مطابق نظر علمای علم منطق از ارسطو و سقراط و افلاطون و سایر فلاسفه یونان باستان و نیز فلاسفه اسلامی متقدم و متاخر از شیخ الرئیس بوعلی سینا و سایر فلاسفه اسلامی، اصلی است در منطق که هر علمی همانطور که نیاز به تعریف و موضوع دارد، به تعیین فایده و هدف از آن علم نیز نیاز دارد.
پس طالبان علم روانشناسی به هنگام پیاده کردن مسائل و احکام مربوط به آن علم، اهداف و فواید کلی آنها را نیز در نظر گرفته و در مرحله عینیت، جامه عمل می پوشانند. منتها از مطالعه منابع وسیع مربوط به این علم استفاده می شود که به طور کلی دو نوع هدف در این علم مورد نظر دانشمندان می باشد:
یکی هدف های کلی مربوط به علم روانشناسی صرف نظر از خصوصیت دیدگاه مذاهب و مکتب های گوناگون پیرامون موضوع آن و دیگری هدف ها و مقاصدی که برای صاحبان هر مکتب و نظرات گوناگونی که در انواع مختلف و اقسام متعدد علم روانشناسی و رشته های گوناگون آن مورد نظر می باشد.
قسم اول از اهداف و فواید علم روانشناسی، عام بوده، همه دیدگاههای مختلف در رشته های علم النفس، آنها را در گرفته و مشترک می باشند.
و اما قسم دوم هدف های خاصی بوده، صاحب عقیده و مکتب خاص در مجموعه رشته های علم روانشناسی آنها را مد نظر قرار داده، آنها را در خارج می خواهند پیاده کنند.
از جمله فوائد قسم اول سه فایده زیر را می توان ذکر کرد:
فایده اول
روانشناسی در شناختن رفتار افراد انسان ها و بررسی علل و اسباب رفتار و توجه به شرائط معینی که باعث بروز رفتار خاصی می شوند و در فهم تاثیر عوامل ارثی و عوامل مربوط به محیط جغرافیائی و اجتماعی و فرهنگی در رفتار اجزا به ما کمک می کند.
تحقیقات روانشناسان، بسیاری از پندارهای بی اساس را درباره افراد و نوع قضاوت ما در مورد آنان را تغییر می دهد مثلا در گذشته عده ای تصور می کردند که موقعیت اجتماعی یا اقتصادی و وضع طبقه ای افراد یا عوامل نژادی امتیازهای خاصی برای عده ای از افراد انسان به وجود می آورد درحالی که دیگران فاقد این امتیازها می باشند.
برای این دسته از انسانها، «اصالت خانوادگی » یا موقعیت ممتاز اجتماعی قائل می شدند و می پنداشتند که این عده از انسانها باهوش تر از دیگران هستند و اینان تنها صلاحیت رهبری را دارند و تحصیل در مراحل علمی عالی تر باید به این عده اختصاص یابد و تنها اینان مثلا صلاحیت حکومت بر دیگران را دارند! .
و نظیر اینگونه نظریات واهی و بی اساس از قبیل «خبث باطن » و «بدجنسی » و «پستی و رذالت » و مانند اینها در مورد عده ای، در اذهان انسانهای جاهل و ناآشنا به مبانی علمی وجود داشت و این گونه افکار واهی چه بسا باعث می شد که فرصت تربیتی را از عده ای سلب و مانع رشد و ترقی ایشان شوند.
و علم روانشناسی و تحقیقات دانشمندان با کشف تاثیر عوامل ارثی و عوامل جعرافیائی و عوامل اجتماعی و فرهنگی این حقیقت را ثابت نموده اند که تعداد افراد کودن یا افرادی که دارای استعداد فوق العاده باشند، معدود هستند و اکثریت مردم در هر اجتماع از لحاظ استعداد در حد متوسط قرار دارند و علاوه بر این، استعداد فوق العاده در رشته ای از رشته های علوم هرگز دلیل این نیست که تنها صاحبان اینگونه استعدادها حق استفاده از تحصیلات عالی را داشته باشند یا این که صلاحیت حکومت بر دیگران را بدون رضایت ایشان دارا باشند و علم روانشناسی این حقیقت را ثابت نموده که حتی افراد کودن و از لحاظ روانی عقب افتاده نیز قابل تربیت هستند و ایجاد فرصت های مناسب تربیتی می تواند در رشد و پیشرفت اینگونه افراد تاثیر بسزائی داشته باشد پس همه افراد انسان قابل تربیت هستند و این حقیقت با تحقیقات روانشناسان و مربیان بزرگ موافقت دارد و روانشناسی ما را به دوره های مختلف رشد، آشنا ساخته و روشن می سازد که هر فردی از انسانها در هر دوره از رشد نیازهای خاصی داشته و با مشکلات و مسائل معینی روبرو است و جهات اخلاقی و اجتماعی انسانها در هر دوره ای از رشد وضع مشخصی داشته و رشد شخصیت افراد در هر دوره تابع اصول و قواعد معین و مشخصی است.
فایده دوم
فایده دوم روانشناسی در رابطه با استعداد و امیال و رغبت های افراد انسان ها مطرح می باشد.
کوشش دانشمندان در زمینه تشخیص استعدادهای افراد تست های متعددی به وجود آورده است که می توان توسط این تستها استعدادها و امیال و رغبت های مختلف افراد را اندازه گیری نمود بدینوسیله در انتخاب شغل به ایشان کمک نمود.
تحقیقات دانشمندان روانشناس روشن گر اصول و قواعد بسیار با ارزشی است که راهنمای خوبی برای مربیان و معلمان در مورد یادگیری بچه ها است.
فایده سوم
فایده سوم روانشناسی تایید اصول دموکراسی و روشن نمودن ارزشهای والای انسانی است، علوم زیستی و روانی این حقیقت را ثابت کرده اند که همه انسانها صرف نظر از نژاد و جنس، عقیده، ملیت، دارای شخصیت قابل احترام بوده، صلاحیت این را دارند که در وضع خود و جهان زندگی خویش تصمیم بگیرند و راه زندگی خود را تعیین نمایند.
با توجه به مطالب بالا می توان به این حقیقت اعتراف نمود که علم روانشناسی همانند رشته های دیگر علمی دارای روش های معینی است که به کمک آنها می کوشد و حقایق مورد توجه خود را گردآوری کند تا براساس آنها به فرضیه سازی و خلق تئوری اقدام نماید (1) .
اما سؤالی: در اینجا مطرح است و آن این که این فرضیه ها و تئوریهای مورد نظر در روانشناسی کدام ها می باشند؟
در پاسخ این سؤال می توان چنین بیان کرد که این فرضیه ها و تئوریها به ملاحظه دیدگاههای مختلف در رشته های گوناگون روانشناسی مختلف بوده و در حقیقت همان فوائد قسم دوم را تشکیل می دهند و از اینجاست که در کتاب مقدمه روانشناسی ص 112 چنین آمده است: «یکی از هدفهای مهم گفتارهای ما درباره روانشناسی این است که ما بین روانشناسی علمی و روانشناسی غیر علمی فرق بگذاریم » .
و «واتسون » یکی از روانشناسان امریکائی نیز فرضیه و تئوری خاص خود را چنین بیان می کند:
«هدف از روانشناسی به وجود آوردن یک اصول علمی جهت ضبط رفتار و روبرو شدن با مسائل رفتاری چه هنگام مشاوره و چه در کلینیک های روانی » (2) .
چنانکه خوانندگان ملاحظه می کنند، هدفهای علم روانشناسی در نظریه مربوط به رفتار که یک مکتب خاص برخی از دانشمندان جدید غرب است، منطبق می گردد.
«جمیل صلیبا» که یکی از دانشمندان لبنان در کتاب خود «علم النفس » (3) وظائف و اهداف روانشناسی را تحت عنوان «الشروط العامة للحیاة النفسیة » شرح می دهد که ترجمه آن این است:
«در روانشناسی وظائف ادراک عمومی از حافظه و عادت و وظیفه تمییز و ادراک و احساسات و تصورات و معانی عامه و عواطف و لذت و الم و غیر اینها توضیح داده می شود» .
«دکتر احمد عزت راجح » استاد علم النفس در دانشگاه اسکندریه در کتاب خود: «اصول علم النفس » (4) . هدف علم روانشناسی را از دیدگاه نظریه «رفتارگرائی » تحت عنوان «اهداف علم النفس » چنین می نویسد: «لعلم النفس شانه فی ذلک شان العلوم الآخری اهداف ثلاثة:
1- فهم السلوک و تفسیره.
2- التنبؤ بما سیکون علیه السکوک.
3- ضبط السلوک و التحکم فیه بتعدیله او توجیهه او تحسینه او العمل علی ازالته » .
«یعنی برای روانشناسی که شان و مرتبه آن مثل سایر علوم است، سه هدف مهم و اصلی وجود دارد:
هدف اول: درک معنای رفتار و سلوک و تفسیر و توضیح آن.
هدف دوم: بیان رشد و کیفیت آن براساس رفتار.
هدف سوم: ضبط رفتار انسانها و استواری آنها به معنای تعدیل رفتار و توجیه آن و کوشش در زیبا ساختن و زیبانمودن رفتار...» .
سپس شروع می کند به موارد هر یک از این اهداف سه گانه را توضیح داده، مصادیق و کیفیات و ویژگیهای آنها را بیان می کند (مراجعه نمایید به ص 31 و 32 و 33) .
نظریه روانشناسان اسلامی
درست نقطه مقابل نظر رفتارگرائی، نظر روانشناسان اسلامی است که در توجیه فوائد علم النفس دیدگاه خاصی داشته به گونه ای دیگر فواید و اهداف روانشناسی را بیان می کنند:
مرحوم علی اکبر شهابی در کتاب «اصول روانشناسی » (5) در بیان اهداف علم روانشناسی اسلامی چنین توضیح می دهد:
«گفتیم موضوع روانشناسی روح انسانی است ولی روح انسانی به گفته نویسنده و شاعر فرانسوی «مون تاین » چون دریائی است مواج و عظیم و در حقیقت وجود انسان خود عالمی است عقلانی نظیر عالم محسوس روح انسان هم چون اقیانوسی است که در آن احساسات و انفعالات و عواطف و امیال، افکار و خاطرات، حدسیات و غرائز، تصمیمات و عادات قرار گرفته است، آثار هر یک از آن کیفیات مختلف باهم فرق دارند از اینرو علمای روانشناسی برای این که این حالات به یکدیگر اشتباه نشوند، اینها را تقسیم و طبقه بندی کرده، و سه دسته مختلف تشکیل داده اند که هر یک مربوط به یک قوه می باشد:
1- حالات یا حیات انفعالی یا احساسی (ناشی از قوه منفعله) مجموعه آثاری که ارتباط به شادی و غم داشته باشند از قبیل عاطفه، عشق و محبت و...
2- حالات عقلائی (ناشی از قوه عاقله) مجموعه آثاری که نسبت به فکر دارند از قبیل ادراک خارجی، تفکر، حافظه، خیال، قضاوت، استدلال و برهان.
3- حالات عملی (ناشی از قوه فاعله) مجموعه آثاری که ارتباط به تحرکات داشته از قبیل حرکات انعکاسی، حرکات غریزی، عادت و اراده و...
در روانشناسی از حالات سه گانه فوق و خصوصیات هر یک بحث می شود و اهداف علم روانشناسی را تشکیل می دهد خوانندگان گرامی می توانند با مقایسه نظر روانشناسان اسلامی و نظر روانشناسان براساس رفتارگرائی فرق بین این دو گروه را در تعیین اهداف و فوائد روانشناسی مورد بحث و بررسی قرار دهند.
ادامه دارد
پی نوشت ها:
1) مقدمه روانشناسی تالیف دکتر علی شریعتمداری، چاپ چهارم، سال 1369ش، ناشر انتشارات جنگل، چاپ مهران، ص 2 و 111 و 112.
2) مقدمه روانشناسی عمومی، تالیف دکتر رضا شاپوریان، ناشر روزبهان سال 1369ش، تهران، چاپ دوم، ص 66.
3) ناشر دارالکتاب اللبنانیة، مطبعه مدرسه، چاپ دوم، مورخه 1404ه و 1984م ص 181- 182.
4) چاپ نهم، تاریخ 1973م ناشر : المکتب المصری الحدیث، قاهره، ص 31.
5) چاپ اول، چاپخانه مرکزی، تهران، تاریخ نشر 1317ش، ص 21 و 22.