چکیده: رقابت سیاسی از موضوعات پذیرفته شده در نظام جمهوری اسلامی است. ثبات سیاسی نیز ذهن مشغولی عمدة کسانی است که به تداوم حیات نظام سیاسی علاقهمندند. این مقاله در پی آن است که برای تحلیل پیوند دو مؤلفه رقابت سیاسی و ثبات سیاسی چارچوبی ارائه دهد تا در پرتو آن بتوان تأثّر ثبات سیاسی از رقابت سیاسی را در جمهوری اسلامی ایران سنجید.برای این منضور لازم می آید تا مفاهیم مهمی چون رقابت و ثبات سیاسی مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته و بر اساس آن ساختار نظریی استوار گردد که از قابلیت لازم برای تغییر رفتارهای سیاسی و در ادامه ارائه تجویز جهت سیاست های آتی برخوردار باشد. نگارنده در این مقاله با نگاه به شرایط جمهوری اسلامی ایران، در پی آن است تا بنای یک چارچوب نظری بومی رابگذارد.
مقدمه
رقابت به معنای عام کلمه از قدمتی به درازای زندگی اجتماعی انسان برخوردار است. گردهمایی افراد بشر در نقاط مسکون دنیا که ابتدا تحت تأثیر ذات اجتماعی انسان صورت گرفت، زمینهساز بروز نیازهای دیگری نیز شد.
به مرور که انسانها حکومتداری را تجربه کردند رقابت به بخشهای دیگر نیز کشیده شد. دستجات مختلف انسانی در شکل قبیلهها با هدف دستیابی به ریاست قبیله یا تصرف قلمرو دیگران و تسلط بر آنان به رقابت با همقطاران یا افراد مقابل خود پرداختند.
دوران جدید که با حاکمیت مطلق انسان بر سرنوشت خود در دنیای غرب آغاز شد نوع جدیدی از حکومت را به نام دموکراسی به دنیای بشریت عرضه داشت که پایانی بر حیات نظامهای پاداشاهی بود. از اولین ویژگیهای این حکومت مطرح کردن شعار اختصاص تعیین حق سرنوشت بشر به خود او بود که به تدریج به شکل حکومت نمایندگی خود را با نشان داد. اقتضای حکومت نمایندگان ملت، انتخاب آنها از سوی مردم بود، مردمی با سلایق مختلف. ادامه این روند پیدایش فرقههایی در جامعه انجامید که کار ویژة اصلی خود را طراحی و اجرای برنامة تصاحب و حفظ قدرت سیاسی به شکل مساعدت در انتخاب نمایندگان مردم قرار داده بودند.
گرچه جهان حداقل از لحاظ اسمی با عنوان جمهوری اسلامی موریتانی و جمهوری اسلامی پاکستان تا سال 1979 میلادی یا سال 1358 هجری شمسی آشنا بود اما تشکیل جمهوری اسلامی شیعه مذهب در ایران و تأثیری که انقلاب اسلامی بر معادلات منطقهای و بینالمللی قدرت نهاد، اندیشیدن درباره سؤال پیش گفته را از این لحاظ جدیتر و ضروریتر ساخته است. بسیاری از اندیشمندان و صاحبنظران امور سیاسی متّرصد مشاهدة چگونگی تعامل رقابت گروههای سیاسی با دوام نظام سیاسی، و در نتیجه کارآمدی نظام در این جهت بودهاند. مسألهای که ناشی از شعارهایی است که توسط انقلاب اسلامی مطرح شده ودر قانون اساسی نیز آمده است.1
علیرغم اهمیت موضوع، به لحاظ بینلمللی2و به ویژه داخلی و افزایش مباحث مربوط به آن در سالهای اخیر3، پژوهشی قانعکننده دربارة آن صورت نگرفته است. البته نبود پژوهشی جامع در این باره اختصاص به دورة نوپایی جمهوری اسلامی ندارد بلکه دورة ماقبل آن نیز از همین نقیصه رنج میبرد. دربارة احزاب سیاسی4، انتخابات5، یا سایر تحولات سیاسی6 سالهای 1375-1285 آثار فراوانی به رشته تحریر درآمده، اما تلاشی علمی با دورنمایة آنچه گفته شد کمتر مورد توجه بوده و حالتی کاملاً فرعی داشت؛ گواینکه در طول یک صد سال اخیر تنازع سیاسی طوری هوش از سر بازیگران عرصة سیاست ایران ربوده که تنها و تنها در فکر اختصاص سهم بوده و کمتر به تداوم حیات نظام سیاسی فکر میکردهاند.7
در واقع هدف نوشتار حاضر آن است که با عنایت به دانش موجود چارچوبی برای مطالعه و تحقق این مقارنه در جمهوری اسلامی ایران پیشنهاد نماید. این امر مستلزم اختصاص بخش اعظم نوشتار به مباحث مفهومی و نظری و در نهایت بخش کمتر آن به ارائه راهکارهای عینیتر مطالعاتی این مقارنه خواهد بود.
مباحث مفهومی
دو مؤلفه اصلی در این نوشتار به بررسی گذاشته میشوند. مؤلفه اول کنش نبردوار اختصاص سهمی از قدرت سیاسی یا رقابت سیاسی و مولفة دوم تداوم حیات نظام سیاسی یا ثبات سیاسی است که در ادامه به تعریف آنها میپردازیم.
الف رقابت سیاسی؛
رقابت که موصوف سیاسی واقع شده از لحاظ لغوی و اصطلاحی قابل مطالعه است:
1-رقابت سیاسی از لحاظ لغوی
در لغتنامة دهخدا دو کلمه رقابت و رقیب نزدیک به هم به کار رفته و معانی آن تا حد زیادی راهگشا و وافی به مقصود است. برای واژ رقابت معانی نگهبانی کردن، انتظار کشیدن، انتظار و نگهبانی، انتظار، چشم داشتن و همچشمی (دهخدا، 1377، ج 8، ص 12189) و مقابل واژة رقیب نگهبان، نگاهبان، حارس، نگاهبان بر هر چیزی، حافظ و نگهبان، پاسبان و مراقب ذکر شده است. (دهخدا، 1377، ج8، ص12203) . به علاوه توضیح داده شده که «چون دو کس بر یک نفر و یا یک چیز عاشق و مایل باشند، هر یک مر دیگری را رقیب خواهد بود»؛ «دو کس که بر یک معشوق باشند، هر یکی مر دیگری را رقیب باشد، چرا که هر یکی از دیگری نگهبانی و حفاظت معشوق میکند»؛ «ستارهای که چون طالع شود مقابل او غروب کند» با ستاره یا صورتی که فرو شود چون دیگری برآید.«ستارهای که چون طلوع کند ستاره مقابل او فروشود و همه منازل رقیباند مر صاحب خود را»؛ «رقیب ستارهای است که غروب کند با طلوع دیگری مانند ثریا که رقیب آن اکلیل است و همینکه ثریا موقع عشاء طلوع کرده اکلیل غروب میکند و برعکس همینکه اکلیل هنگام عشاء طلوع کرد ثریا فرو شود…»؛ «…چون ثریا که رقیب اکلیل است و بالعکس…»؛ «حریف، همسر، هماورد»؛ «نام ملکی است بر دست راست که حسنات و نیکوکاریها را نویسد»؛ «گویا نام یکی از دو ملک که مواظب اعمال آدمی باشند و نیک و بد عمل نویسند در اشاره آیه شریفه «مایلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید»؛ «رقیب دست چپ: فرشته موکل بر اعمال بد شخص»؛ و « رقیب دست راست: فرشته موکل بر اعمال نیک شخص». (دهخدا، 1377، ج8 ص12204)
در فرهنگ فارسی عمید نیز به نوعی همان معانی رقابت به طور موجزتر ذکر شده و تنها واژههای چشم داشتن بر چیزی و همچشمی کردن به آن اضافه شده (عمید، 1373، ص 704) و نیز در مقابل کلمه رقیب به معانی پیش گفته واژه «منتظر» افزوده شده است (عمید، 1373، ص 705)
از معانی ذکر شده در بالا نکات ذیل حاصل میشود: اول- دو عبارت «چون دو کس بر یک نفر و..» و «دو کس که بر یک معشوق عاشق باشند،…» بیانگر چیزی هستند که موضوع رقابت واقع میگردد. در عبارت دهخدا موضوع رقابت معشوق است و در سیاست امروزی قدرت سیاسی موضوع رقابت است.
دوم- عبارتهای «ستارهای که چون طلوع کند، …»؛ «ستارهای که چون طالع شود،…» و «ستاره یا صورتی که فرو شود،…» حاکی از نتیجة نهایی رقابت است که پس از انجام رقابت یکی از دو رقیب به موضوع دست مییابد و دیگری از صحنه خارج میشود؛
سوم- عبارات مواظب، نگهبان، یا «نام ملکی است بر دست راست…» که حاکی از دورنمایه مراقبت دائمی است به نوعی نمایانگر کنشها و واکنشها رقباء نسبت به یکدیگر است که در طول مدت رقابت یا چشم وهمچشمی اتفاق میافتد.
وقتی صفت سیاسی به رقابت اضافه میشود معنای اصطلاح مزبور کاملتر میشود. گرچه در متون قدیمی سیاست به معانی «پاس داشتن ملک، نگاه داشتن، حفاظت، حراست، حکم راندن بر رعیت، رعیتداری کردن، مجازات کردن، حکومت، ریاست و داوری» آمده (دهخدا، 1377، ج9،ص 13866)، امروزه از آن «فرایند مداوم مذاکرهای» استنباط میشود «که حل مصالحهآمیز منازعات را تضمین مینماید» (مارش، 1378، ص 335)، یا از آن معنای «تخصیص مقتدرانه ارزشها» (بلاندل، 1378، ص 27) اراده میگردد.
2-رقابت سیاسی از لحاظ اصطلاحی
همواره از رقابت سیاسی به همزاد با مشارکت سیاسی یاد میشود و بین آن دو تفکیکی صورت نمیگیرد. در متون متعددی که در این باره به رشته تحریر درآمده یکی لازمه دیگری دانسته شده و تحقق یکی بدون دیگری ناممکن قلمداد شده است. همچنین به هنگام طرح مسئله ماشینهای انتخاباتی، یعنی احزاب سیاسی، از رقابت سیاسی سخن به میان آمده و ظاهراً کنشها و واکنشهای احزاب سیاسی در ساماندهی سیاسی امور عین رقابت سیاسی دانسته شده است. به علاوه آنچه در این باره به رشته تحریر درآمد عموماً مقوّمات، مقدمات، متفرعات، بنیادها و ملزومات رقابت سیاسی را مورد توجه قرار داده است.
شاید بداهت اصطلاح رقابت سیاسی موجب بینیازی از تعریف آن باشد یا احتمالاً چون با وجود مشارکت سیاسی رقابت سیاسی حالتی عملیاتی داشته، ذهنیت موجود دربارة آن عینی تعریف تلقی شده و بیشتر به تعریف مشارکت سیاسی عنایت شده است. به عنوان مثال مایرون واینر ضمن ده تعریفی که از مشارکت سیاسی به عمل آورده تعریف ذیل را انتخاب کرده است:
«هر نوع اقدام داوطلبانه، موفق یا ناموفق، سازمان یافته یا بیسازمان، مقطعی یا مستمر که برای تأثیرگذاری بر انتخابات سیاستهای عمومی، اداره امور عمومی یا گزینش رهبران سیاسی در سطوح مختلف حکومتی ]اعم از[ محلی و ملی، روشهای قانونی یا غیرقانونی را به کار گیرد.» (پای، 1380، صص 244-243)
تعریف واینر تا حد زیادی با جوهرة رقابت سیاسی تناسب دارد. در واقع هدف از رقابت سیاسی نیز چیزی جز نوعی تأثیرگذاری بر سیاست کشور یا قدرت سیاسی نیست. به همین جهت میتوان رقابت سیاسی را مسابقهای تصور کرد که برای تصاحب و حفظ قدرت سیاسی توسط بازیگران سیاسی صورت میگیرد.
دربارة این نوع تعریف از رقابت سیاسی نکاتی قابل ذکر است:
اول-رقابت سیاسی در طول زمان به ویژه در دنیای غرب دستخوش دگرگونیهایی شده است: از خشونت بار بودن در دوران ماقبل مدرن به مسالمتآمیز و مبتنی بر گفتگو بودن در دوران مدرن، از حالت گریز از مرکز داشتن به حالت متمایل به مرکز بودن، از حالت برونسیستمی داشتن به درون سیستمی شدن، از جمعی و تودهای بودن به نهادی و قانونمند بودن، از هویتی بودن به اقتصادی و اجتماعی شدن، از تلاش برای دستیابی صرف به منافع به تلاش برای تحقق شایستهسالاری در امر حکومت تحول یافته است. (ایوبی، 1380، ص 126) این تحول در جدول ذیل نشان داده شده است.
جدول 1- ویژگیهای رقابت سیاسی در دو عصر ماقبل مدرن و مدرن
ماقبل مدرن |
مدرن |
خشن |
مسالمتآمیز |
گریز از مرکز |
متمایل به مرکز |
برون سیستمی |
درون سیستمی |
جمعی و تودهای |
قانونمند و نهادی |
هویتی |
اقتصادی و اجتماعی |
هدف: کسب صرف منافع |
هدف:تحقق شایستهسالاری |
به طور کلی در این تحول مهم دو عامل اساسی نقش داشته است: از یک سو در نظامهای سیاسی با تبدیل آنها از بسته (قطع ارتباط آنها با محیط سیاسی) به باز (ایجاد ارتباط با محیط) تعییرات اساسی حاصل شده و از طرف دیگر نوع مطالبات اجتماعی از هویتی به اقتصادی و اجتماعی تغییر یافته که به نوبة خود حاصل مطالبات را از سرکوب و خشونت به گفتگو، رقابت مسالمتآمیز و پاسخگویی تغییر داده است. (ایوبی، 1380، صص 133-129)
دوم-برای عملیاتی شدن چنین رقابتی وجود پیششرطهای ذیل لازم است: (افتخاری، 1380، صص 115-75)
تکثر سیاسی، آزادی، اقتدار، نهادمندی و فرهنگ رقابت. تکثر سیاسی معادل پذیرش تنوع و تفاوت و تعریف سیاست به مثابة بازی است (اپتر، 1378، ص 148) که در آن گروههای متعدد و متفاوت به منزلة دو تیم در مقابل یکدیگر قرار میگیرند، هدفشان دستیابی به پیروزی است، به قواعد بازی احترام میگذارند و بر آن اجماع دارند. اجماع در مورد قواعد بازی پراکندگی حاصل از تکثر را انتظام میبخشد. پیروزی در بازی، به این ترتیب، از یک سو به هماهنگی (اجماع روی قواعد بازی) و از سوی دیگر به مبارزه بستگی دارد.
حاصل جمع بازی نیز ممکن است صفر (برد کامل یک تیم در مقابل باخت کامل تیم دیگر)، منفی (باخت هر دو تیم به معنی از دست رفتن فرصتهای سیاسی برای هر دو تیم طوری که شرایط آنها پس از پایان بازی بدتر از زمان پیش از شروع بازی باشد) و مثبت (پیروزی نسبی هر دو تیم به معنی دستیابی هر دو تیم به بخشی از خواستههای خود پس از پایان بازی) باشد که مطلوب، مورد اخیر (حاصل جمع مثبت) است. (اپتر، 1378، صص 148…)
آزادی(قانونی و مشروع) لازمة رقابت سیاسی است. این نوع آزادی الگوی مناسبی است که در آن پذیرش حق فعالیت آزادانه برای کلیه بازیگران سیاسی به رسمیت شناخته میشود. به این آزادی، آزادی در چارچوب هم میگویند. (افتخاری، 1380، ص 99)
اقتدار لازمة رقابت سیاسی است زیرا با پذیرش تکثیر قدرت سیاسی پراکنده میشود و کانونهای متفاوتی در تعیین خط مشی قدرت ملی اثر میگذارند حفظ انتظام در پراکندگی قدرت مستلزم وجود دولتی قوی است. دولتی قوی است که در مرحله استقرار و تداوم حیات خود مورد هجوم بحرانهای جدی (خصوصاً بحران مشروعیت) قرار نداشته، موجودیت آن تثبیت شده و در ایفای کار ویژههای اساس خود از کارایی و کارآمدی لازم برخوردار باشد. تنها چنین دولتی اقتدار لازم را دارد تا اجرای پروژه پراکندهسازی قدرت و تاسیس شبکهوار قدرت را اجرا کند و صیانت از موجودیت نظام سیاسی را نیز صورت دهد. در غیر این صورت پذیرش رقابت سیاسی معادل فروپاشی نظام سیاسی است.
بین فرهنگ رقابت، نهادمندی و رقابت سیاسی ارتباطی قوی برقرار است. فرهنگ رقابت بستر اجتماعی فرهنگی ایجاد و رشد نهادهای تاثیرگذار بر عرصة فعالیتهای سیاسی و حفظ کارایی آنها را تسهیل میکند. وجود با دوام نهادهای مزبور نیز رقابت سیاسی را آغاز و تداوم طبیعی آن را بین نیروهای سیاسی رقیب تضمین میکند.
سوم-رقابت سیاسی مورد نظر مابین دو نیرو از سه نیروی سیاسی موجود در اغلب جوامع جریان مییابد. این سه نیرو عبارتند از: نیروی سیاسی در دولت که خودی نامیده میشود . این نیرو که در قدرت سیاسی است گروههایی را شامل میشود که کنترل دولت را در دست دارند. وجود اختلاف بین گروههای این نیرو منتفی نیست اما این اختلاف با عدم سرایت به بنیادهای نظام سیاسی به هیچ وجه حالت ریشهای نداشته و بیشتر اختلاف سلیقه در امور سیاستگذاری، سیاستسازی و اجرائیات را شامل میگردد. دومین نیروی مخالف اوپوزیسیون قانونی نامیده میشود که با دولت است اما در درون دولت و قدرت سیاسی نیست. گروههای تشکیل دهنده این طیف با سیاستمداران، مجریان وبرخی سیاستها مخالفند اما مخالفتشان به اصول کلی و مبانی مشروعیت نظام سیاسی برنمیگردد. این نیرو به مبارزهای سیاسی با هدف دستیابی به قدرت دست میزند و در مقابل نیروی اول تیم دوم رقابت را تشکیل میدهند. سومین نیرو که معارض و معاند سیاسی محسوب میگردد مبارزه بر رژیم را دنبال میکند، هم مخالف اصل نظام است و هم با مجریان و سیاستمداران حاکم مخالفت میورزد. این نیرو که هدفش براندازی است جزء تیمهای رقابت سیاسی نیست و دو نیروی دیگر رقیب در هر مخالفت با آن وحدت دارند. (دوورژه، 1372، صص584-424)
چهارم-رقابت سیاسی مورد نظر ما تنها با یک الگو از سه الگوی موجود رقابت سیاسی تناسب تام دارد.
سه الگوی رقابت سیاسی عبارتند از: رقابت بر نظام سیاسی،رقابت برای نظام سیاسی و رقابت در چارچوب نظامهای سیاسی. در الگوی اول حیطه رقابت سیاسی آن قدر باز است که کلیة ابعاد زندگی سیاسی را در برمیگیرد و حاصل آن فروپاشی نظام سیاسی است. همانطور که نیروی سیاسی معاند در صحنة رقابت سیاسی جایگاهی ندارد، این الگوی رقابت سیاسی نیز در یک نظام سیاسی مستقر به رسمیت شناخته نمیشود. در الگوی دوم ارزش اساسی به اقتدار نظام داده میشود و رقابت سیاسی به عنوان ارزش ثانوی مطرح است و زمانی رقابت سیاسی لازم میشود که خصلت اقتدارگرایی نظام سیاسی آن را اقتضا نماید. این الگوی رقابت مختص نظامهای سیاسی اقتدارگرا (مانند رژیم شاه ایران) است که حیات سیاسی خود را در پیگیری روشها و منشهای اقتدارگرایانه میداند. این الگو نیز به دلیل آلت دست، فرمایشی و صوری بودن رقابت در آن مطلوب نیست. الگوی سوم که رقابت سیاسی در چارچوب نام دارد دارای شش فرض است:(افتخاری،1380،ص77)
الف نظام سیاسی مورد نظر در این الگو مشروع و مقبول است و با خواست مردم روی کار آمده است؛
ب محتوای قانون اساسی این نظام سیاسی انعکاس خواست قلبی مردمی است که برپایی آن رژیم را موجب شدهاند؛
ج پایههای این نظام به نظر مردم عقلایی و منطقی است، به طور صحیح در جای خود قرار دارد و تغییر آنها نامطلوب قلمداد میشود.
د اداره امور کشور در این نظام به اتکای آرای عمومی است که این به خودی خود بیانگر تأثیر واقعی رقابت سیاسی بر سیاستسازی، سیاستگذاری و اجرای سیاستها در این نظام است؛
ه لزوم بقای این نظام سیاسی در ذهن نیروهای رقیب امری مسلم و اجتماعی است، هیچ گونه بنبستی در راه ابقای نظام سیاسی وجود ندارد و قانون اساسی راههای ابقای نظام را به نحو کلی ترسیم نموده است؛
و حدود رقابت و مشارکت سیاسی مشخص شده و بر آن توافق کلی وجود دارد.
به این ترتیب الگوی سوم که با کار ویژة نیروی اول و دوم پیش گفته تطابق تام دارد الگویی است میانه که در آن برای رقابت سیاسی حد و مرزی وجود دارد که بازیگران سیاسی امکان تجاوز به ماورای آن را ندارند. این الگو به دلیل اینکه امکان مشروع و قانونی تصاحب و حفظ قدرت سیاسی را فراهم میسازد مطلوب است.
5-رقابت سیاسی پیش گفته که در جهان امروز توسط احزاب سیاسی یا جناحهای سیاسی انجام میگیرد، نماد فعالیت رقابتی احزاب در نظامهای دوحزبی و چند حزبی است. (ایوبی، 1379، الف، ص 245) و (ایوبی، 1379، ب، ص 48-47)
ب ثبات سیاسی؛
همانند رقابت سیاسی، ثبات سیاسی نیز از لحاظ لغوی و اصطلاحی قابل مطالعه است. که در زیر این جنبة ثبات سیاسی را بررسی میکنیم:
1-ثبات سیاسی از لحاظ لغوی
در فرهنگنامههای فارسی سه تلفظ از ثبات شده است. یک تلفظ، «ث» را ضمه داده و «ثبات» را دردی دانسته که آدمی را از حرکت باز میدارد (معین، 1371، ج1، ص 1186). تلفظ دوم «ث» را فتحه داده و «ثَبات» را بر جای ماندن، قرار گرفتن، دوام یافتن، پایدار ماندن، پابرجای، استقرار، ثبوت، پایداری، استواری (دهخدا، 1377،ج8، ص 726)، بقا، پابرجایی، پافشاری و ایستادن معنی کرده است، و تلفظ سوم «ث» را کسره داده و «ثِبات» را به معنی بند برقع، تسمه و مانند آن که بدان پالان را بندند، دوالی که بدان پالان را استوار کنند دانسته است. (دهخدا، 1377، ج8، ص 7251)
چنان که مشاهده میشود تمام معانی صورت گرفته از ثبات براساس درونمایة ماندن شکل گرفته است. گذشته از معانی مانند برجای ماندن، و پایدار ماندن که ماندن جزئی از آن را تشکیل داده در سایر معانی مانند دوام یافتن نیز واژة «ماندن» به طور ذاتی و جوهری وجود دارد. به همین ترتیب در ترکیباتی که ازثبات و واژگان دیگر ساخته شده درونمایة ماندن همچنان به چشم میخورد. به عنوان نمونه علامه دهخدا آنجا که ثِبات را مضاف حزم یا خواهش یا رأی یا قدم قرار میدهد آنها را به ترتیب استواری و هوشیاری در کار، پایداری اراده و عزم، استواری در رأی و ثبات عزم، و استقامت و پایداری معنا میکند. (دهخدا، 1377، ج8، ص 7266)
دهخدا ثبات را به معنای سکون نیز به کار برده و از آثار مختلف زبان فارسی برای آن مثال آورده است:
همی تاخت تا پیش آب فرات ندید اندر آن پادشاهی ثبات (فردوسی)
اگر خوارزمشاه آن ثبات نکردی… خللی افتادی بزرگ (تاریخ بیهقی)
ثبات بر عهد و میثاقی که با سلطان داشت در سابقالایام فرا مینمود (تاریخ یمینی)
روی هم رفته از لحاظ لغوی ثبات دارای دو معناست: اول ثبات به معنای سکون، این نوع ثبات در بعد سیاسی به معنای ثبات اقتدارگرایانه یا گورستانی است. دوم ثبات به معنای ماندن یا دوام یافتن در عینی بیسکونی و تحرک این نوع ثبات در بعد سیاسی به معنای ثبات سیاسی پویا یا دموکراتیک است. تعاریف به عمل آمده از ثبات سیاسی نیز همگی ثبات پویا یا دموکراتیک را مدنظر قرار داده و از ثبات سیاسی گورستانی یا اقتدارگرایانه دوری جستهاند.
2-ثبات سیاسی از لحاظ اصطلاحی
ثبات سیاسی از این منظر قدمتی حدود نیم قرن دارد و به دو صورت تعریف شده است. برخی صاحبنظران کانون توجه خود را موضوعی خاص قرار داده و به تعریف ثبات سیاسی به صورت فرعی، در پرتو آن و با هدف کمک به پردازش موضوع اصلی پژوهش پرداختهاند. برخی نیز با هدف تولید ادبیاتی در حوزه ثبات/ بیثباتی سیاسی کانون توجه خود را مشکلة ثبات/ بیثباتی سیاسی قرار داده و به طور خاص به تعریف آن مبادرت نمودهاند. ذیلاً به ذکر نمونههایی از این دو دسته تعریف میپردازیم:
الف دسته اول: تعاریفی که حالت فرعی دارند.
میزان این تعاریف که به تناسب موضوعات مختلف مطرح شده فراوان است و در حد این نوشتار تعدادی از آنان را معرفی میکنیم:
دانیل لرنر در لابلای مطالعات موضوعی که از چهار کشور خاورمیانهای ایران، ترکیه، سوریه، لبنان به شیوه پیمایش میدانی و با هدف تبیین عینی میزان تاثیرگذاری گسترش ارتباطات و به دنبال آن انقلاب ارتباطات بر پیشبرد نوسازی و تجدد غربی در خاورمیانه صورت داده به ثبات سیاسی و به بیثباتی سیاسی، بدون ارائه تعریف صریح اشاره کرده است.
محور تحلیل لرنر تشخیص سه گونه سنتی، انتقالی و مدرن و سنجش سایر تغییرات بر اساس آنهاست. طیف مدرن را کسانی تشکیل میدهند که با ارزشهای حاصل از تجدد غربی آشنایی حاصل کرده و معتقدند که باید در کشور آمریکا زندگی کنند؛ طیف سنتی را کسانی تشکیل میدهند که بر ارزشهای بومی دوران ماقبل مدرن کشورهای خود پایبندند؛ و طیف انتقالی را کسانی تشکیل میدهند که یک پا در سنت بومی خود و یک پا در تجدد غربی دارند و در حال گذر از دنیای سنتگرایانه به دوران مدرناند. با این تعریف لرنر بیان میدارد که :
«اگر نمرات متوسط سه گونه ]سنتی، انتقالی و مدرن[ در کشور A تفاوتهای کمی بین تمامی سه گونه را نشان دهد، آنگاه کشور A با ثبات تر خواهد بود … منظور ما از باثباتتر این است که شکافهای طبقاتی برجستگی(نمود) کمتری دارند. » (Lerner, 1964, p.84)
حال اگر بخواهیم ثبات سیاسی را از دیدگاه لرنر تعریف کنیم باید بگوییم که ثبات سیاسی عبارت از حالتی است که در آن بین سه طیف نخبگان در زمینههای مختلف تعادل نسبی حاصل از عدم فاصله جدی بین آنها برقرار باشد، و هر گاه این تعادل در اثر افزایش فاصله برهم زده شود بیثباتی سیاسی دامنگیر جامعه خواهد شد. در این حالت عمدهترین وظیفه نظام سیاسی حفظ این تعادل بین نخبگی است که میتواند نوسازی جامعه را بدون گسستهای خشن در سیاستگذاری و در اجرا به پیش برد .
دانکوارت روستو ثبات سیاسی را با عنایت به مشروعیت سیاسی تعریف کرده و افرادی که بحران مشروعیت را بررسی کردهاند بدان استناد جستهاند. فرمول رستو برای ثبات سیاسی عبارت است از:
مشروعیت شخصی حاکمان + مشروعیت نهادها = ثبات سیاسی
به همین ترتیب روستو اشاره کرده که مشروعیت نهادها و مشروعیت شخصی حاکمان از سنت، قانون و کاریزما اخذ میگردد به این صورت که :
مشروعیت شخصی حاکمان+ مشروعیت عقلایی قانونی+ مشروعیت سنتی= مشروعیت سیاسی
توضیح اینکه برخلاف دیدگاههایی که از حیث تحلیلی، گونههای سهگانه اقتدار را مجزا دیدهاند، نظر روستو این است که در حوزه مشروعیت سیاسی باید ترکیب متوازنی از تمامی گونههای سه گانه اقتدار وجود داشته باشد و در هیچ مقطعی از تاریخ شکل خالصی از هیچ یک از انواع سه گانه اقتدار را نمیتوانیم پیدا کنیم. بنابراین بحران مشروعیت، با از بین رفتن شکلی از اقتدار و برقراری شکل دیگری از آن توأم نیست؛ بلکه با تغییر در ترکیب مشروعیت نهادی و مشروعیت شخصی حاکمان همراه است. (پای، 1380، ص 335)
مِلوین بِست ثبات سیاسی را در حوزة روابط بینالملل و با عنایت به مفهوم تعادل به شکل زیر تعریف میکند: «موقعیت یا شرایط باثبات بودن، مانند مقاومت در برابر تغییر، انفکاک یا سرنگونی ناگهانی» (Best, P 142)
به نظر بِست بهترین شکل ثبات همان نوع طبیعی آن است که در آن بین نیازها و چیزهای در دسترس تعادل برقرار است. نیازهای اساسی نیز میتواند سیاسی، ژئو – اقتصادی، اقتصادی اجتماعی، سیاسی اجتماعی، فرهنگی، ذهنی و روحی باشند. (Best, p. 142)
بی.سی.اسمیت تلاشی کرده در پرتو بررسی مسائل جهان سوم به نحوی تعریفی از ثبات سیاسی ارائه دهد. وی ضمن اینکه ثبات سیاسی را به دموکراتیک و توتالیتر تقسیم میکند به طور تلویحی تعریف آکه (Ake) را از بیثباتی سیاسی اینگونه میپذیرد که:
«فرمولبندی از بیثباتی برحسب انحراف اعضای جامعه از الگوهای رفتاری واقع در محدودههای ناشی از انتظارات نقش سیاسی» این امتیاز را دارد که حوادثی مانند کودتا، خشونت انتخاباتی و ترورهای سیاسی را دربرمیگیرد، که به طور متعارف شاخص بیثباتی تلقی میشوند؛ ولی فراتر از کنشهای نخبگان قرار دارند و در عین حال میپذیرد که چیزی که ممکن است برای یک ساختار سیاسی بر هم زننده ثبات تلقی شود شاید برای یک ساختار سیاسی دیگر اینگونه نباشد.» (اسمیت،1379 ، صص 118-117)
این تعریف تلویحی که ماهیتی هنجاری دارد نسبت به تعاریف دیگر قابلیت عملیاتی شدن بیشتر دارد و میتواند در شناخت بسیاری از مسائل مبتلا به ثبات سیاسی در جوامع جهان سوم کارایی داشته باشد.
ایان لاستیک با هدف مطالعه ثبات در جوامع، با اشاره به دو سنت جامعه شناسانه اجماع و تعارض، جایگاه تبیین ثبات را در سنت تعارض مییابد و آن را به شکل ذیل تعریف میکند:
«ثبات یا ثبات سیاسی به عملیات مداوم الگوهای خاصی از رفتار سیاسی، جدا از به کارگیری غیرقانونی خشونت، اشاره دارد که عموم مردم نیز آگاهانه با آن همراه شده و انتظار دارند چنین الگوهایی احتمالاً تا آیندهای قابل پیشبینی دست نخورده باقی خواهند ماند.» (Lustick, 2000, 1744)
همچنان که تداوم، جوهرة اصلی تعریف فوق را تشکیل میدهد برداشت عموم آگاه مردم نیز پایة اصلی تعریف لاستیک است. نکتة اخیر به ثبات سیاسی حالتی روان شناسانه داده و تا حد زیادی نفس واقعیت را نادیه انگاشته است. اینکه در جامعهای به طور واقعی ثبات سیاسی وجود داشته باشد یا خیر در دیدگاه لاستیک اهمیت چندانی نمییابد، آنچه به شدت حائز اهمیت است همراهی عمومی مردم است که میتواند تداوم نظام سیاسی را حفظ نموده یا آن را دچار مخاطره نماید.
ب دستة دوم: تعریفهای خاص ثبات/ بیثباتی سیاسی
طی مباحثی که با هدف ارائة تعریفی مستقل از ثبات/ بیثباتی سیاسی و طراحی چارچوبی تحلیلی برای آن انجام شده، نفس اصطلاح ثبات/ بیثباتی سیاسی برخلاف گروه اول تعاریف، کانون توجه واقع شده است. نمونهای نسبتاً قوی و جالب از این خط مشی مفهومی نظری را دیوید ساندرز پی گرفته است. روش ساندرز در ارائه چارچوب مطلوب خود ابتدا بررسی و نقد ادبیاتی بوده که کانون توجه خود را ثبات یا بیثباتی سیاسی قرار داده و در مرحلة نهایی جبران نقاط ضعف گفتار دیگران و بهرهگیری از نقاط قوت آنان بوده است. ساندرز درابتدای گفتار خود اشاره میکند که:
«تا جایی که من اطلاع دارم تاکنون هیچ کس سعی نکرده از نظامهای سیاسی باثبات به عنوان تنها نظامهای ایستا و بدون تغییر یاد کند. در واقع به نظر میرسد اکثریت دانشمندان علوم سیاسی موافقند که ثبات سیاسی مستلزم حذف امکان تغییرات مهم اجتماعی و سیاسی نیست.» (ساندرز، 1380، ص 11)
این عبارت آغازین که نشان دهندة سمت و سوی کار ساندرز است تداعی کننده نوعی ثبات سیاسی است که پویایی درونمایة اصلی آن را تشکیل داده و ثبات دموکراتیک یا پویا نامیده میشود و در مقابل ثبات گورستانی، ایستا یا توتالیتر قرار میگیرد. این درونمایه، ادبیات تعریف را به حوزه حکومتهایی وارد میکند که با فرض امکان و جواز رویداد تغییرات مهم و جزئی به حیات خود ادامه میدهند. هدف اصلی ساندرز نیز آن است که تعریفی قانعکننده از این نوع ثبات / بیثباتی سیاسی به دست دهد. در بررسی ادبیات موجود وی سه مکتب تداوم، تحلیل عاملی و روزنامه نگاران (ژورنالیستی) را تشخیص میدهد و آنها را به شکل ذیل نقد میکند.
مکتب تداوم
بنیانگذار این مکتب سیمور لیپست (Seymour Lipset) بوده که طی یک طرح تحقیقاتی ریشههای ثبات سیاسی در اروپا و شمال آفریقا را با توجه به وضعیت اقتصادی اجتماعی و ساز و کارهای حفظ نهادهای سیاسی بررسی کرده است. حاصل بررسی وی آن بود که از دموکراسیهای باثبات به عنوان نظامهایی یاد کرده که شاهد تداوم بیوقفه دموکراسی از زمان جنگ جهانی اول بوده و از سال 1924 تا 1959 فاقد جنبش سیاسی مهمی در مخالفت با قوانین یا اصول حکومت دموکراتیک بودهاند. به نظر ساندرز ثبات سیاسی از دیدگاه لیپست عبارت از استمرار انواع خاصی از نظامهای سیاسی یا تداوم آنهاست. (ساندرز، 1380، ص 28)
تداوم که مفهوم کلیدی تعریف ثبات از دیدگاه لیپست را تشکیل میدهد در سالهای بعد از 1959 پیروانی مانند آلموند و وربا (Almond and Verba)، فیلد (Field) و کاسلز (Castles) یافته که ایده لیپست را گسترش داده و از آن مکتبی به نام تداوم ساختهاند. آخرین برونداد این مکتب به اتکای تعریف اولیة لیپست تعریف واحد باثبات سیاسی به واحدی سیاسی است که ساختار نهادی کلّی خاص خود را در طول زمان حفظ نماید. (ساندرز، 1380، ص 106)
مهمترین ویژگی تحلیل لیپست بررسی ثبات و بیثباتی سیاسی به عنوان وضعیتهای جایگزین است. از این تحلیل چنین برمیآید که واحدهای سیاسی یا کاملاً با ثبات یا کاملاً بیثباتاند.
نقد مکتب تداوم
اول این تعریف ضد و نقیض است. (ساندرز، 1380، ص 28)
دوم تحلیل وی باعث به جای ماندن میراثی از ابهام نظری شده است، به این معنی که عده زیادی همین تفسیر را به عنوان نقطه شروع تحقیق خود حداقل در سه حوزه دموکراسی، توسعه و ثبات به کار گرفتهاند. این سه حوزه گر چه با تعریف مرتبطاند اما هر کدام به تنهایی معنا و مفهوم خاصی دارند
سوم ضعف اصلی تعریف ثبات به مثابه تداوم و استمرار نوع سیستم یا رژیم به گونهشناسی رژیمهای سیاسی مربوط است.(ساندرز،1380،صص109-111)
چهارم محدودیت عمده تعریف مزبور، ناتوانی آن در شناخت امکان وجود انواع مختلف بیثباتی است.
مکتب تحلیل عاملی
در این مکتب فرض بر آن است که بیثباتی در مفهوم استمرار و نه انشعاب به طور مستقیم با تغییر نسبت فراوانی وقوع انواع خاصی از حوادث سیاسی تغییر میکند. از این دیدگاه، بیثباتی دارای چارچوبی بسیار وسیعتر از نوسانات بین نظامهای حکومتی دموکراتیک و غیردموکراتیک است. در هر دوره زمانی هر قدر تعداد کودتاها، تغییرات حکومت، تظاهرات، شورش، آغاز جنگ چریکی، مرگ در اثر خشونت سیاسی که در کشوری رخ میدهد بیشتر باشد آن کشور بیثباتتر محسوب میشود. به این ترتیب ثبات عبارت خواهد بود از عدم وقوع رفتارها یا حوادث بیثباتکننده. (ساندرز، 1380، صص 68-60)
رویة تجربی در اینجا آن است که در یک دوره یا چند دوره طولانی مدت، کشور یا کشورهای مختلفی مورد بررسی قرار میگیرند و تأثیر عوامل بیثباتساز یا ثبات آفرین مختلف را بر بیثباتی یا ثبات سیاسی میسنجند و بر مبنای جدولی که از تأثیر عوامل مختلف تشکیل میشود دربارة کشور یا منطقهای خاص از جهان اظهارنظر مینمایند. (ساندرز، 1380، صص 64-63)
نقد مکتب تحلیل عاملی
اگر از تنها ویژگی مثبت این رویکرد که درنوردیدن محدودیتهای رویکرد تداوم است بگذریم اشکال مهم این رویکرد آن است که زیرشاخهها یا ابعاد کوچکتر بیثباتی که رویکرد تحلیل عاملی ارائه میدهد نه تنها ناسازگارند بلکه مبتنی بر تکنیک تحلیل دادهای بسیار نامناسبی هستند که نوعی معیارهای عملیاتی برای بیثباتی ایجاد میکند که دچار مشکلات و ملاحظات بحثانگیز فلسفی است. (ساندرز، 1380، ص 113) بنابراین با این رویکرد نیز نمیتوان به توصیفی دقیق از ثبات سیاسی یا بیثباتی سیاسی دست یافت.
مکتب روزنامهنگارانه (ژورنالیستی)
در این رویکرد که توسط روزنامهنگاران سیاسی ارائه شد دو نکته مورد توجه قرار میگیرد: تأکید روی وضعیتهای سیاسی نسبتاً کوتاهمدت و همگام داشتن بیثباتی با عدم قطعیت. منظور از وضعیتهای سیاسی نسبتاً کوتاه مدت، دوره بسیار کوتاهی مانند چند روز، چند هفته یا حداکثر چند ماه است که وضعیت سیاسی کشور خاصی در آن مدت مورد توجه روزنامهنگاران قرار میگیرد. و عدم قطعیت به معنای آن است که روزنامهنگاران، برخلاف تجربهگرایان، بر پایة شواهد ضعیفتر و اغلب اوقات به خاطر رخداد تنها یک واقعه اوضاعی را بیثبات میخوانند. در واقع انتظار تحول در آینده نزدیک و نااطمینانی در مورد جریان وقایع سیاسی اساس برداشت روزنامهنگارانه است. حاصل کلام در اینجا ارائه تعریف از ثبات سیاسی با مشکل مواجه است و تنها این تعریف را میتوان ارائه داد که: ثبات عبارت از حالتی است که در آن بنا بر تشخیص یک روزنامهنگار، حادثهای که از دیدگاه او بیثباتکننده است، رخ نداده باشد. (ساندرز، 1380، ص 114) این گونه ثبات سیاسی، ثبات سیاسیِ لحظهای نامیده میشود. این رویکرد نیز مورد نقد واقع شده است.
نقد مکتب روزنامهنگارانه
به نظر ساندرز مفهوم روزنامهنگارانه بیثباتی، به عنوان عدم قطعیت با توجه به اهدافی که روزنامهنگاران دارند در خور تحسین است. معمولاً روزنامهنگاران که علاقة زیادی به جلب توجه عموم دارند، وضعیتهای سیاسی نامطمئن را برای جلب توجه عموم به بیثباتی مفید میدانند. در عین حال با این رویکرد ارائه تعریف علمی بیثباتی ممکن نیست چرا که تعریف بیثباتی سیاسی با وجهه علمی، یعنی تعریفی که بتواند در شرایط مختلف به طور مکرر و متحدالشکل به عمل درآید، لزوماً باید ماهیت دقیقتر و منسجمتری داشته باشد. تعریف روزنامهنگارانه که بسیار انعطافپذیر است، به همان اندازه نیز استنباطگرایانه است. (ساندرز، 1380، ص 114)
میزان احتمال اینکه یک گزارشگر وضعیتی را بیثبات تلقی کند تا حدود زیادی تحت تأثیر حب و بغضهای شخصی او، شبکه تماس شخصی که از آن کسب اطلاعات میکند، و جهتگیری ایدئولوژیک رسانهای که او برایش کار میکند قرار دارد. اینگونه ملاحظات غیرمحسوس به سادگی راه را برای پژوهش رسمی باز نمیکند چرا که نبود پایهای سامانمند برای آن، مانع بهرهگیری از آن در تحقیقات دانشگاهی شده است (ساندرز، 1380، ص 114).
تعریف ساندرز از ثبات سیاسی
ساندرز پنج ویژگی را برای یک تعریف مطلوب از ثبات/ بیثباتی به شرح زیر برمی شمارد(ساندرز، 1380، صص 127-116):
- از تفکیک سطحی ثبات/ بیثباتی احتراز نماید و در عوض آن را پدیدهای مستمر و نسبی بداند؛
- باید از مفهوم روزنامهنگارانه بیثباتی در بخش زمانی آن تأثیرپذیرد و نشان بدهد که چون سطح بیثباتی در یک کشور با گذشت زمان تغییر میکند، لذا واحدهای زمانی به کار رفته در تحلیلها باید برپایه «وضعیتها سیاسی» کوتاهمدت باشند؛
- باید تلاش کند حداقل بخشی از مفهوم روزنامهنگارانه بیثباتی به عنوان عدم قطعیت را در جای خود جای دهد؛
- امکان پذیرش انواع متفاوتی از بیثباتی را داشته باشد. این ویژگی که مهمترین خصوصیت است به عملیاتی کردن تعریف کمک زیادی میکند؛
- باید تا سر حد امکان از اتهامات قوم محوری به دور باشد تا بتوان آن را در بین ملتها و در مقاطع مختلف زمانی به کار گرفت.
وی بیثباتی را اینگونه تعریف میکند:
«معیاری که بتوان به وسیله آن یک نظام سیاسی را در هر مقطع از زمان «بیثبات» خواند، معیاری است که با وقوع یا عدم وقوع تغییرها و چالشها در هر حکومت، رژیم یا جامعهای نسبت مستقیم دارد. یعنی آن که تا چد حد این تغییرها و چالشها، الگوی معمولی یک سیستم خاص حکومتی، رژیم یا جامعهای را تغییر دادهاند و تا چه میزان باعث ایجاد چالش در آنها شدهاند. مسلم است که این الگو خود با گذشت زمان دستخوش تغییر میشود.» (ساندرز، 1380، ص 134)
با توجه به هدف این نوشتار به نظر میرسد تعریف ساندرز به دلیل هنجاری بودن مناسبترین تعریف است و میتوان آن را دربارة جمهوری اسلامی به کار برد.
ج) عینیسازی مفاهیم
نیاز به تشکیل چارچوبی برای تحلیل مقارنهای رقابت سیاسی و ثبات سیاسی در جمهوری اسلامی ایجاب میکند دو مؤلفه مزبور از مفهوم کیفی صرف خارج و به نحوی کمّی گردند. کمّی شدن دو مؤلفه را میتوان از راه تجزیه آنها به اجزای تشکیل دهندهشان انجام داد.
1 نمایی عینی از رقابت سیاسی
اگر رقابت سیاسی را مسابقة تصاحب و حفظ قدرت سیاسی تعریف کنیم، مسابقه مزبور همانند دیگر مسابقهها در یک تقسیمبندی کلی از دو سطح تشکیل میشود: سطح پنهان و آشکار. سطح پنهان شامل کلیه اموری است که دور از دید مردم عادی صورت میگیرد و اتخاذ تاکتیکهای مبارزاتی و تا حد زیادی نتیجة مسابقه بدان بستگی دارد. تحرکاتی مانند کسب اطلاع دقیق از مواضع و امکانات رقیب، و به کارگیری انواع نفوذها شامل زد و بندهای مالی و اداری و سیاسی این سطح از مسابقه را سامان میدهند. اختفای اسرار تحرکات این سطح از مسابقه، عینیسازی آنها را با مشکل مواجه میسازد. معمولاً جزئیات متشکلة این سطح، با زحمات طاقتفرسا وپس از روشن شدن نتایج رقابت سیاسی توسط رقیب شکستخورده تحت شرایطی منتشر شده و تنور موضوعات سیاسی را داغ میکند.
در سطح آشکار ، مسابقه معمولاً ساختارهای تعریف شدة متناسب با ساخت حکومتی را داراست، متولیان آن به طور رسمی خود را معرفی میکنند، در چارچوب مقررات خاصی جریان مییابد، در عالم نظر حداقل عرصة آن تعریف شده است و تجسم آن را در فرایند انتخابات از نامنویسی، تبلیغات، حضور مردم پای صندوقهای رأی و در نهایت برنده شدن نامزدهای یک تشکل سیاسی، تکیه بر صندلی ریاست جمهوری یا نمایندگی پارلمان، سیاستسازی، سیاستگذاری و اجرای برنامههای وعده داده شده میتوان دید، اگر مسابقه از صفت هویتی برخوردار باشد سطح آشکار آن از ویژگی بارز خشونت فیزیکی برخوردار است و حذف نیروهای سیاسی توسط یکدیگر نتیجة آن را تشکیل میدهد.
در موردی که مسابقة تصاحب و حفظ قدرت سیاسی فاقد خشونت فیزیکی باشد حداقل سه رکن، برای برگزاری مسابقه لازم است: دو تیم بازیگر که در اینجا دستهها و گروههای سیاسی رقیب آن را تشکیل میدهند، داور مسابقه که به شکل نهاد ناظر (اعم از اداری یا قضایی) تجسم مییابد و قواعد بازی که حالت نوشته یا عرضی دارد. این سه رکن اند که دوام و قوام مسابقه را موجب میگردند. حال اگر مسابقه خشونتآمیز باشد یا رکنی به نام داور وجود ندارد یا کارایی آن در حد صفر تنزل یافته است.
شمای عینی رقابت سیاسی در نمودار ذیل نشان داده شده است:
نمودار 1: شمای عینی رقابت سیاسی
2-شاخصهای ثبات سیاسی
همانطور که گفته شد از میان تعریفهایی که از ثبات سیاسی شده تعریف هنجاری ساندرز بیشترین قابلیت را برای تطبیق بر ایران دارد، چرا که به اتکای آن میتوان شاخصهای ثبات سیاسی ارائه شده توسط ساندرز را در کشورهای دیگر مطالعه کرد. تعریف اولیة ساندرز از ثبات (البته به شکل نقل قول او از دیگران) آن است که:
«ثبات ناظر است بر فقدان نسبی برخی انواع حوادث سیاسی «بیثباتکننده» که خواه به صورت تغییر در ساختار قدرت، تغییر در حکومت و خواه به صورت مسالمتآمیز یا حتی خشونتآمیز، به چالش با قدرت سیاسی موجود یا خود ساختار اقتدار سیاسی مینجامد» (ساندرز، 1380، ص 11)
و این تعریف پیش گفته از وی یعنی: «معیاری که بتوان به وسیلة آن یک نظام سیاسی را در هر مقطع از زمان «بیثبات» خواند معیاری است که با وقوع یا عدم وقوع تغییرها و چالشها در هر حکومت ، رژیم یا جامعهای نسبت مستقیم دارد. یعنی آن که تا چه حد این تغییرها و چالشها، الگوی معمولی یک سیستم خاص حکومتی، رژیم یا جامعهای را تغییر دادهاند و تا چه میزان باعث ایجاد چالش در آنها شدهاند. مسلم است که این الگو خود با گذشت زمان دستخوش تغییر میشود» دربارة تعریف ساندرز دو نکته قابل ذکر است: اول اینکه منظور از حکومت (مندرج در تعریف) مقامات سیاسی است؛ یعنی تصمیمگیرندگان اصلی که سیاستها را در مقطع زمانی خاصی تعیین میکنند؛ منظور از رژیم قواعد حقوقی رسمی و غیررسمی است که حاکم بر حل مناقشات درون نظام است، و منظور از جامعه سیاسی آن بخش از نظام سیاسی است که به صورت گروهی از افراد بر پایة تقسیم کار سیاسی مرتبط هستند. (ساندرز، 1380، صص 120-119) درک تغییر رژیم و حکومت چندان مشکل نیست و جامعة سیاسی نیز فقط موقعی تغییر میکند که مرزهای جغرافیایی تغییر نماید. نکتة دوم اینکه سنجش میزان انحرافی (یا تغییری) که در الگوی نظام نسبت به الگوی سابق پیش میآید با توجه به الگوهای فضایی و الگوهای زمانی ممکن است. مفهوم الگوی فضایی بر پایه این فرض استوار است که در هر کشور خاص، در برابر هر تغییر یا چالش معینی یک الگوی رایج یا «هنجار» کنش و واکنش سیاسی وجود دارد (ساندرز، 1380، ص 144)، و الگوی زمانی به این معناست که حتی در یک نظام خاص، «الگوی متعارف» در طول زمان متفاوت است. (ساندرز، 1380، ص 147)
هر سه شاخص تغییر رژیم، حکومت و جامعة سیاسی میتوانند به طور نسبی نمایانگر ثبات یا بیثباتی سیاسی باشند. در طول تاریخ یک صد سالة ایران، این کشور دچار تجزیه نشده و مرزهای جغرافیایی آن تغییر نیافته است. در سالهای 1325-1324 به طور مشخص گامهایی برای تجزیه ایران از راه تلاش دولت شوروی برای جداسازی آذربایجان و کردستان از ایران برداشته شد اما موفقیتآمیز نبود. نیز در آغاز جنگ ایران و عراق، دولت عراق تلاش کرد حداقل خوزستان و کردستان را از خاک ایران جدا و دولت کردستان و عربستان مستقل ایجاد نماید که با تغییر موازنة جنگ به نفع ایران از سال 1360 طرح دولت عراق با شکست روبرو شد. به همین دلیل در عینیسازی مفهوم ثبات سیاسی در ایران شاخص تغییر جامعة سیاسی دخالت داده نمیشود اما از دو شاخص دیگر بهره گرفته میشود.
در جدول زیر شاخصهای بیثباتی/ ثبات سیاسی نشان داده شده است:
جدول 2: شاخصهای بیثباتی / ثبات سیاسی (ساندرز، 1380، صص 126 و 137)
ردیف |
مفهوم |
شاخص |
1 |
تغییر رژیم |
تغییر در وضعیت، تغییر در هنجارهای رژیم (هنجارهای اعمال قدرت)، نظامی، غیرنظامی، تغییر در نوع نظام حزبی |
2 |
تغییر حکومت |
تغییر در مقامات اصلی اجرایی - تعدیلها در قوه مجریه |
3 |
چالشهای خشونتآمیز |
- حملات چریکی - مرگ در اثر خشونت سیاسی - شورش - ترور، اقدامات جنگ تروریستی و تروریسم سیاسی -کودتاهای انجام شده (انتقال نامنظم یا ناموفق قدرت) |
4 |
چالشهای مسالمتآمیز |
- اعتصابات سیاسی یا تهدید به اعتصاب - تظاهرات اعتراضآمیز - حرکت انتقادی مخالفین - سخنرانیهای ضدحکومتی توسط رهبران فکری |
مطابق جدول بالا واضح است که به هر میزان شاخصهای ذکر شده در اثر آغاز و انجام رقابت سیاسی افزایش یابد بر میزان بیثباتی سیاسی افزوده شده و از میزان ثبات سیاسی کاسته شده است. این افزایش در ردیف 1 خود را در تبدیل وضعیت غیرنظامی به نظامی، تغییر از نظام چند حزبی به یک حزب مسلط یا دوحزبی به تک حزبی یا بدون حزب، تشکل و جناح یا جبهه سیاسی و تغییر هنجارهای اعمال قدرت از دخالت دادن مشارکت سیاسی بالا در حکومت به مسدود نمودن طرق مشارکت، در ردیف 2 خود را در کثرت تغییر در مقامات اصلی اجرایی یا تعدیل ها در قوه مجریه در دو مقطع زمانی مشخص قابل مقایسه، در ردیف 3 خود را در تعدد حملات چریکی و سایر موارد، و در ردیف 4 خود را در تعدد موارد ذکر شده نشان میدهد. برعکس قضیه نیز صحیح است. یعنی به هر میزان به تغییر شاخصها به سوی کاهش موارد پیش گفته افزوده شود از میزان بیثباتی سیاسی کاسته شده و بر میزان ثبات سیاسی نظام افزوده شده است.
به این ترتیب با توجه به تأثیر مستقیمی که رقابت سیاسی بر ارتقاء یا کاهش شاخصهای پیش گفته دارد میتوان چارچوب تحلیلی مورد نظر را به شکل نمودار ذیل ترسیم کرد:
نمودار 2: چارچوب تبیین تأثیر رقابت سیاسی بر ثبات سیاسی
نتیجه گیری؛
از دورة 1285 هجری شمسی (مصادف با پیروزی مشروطیت در ایران) تا 1380 به اقتضای مطالعات صورت گرفته تقسیمبندیهای مشابه و متفاوتی به عمل آمده است. در همة تقسیمبندیها پیروزی انقلاب اسلامی نقطة عطفی به حساب آمده که این دو مقطع را از حیث ماهیت نظام سیاسی از یکدیگر تفکیک کرده است. دوره 1285 تا 1357 به استناد رسمیت و برقراری (هر چند صوری) قانون اساسی مشروطیت و متمم آن دوره مشروطه نامگذاری شده است (ذاکر حسین، 1370، صص 12-5). بسته به اینکه چه منظوری از مطالعه تاریخ 72 ساله مشروطه داشته باشیم میتوانیم از آن یک تقسیمبندی متناسب با مطالعة خود ارائه دهیم. با توجه به عاملیّت رقابت سیاسی در چارچوب تحلیلی پیشنهادی این نوشتار میتوان تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی چهار دورة تاریخی تشخیص داد.
- دورة صدر مشروطیت که از سال 1285 آغاز و تا سال 1304 امتداد مییابد. در این دوره 19 ساله به طور نسبی رقابت سیاسی در ایران هم در سطح پنهان و هم در سطح آشکار با شدت و ضعف بین نیروهای سیاسی رخ داده است؛
- در دوره 1304 تا 1320 که دورة شانزده ساله حکومت رضاشاه را تشکیل میدهد مجاری رقابت سیاسی به تدریج مسدود شد و حاکمیت از ماهیتی کاملاً استبدادی برخوردار میشود. طبیعتاً نمیتوان چارچوب تحلیلی پیش گفته را بر این مقطع تطبیق کرد؛ چرا که رقابت سیاسی در معنای واقعی کلمه حتی به طور نسبی نیز وجود نداشته است. در عین حال میتوان از مطالعة این دوره به ویژگیهای ثبات سیاسی غیرپویا (اقتدارگرایانه)ی ایرانی دست یافت.
- دورة 1320 تا 1332 با تناسب فعالیتی که بین نیروهای سیاسی برقرار میگردد رقابت سیاسی در وجوه مختلف حالتی واقعیتر به خود میگیرد. به همین دلیل تطبیق چارچوب بر این مقطع نیز تا حدود زیادی مبیّن ویژگیهای ثبات سیاسی در دورهای خواهد بود که نیروهای بازیگر با یکدیگر به مبارزه پرداختهاند.
- کودتای 28 مرداد 1332 دوره 25 سالة استبدادی را بر ایران تحمیل کرد که در آن رقابت سیاسی واقعی یا حتی نسبتاً واقعی وجود نداشت. به همین دلیل تطبیق چارچوب بر این دوره نیز پیشنهاد نمیشود. در عین حال میتوان از مطالعه این دوره به ویژگیهای ثبات یک نظام سیاسی اقتدارگرا از نوع شاهنشاهی آن پی برد.
دورة جمهوری اسلامی نیز با نگاه عاملیت رقابت سیاسی میتواند به مقاطع ذیل تقسیم شود:
- دوره 1357 تا پایان 1363 که ویژگی آن حضور بازیگران رقیب متعددی است که از لحاظ مبانی فکری اشتراکی با یکدیگر ندارند. هرچه به اواخر سال 1363 نزدیک میشویم منحنی بازیگران سیاسی (یعنی متشکل بودن در جناح اسلام فقاهتی) از چند دست بودن به یکدست بودن از لحاظ مبنای فکری میل میکند. مطالعة حالت مقارنهای رقابت سیاسی و ثبات سیاسی در این دوره مطابق چارچوب تحلیلی فوق از آن جهت مطلوب است که تجربهای از این نوع در نظامی با ماهیتی تازه فراروی دانشپژوهان قرار میدهد؛
- دوره 1363 تا دوم خرداد 1376 که در آن شاخههای مختلف جناح اسلام فقاهتی در صحنههای مختلف به رقابت با یکدیگر میپردازند. تطبیق چارچوب تحلیلی پیشنهادی بر این مقطع نیز از آن جهت مطلوب است که حالت مقارنهای رقابت سیاسی و ثبات سیاسی را در دورهای نشان میدهد که نظام در آن از سال 1363 تا 1367 درگیر جنگ با دشمن خارجی و از سال 1367 تا 1376 درگیر تلاش برای سازندگی اقتصادی کشور است.
- انتخابات ریاست جمهوری هفتم گرچه در ظاهر بین شاخههای مختلف جناح اسلام فقاهتی انجام شد اما نتیجه آن صحنهای را فراهم آورد که در آن نیروهایی برای تصاحب و حفظ قدرت سیاسی تلاشی تازه را آغاز کردند که بعضاً از لحاظ مبنای فکری با جناح اسلام فقاهتی اشتراکی نداشتند. تطبیق چارچوب تحلیلی نوشتار حاضر بر این دوره نیز از آن جهت حائزاهمیت است که دورة حاضر با شعار توسعة سیاسی آغاز شد و نظام جمهوری اسلامی تجربهی سیاسی تازهای اندوخت که در نوع خود بیسابقه بود.
و سخن آخر اینکه نمیتوان ادعا کرد که چارچوب پیشنهادی این نوشتار خالی از اشکال است. اما به نظر میرسد این ویژگی مثبت را دارد که برخلاف چارچوب رابرت دال (وایز، 1379، ص 51)، ساموئل هانتینگتون (اسمیت، 1380، صص 307-306) و لوسین پای (پای، 1380، صص 219-205) که همگی بر تشکیل و نهادینگی احزاب سیاسی به شکل نظام دوحزبی یا چندحزبی دارای یک حزب مسلط پیش از شکلگیری رقابت سیاسی برای حفظ ثبات سیاسی دولتهای جهان سوم تأکید کردهاند، تلاش دارد که با مطالعه مقارنهای رقابت سیاسی و ثبات سیاسی در دوره جمهوری اسلامی نقائص مربوطه را مطالعه و راه برای تدوین الگویی جامعالاطراف برای حفظ ثبات سیاسی نظام در پرتو رقابت سیاسی هموار نماید و از گرفتار آمدن در بررسی جزئینگرانه وتکراری علل عدم پاگیری احزاب سیاسی واقعی در دوره جمهوری اسلامی احتراز جوید؛ روندی که جز گفتار و نوشتار، حاصلی عملی در پی نداشته است.
یادداشتها:
1- برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به:
الف مقدمة قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران/ قسمت شیوه حکومت در اسلام و ولایت فقیه عادل
ب اصول 2، 3 بند 8، 4، 6و7 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
2- نمونهای از بحث که در این باره در خارج ایران مطرح شده مقالة ذیل است:
Ervand Abrahamian, »Parlimentary Politics in Revolutionary Iran: The Institutionalization of Factional Politics« [Book Review], Middle East journal, Vol.53, Winter 1999, P. 127.
3-به عنوان نمونه مراجعه شود به:
سیدمحمد خاتمی، «خط سیاستزدگی جامعه را تهدید میکند»، جام جم، 1/8/1380،
محمدجواد لاریجانی، «انتخاب خوب»، جام جم، 12 و 13 خرداد 1380، ص 2.
حجت الله ایوبی و غلامرضا مصباحی، «تبیین زوایای مردم سالاری دینی در گفتگو با صاحبنظران»، جام جم، 3/1/1380، ص 8.
4- دو اثر نسبتاً مهم به عنوان نمونه عبارتند از:
مربوط به دوره صدر مشروطه: محسن شانهچی، احزاب سیاسی ایران با مطالعه موردی نیروی سوم و جامعه سویالیستها، (تهران: رسا، 1375).
- مربوط به دوره 1320 تا 1332: محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران: انقراض قاجاریه، (تهران: امیرکبیر، 1371)
مربوط به دورة محمدرضا پهلوی: اصغر صارمی شهاب، احزاب دولتی و نقش آن در تاریخ معاصر ایران، (تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378).
5- به عنوان نمونه مراجعه شود به:
مجید سائلی ، سیر تحول قوانین انتخاباتی مجلس در ایران، (تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378).
6- برای آگاهی از گزیدهای از این دست آثار مراجعه شود به:
جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران (قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1361).
فخرالدین عظیمی، بحران دموکراسی در ایران، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و بیژن نوذری، (تهران: البرز، 1372).
عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، (تهران: امیر کبیر، 1369).
– جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال 1500 میلادی تا انقلاب، ترجمه احمد تدین، (تهران: رسا، 1377).
7- در اثر ذیل این قضیه نسبتاً به خوبی نشان داده شده است:
ابوالفضل دلاوری، بررسی ریشههای خشونت و بیثباتی سیاسی در ایران، پایاننامه دکتری، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، تیرماه 1378.
8- مراجعه شود به: رقابتها و چالشهای سیاسی در ایران امروز (مجموعه مقالات منتشر شده)، (تهران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380).
9- برای آگاهی بیشتر از نقش اجماع در رقابت سیاسی مراجعه شود به:
الف حسین بشیریه، «درآمدی بر جامعهشناسی وفاق و اجماع با تأکید بر مورد ایران»، در رقابتها و چالشهای سیاسی در ایران امروز (مجموعه مقالات منتشر شده)، جلد اول، (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380، صص 181-153).
و نیز به:
Marsh Ian, Beyond the two Party System: Political Representation, Economic competitiveness and Australian Politics, Cambridge، University Press, 1995.
10- این نکته در دو اثر ذیل مورد تأکید قرار گرفته است:
میگدال، جوئل اس. «دولتهای قوی؛ قدرت و مطابقت»، در مایرون واینر و ساموئل هانتینگتون، درک توسعة سیاسی. ترجمه پژوهشکده مطالعات راهبردی، (تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1379)، صص 439-379.
ب: هانتینگتون، ساموئل، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ترجمه محسن ثلاثی، (تهران: علم، چاپ دوم، 1375)، صص 596-575.
11- در اثر زیر بررسی جامعی از این نوع رقابت سیاسی در زمان شاه با رویکرد تاریخی به عمل آمده است:
اصغر صارمی شهاب، احزاب سیاسی دولتی و نقش آنها در تاریخ معاصر ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378
کتابنامه :
1- اسمیت، بی.سی، «ثبات سیاسی، دموکراسی توسعه»، ترجمه امیر محمد حاجی یوسفی و محمد قائنی نجفی، اطلاعات سیاسی اقتصادی، سال شانزدهم، ش 170-169، آبان و آذر 1379.
2- اسمیت، برایان کلایو، فهم سیاست جهان سوم، نظریههای توسعه و دگرگونی سیاسی. ترجمه امیرمحمد حاجی یوسفی و محمدسعید قائنی نجفی، تهران، وزارت امور خارجه، مرکز چاپ و انتشارات، 1380.
3- اپتر. دیوید و اندرین، چارلز، «نظریههای تکثرگرا و گروههای اجتماعی»، ترجمه میرقاسم بنی هاشمی، فصلنامه مطالعات راهبردی، ش 4، تابستان 1378.
4- افتخاری، اصغر، «درآمدی بر نسبت رقابت سیاسی با سرانه ناامنی)»، در رقابتها و چالشهای سیاسی در ایران امروز (مجموعه مقالات منتشر شده جلد اول)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380.
5- ایوبی، حجت الله، «رقابت و ثبات سیاسی» در رقابتها و چالش های سیاسی در ایران امروز (مجموعه مقالات منتشر شده جلد اول)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380.
6- ایوبی، حجت الله، پیدایی و پایایی احزاب سیاسی در غرب، تهران، سروش، 1379، الف.
7- ایوبی، حجت الله، اکثریت چگونه زندگی میکنند؟، تهران، سروش، 1379، ب.
8- بلاندل، ژان، حکومت مقایسهای، علی مرشدیزاد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378.
9- پای، لوسین، بحرانها و توالیها در توسعه سیاسی، ترجمه غلامرضا خواجه سروی، تهران، پژوهشکدة مطالعات راهبردی، 1380.
10- دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، ج 8، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم از دوره جدید 1377.
11- دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، ج 9، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوازده جدید 1377.
12- دوورژه، موریس، جامعهشناسی سیاسی، ترجمه ابوالفضل قاضی، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1372.
13- ذاکرحسین، عبدالرحیم، مطبوعات سیاسی در عصر مشروطیت، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1370.
14- ساندرز، دیوید، الگوهای بیثباتی سیاسی، ترجمه پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، انتشارات پژوهشکدة مطالعات راهبردی، 1380.
15- عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم 1373.
16- مارش، دیوید و استوکر جری، روش و نظریه در علوم سیاسی، امیرمحمد حاجی یوسفی ، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1378.
17- معین، محمد، فرهنگ فارسی، جلد اول، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ هشتم، 1371.
18- موثقی، احمد، جنبشهای اسلامی معاصر، تهران، سمت، 1374.
19- واینر، مایرون و ساموئل هانتینگتون ، درک توسعه سیاسی، ترجمه پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1379.
20-Lerner, Daniel, The Passing of Traditional Society, Modernization of Middle East, London, The Free Press of Glencoe, Collier-Macmillan limited, 1964.
21-Lustick, Ian, “Stablity in deeply divided societies: Consociationalism versus control” in John Hutchinson and Antony D. Smith (eds.) Critical Concepts in Political Science, Vol.5, London: Routledge, 2000.
* معاون پژوهشی مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران