گفت رو هرکه غم دین برگزید
باقی غمها خدا از وی برید
صید دین کن تا رسد اندر تبع
حسن و مال و جاه و بخت منتفع
دین همزاد آدمیزاد و قرین آزادی است. گریز از یخبندان استخوان سوز و تیره ادیت به روشنا و گرمای آتشی است که ایمان به خدا، پیامبر و غیب آن را فروزان و درخشان می کند. دین، گریز از بی رحمی شب و پناه بردن به نور آسمانها و زمین است. دین معنای زندگی و آدمی ، معنای جهان، معنای حقیقت و خود حقیقت است.
سخن از دین در روزگار ما که تلخترین تجربه فراغت از خدا را زهرنوش می کند هم سخنی سخت است و هم شیرین، هم برآمده از اشتیاق است و هم از سر احتیاج، هم دشوار است و هم گریزناپذیر.
جهان معاصر که جهانی کما بیش بریده از خدا و قلمرو ماورای طبیعت است در پی آن است که دشواریهای مربوط به مسائل انسانی را در پیشگاه خود آدمی بنهد و دست تصرف او را در سیاست و تدبیر امور گشوده بگذارد. در این دوران که بهتر است آن را عصر وانهادگی آدمی به خود بخوانیم خرد به مثابه تعزیه گردان و نقطه آغاز و فرجام کرد و کار و باور آدمی است. شرایطی که این عصر برای انسان پدید آورده، چندان پیچیده و پرگره شده که بسیاری از نیازهای نخستین و اجتناب ناپذیر او را بی پاسخ و سیرناشده وانهاده است. دین نیز که روشنترین و ساده ترین و بنیادیترین گرایش آدمی است در تب و تاب تحولات جهان مدرن دچار دشواریهای بسیاری در فهماندن ضرورت و اندازه نیاز انسان به خود شده است و به رغم پیشرفتهای بسیاری که در شناخت بشر و جان و روان او و پژوهش در ادیان و اقوام و آیینها و آداب و مفاهیم، از کهنترین روزگاران تا نوترین پدیدارها و رویدادهای دینی به انجام رسیده است، هنوز جای بسیاری برای پرسش و گفت و شنفت و جستجو هست و شاید همواره باب این مکالمات و مجادلات گشوده بماند.
امروزه هر سخنی درباره دین، سویه ها و اضلاع گوناگون یافته و دین پژوهی به دریایی ناپیداکرانه بدل شده است که در یک جرعه و جام فرجام نمی یابد. از این میان پرسش انتظار از دین دیری است که در جامعه دینی علمی ما مطرح شده و در کشاکش پاسخهای گونه گون گرفتار آمده است; پاسخهایی که گاه طرح صورت مساله را ملحدانه و باورسوز یا آن را بی معنی دانسته و یا آن را بی علقه و ارتباط با جنگ اعلام نشده بیگانگان علیه اندیشه و فرهنگ دینی نمی دانند.
هم سؤال از علم خیزد هم جواب
همچنانکه خار و گل از خاک و آب
هم ضلال از علم خیزد هم هدی
همچنانکه تلخ و شیرین از ندی
با پلک نهادن بر پاسخ و تحلیل یاد شده، این نکته رخ خواهد نمود که به هر تقدیر این پرسش یا شبهه بر حوزه شریعت وارد شده است پس می بایست رخ از نقاب داوریهایی چند فرو گرفت و با استمداد از صاحب شریعت به برهان و دلیل، پاسخی سنجیده و به هنجار پیش روی این پرسش نهاد. واقعیت آن است که این شبهه یا پرسش پیچیده در هزار پرسش دیگر است که فهم و پاسخ به هریک در گرو درک دیگری است. انتظار از دین پرسشی است که در زنجیره ای از پرسشهای گوناگون نو و کهن نام و نشان دارد و اینک ما را به بازخوانی سنجشگرانه پرسشها و پاسخهای کهن در سنت کلامی فلسفی خود می خواند و هم ما را از شناخت دوران مدرن و مقتضیات و تحدیدات و امکانات و مدعیات و مواعید آن ناگزیر می سازد. این فرایند پیچیده که دالانی به سنت می شکافد و راهی به مدرنیته می گشاید سخت یاب و دیررس است و مباد که قصه هایی چنین دشوار بر دینداران و شریعت خواهان کم کوتاه و ساده به چشم آید و یا کار در این ساحتها با اتخاذ مواضعی خام فرجام یافته انگاشته شود.
در دوران معاصر سه زمینه برای رویش چنین پرسشی می توان یافت: درون دینی، میان دینی، برون دینی. این سه زمینه اگرچه با یکدیگر پیوندی انکارناپذیر و ناگسستنی دارند، ولی به فرجام از یکدیگر تمایز روشن و صریحی می یابند. زمینه بیرون دینی زمینه ای است زاده دوران مدرن که خود را بریده و بیرون از دین فرامی نماید و دین را از فراسوی مرزهای معیشت و زندگی آدمی هم دورتر می خواهد. زمینه میان دینی نیز در پی ارتباطات و اطلاعات گسترده ای که ارباب ادیان گوناگون از مرام و مشرب یکدیگر حاصل کرده اند پدید آمده و خود روینده پرسشهای گوناگونی در سطح و ساحت میان دینی است. زمینه درون دینی نیز ملک پاک مؤمنان و معتقدان دین است که در پی دگرسانیهای عظیمی که در قلمروهای گوناگون پدید آمده خود را نیازمند بازخوانی سنت و بازنگری در فهم دینی خود می بینند و می کوشند اقتدار خود و هویت دینی و گستره قلمرو آن را در میانه هجوم جهانی بیگانه و از بن رها از دین نگاه دارند. اختلاف رهیافتها در پاسخ به پرسش انتظار از دین و نیز تعدد مبانی و معانی این پرسش همه در این سه زمینه به نیکی فهمیده می شود.
درباره زمینه برون دینی می توان گفت جهان مدرن از آغاز دوران روشنگری به این سو در کار تبیین پدیدارهای جهان بر پایه باور به خرد به مثابه نیروی قائم به خود است و با پیرایش جهان از معنای قدسی و مبدا ماورای عقل تنها در معبد خرد نماز می گزارد. بدین سان دورانی رسید که خرد خشک دکارتی که اسطوره را برنمی تافت خود جامه اسطوره پوشید و حقیقت عقلانی به جای حقیقت وحیانی نشست و در اندرون خود سودای سلطه بر همه انگاره های آدمی و بخردانه ساختن آن را پرورد و پنداشت «خدای پیری که روزگاری همه عالم به او ایمان داشت دیگر وجود ندارد».(نیچه، چنین گفت زرتشت، ص 398). به فرجام خرد و اراده آدمی ادعای استقلال کرد و در تقابل با اراده و مشیت الهی نشست. درستکاری را از دل خود و درون تیره زمین طلب کرد و چشم از آسمان پوشید و همه جهان و آنچه را در آن است بازتابی از احساس و درک خود دانست و به سالاری و مهتری خود فتوا داد تا آنکه به مرجع بلامنازع قدرت و مجرا و مجری آن تبدیل گردید.
البته امروز همه آنچه در شرح دوران مدرن آوردیم، در تب تند تردید می سوزد. پاره ای از فیلسوفان معتقدند که دیگر چندان نمی توان در بخردانه بودن احکام خرد اطمینان داشت و آن را مرجع قدرت پنداشت. به گمان آنان از آن روز که به سخن نیچه خدا مرد، آدمی نیز مرد و مرگ خدا بی درنگ و ناگزیر آدمی را نیز از میان می برد. جهان مدرن اکنون در گرداب خودساخته بحران عقلانیت گرفتار آمده است و خرد خشک که روزی قاضی القضاة مقبول همه دعاوی بود اینک در دعاوی عادی هم مورد تردید واقع می شود و داوریها و دید او بی چون و چرا مقبول نمی افتد.
آن نمی دانست عقل پای سست
که سبو دایم ز جو ناید درست
بسیاری از آدمیان در پایانه سده بیستم این را دریافته اند که سویه دینی آدمی از او جدایی ناپذیر است و انسان بی خدا نمی تواند حتی در معیشت و معرفت زمینی راه به جایی ببرد. این ادراک انسان شناختی که دستمایه سیر و سلوک آدمی در سده بیست ویکم خواهد بود هم سبب اقبال انسان معاصر به دین می گردد و هم باری عظیم بر دوش پیروان ادیان می نهد.
به هر روی هرچه هست، دوران مدرن با خیل عظیم فلسفه ها، فکرها، ایدئولوژیها و مکاتب گوناگون فکری، بشر را به فضایی کشاند که، برخلاف دوران کهن، آدمی در برابر گزینه های بسیاری می نشیند و از سویی مدعیان بسیاری در کنار دین نشسته اند و به شیفته و فریفته ساختن خلق مشغولند.
پس حقیقت در حقیقت غرقه شد
زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد
و گاه با اقتباس از دین و به دواعی و مدعیات و مواعید مشابه دین او را از سر نهادن به آستان عظمت دین بازمی دارند. انسان اینک در برابر انواع و اصناف دین نشسته و عرصه گزینش و سنجش او بسی فراختر و گسترده تر است. پس بایسته است عالمان و متکلمان دینی در برابر چنین معارضه هایی با دین، درخور دید و داوری و دانش انسان مدرن دین را تبیین کنند و از قلمرو آن به دفاع برخیزند.
تردید نباید کرد که فراپیش نهادن معیارهای سنجیده فرادینی که انسان افسون زده معاصر را به پذیرش دین وا دارد و دست او را در گزینش دین حق بفشارد و چشم او را به دید دیگری از دین بازکند از نخستین تکالیف عالمان دینی است. انتظار از دین، به یک معنا، طلب محکی برای پذیرش دین است. کسی که به دینی خاص اقبال می کند، چه انتظاری از آن دین دارد که در ادیان دیگر و گرایشهای فکری و مابعدالطبیعی دیگر تامین نمی شود و تنها در آن دین به دست می آید. برخی از اهل نظر گفته اند اصل این سؤال با ترکیب و لوازمش زاییده ذهن انسان امروز است و پژوهش حال گروندگان به ادیان دلیلی به دست نمی دهد که از چنین پرسشی در وجه سؤالی یا صورت خبری آن حکایت کند; اما بی تردید چیزی سبب جذب همان آدمیان به دین خاص شده است. آن چیز چه بوده است : آیا انتظاری از دین داشته اند که بر آمده است یا آنکه اساسا سخن و مساله ای به نام انتظار در کار نبوده است و سر دیگری موجب این گرایش بوده است. دین می تواند جاذبه های بسیاری داشته باشد که ربطی هم به انتظار از دین نداشته باشد در این صورت تدین آدمی متوقف بر انتظار خاصی از دین نخواهد بود. از اینکه بگذریم سخن این است که آیا می توان از روشهای تجربی یا پژوهشهای قوم شناسانه، مردم شناسانه و... برای ساخت و پرداخت محک انتخاب دین سود جست؟ فی المثل آیا می شود به شیوه آماری درباره کسانی که به دینی خاص گرویده اند یا از دینی بریده اند و یا اصولا دین را به طاق فراموشی نهاده اند تحقیق کرد که آنان در طلب چه جام جمی بوده اند که در دین یا دینی نیافتند و در دین دیگر یافتند. شاید با این روش تجربی بتوان درک انسان شناختی خود را گسترش داد و آن را معنا و معیاری برای پذیرش دین فرانمود. به عنوان مثال متاله ای چون اونامونو از سرشت سوگناک آدمی و درد جاودانگی که در اوست سخن می گوید و شالوده احساس و اندیشه او را شوق به بقا و خلود و درمان این درد را در دین می یابد، آن هم به صورت خاص.(ر.ک: درد جاودانگی، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی). با این همه برای پژوهش فلسفی و پیشاتجربی نیز مجال بسیار هست.
پرسش انتظار از دین به گونه دیگری هم ممکن است مطرح شود: که از نگاه دین انسان باید چه انتظاریا توقعاتی از دین داشته باشد. بدین ترتیب پرسش جنبه درون دینی پیدا می کند و پاسخی از شفافیت و درخشندگی متون دینی می جوید. در این صورت کار بشر آن است که توقع و انتظارش را از دین در منظر دین قرار دهد و انتظاراتش را با محک مدعیات دینی بسنجد و آن را تصحیح و به هنجار کند; اینجاست که «فلسفه دین » پرسش را به نقش و صورتی دیگر در می آورد و سؤال یا شبهه را از منظری دیگر وارد می کند و کارایی و توفیق مدعیات دینی را به میزان خرد می نهد. از این رو شاید بتوان گفت که تبیین و تنقیح معیار پذیرش دین با تکیه بر انگاره های دینی شاید چندان به توفیق نزدیک نباشد. پس ضرورت تکلیف می کند که سهمی از تبیین و تنقیح چنین محکی را به انگاره های بیرون دینی عرضه کنیم و از آن هم پاسخ بخواهیم. همه اینها بی گمان به قدر بهایی است که ما به خرد می دهیم و آن را در شناخت سرشت آدمی توانا می سازیم. روشن است که انسان شناسی بی جهان شناسی معنا ندارد و درک ویژه از آدمی با ریافت خاص از پدیدارهای جهان ملازم است و این بهره گیری از خرد تا سرزمینهای دور و ناشناخته ادامه می یابد. اینجا پرسش از مرز و حد تواناییهای خرد رخ می نماید; یعنی همان انتظار از خرد که روی دیگر پرسش انتظار از دین است. اندازه قلمرو عقل در دستیابی به حقیقت دقیقا با ساحت دین و گستره آن پیوند دارد و کشف ماهیت و چند و چون این پیوند بر ذمه عالمان دینی است. جهان مدرن به اینجهانی کردن اندیشه شناخته می شود; اینجهانی کردن علوم طبیعی و انسانی. اندیشه اینجهانی یا سکولاریزم چیزی نیست جز تقدم مطلق خرد بر دین و سنجش هر اندیشه و باور دینی با معیارهای خرد نظری و عملی. فلسفه دین نیز، که دانشی نوپدید است، به انگیزه تامل عقلانی و فلسفی درباره دین تکوین یافته است و در پی به دست دادن معیارهایی فرادینی و عقلانی برای سنجش و پذیرش دین است و چه بسیار فیلسوفانی که معیارهایی برای دین خواهی به دست داده اند، اما به نظر نمی رسد که هیچیک از محکهای صناعتی گرهی از مشکل انسان معاصر گشوده باشد. هنوز برای بسیاری فیلسوفان روشن نیست در دورانی که با بحران عقلانیت رو در رو هستیم تا چه اندازه می توان به تقدم مطلق عقلانیت بر دین و یا هر چیز دیگر اعتماد کرد و این بحران می تواند آغازی برای پژوهشی فراگیر از سوی متکلمان دینی و متعهدان به گستره شریعت باشد.
در نگاه میان دینی مساله را چنین تقریر کرده اند: در جهان کهن آدمی تنها در مقابل یک دین چشم می گشود و تنها در یکی از تجلیگاههای دین(مسجد، کلیسا، کنیسه و یا...) به نماز و نیایش می ایستاد و اگر سخنی درباره ادیان دیگر می رفت همه را از چشم آن دین می نگریست و آن را به محک همان داوری می سنجید، چندان که مجال سخن در گفتگو میان ادیان کم و کوتاه می نمود; ولی در جهان معاصر کثرت ارتباطات و وسعت اطلاعات چنان و چندان شده است که پیروان و جویندگان ادیان به آسانی می توانند باورها، آیین و مبانی فکری و عملی یکدیگر را به نیکی فهم کنند. امروزه پیروان ادیان با یکدیگر سری ندارند و نیک و ناخوش اندیشه آنان برای هم بر آفتاب افکنده شده است. افزون بر این، نیازهای ارتباطی میان اجزا و افراد انسان معاصر و از سویی وجود اصول و نیز منافع مشترک بین ادیان و جز آن، مکالمه و داد وستد فکری میان ادیان را ضرور می نماید. از سویی هر دینی ادعای انحصار رستگاری و جاودانگی و نسخ شرایع سابقه و اصطفا و تفضیل قوم و امت خود را صلا می دهد. با این تفصیل سؤال این گونه طرح شده است که آیا می توان معیاری فرادینی که بتواند مقبول همه ادیان قرار گیرد به دست داد؟ این سؤال شاید بدین علت طرح شده است که جهان معاصر همزیستی مسالمت آمیز و روابط تو بر تو و گسترده و مناسبات مختلف را به ضرورتی گریزناپذیر دو آورده است. اینجاست که پلورالیزم دینی و تسامح دینی و معنا و مبنای آن رخ می نماید و به گونه ای دیگر پرسش وجه تمایز ادیان گوناگون را می زایاند. بنابراین هم تبادل نظری ادیان و هم واقعیتهای ملموس در روزگار جدید آبستن پرسشهایی هستند که همه با پرسش انتظار از دین پیوند دارند و به گونه ای خاص آن را بازمی تابانند و از سویی اهمیت و فربهی بسیار این پرسش و نیز ضرورت ژرف نگری و نیک اندیشی که پاسخهایی سنجیده و بهنجار ارائه دهد روی می نماید.
انتظار از دین در گستره درون دینی نیز به اشکال گوناگون چهره می نماید. برخورد جوامع دینی با شوک مدرنیسم و مقتضیات و لوازم دوران جدید آنها را به تامل درباره سنت فکری و دینی خود واداشته و انتظارات نوی از سنت را فراپیش پندارشان نهاده است. همه جنبشهای احیاگرانه دینی و از سویی بسیاری از جریانهای داخلی در حاکمیتهای دینی در واقع به نوعی واکنش در برابر مسائل این جهانی مشغولند و هریک گفته یا ناگفته در کار صورت بندی فهم خاصی از مساله انتظار از دینند. یکی از معانی مهم این پرسش این است که آیا به همه چیز می توان صورت دینی داد یا اینکه برخی امور، چه در قلمرو معرفت و چه در قلمرو معیشت، از پیش خود صورتی دارند و ماده صورت دینی نمی شوند. و به دیگر سخن آیا دین امری فراگیر است و همه پدیدارها انسانی و همه معرفت و معیشتش را فرامی گیرد یا اینکه دین ساحتی از ساحتهای گوناگون آدمی را می پوشاند و درست همین جاست که جدال میان مدعیان جدایی دین از امور دنیوی و مخالفان آن معنا می یابد. به دیگر سخن اینجاست که گروهی قلمرو دین را تضییق می کنند یا مضییق می پندارند و بنا به تعریفی که از دین، کمال دین و گوهر دین به دست می دهند، آن را در محدوده کمال گوهر محدود می کنند و شریعتی مضیق یا جدا از قلمروهای دنیایی را توصیه می کنند.
بسیاری از متفکران و مصلحان و روشنفکران اسلامی و نیز بنیانگذاران انقلابهای دینی اعتقاد دارند که دین همه سویه های رفتار و اندیشه انسانی را فرامی گیرد. اینان می کوشند تا همه زوایای کردار و رفتار و اندیشه آدمی را سرشت و معنا و صبغه ای دینی ببخشند و سکولاریزمی را که اینک به تاخت می آید، بدیل غلطی برای حاکمیت دینی می شمارند.
انتظار از دین روی دیگر پرسش انتظار از متن است اگر دین را به متون تعریف کنیم پرسشی که در هرمنونتیک جایگاهی بلند دارد و به مثابه راهبردی در فهم متون بدان می نگرند.
به هر روی، به ایمان ما، همان گونه که اراده تکوینی خداوند مطلق و مرز ناشناس است، اراده تشریعی او نیز به معنایی یکایک رفتار و افعال ما را فرامی گیرد. با این سخن نمی توان خدا را در تبیین تکلیف برای مهمترین و حساسترین رفتارها و کنشهای بشری معزول دانست و دست او را بسته خواست. چه خداوند پیش از این به انکار این بهتان پرداخته است(بل یداه مبسوطتان، مائده، 64). بنابراین دست گشوده خدای حی قادر همه شؤون آدمی را به شکلی مطلوب و کمال بخش سامان می دهد و طرحی جامع برای اداره دنیا و تامین آخرت درمی افکند. بی گمان در آشوبستان دوران جدید، حکومت دینی و جامعه دینی یگانه پناه و تکیه گاه انسان بحران زده معاصر است و شاید گرایش به دین و اصولگرایی در عصر حاضر پس از تجربه های فراوان اندیشه های بشری دلیلی عینی بر این مدعا باشد.
این مجله بنا به سیرت و سابقه خود که طرح دشواریها و گره ها در زمینه معرفت دینی است می کوشد با راهنمایی و رایزنی عالمان و اندیشه ورزان دینی و طرح و نقد نظریه های گوناگون گشایشی از پشتوانه های تئوریک بجوید و ساختار قویم حکومت دینی را بر پایه ولایت فقیه غنا و ژرفا دهد و با طرح پرسشها و چشم اندازهای گوناگونی که در گستره معرفت دینی بویژه پرسش دشوار و اندیشه سوزی چون انتظار از دین، رواج و گیرایی دارد، عالمان و متکلمان دینی را به یاری بخواند که با نصرت آنان کیان شریعت و حوزه محروس و متروس ماند.ان شاء الله
سردبیر