جاهلیت، ظهور گونه ای از حیات بشری است که با پس رفتن عقل و عدم حاکمیت آن بر قلمرو وجود، حضور و سلطه می یابد. همانگونه که ظلمت، با حذف نور از میدان هستی، جلوه ای کاذب می نماید و حکایت از غیبت روشنایی دارد.
از آنجا که هدف از خلقت بنی آدم، سلطه خرد و حکمت بر اساس اراده و خواست آگاهانه، بر مجموعه هستی است. و مخاطب امر و نهی پروردگار و محبوبترین خلق نزد او جَلّ و علَا، عقل است(1)، نماد هرگونه جهل بر زندگی انسان، تضادی فاحش با هدفش یعنی کمال دارد. و به میزان ظهورش در عرصه عمل، عقل را به عقب می راند و صحنه کارزار را به دست می گیرد. بدیهی است که چنین پیروزمندی، حاصلی جز غلبه باطل و مقهوریت حق نخواهد داشت، چرا که نیروی سنجش حق و باطل، و عامل طرد پلیدیها و انقیاد در برابر پاکیها، همان جوهر مجرد عقل است. آن موهبتی که با حضورش در عرصه حیات، همه خیرات را در پی دارد. و زمانیکه آدم علیه السلام مأمور شد تا از میان سه موهبت عقل، دین و حیاء یکی را برگزیند، با گزینش عقل، دین و حیاء با او همراه شدند.(2)
شرط پیروزی و سعادت بشر، داشتن حیات انسانی است که در سایه دین و از طریق عقل کسب می شود، و به قول ویلیام جیمز «هرگاه بشر سالم زندگی کند، حتما خدای را تجربه کرده است.»، اما هر گاه هدایت عقل را نادیده گرفته، دین را از دایره زندگی حذف کرده و به مراتب پست تر از حیوانات زیسته است(3). چنانچه جای جای تاریخ و بررسی احوال ملل در ادوار عالَم شاهد و گویای این واقعیت تلخ است.
قرآن کریم، زمان قبل از اسلام و ایامی را که بشر، از منبع وحی دور بوده و با جهل خود، ره پیموده است، به نام «جاهلیت اولی» می نامد. که علیرغم تصورات برخی، این وضع اسفبار، خاصِ اعراب ما قبل اسلام نبوده و همه اقوام بشر، در منجلاب بی خدایی و دوری از حق دست و پا می زدند.
تبعات و عوارض چنین رویدادی، در همه عرصه های حیات و همه عناصر اجتماع، خود می نماید، لکن در این میان، اقشاری چون زنان، که در هر جریانی (مثبت یا منفی) تأثیر پذیرترند، و شاخص مظاهر فرهنگ هر زمان می باشند، معرفِ ایام بربریت نیز هستند.
نظرات اقوام و ادیان آن زمان در خصوص جایگاه زن، جلوه های بارزی از آن دوران را معرفی می نماید. قرآن کریم نیز برای یادآوری رفتارهای جاهلانه آن زمان، به این واقعیت اشاره می کند: «وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُم بِالانثی ظَلَّ وَجْهُهُ مسَّودا و هو کظیم. یَتَواری مِنَ القَومِ مِنْ سوءٍ ما بُشِرَّ بِه ایُمسِکُه علی هُونٍ اَم یَدُسُّهُ فِی التُرابِ اَلاساءَ مایَحکمونَ»(4)
«هرگاه که مژده تولد دختری، به فردی داده می شد، از شدت غم و حسرت، رخسارش سیاه و سخت دلتنگ می شد و بخاطر این ننگ، از قوم خود روی پنهان می نمود و به فکر می افتاد که آیا آن دختر را با ذلت و خواری نگه دارد و یا زنده به گور نماید. آگاه باشید که آنان بسیار بد حکم می کردند.» نمونه هایی چون جریان قیس بن عاصم که نزد پیامبر (ص) اعتراف می نماید که سیزده فرزند دخترش را زنده به گور نموده در تاریخ شرمگین جاهلیت ثبت است. ولی چنانچه اشاره شد این همه جهالت و بربریت منحصر به اقوام آن زمان نبوده است.
بانو «پروفسور آندرا» (ANDRA) در کتاب «وضع زنان در مهابراتا» می نویسد:
هیچ مخلوقی گناه کارتر از زن نیست، آتش افروز است، لبه تیز تیغ است. در حقیقت، زن همه این چیزها را دارد. مردان نباید آنها را دوست داشته باشند و حتی طبق دستور کتاب مانو، در این آیین، زن نباید هیچ وقت در جستجوی استقلال باشد و هیچ وقت نباید کاری را به دلخواه خودش انجام دهد. و به تصریح در جمله های 140 و 147 مانو تأکید شده که هیچ وقت زن، استقلال ندارد و حتی بعد از مرگ اربابش، باید تابع پسران ارباب باشد.
در متون مذهبی تمدن چین، زن را به آب دردآلودی تعبیر کرده اند که نیک بختی و ثروت را می شوید و در ادبیات آنان، زن نازلتر از مرد معرفی میگردد و هیچگونه حقی را نداشته است، حتی نسبت به فرزندش. و مرد در قبال زنش تعهد و مسئولیتی نداشت و هر موقع می توانست، از او سلب حیثیت می کرد و او را می فروخت.
در آیین بودا نیز، مطابق دستور و تعلیم خاصی می گویند:
«نیروانا»، - یعنی نجات - هیچگاه در مصاحبت زن، تحصیل نمی شود و به طور کلی زناشویی و علاقه به زندگی خانوادگی، مخالف هدف نهایی آنها می باشد. زیرا هدف نهایی این کیش، کشتن تمایلات است و این، مستلزم عزوبت می باشد(5).
به نقل از مورخ معروف وستر مارک (WESTERMARK) از نظر بودا همه زنان، دارای روح اغوا و فریبنده هستند که برای مردها گسترده و نیروی فریبندگی در نهاد زنها با خطرناکترین شکل مجسم شده است. و همین فریبندگی زنها است که فکر عالی را کور می سازد.
در مکتب یهود نیز نه تنها مطالبی در باب حقوق زنان عنوان نشده، بلکه یک دستور العمل شدید در متن تورات می یابیم که دالّ بر کناره گیری مطلق انسانها از زن به هنگام عادت ماهیانه است(6).
یونانیان زن را منشأ انواع بدبختی های بشر می دانند. «پاندورآ» (PANDROA)، سمبل اندوه بشر است. در دین یهود نیز حوا به عنوان علت اصلی عدم اطاعت آدم در برابر خداوند معرفی می شود. در قانون رم، زن، نقشی همانند نقش برده داشت و به شوهران اجازه داده می شد که زنان خود را در صورت عدم فرمانبرداری به قتل برسانند. در اساطیر یونان و در تمدن هند باستان، زنان بخش جدا ناشدنی از پیکره همسرانشان تلقی می شوند و به همین دلیل هر گاه شوهرشان از دنیا می رفت، زن نباید زنده بماند. به همین دلیل هزاران زن، قربانی این خرافات شدند که این زنان به ساتی معروف شده اند. زنان در هند حق مالکیت نداشتند و از ارث محروم بودند و سمبل سکس نامیده می شدند.
دکتر اسپرنگ (SPRING) در کتاب «جنایات قرون وسطی» می نویسد:
به سال 1500 میلادی در انگلستان، شورای اجتماعی برای شکنجه دادن به زنها تشکیل شد، و وسایل تازه ای را برای این کار، ابتکار نمودند. و در نتیجه این طرح، مسیحیان، زنان را زنده زنده سوزانیدند.
در مسیحیت نیز وضعی مشابه به سایر آئین ها وجود داشته است. به طوری که فرقه ابی یونی ها، عقیده داشتند که زن، به علت پستی فطرتی که دارد، قابل زناشویی نیست و ذاتا ناپاک است و حتی کوشیده اند تا یک کلیسا را وادار به تحریم ازدواج نمایند. حتی مواردی که حاکی از عدم اجازه تحصیل زنان وجود دارد(7).
در ایران قبل از اسلام نیز، وضع نکبت باری از زنان، نقل شده است. پروفسور «کریستیان بارتلمه» در مورد وضع زن در امپراطوری ساسانی چنین می نویسد:
در زمان ساسانیان، ازدواج با خواهر و زن پدر متداول بوده است. ازدواج با خواهر به ویژه در خاندان سلطنتی برای حفظ و نگهداری خون و میراث شاهنشاهی رایج و برقرار بوده است. ایرانیان باستان نیز بنا به تعلیم اوستا در (ورشتمان سزسک) زناشویی برادر و خواهر را موجب جلب روشنایی ایزدی در خاندان و طرد دیوان می دانسته اند (به طریق ماریها) هم عصر انوشیروان در کتاب سریانی می نویسد: عدالت خواسته پیوستندگان اهورا مزدا، به نحوی جاری می شد که مرد مجاز است با مادر و خواهر خود زناشویی کندو طبق روایت زرتشتیان، زناشویی خواهر با برادر، پدر با دختر روا بوده است. کمبوجیه دو خواهر خود را به عقد ازدواج واداشت. داریوش خواهر خود، «پریسناتیس» را به همسری گرفت و داریوش دوم با خواهر خود، «استاتیر» ازدواج کرد. قباد نیز، هم خواهر خود و هم یکی از خواهرزادگان و نیز دختر خود «سامبیکه» را به زنی گرفت.
در میان اعراب رفتارهای وحشیانه و غیر انسانی نسبت به زنان شهرت بیشتری دارد. و این شهرت یا به دلیل وضعیت اجتماعی واقتصادی حاکم بر آن سرزمین است، که اکثرا مجبور به کوچ نشینی ودوره گردی بودند، و یا جنگها و درگیریهای پی در پی، آن را سبب می شد و یا به میمنت ظهور اسلام، تفاوت فاحش این اوضاع با وضعیت ناشی از تعالیم والای این دین بوده که بروز و جلوه بیشتری به آن داده است. از نمونه بربریت و جاهلیت حاکم در میان اعراب در برخورد آنان با زنان، می توان به برخی ازدواجهای مرسوم آن دوران اشاره کرد. که زنان هیچ نقشی در تعیین همسر وز ندگی زناشویی خود نداشتند.
نمونه هایی از ازدواج، در دوران جاهلیت
نکاح الرهط:
نوعی از ازدواجهای ننگین در آن زمان بود که به زناشویی دسته جمعی تعبیر می شد، البته تعداد مردانی که یک زن را به طور اشتراک انتخاب می کردند، از ده نفر تجاوز نمی کرد، اگر ثمره این ازدواج پسر بود، پس از گذشت چند شب از تولد او مادر نوزاد، یک یک آن چند مرد را خواسته و سپس به یکی از آنها خطاب می کرد که این فرزند از تو می باشد، و به این وسیله پدر کودک معین می گردید و مرد تعیین شده حق هیچ گونه اعتراضی نداشت. ولی اگر فرزند دختر بود، هیچ کدام از مردان زیر بار این نوزاد نمی رفتند، زیرا وجود دختر را ننگ می دانستند.(8)
نکاح البَدَل:
چنانچه از اسمش پیداست، طی آن، هرگاه مردی با زنش حرکت می کرد و به مرد دیگری که با همسرش حرکت می نمود نزدیک می شد، در صورت تمایل، همسر خود را با همسر آن شخص معاوضه می کرد و زنان هیچ نقشی در این معاوضه نداشتند.(9)
نکاح الجمع:
یکی دیگر از انواع زناشویی همگانی بدین قرار بود که ثروتمندان عرب، به خاطر ثروت اندوزی، کنیزان خریداری شده و زنان بی بند و بار را جمع می نمودند و آنها را در نزد اساتید فن، رموز ادب و موسیقی و عشوه گری می آموختند. سپس هر یک را در منزلی آماده قرار می دادند و بر بام آنها پرچمی را که نشان ورود آزاد برای همگان بود نصب می کردند و ثمره این چنین نکاحی نیز به کمک قیافه شناسان و کاهنان به یکی از مردان، منتسب می شد و فرزند مشروع او به حساب می آمد.(10)
نکاح الشغار:
به این ترتیب بود که زنان و دختران در ازاء کابینِ زنی دیگر واقع می شدند، یعنی مردی دختر یا خواهر خود را در عوض مهرزنی که گرفته بود به پدر یا برادر او می داد.(11)
ازدواجهای میراثی:
نوعی ازدواج بود که در آن همسر شخص متوفی، مانند اموال باقی مانده از وی به وارثان بعد از او تعلق داشت و به مانند ارث تقسیم می شدند.(12)
با این گونه رفتار بود که، آن دوران عصر جاهلیت، نام گرفت. که به حق، نامی با مسمی است. اگر جهل و ناتوانی بشر در برپایی یک زندگی مطلوب و داشتن رابطه ای انسانی با یکدیگر و بالاخره ایجاد یک اجتماع امن و آراسته به سجایای انسانی را وجه تسمیه این نام بدانیم، مسلّم، نامی نیکوتر از آن برای این دوران، که ما مفتخر به اکتشافات و اختراعات و گونه های جدید ابزار و وسایل زندگی درآنیم، نخواهیم داشت. چرا که معدل این دوران بیش از امنیتِ انسان در آن زمان نیست. و اگر رفتارهای فردی و برخوردهای اجتماعی را در دو عصر، قیاس نماییم، «جاهلیت مدرن» شایسته آن خواهد بود. جاهلیتی که رخت زمانه پوشیده و با جلوه ای مدرن و فریبنده، غرور علم به خود گرفته و به نیش خند دوران گذشته نشسته است.
در جاهلیت مدرن، بشر با حربه قدرت و تکنیک، و در سایه تجربیات قرون گذشته توانسته است، با توان بیشتر، زمان رسیدن به اهداف و امیالش را کوتاه کند. اگر در جاهلیت کهن قبایل اوس و خزرج بیش از 200 سال به بهانه تلف شدن علفهای مزرعه یکی، توسط شتر دیگری، یکدیگر را می کشتند، و اگر در سراسر این جهالت طولانی، هر سال 100 قربانی داشت، امروزه یک بمب افکن مدرن، با یک پرواز چند دقیقه ای، دهها برابر آن را به دیار نیستی می فرستد که انصافا آن کشتار قبیله ای بسی موجه تر و معقول تر است، چرا که اولین قتل، در ازای گرفتن حقی صورت می گرفته، ولی کشتار مردم بی گناه حلبچه، بوسنی و هرز گوین، الجزایر و از همه رسواتر، مردم مسلمان فلسطین در پی احقاق کدام حق است؟ آیا منشأیی جز ظلم و خود خواهی دارد؟ و یا اگر زنده به گور کردن دختران در میان اعراب جاهلی، ضرب المثلی برای بیان قساوت و بی رحمی آن دوران است، و کمال خودخواهی و جهل آنان، تاب زنده ماندن یک موجود ذی حیات را نداشت، امروزه خودخواهان مدرن حتی اجازه ورود به این جهان را به دختران و پسران نمی دهند و در همان دنیای ماقبل او را نابود می کنند، خود را ذی حق و آنان را بی حق می دانند. و مضحک تر، زمزمه و استدلال آنان برای احترام گذاردن به «حیات»، و مخالفت با اعدام مفسدینی چون دلّالان مرگ و اعتیاد است، و قائلند که چون نفس حیات، محترم است پس باید قاتلین بشر هم حق حیات داشته باشند.
اگر فروش دختران، با مبادله همسران در برخی ازدواجها و یا معامله بر سر زنان در جنگها، بخشی از تاریخ بشر را سیاه کرده و ما در عصر ارتباطات آن را محکوم می کنیم. امروزه فروش کودکان و نوجوانان توسط دلالان اسرائیل در سراسر دنیا چه وجهی دارد؟ و یا تربیت دختران از کودکی برای بهره برداری در مراکز فساد و گرداندن محافل عیش و طرب عیاشان، با کدام قانون بشری سازگار است؟
اگر بی رحمی و زورگویی مردان، در برخی قبائل در به کارگیری زنان به مشاغل سنگین و یا جایگزینی آنان با چارپایان برای امرار معاش، چهره ای کریه و خشن به بخشی از تاریخ کهن بخشیده، امروزه فریاد به ظاهر پیشرفته و زیبای «تساوی زن و مرد از همه جهات»، از جمله همه مشاغل، چه توجیه برتری دارد؟
نگاهی به اخبار و آمار دهشتناک موقعیت زنان از حیث امنیت، در محیط خانه و اجتماع در کشورهای به ظاهر متمدن، حکایت از پیشرفت ظلم و مدرن گشتن فساد و غارت علیه زنان دارد.
الف - زن آزاری در خانواده
* امروزه تقریبا 5/8 میلیون خانوار تک والد در ایالات متحده وجود دارد که دارای فرزندان زیر هجده سالند. در ازای هر یک مرد آمریکایی که به تنهایی از فرزندان خود نگهداری می کند، هفت زن دارای چنین شرایطی بوده و طبق گزارش دولت آمریکا، اکثر این زنان در فقر به سر می برند. بسیاری از این زنان هرگز ازدواج نکرده اند؛ بیشتر این عده را دختران نوجوان زیر بیست سال تشکیل می دهند. آنها به تنهایی فشار تمامی مشکلات اساسی اجتماعی مربوط به فرزندان نامشروع و بسر بردن این فرزندان در خانه هایی بدون پدر را تحمل می کنند. این سرزنش در عین توجه رسانه ها و سیاستمداران، کمتر متوجه مردان و پسران مجردی است که در واقع پدران این فرزندانند. تاکنون اقدامات معمولاً بی اثر و نامنسجمی برای واداشتن این پدران به کمک مالی به فرزندان خود صورت گرفته است ولی بیش از تأمین مالی، آنچه مهم است محبت و توجه پدرانه است، که عنایت چندانی به آن نمی شود.
حدود 28 درصد از تمامی متولدین سال 1991 در آمریکا، خارج از پیوند زناشویی والدین خود پا به عرصه جهان گذاشتند. این رقم در مورد فرزندان سیاهپوستان آمریکایی به 68 درصد بالغ می شود. از هر صد مورد ازدواج در آمریکا، 55 مورد به طلاق می انجامد و این بالاترین رقم جدایی زوجین در کشورهای پیشرفته جهان است. وقتی ازدواجی به طلاق منتهی می شود، زنان مطلّقه، که تعدادشان هم کم نیست، سرپرستی بچه ها را به عهده می گیرند و در نتیجه منبع اصلی تأمین مالی خود و فرزندانشان را از دست می دهند. بر طبق گزارش «شورای جمعیت» میزان درآمد زنان پس از طلاق، در دو کشور ایالات متحده و آلمان به ترتیب 24 و 44 درصد تنزل پیدا می کند و این در حالی است که میزان عایدی مردان این دو کشور به ترتیب 6 و 7 درصد کاهش پیدا می کند. از نتایج یک تحقیق بلند مدت که میزان درآمد و میزان فقر خانواده های آمریکایی را در بین سالهای 1983 تا 1986 مورد مطالعه قرار داد، چنین برمی آید که میزان درآمد خانواده هایی که در طول دوره بررسی مذبور با رفتن پدر از خانه مواجه شدند، بلافاصله 37 درصد کاهش یافت.
(واشنگتن پست - آمریکا - نوزدهم ژوئیه 1995)
* سالانه سه تا چهار میلیون نفر از زنان آمریکایی در کانون خانوادگیشان مورد ضرب و جرح قرار می گیرند. در 44 درصد از مواردی که زنان در این کشور به قتل می رسند؛ قاتل، همسر و یا دوست پسر (نامزد) آنهاست.
اعمال خشونت در داخل خانه ها، جرمی نیست که ارتکاب به آن تنها به یک بار محدود شود. بررسیهای انجام شده نشان می دهد که همسران خطاکار، بارها و بارها مرتکب اعمال خشونت آمیز خود می شوند. هر قدر بر میزان خشوت علیه زنان در خانواده افزوده می شود، احتمال اینکه فرزندان این خانواده ها نیز قربانی چنین خشونت هایی شوند، سه برابر افزایش می یابد. بدتر از همه اینکه، بنا بر آمار و بررسیهای انجام شده، قربانیان اینگونه خشونتها دقیقا آن زمان در معرض بیشترین خطرهای ممکن قرار می گیرند، که بخواهند همسران خطاکار خود را ترک کنند. احتمال اعمال خشونت در مورد زنان مطلّقه و زنانی که شوهرانشان را ترک می کنند، 5/4 برابر بیشتر از زنان شوهردار است.
(واشنگتن پست - آمریکا - چهارم آگوست 1995)
* در تحقیقی که اخیرا در سی دانشگاه آمریکا به عمل آمده است، این حقیقت آشکار شده که 12 درصد از دانشجویان زن، توسط همکلاسان خود مورد تجاوز به عنف قرار گرفته اند و از دیگر سو، 48 درصد از دانشجویان مردی که مورد نظر خواهی قرار گرفته اند نیز اظهار داشته اند زنان دوست دارند که آنها را مجبور به انجام عمل جنسی نمایند.
در فرهنگ جدید، بی سر و صدا و از طریق نیروهای جنسیت گرا، به طور واضحی به تشویق تجاوز پرداخته، خشونت و مسایل جنسی را به نحو خطرناکی به یکدیگر آمیخته و زن را به کالایی تبدیل ساخته که در تملک مرد می باشد.... چنین طرز فکرهای خشن و سلطه طلبانه، به جهان کودکان، کتابهای آنها، برنامه تلویزیونی و بازیهای ویدیوییشان نفوذ کرده، تصورات و تخیلات آنها را به سوی خود جلب نموده و به مرور زمان شکل دهنده رفتار و حالات آنها می گردند.
(ال پائیس اسپانیا هشتم سپتامبر 1995)
* در هیچ کجای آلمان، مثل درون چهار دیواری خانه، این همه کسی را خفه نمی کنند، نمی زنند و با چاقو بدنش را سوراخ سوراخ نمی کنند. گذراندن یک شب در جمع خانواده، اغلب خطرناکتر از گشت زدن در محلهای خطرناک و فاسد فرانکفورت یا هامبورگ است. آمار جرایم سال 1993 عبارت بود از 3858 کشته که در مشاجره های خانوادگی قربانی شده اند و 86922 نفر زخمی.
خشونت در خانواده بخش عمده ای از جرایم خشونت بار را تشکیل می دهد. از هر چهار فقره جنایت یکی در میان خانواده ها صورت می گیرد. بنا بر اطلاعات اتحادیه حمایت از کودکان از هر صد کودک، ده نفر مورد تنبیه شدید والدین خود قرار گرفته و یک سوم خواهران و برادران با ضرب و شتم با یکدیگر رفتار می کنند. وزارت فدرال امور زنان و جوانان نیز تخمین می زنند که در ایالات فدرالی سالانه چهار میلیون زن از سوی همسران خود مورد ضرب و شتم قرار می گیرند. چهار صد و چهل هزار نفر از آنان با پناه بردن به یکی از 324 خانه زنان موجود در کشور، خود را نجات می دهند. با وجود اینکه تا کنون بررسی های کمی انجام شده است، اما متخصصین در یک امر توافق نظر دارند که، در مورد هیچ یک از انواع جرایم، ارقام تا این حد خوفناک نبوده و رقم موارد اعلام جرم یا موارد واقعی انجام جرم تا این حد پیش نرفته بوده است. احتمال ارتکاب واقعی مورد اعلام جرم، هر قدر که رابطه میان مجرم و قربانی نزدیک تر باشد، افزایش می یابد.
* توماس هولتس، از دخترش مارتینا متنفر بود. این مرد 23 ساله نمی خواست درک کند که کودکی ضعیف و ناتوان به دنیا آورده است. تخت این دختر کوچک یک کیف سفری بود که یک تخته چوبی روی آن گذاشته بودند. گاهی پدر، کیف و بچه را به راحتی به زمین می انداخت و به همسرش می گفت: «این کار برای بچه لازم است» او بچه را می زد و بعضا گونه اش را چنان نیشگون می گرفت که کبود می شد. مادر به پلیس شکایت نمی کرد و به اداره رسیدگی به امور جوانان هم مراجعه نمی کرد. سابینه هولتس، تهدیدهای شوهرش را مبنی بر اینکه روزی بچه را به دیوار خواهد کوبید، «حکم قطعی» تلقی می کرد. مارتینا در دسامبر 93 بر اثر ضربات مشتی که پدرش به او زده بود درگذشت در حالی که فقط 6 ماه داشت. محل وقوع جرم، خانواده بود.
* کلاودیاتسیمر 21 ساله، در یک دفتر مشق مدرسه ای، تقریبا با خطی کودکانه از روابط زناشویی خود نوشته است:
«شوهرم مرا وادار می کند دراز بکشم و بعد شروع به زدن من می کند. ضرباتش را میان سینه ها و پاهایم وارد می کند و این کار را طوری انجام می دهد که انگار از آن لذت می برد. بی وقفه کتک می زند و با خشونت به من تجاوز می کند.... از اینکه فریاد کشان و لرزان جلوی پایش می افتم، لذت می برد. از زدنم دست نمی کشد. دستهایم را روی سرم نگه می دارم و به این ترتیب نمی توانم از دیگر بخشهای بدنم محافظت کنم من دیگر حقیقتا می ترسم.»
(اشترن - آلمان - بیست و چهارم نوامبر 1994)
* در آمریکا یعنی جایی که خشونت یک بیماری مزمن است، با وجود ثابت ماندن آمار بزهکاریهای خشونت آمیز از سال 1990 به این طرف و نیز کاهش شمار جوانان، جنایات انجام گرفته توسط آنها 124% در طول چهار سال گذشته افزایش یافته است.
(ال پاییس - اسپانیا - پانزدهم نوامبر 1994)
ب - زن و بازار مشاغل
* از پایان ماه اکتبر که سی نفر از سربازان وظیفه زن گروهان صد و چهل و سوم توپخانه ارتش آمریکا، سوگند نظامی خود را شکستند و علیه سوء استفاده های وحشیانه جنسی، روابط نامشروع، خشونت و تجاوزاتی که علیه آنان و دوستان مؤنثشان از سوی مربیان و مقامات ارشد صورت می گرفت شکایت کردند؛ باشکوه ترین ارتش دنیا به میدانِ جنگی، نزول پیدا کرد که هیچ دستور العمل سنتی نظامی در مقام مواجهه با آن نیست و این میدان همان مسایل ارتباطات دو جنس است. دیوید مید، ژنرال بازنشسته ای که دستور اعزام نیروهای آمریکایی به هاییتی را صادر کرد اعتراف می کند: «به خیال خودمان مشکل ادغام مردان و زنان در نیروهای مسلّح را حل کرده بودیم ولی امروز باید بپذیریم که تنها آن را سرپوش گذاشته بودیم.»
تزویر پنهانی که برای سالها، کار همه را راحت کرده بود - چه برای زنان فمینیست نظریه پرداز طرفدار ادغام نظامیان زن و مرد که از ارتش تک جنسی به عنوان یک آزمایشگاه بزرگ آزادی و برابری جنسی بهره ها می بردند و چه برای آقایانی که به آن سربازان زن خجالت زده به چشم گونه ای «حرمسرای ستاره دار» نگریسته بودند، اینک در اثر فریاد نُه هزار نفر زنی که در طول هفته با مراکز حمایتی جدید التأسیس تماس تلفنی می گیرند و تابحال تعداد این تماسها به رقم بیش از چهل هزار مورد رسیده، آشکار شده است.
در سال 1976 زمانی که وزارت جنگ آمریکا تسلیم فشارهای سیاسی اشخاصی شد که خواهان ارتش تک جنسی بودند تا زنان را نیز از منافع حرفه ای بدون تبعیض بهره مند سازند، یک مجموعه قوانین جنسی بسیار سختگیرانه نیز اعمال شد. اما اکنون رفتارهایی از نوع رفتار گروهبان مردِ پایگاه تگزاس که سربازان زنِ تحت امرش چاره ای جز سکوت در برابر رفتارهای جنایتکارانه اش ندارند عادی است. گروهبانی که شاگردان دختر تحت امر خود را به بهانه های کنترل مسایل بهداشتی، مجبور به عریان شدن نموده و پس از اعمال رفتاری تحقیرآمیز و بازرسی بدنی، دخترها را گلچین می کند و....
(لارپوبلیکا ایتالیا بیستم نوامبر 1996)
ج - اضطراب مادران و سرنوشت کودکان
* هر روز صبح روزنامه های آمریکا، صفحه های تلویزیونی، قوطی های شیر و دیوارهای ادارات پست پوشیده از تصاویر دختر بچه ها و پسر بچه های مفقود شده ای است که ناپدید می گردند. بسیاری از این اعلامیه ها زرد می شوند و سنگ قبری کاغذی برای بیگناهانی هستند که هرگز زنده پیدا نمی شوند.
مردم، دلواپس هستند، دچار تشویش می شوند و با ترس از ضعف و ناتوانی و انفعال در برابر جنایتی چنین بی شرمانه اقدام می کنند. مادرها و پدرهای دلسوز، گشت مسلحانه و نگهبانی راه می اندازند اما آمار متجاوزین «مهر خورده» یعنی آنهایی که از سوی دادگاه مجرم شناخته شده اند، امسال به رقم 153 هزار نفر رسیده است. این آمار دهشتبار و افزایش پرونده های مربوط به تجاوز و خشونت علیه بچه ها، موجب ترس و آشفتگی عمومی شده است. راه حلی آسان، فرمولی سیاسی یا ژورنالیستی راحت در مقابل این کابوس والدین دلسوز عصر ما وجود ندارد. عدالت سریعی که توسط سه زن در اوهایو اجرا شد، تنها نشانه ای از سرخوردگی مأیوسانه ای است که گریبان گیر مبارزان با شرارت علیه کودکان گشته است.
(لارپوبلیکا ایتالیا بیستم نوامبر 1996)
د - کالا انگاری زنان
* چکها، جاده اتوبان موسوم به 55 E را که دارای خانه های بدنام، بارها و دکه های بسیاری است، جاده گناه می نامند. در محلهای خصوصی استراحت و رفع خستگی و در گودالهای خیابانی، صدها تن از بدنام های اسلواکی و اوکراینی به صورت تهاجمی برای جلب نظر مشتریان فعالیت می کنند. بسیاری از اینها بر اثر عدم اطلاع، به مراقبت از خود اقدام نمی کنند و بقیه هم به خاطر خواسته مشتریان که اکثر آنها را آلمانی ها تشکیل می دهند از وسایل جلوگیری صرف نظر می کنند و کودکان ناخواسته، خود را داوطلبانه، بعد از وضع حمل و یا بر اثر فشار قوادها در بیمارستانها بجای می گذارند. سپس، این کودکان به یتیم خانه هایی که در نزدیکی مرزها قرار دارد، منتقل می گردند....
(اشپیگل آلمان بیست و دوم ژانویه 1996)
* روسپیگری نیمه وقت، صنعتی رو به رشد در میان دانشجویان، فارغ التحصیلان دانشگاهها و دانش آموزان مدارس در ژاپن است. در طول دو سال گذشته، رکود و کسادی طویل المدت، یافتن شغل را بویژه برای زنان، دشوارتر ساخته است. تعداد زیادی از زنان فارغ التحصیل، به کار در مشروب فروشیها روی آورده اند. اگر چه آنها رسما به داشتن روابط جنسی با مشتریان حقوق بگیرشان تشویق نمی شوند، اما داشتن چنین روابطی بعد از ساعات کار امری اختیاری به حساب می آید. اما جالب توجه است که در حال حاضر، دانش آموزان دبیرستانی، روابط واقعی را عرضه می کنند. آنها کارتهای شناسایی مدرسه شان را همراه با عکس و شماره تلفن در مقابل 3 تا 5 هزار ین به تجار پیرتر می فروشند. یکی از آنها می گوید: «ما از تلفن سیار استفاده می کنیم نه تلفن منزلمان.» هر چند در تایلند و فیلیپین، این فقر است که کودکان را به سوی فحشاء و روسپیگری سوق می دهد، اما به نظر می رسد این دنیای پرزرق و برق اجناس برچسب دار طراحان مد آمریکایی است که دختران دانش آموز ژاپنی را به انحرافات شدید اخلاقی می کشاند.
(تایمز - انگستان - بیست و چهارم ژوئیه 1996)
* برحسب آمار مستند اخیر، 16% آلمانی ها که شامل 13 میلیون زن و مرد می شوند ارتباط جنسی دسته جمعی یا همان مبادله زوجها را بازیهای جالب شهوانی می دانند که آنها را وسوسه می کنند و 5% یعنی 4 میلیون شهروند آلمانی خود را جزء فعال این گروهها بشمار می آورند....
(اشترن - آلمان - پنجم نوامبر 1994)
ه··· کودک آزاری در خانواده
* در محاکمات امروز، دیگر فردی خبیث و بیگانه که بچه ها را با آب نبات کاراملی گول بزند و کنار مدرسه به کمین آنها بنشیند، در معرض تهدید قرار نمی گیرد. بلکه مجرمین جنسی نسبت به کودکان آلمانی، پدران، عموها، دایی ها، و حتی مادران، خاله ها، عمه ها، و مادربزرگها، یعنی اعضای یک خانواده می باشند که بچه های خود را مورد آزار قرار داده، آنها را به مردهای بیگانه می سپارند و در جشنهای خانوادگی بارها و بارها مورد تجاوز قرار می دهند. این انحرافات دیگر امور نادری به شمار نمی روند. کمتر روزی است که در آن مواردی از قبیل سوء استفاده از اطفال توسط خانواده هایشان مطرح نگردد.
* کلاوس ش. شهردار سابق مایزنهام به جرم سوء استفاده از برادرزاده خود که امروز 14 سال دارد به حبس محکوم شده است.
* در شهر لیمبورک پدر چهار کودک به نه سال حبس محکوم شده است. این مرد 45 ساله پسربچه های خود را 800 بار از لحاظ جنسی مورد سوء استفاده قرار داده است.
از پایان دهه هشتاد، اداره جنایی آلمان سالانه میان 12000 تا 15000 مورد سوء استفاده را در ایالات فدرال شمارش کرده است. به نظر کارشناسان رقم موارد نامشخص، در برابر بیشتر از ارقام فوق است. مجرمین و قربانیان در هفتاد درصد موارد، با یکدیگر آشنا و قوم و خویشند. مجرمین مطرح دیگر نیز شخصیتهای مقتدری به شمار می روند: معلمین، مربیان و کشیشان.
(اشترن آلمان دوم مارس 1995)
و - توریسم جنسی
* بعضی افراد به دشواری سکوت را می شکنند. بهره برداری از کودکان بوسیله شبکه های بین المللی فحشاء که با توسعه جنسی مرتبط است، مقامات و سازمانهای دفاع از حقوق بشر را به نشان دادن عکس العمل واداشته است. صندوق ملل متحد برای کودکان (یونیسف)، حدود یکصد دولت و تعداد زیادی سازمان از 27 تا 31 اوت در سوئد گرد هم می آیند تا استراتژی مشترکی برای مقابله با این آفت تدوین کنند.
کسانی که هنوز سنشان به 5 سال نرسیده است. و یا حتی شیر خواره هستند قربانی سوء استفاده های جنسی می شوند. یک قربانی در بلژیک اعلام شد که تنها نُه ماه داشت، به خاطر این عمل، چشم از جهان فرو بست.
امروزه به شکل رسمی در جهان، سالانه یک میلیون کودک به صفوف قربانیان جنسی و فحشای سازمان یافته می پیوندند. این عمل، فعالیتی است بسیار پرسود که رقم آن به میلیاردها دلار می رسد و در چهار گوشه جهان امروز، صنعتی در حال توسعه است. درواقع چون مشتریان جنسی، از ایدز وحشت دارند، به همین جهت، هر روز سراغ روسپیهای جوان تر را می گیرند. جالب اینجا است که این امر موجب تطمیع دلالان، جهت کسب پول بیشتر شده و این دلالان «بکارت»، اجناس تحت تملک خود، یعنی دخترکان کم سن و سال را به کمک پزشکان، بارها و بارها ترمیم می کنند و آن را به بهایی بسیار گران در اختیار خریداران این کودکان می گذارند.
در آسیا، این قبیل کودکان همواره قربانی مسافران ژاپنی و غربی دارای انحراف جنسی نیستند این شهروندان کشورهای پیشرفته و توسعه یافته، غالبا شهروندان عادی کشورهای خود و بدون داشتن علامات ظاهری خاص هستند. تمایل جنسی آنها در خارج از کشور آسانتر ارضاء می شود تا در داخل وطن، که در آن مخاطرات مختلف، بیشتر و بزرگتر است. با دخترکان یا پسرکان جهان سومی همه چیز بسیار ساده تر انجام می گیرد.... نکته دیگر اینکه این مشتریان که به دنبال کودکان می آیند همان کسانی هستند که از آنها فیلم می گیرند، بعد فیلم را به کمک دوربینهای کامسکوپ و دیگر دستگاههای ویدئویی، تکثیر و توزیع می کنند. هلند و انگلستان، از مراکز بزرگ توزیع آن به شمار می روند و بزرگترین بازار مصرف آن، ایالات متحده است. با رقم معامله ای که سالیانه به میلیارد می رسد. این تجارت بی آنکه اروپا و آمریکای شمالی را نادیده بگیرد رفته رفته به سوی آسیا تغییر مکان می دهد.
همه شواهد گویای آن است که در این دو قلمرو - فحشاء با کودکان و تصویر سازی قبیح از آن - غالب کشورهای جهان علی الخصوص کشورهای جنوب را فرا گرفته است با این حال، پایه اصلی رواج این تجارت را باید در خود کشورهای شمال جستجو کرد: نخست به خاطر خیل توریستها که به «بار»ها و سالنهای فساد کشورهای جنوب هجوم می برند و دوم آنکه فحشاء با کودکان را در کشورهای خود نیز بیش از پیش رواج دهند. اعلام شده که در نیویورک نزدیک به 30 هزار و در پاریس ده تا 15 هزار کودک روسپی وجود دارد. بیشتر این کودکان را فرزندانی تشکیل می دهند که از خانواده هایشان بریده اند و خود را برای تهیه یک وعده مواد مخدر، یا یک ماده مصرفی فرهنگی اجتماعی دیگر، در اختیار دیگران می گذارند.
به طور کلی می توان گفت بهره گیری نا هنجار از ابزار نوین ارتباطی - و در رأس آن اینترنت - نگرانی شدید عمومی را برانگیخته است. عمومیت یافتن تصویرهای خلاف عفت و انتشار آنها از طریق تلویزیونها در ترغیب و ترویج فحشاء با کودکان به شدت مؤثر بوده است.
(لوموند دیپلماتیک فرانسه آگوست 1996)
ز - دختران و جهنم مدرسه
* امروز در آمریکا داشتن فرزندی در مدرسه، مانند داشتن فرزندی در جبهه جنگ است. فرزندی که در جبهه های بی رحم نبرد «جنسیتها» ناپدید شده باشد. این سخن را از من - که دو فرزند پسر و دختر دارم - باور کنید. اگر فرزند، دختر باشد و اگر به آمارها معتقد باشیم، باید در این کابوس زندگی کنیم که دخترمان با خطر بسیار بالای مورد تجاوز و آزار قرار گرفتن از سوی رفقایش، دست و پنجه نرم می کند یا آنکه با آموزگاران زیادی سر و کار دارد که در ازای نمرات خوب، از او جنسیتش را توقع دارند. طبق آمار اخیر سازمان زنان دانشگاهی - که شامل مدرسان زن هیأت علمی و دانشجویان دختر است - 81 درصد دختران آمریکایی - که جهنم تحصیل را از کودکستان تا دانشگاه را طی می کنند - دیر یا زود «مورد آزار و اذیت جنسی» قرار می گیرند. البته باید از خود پرسید که آن 19 درصدی که مصون و نادیده تمامی جبهه های نبرد جنسی آموزشگاهی! را طی می کنند، از اینکه خطر از کنار سرشان گذشته، دلخوش از مدرسه خارج می شوند یا احساسشان سخت جریحه دار می شود؟
(لارپوبلیکا ایتالیا بیست و هفتم سپتامبر 1996)
* [ این مطلب، نوشته دایان راولیش، پژوهشگر ارشد دانشگاه نیویورک است ] مشکلات کاملاً آشکار مدارس دولتی منطقه واشنگتن دی سی - به ویژه موفقیتهای قلیل تحصیلی و آموزشی و ضوابط و مقررات ضعیف آموزشی - موجب شده تا سیستم مدارس مورد بررسی و بازبینی کامل و دقیق قرار گیرد. در حال حاضر، اعضای کنگره آمریکا به اتفاق مقامات محلی سرگرم ارائه برنامه ای برای اصلاح سیستم مدارسند. یکی از مواردی که حتما باید در این برنامه گنجانده شود، طرح تفکیک و جداسازی مدارس دختران و پسران است.
سالها پیش، مدارس جداگانه دولتی، به ویژه در شهرهای بزرگ متداول بود. ولی در عرض چند دهه گذشته، چنین مدارسی کاملاً ناپدید شدند. امروز تنها یک درصد از دانش آموزان آمریکایی به مدارس جداگانه می روند که تعداد انگشت شماری از آنان به تحصیل در مدارس کاتولیک یا مدارس خصوصی اشتغال دارند.
کنار گذاشتن مدارس جداگانه یک اشتباه بود. برخی پژوهشگران دریافته اند که مدارس جداگانه در موفقیت تحصیلی دانش آموزان، به ویژه اقلیتها و دختران، نقش مؤثری دارند و همچنین دخترانی که مدارس خصوصی نخبگان می روند، در مدارس جداگانه و مختلط نیز به همان اندازه موفقند. مدارس جداگانه بیشتر از مدارس مختلط بر تحصیل و آموزش تأکید دارند. دانش آموزان مدارس جداگانه برای حفظ آرایش ظاهری خود، گذاشتن قرار ملاقات و وضعیت پوشش خود، آشفته و نگران نیستند و بدین لحاظ تکالیف خود را بهتر انجام می دهند و آرمانهای بزرگتری در سر دارند. دانش آموزان این قبیل مدارس در درسها و رشته هایی که مورد علاقه جنس مخالفشان است، بیشتر ثبت نام می کنند و دخترانی که در مدارس دخترانه درس می خوانند، در دروس علوم و ریاضیات که همواره در آنها قوی تر بوده اند، پیشرفت بیشتری دارند. در مدارس دخترانه، دانش آموزان می توانند پیشرفت کنند و نمرات بهتری بگیرند، بدون آنکه نگران باشند این امر بر آینده روابط دوستانه شان با پسرها لطمه وارد می کند.
برخی معلمان می گویند، تفکیک مدارس کاری غیر قانونی است. در واقع تا وقتی که برای پسرها و دخترها امکانات آموزشی مساوی در نظر گرفته شود، این کار اصلاً غیر قانونی نیست. برخی دیگر نگرانند که تفکیک مدارس دختران و پسران برای پیشرفت اجتماعی دانش آموزان مضر باشد، ولی تا کنون هیچ پژوهشی که نگرانی آنها را مورد تأیید قرار دهد انجام نشده است. ضمن آنکه وجود بسیاری از متخصصان موفق اعم از زن و مرد که به مدارس و دانشگاههای جداگانه رفته اند، افرادی مثل هیلاری کلینتون، مادلین آلبرایت، و وندی گرام که همگی از دانشکده دخترانه «وِلسی» فارغ التحصیل شده اند، نشان می دهد که زمان صرف شده در محیطهای آموزشی جداگانه حقیقتا توانایی های رهبری و اعتماد به نفسی را که برای دستیابی به موفقیت در زندگی آتی خود به آن نیازمندند، با آنان می بخشد.
دلیل محکم دیگر برای احیای مدارس جداگانه، آن است که وجود این مدارس احتمالاً به کاهش قوی میزان بارداری نوجوانان کمک می کند. تاکنون به خوبی معلوم شده دختران جوانی که در دوران مدرسه بچه دار می شوند، به احتمال زیاد، اصلاً دبیرستان را تمام نمی کنند و در دام فقر گرفتار می شوند. به احتمال قریب به یقین، مدارس دخترانه با فراهم کردن محیطی از هم جنسان، از دخترانی با آرمانهای عالی که نمی خواهند آینده خود را با حاملگی پیش از موعد تباه کنند، حمایت می کند.
* کودکان و نوجوانان در نیویورک قبل از ورود به مدارسشان باید از کنار دستگاههای فلزیاب عبور کنند. هرگاه دستگاه مذبور سوت بکشد، آن کودکی را که عبور وی موجب صدای مذبور شده است به وسیله یک دستگاه اسکنر دستی مورد تفتیش بدنی قرار می دهند. پرسنل امنیتی [ ! [ مدرسه در جستجوی اسلحه گرم هستند. این تدابیر در پی وقایع جداگانه قتل دانش آموزان در مدارس اتخاذ گردید. اکنون هیأت رئیسه مدارس، در بسیاری از بزرگترین شهرهای آمریکا از این تدابیر پیروی می کنند. و این روال به تدریج در داخل شهرهای کوچک و حومه شهرها هم گسترش و رواج پیدا می کند. بنا بر اعلامیه وزارت دادگستری آمریکا، بیش از 51 نوجوانان پسر ساکن شهرهای پرجمعیت، اسلحه به همراه دارند.
یکی از پژوهشهایی که در ایالت میشیگان به عمل آمده است، حکایت از آن دارد که بیش از دویست هزار کودک آمریکایی، اسلحه گرم خود را در داخل بسته یا محموله نهار خود در مدرسه، قرار می دهند.
در شهر تاسیتن، واقع در ایالت کالیفرنیا، سه ماه پیش، پنج نوجوان مابین 15 تا 17 سال به کشتن یک نوجوان 14 ساله متهم شدند. نوجوان مقتول کوشیده بود یک دستگاه صوتی استریو را که آن دو نفر از چنگ او ربوده بودند، پس بگیرد.
یکی از اعضای شانزده ساله یک باند متشکل از نوجوانان بزهکار، در خیابان بیرون مدرسه خود در شیکاگو، پسری را با شلیک 38 گلوله از سلاح غیر اتوماتیک خود به قتل رسانید. یکی از همکلاسیهای دختر او که سلاح مذبور را پنهان کرده بود نیز، به سبب مشارکت در قتل محکوم شناخته شد.
این حوادث، در خارج از شهر زادگاه آنان، هیچ گونه جنجال و تبلیغاتی به راه نمی اندازد و قالب اوقات در روزنامه های محلی بیش از چند سطری به آنان اختصاص داده نمی شود. دو سال قبل جیمز داربی، کودک نه ساله اهل نیواورلئان، برای کلینتون رئیس جمهور آمریکا نامه ای نوشت واز او خواست که کشت و کشتار کودکان را در شهر وی متوقف کند. او نوشت: «فکر می کنم ممکن است کسی مرا بکشد. من از شما تقاضا دارم که جلوی این کار را بگیرید.» جیمز حق داشت که از بابت امنیت خود بترسد چرا که نُه روز بعد، در یک تیراندازی از داخل اتومبیل کشته شد. یک هشتم کودکان گزارش می دهند که به وسیله یک سلاح گرم تهدید شده اند.
بریتانیا وفق دادن خود با بسیاری از الگوهای اجتماعی را که حدود ده تا بیست سال قبل از آن در ایالات متحده مشاهده می شود آغاز کرده است. این الگوها مشتمل بر از هم پاشیدن خانواده ها، حرامزادگی، غیبت پدران و مادران از خانه به سبب مشغله کاری فراوان یا از روی غفلت هستند.
«دین راجک» - استادیار رشته جامعه شناسی در دانشگاه جورجیا - چنین می گوید:«ما اکنون دارای جمعیتی از نوجوانان هستیم که از نظر اخلاق و رفتار بسیار عجیب و غریب هستند. طی بیست سال اخیر در آمریکا، الگوهای تبهکاری به نحوی نگران کننده تغییر شکل داده است. سابقا جرایم مرگبار و خشونت بار مسأله مختص بزرگسالان بود و کودکان تنها در سرقتهای کوچک و کم اهمیت یا ورودهای غیر مجاز به اماکن مختلف شرکت داشتند. اکنون نه شیطنت کودکانه بلکه مواد مخدر است که بر ایجاد موج بزهکاری توسط جوانان دامن می زند.»
(دیلی تلگراف - انگلستان - دوازدهم سپتامبر 1995)
اینجا است که فلسفه این جهانی بودن دین بیش از پیش بارز می گردد. و پاسخ مدرنیستهایی که می گویند:
«خداوند اولاً و بِالذات، دین را برای کارهای این جهانی و سامان دادن به معیشت درمانده هادر این جهان فرو نفرستاده است، تعلیمات دینی، علی الاصول برای حیات اخروی جهت گیری شده اند، یعنی برای تنظیم معیشت و سعادت اخروی هستند.(13)» می باشد.
آری، دین باوران مصلحتی، آنانکه جرأت مردود دانستن بعثت انبیا را ندارند و تاب اقرار به تمامیت دینهای آسمانی، برای اصلاح همه امور بشر در دنیا و آخرت را نمی آورند، و در کنار عقلانیت بشری، حاکمیت شریعت ادیان را تنگ می بینند، اهداف و تعالیم آنان رااحتراما به جهان اخروی حواله می دهند. و آن را برتر از آبادانی دنیای خاکی میدانند و می گویند:
«ابلاغ پیامها و انجام کارهای اصلاحی و تکمیلی دنیا در سطح مردم، دور از شأن خدای انسان و جهان است و تنزل دادن مقام پیامبران به مارکس ها، پاستورها، گاندی ها یا جمشید و بزرگمهر و حمورابی می باشد.(14)»
اما پیام «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»(15) گویای آن است که:
پیامبران از این جهت مردم را به پرستش خدا و قرب به او دعوت می کردند تا آنها را به سوی هدف آفرینش، رهسپار سازند.
حال، دنیایی که با تفکر صرف بشری آباد شود و انسانها، در کشمکش هوای نفس یکدیگر، غالب و مغلوب باشند چه جایی برای رشد اندیشه های توحیدی و برپایی عدل و قسط اهدایی پیامبران خواهد بود؟
دین آمد تا با ایجاد زمینه های مناسب اجتماعی، و ارائه برنامه های سازنده، بر مبنای عقل و حکمت، بشریت را به غایت و هدف آفرینش یعنی شناخت حق و عبودیت آن برساند.
حال که میزان سعادت فردی و اجتماعی بشر، مستقیما به میزان دوری و نزدیکی او به پذیرش حقانیت انبیاء و تن دادن به تعالیم آنان بستگی دارد. و با طلوع اسلام تاریخ شاهد خروج بشر از ظلمات جاهلیت و بی هویتی بوده، و حیات انسانی او را تضمین نموده، امروزه نیز، نیاز به رویکردی دوباره بر این دین احیاگر، بیش از پیش احساس می شود، و بشر برای خروج از این جاهلیت پیشرفته، ناچار از پذیرش و انقیاد دستورات همه جانبه و هدایتگر اسلام در همه شئون زندگی است.
پی نوشت ها:
1 اصول کافی / کتاب العقل و الجهل / حدیث 1
2 نور الثقلین / جلد 5 / صفحه 382
3 اعراف - 179
4 سوره نحل / آیه 57 و 59
5 قانون بودائی / قسمت اول، صفحه 2
6 تورات، سفر لاویان، باب 5 - آیه 19 به بعد
7 حقوق زن از نظر تاریخ ملتها و اسلام / خیر اللّه مردانی / صفحه 12
8 همان
9 همان
10 همان
11 همان
12 همان
13 ماهنامه کیان / شماره 28 / صفحه 48
14 همان
15 ذاریات - آیه 56