشته و اشعار فراوانی در شأن آن حضرت سروده است. قصیده زیبای «قیام محمد صلی الله علیه و آله وسلم » و مثنوی «میلاد مسعود حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله وسلم » از جمله این اشعار هستند. قیام محمد صلی الله علیه و آله وسلم

ستون عرش خدا قائم از قیام محمد صلی الله علیه و آله وسلم

ببین که سر به کجا می کشد مقام محمد صلی الله علیه و آله وسلم

بجز فرشته عرش آشیان وحی الهی

پرنده پر نتواند زدن به بام محمد صلی الله علیه و آله وسلم

سوار رفرف معراج در نوشت سماوات

سرود صف به صف قدسیان سلام محمد صلی الله علیه و آله وسلم

اذان مسجد او زنگ کاروان قرون بین

خدای را چه نفوذیست در کلام محمد صلی الله علیه و آله وسلم

علی که کون و مکانش غلام حلقه به گوشند

مگر نه فخرکنان گفت: من غلام محمد صلی الله علیه و آله وسلم ...

به ذوالفقار علی دیدی استقامت اسلام

کنون به قامت قائم ببین قوام محمد صلی الله علیه و آله وسلم

به کام دل نرسد شهریار در دو جهان کس

مگر خدا دو جهان را کند به کام محمد صلی الله علیه و آله وسلم

و اما، در ارادت به امیرالمؤمنین، مولای عارفان، حضرت علی علیه السلام بی شک، شهریار از خاصان مجذوب شده در معرفت و پرورش یافته مکتب آن حضرت بوده است. شعر «همای رحمت» او که از بلندآوازه ترین اشعار در مدح حضرت علی علیه السلام بوده و خود استاد را نیز بلندآوازه ساخته، تأییدی بر این مطلب است، حال آن که این شعر، خود داستانی عجیب داشته است و آن داستان از این قرار است:
«نقل است که شبی مرحوم آیت اللّه مرعشی نجفی در عالم رؤیا می بیند که:
محفلی است باشکوه که حضرت مولی الموحدین، علی علیه السلام ، در آن حضور دارند. شاعران، حلقه بسته اند و هر کسی سروده خود را در مدح و منقبت اهلبیت، می خواند. شاعران، یکی پس از دیگری شعر خود را قرائت می کنند و دیگر کسی نمی ماند که شعر نخوانده باشد. در این هنگام علی علیه السلام می فرماید: «أین شاعرنا؟» و در این هنگام شهریار به ادب و شکوه وارد می شود و لب به شعر می گشاید:

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

که به ما سوا فکندی همه سایه هما را

دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علی گرفته باشد سرچشمه بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب

که عَلَم کند به عالم شهدای کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز میان پاک بازان

چو علی که می تواند که به سر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت

متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

به دو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت

که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

چه زنم چو نای هر دم ز نوای شوق او دم

که لسان غیب خوش تر بنوازد این نوا را

«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنایی بنوازد آشنا را

زنوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا

بر هر صاحبدلی روشن است که حضرت آیت اللّه مرعشی از زمره «عباداللّه المخلصین» بوده، در منزلت ایشان همین بس که در وصیت نامه شان چنین سفارش کرده اند: «سجاده ای که به روی آن هفتاد سال نماز شب خوانده ام با من دفن شود.» با اندک تأملی در این جمله و داستان ذکر شده و برقراری ارتباط بین آنها می توان به نکات مهمی پی برد و «جالب این است که خود آیت اللّه مرعشی نجفی قبل از مشاهده این رؤیا شهریار را نمی شناخته است و پس از آن سراغ شهریار را می گیرد و نامه و صله ای نیز به او می فرستد.»
استاد شهریار در اشعار متعدد دیگری همچون: «مناجات»، «علی و دنیا»، «یاعلی»، «جلوه خدا» و در بخش عمده ای از جلد دوم دیوان خود که با عنوان «اقتباس و ترجمه از دیوان حضرت امیر علیه السلام » آمده ارادت خود را تا حد اعلایی نشان داده است. در مجموع، شهریار حدود هفتصد بیت در مدح و ثنای حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم و خاندان پاکش دارد که نزدیک به دویست بیت آن در مدح مولا علی علیه السلام سروده شده است.
استاد شهریار در شأن سایر حضرات ائمه معصوم علیهم السلام اشعاری دارد که از نظر کمیت بیشتر آن ها در مورد حضرت قائم علیه السلام سروده شده که از جمله آن ها می توان از غزل های: «در انتظار فرج» و «صدای خدا» یاد کرد. صدای خدا

سپاه صبح زد از ماه خیمه تا ماهی

ستاره، کوکبه آفتاب خرگاهی

به لاجورد افق ته کشیده برکه شب

مه و ستاره تپیدن گرفته چون ماهی

به جستجوی تو این صبح در شبان سیاه

بسا که قافله آه کرده ام راهی

نمانده چشمه آب بقا به ظلمت دهر

بجز چراغ جمال بقیة اللهی

برآی از افق ای مشعل هدایت شرق

برآر گله این گمرهان ز گمراهی...

به گوش آن که صدای خدا نمی شنود

حدیث عشق من افسانه ای بود واهی
2 4. شهریار / ارزش های دینی / انقلاب اسلامی
با مطالعه اجمالی زندگی استاد شهریار، می توان پی برد که ایشان به برخی از ارزش های اصیل دینی و اسلامی پایبند بوده اند. جهت اجتناب از اطاله کلام در این جا به نمونه هایی از این پایبندی ها اشاره می شود:
استاد، دوستی داشتند که ایشان را جهت سفری، به اروپا دعوت می کند، استاد در پاسخ ایشان، در نامه ای خطاب به ایشان چنین می گوید:

جان من بازآ به جای خود که جانان پیش ماست

مدعی آرایش تن می کند جان پیش ماست

در سواد شب توان خواندن کتاب آسمان

شمع بزم صبحدم با ما و قرآن پیش ماست

با چراغ علم، راه بت پرستان می روند

کعبه چشم انداز ما و راه ایمان پیش ماست

و اما وجه دیگر شخصیت دینی استاد پس از انقلاب اسلامی جلوه گر شد به طوری که علی رغم درخواست اغلب دوستان و نزدیکانش مبنی بر ترک کشور و دوری گزیدن از جریانات انقلاب، ایشان حضور قوی و حساس خود را اعلام کرده و به تعبیر خود به «جهاد قلمی» روی می آورد و در این عرصه نیز همچون عرصه های دیگر اثرات ارزنده و به یادماندنی بر جای می گذارد. در این جا تنها به بخشی از این آثار که قسمت عمده ای از دیوان شهریار را به خود اختصاص داده می پردازیم: «سرود اسلام»، «نوروز انقلاب»، «طلیعه انقلاب»، «جهاد حسینی»، «دهه فجر»، «جمعه خونین»، «دست علی به همراه بسیج» و... نمونه هایی از اشعار انقلابی استاد شهریار هستند. دست علی به همراه بسیج

یاعلی باز از خدا دستی به همراه بسیج

جاودان کن در جهان این جلوه و جاه بسیج

یاعلی خون حسینت کی رود از یادها

گو ببیند زینب این غوغای خون خواه بسیج...

اشک و خون می بارد از آفاق آذربایجان

خود به مژگان رفته آذربایجان راه بسیج

می زداید دود آه خیمه های سوخته

خیمه و خرگاه زد در کربلا آه بسیج

کور دل بودند اهل کوفه و بیعت شکن

قوم سلمان است این قوم دل آگاه بسیج

غرش ای شیر خدا ببر و پلنگ خفته را

تا شود صدامیان خرگوش و روباه بسیج

لشگر اسلام شد چون سیل و طوفان در خروش

کفر اگر خود کوه باشد می شود کاه بسیج...

رهبر از نصر من اللّه داد فرمان جهاد

تا رسد فتح قریب از نصرت اللّه بسیج...

با شعار یا محمد شیعه و سنی یکیست

نیست جز قرآن و حق ذکری در افواه بسیج

این سفر با فتح پایان بازمی گردد سپاه

می دهد پایان به فتح گاه و بی گاه بسیج

سر به درگاه خدا می ساید این جهد و جهاد

شهریارا تا بسایی سر به درگاه بسیج

ارادت و علاقه شدید استاد به انقلاب و ارزش های آن در کلامش مشهود است بطوری که می گوید:
«شعر انقلاب، همین شعرهایی است که مردم می گویند. یعنی: حقیقت شعر، حرفی است که از دل بربیاید و در دل بنشیند. من در این دور انقلاب، از این شعر، شاهکارتر ندیدم که، این جمعیت، یک دفعه، فریاد می زنند:
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی، خمینی را نگه دار!
شاید این شعر، صدها بار مرا منقلب کرده است، که هیچ غزلی این تأثیر را در من نداشته است.»
عشق و علاقه استاد شهریار به امام راحل (ره) نیز در غزل «مقام رهبری» نمایان است؛ و خود این غزل، گویای این واقعیت است. مقام رهبری

تو آن سروی که چون سر برکنی سرها بیارایی

وگر سرور شدی آئین سرورها بیارایی

به نقاش ازل مانی که با نقشی جهان آرا

چمن ها با گل و سرو و صنوبرها بیارایی

بدین شوق شهادت ها چه بیم از لشکر کافر

که هر آنی تو آن رانی که لشکرها بیارایی

همان تیغ جهاد و خطبه های مسجد کوفه است

که رنگین می کنی محراب و منبرها بیارایی

به فرمان تو پاکان بالقاءاللّه پیوستند

چه رنگین حجله ها کز سنگ و سنگرها بیارایی

به روزن های چشم و دل همه نور جمال توست

بِه هر روزن تو منظوری و منظرها بیارایی

تو بودی «آفتاب ازمغرب» آن کو درحدیث آمد

به کشورها گذر کردی که کشورها بیارایی

اگر خاور به خورشیدی درخشان می کند آفاق

تو آن خورشید رخشانی که خاورها بیارایی

کجا با مُشک و عنبر کلک مشکین تو آرایند

تویی کز خط مشکین مشک و عنبرها بیارایی

دل و جان همه مردم پر از نقش تو جانانه است

جلو خان ها بیفروزی و سردرها بیارایی

من این یک بیت سعدی باتو ای خواننده می گویم

مگر گیری قلم در دست و دفترها بیارایی

به زیورها بیارایند مردم گل عذاران را

«تو شاخ گل چنان زیبا» که زیورها بیارایی

تو هم خود شهریارا گوهرآرایی و گوهرسنج

به هر گنجت گذار افتاد گوهرها بیارایی

استاد در اشعار متعدد دیگری تقید خود به اصول اسلامی را به زبان مخصوص خویش بیان می کند. اشعار: «آئین تزویج در اسلام»، «هدیه روزه داران»، «به خواهش دخترم شهرزاد برای کودکستان»، «سرنوشت انسان»، «دین و دنیا» و... تأییدی بر این مدعا می باشند. 2 5 . شهریار و حافظ

در دل شب ها چه خلوت ها که من از خود به در

در خلوص عشق خود با خواجه خلوت می کنم

شهریار را با حافظ انس و الفت دیرینه ای بوده است و همچنان که قبلاً نیز اشاره شد خود، «صدای حافظ» را بعد از قرآن تنها صدای آرام بخش و دل نشین برای خود می داند. همچنین در نسبت خود با حافظ چنین می گوید: من و حافظ هر دو در یک کلاس هستیم با این تفاوت که حافظ شاگرد اول و من شاگرد متوسط کلاس هستم.
ارادت و بندگی خواجه شیراز، برای شهریار به حدی می رسد که پا به پای استاد خویش، از شراب عرفان جام ها نوشیده و مست از این شراب در غزلیات فراوانی به استقبال حافظ رفته است، اگر چه برخی این همراهی را به دید رقابت با حافظ نگریسته اند.
عمق پیوند و وجوه اشتراک این دو سخن سرای نامی چنان فراوان است که پرداختن بدان، خود می تواند موضوع مقالات چندی باشد. از بارزترین جلوه های این پیوندها، همانا انتخاب تخلص «شهریار» از دیوان خواجه شیراز است که حکایتش بسی جای تأمل دارد. تلمذ از مکتب کتاب انسان ساز قرآن از دیگر وجوه مشترک این دو سخن سراست که هر دو به گونه ای بدان اشاره داشته اند.
حافظ:

صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ

هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم

شهریار:

شهریارا به بیاض سحر و زر خط شمع

که همه مشق خود از سر خط قرآن کردم

پیوند و ارتباط معنوی شهریار با حافظ در اشعارش چنین تجلی کرده است:

به روی من نگهی کرد در ازل حافظ

که عشقم این همه توفیق از آن نگه دانست

* * *

گرامی دار چون جان شهریارا تربت حافظ

که از حافظ کسی را من گرامی تر نمی دانم

* * *

به شهریار بده گنج راز خود حافظ

که گوهری تو، قدر تو گوهری داند

شهریار در بیش از پنجاه غزل به استقبال حافظ رفته که در این جا برای نمونه به یکی از این غزل ها [واصلان/ استقبال از غزل الا یا ایها الساقی...] اشاره می شود: واصلان

جبین بگشا که می بندیم از این غمخانه محمل ها

چه خرم سرزمین هایی که در پیش است منزل ها

چه غم گر آب و گل سودا کنند از ما به جان و دل

که برخیزیم از گل ها و بنشینیم در دل ها

وفایی نیست در گل ها، منال ای بلبل مسکین

کز این گل ها پس از ما هم فراوان روید از گِل ها

برو نور خدا کن دیده بان کشتی توفیق

که کشتی ها به نور دیده بان یابند ساحل ها

گرفتم زاهد وقتی به حسن خاتمت اندیش

بسا کز بعد خرمن داده بر بادند حاصل ها

چراغ عشق را خیره است چشم عقل ها زانروست

که عاقل ها به کار عشق می گیرند جاهل ها...

به دریا واصلان دریا شوند از وسعت مشرب

معاذاله که خود را هم خدا بینند واصل ها

به نقش روی باطل برنگردی شهریار از حق

که این خود نقش بطلان است از حق روی باطل ها
3. شهریار و رویدادهای اجتماعی
آنچه سبب گشایش این فصل گردیده وجود مشخصه ای مهم در شخصیت استاد شهریار می باشد که در این جا از آن به «موقعیت سنج بودن» یاد می شود. این ویژگی شخصیتی استاد شهریار که بی شک در افراد دیگری نیز یافت می شود نقش اساسی در ساختار زندگی او داشته است. به عبارتی دیگر، نحوه سرودن و انگیزه سرودن شهریار نشان می دهد که شعر را برای شعر نساخته، بلکه درک زمان و موقعیت، عامل اساسی سرودن اغلب اشعارش بوده که این نیز اختصاص به اشعار دوران خاصی ندارد و خود استاد نیز در جایی به این نکته اشاره دارد. شاید یکی از مهم ترین دلایل جهانگیر شدن نام شهریار نیز بهره مندی از چنین صفتی باشد که باعث گردیده تا هر زمان و هر مکان که شعر گفته، متأثر از واقعیت حاکم و ملموس برای همه باشدکه این نیزبه صداقت شعری شاعرافزوده است.
برای فردی که نزدیک به 85 سال عمر کرده باشد، بی شک وقایع فراوانی در زندگی اتفاق خواهد افتاد. شهریار نیز از این قاعده مستثنی نیست. ولی از آنجا که نقل همه رویدادهای اتفاق افتاده تقریبا ناممکن است لذا در این جا نیز به برخی از این ها اشاره می شود و هر اهل ذوقی، خود می تواند ادامه این رشته را دنبال کند.
و اما اشعاری که در این قسمت، برای معرفی انتخاب شده اند عبارتند از:
پیام به انشتن
پیام دانوب به جامعه بشر
قصیده ای در رثای آیت اللّه بروجردی
قصیده ای در شأن آیت اللّه علامه طباطبائی
تقریظی به کتاب الغدیر
1. انشتن یک سلام ناشناس البته می بخشی
دوان در سایه روشن های یک مهتاب خلیایی[!]
نسیم شرق می آید، شکنج طره ها افشان
فشرده زیر بازو شاخه های نرگس و مریم
از آنهایی که در سعدیه شیراز می رویند
ز چین و موج دریاها و پیچ و تاب جنگل ها
دوان می آید و صبح سحر خواهد بسر کوبید
در خلوت سرای قصر سلطان ریاضی را
* * *
2. انشتن آفرین بر تو:
خلأ با سرعت نوری که داری درنوردیدی
زمان درجاودان پی شدمکان درلامکان طی شد
حیات جاودان کز درک بیرون بود پیدا شد
بهشت روح علوی هم که دین می گفت جزاین نیست
تو با هم آشتی دادی جهان دین و دانش را
انشتن ناز شست تو:
نشان دادی که جرم وجسم چیزی جزانرژی نیست
اتم تا می شکافد جزو جمع عالم بالاست
به چشم موشکاف اهل عرفان و تصوف نیز
جهان ما حباب روی چین آب را ماند
من ناخوانده دفتر هم که طفل مکتب عشقم
جهان جسم، موجی از جهان روح می بینم
اصالت نیست در ماده
* * *
3. انشتن صدهزاراحسن ولیکن صدهزار افسوس
حریف از کشف و الهام تو دارد بمب می سازد
انشتن اژدهای جنگ!
جهنم کام وحشتناک خود را باز خواهد کرد
دگر پیمانه عمر جهان لبریز خواهد شد
دگر عشق و محبت از طبیعت قهر خواهد کرد
چه می گویم؟
مگر مهر و وفا محکوم اضمحلال خواهد بود
(مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهدشد)
مگر یک مادر ازدل (وای فرزندم)نخواهدگفت
* * *
4. انشتن بغض دارم در گلو دستم به دامانت
نبوغ خود به کام التیام زخم انسان کن
سر این ناجوان مردان سنگین دل به راه آور
نژاد و کیش و ملیت یکی کن ای بزرگ استاد
زمین یک پایتخت امپراطوری وجدان کن
تفوق در جهان قائل مشو جز علم و تقوا را
* * *
5 . انشتن نامی از ایران ویران هم شنیدستی؟
حکیما محترم می دار مهد ابن سینا را
به این وحشی تمدن گوشزد کن حرمت ما را
* * *
6 . انشتن پا فراتر نه جهان عقل هم طی کن
کنار هم ببین موسی و عیسی و محمد را
کلید عشق را بردار و حل این معما کن
وگر شد از زبان علم این قفل کهن وا کن
* * *
7. انشتن باز هم بالا
خدا را نیز پیدا کن. 4. شهریار از نظر اهل عرفان و ادب
بر هر صاحب فکری روشن است که یکی از شایسته ترین معیارهای شناخت هر فردی، دانستن نظرات انسان های لایق و صاحب شخصیت در مورد او است. شهریار نیز که خود از شخصیت ادبی و اجتماعی بالایی برخوردار بوده، نظرات افراد روشن ضمیری را بخود جلب کرده است. در این جا با آوردن نمونه هایی از نظرات این انسان های بزرگوار، به شخصیت الهی این سخن سرای نامی بیش تر پی می بریم. 4 1. آیت اللّه بهاءالدینی
یکی از شاگردان نزدیک آیت اللّه بهاءالدینی چنین نقل می کنند:
«روزی صحبت از شعر و شاعری به میان آمد، [حضرت آیت اللّه بهاءالدینی] با جمله ای کوتاه فرمود:
«بنده اشعار زیادی درباره اهل بیت علیهماالسلام ؛ خصوصا حضرت علی علیه السلام شنیده ام، ولی برای من هیچ شعری همچون اشعار شهریار تبریزی، جذابیت نداشته است، به همین جهت او را دعا کردم. بعدا دیدم برزخ را از او برداشتند!!» 4 2. آیت اللّه خامنه ای
حضرت آیت اللّه خامنه ای در بخشی از سخنان خود در دیدار اعضای عالی رتبه فرهنگی جمهوری آذربایجان و برگزارکنندگان کنگره بزرگداشت استاد شهریار در تاریخ یازدهم آذر ماه 1371 چنین می گوید:
«... در شعر فارسی شهریار، خصوصیت عمده ای که وجود دارد، این است که «شعر» به معنای واقعی و حقیقی کلمه است یعنی فقط نظم کلمات نیست، لب احساس و خیال است. گاه این زبان تا آن جا اوج می گیرد که ما غزل هایی را در اشعار فارسی شهریار می بینیم که در ردیف غزل های درجه یک اشعار فارسی است.
... شهریار در دوران مهمی از زندگی اش، (در حدود شاید سی سال آخر زندگی اش) یک دوران عرفانی و معنوی بسیار زیبایی را گذرانده و به انس با قرآن و معنویات و خودسازی پرداخت؛ به خودش پرداخت و سعی کرد باطن و معنویت خود را صفایی ببخشد.» 4 3. استاد مهرداد اوستا
مرحوم، استاد مهرداد اوستا در بخشی از سخنان خوددرکیهان فرهنگی درموردشهریارچنین می گوید:
«غزل شهریار درست است که کاملاً غزل است، ولی خیلی از آن ها فرق می کند با غزلی که گذشتگان دارند، از جمله اساتید بزرگ غزل و قصیده، استاد «امیری [فیروزکوهی]» بود. در استادی ایشان سخن نیست و واقعا استاد برتری هم بودند. ولی آن تازگی و جهشی که در غزل شهریار وجود دارد، نه در غزل امیری وجود دارد و نه در غزل رهی [معیری]. که این ها از مهم ترین غزل سرایان روزگار ما هستند... اگر غزل های استاد امیری و یا مرحوم رهی را پیش رو بگذاریم و عنوان آن ها را از آن غزل ها بگیریم، کم تر درک می کنیم که متعلق به زمان ماست یا مربوط به زمان گذشته است.
... مرحوم شهریار از نظر اعتقادات در جای رفیعی قرار داشت عجیب به سمت اعتقادات گرایش داشت تا آن جا که حتی گاهی اوقات به صورت تعصب جلوه می کند که البته این طور نبود. همیشه ده روز قبل از ماه مبارک رمضان روزه می گرفت، هر چند توان جسمی او مناسب نبود. روزی که در همان مجلس بزرگداشت خدمتشان رفتیم مبلغی به صورت تشویق، تقدیمشان شد که آن را عینا تقدیم خانواده های جنگزده کرد و من بعدها شنیدم که حتی ایشان هر ماه مبالغی از حقوق ماهیانه خودش را هم به این امر اختصاص داده بود.»
حسن ختام مقال وصف الحال استاد شهریار از زبان خویش:

به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم

به عشق زنده شدم تا که جاودان مانم

در آشیانه طوبا، نماندم از سر ناز

نه خاکیم که به زندان خاکدان مانم

زجویبار محبت چشیدم آب حیات

که چون همیشه بهار ایمن از خزان مانم

غبار چشمه حیوان حجاب ذوالقرن است

به خضر گو تو اگر پیر، من جوان مانم

به خشت و گل نه فرود آمده سرم، گفتی

که در سراچه امکان به لامکان مانم

به شمع صبحدم شهریار و قرآنش

کزین ترانه به مرغان صبح خوان مانم
منابع
1. احمد کاویانپور: زندگانی ادبی اجتماعی استاد شهریار، انتشارات اقبال، چاپ اول، تهران، 1375.
2. مجله سروش، شماره 755، سال هفدهم، شهریور ماه 1374.
3. یادنامه شهریار (ویژه بزرگداشت ششمین سالگرد غروب استاد شهریار)، شهریور ماه 1373، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی آذربایجان شرقی.
4. سیّدحسین شفیعی: حاج آقا رضا بهاءالدینی (آیت بصیرت)، انتشارات سازمان تبلیغات، چاپ سوم، بهار 1376، قم.
5 . شهریار از نگاه حضرت آیة اللّه خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، آذربایجان شرقی، چاپ اول، 1372.
6 . دیوان اشعار شهریار، 3 جلد، انتشارات زرین و نگاه، چاپ چهارم، 1375، تهران.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان