دانشگاه آزاد اسلامی - واحد مشهد
راویان و اهل علم را رای بر آن است که واضع و بانی علم نحو و اصول، این دانش شریف، علی بن ابی طالب علیه السلام است. آن حضرت اصول این علم را به یکی از اصحابش به نام ابوالاسود دئلی ظالم بن عمرو یکی از بزرگان تابعین القا نمود و او با راهنماییها و ارشادهای حضرت علیه السلام بر این دانش بیفزود.
این دانش را بدان جهت نحو نامیده اند که چون امام علیه السلام هنگام القای اصول آن بر الاسود به وی گفت: «انح هذا النحو واضف الیه ما وقع الیک ». یا به روایت ابن انباری هنگامی که ابوالاسود اصول اولیه را جمع آوری نمود و خدمت آن حضرت عرضه کرد حضرت به وی فرمود: «نعم ما نحوت او ما احسن هذا النحو الذی نحوت ».
ولی این امکان نیز وجود دارد که گفته حضرت تمامی سخنان فوق الذکر باشد. ابن انباری و ابوجعفر رستم طبری در مورد علت نامگذاری این دانش به «نحو» معتقدند که چون حضرت علیه السلام شمه ای از این دانش را در اختیار ابوالاسود نهاد. ابوالاسود از وی اجازه خواست که به مانند آنچه که علی علیه السلام ساخته، بسازد از این رو این دانش نحو نامگذاری شد که البته طبق نظر طبری و ابن انباری باید معنای کلمه نحو را «مانند» و «مثال » در نظر بگیریم. عبارت این دو عالم چنین است: «انما سمی النحو نحوا لان اباالاسود الدئلی قال لعلی علیه السلام و قد القی الیه شیئا من النحو قال ابوالاسود فاستاذنته ان اصنع نحو ما صنع فسمی ذلک نحوا». (1)
عالم و فیلسوف بزرگ جهان اسلام ابن ابی الحدید معتزلی در ابتدای اثر جاودانه خود «شرح نهج البلاغه » آورده است: «از جمله دانشها دانش نحو است و تمامی مردم می دانند که حضرت علی علیه السلام اولین کسی است که این علم را پی ریزی نمود و جوامع و اصول آن را به ابوالاسود القا نمود از جمله این که: کلام بر سه قسم است اسم، فعل و حرف و از جمله تقسیم کلمه به معرفه و نکره و تقسیم وجوه اعرابی به رفع و جر و جزم و جر، و این خود از زمره معجزات است که به یک انسان هدیه می گردد زیرا نیروی استدلال بشر نمی تواند بدین پایه از استنباط دست یازد». (2) و این قوه استدلالی شبیه به معجزه که ابن ابی الحدید بدان اشاره کرده همان است که حضرت در کلام جاودانه خود از آن بصورت «ینحدر عنی السیل ولایرقی الی الطیر» (3) تعبیر و یاد کرده است.
عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری در کتاب الشعر والشعراء می گوید: «ابوالاسود ظالم بن عمرو را باید در ردیف نحویون آورد زیرا که وی اولین کسی است بعد از امام علیه السلام، که در زمینه دانش نحو کتاب نگاشته ». (4) و ابن حجر در الاصابه می افزاید: «ابوعلی قالی از زبان ابواسحق زجاج و او از ابوالعباس مبرد نقل کرده که واضع اول دانش نحو و همچنین اولین کسی که اقدام به نقطه گذاری قرآن نموده ابوالاسود دئلی است و وقتی از ابوالاسود سؤال شد که راهنمای وی در این امر چه کسی بوده پاسخ داده که این امر را از علی بن ابیطالب اخد نموده ام ». (5) ابن انباری در نزهة الالباء از قول ابوعبیده معمربن مثنی آورده که ابوالاسود نحو را از علی بن ابیطالب آموخته است ».
علت نامگذاری این دانش به نحو
ابن انباری در ابتدای اثر خود نزهة الالباء آورده است:
واضع اول این دانش علی بن ابیطالب علیه السلام است و ابوالاسود این دانش را از محضر وی کسب کرده و علت نامگذاری آن به نحو مطابق آنچه که ابوالاسود روایت می کند چنین است که روزی ابوالاسود به حضور امام رسیده و متوجه مکتوبی در دست وی شده و می پرسد که این چیست؟ امام در پاسخ می گوید: من در زمینه کلام عرب تامل نموده و متوجه شدم که در اثر همنشینی با حمراء یعنی عجمها به فساد و خطا کشیده شده لذا بر آن شدم که قوانینی وضع نمایم که مردم بتوانند برای درست سخن گفتن بدان مراجعه کرده و از آن به عنوان یک مرجع قابل اعتماد استفاده کنند سپس آن مکتوب را به من داد که در آن چنین نگاشته شده بود: «کلام بطور کلی به سه دسته اسم و فعل و حرف تقسیم می گردد. اسم آن است که از مسمای خود خبر دهد و فعل آن است که از حرکت مسمی خبر دهد و حرف آن است که افاده معنی نکند. و به من گفت به مانند این روش قوانینی را تدوین نمایم و اضافه فرمود که بدان که اسم به سه دسته تقسیم می گردد مضمر، اسم ظاهر، و اسمی که نه ظاهری است و نه بصورت مضمر، که البته منظور ایشان از اسمی که نه ظاهر باشد و نه مضمر اسم مبهم می باشد. ابوالاسود می گوید بعد از آن من باب عطف و صفت را وضع کردم و بعد از آن باب تعجب و استفهام را، تا این که به باب حروف مشبهة بالفعل (ان واخواتها) رسیدم اما در ردیف این حروف «لکن » را ذکر ننمودم و وقتی آن را به حضرت علیه السلام عرضه نمودم ایشان امر فرمودند که لکن را نیز در ردیف آنها قرار دهم واین چنین بود که هر گاه بابی از ابواب نحو را تدوین می نمودم آن را به ایشان عرضه می کردم تا این کار کامل و عاری از نقص گردید آن گاه حضرت فرمودند «ما احسن النحو الذی قد نحوت » یعنی چه نیکو روشی است روشی که تو در پیش گرفتی و بدین سان این دانش «نحو» نامگذاری شد. (6)
رد یک نظریه
علاوه برآنچه راجع به انتساب علم نحو به امام علی علیه السلام گفته شد، ابن ندیم نیز در الفهرست از قول محمدبن اسحق آورده که دانش نحو از ابوالاسود گرفته شده و او نیز آن را از علی بن ابیطالب علیه السلام اخذ نموده است اما در این بین عده ای را رای بر آن است که واضع این دانش نصربن عاصم دئلی و یا لیثی است و نیز از قول ابی عبدالله بن مقله از ثعلب چنین روایت گشته که ابن لهیعه از نصربن عاصم آورده که واضع اول این علم عبدالله بن هرمز است. ابن انباری نیز در نزهة الالباء می گوید: «عده ای را رای بر آن است که نصربن عاصم واضع دانش نحو است اما این گفته صحیح نیست چرا که عبدالرحمن این دانش را از ابوالاسود گرفته و بنابر روایتی دیگر از میمون الاقرن ». (7)
اما از آنجا که تمامی روایات وضع علم نحو را به امام نسبت داده اند رای صحیح همان است که گفته شد و همچنین از ابوالاسود روایت شده که در پاسخ به این سؤال که این دانش را از چه کسی اخذ نموده ای اذعان داشته که حدود و قوانین اولیه آن را از علی بن ابی طالب علیه السلام اخذ نموده و افرادی که نحو را از ابوالاسود اخذ نموده اند، عنسبة الفیل و میمون الاقرن و نصربن عاصم و عبدالرحمن هرمز و یحیی بن یعمر بوده اند. ابن ندیم گفته که به اعتقاد برخی از دانشمندان نصربن عاصم نحو را از ابوالاسود گرفته و سیوطی در بغیة الوعاة از یاقوت آورده که نصربن عاصم در زمینه قرآن و نحو به ابوالاسود استناد می کرد و از قول وی نقل می نموده است. (8)
در خطبه شرح الکتاب اثر سیبویه از قول ابن انباری چنین نقل شده که قراءت آیه شریفه «ان الله بری من المشرکین ورسوله » در عصر پیامبر واقع شده و به همین علت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به علی علیه السلام دستور فرمودند که قوانین علم نحو را پایه ریزی فرماید و امام هم قوانین اولیه این دانش را به ابوالاسود تعلیم داد و در خلال آن عوامل و روابط و حرکات اعرابی و بنائی را به وی آموخت. ابوالاسود نیز مجموعه قوانین نحو را تالیف نمود و هر گاه که اشکالی بر سر راه وی قرار می گرفت به امیرالمؤمنین مراجعه می نمود و امام وی را راهنمایی می فرمود تا جایی که حضرت کار وی را تایید کرد و عبارت «نعم ما نحوت » را به وی فرمود و به همین دلیل به جهت تفائل به لفظ علی علیه السلام این علم نحو خوانده شد. اما این روایت نمی تواند صحیح باشد زیرا زبان در زمان پیامبر حالت بکر خود را حفظ کرده و از اشتباه و لحن مصون بوده اما در زمان خلافت حضرت علی علیه السلام به این دلیل که غیر عربها بویژه فارسها با اعراب همنشین شده بودند اشتباه و لحن در زبان رسوخ کرد و انگیزه ای قوی جهت پایه ریزی دانش نحو ایجاد کرد.
ابن ندیم در اثر ارزشمند خود «الفهرست » در مورد پیدایش دانش نحو چنین می گوید: «من نسخه ای از قوانین اولیه نحو در چهار برگ که از نوع ورق چینی بود مشاهده کرده ام که دلالت بر این دارد که نحو از ابوالاسود گرفته شده که موضوعات مندرج در آن پیرامون فاعل و مفعول بود که از قول ابوالاسود نگاشته شده که به خط یحیی بن یعمر بوده و زیر آن به خط عتیق آورده شده که این خط علان نحوی است و زیر آن نیز خط نضربن شمیل قرار داشت.» (10)
جدول زیر نیز که اشاره به طبقات نحویون دارد ثابت می کند که عبدالرحمن بن هرمز نحو را از ابوالاسود گرفته است:
طبقه اول ابوالاسود دئلی (69م) عبدالرحمن بن هرمز (م 117)
طبقه دوم عنبسة الفیل (م ؟) یحیی بن یعمر عدوانی (م 129) نصربن عاصم لیثی (م 89) میمون القرن (م؟)
طبقه سوم ابن ابی عقرب (م؟) عبدالله بن ابی اسحق حضرمی (م 117)
طبقه چهارم ابوعمربن العلاء (م 153) عیسی بن عمر ثقفی (م 139) بکربن حبیب (م؟)
طبقه پنجم یونس بن حبیب (م؟) خلیل بن احمد فراهیدی (م 175)
طبقه ششم نصربن شمیل (م؟) سیبویه (م 180 یا183)
علم صرف و اشتقاق
سید محسن امین در اعیان الشیعه جلد اول می گوید که واضع اول علم صرف معاذبن مسلم بن ابی ساره هراء کوفی عموی محمدبن ابوساره رواسی و یا بنابر روایتی پسر عموی وی است. وی استاد کسانی است که سیوطی نیز در جلد دوم المزهر و در بغیة الوعاة اذعان داشته که واضع علم صرف معاذبن مسلم است که از پیشوایان نحو می باشد. وی بعد از تعمق در علم نحو علم تصریف را ابداع کرد اما گروهی از نحویون این دانش را انکار کردند. سپس می افزاید که از همین امر آشکار می شود که واضع اول این دانش معاذبن مسلم است.
سیوطی در اوایل می گوید: «واضع اول علم صرف معاذبن مسلم است و لیکن وی در تصریف کتاب مستقلی را تدوین ننمود و در واقع این دانش با دانش نحو آمیخته بود و اولین مؤلف علم صرف مازنی بوده ». (11) نجاشی نیز در رجال خود معاذ را در ردیف مؤلفان شیعه آورده و همچنین سیوطی در اوایل می افزاید که: «اولین کسی که علم صرف را به صورت دانش مستقل از نحو مطرح و حدود آن را به جهان عرضه کرد و بابهای مستقل آن را معین کرد ابوعثمان مازنی است ». (12) همچنین در تقسیم العلوم و کشف الظنون اثر حاجی خلیفه آمده که اولین فردی که علم صرف را تدوین نموده ابوعثمان مازنی است و قبل از آن این دانش مندرج در نحو می بوده و ابن ندیم نیز در ردیف تالیفات مازنی به یک اثر در تصریف اشاره می کند.
صرف و نحو در بصره و کوفه
در صرف و نحو دو مکتب عمده وجود دارد یکی مکتب بصره و دیگری مکتب کوفه، و از ابتدای کار این دو مکتب اختلافات زیادی بین بزرگان آنها به وجود آمد. امام سید محسن امین در اعیان الشیعه جلد اول می گوید که با نیان اول علم نحو در بصره و کوفه علمای شیعه بوده اند که این دانش را در این دو سرزمین بسط و نشر داده اند.
الف - بصره
معروفترین چهره نحو بصره که به عنوان پیشوای این دانش در آن دیار مطرح است خلیل بن احمد فراهیدی مؤلف کتاب بی همتای العین است. وی استاد سیبویه در نحو است و کسی است که این دانش را تهذیب کرد و آن را گسترش داد و به بیان علل آن پرداخت. سیبویه علم نحو را از وی آموخت و در تدوین کتاب جاودانه خویش از نظریات خلیل بسیار بهره جست. ابن ندیم معتقد است که سیبویه نحو را از خلیل گرفته و شاگردی او در محضر خلیل کمک بسیار بزرگی در تدوین الکتاب بوده است. کتابی که هیچ کس قبل از او و حتی بعد از او مانند آن را نتوانست خلق کند. ابن انباری می گوید که خلیل بزرگ اهل ادب و قطب اعظم در دانش نحو و تقوا است. وی کسی است که در تصحیح قیاس و استخراج مسائل نحوی گوی سبقت از همگان ربوده و در تحلیل علم نحو از قدرتی خارق العاده برخوردار بوده. سیبویه نیز نحو را از وی فراگرفته و در محضر وی شاگردی کرده است وی بیشتر نقل قولها را در الکتاب از زبان خلیل آورده است، خلیل اولین کسی است که فرهنگ لغت نگاشته و اشعار عرب را جمع آوری کرده است. ابن خلکان در وفیات الاعیان آورده که «خلیل امام و پیشوای علم لغت و نحو است وی بانی دانشی است که از زمان خلقت تا به امروز هیچ کس را یارای خلق آن نبوده.» (13) بالاخره سیوطی در اوایل تصریح کرده که ضابط اول علم لغت خلیل بن احمد فراهیدی است.
ب - کوفه
پیشوای نحو و لغت در مکتب کوفه کسائی ابوالحسن علی بن حمزه است که آگاهترین مردم آن دیار در این دانش بوده است و در زمینه غریب یگانه روزگار خویش سیوطی در بغیة الوعاة چنین آورده: «ابن اعرابی می گوید که کسائی دانشمندترین مردم در نحو است ». (14) خطیب را رای بر آن است که کسائی در سنین بالای عمر خویش نحو را فرا گرفت و داستان آن چنین بود که وی وارد بر گروهی شد و خواست که شدت خستگی خود را ابراز دارد و گفت «عییت » آن قوم به وی گفتند که بیا و با ما همنشینی کن که در کلام و سخن اشتباه و لحن (خطای نحوی) نداشته باشی اگر قصد داری که انقطاع حیله را بیان کنی باید بگویی «عییت » اما اگر قصد ابراز خستگی داری بگو «اعییت » و همین امر باعث شد که وی فورا به نزد معاذالهراء بیاید و علم نحو را از وی فرا گیرد وچون از محضر معاذ استفاده وافر جست رحل اقامت به بصره افکند و به شاگردی خلیل رفته و به حلقه درس وی پیوست. آنگاه از خلیل پرسید که این دانش را چگونه و از کجا فراگرفتی؟ خلیل نیز به وی پاسخ داد که دانش خود را از ساکنان بادیه نشین حجاز و نجد و تهامه فراگرفته لذا به بادیه نشینان پیوست و از زبان آنها بهره ها جست تا جایی که آورده اند که وی در نوشتن مطالب نحوی پانزده قنینه مرکب را مصرف نمود که البته این مقدار مکتوبات اوست و جدای از محفوظات وی است. سپس به بصره مراجعت کرد و متوجه شد که خلیل بن احمد دارفانی را وداع نموده و یونس بن حبیب جانشین وی شده است. آن گاه مسائل نحوی عدیده ای بین این دو عالم درگرفت و نهایت امر یونس به اعلم بودن وی اعتراف کرد و مقام پیشوایی را به او واگذار نمود.
به فراء گفته شد اختلاف تو و کسائی در چه بود در حالی که در نحو مانند هم هستید فراء پاسخ داد که روحیه و علم کسائی همواره مرا به شگفت می آورد. ما مانند دو نحوی با هم مناظره می کردیم اما نسبت من به وی مثل پرنده ای بود که با منقار خود جرعه ای از دریای بیکرانه علم او می نوشید. کسائی و محمدبن حسن شیبانی در یک روز رخت از جهان فانی بربستند. رشید در این مورد گفت که فقه و نحو در یک روز به خاک سپرده شدند.
شایان ذکر است که بصره اولین شهری است که قوانین نحو در آن ابداع و تدوین شد و بعد از گذشت یک قرن کوفه نیز مکتب خاصی را تاسیس کرد و با مکتب بصره به منازعه پرداخت. ابن ندیم در الفهرست می گوید: «بصریون در علم نحو بر ما (کوفیان) مقدمند زیرا علم ادب عربی از آنها اخذ شده ». (15) در جدول ص 102 برگرفته از جلد دوم کتاب ضحی الاسلام احمدامین مصری پیشوایی وتقدم بصریان برکوفیان در نحو اثبات شده است:
پی نوشتها و مآخذ
1- الفهرست، اثر ابن ندیم، ص 105، ج اول.
2- شرح نهج البلاغه، اثر ابن ابی الحدید، ج 1، ص 204.
3- نهج البلاغه، اثر شیخ محمد عبده، خطبه شقشقیه.
4- الشعر والشعرا، اثر ابن قتیبه، ص 86.
5- الاصابه فی تمییز الصحابه، اثر ابن حجر عسقلانی، ج 2، ص 405.
6- نزهة الالباء، اثر ابن انباری، ص 34.
7- همان، ص 210.
8- بغیة الوعاة، اثر سیوطی، ج 2، ص 423.
9- قصدت.
10- الفهرست، ابن ندیم، ص 418.
11- الاوائل، اثر سیوطی، ص 18.
12- همان، ص 25.
13- وفیات الاعیان، اثر ابن خلکان، ج 3.
14- بغیة الوعاة، اثر سیوطی، ص 89.