ماهان شبکه ایرانیان

کشف المحجوب و یک قاعده فلسفی

متون کهن، آکنده از تفکرات عمیق دقیقی است، که در گوشه ای مانده و خاک می خورند و کسی سراغ از آنها نمی گیرد. نویسند مقاله حاضر «کشف المحجوب» هجویری راکاویده و از درون آن، یک قاعد نو فلسفی بیرون کشیده است و این کار در حکم کشف گنجی پنهان از زمینی مغفول است و لذا به خواندنش می ارزد.

متون کهن، آکنده از تفکرات عمیق دقیقی است، که در گوشه ای مانده و خاک می خورند و کسی سراغ از آنها نمی گیرد. نویسند مقاله حاضر «کشف المحجوب» هجویری راکاویده و از درون آن، یک قاعد نو فلسفی بیرون کشیده است و این کار در حکم کشف گنجی پنهان از زمینی مغفول است و لذا به خواندنش می ارزد.

در کتاب «کشف المحجوب» هجویری در باب فقر آمده است: «بعضی از متأخران گفته اند الفقر عدم بلا وجود و عبارت از این منقطع است ازیراک معدوم شی ء نباشد و عبارت جز از شی ء نتوان کرد پس اینجا چنین صورت بود، کی فقر هیچچیز نبود و عبارات و اجتماع جمله اولیای خدای تعالی براصلی نباشد کی اندر عین خود فانی و معدوم باشد و اینجا از این عبارت نی عدم عین خواهند یافت کی عدم آفت خواهند یافت از عین و کل اوصاف آدمی آفت بود وچون آفت نفی شود آن فنا صفت باشد».

هجویری به مشرب کلامی اشاعره، شی ء و وجود را یکی می داند و نظریه معتزله را درباره عام بودن شی ء از وجود، نقد می کند و می گوید: «گروهی (معتزله) گفته اند که فقر، نیستی مطلق و عدمی است که شائبه وجودی و هستی را نداشته باشد».

هجویری در ادامه رد نظریه معتزله می گوید: «طبق قواعد اصل منطق، محمول فرع موضوع است، تا موضوعی و شخصی نباشد، نمی توان او را متصف به فقر کرد، لذا عرفای الهی چگونه از چیزی حرف می زنند که اصلاً وجود نداشته باشد پس منظور آنان عدم ذات نیست بلکه مرادشان عدم اوصاف می باشد». دراین باره، یک بحث فلسفی در کتب فلسفی وجود دارد. جهت روشن شدن این مورد از کتاب مذکور، برای دانشجویان، جایگاه فلسفی آن را براساس کتب فلسفی و منظومه سبزواری، توضیح می دهیم.

مساوات وجود و ثبوت و شیئیت:

مالیس موجودأیکون لیسا

قد ساوق الشی ء لدنیا أیسا

جعل المعتزلی الثبوت عم

من الوجود و من النفی العدم

شرح: در اینجا قسمتی از احکام عدم و معدوم، ذکر می شود.

شک نیست که عدم، عینیت واقعی ندارد. یعنی بدون شک در ظرفی از ظروف و وعاتی از اوعیه واقع از برای عدم یک مصداق واقعی یافت نمی شود و مطابق آنچه در اصالت وجود گذشت از برای هیچ چیزی غیراز وجود مصداق یک مصداق واقعی یافت نمی شود و مطابق آنچه در اصالت وجود گذشت از برای هیچ چیزی غیر از وجود مصداق واقعی یافت نمی شود. بنابراین، عدم در دفتر واقع، حسابی ندارد ولی بدون شک «عدم» در ذهن ما مفهومی دارد، که مغایر با مفهوم وجود و نیز مغایر با مفاهیم «ماهیات» است و همانگونه که مفهوم وجود زاید بر ماهیت عدم نیز چنین است و هریک از دو مفهوم وجود و عدم، بالضروره مغایر با یکدیگرند، بالضروره ذهن، احکامی صادر می کند که «عدم» یا «معدوم» موضوع یا محمول آن قضا قرار می گیرد و نمی توان گفت که قضایایی که در ترکیب آن قضایا «عدم» و «معدوم» دخالت دارد، کمتر از قضایایی است، که در ترکیب آنها «وجود» و «موجود» دخالت دارد. پس تصورات و اندیشه های ذهنی ما، همان طور که آمیخته با یک سلسله ماهیت است، آمیخته به «عدم» و «معدوم» نیز هست پس «عدم» و «معدوم» - همانند ماهیات- هرچند در دفتر واقع و نفس الامر، حسابی ندارد ولی در دفتر اندیشه سازی ذهن، حساب مهمی دارد و تا هنگامی که، ذهن و طرز اندیشه سازی ذهن را، کاملا نشناخته ایم، نمی توانیم فلسفه به معنای واقعی داشت. به عبارت دیگر عدم و معدوم، در مرحله عین و واقع، نقشی ندارد ولی از ارکان ضروری شناخت و معرفت است. بدون تصور وجود، عدم و کلیت و جزییت و سایر معقولات ثانیه فلسفی و منطقی شناخت نامیسر است، بدون تصور عدم و معدوم هم، شناخت نامیسر است.

اکنون که به اهمیت «عدم و معدوم در طرز اندیشه سازی ذهن و نقش آن در شناخت بشر، اشاره شد به مسایل مربوط به عدم می پردازیم».

مسئله اول:

یکی از مسایل مربوط به عدم و معدوم، این است که عدم، منقسم نمی شود به ثابت و منفی و به عبارت دیگر، هر چیزی که معدوم است، خواه ممکن باشد و خواه ممتنع، نیست محض و منفی است و همانطور که وجود درباره او صادق نیست، ثبوت هم درباره او صادق نیست و به عبارت دیگر، زیادت مغایرت ماهیت با وجود، فقط در ذهن است و بس. و در خارج بین وجود، ماهیت مساوقت و عینیت است و ماهیت از وجود انفکالی ندارد. پس قول به این که ماهیت، منفک از وجود عینیت و ثبوت و تقرری دارد و احکامی مترتب است.

1- درست نیست ولی برخی از متکلمین معتزلی به سبب دچار شدن بعضی از اشکالاتی که در بن بست قرارداده است قایل شده اند به اینکه بین وجود و ثبوت و نیز بین عدم و منفی، فرق است و لذا معتقد شده اند به این که معدومات بر دو قسم است: معدوماتی که یک نوع تقرر و بی ثبوتی درعین معدومیت دارند و معدوماتی، که هیچگونه ثبوت و تقرری ندارند به عقیده آنان، ممکنات معدومه از قسم اول و ممتنعات از قسم دومند.

متکلمین می گویند: وقتی که ما می گوییم «چیزی موجود نیست» دو صورت پیدا می کند:

1- چیزی هست و موجود نیست.

2-چیزی نیست، که موجود نیست.

و لذا معتقدند که فرق است بین این که بگوییم «زید موجود است» یا «زید ثابت است» و نیز فرق است بین این که بگوییم «زید معدوم است» یا «زید منفی است».

ثبوت مترادف وجود نیست، بلکه ثبوت، اعم از وجود و ثابت، اعم از موجود است. یعنی اشیایی که ثابتند یا موجودند یا معدوم، مثلاً که الان در کوچه و خیابان راه می رود، هم موجود است و هم ثابت و نه منفی است و نه معدوم. اما شریک الباری که یک امر محال است، هم منفی است و هم معدوم. زیرا، نه ثابت است و نه موجود. اما، انسان دو سر که امری است ممکن و غیرمحال، معدوم است ولی منفی نیست. بنابراین، به عقیده متکلمین:

1-هر ماهیتی که ممتنع است، نه ثابت است و نه موجود، بلکه هم منفی است و هم معدوم.

2- هر ماهیتی که ممکن است و موجود است، ثابت هم هست. پس اشیاء موجود هم، موجودند.

3- هر ماهیتی که ممکن است ولی موجود نیست، مسلماً ثابت است. پس چنین ماهیتی گرچه معدومند ولی منفی نیستند.

پس بین وجود وثبوت و نیز بین نفی و عدم عموم و خصوص مطلق است، اما بین ثبوت و عدم عموم و خصوص، من وجه است، زیرا:

1- بعضی از ثابت ها موجودند، مانند: زیدی که اکنون در خیابان راه می رود.

2- بعضی از ثابت ها معدومند، مانند: انسان دوسر.

3- بعضی از معدوم ها منفی هستند، مانند: شریک الباری.

اما از نظر حکما، مسلم است که وقتی چیزی موجود نیست، قطعاً چیزی نیست که موجود نیست، نه این که چیزی است ولی موجود نیست. و لذا وجود و ثبوت، مرادف یکدیگرند و فرقی بین آنها نیست. همچنانکه عدم و نفی مرادف یکدیگرند و فرقی بین آنها نیست. از نظر حکما، تفکیک بین وجود و ثبوت، حرفی است پوچ و غیرمنطقی. زیرا، اشیایی که متکلمین آنها را منفی دانسته اند، اصولا شی ء نیستند و چیزی که موجود نیست، اصلاً لاشی ء مطلق است و اطلاق لفظ ثبوت بر آن، غلط است و لذا در مورد چیزی که موجود نیست. دیگر این بحث مطرح نمی شود و موجود نیست یا این که ثابت هم نیست. از یک نظر دیگر، می توان گفت که این بحث، یک بحث لفظی است مربوط به لغت، که مثلاً در لغت آیا وجود و ثبوت و نیز عدم و نفی، مرادف یکدیگرند. البته، واضح است که اگر بحثی، صرفاً جنبه لغوی داشته باشد، مربوط به فلسفه نیست بلکه مربوط به لغت است و بس. اما این بحث، صرفاً جنبه لفظی ندارد و از آنچه در شروع این بحث گفتیم و با گفته های متکلمین نیز وفق می دهد، معلوم می شود که این بحث، مربوط است به مغایرت و انفکاک ماهیت از وجود در ظرف خارج، پس جداً جنبه معنوی دارد و مقصود از آن، این است که آیا ماهیات ممکنند در عین این که معدوم هستند، به گونه ای باشند که منشاء برخی آثاری باشد و مرتبه ای از مراتب نفس الامر را اشغال کرده اند یا نه؟

مسئله دوم

یکی دیگر از مسایل مربوط به عدم و معدوم، این است که آیا بین وجود و عدم، واسطه ای هست یا نه؟ در مسأله اول، عقیده معتزله را بیان کرده ایم، که معدوم بر دو قسم است:

1- معدوم ثابت، که عبارت است از کلیه معدومات ممکن، که گرچه موجود نیستند ولی ثابت هستند.

2- معدوم غیرثابت، که عبارت است از کلیه معدومات ممتنع، که نه موجودند نه ثابت و بنابراین قهراً وجود را در مقابل عدم و ثبوت در مقابل نفی قرارداده، به مصداق «اما موجود او اما معدوم» گفته اند ثبوت اعم از وجود است و نیز المعدوم. اما منفی «اما ثابت» گفته اند اعم از نفی است. در این نظریه، حد وسطی میان وجود و عدم، فرض نمی شود و فقط معدوم را در دو قسم می دانند.

معدوم ثابت، معدوم منفی:

همچنانکه میان نفی و ثبوت هم، حد وسطی فرض نمی شود و فقط می گویند ثابت بر دو قسم است:

همچنانکه میان نفی و ثبوت هم، حد وسطی فرض نمی شود و فقط می گویند ثابت بر دو قسم است: ثابت موجود، ثابت معدوم.

اما برخی دیگر از معتزله، نظریه دیگری دارند و میان وجود و عدم، حد وسطی قایل هستند. این دسته از متکلمین، نظریه حکماء را، که گفته اند «ما لیس بموجود فهو لیس مطلقاً» نفی کرده، می گویند بعضی از اشیاء هستند، که نه موجودند و نه معدوم، بلکه واسطه بین موجود و معدومند. و واضح است کسی قایل نیست که بین وجود و عدم، واسطه هست، یعنی هر چیزی ممکن است، که نه موجود باشد و نه معدوم. بلکه صرفاً در بعضی از صفات موجودات (صفات انتزاعی) به این نتیجه رسیده اند که این صفات نه موجودند، نه معدوم. این واسطه ها را اصطلاحاً «حال» نامیده اند.

نقد نظریه معتزله:

هر دو نظریه معتزله (که در ضمن مسأله اول و مسأله دوم بیان شد، واضح البطلان است و لذا ارزشی ندارد که کسی در مقابل برهان برآید زیرا، معدوم از آن جهت که معدوم است، منشأ هیچ اثری نیست و هیچگونه کینویت و واقعیت و نفس الامریت ندارد و نیز محتاج به برهان نیست، که اثبات شود که یک چیز نمی تواند نه موجود باشد و نه معدوم زیرا، در محل خود ثابت شده است که امتناع ارتفاع نقیضین و همچنین امتناع اجتماع نقیضین، اول و ابده البدهیات است. تنها چیزی که سخن گفتن درباره آن ارزش دارد، پاسخ به شبه هایی است که این دسته از متکلمین را در بن بست قرارداده و ناگزیرشان ساخته است، که چنین نظریه هایی واضح البطلانی را ارایه دهند، اما بیش از مطرح کردن این شبهات، بحث دیگری را به عنوان مقدمه بیان می کنیم و آن این که چگونه می شود که برخی از علما دانشمندان که در فضل و دانش آنها هیچگونه شک و تردیدی نیست، گاهی به نظریاتی معتقد می گردند که بطلان آن نظریات، حتی برای انسان های عادی نیز واضح و آشکار است؟ پاسخ آن است که چنین امری، تعجب و شگفتی نیست زیرا علما و دانشمندان، همچون رهروانی هستند که مسافت بسیاری از راه پرپیچ و خم کوهستان را برای رسیدن به قله کوه طی کرده اند و لذا لغزش آنان به همان اندازه بزرگ و خطرناک است. وای بسا، به دره هولناکی سقوط کنند، اما افراد عادی که به چنین سقوطی دچار نمی شوند و صحیح و سالم می مانند، از آن جهت که اصلاً مسافتی را طی نکرده اند تا سقوط کنند، بلکه در پای کوه توقف کرده اند.

اکنون به طرح شبهات معتزله و پاسخ آنها می پردازیم.

شبهه اول:

از جلمه شبهاتی که مرحوم حاجی سبزواری در «شرح منظومه» آورده، این است که معتزله می گویند طبق قاعده کلی «المعدوم لایخبر عنه» از معدوم مطلق، نمی شود خبر داد.لا یعنی معدوم مطلق، نمی تواند موضوع حکمی قرارگیرد. اما شما در همین «قضیه المعدوم لایخبر عنه» از آن خبر داده اید. اگر معدوم، مطلق است، چگونه از آن خبر داده اید؟ پس چیزی هست، که از آن خبر داده اید و به بیان دیگر، از آن جهت از معدوم مطلق خبر داده اید، که معدوم مطلق ثبوت دارد، هر چند که وجود ندارد. پس معدوم مطلق، به معنی «لیس بثابت» نیست بلکه به معنی «لیس بموجود» است.

در جواب این شبهه می گوییم، خود این موضوع «معدوم مطلق» در ذهن موجود است و به اعتبار همین وجود ذهنی است ، که از آن خبر داده ایم پس معدوم مطلق، معدوم مطلق است به حمل اولی ذاتی و معدوم مطلق، معدوم مطلق نیست به حمل شایع صناعی. معدوم مطلق، که نمی شود از آن خبر داد، معدوم مطلق به حمل ا ولی ذاتی است. یعنی آن چیزی، مصداق معدوم مطلق است و نه مفهوم معدوم مطلق.

شبهه دوم:

گروهی دیگر از معتزله. به حد وسطی بین وجود و عدم قایل شده و آن را «حال» نامیده اند. شبهه ای که برای آنها مطرح شده، این است که آیا «وجود» موجود است یا معدوم؟ معتقد شده اند، که وجود نه موجود است و نه معدوم. زیرا، اگر وجود، موجود باشد، پس «وجود» دارای وجود است و همینطور وجود دوم باید وجود داشته باشد و به همین ترتیب الی غیر نهایه، که این مسأله به تسلسل می انجامد. یعنی برای این که یک شئ وجود داشته باشد، باید بی نهایت «وجود» وجود داشته باشد، که بطلان آن واضح است. از طرف دیگر، نمی توان گفت «وجود» معدوم است، زیرا اگر «وجود» معدوم باشد، باید آن ذات و ماهیتی هم که عارض وجود شده، معدوم باشد. پس «وجود» نه موجود است و نه معدوم، بلکه حد وسط میان معدوم و موجود است. در پاسخ این شبهه می گوییم، که وجود موجود است و مستلزم تسلسل هم نیست، زیرا وجود و موجود، یک چیزند. چنانکه در مبحث اصالت وجود به اثبات رسیده است.

شبهه سوم:

شبهه دیگر، این که می گویند «کلی» مانند «انسان» نه موجود است و نه معدوم، زیرا اگر موجود باشد، باید در خارج موجود باشد و اگر در خارج وجود پیدا کرد، باید مشخص به خصوصیتی باشد و اگر چنین شد، فرد است و جزیی و دیگر کلی نخواهد بود. از طرف دیگر «کلی» معدوم هم نیست، زیرا اگر معدوم نباشد، باید بر افراد خارجی صدق کند و حال آن که بر افراد خارجی صدق می کند. پس باید گفت «کلی» نه موجود است و نه معدوم. حاجی در جواب شبهه می گوید: «کلی» موجود است اما در پاسخ گفتار شما که پس در صورت موجود بودن مشخص است، می گوییم کلی طبیعی، خود همان طبیعی است که در ذهن کلیت بر آن عارض می شود. بخصوص این که کلی طبیعی، لا به شرطی است که مقتسم است برای ماهیی مطلقه مخلوطه و مجرده یا می گوییم «کلی» معدوم است و لازمه این سخن، این نیست که موجود متقوم است.

نکته: پایان این گفتار نکته ای را مورد توجه قرار می دهیم و آن این که، حاجی سبزواری عنوان این فصل را در «شرح منظومه» چنین قرار داده است: «فی ان المعدوم لیس بشئ» ولی در متن منظومه که به نظم سروده، چنین بیان کرده است:«ما لیس موجودایکون لیسا». هر دو نظریه معتزله را، در این فصل ، نقل و رد کرده است، با اندک تدبری، معلوم می شود که با توجه به قاعده اصالت وجود، وجود و شیئی و ثبوت الفاظ مترادفه اند، و عقیده درست، همان است که اشاعره می گویند، و هجویری آن را به اثبات رسانیده است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان