ماهان شبکه ایرانیان

جایگاه کلامی نظریه فطرت در اندیشه استاد مطهری

عضو هیأت علمی پژوهشکده تحقیقات اسلامی

عضو هیأت علمی پژوهشکده تحقیقات اسلامی

پیش درآمد

در میان اندیشمندان دینی، بی تردید متکلّم فرزانه معاصر، استاد مطهری برجسته ترین شخصیتی بود که توانست ضمن تبیین جایگاه واقعی علم کلام، از اسلام نظامی جامع و فراگیر ارائه دهد که پاسخگوی همه نیازهای آدمی و دربردارنده سعادت او در هر دو سرا باشد. دغدغه و دلمشغولی استاد، دفاع از دین بود؛ لذا با ژرف اندیشی و وسعت دید به عنوان دیده بانی بزرگ ضمن تشریح آموزه های دین، دفاع از آنها را در رویارویی با شبهات و ابهامات بیگانگان در دستور کار خود قرار داد. تبیین حقوق زن، مسئله حجاب، فلسفه اخلاق، جاودانگی دین، نیاز به دین، علم و دین، و... به رغم تنوع، از نظر تعلق به گستره های معرفتی و تمایز روشی در دیدگاه استاد به عنوان کار کلامی قلمداد گردید.

از منظر استاد مطهری همانند حکما تمایز علوم به موضوعات است و حتی ایشان وحدت مسائل علم کلام را وحدت اعتباری می داند و درباره علم کلام به روش و غرض آن بیشتر نظر می کند تا در موضوع آن؛ لذا علم کلام مجموعه مطالبی است که در دفاع از حریم دین و اثبات آن و رد دیدگاه مخالفان بیان می شود. به عبارت دیگر استاد معتقد است وظیفه علم اخلاق، حقوق، فقه و... تنها بیان دیدگاههای اخلاقی، حقوقی و فقهی است، ولی دفاع از آنها در برابر شبهات به عهده علم کلام می باشد، به گونه ای که یک متکلّم می تواند در مسائل جامعه شناسی، حقوق و... وارد شود و تنها از آن جهت که به دین ارتباط پیدا می کند رفع شبه کند. تألیف کتابهایی همانند نظام حقوق زن در اسلام، مسئله حجاب، خدمات متقابل ایران و اسلام و... در همین راستا معنی پیدا می کند.

از جمله مسائل مهمی که استاد به آن پرداخته است فطرت می باشد. این مقاله می کوشد بعضی از کارکردهای کلامی این نظریه را در آثار به جای مانده از ایشان تبیین کند. در واقع فرضیه تحقیق حاضر بیان نقش کلیدی فطرت در حوزه های گوناگون همانند انسان شناسی و دین شناسی را مطرح می کند و می کوشد اثبات کند که نظریه فطرت بسیاری از معضلات کلامی را حل می کند و معیاری در تشریح رفتارها و آموزه های دینی است. جاودانگی دین اسلام، حل نسبیت گرایی اخلاقی، مبانی انسان شناسی و... در گرو اثبات این نظریه است.

فطرت انسانی، بیان کننده

الگوی انسان اسلامی

آنچه از نوشته های کی یر کگارد (Kier kegard)، هایدگر (Heidegger) و یاسپرس (Yaspers)، از پیشروان نهضت فکری اگزیستانسیالیسم برمی آید انسان به هنگام تولد استعدادی بیش نیست و نمی توان برای او ماهیتی فرض کرد، انسان آزاد است و هر قید و صفتی که انسان را مقید سازد مخالف آزادی است(1). آمپریستهایی همچون هیوم و جان لاک نیز معتقدند هیچ معلومی در انسان نیست و هر چیز را انسان از خارج دریافت می کند. اینان معتقدند همه چیز آموختنی است.

استاد مطهری ضمن تبیین اندیشه نحله های مکتب اگزیستانسیالیسم می گوید آنها به حکم اینکه فطرت را مخالف آزادی می دانند با هر امر سرشتی مخالف هستند و چنین می پندارند که هر نوع امر سرشتی بر ضد آزادی است، پس انسان فاقد هرگونه طبیعت و ماهیت است و در نتیجه فاقد فطرت؛ بنابر این انسان وجود دارد و سرشت و فطرتی ندارد(2).

از نگاه این مکتب، خود حقیقی انسان این است که هیچ خود نداشته باشد و هر خودی که برای انسان فرض شود برای او، ماهیت و سرشت قائل شده ایم، حال آنکه انسان موجودی بی سرشت و بی ماهیت است(3). استاد مطهری الگوی انسان اسلامی را عصاره همه موجودات و خلیفه خداوند بر روی زمین معرفی می کند. موجودی که دارای خلافت تکوینی است، دارای اختیار، قدرت و آزادی است و هیچ امری آزادی او را مخدوش نمی سازد. وی معتقد است انسان اسلامی، موجودی است برگزیده از طرف خداوند، نیمه ملکوتی و نیمه مادی، دارای فطرتی خداآشنا، آزاد، مستقل، امانتدار خدا و مسئول خویشتن و جهان، مسلط بر طبیعت و زمین و آسمان، ملهم با خیر و شر، دارای ظرفیت علمی و عملی نامحدود، از شرافت و کرامتی ذاتی برخوردار و در برابر خدای خودش وظیفه دار است(4). استاد می کوشد ثابت کند انسان عکس العمل محیط یا لوح نانوشته نمی باشد، بلکه چراغی است که در او فروغ الهی به نام فطرت وجود دارد که شخص می تواند در آن روغن شریعت و زیت خدایت بریزد و این شعله را پر نورتر و پر فروغ تر کند. از منظر ایشان این شعله گرمابخش در کاشانه ضمیر انسان، جزء مسلّمات معارف اسلامی ما است و چیزی است که اعتقاد به آن الگوی انسان شناسی اسلامی را از مدل انسان شناسی اگزیستانسیالیسم، مارکسیسم و... جدا می کند. از منظر استاد، این الگو بیان کننده ارتباطی اساسی بین خداشناسی، انسان شناسی و دین شناسی است.

رویکرد روش استاد در نظریه فطرت

روش استاد در نظریه فطرت درون دینی است که با الهام از تعالیم قرآنی و روایات به آن رسیده است. از جمله مستندات نقلی استاد، این روایت معروف نبوی است:

«کُلّ مولود یولد علی الفطرة حتی ابواه یهوّدانه و ینصّرانه»(5).

این حدیث مبیّن آن است که هر مولودی که متولد می شود خالی از شرک و بر فطرت الهی و اسلامی به دنیا می آید و به تعبیر استاد رنگهای انحرافی از طریق غیر به او القا می گردد. اندیشه دینی استاد بی تأثیر از اندیشه های اساتید خود همچون امام خمینی قدس سره نمی باشد. امام معتقد بودند فطرت هیأت خاصی است که خداوند در ابتدای آفرینش به مخلوقات عطا می کند و از آنجا که انسان یکی از مخلوقات است می توان چنین نتیجه گرفت که فطرت انسانی حقیقتی است که با اعطای آن، انسان، انسان می شود و از سایر پدیده ها ممتاز می گردد و این فطرت ویژگیهایی دارد که مخصوص خود اوست و سایر موجودات از آن بهره ای ندارند(6).

بر این اساس، استاد دین را نیازی می داند که از متن وجود بشر جوشیده و با تار و پود هستی انسان تنیده است و عوامل بیرونی نقش ندارد(7). استاد مطهری با تأنّی به آیات، روایات و اندیشه دینی خود ضمن امّ المسائل شمردن نظریه فطرت نتیجه می گیرد که در کتابهای ما اعم از تفسیر، حدیث و... بحث کاملی درباره فطرت نگردیده است(8).

کارکردهای کلامی نظریه فطرت از منظر استاد بسیار است که مهم ترین آنها پیرامون خداشناسی، انسان شناسی، دین شناسی و اخلاق دور می زند.

1 خداشناسی

از مهم ترین مسائل کلامی که استاد مطهری درباره فطرت مطرح می کند خداشناسی است. ایشان در این باره می نویسد در انسان خداجویی، خداخواهی و خداپرستی به صورت یک غریزه نهاده شده است... غریزه خداخواهی و خداجویی نوعی جاذبه معنوی است میان کانون دل و احساسات انسان از یک طرف و کانون هستی از طرف دیگر(9). اثبات نظریه فطرت مبیّن وجود نوعی شعور باطنی و گرایش خاصی در انسان می باشد. در واقع نظریه فطرت علت گرایش به خدا را درون انسان معرفی می کند. همواره این پرسش در میان دانشمندان وجود داشته است که علت گرایش به خدا چه می باشد؛ پدیده ای شایع و رایج که در همه زمانها و فرهنگهای گوناگون بوده است. نظریه فطرت از نگاه استاد پاسخ این سؤال را در اختیار ما قرار می دهد. این روی آورد استاد جواب سؤالات دیگری را نیز می دهد؛ به عنوان مثال از مسائل جدید کلامی که اخیرا مطرح می شود این پرسش است که اصولاً انسان چه نیازی به دین دارد و اگر پذیرای دینی نباشد چه خلل و نقصانی در زندگی او پیش می آید.

با توجّه به نظریه فطرت روشن می شود نیاز به دین و نیاز ارتباط با یک مبدأ متعالی ریشه در عمق وجود انسان دارد که بدون برآوردن آن همواره آدمی احساس نقصان می کند. نتیجه مستقیم فطری بودن خداگرایی در نگرش مفهوم سازی استاد این است که بر اساس این نظریه انبیای الهی هیچ گاه به مردم نگفته اند باید عبادت کنید؛ چرا که انسان با این دیدگاه نمی تواند بدون عبادت زیست کند و پرستیدن جزء غرایز ذاتی و فطری بشر است. آنچه انبیای الهی مطرح نموده اند این است که ای انسان، ربّ خود، پروردگار خود و صاحب اختیار خود را بپرست؛ آن صاحب اختیاری که تمام هستی به اراده او وابسته است.

2 انسان شناسی

آیا انسان از درون خود با خدا آشنا می شود یا از برون بر وی تحمیل می شود؟ رابطه انسان با دین چگونه است؟ آیا می توان دینی واحد برای همه انسانها عرضه کرد؟ تکامل انسان بر چه پایه ای استوار است؟

بی تردید مبنای کلامی استاد مطهری در مسئله انسان شناسی با الگوی انسان اسلامی جوابگوی سؤالات مطرح شده و سؤالاتی از این قبیل خواهد بود. مدلی که در بستر مفهوم سازی استاد متصور است متکی به نظریه فطرت می باشد؛ یعنی اصالت انسان را در گرو قبول نظریه فطرت می داند و معتقد است اگر ما قائل به فطرت انسانی باشیم، یعنی معیارهای انسانیت را معیارهای ثابت که ریشه اش در فطرت انسانی است بدانیم، نه تنها انسانیت بلکه تکامل انسانیت نیز معنی و مفهوم پیدا می کند(10).

در نظرگاه استاد مهم ترین رکن انسان شناسی تمایز دو من (مَن علوی و مَن سفلی) است. به اعتقاد ایشان من علوی به همان فطرت برمی گردد. ایشان در این باره می گوید انسان این من علوی را در خودش کاملاً احساس می کند، بلکه به نحو اصیل تر هم احساس می کند. فطرت انسان بر حسب سرشت خویش شاکله ای دارد، شاکله ای که خود دارای گرایشهای متعالی است و از متن خلقت او به وجود آمده است، نه آنکه از بیرون بر او عارض شده باشد و در واقع گرایشهای متعالی او همان گرایشهای من علوی او می باشد که زمینه ساز فصل ممیّز انسان از حیوان می گردد و آن قسمت از گرایشهای او که مختص به انسان می باشد و مربوط به همه حیوانات است، من فرودین او را شکل می دهد.

فطرت و تکامل انسان

از موضوعات مطرح شده در حوزه انسان شناسی این سؤال است که کمال انسانی بر چه پایه ای استوار است؟

از نظرگاه استاد بدون اعتقاد به فطرت و وجود ارزشهای ثابت انسانی نمی توان در وادی تکامل انسانی قدم نهاد. مکاتبی چون مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم از یک سو دعوی تکامل و از سوی دیگر ارزش متعالی را انکار می کنند؛ از این رو گرفتار تناقض شده اند. پس ارزشهای انسانی باید به عنوان اصول ثابت و ریشه دار در انسان وجود داشته باشند تا تکامل معنی دهد و این ارزشها و گرایشها یک سلسله امور فطری هستند و تکامل هم با این فرض استوار است.

فطرت و تربیت انسانی

نظریه فطرت، ارزشهای ثابت و مشترکی را در همه انسانها به اثبات می رساند که می تواند پایه اثبات یک مکتب باشد. با این رویکرد، نظریه فطرت نقش تعیین کننده ای دارد و الهام بخش فلسفه تعلیم و تربیت است. بر اساس نظریه فطرت انسان دارای استعدادهای انسانی است که به صورت بالقوه وجود دارند و باید پرورش یابند و تربیت به معنای پرورش دادن استعدادها جهت شکوفایی و به برنشاندن ارزشهای متعالی در وجود اوست. از نظرگاه استاد فطرت با تربیت، خویشاوندی خاصی دارد و تربیت مبتنی بر همان فطریات صورت می گیرد؛ چرا که رشد دادن و پرورش دادن مبتنی بر قبول کردن یک سلسله استعدادها و ویژگیها در انسان است(11).

فطرت و از خودبیگانگی

از خودبیگانگی از واژه های متداول در فلسفه اروپا است که بیانگذار آن هگل می باشد. برداشت غربی و اسلامی این واژه کاملاً با هم متفاوت می باشد. نمود اندیشه های غرب در مفهوم این واژه را در کلمات فرئرباخ، شاگرد هگل می بینیم که می گوید پندار خدا و دین چیزی جز محصولات انسان نمی باشد و خدا چیزی جز تصور آرمانی از خدا نمی باشد و بشر این خدای ساخته را می پرستد و خلاصه در قبال خدا از خود بیگانه می شود(12).

شهید مطهری با الهام از اندیشه دینی تفسیر درست از خودبیگانگی و مسخ را در گرو پذیرش فطرت و گرایشهای متعالی انسان می شمارد و می گوید این مسئله نامربوطی که اینها... به نام از خودبیگانگی طرح کرده اند تا فطرتی نباشد، از خودبیگانگی وجود ندارد. آخر خود چیست که از خود بیگانه شود. اول تو خودت را بشناس، اول خود را به من معرفی کن که خود چیست، بعد بگو آن چیز او را از او بیگانه می کند. خود را نشناخته دم از خودبیگانگی می زند. تا ما برای انسان یک واقعیتی، یک خودی، یک ماهیتی قائل نباشیم نمی توانیم قائل به از خودبیگانگی شویم(13). ایشان نتیجه می گیرد بحث از خودبیگانگی یا با خودبیگانگی در معارف اسلامی بیش از هزار سال سابقه دارد(14).

مولوی این حالت روحی را در اشعار خود بیان کرده است:

در زمین دیگران خانه مکن

کار خود کن کار بیگانه مکن

کیست بیگانه تن خاکیّ تو

کز برای اوست غمناکیّ تو

تا تو تن را چرب و شیرین می دهی

گوهر جان را نیابی فربهی

گر میان مشک تن را جا شود

وقت مردن گند آن پیدا شود

مشک را بر تن مزن برجان بمال

مشک چه بود نام پاک ذوالجلال(15)

با توضیحات قبلی روشن می شود تفاوت عمیقی بین از خودبیگانگی اسلامی با از خودبیگانگی هگل وجود دارد. هگل، فرئرباخ، مارکس و انگلس اعتقادشان بر این بود که دین انسان را از خود بیرون می برد و راه نجات بشر، در زدودن دین از زندگی انسان است، ولی از منظر استاد که مبتنی بر قرآن می باشد انسان تا خود و فطرت خود را در نیابد و به سوی خدا حرکت نکند خود را نیافته، گرفتار از خودبیگانگی می شود.

3 فطرت و جاودانگی ارزشهای اخلاقی

از دیدگاه استاد مطهری نظریه فطرت مبنایی برای جاودانگی اصول اخلاقی می باشد. شهید مطهری با طرح این سؤال که خوب و بدهای کلی چه ریشه و مبنایی دارد می گوید: انسان دارای دو من است؛ من علوی و من سفلی، بدین معنی که هر فرد یک موجود دو درجه ای است. در یک درجه حیوان است، مانند همه حیوانهای دیگر و در یک درجه دارای یک واقعیت علوی است. انسان به حسب من ملکوتی خودش کمالاتی دارد، کمالات واقعی نه قراردادی. کاری که متناسب با کمال معنوی و روحی انسان می شود کاری علوی و ارزشمند است، کاری که با جنبه علوی ما سر و کاری ندارد می شود یک کار عادی. انسانها در آنچه کمال نفسشان است متشابه آفریده شده اند و وقتی متشابه آفریده شده اند دوست داشتن ها هم همه یک رنگ می شود، دیدگاهها هم در آنجا یک رنگ می شود؛ یعنی از جنبه آن کمال صعودی و کمال معنوی همه انسانها در وضع مشابهی قرار گرفتند و قهرا دوست داشتن ها و خوبها و بدها در آنجا یکسان و کلی و دائم می شود و تمام فضائل اخلاقی، چه اجتماعی و چه غیر اجتماعی، مانند صبر و استقامت و نظایر آن با این بیان توجیه می شود(16). از منظر استاد این دیدگاه می تواند همه اصول اخلاقی را توجیه کند.

استاد مطهری من علوی و سفلی را در آثار خود بارها مورد تأکید قرار داده است و آن را معیار تمایز گزاره های اخلاقی قرار می دهد و می گوید ما اصلاً خوبی و بدی را قبول می کنیم، ولی کدام من دوست داشته باشد، من سفلی یا من علوی. آنجا که من علوی انسان دوست داشته باشد، اخلاق و ارزش است و اینکه انسان برای اخلاق یک من علوی احساس می کند ناشی از همین جاست(17).

فطرت انسانی، حلاّل نسبیت گرایی اخلاقی

از منظر استاد، نظریه فطرت ارزشهای ثابت و مشترک را در همه انسانها به اثبات می رساند و می تواند پایه یک مکتب اخلاقی باشد؛ مکتب اخلاقی که ثبات، اطلاق و جاودانی خود را مدیون نظریه فطرت می داند و با این دیدگاه نسبیت گرایی اخلاقی جایگاه خود را از دست می دهد. استاد در این باره می افزاید انسان به حسب فطرت کارهای اخلاقی را شریف می داند(18). حرف ما این است که انسان از آن جهت که انسان است یک سلسله اخلاقیات دارد که این اخلاقیات بر دوره بدویت انسان آن گونه صادق است که به دوره تمدن صنعتی او، انسان نمی تواند قائل به اخلاق باشد و در عین حال اخلاق را متغیر و نسبی بداند(19). به نظر شهید مطهری گرایشها و رفتارهای اخلاقی برخاسته از ضرورتهای اجتماعی و مانند آن نمی باشد. تشریح ژرف اندیش استاد ضمن رد این دیدگاه اثبات می کند که این گونه برداشتها نسبی گرایی اخلاقی را به همراه دارد؛ زیرا با تغییر شرایط و عوامل اجتماعی حکم اخلاقی هم تغییر پیدا می کند و حال آنکه این گونه نمی باشد. بنابر این قاعده راستگویی و صداقت یکی از اصول پایدار اخلاقی است که با تحول زمان و مکان تغییر نمی یابد؛ آنچه متحول می شود مصادیق آن است. این اثبات بر پایه اصل فطرت است که چون فطرت آدمی ثابت است قواعد اخلاقی هم که بر مقیاس فطرت ارزیابی می گردند از جاودانگی و ثبات برخوردارند.

وجود حس اخلاقی در انسان

استاد مطهری معتقد است که ریشه اخلاق ورزی در انسان را باید در گرایش خاصی که در اعماق وجود او نهفته است جویا شد. یکی از گرایشهای انسان گرایش به حس اخلاقی است. برخی از گرایشهای انسانی به خاطر منفعت و سود است و افعالی را که انسان انجام می دهد به خاطر سودی است که در آنها نهفته است؛ مانند وسایلی که نیازهای مادی او را برآورده می کند. گرایش انسان به منفعت همان خود محوری اوست. این نوع افعال عامل حفظ و تعالی حیات انسان است؛ امّا اموری وجود دارد که انسان به آنها گرایش می یابد، ولی نه به دلیل اینکه منفعت دارد، بلکه به دلیل اینکه فضیلت و خیر عقلانی است. منفعت خیر حس است و فضیلت خیر عقلانی؛ مانند گرایش انسان به راستی، تقوا و پاکی، از آن جهت که راستی، تقوا و پاکی است و تنفر و دوری از مقابل آنها. استاد مطهری معتقد است ریشه این گونه ارزشها را باید در وجود انسان جویا شد و موطن ارزشها نفس انسان است. تمام ارزشها ریشه در خود نفس انسان دارند. این قابلیت و نحوه خاص وجود نیز مربوط به گوهر مجرد و ملکوتی و نفس غیر مادی انسان است که در او به ودیعت نهاده شده است و روح انسان نحوه ای از وجود است که ارزش آفرین، ارزش یاب و ملهم ارزشهاست و انسان به حسب فطرت کارهای اخلاقی را شریف می داند(20).

اثرگذاری اخلاق بر اعتقاد و بالعکس

شهید مطهری بر این باور است که اعتقاد بر اخلاق و عمل اثر می گذارد و اخلاق و عمل نیز به نوبه خود بر اعتقاد اثر می گذارند. معنویت یا مادیت اخلاقی و عملی کاملاً در اعتقاد مؤثر است و بالعکس اعتقاد مادی یا غیر مادی نیز در اخلاق و عمل مؤثر واقع می شود. برای اعتقاد محکم باید فضای مساعد اخلاقی و عملی را فراهم آورد و اعتقاد الهی در فضای مساعد اخلاقی و دینی استحکام یافته، پایدار می ماند. در غیر این صورت مادیت اخلاقی به تدریج آن را فرسوده می سازد. نیز اعتقادی هم سو با خود را تحقق می بخشد و بالعکس اعتقاد مادی اخلاق و عمل مادی موافق با خود را تحقق می بخشد و سبب از بین رفتن خلق و فعل معنوی خواهد شد(21).

نکته: از منظر استاد دین فطری می تواند بنیاد اخلاق باشد و اگر اخلاق اسلامی بخواهد به طور کامل تحقق یابد به پشتوانه محکمی چون دین نیاز دارد.

4 دین شناسی

در دین شناسی شبهات و مسائل کلامی زیادی وجود دارد که استاد مطهری توانست با مبنا قرار دادن نظریه فطرت بسیاری از آنها را جواب دهد.

فطری بودن دین

استاد مطهری در جاهای مختلفی ثابت می کند که انسان بر حسب سرشت اولیه خود گرایشهایی به طرف خداوند دارد؛ گرایشهایی که از متن خلقت او پدید آمده و به من علوی او ارتباط پیدا می کند. این نگاه استاد که در پرتو نظریه فطرت شکل می گیرد نادرستی دیدگاههایی که دین را مولود جهل، ترس و مانند آن می داند. رد کرده، ثابت می کند خاستگاه دین به بیرون از انسان برنمی گردد(22).

فطرت ثابت، دین واحد

اگر انسان فطرتی ثابت و مشترک داشته باشد برای رشد و شکوفایی آن به یک برنامه ثابت و مشترک نیازمند است؛ لذا از نظر استاد قرآن به ادیان قائل نمی باشد، بلکه به یک دین فرا می خواند. وی می فرماید: در قرآن و حدیث هیچ وقت دین جمع بسته نشده است چون دین فطرت است، راه است. حقیقتی در سرشت انسان است. انسانها چندگونه آفریده نشده اند و همه پیامبران تمام دستوراتشان بر اساس بیدار کردن حس فطری است و حس فطری و فطرت انسانی که چند جور تقاضا ندارد(23).

این نگاه استاد دیدگاه پلورالیسم دینی یا کثرت گرایی را رد و اثبات می کند که فطرت آدمیان به رغم گوناگونی در دو گستره زمان و مکان واحد است و حقیقت واحد تقاضای واحد را می طلبد.

فطرت رمز جامعیت

از فطری بودن دین می توان رمز جامعیت و جاودانگی دین آسمانی را دریافت؛ چرا که دین باید پاسخگوی همه نیازهای اصیل و فطری باشد و از آنجا که نیازهای اصیل و فطری پایدارند، شریعت و دین آسمانی هم باید پایدار باشد(24).

فطرت هماهنگ با شریعت

اگر فطرت رمز جامعیت و جاودانگی شریعت باشد می طلبد نوعی هماهنگی بین این دو وجود داشته باشد. در واقع دو نوع هدایت در آفرینش انسان وجود دارد که هر دو تبلور حکمت الهی است. هدایت تکوینی انسان که از طریق فطرت انسانی شکل می گیرد و دیگر هدایت تشریعی خداوند که توسط وحی و نبوت تحقق یافته است و این دو کاملاً با یکدیگر هماهنگی دارند. می توان این گونه بیان نمود که بذر شریعت در سرزمین مستعد فطرت افشانده شده و در پرتو این دو سرمایه هدایتی است که درخت وجود انسانی بارور می شود. در واقع سرمایه های فطری و تکوینی هدایت در دو سطح منظّمی می باشد که یکی برای دیگری بسترسازی می کند؛ یعنی فطرت برای نبوت و شریعت بسترسازی می کند. در واقع چند اصل مسلّم وجود دارد که نتیجه قطعی آن، وجود هماهنگی میان نظام تشریع و تکوین است. این اصول عبارت اند از:

1 معماری و مهندسی نظام تکوین و تشریع توسط خداوند صورت گرفته است.

2 خداوند از نظر علم، قدرت، رحمت و حکمت کامل ترین و برترین موجود است.

3 با فرض اصول مزبور، فرض ناهماهنگی در نظام تشریع و تکوین مستلزم تناقض است که از محالات ذاتی است.

4 آنچه از محالات ذاتی یا مستلزم محال ذاتی است هرگز تحقق نخواهد یافت.

روشن ترین دلایل هماهنگی این دو، آیه فطرت می باشد:

«فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّینِ حَنیفًا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِکَ الدّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ»(25).

جمله «فطرت اللّه فطر الناس علیها» گویای این حقیقت است که دین ریشه در فطرت دارد و شریعت بر مبنای فطرت استوار است(26). با این توضیح به بیان چند هماهنگی بین فطرت و شریعت می پردازیم:

بیان بعضی از هماهنگیها

1 هر دو، یعنی دین (شریعت) و فطرت، از مصادیق جهان خلقت می باشند و دعوت به تحدّی پیرامون اسلام و انسان شده: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الاِْنْسُ وَ الْجِنُّ عَلیآ اَنْ یَاْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْ انِ لاَ یَاْتُونَ بِمِثْلِهِ»(27).

«اِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لَنْ یَخْلُقُواذُبَابًا وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ»(28).

2 هم شریعت نور است و هم فطرت نور و ظلمت بطلان در هیچ یک راه ندارد: «لاَ یَاْتیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ»(29).

3 هم شریعت جاودان و ابدی است و هم فطرت جاودان و ابدی و به دیگر سخن، نه دین از بین رفتنی است و نه فطرت زوال پذیر، بلکه هر دو باقی به بقای الهی اند که فرمود: «لاَ تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللّه »(30).

4 هم شریعت دعوت کننده به توحید است و هم فطرت فراخواننده به سوی توحید (وحدت در دعوت).

5 هم شریعت و هم فطرت از کلمات الهی اند؛ یکی کلام تشریعی و دیگری کلام تکوینی.

6 هم شریعت و هم فطرت هر دو حق می باشند: «وَ اَنزَلْنَا اِلَیکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ»(31) و «خَلَقَ السَّموَاتِ وَ الاْءَرضَ بِالْحَقِّ»(32) که فطرت یکی از مصادیق خلقت است.

7 هم فطرت همگانی و جهانی است و هم شریعت همگانی و جهانی است و فتح و ظفر در نهایت، از آنِ شریعت و فطرت است که حاکمیت و زمام بشر را به عهده خواهند گرفت.

8 نه وجود فطرت در انسان مخالف آزادی است و نه نزول شریعت با آزادی منافات دارد، بلکه هر دو بر اثبات آزادگی و آزادی انسان دلالت می کنند.

9 رجوع و انابه به فطرت بر سبیل حقیقت، همانا رجوع و انابه به سوی شریعت بوده؛ چنان که رجوع و ایمان به شریعت بر صراط حقیقت، همان رجوع و ایمان به فطرت می باشد که مؤمن و عارف به شریعت، مؤمن به فطرت و مؤمن به فطرت، مؤمن به شریعت می باشد.

10 هم دین، عمیق و ژرف و بی انتهاست و معارف مکنون در آن وسیع و گسترده و هم دل حاوی معالم و معارف گسترده و جامعی است که: «حکم ظاهره انیق و باطنه عمیق»(33) حکم و وصف عنوان شریعت و فطرت است.

11 هم هر کس به اندازه افکار و اندیشه های خود از شریعت روحی بهره مند خواهد شد و هم هر کس به اندازه آگاهیها و تأملات خود از فطرت متمتع خواهد شد: «ان هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها»(34).

12 هم وجود شریعت در متن نهاد حیات بشری ضروری است و هم فطرت در کانون زندگی انسان واجب، که این نیاز از طرف انسان به شریعت و فطرت خود ذاتی و حقیقی است.

13 در مشکلات و تردیدها و تحیرها، هم می توان به قرآن و دین مراجعه کرد و هم سری به خانه دل زد: «فعلیکم بالقرآن»(35) و «عَلَیکُمْ اَنْفُسَکُمْ»(36).

آثار هماهنگی دین و فطرت

انسان در زندگی خویش به دینی نیازمند است؛ هر چند در اوج بلوغ عقلی و علمی قرار گرفته باشد؛ زیرا همان پروردگاری که عقل را آفرید و آن را قابل تکامل قرار داد، عامل تکامل و فعلیت سرمایه های فکری و روحی را نیز نازل نمود، تا فطرت قلبی انسان در پرتو شریعت و دین به شکوفایی برسد و نیاز به دین و گرایش به دین را نیز فطری بشر قرار داد تا دین گرایی و دین پذیری فطری باشد و وجهه دل به سوی وجه دین متوجه باشد: «فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفا...»

بدین جهت است که خداوند در قرآن ایمان مذهبی را نوعی هماهنگی با دستگاه خلقت و کتاب آفرینش دانسته: «اَفَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَلَهُ اَسْلَمَ مَنْ فِی السَّموَاتِ وَالاَْرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَاِلَیْهِ یُرْجَعُونَ»(37) و هم ایمان مذهبی را جزء سرشت و فطرت آدمها معرفی نمود: «فَاَقِمْ وَجهَکَ...».

فطرت در واقع خود یک فلسفه زندگی و فرهنگ جامع، جاوید، پویا و پایای انسانی به شمار می رود که اگر انسان در طریق توحیدی فطرت گام بردارد، یقینا در صراط دیانت و شریعت نیز قرار خواهد گرفت؛ زیرا میان فطرت و دیانت تباینی نمی باشد. بنابراین چون همیشه فطرت است شریعت و دین هم هست.

نکته: از منظر استاد تنها نظریه فطرت می تواند همراهی دین با بشر را در همه عصرها تفسیر کند.

سخن پایانی

در این مقال تلاش شد تا کارکردهای کلامی نظریه فطرت از منظر متکلّم فرزانه، استاد مطهری تبیین شود. بحث از فطرت بسیار گسترده تر از آن است که بتوان در نوشته ای با این حجم محدود همه زوایای کلامی آن را بیان کرد؛ ما تنها به چند محور کلی پرداختیم که توجّه آن عزیز سفر کرده را به خود جلب کرده بود. توجّه دقیق و عمیق به آنچه در این مقاله آمده است روشن می کند رویکرد و رهیافت استاد مطهری به عنوان دیده بان جبهه اعتقاد به نظریه فطرت، نظام آفرین و مبنایی است، به گونه ای که بسیاری از مسائل کلامی از جمله خداشناسی، انسان شناسی، دین شناسی، مبانی اخلاقی و مانند آن را بر نظریه فطرت استوار گردانده و توانسته است برخی از ابهامها و سؤالهایی را که پیرامون این موضوع مطرح شده پاسخ گوید.

امید است که نوشتار حاضر توانسته باشد پاسخ پرسشهای مطرح شده را از منظر استاد به روشنی ارائه دهد.

منابع و مآخذ

1 قرآن مجید.

2 نهج البلاغه.

3 مطهری، مرتضی، فلسفه اخلاق، تهران، صدرا، 1366ش.

4 ، نقدی بر مارکسیسم، تهران، صدرا، 1363ش.

5 ربانی، علی، فطرت و دین، مؤسسه فرهنگ دانش و اندیشه اسلامی، 1380ش.

6 مطهری، مرتضی، فطرت، تهران، صدرا، 1376ش.

7 ، مجموعه آثار، صدرا، 1369ش، ج 2؛ 1372ش، ج 3.

8 ، مسئله شناخت، صدرا، 1368ش.

9 جوادی، ذبیح اللّه ، الفبای فلسفه جدید، تهران، ابن سینا، 1348ش.

10 طباطبایی، محمّد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، تهران، صدرا.

11 خمینی، روح اللّه ، چهل حدیث، تهران، رجاء، 1368ش.

12 مجلسی، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1362ش.

13 مولوی، مثنوی، تهران، خاور، بی تا.

14 مطهری، مرتضی، علل گرایش به مادیگری، صدرا، 1357ش.

15 ، انسان در قرآن، صدرا، بی تا.

16 ، خاتمیت، صدرا، 1366ش.


1 جوادی، الفبای فلسفه جدید، ص 111.

2 مطهری، مسئله شناخت، ص 242.

3 همو، فلسفه اخلاق، ص 187.

4 همو، مجموعه آثار، ج 3، ص 168.

5 علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 3، ص 281.

6 امام خمینی، چهل حدیث، ص 180.

7 مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 23.

8 همو، نقدی بر مارکسیسم، ص 249.

9 علامه طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ص 68.

10 مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 45.

11 مطهری، فطرت، ص 17.

12 همان، ص 168.

13 همان، ص 165.

14 همان.

15 مولوی، مثنوی معنوی، دفتر دوم.

16 مطهری، نقدی بر مارکسیسم، ص 208.

17 همان.

18 همو، فلسفه اخلاق، ص 126.

19 همو، مجموعه آثار، ج 3، ص 529-526.

20 مطهری، فلسفه اخلاق، ص 126.

21 همو، علل گرایش به مادیگری، ص 225.

22 مطهری، فطرت، ص 216-214.

23 همان، ص 26.

24 همو، فلسفه اخلاق، ص 143.

25 روم / 30.

26 ربانی، فطرت و دین، ص 189.

27 اسراء / 88.

28 حج / 73.

29 فصّلت / 42.

30 روم / 30.

31 مائده / 48.

32 تغابن / 3.

33 نهج البلاغه، خطبه 17.

34 همان، حکمت، 139.

35 کلینی، الکافی، ج 4.

36 مائده / 105.

37 آل عمران / 83.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان