نوشته : صَفْوان عدنان داوودی
مدینه منوره، 28 دی 1376، 21 ذی قعده 1419
فصل اوّل
بنایِ حُجره ها و توصیفِ آن ها
هنگامی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وارد مدینه منورّه شدند، مردم مدینه شادان و شادمان از مقدم گرامی شان استقبال کردند.
مردم مدینه در مهمان نوازی از آن حضرت، به رقابت برخاستند. از این تاریخ، هر کاری در این شهر، از برکت این هجرت فرخنده، با شادمانی آغاز شد. و این طبیعی است که این شهر از این کار به وجد آید و چرا نیاید در حالی که خدای تبارک و تعالی این شهر را به حضور بهترین خلقش و گرامی ترین رسولانش شرف بخشید و به این خصیصه مکرّم داشت.
آری، با حضور آن حضرت، مردم شادمان، هوا عطر آگین و شهر نورانی شد.
اَنَس بن مالک در این باره گفته است: «هرگز روزی را بهتر و نورانی تر از روزی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وارد مدینه شدند، ندیده ام. نیز روزی بدتر و ظلمانی تر از روزی که آن بزرگوار از دنیا رفتند، نیافتم.»(1)
همو گفته است: «روزی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وارد مدینه شدند، همه چیز در آن نورانی گردید و چون روزی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در آن از دنیا رفتند، فرا رسید، همه چیز را در مدینه تاریکی فرا گرفت. و از دفن آن حضرت فارغ نشدیم که دلهایمان را انکار کردیم.»(2)
پیامبر در محلّه بنی عَمْرو بن عَوْف در قُبا فرود آمدند و این مطابق با روز دوشنبه، برابر با ماه ربیع الأوّل بود.
چون آن حضرت وارد مدینه شدند، مردم مدینه از خانه بیرون آمدند و در کوچه ها و راه ها ریختند و بر بالایِ بام ها برآمدند. بچه ها و خدمتگزاران در حالی که از خانه بیرون آمده بودند، فریاد می زدند: «محمد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمدند، اللّه اکبر، محمّد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمدند.»
اَنَس بن مالک، استقبال انصار از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را این گونه وصف می کند: «کنیزکانی از بنو نجّار در حالی که دف می زدند، این گونه می سرودند:
نَحْنُ جَوادٍ مِنْ بَنی النَجّارِ |
یا حَبَّذا مَحَمَّدٌ مِنْ جارِ(3) |
«ما کنیزکان بنو نجاریم، چه خوش همسایه ای است محمّد صلی الله علیه و آله !»
حَبَشیان مدینه به میمنت ورود پیامبر صلی الله علیه و آله به بازی نیزه پرداختند و زنان مدینه بربالایِ پشت بام ها،این سرود را می خواندند:
طَلَعَ البَدْرُ عَلَیْنا |
مِنْ ثَنیّاتِ الوَداع |
وَجَب الشُّکْرُ عَلَیْنا |
ما دعا للّه ِِ داع |
أیُّها المبعوثُ فینا |
جِئتَ بالأَمْرِ المُطاع(4) |
«ماه از گذرگاه هایِ گردنه وداع بر ما پدیدار شد.»
«تا آنگاه که خوانندگان خدا را بخوانند، شکر خدایِ بزرگ بر ما واجب است».
«ای برانگیخته خداوند در میان ما، فرمانت مطاع است».
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حدود ده شب در میان بنو عمرو بن عوف اقامت گزیدند و مسجدی که از روز آغازین بر بنیاد تقوا بود، پایه ریزی کردند و در آن نماز گزاردند. پس از آن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر مرکبِ خویش سوار شدند و با مردم به حرکت درآمدند. هر کس از همراهان از سر رقابت می کوشید تا زمامِ شتر آن بزرگوار را به دست گیرد ولی پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمود: «دَعُوها فَإنّها مأمورةٌ»؛ «شتر را رها کنید که مأمور است».
شتر رفت تا در مکان مسجد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در مدینه زانو زد. در این زمان آنجا کسانی از مسلمانان نماز می خواندند.
این محل در آن دوران، محل خشک کردنِ خرمایِ سُهَیل و سَهْل دو پسر بچه یتیم بود که در قیمومت و کفالت سَعْدبن زُرارَه به سر می بردند پس از زانو زدن شتر فرمودند:
«هذا إنشاء اللّه المنزل»
«اینجا اگر خدا بخواهد تنزل خواهد شد».
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آن گاه آن دو یتیم را فرا خواندند و درباره خرید زمینشان با آنها گفت و گو کردند، حضرت بر آن بودند تا آن محل را از آن دو خریداری نمایند و در آن مسجد بنا کنند، ولی آن دو پسر از فروختن آن زمین خود داری کردند و گفتند: «ای پیامبر خدا، آن را نمی فروشیم بلکه به شما می بخشیم».
پیامبر صلی الله علیه و آله دلسوز و مهربان بودند، از این که آن زمین را این گونه بپذیرند، ابا فرموده، اصرار بر خرید آن کردند. تا آن را خریدند دستور دادند در آنجا مسجدی بنا شود.
اَنَس بن مالک در این باره گفته است: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وارد مدینه شدند و در بلندی های مدینه در محلّه ای به نام بنو عمرو بن عوف فرود آمدند. مدتِ اقامتِ آن حضرت در این محله دو هفته بود.
پس از آن، به سوی بنو نجّار فرستاد و آنها در حالی که شمشیر حمایل کرده بودند، خدمت رسیدند.
اَنَس گوید: گویی که من اکنون به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می نگرم که بر مرکبش سوار بودند و ابوبکر بر ردف ایشان قرار داشتند. بنو نجّار بر گرد آن حضرت حلقه زده بودند تا آن که حضرت بر در خانه ابوایوب انصاری رحلِ اقامت افکند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چون وقت نماز می شد، نمازهایِ خود را در خفتنگاه گوسفندان به جای می آوردند.
حضرت دستور بنایِ مسجد دادند و برای این کار به سوی بنو نجّار فرستادند و به آنها فرمودند: «یابنی النجّار ثامنونی بحائطکم هذا»
«ای فرزندان نجّار درباره قیمت زمینتان با من سخن بگویید.»
آنها گفتند: «ما بهایِ آن را جز از خدایِ عزّوجلّ نخواهیم».
اَنَس گفته است: در این زمین چیزهایی که می گویم قرار داشت، گورهایِ مشرکان، ناهمواری ها و درختان خرما. پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد گورهای مشرکان را نبش کردند و ناهمواری ها را هموار ساختند و نخلستان ها را تخریب و نخلها را بریدند.
قبله مسجد را از نخل ساختند و دیوارها را از سنگ برآوردند. مسلمانان در حالی که سنگ حمل می کردند، رجز می خواندند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در میانِ آنها بود و این شعر بر لبانِ مبارکشان مترنّم بود.
أللّهم لاخیرَ إلاّ خیرُ الآخرة |
فانصر الأنصارِ و المهاجِرَه(5) |
«خدایا! هیچ خیری جز خیر آخرت نیست. خدایا! انصار ومهاجران را یاری کن.»
اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله دراجرای امرآن حضرت صلی الله علیه و آله بر یکدیگر پیشی می گرفتند.
آنان بر آن بودند تا مسجدی نیکو بسازند و دیوارها و بنیاد آن را استوار گردانند ولی پیامبر صلی الله علیه و آله پیش از دست بردن به چنین کاری فرمودند: برای من عریش (بنای مُسقّف) چون بنایِ مسقّف موسی علیه السلام از شاخه ها و ساقه هایِ نخل بنا کنید و سرپناهی چون سرپناهِ وی بنیان نهید؛ زیرا کار ساختن، به شتاب بیشتر از این، نیاز دارد.
به حضرت عرض شد: سرپناه موسی علیه السلام چگونه بود؟
فرمودند: «به گونه ای بود که چون در زیر آن به پا می خاست سرش به سقف می خورد حضرت وقت بیش از حد درباره بنا صرف کردن را مناسب ندانستند و تزیین آن را نیز تجویز نفرمودند؛ زیرا نمی خواستند که نیروی اصحاب در کارهای غیر سودمند و کم اثر صرف شود.
اصحاب گرامی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آستین جدیّت بالا زدند و مجدّانه برای بنایِ این مسجد بزرگ کوشیدند؛ مسجدی که مشعل خیر و هدایت شود و تا روز رستاخیز بر بشریت نور افشانی کند و چراغ تمدن و بیداری را روشن گرداند و انسانیّت را بار دیگر از خواب گران بیدار گرداند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با اصحاب، خشت هایِ بنا را برای مسجد با دامن حمل می کردند و با این کار زمینه ساز ایجاد رغبت و همکاری در اصحاب می شدند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با این کار درس عملی و تعاون و مساوات به اصحاب می دادند و این برترین توجیه و بهترین تربیتِ حقیقی بود؛ زیرا تربیت صحیح آن است که از راه عمل - نه حرف - تأثیر بگذارد. از قدیم گفته اند: «هر کس با سخن مردم را پند دهد تیرهایش به خطا می رود و هر کس با کارش مردم را پند دهد، تیرش به هدف می خورد.»
آن حضرت در حالی که همپای مردم در ساختن این مسجد شرکت می فرمودند این شعر را بر لبان مبارک زمزمه می کردند.
هذا الحِمالُ لاحمال خیبر |
هذا أَبرُّ رَبَّنا و أَطْهَرْ |
«این بارها بار خرمایِ خیبر نیست ولی در آخرت از بارهایِ خرمایِ خیبر نیکوتر و پاکیزه تر است.»
و یا می فرمودند:
أللهمَ إِنَّ الأجَر أَجرُ الآخِرَة |
فارحم الأنصارَ و المُهاجرة |
«خداوندگارا! پاداش، همان پاداش آخرت است. خدایا! بر انصار و مهاجران ببخش!»
طبیعی است که انشا و شعر در حین عمل باعثِ انگیزش همّت و افزایش نشاط و سرگرم شدن و در نتیجه فراموش کردن سختی کار و مدت عمل می شود.
اصحاب چون دیدند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله این گونه در عمل فرو رفته و شعر می خواند حریصانه به کار پرداخته و از توان خود بهره جستند و تلاش و رقابتشان افزون شد. یکی از گویندگان گفت:
لئن قَعَدنا و النَبیُ یَعْمَلُ |
ذاکَ إذا لَلْعَمَلُ المُضُلَّلُ |
«اگر ما بنشینیم و پیامبر خدا کار کند. این کار، کاری از سرِ گمراهی است».
علی علیه السلام فرزند ابوطالب در حالی که با شادمانی و سرور مشغول کار بنایِ مسجد بودند، این گونه ارشاد می فرمودند:
لا یَسْتَوی مَنْ یَعمرُالمساجدا |
یدأبُ فیها فائما و قاعدا |
و مَنْ یُری عن الغُبارِ حائدا
«آن کس که در بنایِ مسجد مُجدّانه می کوشد و برخاسته و نشسته، در کار آن تلاش می کند، با آن کس که خود را از غبار کنار می کشاند، یکسان نیست!»
در حین کار، شخصی از یمامه به نام «طلق بن علی» از بنو حَنیفه وارد شد، او هنگامی که دید پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مسجد بنا می نهند و مسلمانان با او مشغول اند، چون در ساختنِ گِل خُبره بود، دست به کار شد. او خود گفته است: چون چنین دیدم، بیل را برداشتم و گل را به هم مخلوط کردم. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حالی که به من می نگریست، می فرمود: «إِنَّ هذا الحَنَفیّ لَصاحبُ طینٍ»؛ «این مرد حنفی گِل ساز خوبی است!»
پبامبر خدا صلی الله علیه و آله از آن مرد به خاطر مهارتش در ساختنِ گِل و آمدنش در وقت مناسب، خوشحال شد و به اصحاب فرمود:
«قَرِّبوا الیَمامیَ من الطّینِ، فإنَّه أَحْسَنُکُم له مَسْکا و أشَدُّکُم مَنْکِبا».
«کار گل را به این مرد یمامی بسپارید، اواز همه شما درساختن گِل ماهرتر و شانه اش از همه شما در حمل آن توانمندتر است».
سرانجام این کار با کوشش و همّت به پایان آمد، کاری که از حیث بنا ساده و از حیث معنی و محتوا پرسود بود.
مساحت مسجد نبوی هفتاد ذراع در شصت ذراع بود. ستون های مسجد را از چوب ساخته و در وسط آن مساحتی برای مسجد در نظر گرفته بودند.
چون بنای مسجد شریف نبوی پایان یافت، پیامبر دو حجره برای سوده دختر زمعه و عایشه، دو همسر خود؛ که در این وقت در حباله نکاح آن حضرت بودند، ساخت.
سوده دختر زمعه قرشی اول زنی بود که حضرت بعد از وفات حضرت خدیجه با وی ازدواج کرد و مدت سه سال با او به سر آورد، پس از آن با عایشه ازدواج کرد.(6)
و اقدی از برادر زاده زُهْری و او از پدرش نقل کرده است که: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در رمضان سال دهم از بعثت با سوده ازدواج کرد و با او به مدینه هجرت کردند. این زن در شوال سال 54 هجری در مدینه درگذشت.(7)
ازدواج حضرت با عایشه در مکّه حدود چهارده ماه پیش از هجرت بود.(8) عایشه با والدینش هجرت کرد و پیامبر گرامی خدا صلی الله علیه و آله در شوال سال دوم هجری هنگام مراجعت از غزوه بدر با او ازدواج کرد و او در این حال نُه سال داشت.
پیامبر صلی الله علیه و آله دو خانه بر اساس بنایِ مسجد و با خشت و چوب خرما، برای این دو ساختند. و با پارچه ای مویین دری بر آنها آویختند.
خانه عایشه تک دری از چوب عرعر یا چوب ساج داشت. پس از مدتی این خانه دارای دو در شد و مردم هنگامی که برای سلام گفتن بر پیامبر وارد می شدند، دسته دسته از دری وارد می شدند و از در دیگر بیرون می رفتند.(9)
بیت در عُرف آن زمان به اتاق در کاربرد امروز ما اطلاق می شد و باید دانست که خانه رسول خدا مرکّب از اتاق هایِ نسبتا وسیعی بود، آن گونه که اشاره کردیم.
اما فرش خانه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چیز شگفتی بود و از آرایش و زیور دنیایی به کلّی عاری بود. و با فرش ملوک و سلاطین سازگاری نداشت... جنس آن از پوست و پوشال درخت خرما بود که حضرت بر آن می خوابید.
بر حسب نقل عایشه، فرش خانه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به هنگام خواب راحت نبود. احمد بن حنبل در مسند، از عایشه نقل کرده است که گفت: «من بر فرش خانه بین پیامبر و قبله قرار داشتم، گاهی که برای حاجتی مجبور به خروج بودم و آن حضرت در حال نماز بودند، از پایین پایِ تخت، از بیم آنکه چهره ام بر آن حضرت نیفتد، حرکت می کردم.
بستر پیامبر از بافتنی زبر، با تار و پودهای درشت و خشن تهیه شده بود. از جندب بن سلیمان نقل است که نخل کوچکی به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله اصابت کرد و انگشت آن حضرت خون آلود شد. حضرت فرمود:
ماهی إلاّ إصبعٌ دَمِیَتْ |
و فی سبیل اللّه ما لَقیتْ |
«این جز انگشتی نیست که در راه خدا خون آلود شده است».
پس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را به خانه بردند و بر بالای بستری از تار و پود زبر قرار دادند و در زیر سر آن بزرگوار بالشی از پوست، که از پوشال خرما پر شده بود، نهادند. عمر چون بر پیامبر وارد شد و اثر فرش را بر پهلوی حضرت دید، گریست. پیامبر پرسید: سبب گریه ات چیست؟ گفت: ای فرستاده خدا، شنیده ام کسری و قیصر بر روی تخت طلا می نشینند و دیبا و ابریشم می پوشند؟ حضرت فرمود: آیا خشنود نیستید از اینکه آنها را دنیا باشد و شما را آخرت؟!
گفته اند: در خانه حضرت پوست های پربادی بود، عمر گفت: اگر می خواهی اینها را هم جمع می کنیم.(10) حضرت فرمود: نه، این متاع خانواده است. در خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله تخته پوست هم بود.
مُغیرة بن شُعبه گفته است: رسول خدا صلی الله علیه و آله تخته پوستی داشت. پیامبر صلی الله علیه و آله دوست می داشت که پوستی دباغی شده داشته باشد و بر آن نماز بخواند.
عایشه گوید: از جمله فرش هایِ خانه، حصیری بود که در روز می گستراندیم و شب آن را به خود اختصاص می دادیم.(11)
از وسایل خانه، پرده کوچکی بوده که عایشه در خانه قرار داده بود و پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد آن را بردارند، زیرا که تصاویری بر آن وجود داشت.
احمد بن حنبل از قول عایشه آورده است: پوششی (پرده ای) داشتیم که تصویر پرنده ای بر آن بود و هر کس از در وارد می شد، آن را از روبه رو می دید. روزی پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: عایشه! این پرده را تغییر ده؛ زیرا هر گاه وارد خانه می شوم و آن را می بینم، به یاد دنیا می افتم. همچنین عایشه نقل می کند که: رسول خدا صلی الله علیه و آله قطیفه ای از حریر داشت که آن را می پوشیدیم.
پیامبر دوست نداشت در خانه اش تصویر باشد؛ زیرا این کار باعث منع ورود فرشتگان به منزل می شد. از این رو هر گاه گونه ای از آنها را می دید دستور می داد محو و زایلش کنند و اجازه نمی داد که در خانه اش لباسی باشد که در آن تصویری صلیب گونه است. بلکه امر به زائل کردن آن می فرمودند.(12)
و نیز از عایشه نقل است که: پیامبر صلی الله علیه و آله وارد خانه شد و من خود را با لحافی که اَشکال و تصاویری داشت پوشانده بودم، حضرت اشکال را زدود و آنگاه فرمود: «روز رستاخیز عذاب کسانی از همه سخت تر است که خلق خدا را به تصویر می کشند».(13)
از جمله فرش های خانه پیامبر صلی الله علیه و آله فرش (تشک) پشمین بود که حضرت بر آن می خوابیدند. عایشه درباره آن گفته است: خوابگاه پیامبر صلی الله علیه و آله از تشکی چرمین بود که در درونش پوشال نخل داشت.
رسول خدا صلی الله علیه و آله متکّایی داشت که عایشه درباره آن نیز سخنی دارد و می گوید: متکای پیامبر صلی الله علیه و آله که بر آن می خوابیدند از چرم و درون آن پر از پوشال خرما بود.(14)
فرش خانه پیامبر صلی الله علیه و آله زیاد نبود. آن حضرت می فرمود: «باید بستری برای مرد، بستری برای زن و بستری برای مهمان باشد و چهارمی برای شیطان است».(15)
پشت حجره عایشه محلی بود که آن را محل قضایِ حاجت قرار داده بودند. عایشه گوید: به پیامبر عرض کردم، داخل آبریزگاه شما می شویم و چیزی نمی بینیم. حضرت فرمود: «آنچه از انبیا خارج شود، زمین آن را می بلعد، از اینرو است که اثری از آن دیده نمی شود.»(16)
در دوران گذشته، آبریزگاه ها در خانه بنا نمی شد. زنان پیامبر شبانگاهان برای قضایِ حاجت به مناصع می رفتند. و آن محل، زمینِ وسیعی بود که در ناحیه بقیع قرار داشت.(17)
بعد از حادثه افک، آبریزگاه ها را در منزل ساختند و آن در سال پنجم هجری بود. محل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در داخل حجره ها بود؛ زیرا مکان خاصی برای استحمام آن حضرت اختصاص نیافته بود.
میمونه همسر دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله چگونگی غسل کردن آن حضرت را چنین بیان می کند: برای پیامبر پرده کشیدم تا غسل جنابت کند. آن حضرت ابتدا با شست و شوی دستانش آغاز کرد، آنگاه آب را با دست راستش به چپ ریخت و سپس عورت و آنچه بدان اصابت کرده بود را شست و بعد با دستان خویش بر دیوار یا زمین زد. سپس مثل وضو ساختن برایِ نماز، وضو ساخت، بدون اینکه پاهایش را بشوید. و در آخر آب بر پاهای خود ریخت و آنها را به هم نزدیک کرد و شست و شو داد.(18)
پیامبر صلی الله علیه و آله با هر زنی که ازدواج می کرد، برای او خانه ای می ساخت و او را در آن ساکن می کرد. تا زمانی که تعداد این حجره ها به نُه باب رسید. این حجره ها بین حجره عایشه به طرف سمت چپ ساخته شده بود و درهایشان همه به مسجد باز می شد. عُمران بن ابی اَنَس در توصیف حجره های شریف چنین آورده است:(19) چهار تا از این خانه ها با خشت و بعضی از شاخه نخل بود. پنج حجره از آنها از شاخه نخل بود که با گل اندود شده بود. بر در این خانه ها درهایی از پرده هایِ مویی آویخته بودند. این پرده ها را اندازه گرفتم که سه ذرع در سه ذرع بود.
وسایل منزل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در نهایت سادگی بود. ظرفِ (دیگ) بزرگی داشتند که در آن مردم را غذا می خوراندند.
عبداللّه بن بُسْر این ظرف را این گونه توصیف می کند: پیامبر ظرف بزرگی داشتند که به آن «غَرّاء» می گفتند و چهار نفر آن را حمل می کرد.
چون چاشت می شد و سجده چاشت می گذاردند، این ظرف را می آوردند و در آن ترید می کردند و به دور آن جمع می شدند. و هر گاه تعداد افراد زیاد می شد، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از سر سفره بپا می خاست.
یکی از بادیه نشینان پرسید: این جلسه طعام چیست؟ حضرت فرمود: «خداوند بنده ای بخشنده قرارم داد و ستمکار کین توزم نیافرید».
آنگاه فرمود: «از اطراف آن بخورید و برجستگی داخل آن را رها کنید که خداوند بر برکتش خواهد افزود».(20)
بر در خانه پیامبر دربانی نبود که مردم را از ورود به آن باز دارد. هر کس در هر زمان می خواست وارد خانه پیامبر شود، حضرتش را می یافت.
اَنَس گفته است: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر پیرزنی گذشت که در مصیبت فرزندش می گریست، خطاب به او فرمود: «از خدا بترس و شکیبایی کن».
آن زن گفت: تو بر مصیبت من دل نمی سوزانی! به وی گفتند: این پیامبر بود. آن زن به سوی پیامبر آمد و بر در خانه اش دربانی نیافت و به پیامبر عرض کرد: ای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تو را نشناختم.
حضرت فرمود: «صبر، در مصیبتِ نخستین است».(21)
روایت دیگری در توصیف حُجره های خانه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمده که بخاری آن را از طریق داود بن قیس در کتاب الأدب المفرد آورده است.
داود بن قیس گوید: حُجره هایی از شاخه هایِ خرما، که از بیرون به پوششِ مویین آمیخته شده بود، دیدم. فکر می کنم عرض حجره از درِ آن تا درِ خانه، شش یا هفت ذرع بود. بیتِ درون ده ذرع بود و تصور می کنم که ستون های آن به هشت یا هفت عدد می رسید.(22)
حسن بَصْری که در دامن ام سَلَمه همسر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تربیت شده، در توصیف خانه هایِ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آورده است:
من هنگامی که جوانی نورس بودم و داخل حجره هایِ پیامبر صلی الله علیه و آله می شدم، سقف حجره ها را می توانستم با دستم لمس کنم. حجره های پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از چوب عرعر پوشیده شده بود.(23)
اما در این حُجره ها، آنهارا که حلقه نداشتند، با انگشت می زدند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خارج از حجره ها تنوری داشتند که از آن، برای پختن نان و جز آن استفاده می کردند. این تنور مخصوص به پیامبر نبود، بلکه شریکی هم داشتند. در این باره یکی از زنان صحابی، دختر حارث بن نعمان، که پدرش از اهل بدر و احد بود، چنین می گوید: «حرف قاف» را جز از لبان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیاموخته ام، هر روز جمعه خطبه می خواند. تنور ما و تنور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله یکی بود.(24)
نوشته اند: هنگامی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله غزوه دومة الجندل را انجام دادند، امّ سَلَمه خانه اش را با خشت تعمیر کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله چون از سفر برگشت به خشت ها نگاه کرد و در حالی که اولین کس از زنانش هم وارد شد از او پرسید: این بنا چیست؟ ام سَلَمه در پاسخ گفت: می خواستم با این کار مانع چشم هایِ بینندگان به درون خانه شوم. حضرت فرمود: «ای ام سلمه، از بدترین چیزی که مال مسلمان در آن صرف می شود، ساختمان است».(25)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از گرایش به زیورِ دنیا روی گردان بودند. آن بزرگوار از ورود به خانه دخترش حضرت فاطمه علیهاالسلام که از دوست داشتنی ترین کسان نزد او بود، به سبب زینتی که یک بار بر در خانه به کار برده بود، امتناع فرمودند.
ابوداود از سفینه ابوعبدالرّحمن نقل کرده که شخصی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب را با هدیه طعامی مهمان کرد. حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمودند: کاش پیامبر صلی الله علیه و آله را دعوت می کردیم تا از این غذا با ما بخورند. پس حضرت را دعوت کردند و چون هنگام ورود دست به چهار چوب در نهادند، پرده ای پشمین و رنگین را مشاهده فرمودند که در محلی از خانه نصب شده بود. حضرت صلی الله علیه و آله برگشتند.
حضرت فاطمه علیهاالسلام به علی علیه السلام فرمود: به دنبال پیامبر صلی الله علیه و آله بروید و ببینید سبب مراجعت ایشان چه بوده است؟ علی علیه السلام فرمود: بر اثر پیامبر صلی الله علیه و آله حرکت کردم، عرض کردم ای پیامبر خدا، چه کاری باعث برگشت شما شد؟ حضرت فرمود: «نه مرا و نه هیچ پیامبری را سزد که وارد خانه آرایش شده شود!»(26)
از عبداللّه بن عمر نقل شده است: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله برای دیدار فاطمه علیهاالسلام آمد و پرده ای بر درخانه اش یافت، روی برگردانید. در حالی که نوشته اند، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله کمتر دیده شده که مدینه وارد شود و به فاطمه علیهاالسلام سر نزند.
علی علیه السلام به خانه آمد، فاطمه را اندوهگین یافت. فرمود: چه پیش آمده است؟ فاطمه علیهاالسلام فرمود: پیامبر پیش من آمدند ولی به خانه وارد نشدند. علی علیه السلام نزد پیامبر آمد و عرض کرد: ای فرستاده خدا، فاطمه از اینکه بر او وارد شده و به خانه نیامده ای، سخت اندوهگین شده است! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «مرا با دنیا چه کار؟ مرا با پرده الوان چه کار؟».
علی علیه السلام پیش فاطمه علیهاالسلام رفت و او را از گفته رسول خدا صلی الله علیه و آله آگاه کرد. فاطمه فرمود: به پیامبر خدا عرضه کن در این باره مرا چه امر می کنند؟
پیامبر فرمود: «به فاطمه بگو آن را برای فلان قبیله بفرستد».
در این باره باز از ثوبان مولایِ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چون سفر می کردند آخرین کس از خانواده اش را که دیدار می کردند، حضرت فاطمه بود و چون از سفر برمی گشتند اولین کس از خانواده اش را که دیدار می کردند باز فاطمه علیهاالسلام بود.
پیامبر از غزوه ای برمی گشت، فاطمه علیهاالسلام پرده ای بر در آویزان کرده و دو دستبند نقره ای به دستان حسن و حسین علیهماالسلام کرده بود. حضرت بر در خانه فاطمه آمد ولی داخل نشد. فاطمه علیهاالسلام پنداشت آنچه باعث وارد نشدن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به خانه ایشان شده، همین ها بوده است. پرده را برداشتند و دست بندها را از دستان فرزندان گشودند. آن دو گریان پیش پیامبر رفتند.
پبامبر خدا صلی الله علیه و آله دست بندها را از آن دو گرفتند و فرمودند: «ای ثوبان اینها را برای فلان قبیله (خانواده) ببر. این ها اهل بیت من اند، من دوست ندارم از طیّباتشان در همین دنیا بهره ببرند. ای ثوبان برای فاطمه علیهاالسلام گردن بندی از چوب و دو دست بند از عاج خریداری کن.(27)
عطاء خراسانی گفته است: حُجره های زنان پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدم، از پوشال خرما بود و بر درشان پارچه ای مویین آویزان بود. بعدا من خود شاهد بودم دستور ولید بن عبدالملک را مبنی بر ویران کردن حجره ها که خوانده می شد. روزی غمناک تر از این روز ندیدم.
عطاء همچنین گوید: از سعید بن مُسیّب شنیدم که می گفت: سوگند به خدا دوست داشتم آنها خانه ها را به حال خود رها می کردند تا نسل جدید مدینه و کسان دیگری که از مکان های دیگر می آمدند، می دیدند که چگونه فرستاده خدا در طول زندگی اش به این وضعیّت اکتفا کرد! این کار باعث می شد تا مردم از افزون خواهی و فخر فروشی باز داشته شوند.(28)
عمران بن ابی اَنَس به هنگام شنیدن کلام عطاء گفته است: در مسجد بودم و تنی چند از اصحاب پبامبر خدا صلی الله علیه و آله مثل، ابوسَلَمة ابن عبدالرّحمن، ابواُمامة بن سَهْل، خارجة ابن زید را دیدم که از شدّت این مصیبت آن اندازه گریستند که ریششان از اثر اشک خیس شد.
در این موقع ابواُمامه گفت: ای کاش بناها به حال خود رها می شد تا مردم بنا را می دیدند و در می یافتند که خداوند چگونه برای پیامبرش که کلیدهایِ خزانه هایِ دنیا در دستش بود به چنین بنایی رضایت دادند!
* * *
منابع فصل اوّل:
مُسْنَد احمدبن حنبل، ج3، ص240 و221 وج6، 52 وج6، ص86 وج3، ص328
سُنَن دارمی، ج1، ص41
سنن ترمذی، الشمائل، ح374
سنن ابن ماجه، ح1631
مستدرک حاکم
شرف المصطفی، ابوسعد
فتح الباری ابن حجر، ج7، ص362
وفاء الوفا سمهودی، ج1، ص262 و ج2، ص542 و 466 و 463 و 461 و 461
صحیح مسلم، ح524 و 1478
سنن ابوداود، حدیث های شماره 453، 4151، 4146، 4142، 3773، 3124، 1100، 3753، 4149، 4213
سِیَرُ أعلام النُّبَلاء، ذَهَبی، ج2، ص265، 167، 135
الطّبقات الکبری، ابن سعد، ج8، ص53 و ج1، ص467 و ج1، ص500 و 501 و 499
صحیح البخاری، ج2، ص214 و ج1، ص248
المصنّف، عبدالرزاق، ج1، ص261
تاریخ المدینه، ابن النجّار، ص358
الدر المنثور فی الّتفسیر بالمأثور، ج7، ص554
الدّلائل، بیهقی ج5، ص488
مجمع الزّوائد، هیثمی، ج8، ص272
فصل دوم
محل جغرافیایی حُجْره ها
پیش تر گفتیم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وقتی بنایِ مسجد شریف را به پایان آورد، دو حُجره برای دو تن از همسرانشان سوده و عایشه ساخت. این دو خانه از همان مواد بنایِ مسجد از خشت و پوشال نخل بنا نهاده شده بود. درباره جهت وقوع مکان حُجره ها ابن نجّار در تاریخش(29) آورده است:
سیره نویسان نوشته اند: پیامبر صلی الله علیه و آله حجره ها را بین قبله و شرق، به سمت باب شامی بنا نهادند، نه در جهتِ غرب.
این حجره ها از مسجد بیرون بود و جز از طرف مغرب، به صورت دایره مانندی مسجد را در میان گرفته بود. درِ همه این حجره ها به مسجد باز بود.
نیز همین مورّخ گفته است: چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با دیگر همسران ازدواج کردند، برای هر یک از آنها حجره ای ساختند. این حجره ها نُه عدد بود. محل بنایِ این حجره ها از خانه عایشه تا دری که بعد از باب النبی می آمد، قرار داشت.
سَمْهودی(30) گفته است: «مراد ابن نجّار از بابی که بعد از باب النبیّ صلی الله علیه و آله می آمد، بابی است در جهت مقابل از طرف مغرب که اکنون به باب الرّحمه معروف است.
سمهودی می افزاید:
«آنچه باعث شد تا این رأی را اظهار کنیم، نظر ابوسعد در «شرف المصطفی» است که به سند خود از محمّد بن عمر روایت کرده، می گوید:
از مالک بن ابی الرّجال پرسیدم: خانه هایِ همسران پیامبر خدا صلی الله علیه و آله کجا واقع شده بود؟ وی از طریق پدرش و پدرش از طریق مادرش بیان داشت که همه این خانه ها در سمتِ چپ واقع شده بود، به طوری که اگر پشت سر امام در مقابل منبر به نماز می ایستادی، همه این خانه ها در سمت چپ تو واقع می شد. این محدوده خانه ها بود.
چون زینب در گذشت، پیامبر صلی الله علیه و آله امّ سَلَمه را داخل خانه ایشان کردند».
منظور از «زینب» در اینجا زینب دختر خُزَیمه هلالی است که از امّ المؤمنین هاست وی به سبب کارهایِ خیرش لقب «اُمّ المساکین» داشت.
این ام المؤمنین، پیش از ازدواج با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله همسر عبداللّه بن جَحْش بود که در غزوه اُحُد به شهادت رسید. پس از آن پیامبر صلی الله علیه و آله او را به همسری خود در آوردند. وی دو ماه در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله بود و درگذشت. پس از وی پیامبر در سال چهارم هجری با امّ سَلَمه ازدواج کرد و او را در خانه زینب جا داد. در ماه ربیع الأوّل(31) همین سال پیامبر غزوه دَومة الجَنْدل را انجام داد و در مدت این غزوه، سِباع بن عَرْفَطَه غَفاری را به نیابت، در مدینه گماشت. چون از این غزوه باز گشت، مشاهده کرد که ام سَلَمه حجره اش را با خشت بنا نهاده است. خطاب به وی فرمود: این بنا چیست؟ ام سَلَمه گفت: می خواستم با این کار مانع از دید مردم شوم.
حجره ها جز از طرف غرب، مسجد را در میان می گرفتند و درهای این حُجره ها همگی به مسجد باز می شد.
اگر کسی دست خود را از داخل حجره ها بیرون می کرد، دستش داخل مسجد می شد. مؤید این سخن مطلبی است که بخاری از عایشه نقل کرده است. وی می گوید:
من چون در عادت به سر می بردم، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از داخل مسجد سرشان را به من نزدیک می کردند و من مویشان را مرتّب می کردم. پیامبر در این حال در مسجد معتکف بودند.(32)
ابن حَجَر عَسْقَلانی آورده است که: حُجره عایشه به مسجد چسبیده بود.(33)
همچنین بخاری از عایشه نقل می کند: گرچه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هنگامی که در مسجد بود، سرش را برای مرتب کردن داخل خانه می کرد، ولی در زمانی که معتکف بود، جز برای حاجتی به خانه نمی آمد.
اتّصال در حجره عایشه با مسجد نبوی شریف از طریق آنچه که احمد بن حنبل در مسند(34) آورده، توضیح داده شده است بدین صورت که: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در ایّامی که در مسجد معتکف بودند، پیش می آمدند و بر باب حجره من تکیه می زدند. من سرشان را می شستم. در این حال من در حجره ام بودم و پیامبر هم در داخل مسجد بودند. ...
نوشته اند که در خانه عایشه پنجره ای بود و او از آن به مسجد می نگریست. همین سان، خانه ام سَلَمه مقابل مسجد بود.
زینب دختر امّ سلمه از مادرش نقل کرده است که: بسترش در جوار دیوار مسجد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بوده است.(35)
حجره ها به هم متّصل بودند. بین خانه حَفْصه و عایشه راهی بود و آن دو از طریق این راه در حالی که در خانه نشسته بودند، با هم صحبت می کردند.(36)
خانه حضرت فاطمه علیهاالسلام در پیچ گذرگاه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله قرار داشت. بین خانه عایشه و حضرت فاطمه علیهاالسلام دریچه ای بود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هرگاه قصد بیرون آمدن از منزل عایشه را داشتند، از دریچه حال حضرت فاطمه علیهاالسلام را جویا می شدند. حضرت فاطمه علیهاالسلام از پیامبر تقاضا کرد که این دریچه را مسدود نمایند و آن حضرت دستور به مسدود کردن آن فرمودند.(37)
«سیر تحولِ حُجْره های شریف بعد از رحلت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله »
در کتاب وفاء الوفا آمده است که:
«بعد از وفات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله همه را اندوه فرا گرفت. مردم به موضع قبر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می آمدند و از خاک مقدس قبر برمی داشتند.
عایشه اولین کسی بود که دیواری بر اطراف قبر بنا کرد و چون در دیوار روزنی بود، مردم از همان شکاف باز خاک برمی داشتند.
پس از مدتی آن روزن را هم بستند».(38)
پس از آن ابوبکر را در پهلوی پیامبر خدا دفن کردند و لحدش را به لحد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چسباندند.
ابوبکر را بر همان تختی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را به هنگام فوت حمل کردند، نهادند و عمر بر او نماز خواند.
عمر و عثمان و طلحه و عبدالرحمن و پسرش داخل قبر او شدند.(39)
عمر به هنگام مرگ، فرزندش عبداللّه را پیش عایشه فرستاد که از او اجازه بگیرد تا در جوار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به خاک سپرده شود. عایشه به عبداللّه گفت: می خواستم آن را برای خودم محفوظ دارم ولی امروز تو را بر خود ترجیح می دهم و ایثار می کنم.
عبداللّه برگشت و خبر موافقت عایشه را اعلام کرد. بدین سان عمر را هم در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله به خاک سپردند.
عایشه گفته است: پس از دفن عمر، بین قبور و خودم دیواری برآوردم.(40) از این تاریخ بعضی از حجره ها فروخته شد.
سوده خانه اش را به عایشه داد و آن را طیّ وصیتی در حق او کرد.
وارثان صفیّه، خانه او را به صدو هشتاد هزار درهم به معاویه فروختند.
معاویه منزل عایشه را نیز به یکصد و هشتاد هزار درهم خرید.
در حجره ای که قبر پیامبر خدا، ابوبکر و عمر قرار داشت، جای قبر دیگری نیز بود و می شد کسی دیگر را هم در آن دفن کرد.
زمانی که عمر بن عبدالعزیز حاکم مدینه بود، دیوار قبور فرو ریخت و عمر دستور داد آن را بسازند.(41)
ولید بن عبدالملک، حجره ها را خرید و به عمر دستور داد تا آنها را خراب کند و مسجد را توسعه دهد. عالمان و مردم مدینه از این امر ناراحت شدند و از آن اظهار ناخشنودی کردند.
عمربن عبدالعزیز، دیواری از سقف تا کفِ مسجد برای قبر پیامبر برآورد.
به این طریق حجره در وسط آن دیوار واقع شد.
در سال 232 هجری در زمان متوکل عبّاسی اسحاق بن سَلَمه که مأمور بنای مکه و مدینه بود، مأمور شد که اطراف حجره را با سنگ مرمر تزیین کند.
این اثر تا سال 548 هجری، زمان خلافت مقتفی عباسی، باقی بود. جمال الدین وزیر زنگیان، بنا را تجدید کرد و در اطراف حجره پنجره هایی تا سقف از چوب صندل و آبنوس تعبیه کرد.(42)
در رمضان سال 654 هجری آتش سوزیی در مسجد نبوی رخ داد که باعث فرو ریختن سقف حجره قبر شریف شد.
مستعصم عباسی، گروهی از معماران را برای تعمیر فرستاد. این گروه، از باب احتیاط، به آنچه از سقف بر روی حجره فرو ریخته بود، دست نزدند. سقف حجره شریف را ساختند و دیوارهای قبلی را برآوردند. و دیوار شرقی را نیز تا باب جبریل برآوردند در سال 667 هجری ملک ظاهر بیبرس از ممالیک، مقصوره ای بر گرد حجره شریف بین ستون ها و دیوار حجره ها و خانه حضرت فاطمه علیهاالسلام بنا کرد.
وی برای این بنا سه باب منظور کرد و بر اطراف حجره ها پلّکانی برای صعود به پشت بام احداث نمود. پس از آن در سال 629 هجری درِ چهارمی بر آن افزوده شد.
در سال 678 هجری، در عهد ملک منصور قَلاوون صالحی از پادشاهان ممالیک گُنبدی بر بالای سقف حجره شریف برآوردند. این گُنبد از پایین مربع شکل بود و از بالا هشت رکن داشت.
این قُبه، در ایام ملک ناصر حسن بن محمد بن قلاوون تعمیر شد و در عصر ملک اشرف شعبان در سال 765 هجری ترمیم و محکم گردید.
در سال 694 هجری، عادل زین الدین کتبغا پلکان حجره را توسعه داد و به سقف مسجد رسانید.
در سال 760 هجری در عصر سلطان صالح اسماعیل بن ملک ناصر محمد بن قلاوون، قریه ای از بیت المال مسلمین در مصر خریداری شد و وی آن را برای امور پوشش کعبه و حجره مقدس و منبر نبوی صلی الله علیه و آله وقف کرد.
پوشش حجره در این زمان از ابریشم سیاه مخلوط به حریر سفید بافته می شد و بر گِردش رشته های نقره مذهب بود که به صورت مطرّز می بافتند.
در سال 853 هجری در دولت ظاهر چقمق، داخل مقصوره شریف را از مرمر رنگی فرش کردند.
در سال 878 هجری، سلطان اشرف برای بنای عمارت، مقصوره اطراف، حجره را خراب کرد. به هنگام ویرانی، آثار حریق قبلی هم نمایان شد. مضجع شریف را از آن آثار پاک کردند وبنای حجره را برآوردند.
در سال 886 هجری آتش سوزی دیگری در مسجد نبوی رخ داد. آتش در سقف محاذی حجره شریف درگرفت و فلز (مس) گنبد بالای سقف ذوب شد و چوب های آن آتش گرفت. مقصوره اطراف حجره شریف هم سوخت ولی حجره شریف سالم ماند.
پس از این حریق، به تجدید بنای مقصوره پرداختند و گنبدی بزرگ محاذی حجره و اطراف آن بر بالایِ آن ساختند و اطرافش را با ستون هایی که از زمین مسجد برآمده بود، بالا آوردند.
در این تجدید بنا به جای گنبد کبود قبل از آتش سوزی، گنبدی از آجر ساختند. سپس برایِ استواریِ کار، ستون هایی در سه ضلع حجره بنا کردند تا گنبد را استوار نگه دارد. حجره و اطراف آن را از مرمر تزیین نمودند و پنجره هایی از مس بر گرد آن تعبیه کردند.
در سال 1233 هجری در زمان سلطان محمود بن عبدالحمید عثمانی، بار دیگر گنبد شریف تجدید بنا شد؛ زیرا شکاف هایی در بالای آن پدید آمده بود. گنبد را از بالا خراب کردند و از نو بنا نهادند. گنبد فعلی همان است که در عصر عثمانی ساخته شده است.
در سال 1253 در زمان سلطان عبدالحمید عثمانی رنگ گنبد را سبز کردند و از این زمان گنبد مضجع شریف به نام «القُبَّةُ الخَضْراء» (گنبد سبز) معروف شد.
در داخل حجره شریف قصیده شیخ عبداللّه بن علوی حدّاد حَضْرَمی (متوفای 1132 هجری) با مطلع زیر نقش بسته است:
سَلَکنا الفیافی و القِفَارَ عَلی النُّجب |
تَجدُّ بنا الأشواق لاحادی الرَکْبِ |
این قصیده، شانزده بیت دارد.
در دوران ملک عبدالعزیز بن آل سعود، بعض ترمیمات و تعمیرات، در ستون های داخل حجره صورت پذیرفت.
حجره ها اکنون با دیوارهایی فلزی به رنگ سبز که بر بالای آن آیه شریفه: إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللّه ِ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللّه ُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَی لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ نوشته شده، از مسجد مشخص شده است و سه قوس (طاق نما) که اوّلی موازی قبر پیامبرخدا صلی الله علیه و آله ، دومی قبر ابوبکر و سوّمی قبر عمر قرار گرفته، در آن تعبیه شده است.
ستون هایِ روضه نبوی با مرمر منقّشِ زیبا برآورده و بر رویِ ستونی که در طرف راست سلام کننده بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله قرار می گیرد، این شعر نقش بسته است:
یا خَیرَ مَنْ دُفِنَتْ بِالقاعِ أعظمُه |
فطابَ من طیبهنَّ القاعُ و الأَکَمُ |
بر روی ستون سمت چپ نیز این شعر را نوشته اند:
نفسی الفداءُ لقبرٍ أنْتَ ساکِنُهُ |
فِیهِ العِفافُ وَ فیهِ الجُودُ وَ الکَرَمُ |
* * *
پی نوشتها:
1 احمد بن حنبل در مسند، ج3، ص240 و دارمی در سُنن، ج1، ص41
2 احمد بن حنبل در مسند، ج3، ص221؛ ترمذی در سنن (الشّمائل) حدیث شماره 374 و ابن ماجه در سنن، حدیث شماره 1631
3 حاکم در مستدرک. |
4 ابوسعد در «شرف المصطفی»؛ ابن حجر در فتح الباری، ج7، ص362 و سمهودی در وفاء الوفا، ج1، ص262 |
5 صحیح مسلم، حدیث 524 و سنن ابوداود حدیث 453 |
6 ذَهَبی، سِیَرِ اعلام النُّبَلاء، ج2، ص265
7 ابن سعد، الطّبقات الکبری، ج8، ص53 و سیر اعلام النبلاء، ج2، ص167
8 سیر اعلام النّبلاء، ج2، ص135
9 وفاء الوفاء، ج2، ص542
10 ابن سعد، «الطّبقات الکبری»، ج1، ص466
11 ابن سعد، «الطبقات الکبری»، ج1، ص467 و نجاری، ج2، ص214
12 احمد بن حنبل، مسند، ج6، ص52 و ابوداود، سنن ح1451
13 احمد بن حنبل، مسند ج6، ص86
14 ابوداود، سنن، ح4146
15 ابوداود، ح4142
16 سمهودی، وفاء الوفا، ج2، ص466
17 بخاری، صحیح، ج1، ص248
18 عبدالرزّاق، المصنّف، ج1، ص261
19 ابن سعد، الطّبقات الکبری، ج1، ص500 و تاریخ مدینه ابن نجّار، ص358
20 ابوداود، ح3773
21 ابوداود، ح3124
22 سیوطی، الدرالمنثور، ج7، ص554
23 ابی سعد، الطبقات الکبری، ج1، ص501، وفاء الوفای سمهودی، ج2، ص463
24 ابوداود، سنن، ح1100
25 ابن سعد، الطبقات الکبری، ج1، ص499 و وفاء الوفا، ج2، ص461
26 ابوداود، ح4149
27 ابوداود، ح4213
28 سمهودی، وفاء الوفا، ج2، ص461
29 تاریخ المدینه، ابن النجّار، ص358
30 وفاء الوفاء، ج2، ص459
31 الّروض الأنف، سُهَیلی، ج3، ص258
32 فتح الباری، ج4، ص272
33 همان، ج4، ص273
34 همان، ج1، ص401
35 ابوداود، مسند، ح543
36 سمهودی، وفاء الوفا، ج2، ص543
37 همان، ج4، ص466
38 وفاء الوفا، ج2، ص244
39 تاریخ المدینه، ابن النجار، ص389
40 وفاء الوفا، ج3، ص844
41 صحیح البخاری، ج3، ص255
42 تاریخ ابن النجّار، ص393