ماهان شبکه ایرانیان

سرمقاله ؛ نقد متن (۱)

استناد به حدیث به عنوان یک منبع دینی، آن گاه سزاوار است که از صدور آن اطمینان حاصل گردد وگرنه، هرگاه در صدورش شک و تردید رَوَد، نمی توان بدان استناد جست و آن را مصدر استنباط فقهی یا معارف دینی قرار داد. البته حدیث به عنوان مجموعه ای از میراث مسلمانان، می تواند مورد پژوهشهای گوناگون تاریخی، اجتماعی و فرهنگی قرار گیرد.

(پیشینه تاریخی)

استناد به حدیث به عنوان یک منبع دینی، آن گاه سزاوار است که از صدور آن اطمینان حاصل گردد وگرنه، هرگاه در صدورش شک و تردید رَوَد، نمی توان بدان استناد جست و آن را مصدر استنباط فقهی یا معارف دینی قرار داد. البته حدیث به عنوان مجموعه ای از میراث مسلمانان، می تواند مورد پژوهشهای گوناگون تاریخی، اجتماعی و فرهنگی قرار گیرد.

مسئله صدور حدیث از دوره های نخستین تاریخ اسلامی مورد اهتمام قرار داشته است و این موضوع در سخن و سیرؤ پیامبر(ص)، امامان شیعه(ع)، صحابه و یاران آنها به وضوح مشهود است.

صدور حدیث گاه از طریق ارزیابی سند پیگیری می شود و گاه از طریق متن . راه نخست، همان است که دانش رجال متکفل آن است و کتب فراوانی در باب آن نگاشته شده است. راه دوم که بررسی متن باشد، همان است که به نقد متن شناخته می شود. این طریق پیشینه اش از طریق اول بیشتر است، چنان که در مباحث آتی خواهد آمد، لکن مانند رجال به عنوان یک دانش بدان اهتمام نشده و به جز در دهه های اخیر، درباره اش آثار مستقل تدوین نیافته است.

مراد از نقد متن آن است که آیا بجز بررسی سند و راویان حدیث، از طریق بررسی الفاظ و مفاهیم حدیث می توان درباره صدور و عدم صدورش نظر داد. آیا از طریق بررسی شخصیت راوی و خصلتهای فردی و معرفتی اش می توان درباره احادیثش قضاوت نمود؟ آیا می توان بر اساس فضاهای فرهنگی و اجتماعی و تناسب و عدم تناسب حدیث با آن، درباره صدورش داوری نمود؟ این قبیل بررسیها درباره صدور، همان است که به نقد متن یا نقد محتوایی اشتهار یافته است.

آنچه درباره نقد متن می بایست مورد پژوهش و مباحثات علمی قرار گیرد، عبارت است از:

1 . پژوهشهای نظری؛

2 . پژوهشهای تطبیقی.

در حوزه پژوهشهای نظری این موضوعات می بایست مورد کاوش قرار گیرد:

پیشینه تاریخی نقد متن؛

اعتبار و حجیت؛

ضوابط و قواعد؛

دایره استناد به نقد متن (یعنی قبول یا رد حدیث)؛

مرجع تطبیق دهنده.

اینها مباحث پنج گانه ای است که پرداخت بدان تا اندازه ای حد و رسم این مسئله و جایگاه و مکانش را در صدور حدیث نشان می دهد. حوزه پژوهشهای تطبیقی، همان به کار بستن قواعد نقد متن درباره احادیث است. این نوشتار به حوزه نخست، یعنی پژوهشهای نظری، می پردازد و مباحث پنج گانه یاد شده را به ترتیب مورد تحقیق و بررسی قرار می دهد.

یک . پیشینه تاریخی نقد متن

در ابتدا این پرسش مطرح می شود که نقد متن برای ارزیابی صدور از چه زمانی نزد مسلمانان مقبول افتاده است، ریشه اش به کجا برمی گردد و عوامل اهتمام مسلمانان بدان چیست. آیا در دوره های نخست تاریخ اسلامی می توان ردِ پایی برایش جست؟ این پرسشها یا بررسی پیشینه و تاریخ این موضوع پاسخ خواهند یافت.

مستشرقان و برخی از روشنفکران مسلمان به عدم اعتنای مسلمانان به نقد متن باور دارند و آن را به عنوان ایراد و خرده ای بر مسلمانان به حساب می آورند. در مقابل، پژوهشگران حدیث شناس که به تألیف در این زمینه دست زده اند، به شدت آن را انکار کرده، اتهامی به مسلمانان قلمداد می کنند.

به گمان ما، نه کلیت سخن مستشرقان پذیرفتنی است و نه از دفاع مطلق حدیث پژوهان می توان حمایت کرد؛ بلکه می بایست گفت: نقد متن پیشینه ای تاریخی دارد و تاریخش به عهد رسول خدا(ص) بازمی گردد و پس از رسول خدا، ائمه، صحابه و یارانشان بدان اهتمام ورزیدند و در دورهای بعد محدثان و دیگر متفکران اسلامی نیز بدان توجه کردند، لکن تمامی این تلاشها در حد و شأن نقد متن نبود، چنان که در تطبیق آن بر احادیث خلأهای جدی به چشم می خورد.

برای بررسی دو دیدگاه فوق و نیز اثبات ادعای یاد شده، نخست به نقل سخن خاورشناسان و روشنفکران مسلمان می پردازیم و سپس به بررسی و نقد آن رو می کنیم:

یکی از نقدها و ایرادهای مستشرقان و برخی روشنفکران مسلمان بر محدثان و عالمان دینی، عدم اعتنا و اهتمام به نقد متن یا نقد داخلی است. آنان چنین وانمود می کنند که محدثان و عالمان دینْ تنها بر سَنَد حدیث می نگرند و بدان معیار به درستی و نادرستی آن حکم می کنند و از این روست که دانش رجال، نزد آنان گسترش یافته و فربه شده است.

گلدزیهر (1850 1921م) در کتاب العقیدة والشریعة این نکته را بیان می کند که نمی توان خطری را که پس از پیامبر ایجاد شد یعنی وضع حدیث و نسبت آن به پیامبر و صحابه را به آسانی روشن ساخت؛ زیرا هر مذهب و فکری خود را با چنین احادیثی تأیید می کند، و نیز نمی توان مذهب یا عقیده ای را یافت که خود را با چنین احادیثی که به ظاهر درست می آید پشتیبانی نکند. وی سپس می نویسد:

و لم یستطع المسلمون أن یحفظوا هذا الخطر، و من اجل هذا وضع العلمأ علماً خاصاً له قیمته، و هو علم نقد الحدیث، لکی یفرقوا بین الصحیح و غیر الصحیح من الاحادیث، إذا اعوزهم التوفیق بین الاقوال المتناقضة.

و من السهل أن یفهم أن وجهات نظرهم فی النقد لیست کوجهات النظر عندنا، تلک التی تجد لها مجالاً کبیراً فی النظر فی تلک الاحادیث التی اعتبرها النقد الاسلامی صحیحة غیر مشکوک فیها، و وقف حیالها لا یحرک ساکناً؛1

مسلمانان نتوانستند از این خطر [جعل حدیث] در امان باشند و بدین جهت دانشی به نام نقدالحدیث ابداع کردند که ارزش ویژه خود را دارد، تا بتوانند میان درست و نادرست تفاوت بگذارند آن گاه که نتوانند میان سخنان متناقض توفیق ایجاد نمایند.

روشن است که دیدگاه مسلمانان در نقد مانند دیدگاه ما [مسیحیان] نیست؛ چرا که روایتهایی که مسلمانان درست و غیر قابل تردید می دانند، بر پایه معیارهای ما در نقد ، جای تأمل و تردید فراوان دارد.

کایتانی (1869 1926م) نیز معتقد است:

کل قصد المحدثین ینحصر و یترکز فی واد جدب ممحل من سرد الاشخاص الذی نقلوا المروی ؛ ولا یشغل احد نفسه بنقد العبارة و المتن نفسه؛2

تمام همت محدثان به ارزیابی و بررسی راویان صرف می شود و هیچ یک خود را درگیر نقد عبارت و متن نمی سازد.

سبق أن قلنا أن المحدثین والنقاد المسلمین لا یجسرون علی الاندفاع فی التحلیل النقدی للسنة إلی ماورأ الأسناد، بل یمتنعون عن کل نقد للنص، اذ یرونه احتقاراً لمشهوری الصحابة، و قحة ثقیلة الحظر علی الکیان؛3

پیش از این گفتیم که محدثان و منتقدان مسلمان، فراتر از نقد سند را به خود جرئت نمی دهند و از نقد متن پرهیز می کنند؛ زیرا آن را تحقیر صحابه مشهور و خطری برای کیان اسلامی تلقی می کنند.

شاخت (1902 1969م) در مدخل اصول از دایرة المعارف الاسلامیة به اجمال می نویسد:

و من المهم أن تلاحظ انهم اخفوا نقدهم لمادة الحدیث ورأ نقد هم للاسناد؛4

سزاوار است توجه شود که مسلمانان نقد متن را در پس نقد سند پنهان ساختند.

این دیدگاه بر رأی و عقیده برخی از روشنفکران مسلمان نیز تأثیر گذارده و مشابه همین سخنان را بر زبان رانده و همین نقدها را بر محدثان وارد ساخته اند. در اینجا به دیدگاه رشید رضا، احمد امین، ابو ریّه و محمد غزالی اشاره می کنیم:

رشید رضا (م 1354ق) می گوید:

بررسی متون روایات و سنجش موافقت یا مخالفت آنها با حقایق و واقعیت، و اصول و فروع قطعی دین، در حوزؤ حرفه عالمان رجال نمی گنجد و پژوهشگران در این زمینه اندک اند.5

و نیز در تفسیر المنار می نویسد:

من اعتقادی به درستی سند حدیثی که با ظاهر قرآن مخالفت کند ندارم؛ گرچه راویانش را توثیق کنند. چه بسیار راویانی که ظاهر فریبنده آنان سبب توثیق شده و باطنی نادرست دارند. اگر روایت از جهت محتوا و متن مورد نقد قرار می گرفت، چنان که سند آنها مورد نقد قرار می گیرد، متون بسیاری از اسناد نقض می شد.6

احمد امین (م 1954م) می گوید:

عالمان برای جرح و تعدیل قواعدی وضع کرده اند که اینک جای یادآوری آن نیست، لکن به حق گفته می شود که آنان به نقد سندی بیش از نقد متن توجه کرده اند. به ندرت در جایی می توان یافت که حدیث منسوب به پیامبر(ص) را از آن رو که شرایط صدور سخن ناسازگار است نقد کنند و یا به جهت تناقض با حوادث تاریخی مسلّم، حدیثی را کنار نهند و یا از آن رو که حدیثی مشتمل بر تعبیری فلسفی است که در عصر پیامبر رواج نداشت و یا آنکه با متون فقهی سازگار است، به نقد آن بپردازند. در این زمینه به یک صدم از آنچه در باب جرح و تعدیل سند به چشم می خورد، نمی توان دست یافت؛ تا آنجا که بخاری با آن همه منزلت و تیزبینی، احادیثی را صحیح می داند که حوادث تاریخی و مشاهدات تجربی آن را تأیید نمی کند، و این همه از آن روست که تنها به نقد سند اکتفا کرده است.7

و نیز در کتاب دیگرش گفته است:

عالمان حدیث به گونه ای گسترده به نقد داخلی نپرداختند و از این رو متن حدیث را بر واقعیت عرضه نداشتند؛ چنان که به اسباب و انگیزه های سیاسی که زمینه وضع و جعل را فراهم می ساخت، توجه نکردند. بدین سبب آنان در بسیاری از احادیث که دولت اموی، عباسی و یا علوی را تأیید می کرد، تردید نکردند و همچنین درباره شرایط اجتماعی زمان پیامبر و خلفای راشدین و امویان و عباسیان و اختلاف پدید آمده به بحث نپرداختند، تا بدانند حدیث با آن شرایط سازگاری دارد یا نه؛ چنان که به بررسی شخصیت راوی نیز نپرداختند.8

محمود ابو ریّه (م 1979م) می نویسد:

محدثان به اشتباه به متن توجه نمی کنند و عقیده دارند هرگاه سند درست بود متن هم صحیح است.9

وی بر همین پایه ، روایتهای صحیح بخاری و مسلم را نیز خالی از حدیثِ غیر صحیح نمی داند:

و من اجل ذلک کل کتب الحدیث تحمل الصحیح و غیر الصحیح حتی ما کان موضوعاً مکذوباً، و لم یسلم من ذلک کتاب حتی البخاری و مسلم اللذین سموهما بالصحیحین؛10

بدین جهت تمامی کتب حدیث شامل روایتهای درست و نادرست، بلکه ساختگی و دروغ است ؛ حتی کتاب صحیح بخاری و مسلم که آن را صحیح نامیده اند.

وی همچنین بابی را در کتابش جای داده و تأکید می ورزد که احادیث را از طریق متن هم می توان ارزیابی کرد.11

به نظر می رسد کلیت این رأی قابل تأیید نیست، یعنی نقد متن و نقد داخلی در میان مسلمانان از قرون اولیه رواج داشته و دانش رجال پس از آن شکل گرفته است. همراه این دانش اهتمام به نقد متن نیز وجود داشته است که به وضوح قابل ردیابی و پیگیری است. البته این امر جایگاه بایسته خود را نیافته است که در پایان نوشتار بدان خواهیم پرداخت.

برای نشان دادن سیر تاریخی نقد متن، می توان تاریخ حدیث را به سه دوره تقسیم کرد: یکی دوران پیش از کتابت رسمی حدیث و به تعبیر دیگر دوران غلبه نقل شفاهی؛ و دیگری دوره تدوین دانش درایة الحدیث و علم اصول تا عصر حاضر؛ و مرحله سوم دوره معاصر. در هر یک از این سه دوره، نشانه های نقد متن را که حکایت از متعارف بودن آن دارد برخواهیم شمرد.

یک . دوره پیش از کتابت و تدوین رسمی (قرن یکم تا قرن سوم)

در این دوره دو محور مهم که بر نقد متن دلالت دارد به چشم می خورد ؛ یکی روایات عرض حدیث بر قرآن و سنت قطعی که از پیامبر و امامان معصوم(ع) صادر شده و دیگر نمونه هایی که در میان صحابه و یاران ائمه از اِعمال این قواعد به یادگار مانده است.

1 . روایات عرض حدیث

مهم ترین دلیل بر مشروعیت، بلکه لزوم نقد متن، روایتهای عرض است. پیامبر(ص) و ائمه(ع) یاران خود را ملزم می کردند شنیده های خود را بر قرآن عرضه دارند؛ به ویژه آنجا که شک و تردید در میان می آمد.

علی بن ابراهیم عن ابیه عن النوفلی عن السکونی عن ابی عبدالله(ع) قال: قال رسول الله: إن علی کل حق حقیقة و علی کل صواب نوراً فما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب اللّه فدعوه؛12

سکونی از امام صادق(ع) نقل می کند که رسول خدا(ص) فرمود: هر حقی را حقیقتی و هر صوابی را نوری است، پس آنچه را با کتاب خدا موافقت کند بگیرید، و آنچه را با کتاب خدا مخالف باشد کنار بگذارید.

عن ابی هریرة عن النبی (ص) قال: سیأتیکم عنی احادیث مختلفة فما جأکم موافقاً بکتاب الله و لسنّتی فهو منی و ما جأکم مخالفاً للکتاب الله و سنتی فلیس منی؛13

ابوهریره از پیامبر(ص) چنین روایت می کند: زمانی خواهد آمد که سخنان گونه گون از من برایتان گزارش شود. پس آنچه موافق کتاب خدا و سنت من باشد، از من است و آنچه با کتاب خدا و سنت من مخالف باشد، از من نیست.

در منابع حدیثی شیعه و اهل سنت این مضمون به طرق متعدد روایت شده است.14 جالب توجه است که پیشوایان دین تنها بر نقد داخلی تأکید ورزیده اند و از بررسی سند و نقد خارجی سخنی به میان نیاورده اند. البته روشن است که این روایتها اصل نقد محتوایی را مورد تأیید و تأکید قرار می دهد و اگر در ادوار بعد، مصداقهایی بر آن افزوده گردد، این قاعده را خدشه دار نمی کند، بلکه بر توسعه و تکامل این قاعده دلالت دارد.

گذشته از این اقوال و سخنان، می توان نمونه هایی از اهتمام به نقد متن را در عمل و سیره اهل بیت(ع) نیز ملاحظه کرد که در اینجا به مواردی از آن اشاره می گردد:

در منابع حدیثی اهل سنت مطلبی از ابن مسعود گزارش شده است. مردی از او پرسید: اگر مردی با زنی ازدواج کرد، ولی برایش مهریه معین نکرد و پیش از زفاف از دنیا رفت،[چه حکمی دارد]؟ ابن مسعود چنین گفت: این زن از شوهرش ارث می برد و باید به وی مهرالمثل پرداخت گردد. معقل بن سنان اشجعی وقتی این سخن را از ابن مسعود شنید گفت:

قضی رسول الله(ص) فی بروع بنت واشق، امرأة منا، مثل الذی قضیت. ففرح ابن مسعود، لانه اخبره أن فتواه وافقت فتوی رسول الله(ص)؛15

رسول خدا(ص) درباره بروع، دختر واشق، که زنی از تیره ما بود، چنین قضاوت کرد. ابن مسعود از این سخن شادمان گشت؛ زیرا معقل به وی خبر داد که فتوایش با فتوای رسول خدا موافقت داشت.

اما امیرالموءمنین(ع) حکم داده است که: این زن ارث می برد و عده دارد، ولی مستحق مهریه نیست و چنین فرموده است:

لا یقبل قول اعرابی من اشجع، علی کتاب الله؛16

یعنی سخن معقل اشجعی در برابر قرآن پذیرفته نیست.

دکتر صلاح الدین بن احمد الأدلبی، پس از نقل این سخن می نویسد: شاید مرادشان این آیه باشد:17

لا جناح علیکم إن طلقتم النسأ، ما لم تمسوهن او تفرضوا لهن فریضة؛18

و اگر زنان را، مادامی که با آنان نزدیکی نکرده و برایشان مهری [نیز] معین نکرده اید، طلاق گویید، بر شما گناهی نیست.

امام باقر و امام صادق(ع) در برابر این پرسش که گروهی از مردم معتقدند خداوند حوا را از آدم خلق کرد این مضمون در روایتهای منسوب به پیامبر و ائمه نقل شده و نزد مردم شایع بود 19 چنین فرمودند:

محمد بن علی بن الحسین باسناده عن زرارة بن اعین انه قال: سئل ابو عبداللّه(ع) عن خلق حوأ و قیل له إن اناساً یقولون إن اللّه خلق حوأ من ضلع آدم الایسر الاقصی. فقال: سبحان الله و تعالی عن ذلک علوا کبیراً یقولون من یقول هذا؟ إن الله لم یکن له من القدرة ما یخلق لادم زوجة من غیر ضلعه و یجعل للمتکلم من اهل التشنیع سبیلاً إلی الکلام أن یقول: إن آدم کان ینکح بعضه بعضاً إذا کانت من ضلعه ما لهوءلأ حکم الله بیننا و بینهم؛20

از امام صادق(ع) درباره آفرینش حوا سوءال شد و به آن حضرت گفتند گروهی می گویند حوا از دنده چپ آدم آفریده شده است. فرمود: خدا از این نسبت منزه و پاک است. آیا خدا توان نداشت برای آدم همسری بیافریند که از دنده او نباشد؟ تا راهی برای سخن ملامتگران نباشد که بگویند آدم با خودش ازدواج می کند! چرا چنین حکم می کنند؟ خداوند میان ما و آنان داوری کند.

عن عمرو بن ابی المقدام عن ابیه قال سألت ابا جعفر(ع) من ای شئ خلق الله حوأ؟ فقال(ع): ای شئ یقولون هذا الخلق؟ قلت: یقولون: إن الله خلقها من ضلع من اضلاع آدم فقال: کذبوا اکان الله یعجزه إن یخلقها من غیر ضلعه؛ فقلت: جعلت فداک یابن رسول الله من ای شئ خلقها؟ فقال: اخبرنی ابی عن آبائه قال: قال رسول الله(ص): إن الله تبارک و تعالی قبض قبضة من طین فخلطها بیمینه و کلتا یدیه یمین فخلق منها آدم و فضلت فضلة من الطین فخلق منها حوأ؛

ابو مقدام می گوید: از امام باقر(ع) پرسیدم: خدا حوا را از چه بیافرید؟ فرمود: دیگران چه می گویند؟ گفتم: آنان معتقدند خدا حوا را از دنده مرد خلق کرد.

فرمود: دروغ می گویند! آیا خداوند ناتوان بود که حوا را به گونه ای دیگر خلق کند؟ گفتم: پس حوا چگونه خلق شد؟ فرمود: پدرم به واسطه پدرانش از پیامبر(ص) نقل فرموده است که خداوند مشتی خاک را از زمین برداشت، با دست راست خود که هر دو دست او راست است آن را به هم زد و از آن آدم را بیافرید و از زیادی آن حوا را خلق کرد.

2 . اهتمام صحابه و اصحاب ائمه به نقد متن

گذشته از این سخنان و سیره که مصدر اهتمام و توجه به نقد متن به شمار می آید، صحابه پیامبر و اصحاب ائمه در عمل بدان توجه وافر داشتند که در اینجا به نمونه هایی اشاره می شود. در کتاب الاجابة لایراد ما استدرکته عایشة علی الصحابة،21 بدرالدین زرکشی نمونه هایی از نقدهای محتوایی را که عایشه بر صحابه وارد کرده گردآورده است که ما دو نمونه از نقدهای او را بر ابوهریره می آوریم:

1 . قال الامام احمد فی مسنده: حدثنا روح حدثنا سعید، عن قتادة، عن ابی حسان: إن رجلین دخلا علی عایشه فقالا: إن اباهریرة یحدث إن نبی الله (ص) کان یقول: انما الطیرة فی المرأة و الدابة و الدار. قال: فطارت شقة منها فی السمأ، و شقة منها فی الارض، و قالت: والذی انزل القرآن علی ابی القاسم، ما هکذا کان یقول و لکن کان نبی الله(ص) یقول: کان اهل الجاهلیة یقولون: الطیرة فی المرأة والدابة والدار؛22

ابو حسان گوید: دو مرد بر عایشه وارد شدند و گفتند: ابوهریره از پیامبر(ص) چنین نقل می کند که پیامبر فرمود: همانا شومی در سه چیز است: زن، مرکب و خانه. راوی گوید: عایشه برآشفت و گفت: سوگند به آنکه قرآن را بر پیامبر نازل کرد، چنین نفرمود، بلکه فرمود: مردمان جاهلی چنین می گفتند که شومی در سه چیز است: زن، مرکب و خانه.

2 . قال الحاکم فی مستدرکه فی کتاب العتق: اخبرنا ابوبکر احمد بن اسحاق اخبرنا محمد بن غالب: حدثنا الحسن بن عمر بن شفیق: حدثنا سلمة بن الفضل، عن ابی اسحاق، عن الزهری، عن عروة قال: بلغ عایشة إن اباهریرة یقول:... و إن رسول الله (ص) قال: ولد الزنی شر الثلاثة... فقالت عایشة... و اما قوله ولد الزنی شر الثلاثة، فلم یکن الحدیث علی هذا، انما کان رجل من المنافقین یوءذی رسول الله (ص) فقال: من یعذرنی من فلان؟ قیل: یا رسول الله، انه مع ما به ولد زنی فقال: هو شرالثلاثة و الله تعالی یقول: و لا تزر وازرة وزر اخری؛23

عروه می گوید: به عایشه خبر رسید که ابوهریره از پیامبر نقل می کند که: زنازاده بدترین سه گروه می باشد. عایشه گفت: حدیث چنان نیست که ابوهریره نقل کرده است، بلکه مردی از منافقان رسول خدا(ص) را آزار می داد. پیامبر(ص) فرمود: چه کسی مرا از او رها می کند؟ گفته شد: این مرد به جز داشتن صفت نفاق و ایذا ، زنازاده نیز می باشد. رسول خدا(ص) فرمود: این خصلت سوم، پست ترین این سه خصلت است. و [عایشه گفت:] خداوند در قرآن می فرماید: بارِ کسی را بر دوش دیگری مگذارید.

فاطمه بنت قیس نقل کرده است:

فی المطلقة ثلاثاً. قال: لیس لها سکنی و لا نفقة؛24

و زنی که سه بار طلاق داده شد، نه حق مسکن دارد و نه مستحق نفقه است (یعنی در دوران عده).

ولی اسود بن یزید نقد عمر را بر وی چنین گزارش کرده است:

عن ابی اسحاق. قال: کنت مع الاسود بن یزید جالساً فی المسجد الاعظم. و معنا الشعبی. فحدث الشعبی بحدیث فاطمة بنت قیس ؛ إن رسول الله(ص) لم یجعل لها سکنی و لا نفقه. ثم اخذ الاسود کفّاً من حصیً فحصبه به. فقال: ویلک! تحدث بمثل هذا. قال عمر. لا نترک کتاب الله و سنة نبینا(ص) لقول امرأة. لا ندری لعلها حفظت او نسیت. لها السکنی و النفقة. قال الله عزوجل:25 لا تخرجوهن من بیوتهن و لا یخرجن إلاّ أن یأتین بفاحشة مبینة26؛27

ابو اسحاق گوید: به همراه اسود بن یزید در مسجد نشسته بودم و شعبی نیز همراه ما بود. شعبی روایت فاطمه دختر قیس را نقل کرد که پیامبر(ص) برای زنی که سه بار طلاق داده شود، حق مسکن و نفقه قرار نداد. آن گاه اسود مشتی ریگ برداشت و پرتاب کرد و گفت: وای بر تو، این چنین حدیث می گویی؟ عمر گفت: ما کتاب خدا و سنت پبامبر خود را به خاطر سخن زنی رها نسازیم. شاید آن زن درست حفظ کرده و شاید نیز فراموش کرده است. زنی که سه بار طلاق داده شده، حق مسکن و نفقه دارد؛ خداوند فرموده است: آنان را از خانه هایشان بیرون مکنید، و بیرون نروند مگر آنکه مرتکب کار زشت آشکاری شده باشند.

دو . دوره تدوین حدیث و علوم اسلامی (قرن چهارم تا دوره معاصر)

با تدوین علوم اسلامی به صورت رسمی که از حدیث آغاز می شود و به فقه و اصول فقه و دیگر دانشها توسعه پیدا می کند، نقد متن بیشتر مورد اهتمام قرار می گیرد. اکنون برای نشان دادن سیر تاریخی و استمرار آن، سخن محدثان، عالمان درایة الحدیث، اصولیان و دیگر متفکران اسلامی را به ترتیب تاریخی بازگو می کنیم ؛ هرچند دعوای استقصای کامل در میان نیست و تنها به ذکر نمونه ها اکتفا می شود:

1 . محدثان

ثقة الاسلام کلینی (م 328ق) در مقدمه الکافی می نویسد:

فاعلم یا اخی ارشدک الله، انه لا یسع احداً تمییز شی مما اختلف الروایة فیه عن العلمأ(ع) برأیه، إلاّ علی ما اطلقه العالم بقوله(ع): اعرضوها علی کتاب الله فما وافق کتاب الله عزوجل فخذوه و ما خالف کتاب الله فردوه، و قوله (ع): دعوا ما وافق القوم فان الرشد فی خلافهم، و قوله (ع): خذوا بالمجمع علیه فان المجمع علیه لا ریب فیه؛28

بدان برادرم، خداوند تو را راهنمایی کند، هیچ کس را توان جدا کردن احادیث اختلافی نقل شده از امامان نیست، مگر بر این قاعده منقول از امام تکیه کند که آنها را بر کتاب خدا عرضه بدارد؛ اگر موافقت داشت اخذ کند وگرنه آن را کنار گذارد و نیز بر این قاعده منقول تکیه کند که آنچه را با عامه موافقت دارد، خلاف آن را اخذ کند و نیز بر این قاعده که مضمونهای مورد اجماع را اخذ نماید.

شیخ حر عاملی (م 1104ق) در خاتمه کتاب وسائل الشیعة، 21 قرینه برای اعتبار حدیث برمی شمرد که نیمی از آن به نقد متن برمی گردد ؛ از قبیل موافقت با قرآن، موافقت با سنت معلوم ؛ موافقت با ضروریات ؛ موافقت با احتیاط ؛ موافقت با دلیل عقلی ؛ موافقت با اجماع مسلمین ؛ موافقت با اجماع امامیه ؛ موافقت با شهرت میان امامیه ؛ موافقت با فتوای گروهی از علما و... .29

2 اصولیان

شافعی (م 204 ق) می نویسد:

و لا یستدل علی اکثر صدق الحدیث و کذبه إلاّ بصدق المخبر و کذبه إلاّ فی الخاص القلیل من الحدیث و ذلک ان یستدل علی الصدق و الکذب فیه بان یحدث المحدث ما لا یجوز ان یکون مثله، او ما یخالفه ما هو اثبت و اکثر دلالات بالصدق منه؛30

برای راستگویی خبر دهنده و دروغگویی اش، از راه درستی و نادرستی مضمون استدلال می گردد؛ بدین صورت که راوی مطلبی را گزارش کند که قابل تحقق نیست یا ادله ای که راستی اش روشن است بر خلاف آن باشد.

شیخ طوسی (م 460ق) در کتاب عدة الاصول می نویسد:

القرائن التی تدل علی صحة متضمن الاخبار التی لا توجب العلم اشیأ اربعة: منها أن تکون موافقة لادلة العقل و ما اقتضاه... و منها أن یکون الخبر مطابقاً لنص الکتاب اما خصوصه او عمومه او دلیله او فحواه فان جمیع ذلک دلیل علی متضمنه... و منها أن یکون الخبر موافقاً للسنة المقطوع بها من جهة التواتر... و منها أن یکون موافقاً لما اجمعت الفرفة المحقة علیه؛31

قرائنی که بر درستی مضمون خبر دلالت دارد و به رتبه علم نمی رسد، چهار قرینه است. اینکه خبر: 1 . موافق دلیل عقلی باشد؛ 2 . مطابق با نص قرآن یا عموم و خصوص آن و یا مفهوم آن باشد؛ 3 . موافق سنت قطعی باشد؛ 4.موافق با مسلّمات امامیه باشد.

وحید بهبهانی (م 1206ق) می گوید:

متقدمان و متأخران اتفاق دارند که خبر ضعیف اگر با شهرت و قرائنی مانند آن همراه گردد حجت است، بلکه اخبار ضعیفی که بدان استناد می کنند چند برابر اخبار صحیح می باشد...

تمامی نوشته های فقیهان بر همین روش مبتنی است و روایتهای ضعیف مورد عمل آنان چندین برابر روایات صحیح است...

و کسانی که در عصر ائمه زندگی می کردند یا نزدیک به عصر آنان بودند، به اخبار راویان ثقه و غیر ثقه بر اساس قرائن عمل می کردند.32

همچنین وی فایده سوم از کتاب فوائد را به امارات قوی و وثاقت روات حدیث اختصاص داده و نشانه های وثاقت را بازگو کرده است و از آن رو که این امارات به راویان و سند برمی گردد، در پایان بحث می نویسد:

بدان که امارات و قرائن بسیارند. برخی از آنها عبارت است از: اتفاق بر عمل به مضمون حدیث؛ اتفاق در فتوا بدان؛ مشهور بودن بر حسب روایت و فتوا؛ نیز مورد قبول واقع شدن؛ موافقت با کتاب یا سنت یا اجماع و یا حکم عقل و یا تجربه [أو موافقاً للکتاب، أو السنة، أو الاجماع، أو حکم العقل، أو التجربة]؛ مانند آنچه در زمینه خواص آیه ها و اعمال و ادعیه رسیده و اثرش به تجربه ثابت شده است؛ از قبیل خواندن آیه آخر سوره کهف برای بیدار شدن و مانند آن. و یا اینکه در متن حدیث شواهدی باشد که دلالت کند از امامان(ع) رسیده است؛ مانند خطبه های نهج البلاغه، صحیفؤ سجادیه، دعای ابی حمزه، زیارت جامعه، و امثال آن.33

صاحب معالم (م 1011 ق) بحثی را با عنوان «الترجیح بالنظر إلی المتن و بالامور الخارجیة» در معالم الاصول گشوده و در آنجا هشت مرجح بر پایه متن را آورده است:

لفظِ یکی از دو خبر فصیح باشد و الفاظِ خبر دیگر ، رکیک و به دور از استعمال.

دلالت یکی از دو مضمون قوی تر باشد.

مدلول یکی حقیقی و دیگری مجازی باشد.

دلالت یکی نیاز به قرائن و وسائط نداشته باشد.

یکی از دو خبر با دلیل دیگر تأیید گردد.

عمل اکثر متقدمان بر مبنای مضمون یکی باشد.

یکی از آنها موافق با اصل باشد.

یکی از آنها مخالف با عامه داشته باشد.34

آیت الله سیستانی در کتاب الرافد فی علم الاصول می نویسد:

در بحث خبر واحد از مسلک عقلایی سخن گفتیم و به این رأی رسیدیم که نزد عقلْ وثوق ناشی از مقدمات عقلانی ارزش دارد. این مقدمات می تواند ثقه بودن روات یا مشهور بودن مضمون و مورد اتفاق بودن محتوا باشد. البته وثاقت روات، شهرت و اجماع، موضوعیت ندارد، بلکه معیار وثوق عقلایی است و نیز از این مقدمات، هماهنگی محتوا با اصول مسلّم اسلامی و قواعد عقلی و شرعی است.35

البته برخی دیگر از اصولیان نیز در بحث ترجیح اخبار، اشاراتی به مرجحات مضمونی دارند.36

3 درایة الحدیث

ابو حاتم رازی (195 277ق) می گوید:

تعرف جودة الدینار بالقیاس إلی غیره، فان تخلف عنه فی الحمرة و الصفا علم انه مغشوش... و یقاس صحة الحدیث بعدالة ناقلیه و ان یکون کلاماً یصلح ان یکون من کلام النبوة... ؛37

مرغوبیت دینار را از مقایسه با نمونه های دیگر به دست می آورند؛ اگر در قرمزی و جلا مانند آنها نباشد، دانسته می شود که غش و ناخالصی دارد... به همین گونه، درستی حدیث از راه عدالت روات یا درستی مضمون، به گونه ای که بتواند سخن پیامبر باشد، به دست می آید.

خطیب بغدادی (392 463ق) می گوید:

والاخبار کلها علی ثلاثه اضرب: فضرب منها یعلم صحته، و ضرب منها یعلم فساده، و ضرب منها لا سبیل إلی العلم بکونه علی واحد من الامرین... و اما الضرب الثانی و هو ما یعلم فساده فالطریق إلی معرفته ان یکون مما تدفع العقول صحته بموضوعها و الادلة المنصوصة فیها... او یکون ما یدفعه نص القرآن أو السنة المتواترة، او اجمعت الامة علی رده أو یکون خبراً عن امر من امور الدین یلزم المکلفین علمه و قطع العذر فیه، فاذا ورد وروداً لا یوجب العلم من حیث الضرورة او الدلیل علم بطلانه؛38

تمامی اخبار بر سه دسته اند: دسته ای درستی اش معلوم است؛ دسته ای دیگر فسادش معلوم است؛ و دسته ای دیگر وضعیتش معلوم نیست... دسته دوم که فسادش معلوم است از این طرق کشف شود: عقل درستی را نپذیرد، ادله منصوصه بر خلافش باشد... نص قرآنی یا سنت متواتر یا اجماع امت آن را رد کند یا در اموری باشد که همه مکلفان به دانستنش مأمورند، ولی روایتی وارد شود که علم آور نباشد.

همچنین وی در این کتاب فصلی را با این عنوان گشوده است: «باب فی وجوب إطراح المنکر و المستحیل من الاحادیث»،39 و در قسمتی از این باب آورده است:

و لا یقبل خبر الواحد فی منافاة حکم العقل و حکم القرآن الثابت المحکم والسنة المعلومة والعقل الجاری مجری السنة و کل دلیل مقطوع به، و انما یقبل به فیما لا یقطع به ما یجوز ورود التعبد به کالاحکام التی تقدم ذکرنا لها و ما اشبهها مما لم نذکره؛40

خبر واحد آن گاه که با حکم عقلی، محکمات قرآن، سنت و سیره معلوم و هر دلیل قطعی دیگر، مخالفت کند پذیرفته نیست؛ بلکه آنجا پذیرفته است که جای تعبد در آن رواست، مانند احکامی که پیش از این ذکرش رفت.

ابن قیم (691 751ق) در کتاب المنار المنیف41 می نویسد:

و سئلت: هل یمکن معرفة الحدیث الموضوع بضابط من غیر أن ینظر فی سنده؟

فهذا سوءال عظیم القدر، و انما یعلم ذلک من تضلع فی معرفة السنن الصحیحة واختلطت بلحمه و دمه و صار له فیها ملکة و صار له اختصاص شدید بمعرفة السنن و الاثار و معرفة سیرة رسول اللّه و هدیه، فیما یأمر به و ینهی عنه، و یخبر عنه و یدعو الیه و یحبه و یکرهه و یشرعه للامة بحیث کانه مخالط للرسول (ص) کواحد من اصحابه؛42

و پرسیدی: آیا می توان حدیث جعلی را با قواعدی، بدون اعتنا به سند، شناسایی کرد؟ این پرسشی ارجمند است و پاسخش با خبرویت در روایتهای صحیح حاصل گردد و برای کسانی به دست آید که گوشت و خونشان با حدیث آمیخته باشد و دارای ملکه حدیث شناسی و تخصص در شناخت سنت و سیره در اوامر و نواهی و مستحبات و مکروهات باشند ؛ به گونه ای که گویا یکی از صحابه پیامبر بوده اند.

همو در ادامه می نویسد:

والاحادیث الموضوعة علیها ظلمة و رکاکة و مجازفات باردة تنادی علی وضعها و اختلاقها علی رسول الله(ص)؛43

احادیث جعلی دارای تیرگی، رکاکت و سستیهایی است که خود جعلی بودن را فریاد می کند.

و سپس در فصل شش می نویسد:

و نحن ننبه علی امور کلیة یعرف بها کون الحدیث موضوعاً:

فمنها: 1 . اشتماله علی امثال هذه المجازفات التی لا یقول مثلها رسول الله(ص) و هی کثیرة جداً.44

و منها: 2 . تکذیب الحس له.45

و منها: 3 . سماجة الحدیث و کونها مما یسخر منه.46

و منها: 4 . مناقضة الحدیث لما جأت به السنة الصریحة، مناقضة بینة، فکل حدیث یشتمل علی فساد، أو ظلم، أو عبث، أو مدح باطل، أو ذم حق، أو نحو ذلک: فرسول الله (ص) منه برئ... .47

و منها: 5 . أن یدعی علی النبی أنه فعل امراً ظاهراً بمحضر من الصحابة کلهم و انهم اتفقوا علی کتمانه و لم ینقلوه.... 48

و منها: 6 . أن یکون الحدیث باطلاً فی نفسه فیدل بطلانه علی أنه لیس من کلام الرسول... .49

و منها: 7 . أن یکون کلامه لا یشبه کلام الانبیأ فضلاً عن کلام رسول الله(ص) الذی هو وحی یوحی... .50

و منها: 8 . ان یکون فی الحدیث تاریخ کذا و کذا... .51

و منها: 9 . ان یکون الحدیث بوصف الاطبأ والطرقیه اشبه و الیق.52

و منها: 10 . احادیث العقل، کلها کذب... .53

و منها: 11 . الاحادیث التی یذکر فیها الخضر و حیاته کلها کذب و لا یصح فی حیاته حدیث واحد.54

و منها: 12 . أن یکون الحدیث مما تقوم الشواهد الصحیحة علی بطلانه.55

و منها: 13 . مخالفة الحدیث صریح القرآن.56

ما در اینجا بر اموری کلی و قواعدی جهت شناخت حدیث جعلی تأکید می ورزیم.

1 . مشتمل بودن بر امور خرافی که پیامبر آن را بر زبان نمی راند.

2 . مطالبی که حس آن را تکذیب نماید.

3 . سخیف و مورد استهزا بودن حدیث.

4 . مخالفت آشکار حدیث با سنت صریح، مانند اینکه بر فساد یا ظلم یا مدح و ذم نابجا مشتمل باشد.

5 . اینکه ادعا شود پیامبر کاری را در محضر عموم انجام داد ولی آنها آن را کتمان کردند.

6 . حدیث مضمونی نادرست داشته باشد.

7 . سخن به مانند سخن انبیا نباشد.

8 . در حدیث تاریخهای جزئی قید شده باشد.

9 . اینکه به سخن طبیبان و پزشکان بیشتر شباهت داشته باشد.

10 . احادیث پیرامون عقل.

11 . احادیث مربوط به زندگانی خضر

12 . احادیثی که شواهد درست بر خلافش قائم گردد.

13 . مخالفت حدیث با صریح قرآن.

علامه مامقانی (1290 1351ق) در کتاب مقباس الهدایة، پس از اشاره به اینکه زمینه جعل اصطلاحات در باب تشخیص و تمییز اخبار، فاصله زمانی، از میان رفتن قرائن و اشتباهات پدید آمده در دوره های تاریخی بود، می نویسد:

نظرگاه متأخران در باب تمییز روایات و جعل اصطلاحات تنها از ناحیه سند بود، صرف نظر از قرائن خارجی، نه آنکه تنها راه سنجش همان باشد. از این رو، فراوان دیده می شود که روایت موثق یا صحیح را کنار می نهند و حدیث ضعیف را به جهت قرائنی از قبیل شهرت، اجماع و... می پذیرند. در نتیجه، نسبت میان آنچه آن را صحیح می دانند و آنچه در عمل بدان پایبندند، عموم و خصوص من وجه باشد.

و از همین جا روشن می شود که روش متأخران نیز به روش متقدمان نزدیک است و تفاوت آنها تنها در اصطلاح می باشد.57

جمال الدین قاسمی (م 1984م) در کتاب قواعد التحدیث58 بابی را به حدیث موضوع اختصاص داده و در دو فصل آن پیرامون نقد متن حدیث سخن گفته است. وی در یک باب با عنوان «هل یمکن معرفة الموضوع بضابط من غیر نظر فی سنده»؛ آیا می توان حدیث ساختگی بدون توجه به سند شناخت؟ و در بابی دیگر با عنوان «بیان ان للقلب السلیم اشرافاً علی معرفة الموضوع»؛ دل پاک را توانی برشناخت حدیث جعلی است، این موضوع را پی گرفته است. وی سخنان بسیاری از عالمان درایه را نقل کرده و البته بیشتر بر بعد معنوی و روحانی در تشخیص موضوعات تأکید ورزیده است.59

4 دیگر متفکران اسلامی

ابن خلدون (م 732 806ق) در دیباچه مقدمه اش پس از نقد ساده انگاری تاریخ نویسی، مورخان محقق را انگشت شمار می داند و آن گاه به قاعده ای در باب نقد روایات تاریخی بدین مضمون اشاره می کند:

فللعمران طبائع فی احواله ترجع الیها الاخبار و تحمل علیها الروایات؛60

تمدن و عمران سرشتی دارد که می توان اخبار را بدان ارجاع داد و روایتها را بر آن عرضه داشت.

و نیز می نویسد:

لان الاخبار إذا اعتمد فیها علی مجرد النقل و لم تحکم اصول العادة و قواعد السیاسة و طبیعة العمران و الاحوال فی الاجتماع الانسانی و لا قیس الغایب بالشاهد و الحاضر بالذاهب فربما لم یوءمن فیها من العثور و مزلة القدم و الحید عن جادة الصدق و کثیراً ما وقع للمورخین والمفسرین و ائمة النقل من المغالط الحکایات والوقائع لاعتمادهم فیها علی مجرد النقل غشاً أو سمیناً و لم یعرضوها علی اصولها و لا قاسوها باشباهها و لا سبروها بمعیار الحکمة والوقوف علی طبائع الکائنات و تحکیم النظر و البعیدة فی الاخبار فضلوا عن الخف و تاهوا فی بیدأ الوهم والغلط و لا سیما فی احصأ الاعدأ من الاموال و العساکر إذا عرضت فی الحکایات اذ هی مظنة الکذب و مطیة الهذر و لابد من ردها إلی الاصول و عرضها علی القواعده و هذا کما نقل المسعودی و کثیر من المورخین فی جیوش بنی اسرائیل بان موسی(ع) احصاهم فی التیه بعد ان اجاز من یطبق حمل السلاح خاصة من ابن عشرین فما فوقها فکانوا ستمائة الف او یزیدون و یذهل فی ذلک عن تقدیر مصر والشام و اتساعهما مثل هذا العدد من الجیوش لکل مملکة من الممالک... ؛61

اگر در گزارشهای تاریخی تنها بر نقلها استناد شود و اصول عادات و رسوم، قواعد سیاسی، طبیعت و سرشت تمدن و جامعه انسانی در آن ملحوظ نگردد و حوادث نهان با امور آشکار و گذشته با حال سنجیده نشود، از لغزش و خطا و انحراف از راه درست ایمن نباشد.

بارها اتفاق افتاده که مورخان و مفسران و محدثان مرتکب خطا و لغزش شده اند، زیرا تنها بر نقل تکیه کرده و آن را بر اصول عرضه نکرده با موارد مشابه سنجیده اند و نیز با معیار حکمت و شناخت سرشت حقایق و نیز دقت و بصیرت نیازموده اند؛ بدین جهت از راه حق بیرون رفته و به گمراهی افتاده اند. این گونه اغلاط در شمارش ثروت یا سپاهیان بسیار روی داده است؛ چرا که آمار بیشتر در مظان دروغ و دستاویز یاوه گویی است و باید آن را بر اصول و قواعد عرضه داشت.

یکی از نمونه ها شماره لشکریان بنی اسرائیل است. چنان که مسعودی و مورخان آورده اند، پس از آنکه موسی(ع) در سرزمین تیه اجازه داد هر کس از سن بیست به بالا توانایی دارد سلاح برگیرد، به شماره سپاه بنی اسرائیل پرداخت و آن را ششصدهزار یا بیشتر یافت؛ در صورتی که اگر وسعت و گنجایش مصر و شام را در برابر چنین سپاه عظیمی بسنجیم مایه حیرت شود... .62

سه . دوره معاصر

دوره معاصر را می توان از زمانی در نظر گرفت که پرسشهای خاورشناسان و برخی روشنفکران مسلمان، فراروی عالمان دینی و حوزه های اسلامی قرار می گیرد و آنان را وادار به پاسخ گویی و مقابله می نماید. اگر نخستین پرسشها را از گلدزیهر و شاخت بدانیم و سپس ادامه آن را در آثار روشنفکران مسلمان چون رشید رضا، احمد امین و ابو ریّه پی گیریم، به این حقیقت می رسیم که از همان زمان عکس العملها آغاز شده است. تعلیقه امین الخولی بر نوشته کایت در جلد دوم دایرة المعارف الاسلامیة به زبان عربی از آن جمله است.63

در این دوره بسیاری از حدیث پژوهان به این امر اهتمام ورزیدند، کتابهای مستقل تألیف کردند و یا در لابه لای کتابها بدان رو آوردند، چنان که بر اساس دانشهای جدید به برخی از تطبیقها نیز همت گماردند. در اینجا نخست به ذکر تألیفهای مستقل در زمینه نقد متن می پردازیم و سپس برخی نمونه های تطبیقی را معرفی کنیم:

الف . کتابهای مستقل

1 . منهج النقد عند المحدثین نشأته و تطوره، د. محمد مصطفی الاعظمی، 1395ق / 1976م.

2 . منهج نقد المتن عند علمأ الحدیث النبوی، صلاح الدین بن احمد الأدلبی، بیروت: دارالأفاق الجدیدة، 1403ق / 1983م.

3 . مقائیس نقد متون السنة، سفر عزم الله الدمینی، الریاض: 1404ق / 1984م.

4 . نقد الحدیث فی علم الروایة والدرایة، حسین الحاج حسن، بیروت: موسسة الوفأ، 1405ق / 1985م.

5 . عنایة المحدثین بمتن الحدیث لعنایتهم باسناده و الرد علی شبهات المستشرقین و اتباعهم، محمد بن احمد الطحال، الکویت: مکتبة دارالتراث، 1406ق/ 1986م.

6 . جهود المحدثین فی نقد متن الحدیث النبوی الشریف، محمد طاهر الجوابی، تونس: 1406ق / 1986م.

7 . اهتمام المحدثین بنقد الحدیث سنداً و متناً و دحض مزاعم المستشرقین، محمد لقمان السلفی، الریاض.

8 . نقد المتن بین صناعة المحدثین و مطاعن المستشرقین، نجم عبدالرحمن خلف، الریاض: مکتبة الرشد، 1409ق/1989م.

9 . کیف نتعامل مع السنة النبویة، یوسف القرضاوی، هیرند ویرجینیا: المعهد العالمی للفکر الاسلامی، 1411ق/1990م.

10 . دفاع عن السنة و رد شبه المستشرقین و الکتاب المعاصرین و بیان الشبه الواردة علی السنة قدیماً و حدیثاً، محمد بن محمد ابوشبهة، عبدالغنی عبدالفالق، بیروت: دارالجیل، 1411ق / 1991م.

11 . المنهج الاسلامی فی علم مختلف الحدیث، منهج الامام الشافعی، عبداللطیف السید علی سالم، مصر: دارالدعوة، ص 1412ق/1992م.

12 . ضوابط الروایة عند المحدثین، الصدیق بشیر نذیر، لیبیا: 1411ق/ 1992م.

13 . اصول منهج النقد عند اهل الحدیث، عصام احمد البشیر، بیروت: موءسسة الریان، 1412ق/1992م.

14 . حوار حول منهج المحدثین فی نقد الروایات سنداً و متناً، عبدالله بن ضیف الله الرحیلی، الریاض: دارالمسلم، 1414ق / 1994م.

15 . زوابغ فی وجه السنة قدیماً و حدیثاً، صلاح الدین مقبول احمد، الکویت: دار ابن الاثیر، 1414ق/1994م.

16 . تدوین السنة، ابراهیم فوزی، بیروت: ریاض الریس، 1995م.

17 . نظرات جدید فی علوم الحدیث، حمزة عبداللّه الملیباری، مکة المکرمة بیروت.

18 . منهج النقد فی علوم الحدیث، نورالدین عِتر، بیروت دمشق: دارالفکر المعاصر دارالفکر، 1997م.

19 . منهج النقد عند المحدثین مقارناً بالمنهج القربی، اکرم ضیأ العمری، الریاض: دارالشبیلیا، 1417ق / 1997م.

20 . الحدیث الصحیح و منهج علمأ المسلمین فی التصحیح، عبدالکریم اسماعیل صباح، الریاض: مکتبة الرشد، 1419ق / 1998م.64

ب . آثار تطبیقی

در این زمینه می توان به این نمونه ها اشاره کرد:

1 . مقاله حسن حنفی «من نقد السند إلی نقد المتن»، منتشر شده در فصلنامه علوم حدیث، ش 16 21. وی در این نوشته به صورت موردی، صحیح بخاری را مطالعه کرده است.

2 . الاصابة فی صحة حدیث الذبابة، د . جلیل ابراهیم ملافاطر، دارالقبلة، 1405ق.

3 . افسانه غرانیق، فاطمه تهامی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده الهیات دانشگاه تهران.

4 . پژوهشی در مورد حجامت، دکتر حمدیه، رساله دکتری، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی.

رأی ما

نقد متن در میان مسلمانان پیشینه ای طولانی دارد و از سده نخست بدان امر شده است و در دوره های بعد نیز محدثان و متفکران در لابه لای متون حدیثی، درایه، علم اصول و تاریخ بدان پرداخته اند، اما با این همه، نواقص و کوتاهیهای جدی را در این باره باید پذیرفت:

1 . باید پذیرفت که اهتمام به نقد سند به اندازه بررسی سند و راوی شناسی نبوده است و گواه آن کثرت کتب رجالی در میان شیعیان و اهل سنت می باشد.

2 . باید پذیرفت که پژوهشهای نظری جدی در باب قواعد و ضوابط نقد متن انجام نگرفته است. هنوز بسیاری از ضوابط و قواعد مذکور در کلام محدثان و متفکران از ابهامهای جدی و اولیه برخوردار است؛ چنان که درباره حدود تأثیرگذاری این ضوابط، نسبت آنها با یکدیگر، و مرجع تطبیق دهنده نیز هیچ پژوهشی صورت نگرفته است.

3 . باید پذیرفت که تطبیق قواعد و معیارهای نقد متن در مقایسه با استفاده از دانش رجال و اَسناد و راویان بسیار اندک است. کتابهای فقهی شاهد و گواه این ادعاست. محمد غزالی در کتاب السنة النبویة بین اهل الفقه و اهل الحدیث معتقد است شرایط مطرح شده برای نقد و بررسی روایتها کافی است، بلکه نمونه ای در تاریخ انسانیت برای آن یافته نمی شود ؛ اما «والمهم هو احسان التطبیق»؛65 مهم آن است که این قواعد به درستی تطبیق گردد.

4 . باید پذیرفت که در نقد متن از دانشهای دیگر کمتر استفاده شده است. تجارب پزشکی، مردم شناسی و مواردی مانند آنچه از ابن خلدون آوردیم، از آن جمله است.

______________________________

1. العقیدة والشریعة، ص 50.

2. دایرة المعارف الاسلامیة، مادّه اصول، ج 2، ص 279، پاورقی 1.

3. همان.

4. همان .

5. مجلة المنار، ج 27، سال 1926م، 614 619.

6. تفسیر المنار، ج 3، ص 141.

7. فجر الاسلام، ص 217 218.

8. ضحی الاسلام، ج 2، ص 130.

9. اضوأ علی السنة المحمدیة، ص 258.

10. همان، ص 259.

11. همان، ص 114 116.

12. الکافی، ج 1، ص 69.

13. سنن الدارقطنی، ج 4، ص 133.

14. در منابع شیعی ر.ک: الکافی، ج 1، ص 60، 62 ، 67 و 69 و ج 6، ص 58 ؛ تهذیب الاحکام، ج 7، ص 275 ؛ الاستبصار، ج 1، ص 190 ؛ الاحتجاج، ج 2، ص 446و 450 ؛ الامالی صدوق، ص 367، مجلس 58، ح 16 ؛ تحف العقول، ص 134 و 458 ؛ تفسیر العیاشی، ج 1، ص 8 ؛ جامع الاخبار، ص 181، فصل 141 ؛ اختیار معرفة الرجال، ص 224، ش 401 ؛ قرب الاسناد، ج 1، ص 44 ؛ المحاسن، ج 1، ص 220 ، 221 و 226 ؛ تفسیر العیاشی، ج 1، ص 9؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 20، ب 30، ح 45 ؛ بحارالانوار، ج 2، ص 235، ب 29، ح 20 ؛ مستدرک الوسائل، ج 17، ص 306، ب 9، ح 21422 ؛ الایضاح، ص 312 ؛ مجمع البیان، ج 1، ص 39. و در منابع اهل سنت ر.ک: سنن الدارمی، ج 1، ص 146 ؛ مجمع الزوائد، ج 1، ص 107؛ المعجم الکبیر، ج 21، ص 244 ؛ دستور معالم الحکم، ص 78 ؛ کنزالعمال، ج 1، ص 175، 179، 183، 190، 191، 196، 197.

15. سنن الترمذی، ج 5، ص 84 85 ؛ سنن ابن داود، ح 2114 2116 ؛ سنن النسائی، ج 6، ص 121، 123 و 198.

16. بدایع المنن فی جمع و ترتیب مسند الشافعی والسنن، ج 2، ص 327.

17. منهج فقه المتن عند علمأ الحدیث النبوی، ص 136.

18. سوره بقره، آیه 236.

19. به عنوان نمونه ر.ک: وسائل الشیعة، ج 17، ص 567، ح 3 و 4 و ج 14، ص 40 ؛ بحارالأنوار، ج 11، ص 99 و ص 100، ح 2 و ج 104، ص 356، ح 13.

20. وسائل الشیعة، ج 20 (آل البیت)، ص 352، ح 161 ؛ بحارالأنوار، ج 11، ص 116، ح 46.

21. این اثر به همت سعید الافغالی تحقیق شده و المکتب الاسلامی بیروت آن را بارها به چاپ رسانده است.

22. الاجابة لایراد ما استدرکته عایشة علی الصحابة، ص 125.

23. الاجابة لایراد ما استدرکته عایشة علی الصحابة، ص 128 129.

24. صحیح مسلم، ج 2، ص 1118، ح 42، باب 6، من کتاب الطلاق.

25. سوره طلاق، آیه 1.

26. صحیح مسلم، همان.

27. برای نمونه های بیشتر ر.ک: منهج نقد المتن عند علمأ الحدیث النبوی، ص 105 144.

28. الکافی، ج 1، ص 49.

29. وسائل الشیعة، ج 20، ص 93 95.

30. الرسالة، ص 399.

31. عدة الاصول، ج 1، ص 367 371 (آل البیت).

32. الفوائد الحائریة، ص 350 487 .

33. فوائد الوحید البهبهانی، ص 59 60 ، چاپ شده در آخر کتاب رجال الخاقانی.

34. معالم الاصول، ص 348 349.

35. الرافد فی علم الاصول، ج 1، ص 24 25.

36. برای نمونه ر.ک: فصلنامه علوم حدیث، ش 15، ص 176 178، «مأخذشناسی نقد محتوایی حدیث».

37. تقدمة الجرح و التعدیل، ص 351.

38. الکفایة، ص 19.

39. همان، ص 429.

40. همان، ص 432.

41. این کتاب با حواشی احمد عبدالشافی در دارالکتب العلمیة لبنان به سال 1408ق / 1988م منتشر شده است.

42. المنار المنیف، ص 37 38 .

43. همان، ص 46.

44 و 45. همان، ص 47.

46. همان، ص 50.

47. همان، ص 53.

48. همان، ص 54.

49. همان، ص 56.

50. همان، ص 59.

51. همان، ص 61.

52. همان، ص 62.

53. همان، ص 64.

54. همان، ص 66.

55. همان، ص 74.

56. همان، ص 78.

57. مقباس الهدایة، ج 1، ص 182 183.

58. قواعد التحدیث، الشیخ محمد جمال الدین القاسمی، دارالنفائس، 1407ق / 1987م.

59. قواعد التحدیث، ص 171 179.

60. مقدمة ابن خلدون، ص 4 5 .

61. همان، ص 9 10.

62. در زمینه پیشینه نقد متن نیز ر.ک: رواق اندیشه، ش 12، مقاله «درآمدی بر نقد متن محور احادیث با تکیه بر عقل»، علی معموری.

63. دایرة المعارف الاسلامیة، ج 2، ص 279 284.

64. جهت اطلاع بیشتر ر.ک: فصلنامه علوم حدیث، ش 15، ص 144 185، مقاله «مأخذشناسی نقد متن حدیث».

65. السنة النبویة بین اهل الفقه و اهل الحدیث، ص 15.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان