سال 1383 به عنوان سال پاسخگویی و ارائه گزارش از سوی قوای سه گانه اعلام شده است .
بر اساس اظهارات مقام معظم رهبری، در پی پاسخگویی مسؤولین، افزون بر این که، نقاط قوت آنها آشکار خواهد شد، در این راستا، به نقاط ضعف و کاستیهای خود نیز پی خواهند برد . بر این اساس، گام بعدی برای مسؤولین در رده های مختلف مدیریتی، این است که در صورت کشف خطاهای آشکار خود، شجاعانه بدان اعتراف نموده و به صورت جدی در صدد جبران آنها برآیند . حتی اگر بین خود و خدای خویش، هر یک از مسؤولین در هر رده ای، خود را شایسته آن مقام ندید، سال 83 می تواند سال استعفای این دسته از مدیران هم تلقی شود; زیرا اگر سال 83 سال پاسخگویی است باید به توابع و نتایج منطقی آن نیز تن داد .
البته اگر هر یک از مدیران و مسؤولین در حکومت علوی بتواند آنقدر شجاعانه عمل کند که در صورت کشف کاستیها و عدم شایستگی لازم، در اوج قدرت و اقتدار و در عین حال که عامه مردم می پندارند او شایسته این منصب است ولی خود از واقعیت امر آگاهی دارد، دست کم در یک اقدام نمادین از مقام خود استعفا دهد تا قباحت استعفای مدیران از بین برود، این موضوع می تواند به حاکم شدن شایسته سالاری کمک شایانی نماید . در مدیریت اسلامی، استعفا آنگاه که از روی صداقت باشد، می تواند به یک ارزش تبدیل شود و در نتیجه موجب عزت و سربلندی شخص باشد و نه نشانه ذلت . چنانچه مدیران ناکارآمد با دلبستگی های افراطی و انگیزه های واهی همچنان در راس کار باقی بمانند زیانهای جبران ناپذیری را متوجه جامعه خواهند ساخت .
حضرت علی علیه السلام در باره حاکمیت انسانهای نالایق و نادان که مدعیان سردمداری جامعه بوده و هنوز عدم لیاقت آنان برای مردم آشکار نشده است، می فرمایند:
چنین فردی نادانیها را در خود جمع کرده و مردم نادان را گمراه می کند; عوام او را دانا می پندارند، در حالی که او نادان است; در خلط نمودن شبهات مانند تنیدن تار عنکبوت است; به واسطه نادانی نمی تواند پاسخ قاطع و دندان شکنی بدهد; روایات را به باد می دهد مانند بادی که گیاه خشک و بی فایده را پراکنده می سازد (کنایه از این که معنای روایات و احکام دین را نمی فهمد) . (1)
بنابراین، از دیدگاه امام علی علیه السلام، در حکومت اسلامی، مدیران نباید از افراد نالایق و نادان باشند; زیرا نادانی آنان موجب گمراهی مردم می شود . (2)
به اعتقاد برخی مفسرین نهج البلاغه، مقصود آن حضرت از نادانی مسؤولان در حکومت اسلامی، جهل آنان به «مقررات دینی » و «تدبیر امور کشور» است . (3) از این رو، در حکومت علوی، کسانی که در پستهای حساس حکومتی قرار می گیرند، باید افزون بر آگاهی نسبت به احکام و قوانین اسلامی، از شایستگی و توانایی لازم برای منصب مورد نظر نیز برخوردار باشند و هرگاه خودشان به عدم شایستگی خویش پی بردند باید از مقام خود کناره گیری کنند (اگر چه مردم به دلایلی بر واقعیت امر آگاه نباشند) تا مبادا علاوه بر معذب بودن نزد وجدان خود و خداوند، در حضور ملت نیز احساس شرمندگی نمایند .
اما با کمال تاسف گاهی کسانی اقدام به استعفا می کنند که نه تنها خود بلکه برای مردم نیز عدم کارامدی آنان آشکار شده است و با وجود برخورداری از حمایت درصد اندکی از آرای مردم، به نام مردم (و نه به نام خود) و برای خدمت به ملت ایران و از موضع قوت! اعلام استعفا می کنند! پس چه نیکوست برای آنان که آرای اکثریت ملت را به دست آورده اند و یا در پستهای انتصابی فعالیت دارند درس عبرتی باشد تا در صورت کشف عدم لیاقت و کارایی لازم، صادقانه و با کمال شجاعت استعفا داده و عرصه را بر شایستگان خدمت تنگ نکنند .
شایان ذکر است در حکومت علوی، تنها برای اثبات عدم کارایی لزوما نباید به دنبال کشف خیانت، رشوه، اختلاس و جرایم سنگینی از این دست بود بلکه کافی است فرد با وجود تمام صداقت و امانتداری، کارایی لازم را نداشته باشد . عدم کارایی در چنین افرادی حتی می تواند مستند به عدم وفای به وعده هایی که به مردم داده است باشد و یا بزرگنمایی در ارائه گزارشها و یا تکبر سبت به مردم و بی اعتنایی به آنان در رفتار با آنان . حضرت علی علیه السلام در فرمان حکومتی خود به مالک اشتر، می فرماید:
بپرهیز از این که نسبت به مردم به دلیل نیکی که به آنان می کنی، منت گذاری و یا کاری که انجام داده ای بیش از آنچه هست در نظر آری و یا به وعده ای که به مردم داده ای وفا نکنی ... زیرا عدم وفای به وعده موجب خشم خدا و مردم می شود . (4)
جلب رضایت عامه مردم چندان هم مشکل نیست; زیرا به تعبیر امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام، بیشتر خواسته ها و انتظارات مردم ناچیز و کم هزینه است و برآورده نمودن آن برای مسؤولان حکومتی چندان دشوار هم نخواهد بود . (5) بنابراین، هر گاه یک مسؤول حکومتی نتواند در قلمرو مسؤولیت خود رضایت مردم را جلب کند، این به تنهایی برای استعفا یا عزل وی کافی است .
امید است در سال 83 و سالهای پس از آن، در حکومت علوی، شاهد استعفاهایی از این دست نیز باشیم .
اساسا در کشورهایی که در مدیریت کلان کشور به موفقیتهایی دست یافته اند فرهنگ استعفا در سطوح مختلف مدیریتی به گونه ای غیر از آنچه در کشور ما حاکم است، مطرح می باشد . به عنوان نمونه در برخی محافل علمی شنیده شده است که یکی از شهرداران در کشور ژاپن پس از یک حادثه زلزله، متعهد شده بود که در مدت زمان مشخصی پروژه بازسازی مربوط به خود را انجام دهد . پس از آن که پروژه به پایان رسید و به همین دلیل مورد تشویق مسؤولین و مردم شهر قرار گرفته و مورد تجلیل همگان واقع شد، تنها به دلیل اندک تاخیری در انجام به موقع تعهد خود، اقدام به خودکشی نمود (و نه اقدام به استعفا) ! البته بر فرض که این شنیده ها، واقعیت هم نداشته و تنها یک افسانه باشد، حداقل این پیام را برای برخی از مدیران نالایق به همراه دارد که با تاخیر در استعفا، «دگرکشی » و یا «خودکشی سیاسی » نکنند; زیرا استعفای بی موقع، نوعی «خودکشی سیاسی » نیز تلقی می شود بگذریم از مضرات بسیاری که برای مردم در پی دارد .
همچنین در روش حکومتی حضرت علی علیه السلام اگر استعفایی از طرف مسؤولین و صاحبان مناصب حکومتی ثبت نشده باشد، دست کم عزلهای قاطعانه مسؤولان نالایق از سوی مولای متقیان، بر کسی پوشیده نیست . و نیز خطابهای تند آن حضرت نسبت به مسؤولان حکومتی که شاید تنها جرمشان شرکت در یک مجلس جشن پر زرق و برقی بود که محرومان و مستمندان در آن جشن، جایگاهی نداشتند! اینگونه خطابهای تند و بی پرده از سوی آن حضرت در مواردی حتی شامل نزدیکترین و پاکترین یاران ایشان همچون کمیل نخعی که احیانا ناخواسته ضعفهای مدیریتی از آنان بروز می کرد، نیز می شد . (6)
امید است در سال 83 شاهد اینگونه عزل و نصبهای علوی نیز باشیم و از این طریق به تعبیر مولای متقیان حضرت علی علیه السلام به جای جلب «رضایت خواص » ، به دنبال جلب «رضایت عامه مردم » باشیم که از کاستیها رنج می برند ولی با اندک توجهی سپاس خویش را از ژرفای جان، نثار مسؤولان خواهند نمود .
در پایان شایسته است از تلاشهای ارزشمند آن دسته از مسؤولان دلسوز و کارامد نظام که شمار آنان اندک هم نیست، سپاسگذاری شود . به امید موفقیت روز افزون برای آنان که راه خدمت به خلق خدا را برگزیده اند .
پی نوشت:
1) نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه شماره 17، ص 71 .
2) همان، خطبه شماره 131، ص 407: «... و لاالجاهل فیضلهم بجهله .»
3) کمال الدین ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، دار الآثار للنشر، بیروت، چاپ دوم، 1402 ق . ، ج 3، ص 149 .
4) نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، نامه شماره 53، ص 1031 .
5) همان، نامه 53، ص 1024: «ان اکثر حاجات الناس الیک مما لامؤنة فیه علیک: من شکاة مظلمة او طلب انصاف فی معاملة .»
6) همان، نامه شماره 61، ص 1046 .