آغاز سخن
از آنجایی که هنر به بیان و نمایش و تجلی «معنا»یی در قالب شکل و ماده به گونه ای می پردازد که معنا (یا معقول) را محسوس نماید، تفکیک و جدا انگاشتن هنر از معنویت موضوعی مهمل و باطل است. این در حالی است که بسیاری آثار که علی الظاهر «آثار هنری» نیز نامیده می شوند، به تصدیق بسیاری از متفکران و هنرمندان به امور کاملاً مادی پرداخته و واجد هیچ معنویت (یا معنویتی در خور توجه و یا به عبارت بهتر معنویت مورد نظر متألهین و معتقدین به ماوراءالطبیعه) نمی باشند. علت بروز این امر را باید در کمیت گرایی و مادی گرایی حاکم بر جهان امروز و در تفسیر و معنایی که هنرمند و جامعه او برای «معنویت» قائل هستند، جستجو نمود. در واقع با غفلت از مراتب ساحتهای حیات، معنویت نیز معنایی کمی و مادی می یابد. برای وضوح بحث می توان موضوع را به ساحتهای مختلف حیات و زندگی انسان رجوع داد. این ساحتها متواتر هستند و از مادیتِ زندگی و زندگیِ مادی و فیزیولوژیکی آغاز شده و با گذر از ساحت روانی و نفسانی نهایتا به قلمرو روح و ارتباط به عالم غیب می رسند. در هر یک از این ساحتها مباحثی به عنوان معنا مطرح هستند. در واقع هر کس بنا به جهانبینی و تفکر خویش، از معنا و معنویت، تفسیری متناسب با آن تفکر و جهانبینی ارایه می نمایند.
با تحولاتی که در قرن گذشته با الگو برداری از مدارس غربی در شیوه های آموزش پدید آمد، نه تنها شیوه آموزش هنر نیز دگرگون گردید که موضوعات مرتبط با آن مثل شیوه انتخاب شاگرد، رابطه استاد و شاگرد، دروس و شرح آنها و فضاهای آموزشی تحت تأثیر قرار گرفتند. از همه اینها مهمتر تأثیر تفکر حاکم بر دوران معاصر بر هنر و هنرآموزی است که بارزترین آن تفکر ظاهرگرا و غافل از معنویتی است که به همراه تفکر سوداگرانه و تصمیم گیری و تصمیم سازی غیر هنرمندان، زمینه سوق هنر در ورطه بازار سرمایه شده است. ناگفته نماند که این امر کاملاً نسبی است. به این معنا که هنرمندان متأله و اصیل و متعهد و عارف همچنان بر تارک تاریکیهای قرن می درخشند. امّا خط تولید «هنرمند» که از سوی نهادهای آموزشی، گالریها، شبکه های رادیو و تلویزیونی، حمایت کنندگان آثار هنری و فروشندگان و دلالان به شدّت هر چه تمام تر فعالیت می کند جو عمومی را برای یافتن چهره های اصیلی که در پی نام و آوازه ای نبوده و حتی تنهایی و خلوت را ترجیح می دهند تاریک نموده است. علت اصلی این امر را نیز باید در فقدان یا نقصان معنویت به معنایی که ناظر به غیب باشد و هدایتگر به سمت آن جستجو نمود. توجه به نکته ظریف ضرورت دارد که بسیاری از بزرگان اعم از اولیا و عرفا و حکما و هنرمندان (به درستی) بر آن بوده اند که هر رازی را برای هر کسی و در هر مکانی نمی توان گفت و برای این روش نیز دلایل موجهی داشته اند که خود بحث مستوفایی را طلب می کند.
گفت آن یار کزو گشت سردار بلند |
جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد (1) |
علی ایحال با عنایت به دو موضوع فوق یعنی معنویتِ مورد نظر متألهین و نقش آن در استغنای هنر (و یا به عبارتی نقش آن در پدید آوردن هنر حقیقی)، اهمیت معنویت در هنر و به تبع، جایگاه آن در آموزش هنر معلوم می گردد. بالنتیجه بر برنامه های آموزشِ هنر و هنرجویان و اساتید فرض است تا در کنار تمرین و ممارستهای فیزیکی که توانائیهای تکنیکی و قدرت استفاده از ابزار برای بیان را ارتقا می دهند و همینطور در جوار ممارستهای ذهنی که توان هنرمند را در یافتن راههای بیان هنرمندانه و مؤثر موضوعات افزایش می دهد، شناخت معنویت حاکم بر عالم، بر ماده، بر انسان، بر حیات و بر اعمال او را نیز وجهه همت قرار داده و آنرا به عنوان ضرورتی برای دخول در مباحث هنری تلقی نمایند. به منظور وضوح بحث، مباحث مرتبط تحت عناوین زیر مورد بررسی قرار خواهند گرفت: تعاریف، رابطه معنویت و آموزش هنر، فقدان معنویت: انحطاط هنر (و فرهنگ)، سامانه های آموزش هنر و فرجام سخن. تعاریف
در دنیای امروزه با توجه به در دست بودن منابع مختلفی که به تفسیرهای متفاوت و حتی متضاد از مفاهیم و واژه ها و موضوعاتی واحد می پردازند، تبیین مقصود مورد نظر از واژه ها ضرورتی است که می تواند امکان تقریب آراء و درک سخنان طرفین گفتگو را فراهم کند.(2) از آنجایی که آگاهی به علل بروز این وضعیت می تواند راهگشای مطالعات باشد بی مناسبت نیست تا به برخی از آنها اشاره شود. قبل از آن ذکر این نکته ضرورت دارد که یکی از مهمترین علل بروز این وضعیت معادل گزینی هایی است که در ترجمه ها اتفاق می افتد. البته از آنجایی که واژه های کاملاً هم معنا از دو زبان مختلف به نحوی که بتوانند بار فرهنگی و تاریخی یکدیگر را به طور کامل منتقل نمایند ممکن نیست بروز چنین وضعیتی اجتناب ناپذیر است که البته می تواند با توضیح مترجمان این نقیصه تا حد زیادی مرتفع شود. علت دیگر، برداشتها و تفسیرهای متفاوت از مفاهیم و بویژه مفاهیم چند بعدی و جایگزین کردن مرتبه ای از آن بجای مراتب دیگر یا مطلق قلمداد نمودن آن است. برای نمونه در عین حالی که مطرح کردن مرتبه ای از معرفت، هنر و یا علم خاص و یا تمرکز بر مرتبه ای از برخی مفاهیم (همچون آزادی و زیبایی و عدالت و عشق) زمینه مهجور ماندن سایر مراتب می گردد، جامعه و هنرمندان نیز امکان مقایسه و انتخاب را از دست خواهند داد. علی ایحال مراد از برخی مفاهیم مذکور در این وجیزه به شرح زیر است:
معنا: «معنا» در طیف وسیعی از مقصود مورد نظرِ «واحد» و «غیر قابل تفسیر» برای یک واژه تا «تفاسیر» و «مقاصد» متنوع و متفاوت را در برمی گیرد. علاوه بر آن معنا یا معانیِ مفروض برای یک واژه یا مفهوم بسته به تفکر و جهانبینی گوینده یا شنونده به قلمروهای مختلفی از هستی اشاره دارند. برای نمونه واژه آب در یک تفکر مادی و غیرمتأله، شی ای (مایعی) را که متشکل از دو گاز هیدورژن و اکسیژن است با خاصیتهای متنوع شیمیایی و فیزیکی آن به ذهن متبادر می نماید. امّا همین واژه در تفکری دیگر علاوه بر معانی مذکور، به عنوان ماده اولیه حیات و نشانه قدرت الهی و نماد پاکی و طهارت و مبارکی شناخته می شود.(3) در واقع باید بین دو مفهوم «معنا»ی مادی و ظاهری و دنیایی و «معنا»ی باطنی و روحانی و معنوی (معنویت) که متعلق به ساحت روحانی حیات انسان بوده و تنها نزد عده ای از انسانها مصداق و مفهوم دارد تمایز و تفاوت قایل شد. معنایی که در این وجیزه برای هنر و آموزش هنر مطرح است نیز بیشتر ناظر به «معنا» از نوع دوّم است که باورهای انسان به عالمی جز ماده متضمن واقعیت و حقانیت آن است.
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد |
هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد |
با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم |
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد |
هنر: مباحث بسیاری در باب هنر و معنای آن مطرح است که ضمن احاله مطالعه آنها به منابع ذیربط تنها به چند نکته مورد نظر اشاره می شود. نکته اوّل اینکه به تبع آنچه که تفکر غالب دوران معاصر است هنر در فعالیتها و رشته هایی خاص خلاصه شده است، در حالیکه در واقع و بخصوص در جوامع گذشته چنین نبوده و مرحله ای از هر رشته و فعالیت انسانی می توانسته است به عنوان هنر مطرح شود.(4) موضوع مهم دیگری که در موضوع هنر مطرح است و می توان آنرا به عنوان یک اشکال مطرح نمود آن است که امروزه غالب هنرها نه تحت نام اثری هنری بلکه تحت عنوان رشته هنری مطرح می باشند. مثلاً نقاشی به عنوان رشته ای هنری معرفی می شود و نه اینکه آن دسته از آثار نقاشی که با معیارهایی ارزش هنری داشته باشند به عنوان هنر مطرح شوند. اشکال کار در این است که وقتی رشته ای به عنوان «هنر» مطرح می شود هر کسی که در آن رشته فعالیت نماید خودش را هنرمند می نامد و آثار یا تولیداتش را اثر هنری می پندارند.(5) علی ایحال ضمن ارجاع مطالعه معانی متنوع مذکور برای هنر در منابع ذیربط، در این مختصر هنر عبارت است از بیان و تفسیر و تجلی کالبدی معارف معنوی و غیرمادی با الهام از عرفان و آگاهی به اصول و ارزشهایی که جهانبینی و هستی شناسیِ خاصی آنها را تعریف نموده است به منظور ارضای حس حق جویی و معنویتگرایی انسان در جهت تلطیف زندگی مادی و قابل تحمل نمودن زندگی دنیایی و آرامش بخشیدن به روحِ در بندِ جسم.
آموزش: آموزش که بطور عام مترادف با ارتقای آگاهیهای انسان در زمینه هر موضوع مورد نظر می باشد امری است که کلیه انسانها به نحوی با آن مرتبط هستند. به این ترتیب آموزش به افراد خاص، به سنین خاص، به مکان ویژه و به موضوع مشخص، محدود و منحصر نمی شود و می تواند به همه افراد و در همه موضوعات مربوط شده و در همه زمانها و مکانها و با ابزار مختلف و به انحاء گوناگون و در زمینه های متنوع صورت پذیرد. اما مراد از آموزش هنر چیست؟ اگر فقط آموزش مهارتها (مثلاً چگونه نواختن، چگونه قلم بدست گرفتن، و به طور عام چگونگی استفاده از ابزار و مواد) مدنظر باشد که تمایزی بین آموزش هنر و صنعت نیست. اگر چه که در آموزش صنعت و علوم نیز، معنویت نقشی در خور توجه ایفا می نمایند.(6) بنابر این نه تنها آموزش مهارتها باید همراه با آموزش معنویت و انسانیت باشد که فراتر از آن هنر خود باید همراه با (منبعث و پیام آور) معنویت باشد تا بتواند هنر نامیده شود و نقش خود را در هدایت مردمی که بیشترین تماس با آنها را دارد ایفا نماید. این امر از آن جهت اهمیت دارد که در یک جامعه تعداد اندکی از افراد آموزش رسمی هنر می بینند ولی همه آحاد جامعه از طریق آنچه که (صحیح یا غلط) هنر نامیده می شود و توسط کسانی که (درست یا نادرست) هنرمند نامیده می شوند تحت آموزش و یا به عبارتی تحت تأثیر هستند. از نظر این وجیزه آموزش هنر باید بتواند درک معنویت و همچنین توان انتقال زیبای آن به مخاطب را در فرد آموزش گیرنده بوجود آورد. فراتر از آن شاید بتوان ایجاد عشق به معنویت، و جز معنویت ندیدن را هنرِ «آموزش هنر» نامید. رابطه معنویت و آموزش هنر
اگر چه که بسیاری (و یا حتی جملگی) دانشها و علوم می توانند هم در طریق مثبت و تعالی انسان و هم در راه منفی و انحطاط او مورد استفاده قرار گیرند، امّا این موضوع در هنر به نحو بسیار قویتر و واضحتر و خطرناکتری وجود دارد. هنر مصداق بارز تیغ دولبه است. وجهی از هنری واحد (مثلاً موسیقی یا شعر) می تواند هم عامل عروج و هدایت و تعالی انسان (اعم از هنرمند و جامعه وی) گردد و هم می تواند عالم اضمحلال و گمراهی و سقوط انسان شود. نمونه های بسیاری را نیز در طول تاریخ می توان دید. برای نمونه در جایی از اسلام (قرآن کریم، شعرا:224)نوعی از شعر عامل گمراهی شمرده می شود، و در زمانی دیگر و در همین دین مبین شاعری (دعبل) صله دریافت می دارد چون حقایقی را با شعر خود در سینه تاریخ ثبت می کند. مثال دیگر اینکه: در موضعی صوتی (قرائت قرآن امام سجاد علیه السلام ) سقایان و آبکش های مدینه را با بار سنگینشان مدتهای مدید شیفته خود می کند و آنان را از راه باز می دارد تا گوش جان به آن آوای ملکوتی بسپارند. و در جایی دیگر صوتی (آواز کنیزکی آوازه خوان) خلیفه اموی را بر آن می دارد تا همانند چهارپایان چهار دست و پا رود و او به سواری خویش فراخواند.(7) همینطور است در مورد سایر هنرها که امروزه با گسترش فناوری ارتباطات وجوه مختلف آنها که در دو سوی مخالف هم در حرکتند بیش از هر زمان دیگری قابل مقایسه اند. امروزه یکی و شاید مهمترین وسیله استیلای مستکبرین و جهانخواران بر ملل و جوامع، هنر و مقولات هنری است که در وهله اول با معنویت زدایی زمینه دگرگونیهای فرهنگی را در جوامع فراهم نموده و پس از سلطه فرهنگی، معیارهای مادی و کمی زندگی و از جمله مصرف را رواج داده و به تبع آن سلطه اقتصادی و سیاسی خویش بر جوامع را اعمال می نمایند. از جانب دیگر دو مقوله عمده در هنر با هم خلط می شوند یکی «ایده» و دیگری «مهارت» و یا «محتوا» و «فرم» ایده و محتوا در واقع به «معنا»یی برمی گردد که هنرمند قصد بیان و توضیح و معرفی آنرا دارد. «فرم» هنر بیشتر به مهارت هنرمند مربوط است. به این ترتیب آموزش نیز در دو مقوله و دو قلمرو باید مورد توجه قرار گیرد: یکی آموزش مبانی و دیگری آموزش مهارتها.
در رابطه با این دو نوع آموزش می توان گفت که باید تا حد زیادی در طول هم قرار گیرند به این معنا که قبل از آموزش مهارتها، آموزش مبانی ضرورت دارد که پس از طی مراحلی (و در واقع با کسب اهلیت هنرجو) در عین تداوم آموزش مبانی، آموزش مهارتها نیز می تواند آغاز و پیگیری شود. امّا نقش اصلی معنویتگرایی در آموزش هنر، در آموزش مبانی است که در حقیقت شکل دهنده شخصیت و منش و روش هنرمند خواهد بود. شاید بهتر باشد که بجای واژه آموزش در قسمت معنویت و مبانی، از واژه «هدایت» و ایجاد باور استفاده شود. در حقیقت هنرآموز یا هنرجو در مرحله آموزش مبانی نبایستی عده ای اطلاعات و معلومات و دانشها را همانند بسیاری علوم به صورت محفوظاتی (که ممکن است حتی اعتقادی به آنها نیز نداشته باشد) فراگیرد و پس از آن با ادعای آموختن مبانی و معنویت به آموزش مهارتها بپردازد. سخن در این است که در اولین مرحله، طالبان آموختن هنر نیازمند هدایت هستند تا هم جانشان آماده دریافت معانی و رموز الهی گردد و هم اینکه بتوانند این معانی و رموز را به زبانی که قابل درک و استفاده مردم باشند بیان کنند. در واقع هنرمند باید همانند عرفا سیرهای چهارگانه(8) را در حد توان خویش طی کند تا شایستگی نام هنرمند را یافته و بتواند به رسالتش عمل نماید. از جانب دیگر نمی شود عده ای معلومات معنوی و یا به عبارتی عرفان نظری را به افراد آموخت و آنگاه به استناد این دانشها توقع داشت که آثار هنرمند بتواند معنویت جامعه را به حد مطلوب ارتقا دهد.
توجه و تمرکز بر معنویت و یا به عبارتی شکل گیری و رشد و توسعه هنر در پرتو معنویت سبب تعالی و توسعه هنر می گردد فراتر از آن می توان گفت که تنها در پرتو معنویت است که امکان رشد هنر تا بینهایت فراهم می گردد. زیرا یکی از موضوعات مهمی که هنر و هنرمندان (بویژه در عصر حاضر) بر آن اصرار می ورزند موضوع نوگرایی در هنر است. اگر هنر به مقوله مادی منحصر شود نوگرایی آن نیز منحصر به عالم ماده و در حد تغییر تکنیکها و روشها خواهد بود که در عین امکان اندکی که برای رشد و تعالی و ماندگاری در اختیار هنرمند قرار می دهد، آثار هنری بسیار سریع منسوخ می شوند. در حالی که نوگرایی در حوزه معنویت که به تفسیر و ادراک و بیان برداشتهای نو از «معنا»یی که بینهایت متصل است امکان بیکرانه ای را برای «فکر» و «خلق» در اختیار هنرمند قرار می دهد. در حقیقت نوگراییِ مطرح در ساحت معنا و ماوراءالطبیعه ناظر بر کشف وجوه و جلوه هایی مختلف از حقیقت (یا حقایقی) واحد و ازلی است. در حالی که در تفکر مادی، نوگرایی به ظواهر و ابداعات بشری منحصر و محدود می شود.
به این ترتیب جایگاه معنویت در هنر و به ویژه در آموزش هنر روشن می شود. توجه به معنویت، به استاد، به موضوع و شرح دروس، به موضوعات هنر و یا دانشجو به تنهایی منحصر نمی شود. بلکه نه تنها جملگی افراد و موضوعات مرتبط با هنر و آموزش آن باید تحت لوای معنویت عمل کنند، که جامعه هنری در خارج از نهادهای آموزشی و فراتر از آن کل جامعه نیز باید هنر را همراه با معنویت بشناسد و از آن بهره مند شود. در این راه آشنایی با معیارهایی که امکان تمیز هنر معنوی از شبه هنر یا هنر مادی را ممکن می سازد ضرورت دارد. در دست بودن معیارهای ارزیابی، بویژه در مورد موضوعات شبهه ناک از اهمیت دو چندانی برخوردارند. چرا که شبهه خویش را به شکل حقیقت جلوه گر نموده و انسان را به گمراهی می کشاند، چنانچه مولی الموحدین علی علیه السلام می فرماید: که «شبهه را از آن روی شبهه گفته اند که به حق شباهت دارد، هرچند، باطل است».(9) در حقیقت تجهیز فکری هنرجویان به معنویت به عنوان ابزار و معیارهای ارزیابی، ضرورت اولیه پرداختن به امور هنری است. هنرمندان باید در راه حق و تعالی انسانی و ارتقای کیفیت حیات بهره گرفته و از در افتادن در دام اغوای شیطان و یا گمراه کردن و به ضلالت کشیدن انسانها در امان بمانند. شناختن «حق» و جلوه های آن در تمامی قلمروهای حیات و فعالیت های انسانی بستر کار و فعالیت هنرمند است که بدون آن، «شبهه ها» یعنی آنچه که خود را به ناحق «حق» می نمایاند زمینه رشد و ظهور پدیده های اغواگر و گمراه کننده ای خواهد شد که البته نام هنر را نیز بر خود خواهند داشت. فقدان معنویت: انحطاط هنر (و فرهنگ)
غفلت از معنویت در آموزش هنر و به بیانی آموزش هنر (به ویژه آموزش مهارتها و حتی تئوریهایی که به صورت محفوظات و نه باورهایی مطرح می شوند) بدون توجه به معنویتی که باید بر هنرآموز و آثار او حکمفرما باشند، زمینه بروز مشکلاتی در جامعه می شود که اهم آنها عبارتند از: انحطاط فرهنگی، رشد و رواج تئوریهای مادیگرایانه ای چون نظریه «هنر برای هنر» و در واقع خنثی سازی هنر.
هنر یک جامعه با فرهنگ آن جامعه ارتباطی منطقی و ناگسستنی دارد به نحوی که تعالی یا انحطاط هر کدام می تواند تعالی و انحطاط دیگری را در پی داشته باشد. بدون دخول در جزئیات این ارتباط که بحث مستوفایی را طلب می نماید به اجمال می توان گفت که هنر یکی از مهمترین عوامل پایداری فرهنگ است و به عنوان اثری با عمر طولانی و حتی جاودانه به عنوان ارکان قویم یک فرهنگ ایفای نقش می نماید. هنر یکی از مهمترین ابزار معرفی فرهنگ به سایر جوامع است. هنر هم فرهنگ ساز است و هم مقوم فرهنگ است. جلوه های مختلف هنر تقویت کننده ارزشهای فرهنگی هستند و مروج معانی مستتر در خویش به عنوان فرهنگ می باشند. هنر هویت ساز است. هنر بستر و عامل انتقال فرهنگ در طول زمان و از نسلی به نسلهای آینده است. هنر نه تنها در طول زمان که عامل و وسیله مناسبی برای انتقال فرهنگ در گستره مکان (اعم از دوره واحد و دوره های گوناگون) است.
به این ترتیب هنر (و یا به عبارتی آن چیزی که به عنوان هنر به جامعه معرفی می شود و در آن رواج دارد) در صورت تمرکز بر مادیت و غفلت از معنویت و عدم ایفای نقش خویش به عنوان عامل رشد و هدایت جامعه، به مرور فرهنگ و اخلاق جامعه را نیز به همان سمتی که خود از آن برخاسته است سوق خواهد داد. بویژه آنکه در بسیاری موارد، اکثریت هنرمندها و آنان که هنرمند نامیده می شوند به عنوان الگوی جامعه و بخصوص الگوی جوانان معرفی و مطرح می شوند. این الگوها با آثار خویش و پس از معروف شدن، با گفته و اعمال و روش زیست خویش جامعه را به راهی می برند که خود در آن ره می سپارند. به این ترتیب است که نقش آموزش، هم در تربیت هنرمندان متأله و هم در اطلاع رسانی عمومی و ارتقای آگاهیهای جامعه نسبت به مراتب مختلف هنر و آثار هنری و معیارهای ارزیابی و بازشناسیِ سره از ناسره نقشی شایانی توجه می باشد.
غفلت از بعد معنوی هنر زمینه ساز یک بعدی شدن آن و تمرکزش بر قلمرو مادی حیات می گردد. این موضوع علاوه بر تبعاتی که بر فرهنگ عمومی جامعه و انحطاط آن دارد، در زمینه ایجاد و رشد تئوریهای مادیگرایانه و یا تفسیر مادیِ اصول و ارزشهای معنوی نیز نقش مهمی ایفا می نمانید. برای نمونه، علت اصلی و راز اساسی خلق اثر و عامل ظهور و بروز هنر معنوی گذشته تمدن اسلامی را در اعتقاد هنرمند باید جستجو نمود. این سخن به معنای آن نیست که هنرمند امروز معتقد نیست، بلکه باید توجه داشت که انسان می تواند مسلمان باشد ولی اخلاق مادی بر او حکومت کند. می تواند معتقد به ماوراءالطبیعه باشد ولی به شیوه منکرین آن زندگی کند.(10) و همین موضوع علت اصلی انحطاط هنر جوامع دینی بوده است. اشکال در این است که عده ای معتقد به متافیزیک، معاییر زندگی فردی و جمعی خویش را از منکرین متافیزیک اخذ و اقتباس می کنند، و بدون هیچ استحاله ای آنها را بکار می بندند. هنرمند حقیقی بایستی به جهان (یا جهانهایی) دیگر واقف و آنها را دیده،(11) و توسط هنر خویش که ابزار مادی و این دنیایی و قابل حس است، از آن جهان و از ویژگیها و خوبیها و خیرات و زیباییهایش برای دیگران بگوید. جان هنرمند که نایی از نیستان وجود است، باید بتواند انسانها را به نیستان اصل خویش رهنمون گردد.(12)
شهید مطهری در مورد امکان تأسی فردی با عقاید الهی، از اخلاق مادی می فرماید: «مادیگرایی گاهی اعتقادی است و گاهی اخلاقی. مادیت اخلاقی یعنی اینکه شخص هر چند از نظر اعتقاد معتقد به ماوراء طبیعت است ولیکن از نظر اخلاق و عمل مادی است».(13) این امر نه تنها در زمینه عمل و اخلاق که حتی در قلمرو فکری و فلسفی نیز صدق می نماید. بخصوص در دوران معاصر که بسیاری تفکرات با استناد به تعمیم نسبیگرایی و انسان محوری و تکثر و آزادی و نفی مطلق حتی حق، سعی در ترویج مبانی خویش دارند. برای نمونه «سکولاریسم در صورت ها و جلوه های مختلف و از راههای پیدا و نهان می اید و در همه جا به سراغ همه چیز و همه کس می رود و مخصوصا «در تفسیر کلمات قدسی جایی برای خود دست و پا می کند. مأموران و نمایندگان سکولاریسم همیشه منکران دین نیستند. سکولاریسم وقتی در جان یک دیندار سکنی می گزیند او را به بی دینی نمی خواند، بلکه تلقی دینی او را با مسلمات عصر تطبیق می دهد».(14) در واقع سکولاریسم شیوه ای برای تفسیر جهان است که حتی دین با آن تفسیر می شود، در حالی که تفکر دینی هر پدیده ای را با معیارهای خویش تفسیر می کند، و به این ترتیب می توان مدعی شد که جملگی مکاتب متأخر به نوعی «دین» به معنای عام کلمه هستند.
در واقع نتیجه طبیعی سیطره تفکر مادی بر جامعه، تفسیر ارزشهای معنوی با روشها و معیارهای مادی است. برای نمونه در صورت مغفول نهادن معنویت و یا حتی دخیل ندانستن معنویت بر فعالیتهای انسانی سبب می گردد تا انسان و به عبارت بهتر بعد معنوی و روحانی حیات وی متروک و مهجور مانده و تئوریهایی که هر نوع فعالیتی را مجاز می شمارند بدون آنکه به نتیجه آن بیندیشند رواج یابد. مثل تئوری علم برای علم و یا (در بحث ما) هنر برای هنر. در اینجا مناسب است که در جهت استغنای بحث و احتراز از اطاله کلام به اجمالی از آرای علامه جعفری رحمه الله در این باب اشاره شود. «درست است که «اعجاب و یکه خوردن» فی نفسه حالتی جالب و جذاب و مورد توجه و تمجید مردمان است اما باید دید که نتیجه این امر چه خواهد بود؟ یعنی هدف از ایجاد شگفتی وتعجب چیست؟ متأسفانه اکثر مردم جالبیت را بر حقیقت مقدم می دارند اگر چه جالب بودن یک اثر هنری می تواند به عوامل مختلفی مستند باشد ولی جالبیت فی نفسه حقیقی است مطلوب. فیلسوفی می گوید: اگر چه حقیقت، معشوق ما انسانهاست اما عملاً جالبیت برای اکثر مردم، بر حقیقت، مقدم می شود؛ او راست می گوید، اما باید دید که تقدم و ترجیح جالبیت چقدر است؟ تعجب ناشی از جالب بودن که اغلب معلول رویارویی نخستین با یک پدیده و جهل درباره آن است، یک دگرگونی و انعکاسی در سطح ظاهری ضمیر خود آگاه به وجود می آورد و بعد فروکش می کند و باز در نهایت این «حقیقت» است که باقی می ماند. هنر هنگامی به افق اعلای خویش می رسد که صورت، محتوا، قالب، جالبیت و حقیقت در یک نظام عالی و وحدت والا قرار بگیرند و البته اگر درست تحلیل کنیم خواهیم دید که این شگفتیها و شوراندن ها نیز همه از پرتو حقایق است، اگر چه درک آن حقایق نسبی است. پس در جواب این سؤال که «هنر برای هنر یا برای انسان؟» چه باید گفت؟ البته بشر می تواند به یک وضع ذهنی برسد که بگوید«هنر برای هنر» اما آیا در این وضع فعلی که جوامع بشری گرفتار سودجویی و شهوت پرستی و خودخواهی و بی اطلاعی از واقعیات است، می تواند چنین ادعایی بکند؟ اگر هنر، از درون انسان غیرمصفایی عبور کرد و نمود یافت، خسارت آن را چه کسی خواهد داد؟ مطلب بدین سادگیها نیست که بگویند: «این نبوغ انسانهاست، بگذارید که به فعلیت برسد». من هم عقیده ام این است که از لحاظ فردی و فعالیت مغزی از شکوفایی استعدادها و نبوغها جلوگیری نشود، اما از جانب دیگر این مسئله هم وجود دارد که آثار هنری در یک فعالیت فردی محدود نمی ماند و بالاخره به جامعه ارائه خواهد شد، و لذا باید آثار هنری توسط کسانی که هم در قلمرو حیات انسانی صاحب نظر هستند و هم با قلمرو هنر آشنایی کامل دارند، در کمال خلوص و با انگیزه هنر برای حیات معقول انسانها مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد. من بارها گفته ام که این «سانسور هنر» نیست بلکه نجات دادن حیات معقول انسانهاست. هنر نیز می تواند که برای هنر باشد، مشروط بر آنکه هنرمندی نیز که می خواهد احساسات و نبوغ خویش را در اختیار جامعه قرار دهد، از حقیقت و ارزش حیات مطلع باشد؛ آنگاه جالبیت هنر خار راه حقیقت نخواهد شد. هنرمندان نیز در برابر حیات و مغز انسانها که مورد تصرف ایشان است، مسئول هستند. (این امر حتی در مورد علوم نیز صادق است). اگر بگویند «علم برای علم» از آنجا که انسان از علم تصوری ملازم با «قداست» دارد فورا درون خود خواهد گفت راست می گوید؛ اما بعد هنگامی که به ویرانگریها و مظالمی که به وسیله علم واقع شده است توجه پیدا می کنیم، با کمال جدیت خواهیم گفت: «دانش برای دانش هنگامی صحیح است که طبیعت بشری اصلاح و تربیت شده باشد تا با دانش خود گور خویش را نکند.(15) به این ترتیب به سادگی نقش معنویت در حفاظت هنر و هنرمند و جامعه از پدیدار شدن آثار غیرانسانی معلوم می گردد.
بلیه بسیار مهم دیگری که در صورت متروک نهادن معنویت، بر هنر و موضوعات مرتبط با آن وارد می شود، تفسیر مادی آرایی است که در مقوله هنر از ارزش و اهمیت درخور توجهی برخوردارند. یکی از مهمترین این مباحث اصل «نوگرایی» است که در مقوله هنر از اهمیت و ارزش شایان توجهی برخورداراست. اگر چه در جای دیگری در مورد «نوگرایی» و مفاهیم مرتبط با آن (مثل سنت و تجدد) و نقش و جایگاه آنها در مباحث هنری نسبتا به تفصیل سخن گفته شده است،(16) امّا در این مختصر به وجه تمایز اصلی نوگرایی در دو تفکر مورد بحث اشاره می شود. تفکر متألهین به اصولی ثابت و لایتغیر که از آن به سنن (یا سنت) الهی تعبیر می نماید معتقد است. علاوه بر آن با عنایت به نامتناهی بودن عالم معنا و ماورای ماده، با افزایش علم و دانش و آگاهی بشر، مداوما مرتبه ای از شناخت برای انسان حاصل می شود که سرشار از بداعت است و به این ترتیب هنر مرتبط با معنویت، مداوما، هم تفاسیری نو وجدید و بدیع از اصول ثابت ارائه می نماید و هم روشهای بدیع( والبته مجاز و هماهنگ) را برای بیان یافته ها و دانسته های خویش بکار می گیرد.
یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب |
کز هر زبان که می شنوم نامکرر است |
و این به دلیل بداعتی است که در هر زبان و هر اثر و هر شیوه موجود است که می تواند در هر ظهور و در هر اثر هنری زاویه ای و شمه ای از زوایای لایتناهی ملکوتی و معنوی هستی را به نمایش بگذارد. این در عین حالی است که حتی گذر زمان و معرفی آثار «نو» آثار قدیمی را از چشم و نظر نمی اندازد و آنها را (اگر که از معنویت سیراب شده باشند) متروک و کهنه و غیرقابل استفاده نمی گرداند. همانگونه که ظهور مولوی، فردوسی را از سکه نمی اندازد و حافظ سبب فراموشی مولوی نمی گردد. همانگونه که نه سهروردی، عامل حذف و فراموشی ابن سینا می گردد و نه ملاصدرا آن دو را کهنه و غیرقابل استفاده می نمایاند. این در حالی است که «نوگرایی» مطرح در تفکر مادیگرایانه ای که فاقد معنویت است، به دلیل فقدان اصول معنوی و ثابت، مداوما در حال معرفی اصول (اصول که نه، روشهای) جدیدی است که ارزش و مقامشان در حد توانشان در تهییج مشتهیات مادی و حداکثر برخی «مضامین معنویِ دنیایی شده» و یا مظاهر جعلی و قراردادی است که به محض ظهور پدیده ای جدید، خسته کننده و کسل کننده شده و مطرود به گوشه موزه ها سپرده می شوند. و تازه همه اینها به زور تبلیغات و استناد به معنویاتی که فاقد آن هستند به خورد خلق داده می شود.
پدیده دیگری که فقدان معنویت سبب بروز و رشد آن می گردد، عوام زدگی است. این امر از آنجا ناشی می شود که هنرمند که باید به سهم خود پرچم هدایت و رهبری انسانها را به سمت معنویت بدوش بکشد و طبیعتا از سرزنشها نهراسد و از پای ننشیند، برای تحصیل اهدافی دیگر، هم ناچار به تن دادن به عملی است که صاحبان قدرت برای تحمیق و استعمار مردم و تقویت ارکان قدرت خویش از او می خواهند، هم در روندی که شبکه های اطلاع رسانی جهانی در پیش گرفته و سعی در بی خبر نگهداشتن مردم(17) و گرایش آنان به سویی که مقاصدشان تأمین شود دارند وارد شده و دست به ایجاد آثاری میزند که خوشایند این شبکه ها و بالطبع مشتریان آنها باشند، و هم اینکه خود به دلیل دستِ خالی خویش و همچنین در جهت دستیابی به امیالشان عوام زدگی را تشویق و ترغیب می کند.
موضوع «تقلید» و تفسیر آن نیز از مباحث بسیار مهمی است که در کنار مقوله نوگرایی در برخی موارد مشکل ساز و گمراه کننده است. بسیاری بر این باور هستند و آنرا نیز به شدّت تبلیغ می کنند که باید از تقلید کردن (به هر نوع و به هر میزان و در هر زمان و مکان و موضوع) احتراز کرد و کارها و آثار نو و بدیع معرفی کرد و اصولاً اصالت را در نو بودن (به هر شکلی و به هر قیمتی) می دانند. این در حالی است که اصل این تفکر که اصولاً تقلید نامطلوب است و باید حتما آثار نو ارائه کرد خود تقلیدی از تفکر رایج در مغرب زمین است که در پی آراء مخربی چون «فردگرایی» و «اصالت خویش» ظهور نموده و رواج یافته است. به منظور وضوح بحث باید موضوعی را اندکی توضیح داد. برای تقلید نیز همچون بسیاری موارد، می توان دو وجه «مثبت» و «منفی» معرفی کرد. وجه مثبت عبارت است از تکرار آگاهانه و عالمانه آثار دیگرانی که مورد وثوق و احترام بوده و در رشته خاصی به مرحله استادی و تبحر رسیده اند. این گونه تقلید در عین حال (در صورت امکان و احراز صلاحیت) در پی تکمیل و تعالی روشها و آثار اساتید مسلم نیز می باشند و به تکرار صرف بسنده نمی نماید. در واقع نوگرایی نیز همراه این نوع تقلید است امّا با این تفاوت که نفی و طرد گذشته و موجود نمیکند، بلکه در جهت تکمیل و ارائه تفسیری نو و روشی کاملتر و کارآتر عمل می نماید. در این تقلید بین استاد و کسی که تقلید می کند نوعی وحدت هویت حقیقی وجود دارد و تقلید از استاد به معنای تکرار عمل نیک و افزایش زیبایی است. و فراتر از همه اینها اینکه تفکر سنتی، به دلیل این که برای هر شی ء و پدیده ای اصلی متافیزیکی قایل است، اصولاً هنر را چیزی جز تقلید آن الگوی متافیزیکی نمی داند. امّا وجه منفی تقلید، نوع تقلید رایج در جهان است که ناشی از شیفتگی یا احساس حقارت و کوچکی در مقابل غیر است که به دلیل مطلوب پنداشتن دیگری (و بویژه بیگانه) میل به تشبه به او در جامعه یا فردی پدید آمده و بهر شکل از او تقلید می کند تا به نحوی هویت خود را با هویت او گره بزند. تقلیدی که در پیروی دیوانه وار از مدهایی که مبلغ مصرف هستند سر از پا نمی شناسد و آنرا نشانه تشخص و هویت و پرستیژ می پندارد. و این همان تقلیدی است که متفکران الهی نیز آنرا نفی می کنند و مطرود می ژشمارند. ملاصدرا گوید:«آیا تو نمی دانی که داستان مقلد در برابر محقق، چون داستان نابینا است در برابر بینای تیزنگر، و قصه حکیم و بیهوده گوی، چون حالت مجاهد است و داستان سرای، و مقلد غیرمتأله جز سکه ای مغشوش نیست، النهایه، وی همچون لوحی است که چیزی بر آن نگاشته باشند، پایبند ظواهر الفاظ و مبانی گردد و محروم از درون حقایق و معانی است».(18) در واقع هر دو نوع تقلید در جهت احراز هویتی خاص و شباهت یافتن به الگوی موردنظر هستند با این تفاوت که یکی اصلی معنوی و ملی و بومی و خودی است و الگوی دیگر مادی و بیگانه و بیرونی است که اولی مایه کمال است و دومی زمینه ساز ذلت و انحطاط. سخن در این است که چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه بپذیریم و چه انکار کنیم، جملگی انسانها در بسیاری و شاید در همه امور زندگی خویش از الگوهایی که برای خود برگزیده اند پیروی یا تقلید می کنند. پس چه بهتر که تقلید آگاهانه و به منظور ارتقای مقام و معنویت انسانی و در یک کلام تقلیدی از استاد ازل باشد و با افتخار.
بارها گفته ام و بار دگر می گویم |
که من دلشده این ره نه بخود می پویم |
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند |
آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم |
من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست |
که از آن دست که او می کشدم می رویم |
سامانه های آموزش هنر
هنر از واژه ها و موضوعاتی است که اکثریت قریب به اتفاق مردم روزانه و به انحاء مختلف با آن در تماس هستند و ضمن استفاده از انواع و مراتب آن اطلاعاتی را نیز در مورد مباحث و رشته های متنوع آن دریافت می دارند و به این ترتیب می توان گفت که آموزش هنر(همچون بسیاری رشته ها و بدون ملحوظ داشتن کیفیت و کمیت آن) امری محدود به نهادهای رسمیِ آموزش هنر نبوده و حتی در بسیاری موارد نیازی به تماس رو در رویِ انسانها ندارد. به این ترتیب و با عنایت به گسترش شبکه های اطلاع رسانی (اعم از رایانه، رادیو، تلویزیون، نشریات، مخابرات و حتی اجتماعات) سامانه های آموزش هنر در دو گروه اصلی سامانه های رسمی و غیررسمی قابل طبقه بندی هستند. سامانه های رسمی مشتمل بر یک درس در دوره های دبستان و راهنمایی و دبیرستان، دوره ای از دبیرستان (رشته هنر)، دوره های هنرستانها و دانشکده های هنر می باشند. این سامانه ها تا مقطع دانشگاه عمدتا به آموزش مهارت در یکی از رشته های هنری (مصطلح) می پردازند. در مورد آموزش دانشگاهی و رابطه آن با معنویت را در زمینه های زیر می توان مورد بررسی قرار داد: انتخاب دانشجو، انتخاب استاد، دروس و شرح آنها و ارتباط استاد و دانشجو.
شیوه انتخاب شاگردِ رشته هنر یکی از موضوعاتی است که می تواند در تغییرات (ارتقا یا افول) گرایش هنر و هنرمند به معنویت ایفای نقش نماید. زمانی انتخاب شاگرد از سوی استاد و انتخاب استاد از سوی شاگرد (در رشته های هنری) امری دو طرفه و پس از تحقیقات و آزمایش و احراز اهلیّت (و نه الزاما میزان دانش و حتی علاقه) شاگرد انجام می پذیرفت. در این شیوه استاد و شاگرد مدتهای مدیدی را که شاید به یک عمر می رسید با یکدیگر به سر برده و نه تنها رموز هنر موردنظر که اخلاق و شیوه زیستن نیز از سوی استاد به شاگرد تعلیم می شد و کوچکترین رفتارهای شاگرد از دید تیزبین استاد مخفی نمی ماند. این رابطه طولانی و عاطفی سبب می شد تا امکان پذیرش معنویتی که از سوی استاد به شاگرد ارائه می شد با رغبت پذیرفته شود. مروری اجمالی بر تاریخ آموزش هنر بیانگر اهمیت و جایگاه این روش است. این امر تا جایی اهمیت داشت که اساتید حاضر نبودند دانش و رموز و اسرار هنری خویش را که امکان سوء استفاده از آن وجود داشت حتی به فرزندان خویش تعلیم نمایند.(19)امّا امروز در تشکیلات رسمی، دانشجو از طریق مؤسسه ای (سازمان سنجش) تنها با اندازه گیری و سنجش دانش و محفوظات داوطلب انتخاب می شود. دانشجو در انتخاب استاد خویش نقش چندانی ندارد. دروس نظری و علمی و همچنین مدرسین آنها یعنی آنان که «معنا» و «صورت»(20) را تعلیم می دهند از یکدیگر تفکیک شده اند. یعنی استادی که معنا و تئوری را تدریس می کند با استادِ مدرس تکنیکها و روشها و مهارتها افراد مختلفی هستند. سالها و ایام و ساعاتی که استاد و شاگرد با یکدیگر می گذارنند بسیار اندک است. و بسیاری مسائل دیگر که یکپارچگی و وحدت معنا و صورت را در آموزش هنر مخدوش می نماید. شاید این موضوع مطرح شود که همه هنرآموختگان که نباید هنرمندان بزرگی شوند. معدودی فارغ التحصیل کار آزموده کافیست. اینان از این نکته مهم غفلت می ورزند که بقیه فارغ التحصیلان ناکار آزموده و غیرمعتقد یا بی توجه به معنا و معنویت هنر کسانی هستند که امکانات بیشتری در اختیار داشته و همین ها هستند که از طریق امکانات در دسترس عامل اصلی انحطاط هنر می گردند.
در مورد انتخاب اساتید نیز چنانچه گذشت، دانشجو نقشی در انتخاب استاد خود ندارد. در این مورد موضوعات و دروس یک رشته واحد و ارجاع تدریس آنها به اساتید مختلف، مشغله های متنوع و گوناگون (و حتی غیرآموزشی و غیرپژوهشی) برخی مدرسین و ارتباط اندک و مقطعی استاد و دانشجو موضوعاتی هستند که رابطه آنها را نه همچون گذشته (به مثابه رابطه ای انسانی و عاطفی و حتی مرید و مرادی) که همانند همه روابط دوران تجدد به صورت رابطه ای عمدتا مکانیکی برقرار می نماید.
شرح دروس نیز عمدتا به دلیل تفکیک مباحث نظری و فلسفی از موضوعات عملی و مهارتی نمی توانند آنگونه که لازم است معنویت را در آموزشهای هنری جاری نمایند، که این موضوع در مورد یکی از رشته ها (معماری) مورد بررسی نسبتا دقیق قرار گرفته که ضمن احاله مطالعه آن در منابع ذیربط، به منظور احتراز از اطاله کلام از ذکر مجدد آن خودداری می شود.(21)
سامانه آموزشی مهم دیگری نیز در جامعه وجود دارد که در همه زمینه ها و بخصوص در قلمرو هنر و مباحث مرتبط با آن تأثیرات غیرقابل انکار و بسیار مهمی را بر جای می گذارد. این سامانه آموزشی نه تنها بر هنرمندان (اعم از دانشجویان رشته های هنری و هنرمندان رشته های مختلف) تأثیرگذار است که در آموزش جامعه نیز ایفای نقش می نماید و هم اینکه حتی سامانه های آموزش رسمی هنر را نیز تحت تأثیر قرار می دهد. رسانه ها با انواع هنرهایی که ارائه می کنند اولاً هنر مطلوبِ موردنظر خویش را به هنرمندان القا می کنند و ثانیا آنانی را که بهرحال تمایل به معرفی هنرشان دارند به همان راهی می کشانند که خود می روند. به این ترتیب هنرمندان برای معرفی هنر خویش مجبور به رعایت ضوابط (عموما نانوشته) آنها می گردند. یکی از مهم ترین ویژگیهای هنری که از سوی رسانه های جمعی ترویج می شود و می توان از آن به عنوان آفت هنر (که البته آفت هر دانشی نیز هست) نام برد «عوام زدگی» است.
جامعه نیز آموزشهای فراوانی را در زمینه هنر از شبکه های اطلاع رسانی دریافت میکند. این آموزشها عبارتند از: معنا و تفسیر هنر، هنر مطلوب، معیارهای ارزیابی هنر، نقد هنر و آشنایی با هنرمندان به عنوان الگو که البته هیچیک از این مقولات آنگونه که باید همراه با معنویت و معرفی آن نیستند. فرجام سخن
اگر چه که به نظر می رسد نتیجه گیری و یا به عبارتی اعلام دقیق وضعیت معنویت و معنویتگرایی در آموزش هنر، به سهولت ممکن نباشد، امّا با عنایت به تفکر حاکم بر قسمت بزرگی از جهان معاصر (اعم از سطح و جمعیت و فعالیتها) می توان گفت که هم ارتباط معنویت با هنر اندک است و هم اینکه تفاسیر متفاوتی از «معنویت» ارائه می شود که حتی شامل معانی ساده و ابتدایی نیز می گردد. علت هم آن است که «معنویت» اولاً نیاز به ایمان دارد و ثانیا برای تعریف «معنویت» باور به لزوم ارتباط با آن به عنوان ساحتی از هستی و بالتبع ساحتی از حیات انسان ضرورت دارد. در واقع تجلی معنویت در حیات انسان و به عبارتی همراهی فعالیتهای انسان و از جمله هنر و آموزش آن نیازمند باور به معنا و معنویت برای زندگی و همینطور باور به لحاظ نمودن آن در فعالیتهای انسانی به منظور تحصیل سعادت است. و امّا فراتر از آن و موضوع بسیار بنیادینی که بهرحال باید راهی برای تمرکز و توجه به آن یافت آن است که هنر همراه با معنویت یا هنر معنوی عامل و زمینه سعادت و رستگاری و هدایت انسان است. و در عین حال هنرِ فاقد معنویت که بر تهییج مشتهیات مادی انسان متمرکز است، زمینه و عامل انحطاط بشریت و سوق او به تبعیت از شیطان و وسیله اغوای انسان است. در واقع هنر فاقد معنویت مصداق بارز اغوایی است که شیطان آنرا وسیله گمراهی بشریت معرفی می کند:«قالَ رَبِّ بِما اَغْوَیْتَنی لَاُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْارضِ وَ لَاُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعینَ* اِلّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمخْلَصین: شیطان گفت خدایا چنانکه مرا گمراه کردی من نیز در زمین (همه چیز را) در نظر فرزندان آدم جلوه (زینت) میدهم و همه آنها را گمراه خواهم کرد* بجز بندگان پاک و خالص تو را»(حجر: 40-39).
علی ایحال در جهت بهبود وضع حاضر می توان پیشنهاد نمود که:
- طالبان آموزش هنر با دقت و وسواسی جدیتر و در صورت احراز اهلیت انتخاب شوند.
- مدارکی که به عنوان مدرک تحصیلی یا مدارکی که دال بر فراگرفتن مرتبه ای از هنر می باشند معلوم کننده نوع تبحر و تخصص افراد باشند.
- اهتمامی جدی در جهت رابطه بیشتر اساتید و شاگردانشان و حتی تداوم آن به عمل آید.
برنامه ریزی جامعی برای آموزش جامعه از طریق سامانه های اطلاع رسانی برای امکان شناسایی هنرهای اصیل از شبه هنرها تدوین و به مورد اجرا گذاشته شود.
از انجام طرحهای پژوهشی که تأثیرات هنر معنوی و هنر مبتذل را بر جامعه مورد بررسی و شناسایی قرار می دهند (که شاید هشداری برای مدیران جامعه شود) حمایتی جدی به عمل آید.
جشنواره های لازم و مبانی هنر با آموزشهای مهارتی رشته های هنری بطور جدی دنبال شود.
موضوع توجیه اقتصادی و بازدهی اقتصادیِ هنر باید به بایگانی سپرده شده و یارانه در خور توجهی (برای هنر و هنرمندان اصیل) در نظر گرفته شود.
طبیعی است بسیاری از این سخنان تنها حرفهایی از سرِ درد است که «گوش شنوا» برای شنیدن آنها و «دل همراه» برای همراهی با آنها بسیار اندک است، که دنیا دنیای زر است، و توجیه اقتصادی حرف اول را می زند و درآمدزایی ملاک و معیار پذیرش و توفیق طرح است.
در دم نهفته به ز طبیبان مدعی |
باشد که از خزانه غیبش دوا کنند |
شاید هم آنقدر باید فشار بر معنویت (آنهم از سوی هنر که خود باید عین معنویت و مقدم بر آن باشد) وارد آید که هنرمندان واقعی فریاد برآرند که «مَتی نَصْرُاللّه : چه وقت یاری خدا می رسد» (بقره: 214) و انشاءاللّه پاسخ این خواهد بود که «اَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقریبِ:آیا بامداد نزدیک نیست» (هود: 81). و صد البته که نباید ناامید بود و آیه یأس خواند:
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند |
چنان نماند چنین نیز نخواهد ماند |
من ار چه در نظر یار خاکسار شدم |
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند |
پی نوشت ها
1 - فراموش نکنیم که ائمه معصومین علیهم السلام نیز، امنا و حافظان سرّ الهی و خزانه داران علوم الهی اند (زیارت جامعه کبیره).
2 - برای نمونه رجوع کنید به نقی زاده، محمد، مقایسه مفهوم واژه ها در عالم سنت و دوران مدرن، مجله پژوهش زبان و ادبیات فارسی (فصلنامه پژوهشکده علوم انسانی اجتماعی دانشگاهی)، شماره 1 بهار و تابستان 1381.
3 - برای نمونه رجوع کنید به قرآن کریم، انبیاء: 30، فرقان: 10 و 45 و 9-48 و 54، مرسلات: 20، نور: 45 و8، ق: 9 و 11، نساء: 43، مائده: 6، انفال: 11، فاطر: 9، زخرف: 11، بقره: 164، نحل: 65، عنکبوت: 63، روم: 24، جاثیه: 5، اعراف: 57، لقمان: 10، فصلت: 39 و...
برای مطالعه در این زمینه رجوع کنید به نقی زاده، محمد، مشخصات آب در فرهنگ ایرانی و تأثیر آن بر شکلگیری فضای زیست، مجله محیط شناسی (مجموعه پژوهشهای محیط زیست، نشریه دانشکده محیط زیست، دانشگاه تهران)، شماره 32، زمستان 1382.
4 - کومارا سوامی از متفکرانی است که معتقد است که در تفکر سنتی هنر از متن زندگی جدا نبوده است و حد اعلا و اوج هر حرفه ای را صبغه ای از هنر میداند. برای مطالعه در این زمینه رجوع کنید به ذکرگو، امیرحسین، تأملی در آراء کومارا سوامی، نامه فرهنگستان علوم، شماره 15-14، پاییز و زمستان 1378.
5 - امین زاده، بهناز و محمد نقی زاده، وجوه افتراق هنر مادی و هنر معنوی، مجله هنرنامه (نشریه تخصصی دانشگاه هنر)، شماره 11، تابستان 1380.
6 -رجوع کنید به گنون، رنه، سیطره کمیت و علائم آخر زمان (ترجمه علی محمد کاردان)، نشر دانشگاهی، تهران، 1361.
گنون، رنه (ترجمه سید محمد آوینی)، علم قدسی و علم ناسوتی، مجله نامه فرهنگ، شماره 13، بهار 1373.
گنون، تقابل میان شرق و غرب (ترجمه نسرین هاشمی) نامه فرهنگ، شماره 17، سال 1374.
گنون، رنه، بحران دنیای متجدد (ترجمه ضیاءالدین دهشیری)، امیرکبیر، تهران، 1378.
گلشنی، مهدی، از علم سکولار تا علم دینی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1377.
نقی زاده، محمد، مبانی معنوی در آموزش علوم مهندسی، مجله آموزش مهندسی ایران (فصلنامه گروه مهندسی فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران)، سال سوم، شماره 1، بهار 1380.
7 - برای مطالعه در این زمینه و همچنین منابع مربوط رجوع کنید به نقی زاده، محمد، ساحت های حیات و مراتب هنر، مجله نامه فرهنگ، شماره 42، زمستان 1380.
8 -برای مطالعه در سیرهای چهارگانه که عبارتند از «سیر از مخلوق به خالق»، «سیر در خالق»، «سیر بسوی خلق با خالق» و «سیر در مخلوق با خالق» رجوع کنید به مطهری، (شهید) مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی (کلام، عرفان)، صدرا، قم، بیتا، ص 141.
9 -«وانما سمیت الشبهه شبهه لانها تشبه الحق» (امام علی علیه السلام ، ترجمه عبدالمحمد آیتی، نهج البلاغه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1377، خطبه 38، ص 103).
10- مطهری، (شهید) مرتضی، علل گرایش به مادیگری، صدرا، تهران، 1357، صص 7-226.
11- علی علیه السلام میفرماید که من به راههای آسمانها از راههای زمین آشناترم. و این آشنای به جهانی دیگر، در هر مقوله ای که وارد میشود اوج هنر را ظاهر میکند و دنیایی را به روی بشر میگشاید که بر پایه عدالت و زیبایی و خیر و وحدت و رستگاری بنا شده است. برای مطالعه در باب هنرمندان اصیل و الگوی هنرمندان رجوع کنید به نقی زاده، محمد، ریشه یابی انگیزه و الگوی هنرمندان در انسانهای یگانه و آثار آنها، مجله هنر دینی (فصلنامه فرهنگی، هنری و ادبی)، شماره 11 و 12، بهار و تابستان 1381.
12 - نقی زاده، محمد، از نیستان به نیستان (ریشه های هنر معنوی) فصلنامه هنر (نشریه مرکز مطالعات و تحقیقات هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی)، شماره 46، زمستان 1379.
13 -مطهری، 1357، پیشین (10)، صص 7-226.
14 - داوری اردکانی، رضا، سکولاریسم و فرهنگ، مجله نامه فرهنگ، شماره 21، بهار 1375، ص 10.
15 جعفری، (علامه) محمدتقی، زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام، دفتر مطالعات دینی هنر، تهران، 1369، صص 88-92.
16 نقی زاده، محمد، نسبت و رابطه سنت، نوگرایی و مدرنیسم در مباحث هنری و فرهنگی، فصلنامه هنر(نشریه مرکز مطالعات و تحقیقات هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی)، شماره 42، زمستان 1381.
17 - این درست است که بیشترین حجم تبادل اطلاعات و اخبار در جهان امروز مبادله میشود امّا باید توجه کرد که اولاً همه مردم به خبرها دسترسی ندارند، شبکه های خبری همه خبرها را نمی گویند، و فراتر از آن فشار اطلاعات و اخبار (غالبا غیر مفید) به حدی است که قدرت و زمان تجزیه و تحلیل و تشخیص سره از ناسره از بسیاری انسانها گرفته شده است.
18 - شیرازی، صدرالدین محمد (ملاصدرا)، ترجمه احمد شفیعیها، انجمن فلسفه ایران، تهران، 1358، ص 164.
19 - رجوع کنید به دورینگ، ژان (ترجمه ساسان فاطمی)، آواز روح و وجه پنهان موسیقی، نامه فرهنگستان علوم، شماره 15-14، پاییز و زمستان 1378، صص 185-141. مطالعه این مقاله ارزشمند برای آگاهی به برخی روابط استاد و شاگردی و آغاز و تداوم ارتباط آنها در موسیقی ایران توصیه میشود.
20 - «صورت» در اینجا در مقابل «معنا» بکار رفته است و نباید با «صورت» در مقابل «ماده» یا هیولا که نزد فلاسفه مسلمان مشهور است اشتباه شود. در اینجا «معنا» عبارت از اصل یا ذات یا وجه مستور و معنوی است و «صورت» به وجه ظاهری و جسمی ماده اشاره دارد.
21 - رجوع کنید به نقی زاده، محمد، مبانی حِکَمی: وجه مغفول در سامانه آموزش مهندسی معماری، مجله آموزش مهندسی ایران، (فصلنامه گروه مهندسی فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی)، شماره 20، زمستان 1382.