یکی از شخصیتهای برجسته شیعه و از تبار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، مرحوم علامه طباطبائی است که تفسیر شریف «المیزان » را به شیوه اهل بیت علیهم السلام که همان تفسیر «قرآن به قرآن » می باشد، نوشته است .
تبار برومند
یکی از طوایف «طباطبا» که در منابع تاریخی و کتب تراجم (شرح حال) مورد توجه واعتنا بوده اند و مورخان; با عظمت و احترام از آنان یاد کرده اند، سادات قاضی می باشند . این خاندان از نسل امام حسن مجتبی علیه السلام از طریق «حسن مثنی » و از اولاد «ابراهیم طباطبا» هستند که جد بزرگوارشان به ایران مهاجرت نموده و در اصفهان سکونت اختیار کرده است، شاخه ای از آل طباطبا که از نوادگان او هستند، به زواره; واقع در شمال شرقی اصفهان و شمال اردستان رفته و در این شهر توطن گزیده اند .
از مشهورترین این سلسله تا قبل از یورش مغولان به زواره، «سید کمال الدین حسن » می باشد . این انسان وارسته و نیکوروش در مجاورت مسجد «سیدا» واقع در محله ودادان زواره، حوزه درسی داشت و گروههایی از مشتاقان علوم اسلامی به محضرش شتافته و از او کسب فیض می نمودند، او در زیر ساباطی که مجاور خانه اش بود و اکنون اثری از آن نمی باشد، در مواقعی خاص بر روی کرسی کوچکی می نشست و به سؤالات فقهی و شرعی مردم پاسخ می گفت . یکی از فرزندان او «سید بهاء الدین حیدر» است که به هنگام هجوم مغولان به شهر زواره رزم دلیرانه ای از خود بروز داد و به طرز فجیعی توسط آن خونخواران وحشی شهید گشت و در خانه اش مجاور بقعه «پیر نورالله » دفن گردید که اکنون آرامگاهش زیارتگاه مردم است .
فرزند دیگر سید کمال الدین حسن، محمد نام دارد که فخرالدین حسن از پسران اوست و عمادالدین طباطبائی فرزند فخرالدین حسن است که نامبرده صاحب فرزندی گردید که نامش را عبدالغفار نهادند .
امیر عبدالغفار طباطبایی اول کسی است که مؤسس خاندان قاضی در آذربایجان گردید و ریشه این تبار برومند را در آن سامان کاشت و در آن سرزمین شاخه هایی برجسته برافراشت . این عالم ربانی و فقیه متبحر از مشاهیر شیعه به شمار می رفت . علاوه بر مهارت در علوم اسلامی، تبحری به سزا در فنون غریبه داشت و تا قبل از مهاجرت به خطه آذربایجان در زواره به سر می برد، پس از آن که عبدالغفار طباطبائی مدت ها در برخی شهرهای ایران به سیاحت مشغول گردید و نزد بزرگان این بلاد به کسب علوم و معارف مبادرت نمود، به دعوت سلطان «حسن بیک آق قویونلو» معروف به «اوزون حسن » به آذربایجان آمد و در تبریز رحل اقامت افکند و به امور منصب بزرگ شیخ الاسلامی قیام و به شؤون آن مقام سترگ اقدام کرد و از این رهگذر زمام امور دینی را به کف با کفایت خود گرفت و به ترویج ارزشهای قرآنی و روایی پرداخت .
در این زمان رقبات وقفی زواره که به سادات طباطبا اختصاص داشت، توسط کارگزاران محلی جزو املاک خالصه دولت «آق قویونلو» درآمد که اعتراض طوایفی از این خاندان را برانگیخت و گروهی به نمایندگی از سوی آنان به دربار سلسله مزبور رفتند و با امیر عبدالغفار ملاقات کردند و از او خواستند به این وضع رسیدگی نماید . نامبرده بنا به تقاضای سادات زواره، موقوفه یادشده را از تصرف عدوانی خارج و به فرزندزادگان دختری ابوعلی رستمی (واقف) تحویل داد . امیر عبدالغفار طباطبایی در سال 877هجری به دار بقا شتافت . فرزند بزرگوارش علامه امیر سراج الدین عبدالوهاب که تا این زمان در «سمرقند» رحل اقامت داشت، عازم تبریز گردید و منصب شیخ الاسلامی را بنا بر وصیت پدر، تصدی نمود . صیت جلالت و عظمت و ریاست او در شهرها پیچید و نامش در تمامی بلاد ایران بر افواه افتاد به نحوی که بعد از سرآمدن زمانش اولادش به عنوان خاندان عبدالوهاب معروف شدند و با این انتساب شهرت یافتند .
کهن ترین منبعی که شرح احوال امیر نورالدین عبدالوهاب و پدرش امیر عبدالغفار طباطبایی را درج نموده، کتاب «روضات الجنات و جنات الجنان » ابن کربلایی تبریزی است . نکات جالبی که در این اثر به نگارش درآمده است، نقش بارز و تاثیرگذار سردودمان این خاندان را مورد تایید قرار می دهد . پس از جنگ چالدران که در سال 920ه ق روی داد، شاه اسماعیل صفوی امیرنورالدین عبدالوهاب را جهت پاره ای مذاکرات و اثبات برخی ادعاها به رسم ایلچیگری به دربار سلطان عثمانی فرستاد اما «سلطان سلیم عثمانی » وی و همراهانش را به زندان افکند . ابن کربلایی نظر به حسن ظنی که به حکمرانان دولت عثمانی داشت، در اثر مورد اشاره نوشت: سلیمان خان قانونی عبدالوهاب را از زندان آزاد نمود ولی وی در سال 927ه ق در شهر استانبول (بندری در ترکیه کنونی) رحلت یافت .
اما شهید آیة الله قاضی طباطبایی با پژوهشهایی که با استناد به منابع دست اول انجام داده به اثبات رسانیده است که امیرنورالدین یا امیر سراج الدین عبدالوهاب در سال 922ه ق در زندان سلطان سلیم عثمانی به شهادت رسیده است و در جوار مرقد ابوایوب انصاری - صحابی رسول اکرم صلی الله علیه و آله - در همین شهر دفن گردیده است .
امیر عبدالوهاب از بزرگان دانشوران و فقیهان شیعه می باشد که نبوغ علمی او به زیور پارسایی آراسته بود . نامبرده در عهد «سلطان یعقوب » در آذربایجان مقام شیخ الاسلامی داشت و چون شاه اسماعیل صفوی روی کار آمد، وی نگران گشت و به هرات عزیمت نمود و به سلطان حسین بایقرا پیوست تا در دستگاه او و فرزندانش عزت و مقام خود را حفظ نماید و مقامش بدانپایه رسید که او را بر اغلب سادات خراسان مقدم می داشتند و مواجبی برایش مقرر گردیده بود . پس از مرگ سلطان حسین بایقرا از پسرش بدیع الزمان اجازه خواست تا به تبریز برود و چون به این شهر مهاجرت نمود، مورد لطف شاه اسماعیل قرار گرفت و نگرانی هایی که از ناحیه این حاکم مقتدر داشت، برطرف گردید . آن گونه که در کتاب «تاج التواریخ » خواجه محمد فرزند حسن خان سپاهانی مشعری مذکور است، بعد از واقعه چالدران شاه اسماعیل با دولت عثمانی از در صلح و مسالمت درآمد و امیرعبدالوهاب را که از مشاهیر سادات و عالمان تبریز بود، به همراه قاضی پاشا مولانا شکرالله مامقانی و حمزه خلیفه به عنوان سفیر نزد سلطان سلیم فرستاد .
پادشاه عثمانی مقدم امیرعبدالوهاب را گرامی داشت، اما پوزش شاه صفوی را نپذیرفت و به هیات اعزامی اجازه بازگشت نداد و همه را در زندان دیموته محبوس ساخت . بنابر آنچه میرزا عبدالله افندی اصفهانی در کتاب «ریاض العلما» آورده و علامه عبدالحسین امینی در کتاب «شهداء الفضیلة » از وی نقل کرده است، سلطان عثمانی سراج الدین عبدالوهاب حسنی حسینی را در زندان شهید نمود! البته دشمنی حاکم وقت عثمانی با این سید وارسته و دانشمند پارسا و سلحشور بدون دلیل نبود، زیرا در جنگ چالدران که با وجود دلاوری نیروهای ایرانی، سپاه شاه اسماعیل شکست خوردند و قوای عثمانی تا شهر تبریز پیش آمدند، و سلطان سلیم طی نامه ای که خطاب به اعیان و بزرگان تبریز نوشته از امیرعبدالوهاب نام برده است .
تبریز در طول سه روز اشغال توسط متجاوزان، قهرمانانه به مقاومت پرداخت به گونه ای که مهاجمان سه روز بعد شهر را ترک کردند، برخی مورخان خاطرنشان نموده اند که حضور امیرعبدالوهاب در تبریز و تلاشهای توام با تدبیرش موجب شکست محاصره و اشغال تبریز گردید . همین ویژگی های اجتماعی و مذهبی امیرعبدالوهاب بود که موجب شد شاه صفوی وی را به عنوان سفیر به دربار عثمانی گسیل دارد اما با توجه به گزارشهای محرمانه مربوط به نقش او در مقاومت دلیرانه مردم تبریز و عدم توجه وی به نامه سلطان سلیم، به حالت حبس در زندان شهید شد .
در دوران زندیه «میرزا محمد تقی قاضی » ، از اجداد علامه طباطبایی، زعامت این خاندان را در آذربایجان عهده دار بود . این شخص علاوه بر مقام قضا و حل و فصل امور، در تفسیر و موعظه هم مهارت و مقامی عالی داشت . جد سوم علامه طباطبائی مرحوم حاج میرزا محمد تقی قاضی است که از دانشوران جهان تشیع به شمار می آید و علامه طباطبایی در این شخص با عارف نامدار علامه آیة الله سید علی قاضی طباطبایی اشتراک نسب دارد (1) .
طلوع یک ستاره
حاج میرزا علی اصغر شیخ الاسلام (متوفی سال 1287ه ق) فرزند حاج میرزا محمد تقی قاضی در عصر خویش شهرت و نفوذ کامل داشت و عمری طولانی نمود . با وجود قدرت تاثیر نامبرده و اجرای قوانین شرعی و اسلامی از سوی وی و حاج میرزا محمد باقر مجتهد، حکومت قاجاریه قادر به فرمانروایی در تبریز نبود و برای حمزه میرزا حشمت الدوله از حکومت جز اسمی باقی نگذاشتند (2) . در اواخر حکومت ناصرالدین شاه از نسل حاج میرزا علی اصغر دو برادر و عالم متبحر و پرتلاش در صحنه های علمی، سیاسی و اجتماعی ظهور یافتند که هرکدام صاحب آثار متعددی هستند . یکی حاج میرزا محمد حسین شیخ الاسلام طباطبائی معروف به شیخ آقا که در زهد و علم بی نظیر بود و دیگری حاج میرزا محمود شیخ الاسلام تبریزیز (3) .
در سال 1284ه ق مطابق 1247ه ش شیخ آقا صاحب فرزندی گشت و او را سید محمد نامیدند که بعدها به «حاج میرزا محمد آقای قاضی تبریزی » معروف شد . نامبرده پس از رشد و بلوغ در کمال زهد، تعبد، سخاوت و حسن سیرت بسر برد و در ادبیات، املاء و انشاء و بیان حظی وافر داشت و در زمره علما و فقها درآمد . از آثارش می توان کتاب «رشق الالحاظ » در تفسیر اصطلاحات شعری عرفا، رساله ای در تحقیق لفظ جلاله، کتاب مقالات سمیه در جمع کلمات علمیه پدرش مرحوم شیخ آقا در تحقیقات متفرقه را نام برد . او پس از 46 سال در سال 1330ه ق رحلت نموده است (4) .
در آخرین روز (29 ذیحجه) سال 1321ه ق مطابق با سال 1281ه ش خانه سید محمد قاضی طباطبایی در آبادی «شادآباد» (از توابع تبریز) حادثه ای نوید بخش را به انتظار می کشید . سرانجام ستاره ای پرفروغ در آسمان سلسله جلیل القدر سادات طباطبائی تبریز هویدا گردید که درخشش و تابش آن تشنگان فضیلت و دوستداران وارستگی را در موجی از شعف و شادمانی فرو برد . این فرزند که چشم خانواده را به جمال خجسته خویش منور ساخت، کسی جز «سید محمد حسین قاضی طباطبایی » نبود . همان حکیم عارف و مفسر نامداری که بعدها بسیاری از انسان های شیفته مکارم و معارف از چشمه جوشان حکمتش جرعه های جانبخشی نوشیدند و به علامه طباطبایی معروف گشت . سید محمد حسین در خانه ای دیده به جهان گشود که جویبارهای ایمان و تقوا در آن جریان داشت و فضای آن با رفتار و کردار درست پدرش به نور معنویت آراسته بود . شرایط خانوادگی و محیط پرورشی سید محمد، رایحه معطر پروا پیشگی را بر مشام روان این نوباوه وارد می ساخت و زمزمه های توام با ذکر، نیایش، صلوات و عبادت، سرود توحید را در گوش ذهنش طنین می افکند . گویی از نخستین سالهای صباوت، این فرزند تحت تاثیر چنین فضای پاکیزه ای که پدر و مادرش مهیا کرده بودند، به گونه ای تربیت می شد که سرشت ملکوتی او را شکوفا می ساخت و او را برای انجام رسالتی سنگین و خطیر و مهم مهیا می نمود (5) .
پنج بهار از عمر این کودک نگذشته بود که آسمان زندگی او تیره و تار گردید زیرا مادر عزیز و مهربان و پارسایش را از دست داد، چهار سال بعد و درحالی که نه سال داشت، در فصل شکفتن، تندبادهای حوادث ذهن و دل او را آشفته ساخت و غبار یتیمی را بر سیمای او نشانید و سید محمد حسین در غم فقدان پدر اندوهگین شد . وقتی علامه طباطبایی و برادر کوچکترش سید محمد حسن الهی طباطبایی (6) (1388 - 1326ه ق) والدین خویش را از دست داد . برخی افراد از گوشه و کنار به زعم خویش تصور نمودند این بازماندگان وضع نگران کننده ای را در پیش خواهند داشت . ولی حکمت الهی بر این مسایل غالب آمد زیرا وصی پدرش برای آن که زندگی این دو طفل متلاشی نگردد و وضعشان را بر همان نهج سابق سامان داد و پیوسته در امور ایشان مراقبت و نظارت می کرد تا آن دو کودک به مراحل رشد و بلوغ فکری برسند (7) به دلیل همین ناگواری ها علامه طباطبایی تا سن نه سالگی به مکتب و مدرسه نرفت و از کتاب و کتابت علوم دور ماند . با این وجود و پس از پشت سر نهادن ناملایمات و تحمل سختی ها مصمم گردید تا کسب تحصیل و دانش اندوزی را پی بگیرد .
تحصیلات و کسب معارف
سید محمد حسین به مدت شش سال از سال 1290 تا 1296ه ش بعد از آموزش قرآن که در روش درسی آن روزها قبل از هر چیز تدریس می شد، آثاری چون گلستان، بوستان، نصاب الصبیان، اخلاق مصور، انوار سهیلی، تاریخ عجم، منشات امیر نظام و ارشاد الحساب را به همراه برادرش تحت تعلیم ادیبی لایق به نام شیخ محمد علی سرایی فرا گرفت و علاوه بر آموختن ادبیات فارسی و عربی زیر نظر میرزا علینقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداخت . علامه طباطبایی به این دوران اشاره دارد و می گوید:
در اوایل تحصیل که به صرف و نحو مشغول بودم، علاقه ای به ادامه تحصیل نداشتم و از این روی هرچه می خواندم نمی فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذرانیدم پس از آن یک باره عنایت الهی دامنگیرم شده عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بی تابی نسبت به تحصیل کمال حس نمودم به طوری که از همان روز تا پایان تحصیل که تقریبا هیجده سال به درازا کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر احساس خستگی و دلسردی نکردم، زشت و زیبای جهان را فراموش کردم . بساط معاشرت با غیر اهل علم را به کلی برچیدم و در خورد و خواب و دیگر لوازم زندگی به حداقل اکتفا و قناعت نموده، باقی اوقات را به مطالعه می پرداختم بسیار اتفاق می افتاد به ویژه در بهار و تابستان که شب را تا طلوع آفتاب به مطالعه می گذرانیدم . و همیشه درس فردا شب را قبلا مطالعه می کردم . اگر اشکالی پیش می آمد، حل می نمودم . وقتی به درس معلم حاضر می شدم، از آنچه استاد می گفت، قبلا روشن بودم، هرگز اشکال و اشتباه درس را نزد استاد نبرده ام .
علامه طباطبایی می افزاید:
البته هرکسی بر حسب حال خود در زندگی خوشی و تلخ کامی هایی دیده و خاطره هایی دارد من نیز به نوبه خود و بخصوص از این نظر که بیشتر دوره زندگانی خود را با یتیمی یا غربت و احیانا مفارقت دوستان یا انقطاع وسایل و تهیدستی و گرفتاری های دیگر گذرانیده ام، در مسیر زندگی با فراز و نشیب های گوناگون مواجه شده ام ولی پیوسته حس می کردم که دست ناپیدایی مرا از هر پرتگاه نجات می دهد و جاذبه مرموزی از میان هزارها مانع بیرون کشیده و به سوی مقصدی درست هدایت می کند
من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست
که از آن دست که می پرودم، می رویم (8)
استاد حاج سید صدرالدین شیرازی نقل کرده است: در گذشته شنیده بودم مرحوم علامه طباطبایی عملی انجام داده که بعد از آن، خداوند به او چنان لطفی کرده که دیگر هیچ مطلبی برایش مجهول نمانده و در فراگیری دروس مشکلی نداشته است تا آن که یک روز به اتفاق دامادشان آیة الله شهید قدوسی و اهل خانه به شیراز آمدند و به منزل ما وارد شدند . موقعی که این موضوع را مطرح کردم، علامه طباطبایی برایم گفت:
در سالهای نخست تحصیل در تبریز به خواندن سیوطی مشغول بودم روزی استاد امتحانی از من به عمل آورد که از عهده اش بر نیامدم . معلم به من گفت: وقت خود و مرا ضایع کردی . این عبارت بر من گران آمد و پس از آن دیگر قادر نبودم در تبریز بمانم . از شهر بیرون آمدم، به کناری رفتم . جایی که از اغیار خبری نباشد و به عملی مشغول شدم، بعد از پایان آن، خداوند لطف خویش را شامل حالم نمود (9) .
چون تحصیل در مکتب خانه نتوانست به ذوق سرشار علامه پاسخ گوید، از این جهت به مدرسه طالبیه تبریز وارد گردید و از سال 1297ه ش تا 1304ه ش نزد استادان این مکان مقدس مشغول فراگیری دانش های گوناگون اسلامی گشت و ظرف مدت شت سال مقدمات ادبیات عرب (صرف و نحو)، معانی و بیان، آثار فقهی چون شرح لمعه، مکاسب و منابع اصولی (معالم، قوانین، رسایل و کفایه) را آموخت، و در علم منطق رساله کبری، حاشیه ملا عبدالله و شرح شمسیه، در فلسفه شرح اشارات و در علم کلام کشف المراد را فرا گرفت (10) . پس از آن و در سال 1304ه ش علامه طباطبائی برای پیگیری تحصیلات رهسپار نجف اشرف گردید و در این شهر مقدس به همراه برادرش سید محمد حسن الهی به مدت ده سال مشغول تحصیل معارف بود . استادان ایشان در عتبات آیة الله شیخ محمد حسین نائینی، آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی، آیة الله شیخ محمد حسین اصفهانی، سید حسین بادکوبه ای و سید ابوالقاسم خوانساری بودند . مرحوم آیة الله سید علی قاضی طباطبایی (1366 - 1285ه ق) عارف مشهور که با علامه و همسرش پیوند نسبی داشت، در نجف از استادان معروف این مفسر نامدار بود .
علامه می گوید:
قبل از آن که به محضر این فقیه عارف و حکیم زاهد راه پیدا کنم، خود را از کتب فلسفی بی نیاز می دیدم و پیش خود فکر می کردم اگر ملاصدرا هم بیاید مطلبی فوق آنچه من از حکمت فهمیده ام، عرضه نخواهد کرد ولی پس از بهره مند شدن از فیوضات ربانی این عارف بزرگوار احساس نمودم گویا تا کنون از حکمت و فلسفه چیزی عایدم نشده و از اسفار حتی یک کلمه هم نفهمیده ام (11) .
مرحوم آیة الله قاضی شاگردان خود را بر طبق موازین شرعی و با رعایت آداب باطنی اعمال و حضور قلب در نماز و اخلاص در افعال به طریق خاصی دستورات اخلاقی و رشد دهنده می دادند و قلوب آنان را مهیای پذیرش حقایق ملکوتی و غیبی می نمودند .
سید حسین بادکوبه ای (12) نیز علامه طباطبایی را با حقیقت حکمت و خصوصا تفکر فلسفی آشنا کرد و به وی توصیه نمود برای غنا بخشیدن به تفکراتش در مباحث برهانی و اندیشه های فلسفی به تعلیم ریاضیات بپردازد چنانچه خود علامه در این باره نوشته است:
ظرف شش سال که نزد سید حسین بادکوبه ای تلمذ می کردم، موفق شدم منظومه سبزواری، اسفار و مشاعر ملاصدرا و دوره شفای بوعلی و کتاب اثولوحیا و تمهید القواعد ابن ترکه و اخلاق ابن مسکویه را بخوانم .
مرحوم بادکوبه ای از فرط عنایتی که به تعلیم و تربیت نویسنده داشت، برای این که مرا با طرز تفکر برهانی آشنا سازد و به ذوق فلسفی من تقویت بخشد، امر فرمود به تعلیم ریاضیات بپردازم . در امتثال امر معظم له به درس مرحوم «سید ابوالقاسم خوانساری » که ریاضی دان زبردستی بود، حاضر شدم و یک دوره حساب استدلالی، یک دوره هندسه مسطحه و فضایی و جبر استدلالی را از معظم له فرا گرفتم .
مهاجرت به قم
علامه طباطبایی و برادرش به مدت ده سال در نجف اشرف مشغول تحصیل معارف و کسب مکارم بودند اما به دلیل تنگناهای اقتصادی و نرسیدن مقرری معهود از زمین زراعتی تبریز ناگزیر در سال 1314ه ش عتبات عراق را به عزم بازگشت به ایران ترک نمودند . پس از مراجعت، علامه جز مدت کوتاهی (به مدت ده سال) در شادآباد تبریز به امور کشاورزی مبادرت ورزید تا زراعت و باغات ملک موروثی که دچار خسارت شده از رونق افتاده بودند، احیا گردد . او در این باره می گوید:
سال 1314ه ش در اثر اختلال وضع معاش ناگزیر از مراجعت به زادگاه اصلی خود شدم و ده سال و خورده ای در آن سامان بسر بردم که حقا باید این دوره را در زندگی خود دوره خسارت بشمارم زیرا در اثرگرفتاری ضروری به معاشرت عمومی برای تامین معاش که از مجرای فلاحت بود، از تدریس و تفکر علمی جز مقداری ناچیز باز مانده و پیوسته با یک شکنجه درونی بسر بردم .
البته علامه صرف نظر از سر و سامان دادن به امور زراعتی شادآباد و تلاشهای اجتماعی و اقتصادی در این روستا نسبت به اصلاح روابط اخلاقی و مناسبات اجتماعی مردم و رشد فرهنگی و اعتلای باورهای دینی آنان اهتمام ورزید و حتی در فصول بیکاری اهالی شادآباد را بسیج می نمود تا خود کوچه ها و معابر را مرمت نموده و به نظافت مسیرهای عبور و مرور بپردازند (13) اما با این وجود و به رغم آن که در کنار این تلاشها چندین رساله عمیق فلسفی در آن سرزمین تالیف نمود و کوشید تا در این نوشته ها میان عقل و نقل تطبیق هایی به وجود آورد به دلیل علو روح و افکار والایی که داشت و بعدها عملی گردید، بازهم چنین دورانی را ایام غرامت تلقی کرده است (14) .
در سال 1324ه ش که تب جنگ جهانی دوم فرو نشست و متفقین اشغالگر یکی پس از دیگری ایران را تخلیه کردند، جز قوای شوروی سابق که در ناحیه آذربایجان باقی ماند و فرقه دموکرات را پرو بال داده و با سپردن آذربایجان به آنان، در ظاهر به اشغالگری خود خاتمه دادند . در این سال منطقه دستخوش ناامنی و قتل و غارت بود . علامه طباطبایی در این اوضاع آشفته تصمیم گرفت بساط زندگی را از شادباد جمع کند و به یک مرکز مهم علوم دینی همچون قم انتقال یابد در این مورد به قرآن مجید تفال نمود، این آیه آمد: «هنالک الولایة لله الحق هو خیر ثوابا و خیر عقبا» (15) «آنجا یاری کردن حق را سزد، پاداش او بهتر و سرانجام آن نیکوتر است » . از این جهت در اواخر اسفند سال 1324ه ش زادگاه خود را به قصد اقامت در قم ترک نمود و در این شهر اشتغالات علمی را از سر گرفت (16) .
در آن زمان تبلیغات بیگانگان با شیوه های گوناگون به همراه فشار روزافزون رژیم استبدادی پهلوی شرایط ناگوار و آشفته ای را بر حوزه علمیه قم حاکم ساخته بود، اما از آنجا که خداوند یاور حق طلبان است، دست تقدیر حکیمانه اش دانشوری چون علامه طباطبائی را از تبریز به قم آورد . این گوهر کم یاب با این که مهمانی غریب و ناشناخته بود و شهرت و آوازه ای نداشت و در هایت سادگی و به دور از تشریفات در منزلی محقر و استیجاری زندگی می کرد، در اندک مدتی عناصر حق جو و طالب فضیلت را به سوی خویش جذب کرد . و با توکل به خداوند لایزال، نخستین هسته مرکزی را برای یک نهضت فرهنگی، اخلاقی و علمی و اخلاقی پویا و متناسب بامقتضیات زمان پدید آورد و به راهی که تشخیص داده بود، ادامه داد و دست تربیت شدگان و شاگردان خود را گرفت و این کاروان علم و عرفان را به سوی مقصدی عالی و پربار هدایت نمود . البته علامه برای عملی ساختن اندیشه هایی که در ذهن داشت، به نیاز سنجی و برنامه ریزی دقیق پرداخت و کمبودها و خلاءها را به خوبی شناخت و در جهت رفع آنها اقدامات لازم را به عمل آورد . خود در جایی به این نکته اشاره ای روشن داد:
هنگامی که به قم آمدم مطالعه ای در برنامه درسی حوزه کردم و آن را با نیازهای جامعه اسلامی سنجیدم و کمبودهایی در آن یافتم و وظیفه خود را تلاش برای رفع آنها دانستم . و مهمترین کمبودهایی که در برنامه حوزه وجود داشت، در زمینه تفسیر قرآن و بحث های عقلی بود و از این رو درس تفسیر و درس فلسفه را شروع کردم و با این که در جو آن زمان تفسیر قرآن علمی که نیازمند به تحقیق و تدقیق باشد، تلقی نمی شد و پرداختن به آن شایسته کسانی که قدرت تحقیق در زمینه های فقه و اصول را داشته باشند، به حساب نمی آمد، بلکه تدریس تفسیر نشانه کمی معلومات به حساب می آمد در عین حال این ها را برای خودم عذر مقبولی در برابر خدای متعال ندانستم و آن را ادامه دادم تا به نوشتن تفسیر «المیزان » انجامید (17) .
تعلیم و تربیت مشاهیر برجسته
علامه طباطبایی در ابتدای ورود به قم، درس خارج فقه و اصول را در حوزه علمیه آغاز نمود که اهل فضل پروانه وار بر گرد شمع وجودش جمع شدند تا از انوار کمالش در این رشته از علوم دینی استفاده کنند . اما بعد تدریس این درس ها را رها کرد و در علت تعطیل نمودن آن اظهار داشت:
در حوزه علمیه قم بحمدالله افرادی هستند که فقه و اصول تدریس می نمایند ولی استاد فلسفه و تفسیر به مقدار کافی نیست و در این زمان حوزه علمیه قم و جامعه اسلامی نیاز شدیدی به تفسیر و فلسفه دارد و اشتغال من به این علوم برای اسلام نافع تر می باشد .
بر این اساس آن حکیم نیکوخصال صبح ها در مسجد سلماسی درس فلسفه را بر اساس اسفار ملاصدرا تدریس می نمود که این حرکت علمی در آن عصر بر مذاق برخی تنگ نظران و رشک ورزان آتش افروز خوش نیامد و برای تعطیل نمودن حوزه درسی او تلاشهای زیادی انجام دادند . حاسدان، جو را چنان بر علیه علامه طباطبایی آشفته کردند که آیة الله بروجردی در اثر اصرار زیاد عده ای از اطرافیان، توسط قاصدی به علامه توصیه نمود درس فلسفه خود را محدود نماید . علامه پاسخ داد با احساس وظیفه و برای رفع نیازهای علمی حوزه تدریس این رشته از دانش اسلامی را آغاز کرده ام ولی مخالفت با زعیم حوزه و رهبر شیعیان، یعنی شما را جایز نمی دانم و از این رو آن را تعطیل می کنم و با این رفتار خردمندانه و مؤدبانه جلو سوء تفاهم ها، تاثیر منفی سعایت های حسودان و تبلیغات مسموم ناآگاهان و برخی مغرضان را گرفت و همین حرکت، موقعیت علمی و اجتماعی علامه طباطبایی را بیش از گذشته تثبیت کرد و ایشان با تشکیل جلسات خصوصی به نقد و بررسی فلسفه های غربی و مادی گرایی پرداخت . البته آیة الله بروجردی با یاد آوری این نکته که خودش نزد مرحوم «جهانگیرخان قشقایی » در اصفهان فلسفه، حکمت و عرفان می خوانده است به طور ضمنی درس فلسفه علامه را تایید نمود و صرفا به دلیل آشفتگی جو و فشار گروهی معلوم الحال خواستار محدود کردن درس اسفار علامه طباطبایی گردید (18) .
آن حکیم ذو فنون برای این که بتواند درس را در چنین فضایی مسموم ادامه دهد، از طرح مباحث حساسیت برانگیز خودداری ورزید و چون به بحث «وحدت وجود» اسفار که مورد اختلاف علماست رسید، از آن گذشت و به شاگردان گفت: خودتان مطالعه کنید . البته جهت دیگر امتناع علامه طباطبایی از تدریس برخی بخش های اسفار و منظومه سبزواری این بود که این قسمت ها با آیات و روایات تطبیق نمی کرد .
حضرت آیة الله سبحانی گفته اند:
ایشان هیچ وقت معاد را تدریس نمی کرد به خاطر دارم هنگامی که خدمتشان منظومه می خواندیم وقتی به مبحث معاد رسیدیم، درس را تعطیل کردند . علت را بیان ننمودند ولی چیزی که توانستیم کشف کنیم، آن بود که علامه معاد ملاصدرا را قبول نداشت چون با ظواهر آیات قرآن تطبیق نمی کرد (19) .
یکی از شاگردان مشهور علامه طباطبایی نقل کرده است: از ایشان تقاضا نمودیم که شرح فصوص قیصری و شرح منازل السائرین ملا عبدالرزاق کاشانی را به ما درس دهند . پیوسته وعده می دادند و به جای آن همیشه از آیات قرآن و شرح و تفسیر آن سخن به میان می آمد تا بالاخره دانستیم که علاقه زیادی به تدریس این مباحث ندارند (20) .
علامه طباطبایی در هنگام تدریس با هر کسی به فرا خور استعدادش بر خورد می کرد و شاگردان متعددی را که احیانا سلیقه های گوناگون داشتند، تربیت نمود . محفل او کانون بحث، کاوش و برهان بود . اگر در محضرش موضوعی عنوان می گردید، لازم بود تا ژرفای آن، پیرامونش بحث گردد و شخصی که آن را طرح کرده قانع شود . در واقع مجلس و محفل پرورش دادن و تربیت کردن افراد پرمایه بود . شاگردان را وادار می نمود که موضوعات خاصی را در نظر گرفته، در خصوص آن فکر کرده و تراوش اندیشه خود را بر روی کاغذ بیاورند .
علامه حسن زاده می گوید: ایشان در تعلیم و تربیت شاگردان، دست ها به قلم آشنا شدن و معانی و مقاصد را به کاغذ آوردن و تحریر نمودن اعتنا و اهتمام بسیاری داشت (21) .
در سال 1330ه ش که حملات و تبلیغات مادی گری نویسندگان غیر متعهد در ایران رواج یافت، و کمتر مقاله دینی یافت می شد که بتواند پاسخگوی احتیاجات روز باشد، علامه طباطبایی انجمنی متشکل از فضلای آن روز حوزه به وجود آورد و از آنان نویسندگی و تنظیم مقالات در موضوعات مختلف را تقاضا نمود (22) .
علامه طباطبایی نخست شاگردان را با مسائل عقلی آشنا کرد و لذا دوره فلسفه را به پایان رسانید بعد یک دوره عرفان نظری تدریس نمود و بعدها بحث و بررسی در خصوص حدیث و روایت در برنامه کارش قرار گرفت . در طول این مدت تفسیر قرآن مطرح بود ولی بعد از این که مراحل تدریس فلسفه و برهان نظری تمام شد، چند جلد از بحارالانوار را تدریس نمود (23) .
خصوصیت سخن گفتن و ایجاز لازمی که در کلام علامه بود و نیز قوت استدلال، جزالت اسلوب و استحکام بیان ایشان به نحوی بود که برای افرادی که مشتاق دریافت معارف به نحو متین و برهانی بودند، و مایل نبودند موضوعی با موضوع دیگر آمیخته شود و حریم و حدود مسایل درهم رود، همچون آب زلال و با صفایی بود در کام تشنه کامان . خیلی آرام و آهسته تدریس می نمود، از پراکنده گویی اجتناب داشت در عوض کم گوی و گزیده گوی بود و بحث ها را با عبارات کوتاه اما متین و محکم بیان می کرد . وقتی می خواست درسی را آغاز کند، نخست موضوع آن را روشن می ساخت و ابعادش را تشریح می نمود و بعد به استدلال در خصوص آن می پرداخت . عقیده مخالف را تحمل می کرد و اگر منطقی بود، می پذیرفت و اگر می خواست نظر فردی را رد کند و یا مورد انتقاد قرار دهد، از عبارات ملامت گونه استفاده نمی نمود و در نقل مطالب کاملا دقت داشت و می کوشید تمام مضامین بحث مورد نقد را بیان کرده و در پایان، موارد اشکال دار آن را ارزیابی می نمود و با براهین اصولی، دلایل منطقی آن را مردود اعلام می کرد و اگر نارسایی در آن مشاهده می شد، به رفع نواقص و کاستی های آن مبادرت می کرد .
جلسه درسی ایشان به نحوی بود که شاگردان شهامت اشکال کردن بر مباحث او را داشتند و اگر کسی به درس وی انتقادی داشت، او با مهربانی و ملاطفت سخنش را گوش می داد و سپس با کمال احترام وی را متقاعد می نمود . تحمیل عقیده و تحکم فکر در برخورد با شاگردان نداشت و در مسایل طرح شده نظر خود را می گفت و بعد خطاب به حاضرین می فرمود: این موضوعی است که به ذهن ما رسیده است . خودتان بررسی کنید و ببینید تا چه اندازه صحت دارد و مورد قبول است از مسایلی که طرح آنها بوی تفرقه می داد و احیانا انحراف فکری پدید می آورد، پرهیز می نمود و تنها با خواص; برخی مباحث حساس را در میان می گذاشت . با وجود آن که از حقانیت عقل دفاع می کرد، نسبت به حقایق دینی بی مهری نمی کرد (24) . اگر چنانچه مطالبی به ذهن علامه می آمد و فکر می کرد در گفتگو با یکی از شاگردانش آن را به دست آورده است، با صراحت می گفت این نکته را فلان شخص مطرح نموده است و از این رهگذر ضمن قدردانی از شاگردان، اعتماد به نفس آنان را تقویت می کرد تا بتوانند در جلسات علمی و آموزشی محصولات فکری خود را ابراز کنند و با استمرار این شیوه قدرت تفکر و شجاعت علمی تلامیذ خود را فزونی دهد (25) .
شهید آیة الله قدوسی درس فلسفه و تفسیر را در محضر علامه طباطبایی فراگرفت و بعد از سال ها تلمذ نزد آن فیلسوف عالیقدر چنان مورد توجه ایشان قرار گرفت که استاد او را به دامادی خود پذیرفت و دختر خویش، «نجمة السادات » ، را به عقد ازدواج وی درآورد (26) .
شهید آیة الله دکتر بهشتی خاطرنشان نموده است: علاقه مفرطی به مطالعات فلسفی داشتم و برای این منظور تصمیم به زیمت به خارج گرفتم و در سال 1330ه ش مقدمات مسافرت خود را فراهم کردم در همان وقت علامه طباطبایی در قم تازه کوششی را برای بحث های فلسفی آغاز کرده بودند اما از روی دلسردی که داشتم آنقدر انگیزه در وجودم نبود که با ایشان تماس بگیرم .
بعد شهید بهشتی به پیشنهاد شهید مطهری به صورت مستمع آزاد به جلسه ای از درس غیر فلسفی علامه رفت و در آنجا اشکالاتی به ذهن وی رسید ولی آنها را مطرح نکرد و در راه، اشکال به نکته ای که استاد مطرح کرده بود، را بیان کرد . علامه با دقت به سخنان او گوش می داد . گویی که اصلا مطلب را تا حالا نشنیده است آنگاه آرام و متین در چند جمله پاسخ می گفت بدون این که تندی، تعصب و خودخواهی از ایشان بروز کند تا آن که شهید بهشتی قانع شد و به مطلب مورد نظر رسید .
شهید بهشتی می گوید:
این برخورد روی من یک اثر گذاشت و آن این بود که با این استاد می شود کار کرد، متانت او در من اثر گذاشت و سبب شد که عزیمت به خارج را فسخ کنم . بدین گونه آن شهید از سال 1330 تا 1335 به طور مستمر در درس شفا و اسفار علامه طباطبایی حضور یافت (27) .
توانایی های علمی و ذوقی
علامه طباطبایی از نظر حافظه ویژگی مختص خود را داشت هر نوع مساله و مطلبی که مورد علاقه اش بود و به سوی آن یک کشش درونی داشت، و با گرایش های باطنی او مطابقت می نمود، با تمام خصوصیات و جزئیات در حافظه اش جای می گرفت و به هنگام نقل آن در مناسبت های مقتضی و بحث های علمی دقیقا یادآور می شد بدون آن که کوچک ترین نقصانی در تربیت و توالی و انسجام مطالب ذکر شده مشاهده گردد اما در مورد مسایل عادی و روزمره و اموری که با تمایلات عالی او سازگاری نداشت، توجهی نمی کرد و در حافظه اش باقی نمی ماند (28) .
علامه طباطبایی علاوه بر مقامات عرفانی و علمی و تخصص در فقه، اصول، حکمت متعالیه و آشنایی کامل به زبان و ادبیات فارسی، عربی و ترکی و مهارت در ریاضیات، هندسه، هیات، نجوم و پاره ای از علوم غریبه از قدرت قلم و بیان و توان تبیین و تفهیم مسایل پیچیده فلسفی و برهانی در قالب روان ترین، زودهضم ترین و بهترین عبارات برخوردار بود و این جامعیت، او را به کمال مطلوب نائل ساخت و این توفیق را به او بخشید تا بتواند یافته های خود را به جهان معاصر و نسل های آینده منتقل سازد و از او انسانی جامع معقول و منقول و آشنا به علوم ظاهری و باطنی و متفقه بسازد که موازنه بین علم، عمل و اخلاق را در طول عمر با برکت خویش حفظ کند .
همت عالی، عزم راسخ، استقامت در پژوهش و نشر حقایق دینی و فلسفی در حد بسیار عالی ویژگی شخصیتی علامه طباطبایی را تشکیل می داد، علامه خود می گوید:
در برهه ای از عمر یعنی به مدت هفده سال چنان شوق وصف ناپذیری نسبت به معارف دینی به من دست داد که شب های بهار و تابستان در این مدت تا صبح مشغول مطالعه و تحقیق بودم (29) .
او بر اثر کار و کوشش علمی و ممارست پی گیر بر مطالعات و تفکرات علمی و فلسفی به جایی رسید که خواب و استراحتش چندان تفاوتی با بیداری و زمان فعالیت نداشت چنانچه خود یادآور شده است، تابستان ها که معمولا از نجف به کوفه می رفتم یکی از برنامه هایم این بود که مسایل فلسفی را با اشکال و قضایای منطقی تطبیق می کردم پس از مقداری مطالعه و تحقیق می خوابیدم ولی بعد از آن که از خواب بیدار می شدم متوجه می گردیدم پاره ای از مسایل را در عالم خواب و رؤیا حل کرده ام (30) .
همت بلند و وسعت نظر و سعه صدر علامه در حدی بود که تلاشهای علمی خود را منحصر به حوزه نکرد و در همان موقعی که دیواری پولادین بین حوزه و دانشگاه قرار داده بودند و اوضاع آشفته ای بر روابط این دو مرکز علمی حاکمیت داشت، علامه طباطبایی بدون واهمه و با شجاعتی کم نظیر بااستادان دانشگاه در حد توان تماس حاصل نمود و درسهایی برایشان گفت و جلساتی با حضور افراد دانشگاه تشکیل داد که محصول بحث های آن غالبا منتشر شده است . علامه طباطبایی که از پژوهشهای علمی و برخی فضایل «هانری کربن » فرانسوی اطلاع داشت درخواست این محقق را مبنی بر طرح مباحثی در خصوص ناخت شیعه اجابت نمود و با وجود ضعف مزاج و کهولت سن هر دو هفته یک مرتبه از قم توسط اتوبوس به تهران تشریف می برد و در جلسه ای با برکت، به پرسش های کربن پاسخ می داد و حقایق و معارف تشیع را در اختیار او و عده ای از اساتید دانشگاه قرار می داد (31) .
از شیوه های پژوهشی علامه طباطبایی که مؤید مقام علمی اوست، این بود که کوشید در مقام مدرسی عالیقدر و محققی گران سنگ دیواری را که بین مباحث فلسفی و اعتقادات ایجاد کرده بودند، بردارد . تاکید علامه بر این حقیقت استوار بود که بین روش انبیاء و تعالیم فرستادگان الهی و آنچه انسان از طریق استدلال درست و منطقی به آن می رسد، فرقی وجود ندارد و ساحت مقدس رسولان آسمانی منزه تر از این است که مردم را وادار کنند در امور اعتقادی و باورهای خود و مسیر زندگی بدون بصیرت و تفکر گام بردارند و به پیروی صرف اکتفا کنند، به باور علامه این سخن پوچی است که دین در مقابل فلسفه قرار دارد و این دو در برابر علوم تجربی واقعند . دور از انصاف است که بین دین و فلسفه الهی جدایی بیفکنیم (32) .
یکی از اتهاماتی که بر دامن اسلام وارد کرده بودند، این بود که اسلام با فکر و منطق سازگاری ندارد . علامه طباطبایی با اندیشه های ناب خود و شاگردانی که پرورش داد، کوشید چهره زیبای منطقی و عقلانی اسلام را به جامعه دانشگاهی و اهل علم و فرهنگ معرفی کند و بفهماند که اسلام بر برهان و عقل استوار است . این مفسر عالیقدر دارای استقلال فکری و روح واقع گرایی بود که همواره حقیقت را بر عوامل دیگر ترجیح می داد و با دیدی انتقادی به گفته بزرگان می نگریست و عقیده داشت قناعت بر حفظ اندیشه های حکیمان سلف در خور یک اندیشمند توانا نمی باشد و می کوشید تا کاستی های تفکر و بینش گذشتگان را تصحیح و نقص آرای آنان را تکمیل نماید .
علامه طباطبایی در برابر پرسش های علمی فروتنی نشان می داد، هیچگاه آنان که با وی تماس داشتند، از او کلمه «من » را نشنیدند در عوض عبارت «نمی دانم » را بارها در پاسخ سؤالات بر زبان جاری ساخت همان عبارتی که افراد کم مایه از گفتن آن عار دارند ولی این دریای علم و حکمت از شدت تواضع به آسانی می گفت (33) .
علامه طباطبایی مباحث فلسفی، کلامی و تفسیری را بدون هرگونه تعصبی مطرح می کرد در عین حال به فرهنگ قرآن و عترت بسیار پایبند بود و هیچ گاه نشد که از این مساله غافل گردد . آن حکیم وارسته برای نخستین بار فلسفه اسلامی را به نبرد با فلسفه مادی برد و در ضمن فلسفه را از حالت رکود و کهنگی بیرون آورد و مباحث آن را به صورتی نو و ابتکاری و مطابق با نیازهای عصر مطرح کرد شبهاتی را که از ناحیه مکتب های مادی بخصوص الحادی طرح می گردید و در کتابهای فلسفی علمای سلف از پاسخ به آنها خبری نبود، پاسخ گفت .
علامه طباطبایی در علم هیات مهارت داشت و در اوائل که از تبریز به قم آمد، این دانش را تدریس می کرد و علامه حسن زاده آملی و علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی یک دوره هیات را در محضر ایشان خوانده اند (34) .
علامه طباطبایی با احاطه بر این علم در گوشه ای از مدرسه حجتیه به منظور تعیین سمت قبله و تشخیص نصف النهار که زوال آن در هر روز معلوم می گردد، به افق قم، دایره هندیه را نصب نمود . وی در جفر و رمل محقق و صاحب نظر بود ولی در جایی آنها را اعمال ننمود . در حروف ابجد و استنتاجات و استخراجات و اثرات آن و نیز ابجد کبیر و صغیر و وسیط اطلاع داشت و مقدار اهمیت هرکدام و حساب آنها را به طریق مجمل و مفصل می دانست (35) درعلم اعداد و حساب جمل، جبر و مقابله، هندسه فضایی و مسطحه و حساب استدلالی نیز توانایی بسزایی داشت چنانچه علامه حسن زاده آملی به این جنبه از مهارت استادش اشاره نموده است (36) .
در ادبیات عرب، معانی، بیان و بدیع استادی مسلم بود و طبعی بسیار لطیف و زیبا داشت اشعار زیبایی می سرود و سروده های بسیاری از شعرای کهن و متاخر را در حافظه داشت و به مناسبت بهره می گرفت .
آیة الله استاد جعفر سبحانی که پرورش یافته مکتب علامه طباطبائی است، می گوید:
او در سرودن اشعار ید طولایی داشت . لطیف ترین معانی عرفانی را در نغزترین جمله ها و قالب های شعری می ریخت (37) .
در میان سروده های عربی به شعر «ابن فارض » خصوص نظم السلوک آن معروف به تایید کبرا علاقه مند بود و از میان آثار منظوم فارسی زبانان دیوان حافظ را می ستود و از اشعار عرفانی و عربی گاهی برای دوستان غزلی آرام می خواند (38) . او برای گروهی خاص از شاگردان خویش شرحی بر دیوان حافظ را تدریس می کرد . هیچگاه دم از ذوق عرفانی نمی زد ولی وقتی لب به سخن می گشود، گویی که تمام اشعار حافظ و مثنوی و کلمات عرفا را ازبر دارد . علامه حسن زاده می گوید:
در علم ادب صاحب قلم بود، نویسنده بود، هم به عربی محکم و متین می نوشت و هم به فارسی شیوا و رسا و نیز یکی از موهبت های الهی را که دارا بودند، صاحب بسیار طبع لطیفی که می بایست جناب ایشان را در عداد شعرای مفلق (ذوقی) ماهر و فنان نام برد و چون طبع لطیف باشد، روح هم لطیف باشد، فکر هم شریف باشد همان طوری که در نظمش و نشرش نازک کاری ها و لطایفی بکار می برد (39) .
از جلوه های پرجاذبه و ذوق هنری این عارف عابد حسن خط و زیبا نویسی است، خط نستعلیق و شکسته ایشان از بهترین و شیواترین خط استادان این فن بود . خودشان به شاگردانش گفته بودند قطعاتی از خط زمان جوانی مانده که وقتی به آنها نگاه می کنم در تعجب می افتم که آیا این خط من است (49) .
بنا به اظهارات استاد حسن زاده آملی: علامه طباطبایی در ایوان حسن خط صدرنشین بود، خطش هم ممتاز بود نه آن که خوش می نوشت، بلکه ممتاز بود و منطومه ای در آداب حسن خط نوشته است (41) .
در قلمرو قلم
علامه طباطبائی محققی به نام و پژوهشگری پرمایه و گرانقدر بود و تقریبا اکثر اوقات عمر او به تحقیق، نگارش و تربیت نویسندگان زبده و برجسته گذشت آثار گرانبهای او در زمینه های گوناگون معارف دینی خود گواه مسلمی بر ژرف اندیشی و توانایی های فکری و بصیرت های عالی و همه جانبه این مفسر حکیم می باشد . در نوشته های او ابتکارات، خلاقیتهای فوق العاده، بررسی های انتقادی، سنجش های اصولی، مباحث عمیق فلسفی و عرفانی، یافته های دقیق و بدیع، حریت علمی، آزاداندیشی همراه با تعهد و تعبد مکتبی و رعایت اصول شریعت مشاهده می گردد، ملاحظه مقتضیات زمان، پاسگویی به نیازهای روز و رفع ابهام ها و شبهه ها در تالیفات او به وضوح دیده می شود، او نوآوری فکری خویش را با نثری روان و قابل فهم برای همه تحریر می نمود و بدون این که بگوید این ها یافته های من است . نگاه تحقیقی خود را به علوم حوزوی و آثار پیشینیان منحصر و محدود ننمود و ضمن جامعیت در معارف و حقایق ناب در مسیر اعتدال، ظرفیت و استعداد روح فوق العاده ای داشت . آنچه را جامعه نیاز داشت، بر حسب احساس مسؤولیت و احاطه علمی و فکری می نوشت، عادت نداشت هرچه می داند، یا آنچه بازار خوبی دارد، بنویسد، بلکه رعایت ضرورت ها چنان در تالیفات او مشهود است که در کنار عمیق ترین مسایل فلسفی، علمی و تفسیری اصول اعتقادات را برای نوجوانان به نگارش درآورده است (42) .
در سال 1328ه ش رنگین نامه ای که سراسر آن ننگ بود، انتشار یافت که مؤلف در آن به صورت غیر منطقی به مبلغان دینی و افراد با ایمان حمله کرده بود، این کتاب موجی از انزجار و تنفر مسلمانان ایران را برانگیخت . علامه طباطبایی به دنبال انتشار این اثر موهن با تشکیل جلسه ای به نقد مکتب ماتریالیسم پرداخت، در این جلسه که به سال 1330ه ش تشکیل شد، شخصیت هایی چون شهید مطهری، آیة الله جعفر سبحانی، شهید دکتر بهشتی، شهید دکتر محمد مفتح، امام موسی صدر، آیة الله ابراهیم امینی و چند تن دیگر از دانشوران معاصر حضور داشتند . یکی از محصولات بسیار ارزنده آن جلسات نگارش کتاب: «اصول فلسفه و روش رئالیسم » بود که ضربه ای سخت و شکننده بر پیکر مارکسیست هایی که مذهب را مورد استهزاء قرار داده بودند، وارد ساخت و تمامی موهومات آنان را افشا نمود . آنقدر مطالب این نوشتار منطقی بود که پس از انتشار نخستین جزء آن کمونیست ها با تشکیل جلساتی تصدیق کردند که مؤلف در نقل مطالب امانت را رعایت کرده و کوچکترین تحریفی ننموده است .
یکی از افرادی که در این جلسات حضور داشته است، می گوید: در شب های پنجشنبه جلسات سیاری وجود داشت که در آن جلسه ها همین مقالات فلسفی و روش رئالیسم را علامه طباطبایی برای عده ای می خواند آن وقت سابقه نداشت که استاد مطالبی را بنویسد و با عده ای ارباب نظر بنشیند و عمیقا در آن بحث کند، مباحث جدید و قدیم را ارزیابی نماید . استاد مقالات را تکثیر کرده و می خواند و دیگران از روی نسخه خود نگاه می کردند ایراد می گرفتند، گاهی نوشته را تصحیح می کردند و علامه در همان جلسه یا جلسات بعد به ایرادها جواب می داد یا متن تصحیح شده و تغییر یافته را دوباره برای حاضران قرائت می نمود، گاهی از سخنی که گفته بود، دست برمی داشت و به عکس آن جواب قانع کننده ای می داد . شهید مطهری از ارکان این جلسه بود (43) .
علامه طباطبایی در این باره گفته است: ما مباحث و مقالات اصول فلسفه و روش رئالیسم را آغاز کردیم در آن مطالب یگانه کسی که از همه جهت مطمئن بودم و حرفم هدر نمی رفت، شهید مطهری بودند . مقداری که گذشت ایشان پاورقی اصول فلسفه را شروع کردند ضرورتش این بود که بحث های آن مجملات بود، مقاله های فشرده داشت و ما می خواستیم مطالب روشن شود و کسی که این معنا را بتواند بر عهده بگیرد، شهید مطهری بود، از این جهت پاورقی ها را نوشت که قابل توجه است زیرا خودش صاحب نظر بود (44) .
کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم » یک بار پس از مختصری اصلاحات به کوشش استاد سید هادی خسروشاهی در قم به چاپ رسید . این نوشتار تنها چهارده مقاله فلسفی را که محصول بررسی های جلسات مورد اشاره بود، دربر می گرفت و پاروقی های شهید مطهری را ندارد . انتشارات صدرا کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم » را همراه با پاورقی های متفکر شهید آیة الله مطهری در پنج جلد منتشر نمود . بخشی از این مجموعه توسط حضرت آیة الله سبحانی به زبان عربی ترجمه گردیده است . شیخ آقا بزرگ تهرانی این اثر را نافع و ارزشمند دانسته است (45) و شیخ مرتضی آل یاسین - از علمای نامدار نجف - گفته است کتابی با چنین مشخصات با ارزشی شایستگی این را دارد که هرکسی آن را داشته باشد تا از فواید فراوان آن محروم نشود (46) .
این روش تحقیقی استاد علامه طباطبایی اقدامی اساسی و بنیادی در جمع بندی مسائل فلسفی بود و باید آن را نقطه عطفی در سیر و تحول حکمت در تاریخ ایران به شمار آورد زیرا توانست این دانش را وارد مرحله جدیدی نماید و به طلاب علوم حوزوی این امکان را بدهد که با بینش وسیع تر و عمیق تری با فلسفه های غربی بخصوص ماتریالیسم آشنا شوند و ماهیت سفسطه سازی ها را از هم باز شناسند .
یک دوره فشرده فلسفه به نام «بدایة الحکمة » از آثار علامه طباطبایی در دسترس جویندگان حکمت می باشد . علامه طباطبایی این کتاب را به عنوان اولین اثر درسی و آموزشی در رشته فلسفه به نگارش درآورد و از این رو آن را بدایة الحکمة (آغاز فلسفه) نامید . این اثر گران سنگ به همراه کتاب دیگر آن فیلسوف عالی مقام با عنوان «نهایة الحکمة » پاسخی بود به ضرورت جایگزینی کتابهای نوین با رعایت اسلوب جدید آموزش و پرورش به جای متون کهن از جمله شرح منظومه سبزواری . از این جهت به زودی جایگاه مناسب خود را در مراکز علمی یافتند و با تکیه بر صلابت و استواری اندیشه مؤلف بزرگوار توانستند چهره تابناک خود را نشان داده و به عنوان منابع درسی در حوزه و دانشگاه درآیند، بدایة الحکمة را برای نخستین بار آیة الله محمد علی گرامی، از شاگردان علامه، به فارسی برگردانید و توضیحاتی بر آن افزود . کتاب «ایضاح الحکمة » در ترجمه و شرح این اثر از تالیفات استاد علی ربانی گلپایگانی می باشد . حجة الاسلام والمسلمین علی شیروانی هم این کتاب را ترجمه کرد و نیز شرحی بر آن نگاشت . کتاب نهایة الحکمة نیز توسط مهدی تدین به فارسی ترجمه شده و مرکز نشر دانشگاهی به نشر آن همت گماشته است .
مجموعه بحث های فلسفی و کلامی علامه طباطبایی در هفت رساله تنظیم گردید که یک بار تحت عنوان رسائل سبعه به زیور طبع آراسته گردید و بار دیگر با نام «مجموعه رسائل » به کوشش سید هادی خسروشاهی توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی در تهران چاپ شد . رساله ای در اثبات واجب الوجود، رساله ای درباره وحی (وحی یا شعور مرموز)، اعجاز و معجزه، فلسفه الهی در بینش علی علیه السلام، رساله ای در علم و روابط اجتماعی در اسلام عناوین این هفت رساله هستند .
رساله های «الانسان قبل الدنیا» ، «الانسان فی الدنیا» و «الانسان بعدالدنیا» که همراه رساله های «التوحید، الاسماء، الافعال و الوسائط » تحت عنوان «رسائل التوحید» به چاپ شده است که از آثار کلامی و فلسفی علامه طباطبایی است، چهار رساله اخیر با ترجمه و تحقیق علی شیروانی هرندی توسط انتشارات الزهرا در تهران چاپ گردیده است . سه رساله نخست نیز با ترجمه و تعلیقات صادق لاریجانی آملی و با عنوان «انسان از آغاز تا انجام » به وسیله ناشر مورد اشاره به زیور طبع آراسته شده است .
درآن روزگار تیره ای که استبداد و اختناق بر فرهنگ و اندیشه ایران حاکمیت داشت و تعلیمات دینی در مدارس شیوه ای آشفته و نگران کننده داشت یکی از مدارس مذهبی تهران از پیشگاه علامه طباطبایی تقاضا کرد که برای دانش آموزان مطالبی پیرامون تعالیم اسلام به صورت ساده و فشرده بنویسند، معظم له پذیرفت و مجموعه ای از مباحث اعتقادی، اخلاق و احکام را در پنج جلد کوچک تدوین نمود که با حفظ همین صورت چاپ شد که تا مدت ها فراموش شده بود . استاد سید مهدی آیت اللهی برای احیای این مجموعه ارزنده با کسب اجازه از محضر علامه، مطالب آنها را جمع آوری نمود و با هم تلفیق کرد که تحت عنوان «آموزش دین » توسط انتشارات اسلامی و نیز انتشارات «جهان آرا» صورت طبع به خود گرفته است . علامه طباطبایی برای تشویق شاگردان فاضل خود، بر اثر آنان مقدمه هم می نوشت . از باب نمونه شیهد مفتح کتابی در منطق به ترتیب منظومه سبزواری تالیف نمود که سبکی جالب و بدیع در آن لحاظ شده بود، علامه در تقریظی که بر آن نوشت، این نوشتار را چنین معرفی کرد:
کتابی که از نظر خوانندگان محترم می گذرد، اگرچه توفیق مطالعه تمام آن را نیافته ام و تنها از تماشای بخش هایی از آن بهره مند گردیده ام، ولی همان اندازه نه تنها این بنده، بلکه به هر صاحب نظری که با کنجکاوی و گوهرشناسی مقداری از لابلای مطالب و فصولش را تامل کند، حق خواهد داد که قضاوت نماید مؤلف محقق او گذشته از دقت نظر و اثابت فکر و وفای بیان و سهولت لفظ به طرز بدیعی دست زده و تالیفی به قالب مهارت زده که در عین وجازت و اختصار هم کتابی است مستقل و در حد نصاب و هم فایده شرح توضیحی کتاب منظومه حکیم متاله مرحوم سبزواری را می دهد و نتیجه ترجمه واصل (هر دو را) می بخشد (47) .
بعد از جنگ دوم جهانی به تدریج امریکا و سپس انگلستان به این واقعیت رسیدند که بهترین معرف یک مذهب فردی است که از درون به آن می نگرد . کشف این حقیقت توام با احتیاج روزافزون خواص متفکران مغرب زمین به استفاده از مذاهب مشرق زمین موجب شد که در امریکا، مراکزی به منظور تحقیق اصیل در ادیان بنیاد نهاده شود و حتی المقدور از دانشمندان و مآخذ خود ادیان جهت درک آنها استفاده شود . از پیش کسوتان این حرکت پروفسور «کنت مورگان » دانشمند اهل امریکا و استاد دانشگاه کلکیت بود ولی در تابستان سال 1343ه ش به ایران آمد و به اتفاق یکی از دانشوران ایران در «درکه » (خانه تابستانی علامه طباطبایی) به محضر این حکیم مفسر رسید و این پروفسور شیفته علم و حکمت علامه طباطبائی گردید، این آشنایی مقدمه ای گردید برای آن که علامه کتابی تحت عنوان شیعه در اسلام به رشته تحریر درآورد و به دنبال آن اثر دیگری تحت نام قرآن از نظر شیعه (قرآن در اسلام) تالیف کند . متن کتاب اولی توسط محقق مورد اشاره از فارسی به انگلیسی ترجمه شد و مدتی هم در آمریکا در سطح دانشگاه تدریس می گردید (48) .
هانری کربن محقق فرانسوی طی سالهای 1338 - 1337 مصاحبه های متعددی در خصوص عقاید و تعالیم و تاریخ تشیع با علامه طباطبائی به عمل آورد که مجموع آنها در سال 1329ه ش با توضیحات و پاروقی های لازم توسط خود علامه و به همت شهید دکتر محمد جواد باهنر و حجة الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی با عنوان مکتب تشیع به چهار زبان فارسی، عربی، انگلیسی و فرانسه منتشر شد که اثر مشهودی در معرفی شیعه در سطح جهان بر جای گذاشت، که بعدها با تجدید نظر کلی و اضافات و اصلاحات و مقدمه و توضیحات مرحوم آیة الله علی احمدی میانجی و استاد سید هادی خسروشاهی به نام «شیعه » (مجموعه مذاکرات با هانری کربن) به طبع رسید . دنباله مذاکرات علامه طباطبایی با کربن که در سال 1340ه ش انجام گرفت، پس از توضیحاتی که نویسندگان یاد شده بنا به دستور علامه طباطبایی بر آن نوشتند، با مختصری تلخیص در سال هفتم و هشتم مجله مکتب اسلام درج گردید که به دلیل اختصار زیاد مورد تایید مؤلف آن قرار نگرفت . این مجموعه به سال 1370ه ش تحت عنوان «رسالت تشیع در دنیای امروز» چاپ شد .
علامه طباطبائی در دفاع از ارزشهای دینی و قرآنی همچنین صیانت از فرهنگ تشیع مقالاتی نوشت که اغلب آنها در نشریات و کتبی چون یادنامه ملا صدرا، محمد خاتم پیامبران، مجله مکتب اسلام، مجله دانشکده ادبیات، مکتب تشیع، راهنمای کتاب و ... چاپ شد، و برخی از آنها در جایی درج نشده بود . مجموعه این مقالات توسط محقق معاصر استاد خسروشاهی جمع آوری شد و در مجموعه دو جلدی «بررسی های اسلامی » چاپ گردید . گردآورنده، این مجموعه را با بازنگری مجدد و افزودن پرسش ها و پاسخ هایی بر آن در سال 1371ه ش به طبع سپرد . محمود حکیمی نیز 23 مقاله از آثار علامه را که در مجلات و برخی یادنامه ها درج شده بود، استخراج کرد و در کتابی تحت عنوان «معنویت تشیع » آنها را آورد .
از جنبه های تبحر علامه طباطبایی عنایت و اهتمام خاص به احادیث، تفسیر، توجیه و احیانا نقد و بررسی پاره ای از منابع روایی می باشد، وی تهذیب کتب و متن های احادیث را با دیدی عالمانه و محققانه ضرورتی اجتناب ناپذیر می دانسته است . معظم له براساس سنجش های اصولی در خصوص روایات به اظهارنظر پرداخته و در تالیف کتاب «المیزان » حدود صد جلد کتاب حدیث را ماخذ قرار داده و از آنها روایت نقل نموده است . علامه طباطبائی مجموعا بر هشتاد و هشت موضوع از هفت جلد کتاب شریف بحارالانوار تعلیقه نوشته که شامل سه کتاب می شود . البته علامه کتاب مزبور را بهترین دائرة المعارف حدیث شیعه می دانست و عقیده داشت علامه مجلسی احیا کننده و فراهم آورنده آثار و روایات ائمه علیهم السلام بوده و مقام علمی و وسعت معلومات او قابل تقدیر است اما به نظر وی لازم بود تعلیقاتی بر مجلدات بحار نوشته شود تا این اثر گرانسنگ بیش از گذشته محتوای علمی خود را حفظ کند . اما این حرکت علمی بر مذاق گروهی متعصب خوشایند واقع نگردید و به دلیل پاره ای اعتراضات جو آشفته ای را بر علیه او پدید آوردند و از این جهت تلاش مذکور استمرار نیافت و از جلد هفتم بحار متوقف گردید .
علامه طباطبایی تعلیقات عالمانه ای بر برخی احادیث اصول کافی نوشته که علی اکبر غفاری این حواشی را در کتاب اصول کافی که به اهتمام وی در تهران چاپ شده، آورده است . همچنین ایشان کتاب شریف وسائل الشیعه مرحوم شیخ حر عاملی را تصحیح نموده و این کار را با نسخه برداری از متن اصلی و مقابله ای دقیق انجام داده است . آیة الله ربانی شیرازی بر این نسخه اصلاح شده مقدمه ای نگاشت و آن را پس از تحقیقات لازم به طبع رسانید .
علامه طباطبایی از مشاهیری چون آیات عظام شیخ محمد حسین نائینی، شیخ علی قمی، محدث قمی، سید حسین بروجردی، سید محمد حجت کوه کمری، میرزا علی اصغر ملکی، سید حسن صدر و برخی بزرگان دیگر اجازه اجتهاد و روایت داشته است (49) .
از ابعاد علمی این مفسر وارسته بعد فقهی و اصولی اوست که تبحرش در حکمت، تفسیر، کلام و عرفان این جنبه را تحت الشعاع قرار داده است آیة الله سبحانی یادآور می شود:
روشن ترین گواه بر عظمت فکر او در اصول تعلیقه بر کفایة الاصول آخوند خراسانی است . استاد در این کتاب چکیده نظریات خود را در مباحث الفاظ و اصول عقلی به صورت تعلیقات آورده است گذشته از این، او مدت ها اصول را در حوزه علمیه قم در مقطع سطح و خارج تدریس می کرد و برخی شاگردانش درس خارج اصول او را تلمذ نموده اند (50) . آن مرحوم روش فقهی آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی را می ستود .
علامه حسن زاده آملی هم گفته است: علامه طباطبائی بدون گزاف و اغراق در فن اصول و فقه هر دو مجتهد بود و تعلیقات ایشان بر کفایه که چاپ شده، از باب «مشت نمونه خروار است » (51) .
اهتمامی تمام عیار
علامه طباطبائی هنگامی که در تبریز سکونت داشت، تفسیری بر قرآن کریم از آغاز تا سوره اعراف نوشت که گرچه مختصر بود، ولی از روی همان مطالب و نوشته های جمع آوری شده دیگر تفسیری، به طلاب نکات قرآنی تدریس می نمود (52) . ولی بعدا تصمیم گرفت تفسیری مفصل که شامل تمام نیازهای روز بوده و جهات تاریخی، فلسفی، اخلاقی، بحث های اجتماعی و روایی در آن رعایت گردد، به سبک نوینی بنویسد که خداوند; چنین توفیقی را نصیب ایشان نمود . شروع نگارش «المیزان » سال 1374ه ق است و خاتمه آن در شب قدر بیست و سوم رمضان المبارک سال 1392 ه ق می باشد که در ضمن نگارش، آن را به طلاب حوزه علمیه قم تدریس می نمود . تفسیر شریف المیزان از نگاه اهل بصیرت اگر ممتازترین کار قرآنی در قرن معاصر به شمار نیاید، در ردیف برجسته ترین تلاشهای قرآنی به شمار می آید . این اقدام سترگ علامه که از سر اعتقادات پاک و با احساس مسؤولیت انجام گردید، سبب شد تا محصول اهتمامش پایدار بماند و حتی دانشوران به مطالعه آن نیاز پیدا کنند و المیزان در محافل علمی نامدار گردد . به همین دلیل المیزان قبل از آن که در قم به طبع برسد، بارها در لبنان به زیور چاپ آراسته شده و پیش از آن که متفکران شیعه به بررسی و تحلیل و نقد آن بپردازند، در همان آغاز محققان مصری از مؤلفش تقدیر می کنند و به تفسیرش ارج می نهند (53) . اصل این تفسیر به زبان عربی و در بیست مجلد نوشته شده که نخستین جلد آن در سال 1375ه ق (1334ه ش) انتشار یافت . در همان سالهای نخست علاقمندان از علامه طباطبائی تقاضا داشتند که نسبت به ترجمه المیزان عنایتی مبذول دارند، ایشان پذیرفتند و این مهم را به برخی از اساتید حوزه که در زمره شاگردان دانشور ایشان محسوب می شدند، سپردند . به دنبال آن پنج مجلد از متن اصلی المیزان در ده جلد به زبان فارسی ترجمه گردید در همین زمان مرحوم حجة الاسلام والمسلمین سید محمد باقر موسوی همدانی که از شاگردان خاص علامه بود، ترجمه دیگر مجلدات را در دست اقدام داشت، علامه طباطبائی روش وی را پسندید و به همین دلیل مایل گردید تمامی جلدهای المیزان توسط آن مرحوم و با یک قلم ترجمه شود و مقرر شد آن ده جلد اول را نیز به فارسی برگرداند، او هم پذیرفت تا آن که همه چهل جلد تفسیر المیزان با ترجمه فارسی استاد سید محمد باقر موسوی همدانی در اختیار علاقمندان قرار گرفت (54) .
«المیزان » در شیوه تفسیر نگاری احیاگر روش تفسیری ائمه می باشد . آنچه به المیزان عظمت بخشیده، بهره مندی از تفسیر قرآن به قرآن است، این تلاش که حاوی ژرفانگری و ربط آیات به یکدیگر و عرضه مسایل گوناگون می باشد، آفاق وسیعی از معارف قرآن را به روی جستجوگران معانی قرآنی گشوده است . علامه طباطبائی تا آنجا که قلم توانای ایشان فرصت یافته، مقاصد عالی و نکته های والای قرآن را دسته بندی کرده، آماده و کامل بر پژوهشگران روشن ضمیر عرضه داشته است گذشته از آن که اصل تفسیر سبک موضوعی دارد، در جای جای المیزان مباحث و موضوعاتی مستقل به چشم می خورد که به تناسب مفهوم آیات در حل پیچیدگی های کلامی، فرهنگی و اجتماعی عنوان شده است . علامه هنگام تفسیر هر سوره، آیات را به بخش هایی تقسیم می کند، زیرا آیات دارای سیاق واحدند یا یکی از اهداف سوره را در بردارند هر بخش ممکن است یک یا چند آیه باشد و حتی امکان دارد بیش از ده یا بیست آیه را دربر گیرد اما سوره های کوتاه را غالبا یکجا مورد بررسی قرار داده است . در آغاز تفسیر هر سوره هدف اساسی سوره و آیات آن را بیان می کند و می کوشد تا هر سوره را به طور مستقل براساس مضامین و مقاصدش مورد بررسی قرار دهد . او بر این باور است که تمام سوره ها از نوعی هماهنگی و تمامیت برخوردارند که میان قسمت های یک سوره یا میان یک سوره و سوره ای دیگر یافت نشود . بنابراین هر سوره در صدد بیان معنای خاصی است و هدف سوره جز با در نظر گرفتن تمام معانی آن تامین نمی گردد .
در آغاز تفسیر هر سوره به اهداف متعدد آن اشاره می کند . همچنین آیات مکی و مدنی را مشخص می نماید و گاهی آراء مختلف را در این خصوص مورد ارزیابی قرار می دهد و آنچه را با سیاق آیات مخالفت دارد، مردود می شمارد . سیاق آیات در المیزان جایگاهی ویژه دارد و توسط آن نکات ذیل روشن شده است:
کشف و تبیین معانی و مفاهیم آیات، تعیین معنای کلمه ای خاص، تشخیص روایت های اسرائیلی، مشخص نمودن مکی و مدنی آیات، ترجیح قرائتی بر قرائت دیگر، برداشت ویژه ای از آیه و اعلام نظر در مورد روایات و شان نزول آیه، کمک در تفسیر آیه ها و عبارات تکراری قرآن .
علامه طباطبایی در تفسیرش برای سنت پیامبر و بیان ائمه علیهم السلام ارجی گران قائل است و تاکید می کند قرآن در بیان مقاصد خویش سنت نبوی را اعتبار بخشیده و آن را الگو قرار داده است و بر این باور می باشد که هرگز قرآن بدون توجه به تفسیر و تبیین اهل بیت علیهم السلام فهمیده نمی شد زیرا این تفکیک همان افتراقی است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله به نفی ابدی آن خبر داد .
در تفسیر المیزان احادیث و روایات مرتبط با آیات مورد نظر، از منابع حدیثی و کتب معتبر علمای سنی و شیعه نقل گردیده و در موارد ضروری نقد و بررسی دقیق و مستدل و جامع پیرامون روایات ناموافق با نصوص قرآنی انجام گرفته است در نتیجه احادیث صحیح و مستند از روایت های ضعیف تفکیک شده و بسیاری از اخباری که آمیخته با نادرستی و کاستی است، و نمی توان به آنها حدیث گفت، کنار گذاشته شده است . در بسیاری موارد علامه آراء مفسران را ذکر می کند، برخی را مورد استفاده و استناد قرار داده و پاره ای را به نقد و بررسی می گذارد . او در پرتو آگاهی های عمیق و کارآمد و تتبع دقیق کوشیده است تا بر افسانه های آمیخته به خرافات که به عنوان اخبار امت های گذشته، قصه های پیامبران و چگونگی خلقت انسان مطرح شده، مهر باطل بزند و ساحت مقدس قرآن را از این آفت های آسیب زا پیراسته نماید و حریم تفسیر را در برابر رخنه این افسانه های موهن پاسداری کند .
این ویژگی ها و محاسن المیزان است که شهید مطهری درباره اش گفته است:
تفسیر المیزان یکی از بهترین تفاسیری است که برای قرآن مجید نوشته شده است من می توانم ادعا کنم این تفسیر از جنبه های خاص بهترین تفسیری که در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا به امروز نوشته شده است (55) .
و در جای دیگر می گوید:
تفسیر المیزان همه اش با فکر نوشته نشد من معتقدم که بسیاری از این مطالب از الهامات غیبی است کمتر مشکلی در مسایل اسلامی و دینی برایم پیش آمده که کلید حل آن را در تفسیر المیزان پیدا نکرده باشم (56) . و آن شهید به یکی از شاگردان خود گفته بود:
اصولا بیشتر مطالبی را که در کتابها و نوشته های خود دارم، ریشه هایش را از علامه طباطبائی و خصوص از المیزان گرفته ام . علامه یک سبک و بیان و اسلوب خاصی دارد . عالی ترین مسایل معارف را آنچنان به راحتی و در جملات کوتاه بیان می فرمایند که وصف ناشدنی است . به نظر من ایشان مطالب را در یک حالت الهام مانند می نویسند (57) .
امام موسی صدر از شیخ محمد جواد مغنیه نقل می کند که او می گفت:
از وقتی المیزان به دست من رسیده است، کتابخانه ام تعطیل شد و این کتاب پیوسته روی مسیر مطالعه من قرار دارد .
فهد بن عبدالرحمان رومی نویسنده اهل عربستان با وجود تعصب هایی که از خود بروز داده، نتوانسته است مزایای المیزان و قدرت مؤلف آن را نادیده انگارد و اذعان نموده است:
یکی از اختصاصات این تفسیر بحث های گسترده ای است که ضمن توضیح درباره آیات مطرح کرده است، در این مباحث هر موضوعی با تمام ابعاد و جوانب خود مورد مطالعه قرار می گیرد . سپس مؤلف المیزان را مورد خطاب قرار می دهد و می گوید:
به راستی در شگفتم از این قدرت عقلانی که تو را در عمق دریای طوفانی و کنترل ناشدنی معانی به غور و تفحص واداشته و حقایق ژرف و مشکل را به صورت واضح در منظر اندیشه قرار می دهد (58) .
شیخ محمد فحام، رئیس انجمن فرهنگی مصر، می گوید:
اما تفسیر المیزان را بهترین تفاسیر یافته ایم و تا جلد هیجدهم آن را مورد مطالعه قرار داده ایم (59) .
شیخ آقا بزرگ تهرانی در معرفی این تفسیر نوشته است:
سید محمد حسین طباطبائی تبریزی قاضی را آثار مهم علمی است که بزرگترین و ارزنده ترین آنها کتاب «المیزان فی تفسیر القرآن » است، این کتاب موسوعه ای بزرگ در تفسیر قرآن می باشد که با اسلوبی متین و شیوه ای فلسفی تدوین یافته است من چونان کسی که حقیقتی را یافته باشد، بدان دست پیدا کردم و با امعان نظر به مطالعه آن پرداختم و سخت به شگفت آمدم چه این اثر نه تنها یک تفسیر است، بلکه حاوی بحث های فلسفی، تاریخی، اجتماعی و جز آنها نیز هست (60) .
آیة الله حسن زاده آملی گفته است:
تفسیر عظیم الشان المیزان که عالم علم را مایه فخر و مباهات است، یکی از آثار نفیس قلمی و ام الکتاب مؤلفات اوست این تفسیر شهر حکمت و مدینه فاضله ای است که در آن از بهترین و بلندترین مباحث انسانی و شعب دینی از عقلی و نقلی و فلسفی و حکمت متعالیه و اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و غیرها بحث شده است (61) .
آیة الله عبدالله جوادی آملی خاطرنشان ساخته است:
حضرت استاد علامه طباطبائی کوشید هر یک از دو رشته عرفان و برهان را در جای مناسب خویش در حضور قرآن مجید در تفسیر قیم خود مجتمع سازد و این جامعیت علامه در تحقیق مبانی صدرایی و تحلیل منطق سینائی خاطره گرامی فارابی را در اذهان زنده می کند (62) .
به اعتقاد آیة الله جوادی آملی ویژگی برجسته المیزان آن است که علامه در آن بین ظواهر قرآنی انسجام برقرار کرده که یکدیگر را تفسیر می کنند و بین بواطن قرآن هم یک ارتباطی برقرار نمود که همدیگر را تایید می ک نند . علامه طباطبائی در اثر تهذیب نفس توانست از شرح صدر برخوردار شود و با قلب باز به خدمت قرآن برود، قرآن خودش را به او نشان دهد، آیات کلیدی را به وی ارائه نماید (63) .
از دیدگاه آیة الله جعفر سبحانی، علامه طباطبایی را باید از بنیان گذاران شیوه خاصی در تفسیر دانست که نمونه های آن فقط در اخبار خاندان رسالت وارد شده است و آن تفسیر قرآن به قرآن و رفع ابهام آیه به وسیله آیه دیگر است این شیوه از تفسیر محصول دعوت نبی اعظم و وصی گرامی او بود است (64) .
آیة الله ناصر مکارم شیرازی می نویسد:
المیزان تفسیری است که براساس روش عالی تفسیر قرآن به قرآن بنا شده و حقا متضمن یک سلسله حقایقی است که تاکنون بر ما مخفی بوده است (65) .
آیة الله محمد هادی معرفت متذکر گردیده است:
این تفسیر گنجینه ای از اندیشه اسلامی است، نوآوری های بسیار قابل توجهی در این تفسیر هست که متاسفانه در زمان خود علامه این مطالب در جامعه روشن نشده است چه رسد به جامعه دیگران، وجود عینی و شخصیت علامه در المیزان منعکس است . علامه مطالب بسیار نو و تحقیقات بسیار عمیق و عالی در این تفسیر مطرح کرده اند . چرا نباید شاگردان علامه او را به جهان معرفی نکنند . چرا افکار علامه مطرح نمی شود؟ در صورتی که مطالب ایشان همه نو و زیربنایی است که امکان دارد در اندیشه های علمی و فلسفی و اسلامی تحول ایجاد کند به عقیده من ایشان در جامعه شیعه و در حوزه علمیه قم و دیگر حوزه های شیعه مظلوم ترین فرد است (66) .
فضائل اخلاقی و مکارم ملکوتی
علامه طباطبایی همواره حضور قلب داشت و مشغول ذکر خدا بود . حتی در اواخر عمر که به علت شدت کسالت و کهولت از خورد و خوراک غافل بود و حال وخیمی داشت، آهسته ذکر می گفت . به نوافل خیلی مقید بود و گاهی دیده می شد که در بین راه مشغول خواندن نمازهای نافله است . شب های ماه مبارک رمضان تا صبح بیدار بود، مقداری مطالعه می کرد و بقیه اوقات را به دعا، قرائت قرآن، نماز و اذکار مشغول بود او شبهای ماه رمضان دعای سحر را با افراد خانواده می خواند . در اواخر عمر که قدرت ایستادن برایش میسر نبود، نماز را به صورت نشسته نمی خواند و همواره سعی می کرد نمازهای خود را به حال ایستاده اقامه کند (67) . وقتی که آیة الله میلانی در جوار بارگاه امام رضا علیه السلام اقامه جماعت می فرمود، علامه طباطبایی در ایام اقامت در مشهد در نماز این فقیه فرزانه آن هم در میان مسافران و در صفوف آخر حضور می یافت و بدون نام و نشان به امام جماعت اقتدا می کرد و حتی اگر فرش پهن نبود، عبای خویش را گسترانیده و بر رویش نماز می خواند . در قم نیز می کوشید در نماز جماعت مرحوم سید ابوطالب خوانساری حضور یابد (68) .
علامه طباطبائی مقید بود در مواقعی مقتضی به تلاوت قرآن بپردازد . یک بار به هنگام غروب آفتاب مشغول خواندن قرآن بود آیة الله حسینی همدانی می گوید به علامه عرض کردم چرا در این موقع که هوا رو به تاریکی می رود، قرآن می خوانید؟ جواب داد قرائت قرآن بر نور چشم می افزاید همانگونه که بصیرت دل را فزونی می دهد (69) . یکی از محققان دانشگاهی که تربیت شده حوزه علمیه قم است، می گوید: زمانی که علامه طباطبایی برای معالجه به لندن رفته بود، خدمت ایشان رسیدیم . اواخر شب که می خواستند بخوابند، مقدار قابل ملاحظه ای قرآن خواندن (70) . در سنین آخر عمر با وجود لرزش بدن و بیماری شدید و گرفتاری های ناشی از این حالتهای رنج آور علامه تلاوت قرآن را ترک نکرد (71) .
علامه حسن زاده آملی می نویسد:
وقتی به حضور علامه طباطبایی تشرف حاصل نموده، عرض کردم حضرت آقا امشب شب جمعه و شب عید است (شب هفتم شعبان سال 1387ه ق) لطفی بفرمایید . فرمودند: سوره مبارکه «صاد» را در نمازهای وتیره بعد از حمد بخوانید که بنا به روایتی این سوره از ساقه عرش نازل شده است سپس فرمود:
من در مسجد سهله کوفه، در مقام ادریس نبی نماز می خواندم و در نماز وتیره سوره مبارکه صاد را قرائت می نمودم که ناگهان دیدم از جای خود حرکت کردم ولی بدنم در زمین است . به قدری با بدنم فاصله گرفتم که آن را در دورترین نقطه مشاهده کردم تا پس از چندی و وقت دیگر نهر آب را دیدم زیرا در روایت آمده است سوره صاد نهری در بهشت است (72) .
سید محمد باقر موسوی همدانی می گوید:
در هنگام ترجمه تفسیر المیزان وقتی همراه با علامه به آیات رحمت و یا غضب یا توبه برمی خوردیم ایشان دگرگون می شد و در مواقعی اشک از دیدگانشان جاری می گردید و در این حالت به شدت منقلب به نظر می رسید و می کوشید من متوجه حالش نشوم یک بار به قدری از خواندن آیات رحمت پروردگار و آمرزش گناهان متاثر گردید که نتوانست به گریستن بی صدا اکتفا کند و با صدای بلند شروع کرد به اشک ریختن و بعد سرش را پشت کرسی کرد و به گریه ادامه داد (73) .
وی افزوده است در یکی از روزها که مشغول ترجمه المیزان بودم، قرآن دستم بود و تفسیر روبه رویم و در این حالت می خواستم کتاب دیگری باز نمایم اما چون احتمال داشت صفحه مورد نظر بسته شود و بهم بخورد، قرآن را از پشت روی زمین قرار دادم . علامه با مشاهده این وضع قرآن را برداشت و بر آن بوسه زد و به من گفت: دیگر از این کارها نکنید (74) .
این فرزانه عالیقدر نسبت به ساحت مقدس اهل بیت شیفتگی خاصی داشت و محبت و ارادت او در خصوص این خاندان از معرفتی ژرف و شناختی عالی نشات می گرفت . وقتی نام مبارک یکی از افراد خاندان عصمت و طهارت در حضورش بر سر زبان ها جاری می گشت، اظهار ادب و تواضع در سیمایش هویدا می شد مقام و منزلت آن بزرگواران را فوق تصور می دانست . در حل مسایل علمی و تفسیری و گره گشایی از مشکلات درسی از معنویت ارواح مطهر معصومین استمداد می جست و به این ستارگان درخشان توسل می یافت . سخنش این بود: هرچه داریم از اهل بیت داریم .
ولای خاندان رسول اکرم صلی الله علیه و آله شمع شب افروز شبستان زندگی او بود . هرکسی را که اندکی بی مهری نسبت به خاندان پیامبر و مقام ولایت داشت، نمی پذیرفت و با چنین افرادی آشتی ناپذیر بود (75) .
وقتی از شهید مطهری پرسیدند دلیل این همه تجلیل شما از علامه طباطبایی برای چیست و چرا تعبیر «روحی فداه » را در مورد این استادتان بکار می برید؟ پاسخ داد: احترام من به ایشان تنها به خاطر علم او نیست، بلکه از این جهت است که او عاشق و دل باخته اهل بیت علیهم السلام است . علامه طباطبایی درماه رمضان هنگام غروب آفتاب پیاده به حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام مشرف می شد و پس از بوسیدن ضریح به خانه می رفت و افطار می کرد این ویژگی اوست که مرا شیفته اش نموده است (76) .
علامه طباطبایی در مسیر بحث های تفسیری و پژوهش های قرآنی نیز ارادت خود را به این خاندان بروز می داد و در هر آیه ای که وارد می شد، می نوشت بحث روایی; و این یعنی آن که فیوضات و برکات ولایت به بطون قرآن آگاهی دارند و به همین دلیل باید بر سفره قرآن و عترت به طور توام نشست که این ها از هم جدا نمی شوند (77) .
گاهی که از محضر ایشان در مشهد مقدس التماس دعایی درخواست می شد، می گفت: بروید از حضرت بگیرید ما اینجا کاره ای نیستیم همه چیز اینجاست (78) .
وقتی علامه طباطبائی در عتبات بسر می برد به توسل و گریه بر امام حسین علیه السلام و شرکت در مجالس سوگواری خامس آل عبا مراقبت داشت و در توصیه های اخلاقی خود بر این حقیقت اصرار داشت که هیچ کس به هیچ مرتبه ای از معنویت نرسید و گشایش و فتح بابی نکرد مگر در حرم مطهر حضرت امام حسین علیه السلام و یا در توسل به آن حضرت . در مجلس عزاداری برای سیدالشهداء همچون افراد عادی می نشست و می گفت: همین کتبیه های سیاه که بر در و دیوار به یاد و نام امام حسین علیه السلام نصب کرده اند ما را شفاعت می کنند . در محافل سوگواری برای اهل بیت چنان می گریست که دانه های درشت اشک از چشمانش سرازیر می گردید (79) . و به زیارت عاشورا مقید بود و در ایام محرم و صفر زیارت عاشورایش ترک نمی شد و به زیارت جامعه کبیره اهتمام خاصی داشت (80) .
با آن که اسرار الهی و حقایق ناب ملکوتی در اعماق روح و روان و قلب علامه طباطبائی موج می زد، سیمایی بشاش و گشاده، زبانی خموش و لحنی آرام داشت و در مواقعی لبخندی لطیف بر لبانش نقش می بست . آثار عظمت روح و نورانیت دل و ارتباط با حقایق عرشی در سیمای ملکوتی ایشان هویدا بود در مجلسی که علامه حضور داشت، چنان هیبتی روحانی سایه می افکند که حاضران را در سکوتی ژرف و پرتامل فرو می برد . بسیار کم حرف بود و از هیچ کس به بدی یاد نمی کرد . چشمانی نافذ و نگاهی پر معنا داشت و در عین سادگی و بی آلایشی ابهت و وقار خاصی داشت . به هنگام سخنرانی و یا تدریس نوعا سرش پایین بود و از این که بر فراز منبر برود و یا این که روی پتو یا تشکی بنشیند امتناع داشت . هیچ گاه دیده نشد که در مجالس گوناگون بر متکا و یا بالش تکیه زند . نسبت به آشنایان، شاگردان و دوستان آنقدر صمیمی و یک رنگ بود که هرکسی تصور می کرد او دوست خصوصی علامه است .
در عین ملایمت در خلق و خوی، در روابط خانوادگی بسیار قاطع و استوار بود مثلا در امر نماز مقید بود که همه اول وقت این فریضه را اقامه نمایند . و اهمال در این خصوص را روا نمی داشت و سستی دیگران را در انجام تکالیف شرعی به طور جدی تذکر می داد . بسیار دقیق بود و برای تمام اوقات شب و روزش برنامه ریزی منظم داشت با وجود انبوه کارهای مهم علمی هرگز دست رد به سینه کسی نمی زد اگرچه مراجعه کننده کار جزیی داشت و این حالت به دلیل دقت قلب و عاطفه شدید ایشان بود . به دانش و مراتب علمی خود نمی بالید و در تعلیم و تربیت بخل نداشت . به پیاده روی علاقه نشان می داد و غالبا با پای پیاده به جلسات سیار می رفت و در بین راه به سؤالات علمی پاسخ می داد و یا در حال ذکر گفتن بود . آنقدر ساده و عادی صحبت می کرد که کسانی که او را نمی شناختند، تصور می نمودند او فردی معمولی است . محرکش در هر عملی اخلاص و جلب رضایت خداوند بود و به هیچ عنوان در پی کسب شهرت های اجتماعی و مسایل دنیایی نبود و تمام همش در این خلاصه می شد که کمالات معنوی و اخلاقی بیشتری کسب کند یا معرفتی را جرعه جرعه به کام دوستداران فضیلت بریزد . برای هر فرد تازه واردی تمام قامت بلند می شد . در خانه مایل نبود کسی کارهای شخصی او را انجام دهد . در مقابل میهمانان بدون عبا و عمامه حاضر نمی شد . مثل مردم عادی در صف نانوایی می ایستاد . همواره باغچه های خانه را خودش بیل می زد . و گل کاری می نمود . اگر کسی به خانه اش می رفت، شخصا با گرمی او را مورد پذیرایی قرار می داد هرگاه می خواست به تهران برود، تا در جلسات علمی شرکت نماید با اتوبوس می رفت و در این موارد همچون افراد عادی رفتار می نمود (81) . همیشه از همسرش به نیکی یاد می نمود و می گفت:
این زن بود که مرا به اینجا رسانید او شریک من بوده و هرچه کتاب نوشته ام نصفش مال این خانم است .
با وجود حجم زیاد کار از امور خانه و خانواده غافل نبود، به همسر و فرزندانش اهمیت می داد، با کودکان بسیار صمیمی بود و گاهی ساعات بسیاری از وقت خود را صرف شنیدن حرف های بچه ها، آموختن نقاشی به آنان و سرمشق دادن به آنان برای تکالیفشان صرف می نمود (82) .
در روضه رضوان
سرانجام علامه طباطبائی پس از تحمل بیماری با تنی رنجور از این جهان فانی رخت بربست و در صبح روز یکشنبه 18 محرم الحرام سال 1402ه ق مطابق با 24 آبان 1360ه ش در شهر مقدس قم به سرای باقی شتافت و ندای حق را لبیک گفت . به محض انتشار خبر رحلت آن عالم عامل، مشتاقان معرفت و شیفتگان حکمت از اطراف و اکناف و نقاط دور و نزدیک به قم مقدس آمدند . لاجرم تشییع جنازه آن مرحوم به فردای آن روز موکول گردید و به امامت آیة الله العظمی حاج سید محمد رضا گلپایگانی مردم بر پیکر شریفش نماز گزاردند مقارن ظهر روز دوشنبه نوزدهم محرم الحرام پس از تشییع با شکوهی که از مسجد امام حسن علیه السلام تا صحن مطهر حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام صورت گرفت، بدن مطهر آن مفسر عالیقدر در مسجد بالاسر حرم فرزند امام موسی بن جعفر علیه السلام در قرب قبر مرحوم «آیة الله حاج شیخ عبدالکریم حائری » و مرقد شهید مطهری به خاک سپرده شد .
پی نوشت ها:
1 . در این نوشتار علاوه بر پژوهشهای محلی از منابع ذیل بهره گرفته ایم: حلیة الزمن فی انساب بنی الحسن، نسابه معاصر سید مهدی وردی کاظمی و نسخه خطی، معجم الالقاب فی معرفة الاسر و الانساب، همان مؤلف، نسخه مخطوط، اللوامع الالهیه فی مباحث الکلامیة، جمال الدین مقداد حققه و علق علیه، سید محمد علی قاضی طباطبایی ، ص 565 تا 570، روضات الجنان و جنات الجنان، تصحیح جعفر سلطان القرائی، ج 1، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب (1344ه ش)، ص 217، 216 . روضه اطهار، ملا محمد امین حشری تبریزی، به تصحیح و اهتمام عزیز دولت آبادی، ص 105 - 104، خاندان آل عبدالوهاب، شهید قاضی طباطبایی، نسخه خطی، دیدار با ابرار، ج 40 (قاضی طباطبایی قله شجاعت و ایثار)، محمد ابراهیم نژاد، ص 19 - 17 . زندگی و مبارزات شهید آیة الله قاضی طباطبایی، رحیم نیکبخت و صمد اسماعیل زاده، ص 85 - 82 - تطور حکومت در ایران بعد از اسلام، محیط طباطبایی، ص 142 - دستخط علامه طباطبایی درباره نسب خود مندرج در کتاب روش علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، علی الاوسی، دستخط آیة الله سید محمد حسن الهی طباطبایی در مورد نسب خود، مندرج در کتاب کاروان علم و عرفان، از نگارنده ج 1، ص 219 - تاریخ اردستان، ابوالقاسم رفیعی مهرآبادی، ج 1، ص 174 .
2 . نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، حامد الگار، ترجمه ابوالقاسم سری، ص 186 - 185 .
3 . خاندانهای فضل و دانش آذربایجان در عصرقاجار، حسن قاضی طباطبایی، ص 149 .
4 . مکارم الاثار، میرزا محمد علی معلم حبیب آبادی، ج 7، ص 2652 .
5 . جرعه های جانبخش، از نگارنده، ص 49 - 48 .
6 . درباره زندگی او بنگرید به کتاب کاروان علم و عرفان، از نگارنده، ج 2 .
7 . مهر تابان، سید محمد حسین حسینی تهرانی، ص 22 .
8 . شرح حال علامه طباطبایی به قلم خودش، ص 5 و 6 .
9 . مجله نور علم، دوره سوم، شماره 9، ص 55 - 54 .
10 . مجله مکتب اسلام، سال 21، شماره 10 ، ص 12 .
11 . آینه عرفان (ویژه دهمین سالگرد علامه طباطبایی) آبان، 1370، ص 38 .
12 . درباره وی نک: کاروان علم و عرفان، ج 2 .
13 . زندگینامه علامه طباطبایی مهندس عبدالباقی طباطبای (فرزند علامه) مجله مطالعات مدیریت، شماره اول، ص 12 .
14 . سیره فلسفی استاد علامه طباطبایی، مندرج در یادنامه علامه، آیة الله جوادی آملی، ص 169 .
15 . سوره کهف، آیه 44 .
16 . مقاله نظری و گذری بر زندگی علامه طباطبایی یادنامه علامه، ص 65، 64 - مجله مطالعات مدیریت، همان، ص 15 - 14 .
17 . جرعه های جانبخش ، ص 91 .
18 . یادنامه علامه طباطبایی ص 126 و 142 مهر تابان، ص 61 - 61 .
19 . معاد جسمانی در حکمت متعالیه، محمد رضا حکیمی، ص 225 - 224 .
20 . مهر تابان، ص 11 - 10 .
21 . مجله پیام انقلاب، شماره 150، ص 18 .
22 . یادنامه مفسر کبیر استاد سید محمد حسین طباطبایی، مقاله آیة الله سبحانی، ص 68 - 67 .
23 . یادها و یادگارها، علی تاج دینی، ص 82 .
24 . مجله نور علم، همان، ص 54 - 52 .
25 . یادها و یادگارها، ص 13 .
26 . مصاحبه با نجمة السادات طباطبایی، مجله زن روز شماره 892 .
27 . نشریه صحیفه اول تیرماه 1364، شماره 27، ص 13 ، 12 .
28 . اقتباس و ماخوذ از کتاب جرعه های جانبخش، ص 173 - 172 .
29 . ویژه نامه دهمین سالگرد رحلت علامه طباطبائی، روزنامه جمهوری اسلامی، آبان 1370، ص 39 .
30 . ماخذ قبل .
31 . هانری کربن، آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی، داریوش شایگان، ترجمه باقر برهام، ص 44 - 43، زیر آسمان های جهان (گفتگوی داریوش شایگان را رامین جهانبگلو) ترجمه نازی عظیما، ص 135 - 132 .
32 . علی و فلسفه الهی، علامه طباطبایی، ص 7 - 6 .
33 . یادها و یادگارها، ص 90 .
34 . نور ملکوت قرآن، سید محمد حسین حسینی تهرانی، ج 2، ص 240 - مهر تابان، ص 13 - جرعه های جانبخش، ص 205 .
35 . روح مجرد، علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، ص 487 .
36 . هزار و یک کلمه، ج 1، ص 317 - کیهان اندیشه، شماره 26، ص 12 .
37 . یادبود یادواره علامه طباطبایی در کازرون، ص 114 - 113 .
38 . مهر تابان، ص 55 .
39 . پیام انقلاب، شماره 149 ، ص 36 .
40 . مهر تابان، ص 12 .
41 . پیام انقلاب، همان، ص 37 .
42 . مجله مکتب اسلام، سال 21، شماره 10 ، ص 63 .
43 . یادها و یادگارها، ص 77 - 76 .
44 . مطهری مظهر اندیشه ها، محمد حسین واثقی راد، ج 2، ص 686 - 685 - جلوه های معلمی استاد مطهری، ص 38 .
45 . طبقات اعلام الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ص 654 .
46 . روش علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، علی الاوسی، ترجمه میر جلیلی، ص 71، پاورقی .
47 . نک: شیهد مفتح تکبیر وحدت، از نگارنده .
48 . شیعه در اسلام، مقدمه .
49 . جرعه های جانبخش، ص 200 .
50 . دومین یادنامه علامه طباطبایی، ص 297 .
51 . مجله پیام انقلاب، شماره 150، ص 17 .
52 . مجله بصائر، سال سوم، ویژه علامه طباطبایی .
53 . دومین یادنامه علامه طباطبایی، ص 185 .
54 . مجله وقف میراث جاویدان، سال اول، شماره اول ص 22 .
55 . حق و باطل، شهید مطهری، ص 89 .
56 . جرعه های جانبخش، ص 235 .
57 . جلوه های معلمی استاد مطهری، ص 174 .
58 . اتجاهات التفسیر فی القرن الرابع عشر، فهد بن عبدالرحمن رومی، ج 1، ص 250 - 249 .
59 . پژوهش های قرآنی، شماره 10 - 9، ص 212 .
60 . نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ح 27 ص 646 - 654 .
61 . یادنامه مفسر کبیر علامه طباطبایی، ص 80 و 116 .
62 . همان، ص 178 .
63 . روزنامه جمهوری اسلامی، ویژه سالروز رحلت علامه طباطبایی، 24 آبان، 1362، 4 - 3 .
64 . دومین یادنامه علامه طباطبایی، ص 282 .
65 . ترجمه تفسیر المیزان، ج 1، مقدمه .
66 . گفتگو با استاد محمد هادی معرفت، فصلنامه پژوهش های قرآنی شماره 10 - 9، ص 271 - 269 .
67 . یادنامه استاد علامه طباطبایی، ص 131 .
68 . آینه عرفان، ص 58 - 57 .
69 . مجله حوزه، شماره 30 .
70 . یادها و یادگارها، ص 98 .
71 . مجله مکتب اسلام، سال 21، شماره 10، ص 27 .
72 . هزار و یک نکته، علامه حسن زاده آملی، ص 520 - 519 .
73 . مجله وقت میراث جاویدان، همان، ص 25 .
74 . یادها و یادگارها، ص 99 .
75 . مجله نور علم، همان، ص 69 .
76 . مجله پیام انقلاب، شماره 123، 19 آبان 1363ه ش .
77 . همان، شماره 151، 16 آذر 1364، ص 37 .
78 . یادها و یادگارها، ص 93 - 92 .
79 . آینه عرفان، ص 58 .
80 . سیمای فرزانگان، رضا مختاری، ص 69 - 68 .
81 . مجله بصائر، ویژه نامه علامه طباطبایی، ص 60 - 59 .
82 . سرای اهل صفا، از نگارنده، ص 167 - 166 .