پاسدار فرهنگ تاجیک

پایمردی ملت ها براساس و بنیان هویت فردی و جمعی خویش، یعنی زبان، معنویت و دین، رمز ماندگاری آن ها در تاریخ پرفراز و فرودشان طی سده های پرآشوب بوده است. این امر در کشورهای فارسی زبان، بویژه در تاجیکستان که زبان فارسی به مثابه معبر دین ارتباطی وثیق با باورهای قلبی مردم آن سامان داشته، از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

یاد کرد استاد محمد عاصمی

پایمردی ملت ها براساس و بنیان هویت فردی و جمعی خویش، یعنی زبان، معنویت و دین، رمز ماندگاری آن ها در تاریخ پرفراز و فرودشان طی سده های پرآشوب بوده است. این امر در کشورهای فارسی زبان، بویژه در تاجیکستان که زبان فارسی به مثابه معبر دین ارتباطی وثیق با باورهای قلبی مردم آن سامان داشته، از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

چنین است که زبان فارسی با چنین کارکردی، در حقیقت قوام هرسه وجه هویت ملت تاجیک را در در تاریخ، تضمین کرده است.

در نوشتاری که پیش رو دارید، نویسنده با یادآوری خاطراتی از دوران آشنایی و همکاری علمی- ادبی با استاد عاصمی و دیگر دانشوران تاجیک در تاجیکستان، خواننده را در جریان تب وتاب هویت خواهان و کوشندگان حفظ و گسترش زبان فارسی در تاجیکستان قرار می دهد. نویسنده در خلال خاطراتی شیرین، نقش ارزنده و هدایتگر استاد عاصمی اندیشمند فرهنگپژوه را نمایان ساخته است.

ترجمه زیبا و مشحون از لغات، اصطلاحات و ترکیبات فارسی تاجیکی، بر لطف نوشتار افزوده است.

به دل گفتم: کدامین شیوه دشوار است در عالم؟
نفس در خون تپید و گفت: پاس آشنایی ها!

(میرزا بیدل)

برای بنده شرفی بزرگ بود، که استاد عاصمی، آغاز سال های هفتادم مرا به کار ویرایش علمی دانشنامه شوروی تاجیک دعوت کرد. استاد پس از سلام و پرس و پاس، فرمودند: «چندسال پیش، آن زمان که «کتاب فیزیک عمومی» را، از روسی به تاجیکی برمی گرداندم، در مورد مشکلاتم از بعضی دوستان و همکاران، یاری می خواستم. بعضی می گفتند که بعد از بیست سی سال، زبان تاجیکی از میان می رود و ترجمه های شما نادر کار می شوند. به آنهامی گفتم که بعد از بیست سی سال زبان تاجیکی، ان شاءالله اوج نو می گیرد، ما اکثر کتاب ها را به تاجیکی برمی گردانیم، بعد آنها را خودمان تألیف می کنیم، تعلیم و تدریس را آهنگ تاجیکی می دهیم چرا که از دوپایه اساسی زبان و معنویت، که ملت و دولت را پابرجای نگاه می دارند، نخستینش زبان است و دومینش، یعنی معنویت هم بر زبان استوار است. اکنون، داملا قادری، همان دوره اوج نوگرفتن زبان شیرین تاجیکی پیش می آید. محمد اقبال یقین داشت که:

زندگی برجای خود بالیدن است
از خیابان خودی گل چیدن است

ما باید تا جایی که امکان دارد دانشنامه ای ایجاد کنیم، که تاریخ و علم و فرهنگ، دستاوردهای دوره های گوناگون و همه بود و نبود ما را، منعکس کند. دراین کار، شما چه می گویید؟!

وقتی که استاد، لب به سخن می گشودند، بنده درچشمان ایشان، آرزوهای زیبایی پروری و ملت پروری را می دیدم، گفتم: «به قول شما، معلم، درکار خیر، هیچ حاجت به استخاره نیست!

«بلی، گفتند استاد، دراین کار، نه استخاره واجب است، نه تأخیر رواست»...

ضرورت نظام بخشیدن به اصطلاحات علمی مرا با استاد عاصمی، استاد رحیم هاشمی (روانشان شاد باد!) و استاد محمدجان شکوری (سایه شان کم مباد!)

نزدیک گردانیده بود. هنگامی که ما چند نفر جوانان تاجیکستانی در مرکزهای علمی مسکو دوره دکترا، به سربرده و درجه های علمی دریافت کردیم، در اول سال های هفتادم به دوشنبه برگشتیم.درکار بست دانش های خود، در تاجیکستان کوهسار و پرمعدن، امکان اقتصادی نیافتیم. بنده مدتی حیران ماندم. همراه با کار آموزگاری در دانشگاه، باز با چه کار سودمندی می توان مشغول شد تا حقوق استادی و دکترایی، حلال باشد. باید گفت که همان روزگار، موضوع اصطلاحات علمی در ذهنم چرخ می زد. درهمان شرایط معنوی نامعین سخن شادروان رحیم هاشم، بنده را به جبهه اصطلاحات کشید. او با جدیت تمام فرموده بود (عیناً): «ترمینولوژی (اصطلاح شناسی)، برادر عزیز، کاری است به غایت سنگین، ولی درعین زمان، بسیار بی قدر. این را به اعتبار گیرید!» «به غایت سنگین» بودن اصطلاح شناسی، از آن جا روشن است که کارداران این پیشه انگشت شمارند، نه تنها در تاجیکستان، بلکه مثلاً در روسیه اکراین نیز، کسی را به این راه پژوهش راهی کردن محال است

همگان شاهد بودیم که در طول سال های دور و دراز، سرور فرهنگستان علوم تاجیکستان بودن استاد در همه جنبه های زندگی از مکتب و معارف گرفته تا علم و فرهنگ و معرکه های سیاسی، فعال مایشاء بودند. تا دمی که استاد، سروری فرهنگستان را برعهده داشتند، در تن جان بیدار داشتند. این یل فرهنگی تاجیک، مقام های معارف پاکستان قبولانیده بود، که زبان فارسی در مکتب های همگانی آن کشور تدریس شود. این اواخر، استاد عاصمی تلاشی را شروع کرده بود که زبان فارسی در شمار شش زبان رایج سازمان ملل به عنوان یک زبان کامل بین المللی پذیرفته شود. در این مورد، خواننده ارجمند را به مطالعه یادداشت های استاد محمدجان شکوری و استاد عبدالقادر منیازوف در نخستین انجمن استادان زبان فارسی (تهران، 1995م) ارجاع می دهیم که گواه، تلاش های او در این راه بوده اند. جای دارد که اشاره کنم استادان ارجمند ما: محمد عاصمی، ساتم خان الغ زاده (روحشان شاد باد!) و محمدجان شکوری، این سه ابرمرد او درخشان ترین ستارگان آسمان علم و فرهنگ ما به شمار می روند. من باور دارم، روزی آنها، در شمار استاد صدرالدین عینی و علامه باباجان غفوروف، به عنوان عالی قهرمان تاجیکستان، سزاوار دانسته می شوند. باد که چنین بادا!

نخستین صحبت جدی بنده با استاد عاصمی، درباره اصطلاح انگلیسی acceleration بود. در گرد معادل تاجیکی این اصطلاح انگلیسی، بحث و مناظره بس طولانی بود. ابتدای سال های پنجاهم آنرا «تیزی»، گفته اند و آخر همان دهساله «تیزشوی» و اول سال های شصتم «سرعت ناکی». من به میدان این بحث، آخرهای سال 1973م وارد گشتم. و وقتی که بنده در 1977م با خواهش انتشارات «معارف»، به ترجمه کتاب روسی «فیزیک 8» (در حال حاضر در کلاس 9 تدریس می شود) پرداختم، خواستم که به واژه acceleration «شتاب» گفته شود. اما معلمان، روزنامه ها، انتشارات «معارف»، وزارت معارف، حتی اداره دانشنامه شوروی تاجیک، با این پیشنهاد مخالفت کردند. در این میان، در مدخل های دانشنامه نیز ترجمه کردن acceleration ضرور شده بود. در این مورد، طرفداری نیافتم، گفتن کم است. بلکه صحیح آن است که همگان در مقابل من و «شتاب»، صف و تیغ کشیده بودند. گویا این که «شتاب مخصوص انسان است»، «برای جسم ها قابل استفاده نیست». شرح و بیان ویژگی های اصطلاحی واژه «شتاب» و معادل های روسی و انگلیسی آن به گوش اکثر متخصصان دهلیزی زبان رساندنم، اما اثری نداشت. حیران مانده بودم که چه کار کنم، به نظرم رسید یگانه مشکل گشا استاد عاصمی است این جا هم مشکلی در میان بود، زیرا مؤلف ترجمه (acceleration=سرعت ناکی) خود استاد عاصمی بود. اما به خاطر روح حقیقت پرستی و جوانمردی که

در استا عاصمی، سراغ داشتم، جسارت به خرج دادم و نامه ای به او نوشتم:

«معلم عزیز، در بین اداره دانشنامه از یک طرف، و من از طرف دیگر، در مساله ترجمه اصطلاح

acceleration اختلاف نظر به میان آمده، حکم شما چیست؟»

استاد عاصمی مرا برای نظرخواهی، نزد دانشمندان ارجمند محمدجان شکوری و رحیم هاشم روان کردند. وقتی که بنده ماهیت مساله و معنی فیزیکی اصطلاح acceleration را شرح داده و پیشنهاد خود را بیان کردم، گمان داشتم که بعد از یک ساعت در مقصود به دست می آید. اما از روزی که طرح معادل اصطلاح «شتاب» را آغاز کردم؟ تا روزی که از استاد عاصمی کسب تکلیف کردم، قریب سه سال و نیم گذشت. بعد از این نیز، چند هفته دیگر لازم شد تا او نتیجه نظرخواهی را نه تنها با استادان شکوری و رحیم هاشم که اکنون «هواداران» «شتاب» بودند، بلکه با دانشمندان دیگر، از جمله: موسی دینار شاه، اکبر ترسان، رسول هادیزاده و... در میان بگذارند و سرانجام به من بگویند: «شتاب معقول شد،استفاده کنید!»

شادی مرا اندازه نبود، و می دیدم که آن کس نیز خیلی خرسند بودند. از خواننده عذر خواسته، به تکرار می گویم که این گفت و گزار آخرهای 977ام. با تایید واژه «شتاب» به عنوان معادل acceleration انجام یافته بود. بعد، سال 1983 م. یعنی پس از پنج شش سال پذیرش واژه «شتاب» نزدیکی های ماه مه بود که روزی استاد پس از صحبت کوتاه مدتی، با آهنگی معنی دار گفتند: «بیایید، خانه ما می رویم.» رفتیم. با ماشین خدمتی استاد. از خانه گذشته، به دو خانه درون به درونی درآمدیم، خانه درونی پر ازکتاب بود. کتاب های گوناگون. از جمله کتاب های فرهنگ. استاد از رواق سوم یا چهارم، کتاب «غیاث اللغات»- را (در دو مجلد) به من دادند (که آن را چند وقت استفاده کردم). این کتاب را پژوهشگر زحمت دوست، فرهنگشناس نامی تاجیک دکتر امان نوربخش با خواهش استاد عاصمی سال های 987-1989 م. به خط سریلی تاجیکی برگردانده اند. خانه بیرون پر از مجله بود؛ دیوارها از فرش تا شفت مجله داشتند. استاد خیلی جست وجو کردند، گاهی روی زینه (پله) پایه لرزانکی ایستاده، مجله در کاری را می کافتند. گفتند: «بعضی رفیق ها، کتاب یا مجله را می برند و آوردنش را «فراموش» می کنند...» ما و استاد، گاهی شوخی هم می کردیم. «معلم» دوستان را نمی دانم، اما اگر یگان شاگرد کتاب به عاریت داده شما را برنگرداند، در پیش دوستان به یاد آوردن این گناه شاگرد، کیفیتی هم دارد». استاد، اول کمی خواطر شدند، اما به زودی، شاید بعد از به یادشان آمدن این که بنده امانت را همیشه و سروقت بر می گردانم، با تبسم گفتند: «شما این نوع چیزهای باریک را خوب می فهمید؛ خدا قوت شما را افزون گرداند!» (ما و استاد، اگر تنها می بودیم، گاهی از خدا و پیامبر و دین و دیانت هم گفت و گزار می کردیم). این جا بنده، بار اول شنیدم که در مقام چیز نازک یا چیزی لطیف، عباره «چیز باریک»- را به کار بردن رواست. تنها همان گاه درک کردم، که شاه کرسی معنی میرزا عبدالقادر، بیدل در بیت ذیل چه می گوید ( و آن را برای استاد برخواندم):

دم تیغ است بیدل راه باریک سخن سنجی
زبان خامه هم شق دارد از حرف آفرینی ها

این دم «یادش به خیر بیدل را!» گفته، از همان بالای نردبان، دو شماره مجله «سخن علمی»- را (چاپ ایران) به من دادند. بعد، وقتی از نردبان فر آمدند، یکی از مجله ها را باز کردند: لغت نامه مختصر انگلیسی به فارسی. آن جا چند اصطلاح فیزیکی بود، از جمله:

acceleration= شتاب

و وقتی که من این را خواندم، استاد گفتند: شتاب گفتن acceleration درست بوده است. من از شما بسیار راضی هستم. کارتان را دوام دهید».

این مثال، سیمای حقیقی استاد عاصمی را نشان می دهد، که تا چه اندازه حقیقت پرور بودند. دیگری، اگر آن گونه مقام می داشت، در سر راه من که نه مقامی داشتم و نه منزلتی، صدها سد می ساخت، تا با راه اصطلاح شناسی و اصطلاح سازی نه گامی بردارم و نه پیش بروم. حقا که اصطلاح نوآفریدن بس-دشوار است و آن را قبول گردانیدن دشوارتر.

نتیجه همین مناسبت خیرخواهانه بود که سال 1985م. بنده شرح 2200اصطلاح فیزیکی را در شکل کتابی با نام «لغت روسی و تاجیکی اصطلاحات فیزیک» (با ویرایش استاد عاصمی) تدوین و چاپ کردم.

وقتی که جلد یکم دانشنامه تاجیک تهیه می شد، چنانکه اشاره رفت، بنده با خواهش استاد عاصمی وظیفه ویرایش علمی مدخل های مربوط به علم های دقیق را برعهده داشتم. روزی، مقاله ای آوردند که در آن در مقام اصطلاح انگلیسی refraetion of light انکسار روشنایی نوشته بودند. آنر را شکست روشنایی کردم. مقاله را تایپ کرده آوردند. خوشامدگویان انکسار برقرار کرده اند آن را باز «شکست» کردم.

گفتند که نویسنده مقاله شناس دیرین استاد عاصمی است و refractroin را انکسار گفتن می خواهد. و گویا استاد عاصمی هم پسندیده اند. ساده لوحانه باور کردم. یاددارم، 28روز اداره دانشنامه نرفتم. سردبیر دانشنامه، آقای سیف الله یف چند بارکس فرستاده، خواهش کردند که به کار برگردم. می گفتم که: اگر در دانشنامه به جای «شکست» واژه بیگانه «انکسار» به کار رود، من به کار برنمی گردم، خواننده آینده قاموس تاجیک را احترام کردن می باید. روزی خود سیف الله یف مرا گفتند: «خواهشمندم، به کار برگردید، زیرا «انکسار» شکست! پافشاری شما و باور استاد عاصمی به شما «انکسار»- را شکست».

اصطلاح دیگری که معادل تاجیکی آن در طول چند سال مورد بحث قراریافت، اصطلاحی بود که در انگلیسی molecular kinetic theorg نام داشت. آن را به تاجیکی در چند صورت، چنانچه: نظریه مالی کولیاری- کینیتیکی»، «نظریه مالی کولاوی- کینیتیکی» می گفتند.

هرگونه جسم، خواه سخت باشد و خواه مایع یا گاز، از مالی کولاها و (یا) آتوم ها است. حرکت این ذره ها بی ترتیب صورت می گیرد. این حرکت، بی ایست است و سرعت یا شدت آن به حرارت ماده(جسم) وابسته است. Molecular kinetic theorgنظریه ای است که ساخت ماده ها و خاصیت های آنها را در زمینه هم تأثیرات همین ذره های ماده، شرح می دهد. مادام که زمینه بنیاد نظریه مذکور و جنب و حرکت بی ایست و بی ترتیبانه ذره های ترکیب دهنده ماده علاقه مند باشد، پس، می باید که نام نظریه، نظریه جنبش های مالی کولی گذاشته شود- در این صورت به تعریف دادن این که نظریه نامبرده چگونه نظر است، نیازی باقی نمی ماند، زیرا نام نظریه جنبش های مالی کولی خود یک نوع تعریف است. وقتی که این اندیشه را برای استاد بیان می کرد،م بی اختیار سر درپیش افکنده می داشتم. یکی دیدم که هر دوخموشیم. بنده در فکر بودم که استاد چه حکمی کرده باشند؟ سربرداشته به آن کس نگریستم. در حالی بودند که آن را خواجه شیراز حالت وجد نامیده است. بعد مدتی استاد از جای برخاسته، گردمیز دراز رئیس خود، دوسه بار گشتند. طبیعی بود که من هم گرد می گشتم. اما در جای خود، تا که رویم همیشه سوی استاد باشد. سپس، استاد لحظه ای قرار و خاموش ایستاده، با تبسم شیرینی که مخصوص خودشان بود، گفتند: «شما، داملاقادری، در این مورد اصطلاح گزینی نه، بلکه اصطلاح سازی و جوهرشناسی کرده اید. من بسیار خرسندم، هم از شما خرسندم، هم از امکاناتی که زبانمان دارد. این را به استاد شکوری گویید، ایشان هم خرسند می شوند. کارتان را دوام دهید».

در واقع، بعد از هفته ای چند، از کارمند فرهنگستان علوم، مردی فروتن و فیلسوفی خوش سلیقه، دکتر عمر بیک سلطان (روحشان شادباد!) شنیدم که استاد عاصمی به عنوان من و مشغولات اصطلاح جویی بنده، بسیار سخن های نیک گفته، به صفت مثلا همین اصطلاح نوبنیاد- نظریه جنبش های مالی کولی را یادآور شده اند. انسان، اگر در تن، جان بیدار نداشته باشد، در مغز جان خود، ذوق زبان پروری و ملت پروری نداشته باشد، گفته ای را درباره واژه ها و اصطلاحات، بویژه گفته یک بی مقام و مرتبه را در یاد نگاه نمی دارد، بلکه این گونه گفتار را حتی شنیدن نمی خواهد. بنده باوری دارد که اگر شما، معلم عزیز در اکادیمی نباشید، کمیته اصطلاحات در آینده نه چندان دور تحت فشار «عالمان» زبان گم کرده قرار می گیرد.

- شما درست می گویید، داملاقادری گفتند: استاد عاصمی... این قبیل «عالمان» که از افتش، امتحان حتمی فلسفه را هم باجوره بازی سپرده اند و بنابراین، دیپلوم هاشان قلبکی ست، یک حقیقت بی بحث را درک نکرده اند که زبان یک نوع واسطه، یک نوع آلت دانش اندوزی رست، آلت جهان فهمی و جهان دیگرگون کنندگی ست، و اگر این آلت از اصطلاحات علمی خالی باشد، یعنی علمی پایه نباشد، چه سان می تواند جهان را دیگرگون سازد؟ زندگانی را خوشتر گرداند؟

به تکرار می گویم، که استاد عاصمی شیفته شیرینی های زبانمان بودند، نخستین بیتی که من از استاد در سال 1958 م آن زمان که در دانشگاه از فلسفه درس می گفتند، شنیده ام، این بود:

گرچه هندی در عزوبت شکر است
طرز گفتار دری شیرین تر است!

و تنها در سال 1977 م، باز هم از دهان استاد عاصمی فهمیدم که این بیت، شیره قلم سحربار علامه محمد اقبال بوده است. با این مثال گفتنی هستم که زبان ما را نه تنها استاد عاصمی، بلکه علامه اقبال هندوستانی و پاکستانی و عموماً شرقی، و بسیار بزرگان دیگر خاور و باختر، چون شیرین ترین زبان، ستوده اند. این حقیقت، بی بحث و قعر تاریخی ست.

به گفته محمدحسین برهان، نویسنده کتاب «برهان قاطع» (چاپ 1652، حیدرآباد هندوستان)، حضرت محمد(ص) قریب 1400 سال پیش از روزگار ما، فرموده ای دارد در شکل حدیث، که می گوید: «زبان اهل بهشت، زبان عربی و فارسی دری ست».

شاید همین زمینه برای هر یک ما فرح بخش، همیشه در مد نظر استاد عاصمی بوده است که در هر واخوری و صحبت، پیش از هر چیزی دیگری می پرسیدند: «برای من یگان هدیه آوردید؟» هدیه برای استاد، اصطلاح نوی یا کلمه ای با بار معنوی نو بود. چنانچه:

dissipatsiya energii= ریختار انرژی

letargiya neytronov= خفت نیترون ها («خفت» نظر به letargiya یا lethargy از هر جهت اولی تر است)؛

loratsitya= پرماسش

radiyoloratsiya= رادیو پرماسش؛

rezelyatsiya ld= بازبست یخ، و...

روس ها، مقالی دارند: «دندان اسب هدیه را نمی شمارند». و اما استاد عاصمی هر یکی از هدیه های مرا از بروگز (اگر اینطور گفتن روا باشد)، می سنجیدند؛ پس از آنکه اصطلاح تاجیکی پسند افتاد، آن را با شکل روسی و گاهی با شکل انگلیسی مقایسه می کردند و در آخر با افسوس می گفتند: اگر نظر ایرانی ها را نیز می دانستیم، کارمان پخته تر می شد. از همین رو، بعد از کسب استقلال تاجیکستان و کم و بیش باز شدن راه دوشنبه و تهران، اظهار قناعت مندی می کردند، زیرا بر پا شدن دادوگرفت بین تاجیکستان و ایران بیش از هم درجبهه علم و فرهنگ، از جمله در رشته اصطلاح شناسی و اصطلاح سازی امروزی اهمیت دارد. استاد باور کامل داشتند که این گونه داد و گرفت به سود هم ما و هم اصطلاح شناسان و اصطلاح سازان ایرانی نیز می بود، چراکه بیشتر کلمه و عباره های پیشنهادی ما نظر به گونه های روسی یا انگلیسی آنها ملایم تر (خوش تلفظتر)، موجزتر و در بعضی موردها آسان فهم ترند، مانند آنکه بازبست یخ در مقابل regelation of water خیلی ملایم، موجز و زودهضم است. یا بگیریم اصطلاح -specle-interferometry را که ما پیسه سنجی گفته ایم. استاد از این «هدیه» سخت خشنود شده بودند، به درجه ای که از رفتن باز ایستادند (ما راه روان صحبت می کردیم) و چیزی گفتنی شدند، ولی ناگفته چند قدم دیگر نهادند... بعد، بار دیگر ایستادند و گفتند:

... این... این مورد غالبیت زبانمان را ببینید... این بسیار خرسندی بخش است. ببینید که همین یک کلمه پیسه سنجی به عنوان اصطلاح، هم صحیح است، هم کوتاه، هم بوی شیخ سعدی می کند... فرح بخش است. هدیه خوبی آورده اید. نظر استاد شکوری چه باشد؟

گفتم: «معلم، مانند شما، بسیار خشنود شدند. اما این را هم پرسیدند که جزء interferentsiga کجا رفت؟ بنده گفتم که در جزءسنجی مضمر است، راضی شدند. در موضوع غالبیت زبانمان، معلم، گفتن کافی است که از گروه اختیاری اصطلاح های ایجاد کرده و پذیرفته ما شصت هفتاد درصد، در مقایسه با اصطلاحات بیگانه از وجهی برتری دارند؛ تنها در پنج شش درصد اصطلاح های ما نظر به اصطلاح های روسی یا انگلیسی درازتر می آیند.

... این گونه تناسب، ما را باید خرسند گرداند، ...گفتند استاد با تبسم: در سال های پرشور و فترباری (تخمین اول های سال 1995م.) به علت پرکاری و ناسازگاری های روزگار، حالتی رخ داد که بنده مدت یک و نیم- دو ماه از استاد بی خبر ماندم. آن گاه از نام یاور هوشمند و مهربان استاد، دکتر اوکتم خالق نظر به عنوان بنده جنس رسید که نیم ساعت فرصتی یابم و به حضور استاد برسم. بی درنگ در دفتر انجمن «پیوند» که استاد عاصمی ریاست آن را برعهده داشتند، حاضر شدم. وقتی از آسانسور برآمده، سوی کارگاه استاد گشتم، صدای استاد از پشت به گوش آمد:

- درود بر شما، داملا قادری! بیایید، بیایید کمتر صحبت کنیم. من شما را خیلی پزمان شده ام.

فجیل بودم که با علت هوشیاری نداشتن، ثواب سلام اول را از دست دادم. استاد این حالت را، انگار، پی بردند که گفتند:

-خجالت نکشید... (این دم ما به خانه کار استاد وارد گشتیم و با آقای اوکتم خالق نظر، سلام و علیک کرده، گرد میز خردی نشستیم)، خجالت نکشید، داملا قادری شما در دو جبهه مهم اولین شده اید. اصطلاحات پراکنده و بی سر و نوگ فیزیکی را نظام دادن و آنها را در شکل فرهنگ گردآوردن خدمتی بزرگی ست. (این جا استاد کتاب ذکر شده بنده «لغت روسی- تاجیکی اصطلاحات فیزیک»- را در نظر داشتند). کتاب دیگر این کس (استادگاه گفتن این سخن، رو به سوی آقای خالق نظر می داشتند) «بنیاد فیزیک هسته اتم» (1992م) نیز نخستین کتاب درسی است برای مکتب های عالی از فیزیک هسته اتم به زبان تاجیکی، که به فکر متخصصان فیزیکدان، جوابگوی طلبات خیلی بلند است...

یک خود کلمه روسی gddro- را با وجود مقاومت وزارت معارف و انتشارات «معارف» به کلمه تاجیکی «هسته» بدل کردن، یا کلمه تاجیکی «بنیاد»- را در نوشتار رسمی «برده به جایش نشاندن» به هر گونه مکافات سزاوار است. این جا، استاد تبسم بر لب گفتند که: «این جا هم شما یکم شدید، خیر، ما اقلاً در سلام دادن یکم شویم؟!» در این لطف هر سه خوب خندیدیم. بعد صحبت ما خود به خود به سر موضوع معارف آمد و به جای نیم ساعت وعده گی، قریب چهارساعت طول کشید. من می دانستم که استاد عاصمی از دوره سرور دانشگاه پلی تکنیک تاجیکستان و سپس وزیر معارف بودنشان، آرزوی نوکردن کتاب های درسی را در سر می پروریدند. آن کس، این ضرورت را خوبتر از هرکس دیگر احساس می کردند.

آقای خالق نظیر نیز سالها درانتشارات زحمت کشیده اند، از برد و باخت معارف، آگاهی داشتند. صحبت ما که درآغاز خود، شکل صحبت دوستانه داشتن، رفته رفته آهنگ نیمه رسمی پیدا کرد. بنابراین برای به مجرای پیشینه برگردانیدن صحبت گفتم:

معلم، وقتی که آخرهای سال 1962/1341 از وظیفه سرور وزارت معارف به کرسی ریاست کمیته نظارت حزبی -دولتی تاجیکستان گذراندند، بنده مقام شخص و راهبر را درکارها، چندان خوب درک نمی کردم، اما اکنون روشن گردیده است که حکومت جمهوری نه آن سال ها و نه این سال ها درکرسی پرمسئوولیت وزیر معارف یک شخص به معنی تمام کلمه، ارزنده را ننشانده است.

تعجب انگیز بود و هست که هرگونه آدمان بی هنر ازکرسی ها افتیده یا افتانده، یا در وزارت معارف می نشاندند و می نشانند، یا هیچ نباشد، راهبر مکتب تعیین می کنند؛ گویا این که مؤسسه های معارف، یک نوع پرتاوگاه بی هنران باشد. امروز من می فهمم که از میان آن شش هفت نفری که درچاردهساله اخیر درکرسی وزیری نشستند، تنها شما سزاوار بودید. من تملق نمی زنم، بلکه شما را، معلم عزیز تنقید کردنی هستم، به این معنی که کاربردوش شما واگذاشته تاریخ را، نمی دانم برای چه. مردم بی هنر واگذار کردید. اکنون، پس از طی دهساله ها عیان گشت که مکتب میانه ما فترات شده است و مکتب عالی سکرات دارد. یک سبب به میان آمدن این وضعیت - نبودن کتاب های درسی است. یاددارم، وقتی که شما وزیر بودید، ما، معلمان مکتب های عالی را در هیأت گروههای سه چهار نفری به مکتب میانه روانه کرده، وظیفه داده بودید که در درس ها اشتراک کنیم، برد و باخت معلمان را، با خودشان خیرخواهانه محاکمه کنیم، ولی آنان را مذمت نکنیم. هدف، یارمندی کردن به معلمان و نظام بخشیدن به کار مکتب بود. اما امروز، معلم، می بینیم ، که آن اقدام معارف پرورانه شما، رایگان وزیر منبعده به همان درجه ای که شما می توانستید، ادامه داده نتوانست، و امروز، یعنی سال 1995، روشن است که مکتب - این زمینه زبان و معنویت و علم فرهنگ، و درمجموع زمینه توانایی ملت و مملکت خراب شده استاده است. آیا دراین کار ناخوش هم شما و هم حکومت دارای آن روزی و امروزی جمهوری عیبدار نیستند؟ بعد از پنج ده سال، مثلاً درآغاز سده آینده، آیا احوال از بودش بدتر نمی شود؟

- من علاج دیگر نداشتم، گفتند استاد با تبسم، هرحکومتی که روی کار می آید، کادرها را با روادید خود به جابه جا می کند. من می دانم، کار اکثر آموزگاران و راهبران مکتب های میانه و عالی بسیار رویه کیست (سطحی ست). ولی ما و شما امروز هم علاجی نداریم که این وضعیت را با خواست خود دیگرگون کنیم. این جا امید به خدا می بندیم.

... گفتیم دردهای معارف ما بسیارند، معلم. از روی دانش و ملکه، از روی نتیجه فعالیت دست پروران مکتب های عالی و آموزشگاه های گوناگون از روی نتیجه فعالیت نامزدها و دکترهای سیر شمار علم، از روی سود کار آموزگاران، مهندسان، اقتصاددانان، جامعه شناسان، از روی سود کار قریب همه علم داران نمی توان گفت که معارف ما معرفت افزا بود و هست. روی راست باید بگوییم که کار ما کار کم سودی ست. تأسف انگیز است که ما خوانندگان مکتب های میانه، جوانان دانشجو و عموماً مردم خود را، با راه دانش ثمربخش نبرده ایم. بیشتر جوانان در جامعه امروز، برتری مکتب دیده را از آدم ناخواند، کم احساس می کنند. عموماً در جبهه معارفی، ما و شما، و وزارت و حکومت، خاصی ها بسیار کرده ایم.

بدترین گناهمان این است، که مردم را به اندازه باید و شاید کتابخوان نکرده ایم. وقتی که سال 1978، 1357 جلد یکم دانشنامه شوروی تاجیک، به تعداد 22950 جلد چاپ شد، خریدار کم یافت. آن گاه خود شما مثال آورده بودید که استانی ها که نفوسشان نظر به ما چند برابر کم است، دانشنامه خود را بیشتر از 200 هزار جلد نشر کرده اند و اکثر آن کتاب ها، از طریق آبونه به دست خوانندگان رسیده اند. ما چه؟ به نظرم، ما هنوز هم درک نکرده ایم که چرا مردممان دست از کتاب برداشته اند.

- بنابر همین- گفتند استاد- برنامه ای تهیه کردن لازم است از سوی حاضره، که باخته های معارف را حتی الامکان زودتر برقرار سازد، معارف را به موقع ترقی رساند. برای ما خیلی ضرور است که روند دانش گیری جوانان نظمی شایسته پیدا کند. خیلی ضرور است که علم ما مجازی نباشد، به نام نباشد، بلکه علمی واقعی، علمی ثمرآور باشد.

وزارت حاضره معارف گفتم من این کار سامان داده نمی تواند، بلکه گفتن ممکن است که رهگم زده است و به وسیله کاغذبازی وانمود می کند که کارهایش خوب است. درحالی که کار وزارت معارف هیچ سودی ندارد.

استاد به این گفت گزار بهوده و بیهوده، و عموماً دلسوزانه بنده، اندیشمندانه گوش می دادند، اما از قیافه ایشان هویدا بود، که کتاب فکرهای ته به ته خود را ورق گردان می کنند. مگر همین بود که با یک آرامی خیال انگیز، لجام سخن را به دست خود گرفته، گفتند (بیتی از محمد اقبال):

برگ و ساز ما کتاب و حکمت است
این دو قوت اعتبار ملت است!

و بیت دیگر:

علم و دولت- نظم کار ملت است
علم و دولت- اعتبار ملت است!

مادامی علم و دولت، و کتاب و حکمت اعتبار ملت باشند، ولی ما مکتبیان خود را با ضرورترین موادخوانش- با کتاب تأمین کرده نتوانسته باشیم، پس وضع مکتب و معارف ما واقعاً هم بد شده است. مکتب که خراب باشد، زمینه اندیشه مردم خشک می شود و جان آدم مکتب نادیده از تپیدن می ماند. وی خویش را از گل خود بازآفریده نمی تواند، از بین اینگونه قوم و ملت زیرکی، رویین تنی، روشن جبینی صاحب جوهر و صاحب نظری نمی روید... باز هم علامه اقبال پیش رو می آید که به تأکید گفته است

چون شود اندیشه قومی خراب
ناسره گردد به دستش سیم ناب
میرد اندر سینه اش قلب سلیم
در نگاه او کج آید مستقیم...
موج از دریاش کم گردد بلند
گوهر او چون خرق ناارجمند
بر کران از حرب و ضرب کائنات
چشم او اندر سکون بیند حیات
پس، نخستین بایدش تطهیر فکر
بعد از آن آسان شود تعمیر فکر...

یعنی، افزودند استاد: عزیزان من، اگر اندیشه خراب شده باشد، اول تر از همه، تطهیر فکر می باید. ضرور است که فکر پاکیزه باشد، راه بین باشد... از این رو، بازسازی در مکتب و معارف ما، چون آب و هوا ضرور است. من سال 2691 گفته بودم و شما هم داملا قادری، این را در یاد داشته بوده اید که مکتب و معارف ما، دیگرگونی جدی می خواهد.

وقتی که بنده این سطرها را از ثبت های پراکنده یا از یاده روی کاغذ می آوردم، به نظرم طوری نمود که گویا همین لحظه ها در همان صحبت نشسته باشم.. بعد، گویا کسی از در وارد گشته نظامی وار رو به استاد ایستاد و گفت: «استاد، شمارا در فلان جای، منتظرند»، و استاد : «صحبت باقی، عزیزان» گفته: تبسم بر لب، عذر واسته، روان شدند، و رفتند... می رفتند، گاه این سوی و گاه آن سوی نگریسته، با قیافه شادمان، با همان تبسم، ولی خاموشانه. اما قیافه شان گویا می گفت: «تغییر قضاء نتوان کرد!»

می...رفتند...می...رفتند، تو گویی، به دنبال رفتگان خویش - اسماعیل سامانی... منتصر سامانی... و گویا موافق حال خود، به آهنگ علامه اقبال زمزمه می کردند:

نپیوستم در این بوستانسرا دل
ز پند این و آن آزاده رفتم
چو باد صبح گردیدم دمی چند
گلان را آب و رنگی داده رفتم...

دوشنبه شهر، 6/11/1999

(برگردان رحیم قبادیانی)

ایرانی ها نیز این ضرب المثل را دارند اما به جای «هدیه» ، «پیشکش» می آورند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان