ماهان شبکه ایرانیان

رابطه دو سویه زبان فارسی- زبان عربی

مجلات > کیهان فرهنگی>شماره ۲۱۹

مجلات > کیهان فرهنگی>شماره 219

بحث تعامل زبان ها با یکدیگر و تأثیر هر یک در دیگری، بحث اساسی فرهنگی و موضوع محققانه ای در زبان شناسی و تاریخ زبان است.

از مواردی که بررسی های علمی و گاهی جدل های اجتماعی مختلفی را در ایران برانگیخته، موضوع زبان فارسی و عربی است. نویسنده در مقاله ای که پیش رو دارید، به ارتباط این دو زبان و برخی خصوصیات آنها، پرداخته است.

رابطه دو سویه زبان فارسی- زبان عربی

زبان عربی و فارسی با وجود آن که از دو اصل متفاوت نشأت گرفته اند، در طول دوران های تاریخی به علت ارتباط مستمر دو قوم ایرانی و عرب با یکدیگر، تعامل بسیار نزدیکی داشته اند و در این مسیر، تأثیر و تأثر دو زبان، آثاری را از هر یک بر دیگری باقی گذاشته است، که شاید در هیچ دو زبان دیگری مشاهده نشود. در ابتدا، مختصری از سرگذشت دو زبان بیان می شود.

زبان فارسی: زبان های زنده در جهان کنونی زیر گروه چند خانواده زبانی هستند، که یکی از آنها، خانواده بزرگ زبان های هند و اروپایی است. این زبان ها به چند خانواده کوچکتر تقسیم می شوند، که یکی از آنها، زبان های هندو ایرانی است. این شاخه، شامل زبان های هندی و ایرانی است.

زبان های ایرانی در دوره های مختلف، تحولات و دگرگونی هایی را پشت سر گذاشته است. مثلاً همه این زبان ها در دوره باستان ترکیبی بوده اند ولی به تدریج تحول یافته و صورت تحلیلی به خود گرفته اند.

«در زبان های ترکیبی، اسم و صفت و ضمیر در جمله در هفت یا هشت حالت نحوی صرف می شده است. این سه جزء کلام دارای سه شماره مفرد، تثنیه و جمع و سه جنس مذکر، مؤنث و خنثی بوده است. در زبان های تحلیلی صرف اسم، صفت و ضمیر کاملاً یا به میزان مهمی از میان رفته و روابط اجزاء جمله به وسیله حرف ربط و اضافه یا به حکم ترتیب واژه ها در جمله بیان می شود. زبان های ایرانی دوره باستان تماماً ترکیبی بوده اند. در دوره میانه، برخی از این زبان ها حالت ترکیبی خود را از دست داده، به صورت تحلیلی درآمدند و در دوره جدید، آنچه از زبان های ایرانی موجود است کمابیش تماماً تحلیلی به شمار می روند.»(صفوی، 1367، 19)

پس از فتح ایران توسط مسلمانان، ایرانیان با دو خط نسخ و کوفی که با خط آنان هم ریشه بود، (خط فارسی میانه یا پهلوی) آشنا شدند. از آنجا که خط فارسی میانه، نارسائی های متعدد داشت و خط عربی نسبت به خط فارسی میانه، آسان تر بود، خط عربی را مناسب تشخیص دادند. پذیرش کامل خط عربی از سوی ایرانیان، از قرن سوم بوده است و ایرانیان تا قرن هفتم هجری در این خط، تغییرات بسیاری داده و از آن پس، به نام خط فارسی مشهور شد و تاکنون مورد استفاده ایرانیان قرار دارد.

زبان عربی: زبان عربی از خانواده زبان های سامی است. این گروه از زبان ها را در ابتدا، تحت عنوان عام زبان های شرقی می شناختند. اولین بار، آگوست لودویک اشلوزر، نام سامی را به این زبان ها اطلاق کرد. این نام، منسوب به سام پسر نوح است که اشلوزر اعتقاد دارد اقوام ساکن بین النهرین تا عربستان و مدیترانه تا فرات از فرزندان سام هستند. (عبدالتواب، 1367، 33)

در مورد خاستگاه اصلی اقوام سامی، اختلاف وجود دارد ولی اکثر محققان، سرزمین اصلی آنان را عربستان و ربع الخالی می دانند، زیرا عربی بیشتر از سایر زبان ها، خصایص اصلی و مشترک لهجه های سامی را در خود حفظ کرده است.

از ویژگی های مهم و مشترک زبان های سامی، سه حرفی بودن اصل کلمات است. اعراب حتی کلمات معرب را نیز از سه حرف می ساختند. در این زبان ها، صامت ها ثابت هستند و معنای کلمات به مصوت ها ارتباط دارد:

مثلاً: فَعَلَ فُعِلَ فَعَّلَ فِعْلْ

یک دسته اوزان مزید نیز وجود دارد، که هر یک بر معنای خاصی از فعل دلالت می کند و این مسأله، در زبان های دیگر دیده نمی شود.

واژه ها در این زبان ها با یکدیگر ترکیب نمی شوند. مثلاً:

عربی فارسی انگلیسی

وصف = توصیف کرد descibe

در این زبان ها، هیچگاه مصوت ها با هم ترکیب نمی شوند، برخلاف زبان های هند و اروپایی، که این دسته کلمات در آنها یافت می شود، مثل کلمه (eau) در فرانسه یعنی آب (صفوی، 1367 ، 59)

زبان های سامی به گروههایی تقسیم می شوند که با هم تفاوت هایی نیز دارند. زبان آرامی، یکی از این زبان ها است، که در شمال عربستان تا نواحی شمال بین النهرین، مورد استفاده قوم بیابانگرد آرامی بوده است. همچنین در زبان های بابلی، آشوری، کنعانی، عبری و فینیفی و...

ساختمان اصلی فعل به یک صورت است. تقسیم زمانی فعل، تکامل نیافته و فقط به ماضی و مضارع تقسیم می شود. در این زبان ها، تنها مذکر و مؤنث وجود دارد و از خنثی، که در برخی زبان ها کهن هند و اروپایی به چشم می خورد، اثری نیست. عربی فصیح، که همان «العربیه الباقیه» در مقابل «العربیه البائده» است را، با مقداری تسامح همان لهجه قریش و حجاز دانسته اند. به دلیل این که، قالب الفاظ قرآن و اشعار جاهلی را، آن لهجه می دانند و نیز اعتقاد دارند که این لهجه، غنی ترین، پرمایه ترین و لطیف ترین لهجه های عربستان است. عربی فصیح زبانی است، که:

«نضجی نسبتا کامل یافته و از شمال جزیره العرب تا جنوب در جوار هزاران لهجه دیگر مورد استعمال بوده است و علی رغم مطالعات فراوان هنوز باید چون پدیده ای شگفت آور به آن نگریست.» (آذرنوش، 1354، 150)

نمودار شماره (1-1) جایگاه زبان عربی

زبان عربی در حال حاضر، زبان رسمی تعداد زیادی از کشورهای مسلمان با جمعیتی بیش از 200 میلیون نفر است و یکی از شش زبان رسمی سازمان ملل است (فارسی جزء این 6 زبان نیست) و تمامی مذاکرات رسمی این سازمان و سازمان های وابسته به آن، مثل: فائو، یونیسف، یونسکو و... شش زبان، از جمله عربی است و در بسیاری از دانشگاه های معتبر آمریکا واروپا به عنوان یک زبان زنده تدریس می شود.

تاثیر زبان فارسی بر زبان عربی: با نگاهی به کتب تاریخی اعم از تاریخ زبان ها، تاریخ ادبیات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی دو ملت ایرانی و عرب، مشاهده می شود که این دو قوم در تمامی دوره های تاریخی، تعاملی گاه بسیار نزدیک و تنگاتنگ داشته اند.

سرزمین بین النهرین، زمانی مسکن قوم غیرسامی بزرگی یعنی سومریان بوده و پس از مدتی، آکدیان در آنجا فرود آمدند و یکی از بزرگترین تمدن های سامی در بین النهرین شکل گرفت و آمیزشی شدید بین آنها ایجاد شد. در دوران هخامنشی، این حکومت، تمامی سرزمین های سامیان را تصرف کرد. در این زمان، تعداد زیادی از کلمات فارسی به ادبیات تلمودی راه یافتند و از راه ادبیات و دین یهود به سایر زبان های سامی نفوذ کرده است (مثل سریانی و مندایی).

روابط ایرانی ها با سامی ها، تقریبا در همه دوره ها وجود داشته و گروه عظیمی از کلمات در دوره های بعدی از راه پارسی باستان و پهلوی یا فارسی دری به زبان های آرامی راه یافته اند و برخی نیز از راه زبان های آرامی، به عربی راه یافته اند. در این رابطه لغت نامه ای وجود دارد که توسط تلگدی تنظیم شده است. وی با مطالعه ادبیات تلمودی، واژه های فارسی آن را استخراج کرده وعلاوه بر آن، به وجود کلمه فارسی در سایر زبان های سامی نیز اشاره کرده است. بعضی از این لغات در اینجا ذکر می شود: (آذرنوش، 1354، 127-115)

جدول شماره (2-1) کلمات فارسی در زبان های سامی

تاثیر زبان فارسی بر زبان عربی جاهلی را، در اشعار جاهلی و کلمات فارسی به کار رفته در آنها و همچنین در امور اجتماعی و فرهنگی می توان مشاهده کرد. در زمینه امور کشاورزی، کلمات: بستان، کرده، مالق (وسیله مسطح کردن زمین)، سرقین (کود)، بیدر و انبار و...

در زمینه تجارت: قیروان (کاروان)، داتق (دانگ).

در اسامی مربوط به وسایل فلزی: فولاد، زرد (زره)، کوره، سندان.

در انواع پارچه و لباس: دیباج، قبا شوذر، کتان

موسیقی: صنج، بربط، سرنای، نای، زیر و بم.

تاثیر ایرانیان منحصر به این امور نبوده و در امور فرهنگی، اجتماعی، تجاری و نظامی و نیز در دربار پادشاهان عرب، نشانه هایی از تاثیر فرهنگ و زبان ایرانی مشاهده می شود. البته مرکز این تاثیر و ارتباط، حیره بوده ولی منحصر به آنجا نبوده است.

آداب مربوط به دربار شاهان ایرانی در دربار شاهان و ملوک حیره نیز جریان داشت و الفاظ مربوط به این امور نیز انتقال یافته بود، مثل : تاج، درابنه (دربان و حاجب) و قهرمان.

در امور نظامی، اسامی سپاه و نیز اسم هایی مثل دو سر وجود داشته است.

دیگر الفاظ و اسامی مثل: صولجان (چوگان)، دست (یک دور بازی نرد و شطرنج) قابوس (کاووس)، بسطام، دختنوس (دخت نوش)، مجوس، زندقه (زیدان، 1992).

این موضع تقریبا درهمه زمان ها وجود داشته و بسیاری براین عقیده اند که عرب از زبان فارسی بیشتر لغت گرفته است تا از سایر ملل، به همین دلیل، ائمه لغت عرب، هرگاه در اصل لغتی تردید کنند که از کجاست، آن را از لغات فارسی دانند. (بهار، 1372، 232)

جرجی زیدان نیز همین عقیده را ابراز می کند و به عنوان مثال کلمات: مسک، عنبر، نرجس، بنفش، قرنفل، سمور، سنجاب، دیباج، خز، سندس و... را فارسی می داند. (زیدان، 1992، 38)

کتاب های زیادی از زبان فارسی به عربی ترجمه شده است، مثل: حکایت بهرام جور، شاهنامه فردوسی، قصه رستم و اسفندیار، وصیت اردشیر و کتاب درسیره انوشیروان (شکیب انصاری، 1379، 126)

درحال حاضر نیز کلمات فارسی بسیاری درعربی استفاده می شود. از آن جمله: البخت، بخت، البازرکان، بازرگان، البقشیش: بخشش و انعام، البوتقه: بوته، الشاکوش: چکش، الشاروف: جارو، العصرونیه: عصرانه، النیروز: نوروز، البیمارستان. بیمارستان (خاقانی، 1377، 259-246)

در زمینه ترجمه نیز درعصر حاضر، کتاب های بسیاری از فارسی به عربی ترجمه شده است. مانند: گلستان سعدی، رباعیات خیام، قابوسنامه، دیوان حافظ، بهارستان جامی، غزلیات شهریار، قابوسنامه، سیاستنامه و... (شکیب انصاری، 1379، 128-127)

بنابر یکی از خصوصیات زبان عربی، که تعریب یعنی عربی کردن لغات غیرعربی است، ازبعضی از کلمات فارسی، فعل نیز ساخته شده است. مثل: تکوسج از کوسه فارسی و مک از مکیدن فارسی و ... کلمات فارسی وارد شده در زبان عربی درمجموعه هایی گردآوری شده است که بیشترین حجم این واژه ها در یکی از این کتاب ها، بالغ بر سه هزار واژه فارسی راه یافته در زبان عربی است.(امام شوشتری، محمدعلی، فرهنگ واژه های فارسی در زبان عربی، تهران 1347)

تأثیر زبان عربی برفارسی: زبان فارسی پس از زبان عربی، دومین زبان عالم اسلام است و بیشترین پیوند را درطول تاریخ با زبان عربی داشته است. قبل از اسلام، ایرانیان با اعراب، ارتباط سیاسی، فرهنگی، تجاری و حتی دینی داشتند و از این راه، بر فرهنگ و زبان عربی تأثیرات شگرفی به جا گذاشتند. اما پس از اسلام و ورود اسلام به ایران، ایرانیان با پذیرش دین جدید، زبان این دین رانیز پذیرفتند.

کتابهای تاریخی گویاست که ایرانیان نه تنها درمقابل این زبان، مقاومت نکردند بلکه برای آن، زبان دین اسلام و قرآن بود، برای آن قداستی قائل بودند و آن را یاد گرفته و رواج دادند. همین مسأله درمورد زبان فارسی در هند و آسیای صغیر در مورد زبان فارسی مشاهده می شود. مردم هند که پس از حمله سلطان محمود غزنوی توسط دانشمندان و علمای ایرانی مسلمان شدند برای فهم و آموختن زبان فارسی، فرهنگهایی را تألیف کردند. از جمله: «شرفنامه معیری» تألیف ابراهیم قوام معیری تألیف شده درسال های 849-832 ق و دارای نه هزار واژه فارسی است.

بهارعجم: تألیف رای تیک چند، متخلص به بهار: این کتاب همراه با شواهد شعری است و به سال 1152 هجری تألیف شده است. همچنین مردم آسیای صغیر (ترکیه فعلی) نیز پس از حمله مغول به ایران و مهاجرت علمای ایرانی و دانشمندان دین به این بلاد، مسلمان شدند و به زبان فارسی نیز علاقه مندشده و واژه نامه هایی از زبان فارسی به ترکی، تدوین کردند. ازجمله:

«صحاح العجم» تألیف هندوشاه پسر سنجر نخجوانی به سال 730 ق. لسان العجم یا نوال الفضلا» معروف به فرهنگ شعوری به سال 1075ه.ق تألیف شده است (چراغی، 1371، 39)

زبان عربی درابعاد مختلف درفارسی تأثیر گذاشته است. بسیاری ازشاعران مشهور عرب دراصل، ایرانی و فارسی زبان بوده اند و در سرودن شعر عربی به پایه شاعران عرب رسیده اند. ازجمله آنها زیادبن جابربن عمر، معروف به زیاد اعجم است که به دلیل این که عربی را به لهجه فارسی صحبت می کرد، او را به این نام خوانده اند، وی در زمان امویان می زیسته و با فرزدق، مهاجات داشته است.

اسماعیل بن یسار نسایی، که شاعر خاندان زبیر بود، به عبدالملک مروان پیوست. وی پیوسته در اشعارش به ایرانی بودن خود، افتخار می کرد.

همچنین، موسوی شهوات، ابن میاده، ابوالعباس اعمی که در دوران بنی امیه می زیسته اند و در دربار آنان، شعر می گفته اند. از آن زمان، نام های عربی نیز دربین ایرانیان رواج یافت و درمواردی، کنیه و لقب دراسماء ایرانیان مشاهده می شود. ازجمله بزرگان قراء قرآن نیز ایرانی بودند. مثل: نافع، ابوعمر، علی بن حمزه معروف به کسایی (تویسرکانی، 1350، 31)

سیبویه اولین کسی است که نحو عربی را به صورت علمی مستقل، تدوین کرد. «الکتاب» نامی است که برکتاب نحو سیبویه اطلاق شد و در دوره های بعد شروحی برآن نگاشته شد. وی زعامت مکتب بصره را، درنحو به نام خود، رقم زد.

علی بن حمزه کسایی که از قراء سبعه بوده است و معاصر با سیبویه، زعامت مکتب کوفه را عهده دار بود. این دو مکتب از مهمترین مکاتب درصرف و نحو و لغت است. از دیگر نحویان مشهور، فراء و ابن سکیت اهوازی هستند، که همه این اشخاص ایرانی اند.

از لغویان مشهور عربی، ابوحاتم سبحستانی را می توان نام برد.

ابن مقفع، اولین شخصی است که کتاب های مختلف را درزمینه تاریخ، فلسفه و ادب زبان پهلوی به عربی ترجمه کرد. از مشهورترین آنها، کلیه و دمنه است.

دررشته های مختلف علم و ادب، از شخصیت های الریحانی، جعفر بن محمد (المسالک و الممالک) ابن سهل، ابن ماسویه، ابوعلی استرآبادی، نیز می توان یادکرد. (توسیرکانی، 1350، 78-75)

علاوه برآثاری که دانشمندان ایرانی در زمینه های مختلف به زبان عربی به رشته تحریر درآوردند و اکثرا این آثار درموضوع مربوطه، هنوز به عنوان مراجع دست اول به حساب می آیند. نویسندگان ، ادبا و علمای فارسی زبان، که آثار جاودانه و منحصر به فرد خود را به یک فارسی نگاشته اند، و تحت تأثیر شدید زبان عربی قرارگرفته اند. از جمله، تاریخ بیهقی، جهانگشای جوینی، گلستان سعدی، اشعار مولانا، اشعار حافظ وبسیاری دیگر، که بدون دانستن معنای لغات عربی و در بسیاری از موارد، بدون آشنایی با ساختار جملات و عبارت های عربی، فهم آنها ممکن نیست. برای نمونه به این چند جمله توجه کنید:

«در سلک اکابر وزرای عظام و اعاظم فضلای لازم الاقدام سمت انتظام داشت، و دراین ایام دولت و امثال واوان وزارت و استقلال رایت جود و سخاوت برافراشت.» (خواندمیر، 1317، 78)

که به غیر از فعل ها، تمامی کلمات عربی است. و یا در غزل های حافظ، در ده غزل اول دیوان او، که بالغ بر 78 بیت است. 322 واژه عربی وجود دارد. و در ده غزل اول دیوان شمس تبریزی که 119 بیت است، 421 کلمه عربی دیده می شود. در یکصد سطر اول گلستان سعدی (دیباچه) 372 واژه عربی به کاررفته است. (چراغی، 1371، 40)

کاربرد کلمات عربی در زبان فارسی درفاصله قرن چهارم تا هشتم، سیر صعودی داشته است.

«دردوره فرمانروایی سامانیان (389-0261) کاربرد این واژه ها بین 5تا ده درصد بود. و پس از آن، واژگان عربی به حدی فزونی یافت که درنیمه قرن 4نیمه اول قرن پنجم هجری میزان آن به 50 درصد و در نیمه دوم قرن پنجم و قرن ششم و هفتم و هشتم به 80 درصد افزایش یافت.» (بهار، 1369، 275و 57)

ورود کلمات عربی به زبان فارسی تا حدود زیادی به توانایی های زبان فارسی افزوده است و زبان فارسی از نظر واژگان برای بیان مفاهیم، وسعت زیادی یافته است.

علاوه بر واژگان عربی، بسیاری از موارد، جملات و عبارت های عربی و قواعد نحوی نیز تا به امروز در زبان فارسی استعمال دارد. مثل مطابقه صفت و موصوف از نظر مذکور و مونث بودن.

«مطابقه صفت و موصوف از خصایص عرب است و درفارسی هیچ وقت چنین قاعده ای معمول نبوده جز درمیان متقدمین قرن ششم، که نثر فارسی سخت تحت تأثیر زبان عربی بوده است،جسته جسته این معنی دیده می شود و بار اول درچهار مقاله عروضی، دیده شده است. مثل: ملوک ماضیه، قرون خالیه و ...» (فرشید ورد، 1367، 23) امروزه نیز به این استعمال دیده می شود. مثل: قوه قضائیه، قوه مجریه، امور خارجه و قرون وسطی و...

اسم فاعل و مفعول در باب های مختلف به وفور در فارسی استفاده می شود.

اسم فاعل: منشی، مونس، مجری، آجل، متصور، متمادی و...

اسم مفعول: منظم، معین، مدعو، مقتدا، محتوا

اسم مکان وزمان: معبر، مجرا ، محل، مدار و...

صفت مشبهه و صیغه مبالغه: بدیع، خشن، شجاع، علامه، رزاق، صبور

انواع مصدر: شکوی، شکایت، حرمان، حرمه، سخاوه، هیجان، بقا، امضا، تجزیه، مساواه، استقامه، انزوا.

مصدر نوع و مره: ضربه، لحظه، جلسه

مصدر میمی: مذهب، مسلک، محبت

اسم مصدر: عطاء، کلام

مصدر صناعی: معذوریت، انسانیت، هویت، عمومیت

قاعده ساخت مصدر صناعی در مواردی که درکلمات فارسی هم به کار رفته، مثل: دوئیت، منیت و...

باب های مختلف ثلاثی مزید در بعضی کلمات به همان معنای اصلی، که در عربی به کار می رود، در فارسی استفاده می شود:

تفعیل: تکثیر، تقویض مفاعله: مجادله

تفاعل: تضارب، تناسب و تمارض، انفعال: انهدام

استفعال: استغفار و استعلام، تفعل: تنزل، تکثر

تفعلل: تزلزل، افعلال: اطمینان

انواع جمع های عربی در فارسی: فرامین، سجایا، مراتب، فلاسفه، اصحاب، اغذیه، قضاه، کفار، محصلین، معلمین ، برکات، خیل، قوم، طرفین.

بعضی از کلمات فارسی نیز براساس قواعد جمع عربی، جمع بسته شده اند: دراویش، بساتین، بنادر، میادین و... بسیاری از کلمات عربی در فارسی، در واقع ریشه آنها عربی است و فارسی زبانان بر اساس قواعد عربی، خود از آنها کلمه ساخته اند، که این کلمات در عربی به معنای دیگر به کار می روند یا اصلاً چنین کلمه ای در زبان عربی استفاده نمی شود. مثل: تعمیر، تحکیم، رشاء، جبون، موسوم، مقروض، افلیج و از کلمات فارسی در بعضی موارد با وزن عربی، کلمه جدید ساخته شده است. نزاکت از (نازک)، ممهور (مهر) فیال (فیل) (فرشیدورد، 1367).

بزرگان و متولیان زبان و ادب فارسی، تداخل زبان فارسی و عربی و ورود کلمات عربی به فارسی را پدیده ای منفی دانسته اند. حتی فردوسی، که کتاب «شاهنامه» او، از منابع فارسی سره به حساب می آید، برخلاف آنچه برخی می پندارند، سرستیز با زبان عربی و تداخل آن با فارسی نداشته است و این واقعیت را، که بسیاری از کلمات عربی جزیی از زبان فارسی شده است و برتوانایی آن افزوده، پذیرفته بوده است.

«در شاهنامه فردوسی، 706 واژه عربی غیرمکرر به کار رفته که جمع آنها به 8938 واژه بالغ شده است. بعضی از این کلمات، از این قبیلند: هزیمت، حمله، قلب، تشویر، نفور و... (سبحانی، 1372، 166)

محمد تقی بهار در «سبک شناسی» می گوید: «برای برخی از این کلمات عربی، مترادفات فارسی بسیاری وجود دارد، مثلاً واژه حرب عربی، در زبان فارسی دارای معادل هاست، رزم، پیکار، کارزار، نبرد، آوی ژ و...) اما با این همه، ایرانیان به کاربرد کلمه حرب تمایل بیشتری نشان دادند: مانند: این شعر ابوالفرج رونی:

میل تو به حربگاه فزون است

از میل طفیلیان به مهمانی

و نیز لغت صعب: زفت، دشخوار، ترساننده و غیره، مثل این شعر عنصری:

اگر چه صعب ترین آتش آتش سقر است

سقر مر آتش خشم تو را کند شرری»

(بهار، 1361، 262)

یا حافظ می گوید:

اگر چه عرض هنر پیش یار بی ادبی است

زبان خموش و لیکن دهان پر از عربی است

در حال حاضر نیز کلمات بسیار زیادی که از زبان عربی گرفته شده است، درکتاب ها، مکالمات روزمره رادیو، تلویزیون و... به کار گرفته می شود که به صورت مدون یک فرهنگ لغت واژه های عربی در فارسی معاصر که به حدود هفت هزار واژه می رسد، در خود جای داده است. (رازی، فریده، فرهنگی عربی در فارسی معاصر، چاپ اول، تهران 1366، نشر مرکز)

بسیاری از مفاهیم زبان فارسی با کمک لغات عربی بیان می شوند و چنانچه نویسنده ای بخواهد در تمام نوشته های خود، از لغات فارسی استفاده کند، خواننده بسیاری از مطالب متوجه نمی شود.

به عنوان مثال: جمله زیر از کلمات فارسی تشکیل شده است: «شیوه درست نوشتن چیست و نوآموز چگونه باید قلم به دست گیرد؟- (باید گردش خامه در روی پرهونی باشد، که رخش آن ارش و هنترون آن آرنج باشد

به معنای (باید گردش قلم در روی دایره ای باشد که شعاع آن دایره ارش باشد و مرکز آن دایره آرنج).» (علوی مقدم، 1377، 24)

گاهی در فارسی جملاتی استفاده می کنیم، که تمام کلمات آن عربی است:

«استعمال دخانیات اکیداً ممنوع» و «ورود افراد متفرقه مطلقاً ممنوع».

یا درصد بالایی از کلماتی که در یک جمله به کار می رود، عربی است ولی آنچنان این مسأله عادی شده که هیچ گاه توجه خواننده یا گوینده را جلب نمی کند، حتی افراد بی سواد نیز معنای این کلمات و اصطلاحات عربی را درک می کنند.

مستر فرای در کتاب «میراث باستانی ایران» درباره ورود واژه های عربی به زبان فارسی و تأثیرات و اشتراکات آن، تحت عنوان آغاز زندگی نوین ایران، چنین می گوید:

«در برخی از فرهنگها، زبان بیشتر از دین یا جامعه، در ادامه یافتن یا بر جای مانده آن فرهنگ اهمیت دارد و این اصل با فرهنگ کشور ایران، راست می آید. بسیاری از واژه های عربی در فارسی نوین جای گرفته که این زبان را از نظر ادبیات نیرویی خاص بخشیده و آن را جهانگیر نموده است و این برتری را در زبان پهلوی (فارسی قدیم) نمی توان یافت، به راستی که عربی، فارسی نوین را توانگر ساخته است و آن را توانای پدید آوردن ادبیاتی شکوفان به ویژه در سرودن شعر ساخت، چنانکه شعر فارسی در پایان قرون وسطی به اوج زیبایی و لطف رسید، فارسی نوین راهی دیگر پیش گرفت که قافله سالار آن، گروهی از مسلمانان ایرانی بودند، آنها در ادبیات عرب دست داشتند و نیز به زبان مادری خویش بسیار دلبسته بودند.» (وکیلی 1377، 134) خط فارسی نیز که از خط عربی گرفته شده است علاوه بر آنکه حافظ میراث قرن های متمادی ادبی و علمی ایرانی و اسلامی است، ارتباط فرهنگی و مذهبی ما را با کشورهای اسلامی حفظ می کند، این شباهت خطی به ما کمک می کند از طریق دیدن و دقت، معانی بسیاری از جملات که به این خط نوشته شده خصوصاً عربی که اشتراک لفظی بسیاری را با فارسی دارد، دریافت.

منابع:

آذرنوش، آذرتاش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی. تهران 1374.

بهار، محمد تقی، سبک شناسی ج 1 و 2، انتشارات امیرکبیر، تهران 1369.

بهار، محمد تقی. سبک شناسی، ج 3، انتشارات امیرکبیر، تهران 1373.

تویسرکانی، قاسم، زبان تازی در میان ایرانیان، تهران 1350.

چراغی، علی، آموزش عربی ضرورت زبان فارسی، رشد آموزش معارف اسلامی، شماره 24.

خاقانی، محمد، فرهنگ رسانه، تهران 1377.

خواندمیر، غیاث الدین بن همام الدین، دستورالوزارء. تهران 1317، چاپ اقبال.

زندی، بهمن، درآمدی بر آواشناسی زبان عربی و تجوید قرآن، مشهد 1374، چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی.

زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغه العربیه، بیروت 1992، دارالمکتبه الحیاه.

شکیب الانصاری، محمود، «الترجمه و التعریب»، فصلنامه علمی و تحقیقی زبان و علوم قرآن. سال اول 1379، شماره 1 و 2، دانشگاه اهواز.

صفوی، کوروش، نگاهی به پیشینه زبان فارسی، تهران 1367، چاپ اول.

عبدالتواب،رمضان، مباحثی در فقه اللغه و زبان شناسی عربی (حمیدرضا شیخی)، مشهد 1367، انتشارات آستان قدس.

علوی مقدم، سید محمد،نگاهی به لغات بیگانه در فارسی، شماره 142 کیهان فرهنگی، 1377.

فرشید ورد، خسرو، عربی در فارسی، 1367، چاپ پنجم .

وکیلی، نازنین ارتباط درس عربی با فارسی، مجموعه مقالات نخستین همایش زبان عربی، تهران 1377، دفتر چاپ و توزیع کتاب های درسی.

سبحانی، توفیق، تاریخ ادبیات فارسی، تهران 1372، انتشارات دانشگاه پیام نور.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان