همان گونه که از عنوان مقاله برمی آید؛ «روند تاریخی رسالةالطیرها»؛ نویسنده درصدد است که سیری از نوشته های منظوم و منثور در این موضوع را معرفی کند. رساله ها و کتاب هایی که بعضی صبغه فلسفی و بعضی صبغه عرفانی دارند و راه سلوک را می نمایانند. نباید ناگفته گذاشت که در برخی آثار از حضور پرندگان (طیور) می توان برداشت اجتماعی و سیاسی کرد.
باعنایت به تمثیل روح و پرنده، در گروهی از رسالةالطیرها، پرنده همان روح است. به این سبب نویسنده سعی کرده به طور شتابناک جریان ورود روح در عرصه انسان شناسی را باز نماید.
الف) عناصر اولیه در میان اقوام بدوی، بسیار ساده و جالب توجه است. بدوی ها حتی برای غیرجانداران نیز قایل به نوعی قوای مرموز، روح و روان بودند. براساس تحقیقات باستان شناسان، انسان های اولیه حتی برای مردگان نیز معتقد به قوای پیچیده ای بودند، که با مردن یک فرد، آن شخص نه تنها صحفه زندگیش بسته و پیچیده نخواهد شد بلکه در انجام بسیاری از کارها، از زندگان تواناترند.
با غور و بررسی در آثار زندگی انسان های اولیه، این نکته به دست می آید:
آنها برای انسان، قایل به روحند اما هویت مشخص و شناخته شده ای برای آن، نمی دانند.
ب) شکل پیشرفته تر اعتقادات بشری در مورد انسان و ابعاد وجودیش، به مصریان قدیم برمی گردد. آنان به موجودی روحانی موسوم به بع )Ba( ایمان داشتند، با بدن پرنده و سرانسان، که در روی قلب یا شکم او قراردارد و در دم واپسین، بر فراز جسد میت پرواز می کند. لیکن، چون آن روح را با جسد، علاقه و محبت است؛بعد از مرگ، دوباره با شوق و ولع بسیار برمی گردد، در حالی که همان علاقه قدیم، به خوردنی و آشامیدنی هنوز در وجود او باقی است. در همان حال، مصریان به روح دیگری نیز اعتقاد داشتند. موسوم به کع )Ka( که مظهر قوای دماغی شخص و منبع حرکات و تفکرات آدمی است و او را دو بازوست، که از هر دو طرف، دراز کرده و روحی، ثانوی است که مانند روان اولی، در خدمت بدن است و این است موجودی روحانی که به گمان ایشان بعد از مرگ، درون مجسمه شخص میت که پهلوی کالبد او دفن می کرده اند، می رفته است و حوادث و خاطرات عمر گذشته او را، که بر دیوار گورها نقش و تصویر کرده اند، پیوسته تماشا می کند. به ظاهر، روح «کع» با روان «بع» به کلی از یکدیگر متمایز و جدا بوده اند. آن را، گاهی به صورت دو بازوی انسانی نشان می داده اند، که از هر طرف، گشاده و مرغی در وسط آنها قراردارد. این مرغ، نشان روح «بع» بوده است که از بدن خارج شده و پرواز کرده، به آسمان صعود می کند و آن را «ایخو» نیز نامیده اند و برابر این روح علوی، یک روح سفلی وجود دارد که آن را «سایه آدمی» خایبیت می دانسته اند، یعنی «قالب مثالی» (همزاد) که همه جا با انسان، همراه و لاینفک از اوست». (20/ص 58)
در واقع در این مرحله، مصریان همچون سابق برانسان قایل به روحند، اما به هویتی که، تا حدودی مشخص و شناخته شده است. در این مرحله، تشبیه روح و روان به مرغ، مبین این مطلب است که آنها برای نفس انسان، اهمیت مافوق جسم و جسد، قایل هستند، بخصوص که برای آن، جنبه علوی و آسمانی هم در نظر می گرفتند.
ج) سومین مرحله، مربوط به عصر ودایی است، که یکی از عالی ترین اندیشه های بشری در اوپانیشادها، متجلی شده است. «در این کتاب، از نفس ناطق به آتمسن، تعبیر کرده و از روح و روان آدمی و روح کیهانی یا «جان جهان» به پارامتمن. و بر این اعتقاد است که این دو شی ء واحدند و جدایی ندارند و در زبان او پانیشادها به این معنی، به عبارت سانسکریت «تت توم اسی» تعبیر شده، یعنی «تواویی». به عبارت دیگر روح کلی، که به تمامی (ملأ) است، همان روح فردی انسانی است که از آن، قوای عاقل و دراک به ظهور آمده است و هیچ بینونت و جدایی، مابین آن دو وجود ندارد و می توان گفت که بر همه یعنی وجه کلی عیانی، و آتمن، یعنی روح نهانی، هر دو همان نفس قدسی و حقیقت نهایی اند که از آن به «برهمن- آتمن» تعبیر کنند و در مقام ظاهر و باطن، هر دو یکی هستند.» (20/ص 151)
در این مرحله برای انسان، قایل به روح مقدسی هستند که با روح کلی پیوند خورده است. پیوند این دو روح و ارتباط آن دو با هم، علی رغم فاصله افتادن جسم، گام اول در اندیشه رساله الطیر هاست. این مدعا در دوره بعد و میان اندیشمندان یونانی، شکل کامل تری می گیرد.
د) در یونان، اولین شکل تکامل یافته این اندیشه، در افکار دانشمندانی نظیر پارمنیدس و افلاطون متجلی می شود. «نخستین حکیمی که در یونان، داستان پرواز روح را نقل کرد، پارمنیدس است. او در مقدمه کتابش، حکایت از معراج روحانی خود، کرده است. در این کتاب، خود را سوار بر اسب که گویا بالدار نیز بوده است، تصور کرده و هرجایی که وی آرزو می کرده، می توانسته همراه با این مرکب، سیر کند.» (5/ صص 284و 286)
اما افلاطون، حکیم و دانشمند یونانی، واقعی تر و دقیق تر از پارمنیدس، وارد بحث روح انسان شده و آن را از مقوله ای دیگر می داند: وقتی که قبول کردیم که آنچه حرکتش از خودش است، جاویدان و فناناپذیر است، در این صورت، نباید شرم داشته باشیم از این که به صراحت بگوییم همین خود، ذات و ماهیت روح است. چه هر چیزی که از خارج حرکت داده می شود، فاقد روح است اما چیزی که از درون خودش و از خودش به حرکت می آید دارای روح است. زیرا ماهیت روح در همین است. اما اگر حقیقت از این قرار باشد که جز روح، هیچ چیز دیگری وجود ندارد که حرکتش از خودش باشد، در این صورت، چاره ای نمی ماند جز این که، روح بالضروره ازلی و ابدی باشد. درباره جاودانی روح، همین مقدار که گفتیم کافی است. اما برای تشریح ماهیت روح، به یک بیان خدایی و بسیار مفصل احتیاج است. ما با یک بیان بشری و مختصری، فقط می توانیم تشبیهی از آن به دست دهیم و به همین قناعت می کنیم:
می گویند روح به نیروی متحد یک اسب بالدار ارابه و ارابه ران، شبیه است. اسب ها و ارابه رانان خدایان هم خوبند و هم اصیل، در حالی که در مورد دیگران این طور نیست بلکه بعضی اصیل است و بعضی نه. اما در مورد ما انسان ها، اولاً دو اسب به ارابه بسته شده و ثانیاً یکی از اسب ها، خوب و اصیل است و اسب دیگر، برخلاف آن. و از این رو، ارابه راندن ما، کاری است بس دشوار» (18/ص 218)
در ادامه کلام، افلاطون معتقد است «اولاً پروبال، چون جسم سنگین را بالا می برد از این جهت، به جسم انسان تعلق گرفته. ثانیاً در میان اجزای بدن، پروبال، بیشتر از قسمت های دیگر، از چیزهای خدایی بهره دارد.» (18/ص 219)
و) اما کامل ترین شکل تصور روحانی و علوی، بعد دوم انسان در میان مسلمانان به طرز بدیلی پدید آمد. «ابن سینا، اولین کسی است که معراج روح را، از عالم خاک به سوی افلاک، در مرز پرواز مرغ و عبور از کوهها بیان کرده است.»(4/ص 353) و چنان که پیداست، دو اثر مهم وی: «قصیده عینیه» و «رساله الطیر» از زمره اولین رساله الطیرها، میان مسلمانان است. قصیده های عینیه وی، با این مضمون شروع می شود که نفس انسان به صورت مرغی از جایگاه رفیع، که همان مقام علوی است به سوی انسان هبوط می کند و گرفتار جسد، نقش پرنده ای در زندان را بازی می کند این قصیده که تا بیست و یک بیت از آن را، نقل کرده اند، با این بیت شروع می شود:
هبطت الیک من المحل الارفع
و رقاء ذات تعزز و تمنع (14/ص 44)
برخی معتقدند ابن سینا در این منظومه خود از «باب الحمامه المطوقه» کلیله و دمنه وام گرفته است. (نک:14/ص 44) که در این مقاله آن را نقد و بررسی خواهیم نمود.
پس از ابن سینا (متوفی 428 ه.ق) افراد دیگری نیز به بیانات مختلف، به شرح و توضیح داستان مرغان پرداختند، که از آن جمله اند: عین القضات همدانی (10/ص 46) (مقتول 525ه.ق)، احمد غزالی (وفات 520ه.ق) برادر امام محمد غزالی است که ظاهراً آنچه برادرش محمد به عربی نوشته، وی به فارسی ترجمه کرده است. فرد عمده دیگری که تقریباً در تمام دست نوشته هایش به صورت سمبلیک، از پرواز و پرنده وآ یات الهی قرآن بهره گرفته است، شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی (10/ص 46) (متوفی 586ه.ق) است. وی به ترجمه رساله الطیر ابن سینا پرداخته و هم گویی اینکه، این رساله را ناکافی می دانسته، به شرح و بسط آن در مقاله و رساله ای مجزا پرداخته و با رنگ و لعاب دیگری، به نمایش گذاشته است. رساله های او نظیر «عقل سرخ»، «قصه القربه» و «صدای بال سیمرغ» وی، از این جمله اند. از دیگر این رساله ها، رساله الطیر بیهقی ابوالحسن علی بن زید معروف به ابن فندق (6/ص 68) (وفات 565ه.ق) و لسان الطیر امیر علی نوائی متخلص به فانی (وفات 906ه.ق) به زبان ترکی جغتایی را می توان نام برد (6/ص 68 و نیز نک: 14/ص 50) همینطور دکتر محمد جواد مشکور در مقدمه منطق الطیر عطار، معتقد است: در قرن پنجم پیش از میلاد، اریستوفانس (380-448ق.م) کمدی نویس معروف یونانی، نمایشنامه ای به نام «مرغان» نوشته که موضوع آن، سفر اهالی شهر آینه با مرغان، به پیشوایی هدهد برای بنای شهری است. علاوه بر آن، از منطق الطیر خاقانی نام برده و معتقد است که حاجی خلیفه در «کشف الظنون» نیز از برخی منطق الطیرهای دیگر نام برده است.(4/صص 51-53)
نویسنده «رمز داستان های رمزی» معتقد است در« عبهر العاشقین» روزبهان بقلی نیز، نمونه های متعدد از رساله الطیر می توان نشان داد.(4/ص 352)
دراین مقاله، فرصت آن نیست که به تک تک رساله الطیرها بپردازیم پس به مهمترین این رساله الطیرها پرداخته، آنها را با هم مقایسه و بررسی خواهیم کرد:
ابن سینا و باب الحمامه المطوقه
از آنجایی که، ابن سینا اولین فردی است که دربین مسلمانان، سخن از پرواز و سفر پرندگان را درتمثیل به کار برده است. و ازطرفی جان را، به کبوتر تشبیه کرده است، برخی بر این باورند که تمثیل سفر مرغان وی، برگرفته از حکایت «باب الحمامه المطوقه» کلیله و دمنه است (17/صص 5و 6 و نیز نک: 14/ص 44) که این اشتباه است. به نظر می رسد وجه شبه این هر دو اولاً اجتماع پرندگان، ثانیاً: کبوتر بودن هر دو پرنده و ثالثاً: تلاش برای رهایی از یک گرفتاری است اما اینها، دلایل ضعیفی برای پیوند این دو است.
دلایلم به این ترتیب است:اولاً «کلیله و دمنه»، کتابی از زبان حیوانات است که اتفاقاً بخشی از آن درمورد جریانی است که کبوترانی گرفتار دام می شوند. درواقع، هدف نگارنده بازکردن بابی بوده است درزمینه تعاون، نه درزمینه پرواز. حال، اینجا به طور اخض در مورد کبوتر نیست. پس هدف، بیان فواید همکاری و تعاون است و این خود، دلیل دوم را هم دربرمی گیرد. که دراساس، هدف کلیله و دمنه، چیز دیگر بوده است و منظور رساله الطیرها هم چیز دیگری است. از طرف دیگر، یک شباهت ظاهری، دلیل منطقی و خوبی نمی تواند براین مدعا باشد. شباهت ظاهری درلفظ (حمامه = کبوتر) و (ورقاء= کبوتر) حمامه درکلیله و دمنه و ورقاء در «قصیده عینیه» ابن سیناست. «کلیله ودمنه» اثر ادبی و «قصیده عینیه» و «رساله الطیر» ابن سینا، کلامی فلسفی است. ابن سینا،اولین کسی است که معراج روح را، ازعالم خاک به سوی افلاک، دررمز پرواز مرغ و عبور او از کوهها، بیان کرده است.
آغاز قصیده عینیه او با این بیت است:
هبطت الیک من المحل لارفع
و رقاء ذات تعزز و تمنع
ابن سینا، تعلق نفس ناطقه به بدن را، طیری تشبیه می کند که از نوع ورقاء (کبوتر) است ومرغان آزاد، حکما هستند که به سبب تعلیم حکمت، نفس را از قفس رهایی می بخشند و هشت کوه، عبارت است از افلاک سیارات فلک و ثوابت. مرغان زیبای لطیف، منظر نفوس مفارقه اند و شاه بزرگ عقل است که منتهای سیر اهل حکمت و فلاسفه به شمار است و غایب آمال این دسته، اتصال به اوست و این تأویلات، از شرح عمربن سهلان ساوی بر رساله الطیر ابو علی مستفاد می شود. (14/ص 43)
نکته جالبی که بیان آن، خالی ازلطف نیست، نظر مترجم «رساله اصخویه» ابن سیناست:
«و اما رساله الطیر حی بن یقظان» به نظر ما، ارتباطی به تصوف ندارد و رساله نخستین،، بیان لغو گونه است درتعلق نفس به بدن و تعلیم طریق به جهت خلاص و رهایی آن از قفس قالب و مضمون آن با قصیده عینیه، تفاوتی ندارد و این مطلب از مسایلی نیست که مختص به صوفیه باشد، هرچند که تمثیل نفس به مرغ و بدن به قفس، دراشعار شعرای متصوفه مورد استفاده قرارگرفته و از آن مضامین مؤثر و دلنشین ساخته اند. همچنین رساله حی بن یقضان که مشتمل است بر سیر درمراتب نفس و قوای آن و تمثیل هر یک به صورتی محسوس، بی گمان در «رساله سیر العباد» از حکیم سنایی و «مصباح الارواح» از اوحدالدین کرمانی، یا شمس الدین محمد بن ایلطان بردسیری کرمانی، مؤثر افتاده و زمینه این هر دوکتاب مأخوذ است از رساله حی بن یقظان. ولی موضوع سخن ابن سینا درتمثیل مراتب و قوای نفس و این که کمال انسانی دراتصال به عقل فعال است، از جمله اصول و مبانی حکمت است، نه تصوف (1/ص 92).» باری به هر جهت، مترجم برعقیده خود درحکمی بودن این مثل از ابن سینا پافشاری می کند.
شیخ شهاب الدین سهروردی
بسیاری از مفاهیم و موضوعات راز آمیز عطار در«منطق الطیر» و استفاده وسیع پرندگان در وادی های مختلف و جست وجو و رویارویی با سیمرغ، درحقیقت نخستین بار درآثار رمزی شیخ اشراق به میان آمده است. هرچند، که سهروردی نیز درطرح آنها، مخترع و مبدع نیست و قبل از او هم، به نوعی و نحوی ودیگر درآثار غزالی و ابن سینا و ابن طفیل و دیگران، از آنها سخن رانده شده است.
شیخ اشراق هم به قالب داستانی و خلق شخصیت ها و قهرمانان و استفاده رمزی از نمادهای زبانی و بیانی برعطار و مولانا ودیگران اثر گذاشته است و هم از جهت گسترش و تعمیق حوزه مفاهیم و موضوعات و بهره وری خلاقانه نامحدود از پیام های رمزی عوالم غیب جان و جهان، که بیانگر عمق نفوذ بینش شیخ اشراق برمولاناست. (19/صص 477- 476)
شیخ اشراق، نفس را موجودی دارای گوهر ملکوتی می داند که درجهان مادی اسیر گشته است. وی نفس به دام افتاده را، گمشده انسانی می داند و می گوید: نخست انسان تصور می کند که حقیقت وی همان بدن اوست، ولی هرچه اندرون وی بیشتر صفا یافت، دچار این تردید می شود که آیا حقیقت او همان بدن اوست یا چیز دیگر؟
به نظر سهروردی. این جدایی از حقیقت،بر اثر اسارت نفس، درحوزه تخیل و حواس پیش آمده است که اگر شرایط رهایی نفس از این دام آماده کرد. نفس می تواند به سان آیینه، حقایق جهان غیب را درخود بنمایاند و به اهل خود بپیوندد و د از دام قفس تن، رهایی یابد... بنابراین، حقیقت انسانی دراین دام و درشهر غربی غریب، گرفتار آمده است وپیوسته می کوشد تا به مرغانی بپیوندد که درعشرتکده چمن و گلشن رضوان، جای گرفته اند.
سهروردی نفس را موجودی می داند که درقوس صعودی دارای حرکت استکمالی است و دراین سیرتکاملی، از مرتبه استعداد محض وقوه هیولانی به مرتبه عقل مستفاد و نفس قدسی می رسد و به لحاظ این که، نفس یک جنبه امکانی و یک جنبه وجوبی دارد، آن را مانند سکه ای دورو می داند که یک رویه آن به جهان قدس و رویه دیگر آن به سوی جهان حس است (5) و هرچه انسان بیشتر شرایط کمال نفسانی را آماده می سازد. آیینه وجودش روشنتر می گردد و می تواند نقش هایی از جهان غیب را درخود مشاهده کند. (11/صص 108و 109).
شهاب الدین سهروردی و تماثیل پرواز عرفانی
هرچند درتمام نوشته های سهروردی می توان رنگ و بویی از مطالب یک رساله الطیر را دریافت، اما از چهار اثر عمده، او می توان به صورت اختصاصی این مضمون را برداشت کرد:
1) رساله الطیر سهروردی، ترجمه رساله الطیر ابن سیناست.
2) قصه الغربه الغریبه، شکل مفصل تر رساله الطیر فوق و شرحی بر آن است.
3) رساله عقل سرخ
4) الواح عمادی، که در یک جای آن، اشاره اجمالی شده است.
مراحل رساله الطیر سهروردی (و ابن سینا):
1- آزادی و تلاش
2- اسارت و فراموشی
3- وزیدن نفخه و یادآوری آزادی ایام گذشته
4- تلاش برای رسیدن و گذشتن از موانع
5- موفقیت نسبی
اصل «رساله الطیر» از ابن سیناست و یکی از سه رساله رمزی و تمثیلی او را، تشکیل داده، به اتفاق حی بی یقظان و سلامان و ابسال، دوره ای از سیر و سلوک عقلانی و معنوی را به لسان رمز، بیان می دارد. پس از او، حکما و عرفای دیگر نیز سیر روح انسانی را به مأوای اصلی خود، به صورت پرواز پرندگان بیان کرده اند، چنانکه در «منطق الطیر» عطار، مشهورترین این نوع آثار دیده می شود و برخی نیز مانند امام غزالی رساله ای مستقل به نام طیر نگاشته اند و خود سهروردی در رساله «غربت غربیه» موضوع همین رساله الطیر را به نحوی مفصل تر، پرورانیده است.
در این رساله، پس از چند موعظه اولیه درباره شرایط پیمودن طریق حقیقت، به دام افتادن پرنده داستان به دست صیادان و مشقت های فراوان در زندان وبالاخره نجات توسط گروهی از یاران و پرواز بر فراز هشت کوه بلند و مشاهده جمال خیره کننده ملک، بیان می شود و در پایان، از اشک آنان که از سیر به عالم غیب بی خبرند و انکار چنین تجربه ای را می کنند، گله مند گشته، آنان را نادان می داند.(10/ج 3/ص 46)
- مرحله اول آزادی: ماجرا از زبان خود شخص بیان می شود. به عبارتی سهروردی از زبان خویش حرف می زند و خود را مرغی می داند که آزادانه پرواز می کرده و رها بوده است.
- مرحله دوم اسارت: قسمت اول این مرحله با این جریان آغاز می شود که صیادان آمدند دام نهادند و دانه پاشیدند، آواز خوش دادند، فریب خوردیم و گرفتار شدیم. بند به پایمان آمد، سعی کردیم فرار کنیم، هرچه کردیم نشد...
قسمت دوم اسارت، با این قضیه ادامه پیدا می کند، که مرغان در قفس، چون دیدند تلاش سودی ندارد، یک چند بدان حالت ماندند و بر این قاعده خو کردند و قاعده اول خود را، که آزادی بود فراموش نموده، به تنگی قفس تن دردادند.
- مرحله سوم: وزیدن نفخه و یادآوری گذشته: روزی در میان بندها، بیرون را نگاه می کردیم، یاران را دیدیم که آزاد شده بودند (در حالی که پاره ای از بندها، هنوز به پایشان مانده بود) فراموشی از یادمان رفت. خواستم که از اندوه بمیرم...
- مرحله چهارم: تلاش برای رسیدن و گذشتن از موانع، آواز دادم و زاری کردم، آنها از من ترسیدند، فکر کردند که می خواهم به آنها حیله بزنم. وقتی قسم به دوستی قدیم خوردم، آنها جلو آمدند و با همان حیله که خود رهیده بودند، مرا آزاد کردند. گفتم: بند از پایم باز کنید، گفتند: ما اگر می توانستیم بند از پای خویش باز می کردیم. گفتم: چه کار کنیم؟ گفتند: راههای زیادی در پیش داریم بس خطرناک به قصد جداسازی بند از پای، حرکت آغاز می شود.
بعد از گذشتن از کوه اول، هشت کوه دیگر را طی کردند تا به آخرین کوه رسیدند...
- مرحله پنجم: موفقیت نسبی؛ در کوه آخر (نهم یا هشتم) مورد لطف و عنایت والی آن ملک، قرار می گیرند، از او می خواهند که بند از پایشان بگشاید، او آنها را به ملک شهری معرفی می کند که در قله کوه فرمانروایی می کند، وقتی آنها به نزد ملک می روند، وی چنین می گوید:
«بند از پای شما کس گشاید که بسته است و من رسولی به شما فرستم، تا ایشان را الزام کند تا بند از پای شما بردارد. و صاحبان بانگ برآوردند که باز باید گشت، از پیش ملک بازگشتیم و اکنون در راهیم با رسول ملک، می آییم.»(10/ج 3/ص 204)
همانطوری که بررسی شد، پایان داستان با یک سرانجام نیمه تمام و موفقیت نسبی همراه است. قهرمان داستان، در عین حال که از قفس تن، رهیده است اما بندهایی بسته بر پای دارد، که باز کردن آن از (کار) دست ملک مقتدر هم برنمی آید واو رسولی را همراه آنان می فرستد تا به جای اول خویش، برگردند و شاید از این طریق، گشایشی در کار آنها حاصل شود.
آیا این سرانجام، یادآور این مطلب است که هرچند انسان می تواند خود را از دام تعلقات دنیوی رها سازد اما تا زمانی که در این دنیا زندگی می کند و مرگ به سراغ او نیامده است. مرغ جان او، گرفتار بند زندگی است. هرچند اوصافی که در پایان رساله اش به خواست برخی از دوستان در باب وصف آن ملک، بیان می کند به پروردگار جهان منتهی می شود. اما پیداست که آن ملک، پروردگار نیست چرا که آن ملک، در گشودن بندها اظهار عجز می کند و آنها را به کسان دیگری رهنمون می سازد. والله اعلم
2- قصه الغربه الغریبه: (4) در این رساله که در واقع شرح داستان حی بن یقظان است، سهروردی خود را به صورت انسانی، فرض کرده است و نه پرنده. با فردی به نام عاصم، به قصد شکار گروهی از مرغان ساحل دریا، حرکت می کند. آنگاه گرفتار افرادی می شوند که چون آن افراد از اصل و نصب ایشان سؤال می کنند و شناسایی می شوند، آنها را به چاه می افکنند و فقط شب ها اجازه می دهند که بالای چاه بیایند و آسمان را،نظاره کنند...
این داستان نیز که شبیه همان رساله الطیر است با بسط و شرح بیشتر، تکیه فراوانی بر آیات قرآنی دارد، حتی سهروردی در بسیاری از جاها سخن خود را با آیه بیان می کند.
3- رساله عقل سرخ: این رساله با این سؤال آغاز می شود که فردی از سهروردی می پرسد: آیا مرغان زبان یکدیگر دانند؟ و پاسخ سهروردی به وی، مثبت است. آنگاه دوباره همان فرد از وی می پرسد: تو از کجا می دانی. و وی در پاسخ دوستش، شروع به بیان ماجرایی می کند، که می تواند نوعی دیگر از رساله الطیرها باشد.
نکته قابل ملاحظه ای که در این رساله است، این است که، سهروردی در این داستان یک باز شکاری است که گرفتار شکارچیان می شود و نه یک کبوتر. ابتدای داستان، مانند سیاق قبلی، یک باز رها بوده است که با سایر بازها به راحتی زندگی می کرده و آزاد بوده است. روزی، صیادان، قضا و قدر آنها را در دام تقدیر انداختند، 10 موکل بر آنها گماشتند و آنها را آنقدر در عالم تحیر نگه داشتند، که گذشته خویش را فراموش کردند. روزی این باز، از غفلت موکلان خود استفاده می کند و به صحرا می رود، با پیری سرخ رو مواجه می شود، در ابتدا، تصور می کند او یک جوان است. اما بعداً می فهمد او اولین فرزند آفرینش است و پیری فرتوت است. از او می پرسد: از این همه سال، چه عجایبی دیده است؟ پیر، هفت عجایب را بر او بازگو می کند که عبارتند از: 1) کوه قاف 2) گوهر شب افروز 3) درخت طوبی 4) دوازده کارگاه 5) زره داودی 6) تیغ بلارک 7) چشمه زندگانی این داستان، که اندکی متفاوت تر از بقیه است، با توضیح هفت عجایب از طرف پیر، به پایان می رسد.
«این داستان شگرف، داستان نفس ساقط در عالم ناسوتی است که آشیان خود را فراموش کرده، ولی به انگیزه انجذاب طبیعیت لاهوتی خود، در آرزوی آزادی است و از پرتو کوشش و کشش، به مقام معرفت نایل می شود.
فیض روح القدس، مددش می فرماید و اسرار و رموز جهان و طریق رستگاری و رهایی روح انسان از زندان ظلمانی را، بدو می آموزد.
رستگاری و رهایی روح، در بررسی رموز این رساله، تعیین هویت «نخستین فرزند آفرینش» که نامش یادآور عقل اول ولی نشانس «در چاه سیاه افتادن و اختلاط نور و ظلمت در وجود او» حاکی از عقل عاشر یا روح القدس و احتمالاً نور اسفهبدی است. از لحاظ تشخیص مرجع و مصدر علم اشراقی. در سلسله مراتب عرفان سهروردی، اهمیت دارد. بحث مفصل هانری کربن درباره هویت عقل سرخ و به طور کلی فرشته راهنما و سروش عالم غیب است. در مبحث «چشمه زندگانی» که با همه کوتاهی، یکی از مشخص ترین و اساسی ترین بیانیه های حکمت و عرفان سهروردی است، راز بزرگ حکمت اشراق درباره «طریق رستگاری» به طرز بسیار مبهم و قابل تأویل مطرح شده ولی مقایسه آن با موارد مشابه در دیگر آثار شیخ، می توان به مقصود باطنی وی راهی جست» (16/صص 17-15)
4-الواح عمادی: در یک جای این رساله، شهاب الدین سهروردی، کلمه طیر را به نفس ناطقه، تشبیه کرده است: آیتی دیگر گفت: والطیر صافات. اشارت می کند، به مجردات که خلاص یافته اند از شبکه بدن ها. (10/ ج 1/ صص 176- 175)
سهروردی در شعری، نفس ناطقه یا همان «من» را به استعاره «عصفور» (گنجشک) و تن را قفس شمرده است:
قل لاصحاب روأنی میتا
فبکونی اذ راونی حزنا
لاتظنونی بأنی میت
لیس ذالمیت الله انأ
أنا عصفور و هذا قفصی
طرت منه فتحنی رهنا (4/ ص 352)
و ورث سلیمان داود و قال یا ایهاالناس علمنا منطق الطیر
«منطق الطیر»
من آن ملای رومی ام که از نطقم شکر ریزد
ولیکن در سخن گفتن غلام شیخ عطارم «مولوی»
مرا از شاعری خود عار ناید
که در صد قرن چون عطار ناید (شبستری)
مرحبا ای هدهد هادی شده
در حقیقت پیک هروادی شده
ای بسر حد سیاسیر تو خوش
با سلیمان منطق الطیر تو خوش
صاحب سد سلیمان آمدی
از تفاخر تا جور زان آمدی
دیو را در بند و زندان بازدار
تا سلیمان را تو باشی رازدار(عطار)
شاید نتوان عبارات را چنانچه درخور شاعر توانمند ایرانی است، به کار برد و در وصف او، ستودن را آغاز کرد، ولیکن به قدر تشنگی باید از این دریای گوهر، سود برد واستفاده جست. به نظر من، کامل ترین و زیباترین رساله الطیرها «منطق الطیر» عطار نیشابوری است. چرا منطق الطیر کاملترین رساله الطیر است؟ در ابتدای مقاله، اشاره به این مطلب کردیم، که ایده روحانی و علوی بودن از ابعاد انسان، یک ایده انسانی است که در همه اعصار و قرون به آن توجه شده و مختص به دوره اسلامی نبوده است. به عبارتی این که، انسان، تنها جسم نیست و روحی، علوی است که در قفس تن گرفتار آمده است و اندیشه ای است که در همه اذهانت، ساری و جاری بوده است. ازطرفی، «منطق الطیر» عطار علاوه بر الهام گرفتن از این ایده، که خود سرچشمه از قریحه صاف و صوفی او دارد ازطرف دیگر، کلام وی با آیات الهی قرآن پیوند دارد و اصل و منشأ منطق الطیر وی، خلاصه در آیه مذکور است. به هرحال، پیوند ایده انسانی و کلام قرآنی، دو وجهه اصلی و عمده «منطق الطیر» عطار است، که سبب شده رساله الطیر وی را، کامل ترین و بهترین رساله الطیر بدانیم. کلام عطار، سخن قلبی سالک دلباخته ای است، که برای رسیدن و کشف حقیقت، مقامات و سختی ها را یکی پس از دیگری، طی کرده و به جایی می رسد که درمی یابد آن گمشده نهانی در خود او مأوا دارد و باید او ببیند، تا همه او شود و از خود، فانی گردد.
منطق الطیر یا مقامات طیور و به تعبیر دیگر طیورنامه، حرکت جمع کثیری از مرغان جهان برای یافتن سیمرغ کوه قاف و پرواز دستجمعی آنان، به سوی قاف و مسجد اقصای دل، است. تعبیر حقیقت مطلقه، یا به اصطلاح صوفیان «جان جان» به هر مرغی بی نان و نشان، به نام سیمرغ و عنقا، که نشیمن او در کوه قاف است و صوفیان از آن به دل و فؤاد تعبیر می کنند. تشبیه جان آدمی به مرغ و کالبد او به قفس وگرفتاری این مرغ، بی اندازه که از جنس سیمرغ بی نام و نشان است در قفس تن و اشتیاق و آرزوی فرار او، از این تنگنا بی گمان از عناصر تشکیل دهنده منطق الطیر است. هیچ یک از گذشتگان تا این حد، این مضامین دلکش و تعبیرات لطیف را، نتوانسته مانند عطار در هم مزج کنند و معجونی روح پرور و آدمی فریب چون «منطق الطیر» بسازند و تحویل اهل زمانه دهند. هدهد درکلام عطار، مثل اعلای ولی عصر و مرد کامل و پیر دلیل و مرشد راه دن است و نام سنی و اسم اعظم در منقار او، نهاده اند. با آنکه مرغی علوی است، منطق الطیر عالم سفلی را به خوبی می داند. (13 تلخیص مقدمه)
ادبیات منطق الطیر را از 4600 و 4696 بیت نقل کرده اند. (13/ ص 20) به ظاهر آخرین اثر مثنوی عطار است. این که مرغان دراین جست وجو هدهد را رهبر خویش می سازند، حاکی از آن است که سیر از خلق به حق- یک سیر صوفیانه است که بدون ارشاد شیخ، نمی توان بدان رسید. این مثنوی هم، در همان وزن مصیبت نامه است و پیداست که موسیقی ذهنی شاعر همچنان آهنگ مصیبت نامه را دنبال می کند. داستان همانند مصیبت نامه، و با نظم و انسجام بیشتری، صورت قصه درقصه دارد. در داخل چهارچوبه اصلی آن، تعداد زیادی- بالغ بر نود- قصه فرعی است که توالی آن، طول سفر پرملال مرغان را، از حالت یکنواخت که دارد بیرون می آورد. ساختار اصل داستان به نحو استادانه ای طرح شده است و این خود، نشان آن است که داستان در دوران پختگی شاعر باید تصنیف شده باشد. دربین قصه های فرعی، که درچهارچوبه اصلی داستان گنجیده شده است، تعدادی قصه های فرعی هم آمده است که بلندترین و دلکش ترین آنها، قصه شیخ صنعان است. طرفه آن است که این قصه هم، به مثابه اصل داستان از «تحفه الملوک» غزالی اقتباس شده است. گویا، چنان عطار در آثار غزالی مستغرق بوده است که زندگی او به تعبیری ادامه زندگی روحانی غزالی بوده است. در خاتمه منطق الطیر، آنجا که داستان مرگ شبلی و بخشایش الهی را درباره او نقل می کند، 4614، شاعر با زبان عجز و نیاز مناجاتی بسیار موثر می کند که سرشار از درد و آکنده از تسلیم است / 4618 از لحن کلام او در این حکایت تضرع آمیز دردآلود، به خوبی پیداست که گوینده در آن ایام، به پایان عمر خود رسیده بود. این اثر، در یک نظام رمزی، آنچه را که صوفیه درطی سلوک روحانی خویش سیرالی الله می خوانند، تمثیل می کند. درمجموع، قصه را مظهر کمال و جلال سلطانی قرار می دهد و این نکته را مرغان در جست وجوی خود برای پادشاه خویش به سوی او روی آرند، توجیه می کند. قصه های فرعی و گفت وشنودهای عارفانه که عطار بین مرغان با یکدیگر و بین مرغان با هدهد مطرح می کند، منظومه او از این که مجرد نظم یک قصه پیش پرداخته باشد، برتر می نشاند و از مأخذ آن، به مراتب جالب تر و پرشورتر می سازد.(7/ خلاصه)
عوامل موثر در پیدایش منطق الطیر عطار
به زعم نویسنده «زندگی عطار» عواملی که در پیدایش اثر منطق الطیر عطار دخیل بوده اند، به ترتیب عبارتند از:
1) پدیدآمدن کتاب «تحفته الملوک» غزالی که چهل و هشت سال قبل از تولد شیخ نوشته شده بود و موضوع آن درباب جهاد بود. غزالی دراین کتاب، به سلطان زمان خود، سنجربن ملکشاه، با زبان روان و دلنشین، درخواست به بازپس گیری بیت المقدس نموده بود که پس از جنگهای صلیبی در دام کفر گرفتار آمده بود. آنچه دراین کتاب، نظر عطار را به خود جلب کرده بود، حکایت شیخ صنعان بود که درهمین باب کتاب ذکر شده بود.
2) به دست آوردن رساله لغزگونه معروف ابن سینا به نام «رساله الطیر».
3) خواندن دو باب از کتاب معروف «کلیله و دمنه» که در باب پرندگان نگاشته شده بود.
4) «رساله الطیر» ابوحامد محمدبن محمدغزالی.
5) اشاره لطیف قرآنی در باب زندگی حضرت سلیمان نبی و دانستن زبان مرغان.
6) جریاناتی که در باب گرفتار شدن عطار به طوفان عشق مجازی در عنفوان جوانی برای او، پیش آمده بود و تحت الشعاع قرار دادن این جریان تمام زندگی او را.(2/صص 181-177).
به نظر می رسد، نویسنده همراه با عطار می زیسته، با او هم صحبت بوده، یا در اندیشه اش پنهان بوده است، چرا که با این قاطعیت در مورد ایده عطار، بر سرایش منظومه اش نظر می دهد.
در جای دیگری، نویسنده به علت انتخاب این اسم اشاره می کند:
این که به جای منطق الطیور، منطق الطیر (زبان پرنده=به صورت مفرد و نه جمع) گفته است به این دلیل است که اولا این اصطلاح به همین صورت در قرآن مجید (سوره نمل 27 آیه 16) آمده است و ثانیاً منطق الطیر نیز به معنی زبان پرندگان است(طیرج طائر است). (2/ص 8) نتیجه این که: ایده عطار، بر سروده منظومه اش، همان ایده های قبلی است. با تکمیل افکار پیشینیان، به انضمام ابتکار و خلاقیت، او را منحصر به فرد کرده است و شاید رمز موفقیت واقعی او، الهام گرفتن از قرآن و اتصال به سرچشمه ناب هستی است. چنانچه در جای جای کلامش، این مدعا به خوبی نمایان است. از ابتدای آن، که با ذکر حق است و انتهای آن، که با عذرخواهی و طلب غفران از بارگاه کبریاییش است.
امتیازات سخن عطار در منطق الطیر
هر چند از عطار گفتن، کار قلم یک انسان ناآشنا به تمام خم وچم های مسلک صوفیانه نیست. با این حال از آنچه برداشت کرده ام، گستاخانه سخن می گویم. به نظر می رسد امتیازات کلام عطار بر سایرین در سرودن منظومه اش، عبارت است از:
1) به کارگیری لفظ «منطق الطیر» و بهره گیری قرآنی در منظومه اش.
2) نظم و انسجام کلامی، به گونه ای که در بیان کلام، حاشیه را به درازا نمی کشاند و از اصل قضیه دور نمی شود.
3) نکته هنری این داستان عرفانی لطیف، جناس مرکب بین سیمرغ و سی مرغ است.(12/ص 8)
4) شعر او، از جهت خودسازی فردی و اعتلاء روح در خلوت خویش، اوج خلاقیت هنری و بهترین تازیانه های سلوک است(19/صص 455)
5) تأثیرپذیری از مکاتب فلسفی و انعکاس آن در منظومه اش، به گونه ای که به نظر دکتر زرین کوب، عطار چیزی از درد و هیجان غزالی هست، حتی نفرت او نسبت به فلسفه هم، که در جای جای کلام وی انعکاس دارد، یادآور غزالی است...(8/ص 263)
6) عدم تعصب او نسبت به خلفا و آزادمنشی او به گونه ای که در ابتدای منطق الطیرش، همه شان را می ستاید و کسانی که دچار این تعصب هستند را، نکوهش می کند.
7) نتیجه گیری زیبا و شایسته از پایان کار پرندگان و سالک فی سبیل الله به گونه ای که خود مدعی است، این کار توسط او تکمیل و تعمیم یافته است و کس زین پس، چون او نخواهد گفت.
8) احساس غرور و تفاخر به جا، نسبت به آنچه سروده است:
آنچ من بر فرق خلق افشانده ام
گر نمانم تا قیامت مانده ام
9) اشاره به مسایل دقیق و ظریفی با استفاده از تمثیل در زمینه وحدت وجود:
گر همه چل مرغ و گر سی مرغ بود
هر چه دیدی سایه سیمرغ بود
سایه در خورشید گم نبینی مدام
خود همه خورشید بینی والسلام
در این دو بیت، که به نظرم شاهکار ادبی در افکار عرفانی عطار است، به بهترین وجه نظریه وحدت وجود عرفا در مسأله- بود و نمود- به خوبی بیان شده است.
10) استفاده از تمثیل، داستان، و تنوع کلامی که، هیچکس چنانکه خود گفته، از خواندنش ملالی نخواهد یافت. خدایش رحمت کناد و ما را در شناختن ابعاد وجودی این بزرگمردان، توفیق روزافزون دهاد.
مقایسه رساله الطیر ابن سینا و سهروردی با منطق الطیر عطار
1- در رساله الطیرها، هدف بیان مطلب است، که انسان تنها جسم نیست، روحی که از عالم علوی هبوط کرده است (که به عبارتی، همان نفس ناطقه آدمی است) و گرفتار قالب جسمانی شده و پس از این که انسان به این معرفت واقف شد که، اصل او جای دیگری است باید خودش را دوباره به آن اصل برساند. (مراحل صعود از فلکی به فلک دیگر).
حال آن که در منطق الطیر، هدف این است که یک سالک، وقتی پا در مسیر سلوک می گذارد تا مرحله فنا، چه مراحل و مقاماتی را باید طی کند (مقامات الطیور)
2- منطق الطیر با این مضمون آغاز می شود: پادشاه مرغان کیست؟
در حالی که در رساله الطیر، این گونه آغاز می شود: راه رهایی از بند (جسم) چیست؟
3- در رساله الطیرها، سخن از یک گرفتاری پس از آزادی است.
در منطق الطیر، سخن از یک دغدغه است. چگونه می توان خود را تصفیه و خالص کرد؟
4- ابتکار جدیدی در منطق الطیر وجود دارد، که رساله الطیرها، فاقد آنند و آن تبدیل شدن سی مرغ در پایان داستان به سیمرغ است.
5- قوس صعودی در رساله الطیرها، سیر مدور است در منطق الطیر.
در رساله الطیرها، سخن از این ماجرا است، حال که از عالم افلاک به حضیض خاک کشیده شدیم، چگونه می توان دوباره از خاک به افلاک رجعت کرد. یعنی پس از طی کردن قوس نزول، اکنون وقت آن است که سیر صعودی آغازی یابد. حال آن که، در منطق الطیر، پس از یک حیرت و سرگردانی، با نوعی طلب، سفر سالک آغاز می شود و آن قدر مراحل کمال را طی می کند تا نهایت، بدین نتیجه می رسد که «جان جهان» و «جام جم» خود اوست و هرچه هست، اوست و هیچ غیریت و دوئیتی در کار نیست و در پایان ماجرا، سی مرغ درمی یابند که خود سیمرغ اند.
6- در منطق الطیر، آنچه مطرح است، مقامات طیور یا مراحل و منزلگاههای سالک است. در حالی که رساله الطیرهای ابن سینا و سهروردی، مقصود طی شدن راههای عقل فعال به مستفاد و بالعکس است.
7- رساله الطیر، شرح حال همه انسان ها است وقتی می گوید: مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک، شامل حال نوع بشر است؟ در حالی که منطق الطیر، وصف راه عده ای از انسان ها است و پس از آنکه طلب در آنها ایجاد شد تصمیم می گیرند که طریق کمال را یکی پس از دیگری طی کنند و شاهد ما بر این است که همه مرغان به مقام سیمرغی مشرف نشدند.
8- رساله الطیرها، عمدتاً فلسفی، خشک و بی روح است، حال آن که منطق الطیر از نظر مضمون و محتوای عرفانی، دلپذیر و لطیف است.
هرچند تفاوت های ظریف و زیاد دیگری می توان در این مقایسه دریافت، ولیکن این تفاوت ها از جمله تفاوت های اساسی بین رساله الطیرها و منطق الطیر است. والله اعلم.
بازیگران «منطق الطیر»
هدهد: دانا، فرزانه، راهنما.
بلبل: خوش الحان، عاشق پیشه.
طاووس: زیبا، خودپسندی که حوصله مبارزه و فداکاری ندارد
طوطی: تمثیل راهنمایان بی عمل، نفهمیده تکرار می کند.
باز: خوش بنیه و قوی، در کنار سلاطین و در شکار، تن به فداکاری نمی دهد.
کبک: تاجر پیشه و سوداگر.
بوف: مال اندوز و سودجو.
بط: زاهدان متظاهر.
صعوه: مردمان ضعیف و مأیوس.
قمری: گرفتار نفس خودخواه، اما در طول سفر طالب دانش و حقیقت می شود.
بوتیمار: غم خورک ماهیخوار، هوقار، حسود و تنبل.
فاتحه: کوکو، پیمان شکن و بی وفا.
تفسیر عرفانی نقش آفرینان «منطق الطیر»
1) هدهد: علاوه بر این که رمز روح است، رمز انسان کامل و شیخ و رهبر است، که هدایت پرندگان را به آستانه سیمرغ (یعنی خدا) برعهده دارد. (12/ص 48)
2) بلبل: ممثل مردم عاشق پیشه و عشاق سطحی و خوشگذران است و به اصطلاح، تیپ کسانی را نشان می دهد که فقط اهل ادعایند نه عمل، لاف می زنند و گزافه می بافند، اما از مسایل خطیر و جدی اجتناب می کنند. (12/ص 56)
3) طوطی: در ادبیات عرفانی، معمولاً رمز روح است، اما در اینجا ممثل مشرعان و زاهدانی است که اهل ظاهرند. (12/ ص 58)
4) بط: مرغابی، ممثل زاهدان و عابدان و صوفیانی که، مدام با آب (طهارت) سروکار دارند. در ضمن، مدعی کرامت و خوارق عادتند... مرغابی سفید، ممثل عابدان و زاهدانی است که جامه سفید پاکیزه به تن دارند. (12/ ص 61)
5) کبک: ممثل مردم جواهر دوست (ثروت اندوز) است. (12/ ص 63)
6) همسا: ممثل مردم لاف زن و متکبر، که مقام خود را بسیار والا و همگان را ریزه خوان خود، می پندارند. (12/ص 66)
7) باز: ممثل در باریان کرمی کوشند، هرچه بیشتر خود را به شاه نزدیک کنند و همه مباهات آنان، تقرب به شاه است. (12/ص 69)
8) بوتیمار: می گویند بر لب آب می نشیند و از بیم آن که، آب تمام شود از آن نمی خورد و به این جهت، به آن غم خورک می گویند. در اینجا ممثل مردم خسیس ولئیم است. (12/ص 70)
9) کوف: جغد ممثل مردم گوشه گیر و انزواطلب است. (12/ص 70)
10) صعوه: پرنده ای کوچک شبیه به گنجشک، ممثل مردان ضعیف و عاجز که تحمل سختی ها را ندارند. (12/ص 71)
پی نوشت ها:
1)صوفیان، به خاطر پوشیده کاری و سردرگم کردن مدعیان «زبان مرغان» را نام یکی از زبان های خود می دانند؛ اصطلاح های منطق الطیور و لحن مرغان و لسان الطیر و... اشاره به زبان رمزی صوفیانه دارد:(نک: 3/صص 54- 46)
2) آثار سهرودی در یک تقسیم بندی در 5 مقوله قرار گرفته اند:
1-آثار فلسفی
2-آثار رمزی و عرفانی
3-دعاها و مناجات نامه ها
4-ترجمه ها، تفسیرها و شرح ها
5-سروده های سهروردی (نک: 11/ صص 12-10)
3)- مطالب با دخل و تصرف نوشته شده است (10/ج 3/ ص 204)
4)این رساله، متضمن مساله حکمت سهروردی، یعنی مساله رجعت در قالب تمثیلی شگفت انگیز است. دو راز بزرگ، که در این تمثیل به صورتی بسیار رمزی و محجوب مطرح شده. یعنی «راز رجعت صغری و رجعت کبری» و «تحدید عروج عرفانی» به طور مستقل قابل بررسی و توضیح است. (نک: 16/ ص 13)
5)-شاید به همین علت، معتقد است پرندگان به قفس تن خو می کنند و تنها برخی برای رهایی تلاش می کنند.
منابع:
1-ابن سینا؛ ترجمه رساله اصخویه، مترجم: نامعلوم، تصحیح: حسین خدیوجم، اطلاعات، تهران، چ 2، 1364.
2-بادکوبه ای هزاوه ای، زندگی عطار، توسعه کتابخانه های ایران، تهران، چ اول، 1370.
3-برومند، سعید، زبان تصوف، پاژنگ، تهران، چ اول، 1370.
4-پورنامداریان، تقی، رمز و داستان های رمزی در ادب فارسی.
5-خراسانی، شرف الدین، نخستین فیلسوفان یونان، تهران، 1350.
6-خلج، منصور، نمایشنامه منطق الطیر، ناشر جهاد دانشگاهی، تهران، چ اول، 1365.
7-زرین کوب، عبدالحسین، صدای بال سیمرغ، سخن، تهران، چ اول، 1378.
8-جست وجو در تصوف، امیرکبیر، تهران، چ چهارم، 1369.
9-سهروردی، شهاب الدین، عقل سرخ، مولی، تهران.
10-مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح: سیدحسین نصر، انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران، 1397 ه.
11-سعیدی، حسن، عرفان در حکمت اشراق، دانشگاه شهید بهشتی تهران، 1380.
12-شمیسا، سیروس، گزیده منطق الطیر عطار، قطره، تهران، چ دوم، 1374.
13-عطار نیشابوری، منطق الطیر، به اهتمام: سیدصادق گوهرین، انتشارات علمی و فرهنگی، چ 7، 1370.
14-عطار نیشابورری، منطق الطیر، تصحیح: دکتر محمدجواد مشکور، الهام، تهران، چ چهارم، 1373.
15-منطق الطیر، تصحیح و مقدمه، احمد خوشنویس، سنایی، تهران، 1357.
16-عرب، سیدحسن، منتخبی از مقالات فارسی درباره شیخ اشراق، شفیعی، تهران، چ اول، 1378.
17-غزالی؛ خواجه احمد، داستان مرغان به اهتمام: نصرالله پورجوادی، انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران، 1976 م.
18-لطفی، محمدحسن، مجموعه آثار افلاطون، تهران، 1350.
19- محبتی، مهدی، سیمرغ در جست وجوی قاف، سخن، تهران، 1379.
20-ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، مترجم: علی اصغر حکمت، علمی و فرهنگی، تهران، 1373.