پاسخ به پرسش های علمی در آکادمی کشور مغرب
در ادامه
خاطرات سفر حضرت آیة اللّه جعفر سبحانی به کشور مغرب، در این شماره، سخنرانی
معظم له در دانشگاه حسن دوم در دارالبیضاء، از نظر خوانندگان گرامی می گذرد. این
سخنرانی که در تاریخ 7/12/82 در آمفی تئاتر دانشکده پزشکی دانشگاه مزبور، با حضور
دانشمندان، استادان و دانشجویان، ایراد شده، با قلم خود آیت اللّه سبحانی، چنین
گزارش شده است:
محدوده تأثیرگذاری عقل در شریعت
تا اینجا
لزوم به کارگیری خرد در فهم کتاب و سنّت، در قلمرو عقاید، روشن و واضح گشت. اکنون
وقت آن رسیده است که محدوده تأثیرگذاری آن بیان گردد، تا جایگاه خرد در فهم دین و
شریعت روشن گردد.
به
کارگیری عقل در فهم شریعت، بدین معنا نیست که خرد، یکه تاز میدان عقاید و شرایع
می باشد و باید همه جا با چراغ عقل پیش برویم و دیگر ابزار شناخت را کنار بگذاریم؛
بلکه با احترام کامل به کتاب و سنّت پیامبر و احادیث معصومین علیهم السلام که به
سنت پیامبر بازگشت می کنند، برای عقل نیز در تبیین دین، منزلتی قائلیم که خود،
مستقل بوده و محدوده خاصی را دارد و در همه جا گره گشا نیست.
محدوده ممنوعه و مجاز
1. تفکر
در ذات خدا و کنه وجود او برای بشر امکان پذیر نیست؛ زیرا بی مانندی او سبب شده
است که شهسوار عقل، راهی به آن نقطه نداشته باشد، زیرا انسان موجودی متناهی و محاط
است و خدا موجودی محیط و نامتناهی، در این صورت چگونه ممکن است واقعیّت موجودی
نامتناهی و محیط، در اندیشه موجود متناهی و لحاظ قرار گیرد؟
2. فرو
رفتن در تحصیل واقع دانش و اراده و حیات الهی ممنوع است؛ زیرا مفاهیم آنها هر چند
روشن است، ولی چون واقعیّت آنها عین ذات الهی است، بشر نمی تواند به حقیقت علم و
اراده و حیات او پی ببرد و فقط از طریق آثار می توان او را عالم و حیّ و قادر
دانست.
خلاصه اینکه
در جهان هستی، مسایلی وجود دارد که از اندیشه خرد، برتر است و خرد را بر آنها راهی
نیست. باید به آنها ایمان آورد، همچنان که خدا به آن امر فرموده است: «الّذین
یؤمنون بالغیب(1)».
در این جا
ممکن است سؤال شود اکنون فرق یک حکیم مسلمان با یک کشیش مسیحی چیست؟ او هم می گوید
تثلیث برتر از خرد است و باید ایمان آورد، شما هم می گویید ذات خدا و واقع صفات
خدا، برتر از اندیشه انسانی است و باید به آن ایمان آورد؟
ولی پاسخ
این پرسش، بسیار روشن است؛ زیرا در مواردی از معارف اسلامی که گفتیم باید به آنها
ایمان آورد، برخلاف حکم خرد نیست، بلکه انسان توان درک آن ها را ندارد، در
صورتی که دعوت برای ایمان به تثلیث، دعوت به ایمان به اجتماع نقیضین است که از نظر
خرد، محال می باشد. ولی در عین حال، مواردی در عقیده و شریعت هست که خرد در آنجا
با عزم قاطع سخن می گوید:
1.خرد و لزوم شناخت خدا
محققان از
علمای اسلام می گویند: خداشناسی یک وظیفه عقلی است، خرد پیش از ثبوت هیچ شریعتی،
انسان را وادار می کند که درباره خدا تحقیق کند، تا روشن شود که آیا این جهان
خدایی دارد و در صورت ثبوت، وظیفه ما، در برابر او چیست؟ و هکذا، درحالی که
خردگریزان، «معرفة اللّه» را یک واجب شرعی می دانند که به وسیله پیامبران بر مردم،
فرض شده است. در حالی که این اندیشه بسیار دور از واقعیّت است؛ زیرا سخن در جایی
است که هنوز اصل شریعت و حقانیّت آورنده او ثابت نشده است. در این صورت چگونه
می تواند خداشناسی را بر ما الزامی کند؟
2. زشتی تکلیف فزون تر از توان
گروهی از
محدّثان و سلفی ها، تکلیف «بما لایطاق» را تجویز کرده و به ظاهر ابتداییِ برخی از
آیات بسنده کرده و در مقابل حکم صریح خرد می گویند: تکلیفِ فزون تر از توان فرد،
جایز است، در حالی که خرد بر خلاف آن حکم می کند. خرد می گوید: انسانِ آگاه از
ناتوانی مکلّف، نمی تواند به صورت جدّی خواهان چیزی باشد که طرف مقابل، توانِ آن
را ندارد. کسانی که این نوع تکلیف را تجویز می کنند در آیات مورد نظرشان دقت
نکرده اند و الاّ امکان ندارد که وحی با حکم بدیهی خرد، در تضادّ باشد.
3. عِقاب بدون بیان تکلیف
از نتایج
مدخلیّت دادن عقل در فهم دین، مسأله تقبیح مجازات پیش از تکلیف است مجازات چنین
فردی، هم کاری قبیح و هم درخواست جدّی آن محال است:
1. قبیح
است؛ زیرا هیچ انگیزه صحیحی برای مجازات وجود ندارد. اگر آمر، علاقه مند به انجام
و یا ترک چیزی بود، شایسته بود که طرف مقابل را از چنین کاری آگاه سازد.
2.
درخواست جدّی آن محال است؛ یعنی در ذهن آمر آگاه از وضع مکلّف، اراده جدّی نقش
نمی بندد؛ زیرا می داند که او به خاطر جهل به تکلیف، قادر بر امتثال نیست.
4. مجازات کودک در آخرت
از نظر
آیین اسلام، ایمان و کفر کودک تا وقت بلوغ، تابع پدر و مادر است. اگر کودکی که
پدری کافر دارد، پیش از بلوغ بمیرد، در روز رستاخیز مؤاخذه نمی شود؛ زیرا عقوبت
چنین انسانی نوعی ظلم و ستم است که خدا از آن منزّه است.
5. حسن و قبح عقلی
از مسایل
جنجال آفرین، از قرن دوم به بعد، توانایی خرد در شناخت زیبایی ها و نازیبایی های
افعال انسان ها، بلکه فراتر از آن، افعال خداست.
خردورزان
می گویند: خدای بزرگ به عقل؛ این موهبت را عنایت فرموده که با بررسی هر فعلی با
قطع نظر از فاعل و آثاری که در خارج بر آن مترتّب می شود، حسن و قبح آن را درک
می کند. در مقابل، گروهی که توانایی خرد بر درک زیبایی ها و زشتی ها را ردّ کرده و
می گویند آنچه شرع بگوید زیبا یا نازیباست، همان مورد پذیرش ماست، حتی اگر بر فرض
محال، خدا ظلم را زیبا و عدالت را نازیبا بشمارد، ما آن را به نحوی توصیف کرده،
می پذیریم.
سخن این
گروه که باید آنان را متحجّر و دور از منطق و برهان شمرد این است که عقل،
توانایی درک حسن و قبح افعال را ندارد، در حالی که اگر از هر انسانی که در یکی از
قارّه های پنجگانه زندگی می کند درباره یک رشته افعال سؤال شود، همه انسان ها با
داشتن فرهنگ های مختلف، و رشد و نمو در محیط های گوناگون، به روشنی، به زیبایی و
یا نازیبایی آنها حکم می کنند؛ مثلاً در میان همه اقوام و ملل، دادگری، وفاداری به
پیمان، پاسخ نیکی به نیکی دادن زیباست، در حالی که نقطه مقابل اینها، در میان همه
اقوام دنیا نازیباست.
علاوه بر
خرد، آیات الهی نیز گواهی می دهند که انسان، بالفطره دور از چارچوب شرایع آسمانی،
از یک رشته خوبی ها و زشتی ها آگاه می باشد و لذا وجدان و آگاهی او را شاهد
می گیرد و آنگاه نتیجه می گیرد. اینک دو نمونه را یا یادآور می شویم:
یکسان
شمردن انسان فرمانبردار با فرد مجرم، در نظر خرد، زشت و نازیباست و همه انسان ها
بر این قول گواهی می دهند، هرچند پیرو مکتبی از شرایع آسمانی نباشند. قرآن، همین
حکم خرد را شاهد می گیرد و با آن احتجاج می کند:
«أفَنَجْعَلُ
المُسلِمینَ کَالمُجْرِمینَ* ما لَکُم کَیْفَ تَحْکُمون(2)».
«آیا
مؤمنان را با مجرمان یکسان می شماریم، شما را چه شود، چگونه داوری می کنید؟».
اگر یکسان
نبودن این دو گروه، در فطرت انسان نهفته نبود، چگونه قرآن با آن استدلال می کند؟
باز در
آیه ای دیگر فطرت انسان را در شناخت زیبایی و نازیبایی شاهد می گیرد و می گوید:
«أمْ
نجْعَل الّذینَ آمنوا و عَمِلوا الصّالحات کَالمُفْسدینَ فی الارْض أمْ نَجْعَلُ
المُتّقینَ کالفُجّار».
«آیا
کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، همچون مفسدان در زمین
قرار می دهیم، یا پرهیزکاران را چون فاجران؟».
قاعده حسن
و قبح، از قواعد پرثمری است که در شناخت معارف نقش مهمی دارد و در سایه این قاعده،
انسان بر اصولی در معارف الهی دست می یابد که بدون آن قاعده، امکان پذیر نبود و
اینک رؤوس آنها را یادآور می شویم:
1. شناخت
خدا قبل از گرایش به هر شریعتی بر هر انسانی لازم است.
2. کار
خدا باید دور از عبث و بیهودگی و پوچی باشد و حکیم بودن خدا مانع از آن است که کار
بیهوده از او سر زند.
3. تکلیف
بندگان و ارشاد آنان به راه سعادت، کاری لازم و حتمی است؛ زیرا در غیر این صورت،
خلقت انسان، عبث و پوچ خواهد بود.
4. بعثت
پیامبران برای هدایت انسان ها لازم و فرض است؛ زیرا این هدف جز به وسیله بعثت
انبیا امکان پذیر نیست و در غیر این صورت، خلقت، بی هدف خواهد بود.
اندیشیدن
در دلایل مدّعی نبوت و تفحّص درباره صحّت و سقم آن، امری لازم است؛ هرچند نبوّت او
ثابت نشده باشد ولی چون احتمال راستگویی او منتفی نیست، باید در دلیل و معجزه او
اندیشید تا حقیقت ادّعا و اعجاز او روشن شود.
آیین
اسلام، آیین جاودانه است؛ زیرا قوانین آن، با فطرت و آفرینش انسان هماهنگ است و از
آنجا که انسان کنونی، همان انسان سابق است و دگرگونی در آن رخ نداده است، احکام
هماهنگ با فطرت، طبعا جاودانه خواهد بود.
6. ثبات و جاودانگی ارزش های اخلاقی
ثبات و
جاودانگی اخلاق بر اساس حسن و قبح ذاتی است، در مقابل کسانی که ارزش های اخلاقی را
نسبی گرفته و به هیچ اصل ثابتی در اخلاق معتقد نیستند. مسلّما بحث های سیاسی در
این نوع موضوعات بر داوری آنان سایه افکنده و خرد را از دوربینی و حقیقت یابی باز
داشته است؛ مثلاً در تمام جهان حسّ سپاسگزاری در مقابل نیکی، یک اصل ثابت است،
چنان که ناسپاسی در مقابل نیکی، زشت شمرده می شود. با این وصف چگونه می توان هیچ
اصل اخلاقی را ثابت و جاودان ندانست.
7. خدا عادل و دادگر است
خدا عادل
و دادگر است و بر اصول عدل که خرد آن را درک می کند، رفتار می نماید در حالی که
منکران حسن و قبح عقلی نیز خدا را عادل و دادگر می دانند، ولی می گویند خدا به
آنچه فرمان بدهد همان عدل است. روی این اساس، کیفر دادن کودک در روز رستاخیز، از
نظر قائلان به حسن و قبح عقلی کاری زشت است، در حالی که از نظر منکران، زشتی
ندارد؛ زیرا به هر چیزی که او فرمان دهد، زیباست.
اینها
نمونه هایی است که در آن عقل و خرد، تأثیر کلّی گذارده و معرفت های عقلی را روشن
می سازد. در اینجا از تذکر دو نکته ناگزیریم:
1. الزام مولوی و الزام کشفی
گاهی
می گویند:
«مدخلیّت
دادن خرد در معارف و داوری او درباره افعال خدا، نوعی حاکمیّت عقل بر اراده و
مشیّت خداست؛ زیرا خرد، حکم می کند که خدا باید کودک را در روز رستاخیز کیفر ندهد،
نیکوکار و بدکار را یکسان نشمارد و همه اینها نوعی حاکمیّت خرد بر مشیّت الهی
است».
ولی
گوینده این سخن از دو نوع الزام که یکی را «مولوی» و دیگری را «استکشافی»
می نامیم، آگاهی ندارد. آنچه زشت و نازیباست، الزام مولوی است اما الزام استکشافی،
صحیح و بلااشکال است؛ مثلاً اگر بگوییم خرد حکم می کند که خدا باید با بندگانش از
طریق عدل رفتار کند، یا باید برای تکامل نسل انسان، انبیایی را بفرستد؛ مسلّما
چنین حکمی زشت و نازیباست؛ زیرا فرد ممکن است که در پیشگاه خدا، مقام و منصبی
ندارد چگونه درباره او حکم صادر می کند؟
ولی اگر
بگوییم خرد با توجه به صفات خدا مانند حکمت و عدالت کشف می کند که مقتضای این دو
صفت این است که خدا با یندگانش با عدل و داد رفتار می کند، اولی را الزام مولوی و
دومی را الزام کشفی می نامیم و به تعبیری روشن تر، راهنمای خرد در این داوری، وجود
صفات در ذات اوست.
حکم خرد
در این مورد مانند حکم او در امور طبیعی و هستی است؛ مثلاً خرد می گوید: حتما
حاصل ضرب هفت در هفت باید چهل و نه باشد، این حکم الزامی چنبه کشفی هم دارد، نه
جنبه مولوی؛ زیرا تکوین تحت فرمان انسان نیست، یا مثلاً عالِم ریاضی می گوید:
مجموع سه زاویه مثلث با دو زاویه قائمه برابر است، این حکم، حکم مولوی نیست، بلکه
با توجه به براهین هندسی، به این الزام می رسد.
تأثیر خرد در شریعت
اکنون در
تأثیر خرد، در عقاید و معارف سخن گفتیم و روشن شد که در بخشی از عقاید، زمام داوری
به دست خرد داده شده است. ولی در اینجا بحث دیگری هست و آن تأثیر خرد در معرفت و
شناخت شریعت یعنی احکام عملی مانند وجود و حرمت است. مسلّما خرد در این مورد نیز
بی تأثیر نیست و تفصیل آن در کتاب های اصول آمده است و ما، در بحث اصول خود، به
طور گسترده در جایگاه خرد در معرفت شریعت سخن گفته ایم.
سؤال و جواب
سخنرانی
اینجانب به پایان رسید، آنگاه موضوع حوار و گفتگو آغاز گردید که توضیح آن را در
سطور زیر ملاحظه می فرمایید:
1. آقای
مسجدجامعی ذیل سخنرانی اینجانب بیاناتی داشتند که خلاصه آن این است:
من ضمن
تشکر از مدیریت دانشگاه می خواستم نکته ای درباره روش بحث حضرت آیة اللّه علاّمه
سبحانی مطرح کنم و آن این که چگونه می توانیم به کمک عقل، دین را درک کنیم؟
1. مفهوم
عقل و جایگاه آن در این راستا چیست؟
2. آیا در
قرآن استدلال عقلی وجود دارد؟ زیرا فلسفه، یک روش عقلی محض است.
3. نقش
عقل در فهم عقاید اسلامی چیست؟ اشاعره، معتزله، ماتریدیه، در این باره چه
می گویند؟ حجّیّت عقل تا چه حدّ است؟ و مسایل اعتقادی و فقهی چگونه با عقل صورت
می گیرد؟ و این مسایل تنها به اسلام اختصاص ندارد و برای یهود و مسیحیّت و آیین
بودایی نیز مطرح است.
در ایران
حتی پیش از اسلام، گرایش فلسفی وجود داشته است و سالانه صدها کتاب در زمینه های
فلسفی منتشر می شود و حضرت علاّمه، هم فقیه و هم فیلسوف و هم متفکّر اسلامی و صاحب
تألیفات در زمینه دیالکتیک و هرمنوتیک و دیگر مسایل می باشند.
آقای
مسجدجامعی در ادامه افزود: با سپاس از دانشگاه ملک حسن دوم و از استاد محترم جناب
آیت اللّه سبحانی که میهمان عزیز ما هستند، ایشان مسأله تلاش های فکری جهان اسلام
را برای هستی شناسی در زمان عباسیان و تأسیس دارالحکمه به وسیله مأمون، مطرح کردند
و یادآور شدند که عده ای کوشیدند این نوع تفکّر را از صحنه بیرون کنند و یم نوع
جدال فکری میان معتزله و اهل حدیث و اشاعره در گرفت و ممکن بود که این جدال و
برخورد فکری، نتایج و ثمرات مثبتی هم داشته باشد، ولی مأمون عباسی جانب معتزله را
گرفت و همچنین در دوره های بعد این جدال ادامه داشت و مثلاً ابی حامد غزّالی کتاب
«تهافة الفلاسفه» را نوشت و دانشمند بزرگ ابن رشد در پاسخ او «تهافة التهافة» را
تألیف کرد و همین طور اندیشه دیگری به نام اندیشه صوفی گری وارد صحنه شد و
کتاب هایی چون «احیاء علوم الدین» در دولت مرابطین در مغرب اسلامی رواج پیدا کرد.
ولی من می خواهم امروز این نکته را استفاده کنم، که جهان اسلام امروز نیاز دارد که
از همه توانایی های خود و در زمینه های تخصصی مختلف استفاده کند، همه باید متحد
باشند ولی تنوع نیز باشد و همه را به هم نزدیک کند و کسی را از صحنه خارج نکنند،
از ایشان تقاضا می کنیم که درباره کثرت گرایی و استفاده از همه تخصص ها بیاناتی
داشته باشند.
پاسخ
همان طور
که سفیر محترم جمهوری اسلامی ایران فرمودند، مسلمانان در آن دوره دو گرایش فکری
داشتند، گرایش عقلی و گرایش نقلی. گروه دوم در عقاید و احکام بیشتر به نقل توجه
می کردند و اصلاً برای عقل، نقش و ارزشی قائل نبودند، به همین دلیل می بینیم در
عقاید و احکام آنها موارد مخالف عقل، فراوان به چشم می خورد، امّا گروه اوّل بیشتر
به عقل توجه می کردند. البته متکلّمان امامیّه، راه سومی را برگزیده و و آن،
بهره گیری از عقل و نقل به صورت یکسان، از هر یک در مورد خود. ما از معتزله
نیستیم، ولی با معتزله در برخی اصول موافقیم چنانکه از اشاعره هم نیستیم هرچند در
برخی مسایل با آنها نیز موافقت داریم. ما تنها به نقل یا به عقل اعتماد نمی کنیم،
بلکه به هر دو اعتماد می کنیم و عمل به شریعت را موجب جلای خرد می دانیم.
سؤال خانم دکتر رحمة بورقیه رئیس دانشگاه
از استاد
محترم به خاطر سخنرانی ارزنده ایشان سپاسگزاریم. از بیانات ایشان دریافتیم که میان
عقل و دین ملازمه هست و ما، هم در فهم اصول دین و عقاید و هم در فهم احکام به عقل
نیاز داریم و اسلام همواره ما را به تفکّر دعوت می کند. امّا سؤال این است که
چگونه در استنباط احکام شرعی از عقل استفاده می شود، اگر در این زمینه بیشتر توضیح
بفرمایند، بسیار سپاسگزار خواهیم شد.
پاسخ
درباره
سؤال خانم دکتر باید بگویم که بحث ما درباره عقاید بود، ولی در مسایل مربوط به
شریعت، اجمال سخن این است که: بخشی از شریعت، از اموری عبادی است، مانند نماز و
زکات و غیره. و عقل در آنها نقشی ندارد، ولی در غیر مسایل عبادی، یک رشته قواعد
عقلی وجود دارد که فقیه از آنها می تواند برای استنباط احکام شرعی استفاده کند.
اکنون علمای اخلاق در غرب، ارزش های ثابت اخلاقی را نفی می کنند، ولی ما طرفدار
ثبات ارزش ه ای اخلاقی هستیم؛ مثلاً دروغ گویی یا خیانت کاری، در تمام جوامع بشری
نارواست و امّا این که منزلت خرد در فهم احکام چگونه است و در کجاها داوری او
پذیرفته می شود، باید درباره آن در نشست دیگری سخن بگوییم و همین قدر یادآور
می شوم که عقل در این زمینه در عین محدودیّت، بی تأثیر نیست.
مجری
از استاد
آیت اللّه سبحانی به خاطر این سخنرانی ارزشمند و پاسخ به سؤالات، سپاسگزاریم و همچنین
از جناب سفیر نیز به خاطر فراهم آوردن فرصت همکاری دانشگاه با مؤسسه امام صادق
علیه السلام تشکر می کنیم و امیدواریم این همکاری ها تداوم داشته باشد.
پی نوشتها:
1. بقره،
3.
2. قلم،
36-35.