اصل کفاف و قناعت از منظر خواجه نصیرالدین طوسی

از اصول مهم دیگری که خواجه درباره آن بسیار سخن گفته و مورد توجه و تأکید او واقع شده، اصل «کفاف» است. خواجه معتقد است: انسان حاکم بر اراده خویش است و می تواند آنچه را خوب است، انجام دهد و از آنچه بد می داند، احتراز کند. از این رو، در مورد مذمومات و ممدوحات اقتصادی می نویسد[1]: «از غذا بر قدر حفظ اعتدال مزاج و قوام حیات قناعت نماید، و از لباس به آن مقدار که دفع مضرت سرما و گرما کند و عورت پوشیده دارد راضی شود، و اگر اندک تجاوز کند به قدر آنچه از حقارت ولوم ایمن شود، با اقران و اکفای خویش، به شرط آن که مودّی نبود به مباهات و مفاخرت شاید. اما باید که بر زیاده از قانون اعتدال اقدام ننماید.»
 
در این عبارت، خواجه بیان می دارد که غذا باید در حدی تهیه و مصرف شود که سلامت انسان را تأمین نماید و لباس نباید به گونه ای باشد که چشم و هم چشمی و فخر فروختن به یکدیگر را به دنبال آورد، بلکه باید هدف از تهیه لباس حفظ بدن از سرما و گرما بوده، در کمال سادگی تهیه شود.
 
خواجه در مورد مسکن و سایر مایحتاج ضروری نیز اصل «کفاف» را تعمیم می دهد. در مورد مصرف در حد کفاف، خواجه از حکیم ارسطاطایس نقل می کند:[2] «کسی که بر کفاف قادر بود و به اقتصاد زندگی تواند کرد، نشاید که به فضله طلبیدن مشغول گردد؛ چه آن را نهایتی نبود و طالب آن مکارهی بیند که آن را غایتی نباشد.»
 
حد کفاف در نظر خواجه: پس از بررسی در عبارت خواجه، نظر ایشان در مورد حد کفاف این گونه به دست می آید: حد کفاف حدی است که با تأمین آن نه تنها درد گرسنگی و درد سرما از بی پوشاکی برطرف می شود، بلکه سبب می گردد که انسان در مورد غذا، از ویتامین های لازم به مقداری برخوردار باشد که به بیماری های کم غذایی و سوء تغذیه و بیماری های ناشی از ضعف قوای جسمانی دچار نگردد.
 
در مورد سایر احتیاجات نیز این حد (حد کفاف) را می توان برآورد نمود. او در این زمینه می نویسد:[3] «کسی که بر قدرت و ضرورت قادر نباشد و به سعی و طلب محتاج شود، باید که از مقدار حاجت مجاوزت نکند و از استیلای حرص و تعرّض مکاسب دنیّه احتراز نماید و در معامله، طریق مجامله نگه دارد و چنان فرا نماید که او را از روی اضطرار در کاری خسیس خوض می باید کرد و در دیگر جانوران که چون شکم ایشان سیر شود از سعی در طلب زیادت اعراض کنند، تأمّل کند؛ چه بعضی از اصناف حیوانات به تناول جیفه و بعضی به تناول روثی روزگار گذرانند و بدان قدر که قسمت ایشان افتد قانع و راضی شوند. تقززّ و تنفر جز از اقوات اضداد خویش، مانند جُعل و مُنج و انگبین از غذاهای یکدیگر، ننمایند. پس چون نسبت هر حیوانی با قوت خاص او چون نسبت دیگر حیوان است با اقوات ایشان و هر یکی بر آن قدر که به حفظ بقای ایشان وفا قانع و خوش دل اند، مردم نیز که به سبب مساهمت ایشان در نفس حیوانی، به غذا محتاج شده است، باید که در اقوات و اغذیه هم بدین طریق نگردد و آن را بر ثقلی که به اخراج و دفع آن احتیاج دارد، در باب ضرورت فضل و مزیّتی ننهد و اشتغال عقول به تخیّر اطعمه و افنای اعمار در تمتّع بدان، همچون تکاسل و تقاعد از طلب مقدار ضروری قبیح شمارد.»
 
همچنین خواجه در فصل دهم، در قسمت معالجه امراض نفس می نویسد: «قناعت کند و ترک اذخار و استکثار [که [رواعی مباهات و افتخار بود، واجب شمرد تا به مفارقت آن متأسف نشود و به زوال و انتقالش متألّم نگردد.»[4]
 
و نیز در جای دیگر می نویسد: «و باید بداند که حال و مثل کسی که به بقای منافع و فواید دنیوی طمع کند، حال و مثل کسی باشد که در ضیافتی حاضر شود که شمامه ای در میان حاضران از دست به دست می گردانده باشند و هر یکی لحظه ای از نسیم و رائحه آن تمتّع می گیرند، و چون نوبت به او رسید، طمع ملکیت در آن کند و پندارد که او را از میان قوم به تملّک آن تخصیص داده اند و آن شمامه به طریق هبه به تصرف او گذاشته تا چون از او باز گیرند خجلت و دهشت یا تأسّف و حسرت اکتساب کند.»
 
و در جایی دیگر از همین قسمت می نویسد:[5] «عاقل باید که در اشیای ضار و مؤلم فکر صرف [نکند] و چندان که تواند از این مقتضیات کم تر گیرد که "المؤمن قلیل المؤونة" تا به حزن مبتلا نشود... از سقراط پرسیدند که سبب فرط نشاط و قلّت حزن تو چیست؟ گفت: آن که من دل بر چیزی ننهم که چون مفقود شود اندوهگین شوم.»
 
پس، از مجموع عبارات خواجه می توان این چنین برداشت کرد که نکات ذیل در مورد اصل «کفاف» مدّنظر ایشان بوده است:
 
1. استفاده از ابزار و امکانات برای تأمین نیازهای ضروری؛
 
2. حفظ آبرو در میان اقران و اکفّا؛
 
3. توجه به این مطلب که این امکانات فانی هستند. برای پرهیز از حزن نباید به آن ها دل بستگی داشت.
اصل قناعت
 
خواجه در بیان «قناعت» چنین می فرماید: «قناعت آن بود که نفس آسان فرا گیرد امور مآکل و مشارب و ملابس و غیر آن را، و رضا دهد بر آنچه سد خلل کند از هر جنس که اتفاق افتد.»[6]
 قناعت در این مکتب، به مصرف کالاها و خدمات ضروری در حد ضرورت اطلاق می شود. در این مکتب، قناعت حکم می کند که کالاها و خدمات تجمّلی غیرضروری تولید و مصرف نگردند.
 


[1] . خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، اسلامیه، ص 125.

[2] . همان، ص 159.

[3] . همان، ص 162.

[4] . همان،  ص 79.  

[5] . همان، ص 164.

[6] . همان، ص 208.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر