ماهان شبکه ایرانیان

گذری بر یک تاریخنامه اسماعیلی

تاریخ اسماعیلیه. محمّد بن زین العابدین خراسانی فدائی, به تصحیح و اهتمام: الکساندر سیمیونوف, انتشارات اساطیر, ۱۳۷۳, وزیری.(هدایة المؤمنین الطّالبین) نامِ نگارشی تاریخی تبلیغی است که ظاهراً با مقاصدِ ویژه ای در راهِ تحکیمِ پایه هایِ اسماعیلی گریِ آقاخانی در شبه قارّه پدید آمده است.

تاریخ اسماعیلیه. محمّد بن زین العابدین خراسانی فدائی, به تصحیح و اهتمام: الکساندر سیمیونوف, انتشارات اساطیر, 1373, وزیری.(هدایة المؤمنین الطّالبین) نامِ نگارشی تاریخی تبلیغی است که ظاهراً با مقاصدِ ویژه ای در راهِ تحکیمِ پایه هایِ اسماعیلی گریِ آقاخانی در شبه قارّه پدید آمده است.

نویسنده کتاب محمّد بن زین العابدین خراسانی فدائی, به نام و نسب ایرانی می نماید و گویا از نزدیکانِ آقاخانِ سوم بوده است.[1]

(آقاخانیّه) فرقه ای از اسماعیلیانِ نزاری و منسوب به (آقاخانِ محلاّتی)اند. جدّشان سیّد ابوالحسن خان اهلِ کهکِ قم و از ساداتِ اسماعیلی به شمار بود و از آغازِ فرمانرواییِ زندیان تا روزگارِ آقا محمّدخانِ قاجار حکومت کرمان را داشت. پس از مرگ وی به سال 1207ق. پسرش شاه خلیل اللّه به پیشوایی رسید که به سال 1232ق. در نزاعی کشته شد. فتحعلی شاهِ قاجار از حسنعلی شاه پسر شاه خلیل اللّه دلجویی نمود و دخترش را به همسری او درآورد و او را به حکومت قم و محلاّت برگماشت. همچنین لقب (آقاخان) به وی داد. آقاخان بعدها به هند کوچید و آنجا را مرکزِ فرقه و دستگاه خویش ساخت. او که به (آقاخان اوّل) معروفست و پیشوایی همه اسماعیلیّه هند را داشت به سال 1298ق. درگذشت. پس از وی پسرش آقا علی شاه الحسینی (م1302ق.) و سپس سلطان محمّد شاه ملقّب به (آقاخانِ سوم) پیشوایِ اسماعیلیان هند شدند. آقاخانِ سوم رهبر اسماعیلیان نزاری در هند و همچنین خوجه ها و اسماعیلیان ایران و ماوراءالنهر و سوریه و خاور افریقا شد. هموست که به سال 1327ش. از ایران درخواستِ تابعیّت کرد و محمّدرضا پهلوی ضمنِ موافقت, به وی لقب (حضرت والا) داد.[2]

بر این بنیاد (هدایة المؤمنین الطالبین) از تاریخنامه های متأخّر اسماعیلی است, ولی تأخّر آن را نباید دستمایه بی اعتنایی بدان ساخت. زیرا ظاهراً فدایی, مؤلّف کتاب, در کار نگارش به کتبخانه غنی آقاخان در شهر پونه که دربردارنده دستنوشتهای کهن و کمیابست دست رسانده و از آن بهره برده است. ضمناً وی از سنن شفاهی برجای مانده نزد رهبران فرقه سود جسته و در یک کلام به مجموعه ای از منابع کتبی و شفاهی دسترسی داشته است که امروز در اختیار هر پژوهشگری نیست.

پیشینه اسماعیلیان آمیخته با پنهانکاری ها و رازناکی های فراوان است و دستیابی به منابع فرقه ای اسماعیلی می تواند گشاینده برخی بواطن تیره تاریخ تمدّن اسلامی باشد. البته همواره باید احتیاط را در برخورد با کتاب هایی از قبیل (هدایة المؤمنین الطالبین) از دست نداد و دانست که مورّخ مبلِّغ گاه برای تزیین و تحسین پیشینه تاریخی عقیدت خویشتن, باورش را به این متفکّر یا آن شاعر می بندد و او را همکیش خود معرفی می کند.

در مورد (هدایة المؤمنین الطالبین) از سویی احتمال می رود که چنین تحریفات تاریخی آگاهانه یا ناآگاهانه به کتاب درآمده باشد; ولی از سویی هم نباید فراموش کرد در سده های مختلف با شدّت و ضعف, اسماعیلیگری به ویژه از سوی حکومتهای متعصّب سنّی مذهب جُرم محسوب می شده است و ای بسا دانشوران بزرگ مسلمان که باور اسماعیلی خود را پنهان می داشته اند.

کتاب فدایی, دو بخش اصلی دارد: مطالب تاریخی و کرامات که این بهره دوم هم پرداخته از سودمندی های تاریخی و جامعه شناختی و

آگاهی های ارزنده برای متخصّصان ملل و نحل نیست.

متن (هدایة المؤمنین الطالبین) براساس دستنوشت ظاهراً منحصر به فرد آن, به کوشش الکساندر سیمینوف منتشر شده است و انتشارات اساطیر طبع افست پاکیزه ای از آن را در ایران تاکنون دوبار (1362/1373) ارائه نموده است. دستنوشت مبنای چاپ بس مغلوط است, بویژه اغلاط املایی فزون از حدّی دارد که گمان سماعی بودن کتابت را نیروبخش است; یعنی می توان حدس زد که کسی کتاب را می خوانده و کاتب کتابت می نموده است.

نقل یا نقدِ اطلاعات تاریخی فرقه ای خُرد و کلانِ کتاب, نوشتاری درازدامن را طالب است و کم نیست آگاهی های بحث انگیز و حتّی بی همانند کتاب فدائی:

سوزنی سمرقندی طبق مندرجات این کتاب یک مبلّغ اسماعیلی است (و نسبش به سلمانِ فارسی قدّس سرّه می رسد), (ص108); یا یکی از قصیده های قاآنی, ستایشنامه آقاخان به هنگام حکومت کرمان تلقّی می گردد (ص191); یا….

از اطلاعات پرارزش کتاب فدایی, مطلب وی درباره (مذهب شمس تبریزی) است که به ویژه با بررسی بیشتر قدر و ارزشی بسیار از خود می نماید.

فدایی نوشته است:

(… در زمانیکه مولانا رکن الدّین محمّد در تبریز تشریف داشته بودند از پیروان در آن دیار بسیار بودند و مولانا رکن الدّین محمّد بعد از ورود آنجا چندی از رؤسای طایفه را از هرجا طلبید و منصب باطنی که امر ولایت است به ولد خود شمس الدین که اسم مبارک او محمّد زردوز مشهور بود, واگذار نمود و شمس الدین بعد از والد ماجد خود جای پدر را گرفت و معلمان و داعیان از هر طرف می آمدند و تجدید عهد می کردند و مرخّص شده به سر کار و وطن خود می رفتند و شمس الدین خود به نفس نفیس در بین جماعت و پیروان خود که شیعه اسمعیلیّه باشند, گردش می نمودند. اوّل از تبریز که بیرون شدند از طرف جیلان و چندی در آن ملک ماندند و بعد به طرف کاشان و ورامین چندگاهی توقف نمودند و از آن بلد به طرف قزوین و از آنجا بدامغان و رودبار و در آن دیار خیلی مکس [(ظ. مکث)] نمودند و بعد روانه خراسان و هرات (شدند) و از هرات به بخارا و باز مراجعت به هرات و تمام آن دیارها و کابل و بدخشان تا الی پنجاب و مُلتان و قدری از ملک سند را سیر نمودند و باز مراجعت در ملتان توطّن نموده و باز از آنجا روانه تبریز (شدند) و از تبریز به دیلم و از دیلم به جانب مغرب و مصر و شام و رومیه و با ملاّی روم ملاقات نمود(ند) و چندی در آن دیار مانده و از آنجا به همراه ملاّ جلال الدّین صاحب کتاب مثنوی به تبریز آمدند و بعد از تبریز باز به ملتان و ملک پنجاب آمدند و بقیه عمر در همان دیارها بودند و پیروان از اطراف می آمدند و به مطلب رسیده و مراجعت می کردند و مولانا شمس الدّین محمد تبریزی ولیعهد خود قرار داد ولد خود قاسم شاه را و داعیان و معلّمان و ریش سفیدان طایفه اسمعیلیّه را خبر داد که بعد از من ولد من قاسم را بدانید که اوست صاحب تمام عالم و حسام الدّین را به طرف روم فرستادند و ملاّی روم اکثر اوقات ملازم خدمت (او) بود و کار او نصیحت و موعظه بود و در سنه ششصد(؟) و سه مولانا قاسم شاه در جای پدر بزرگوار خود قرار گرفته و مدّتی بر مسند امامت برقرار بود.) (ص117 و 118).

گذشته از اطلاعات متفرقه مثل نام و نشانِ پدر و فرزند شمس و سفر مولانا به همراه شمس و مسیر سفرهای شمس و…, نسبت (اسماعیلیگری) که به شمس تبریزی داده شده و وی از رهبران اسماعیلیان به شمار آمده, بس درخور توجه است.[3]

اهمیت موضوع وقتی بیشتر می شود که بدانیم استاد علامه ذوالفنون, مرحوم جلال الدین همایی, طاب ثراه سالها پیش جایی نوشته است:

(…در طریقه و مسلک نهایی که از شمس الدین تبریزی به مولانا رسید به طوری که… تفصیلش محتاج مقاله و رساله جداگانه است, بویی از تعلیمات شیعه باطنیه شنیده می شود; منظورم نه این است که شمس تبریزی از پیروان و معتقدان آن طایفه باشد; بل که مقصود توافق در پاره ای از عقاید و افکار است که مابین همه فرق و طوایف اتفاق می افتد بدون این که با یکدیگر پیوستگی و اتحاد مذهب و مسلک داشته باشند;…).[4]

مرحوم همایی خود افزوده است که (توافق پاره ای از افکار و عقاید شمس تبریزی با تعلیمات عمیق شیعه باطنیّه با شیعه به معنی اعمّ)[5] را (سربسته با نهایت اختصار و اجمال, و بر سبیل استظهار و احتمال) [6]ذکر کرده (به این منظور که کلیدی به دست اهل تحقیق داده)[7] باشد.مرحوم همائی از تعالیم انتقال یافته از شمس به مولانا بوی اسماعیلیگری شنیده است (ظاهراً بی آن که روایتی تاریخی یا گزارشی فرقه ای را مورد استناد قرار داده یا دیده باشد).

وقتی حدس و استنباط استاد فقید را در کنار گزارش تاریخی تبلیغی فدائی قرار می دهیم بی آن که بخواهیم بر خُرد و ریز اطلاعات فدایی درباره شمس صحّه بنهیم تصویری پررنگتر از احتمال اسماعیلی بودن شمس به دست می آوریم.

راستی این مرد شوریده شگفت آفرین که سراسر حضورش در حیات شورناک مولانا رمزآمیز است, آیا از رهبران اسماعیلی است؟ آیا رمزناکی و رازگینی خود خواسته اش برخاسته از پنهانکاری های اسماعیلیانه اش نیست؟به قطع و یقین نمی توانیم سخن گفت; باید به تحقیق و تبیین بیشتر چشم دوخت إن شاءاللّه الرّحمن.

جالبست که شیخ اکبر محی الدّین ابن عربی نیز در (هدایة المؤمنین الطالبین) اسماعیلی معرفی می شود و از دعوتگران و دلالت کنندگان: (در نواحی مصر و شام و سلمیّه و خوابیّه و سائر آن ولایت ها محی الدّین عربی را از برای دعوت و دلالت برقرار نمودند و محی الدّین جماعت را دلالت می نمود به امامت حضرت شاه نزار و می گفت به مردم که ولی عهد مولانا نزار بدانید که ولد او شاه هادی می باشد و آن جناب با حسن سعید به ایران رفته اند و تا آن ملک مسافت بسیار است اگر بخواهید که امام زمان را دیدار کنید, باید ریاضت بکشید تا صفای قلب پیدا کنید تا نور حقّ در دل شما تجلّی کند و مولا را دیدار توانید کرد و محتاج برفتن آن دیار نیست و وفات محی الدّین عربی در بیست ودوم ربیع الثانی سنه ششصد و سی و هشت در دمشق بوده در دامن کوه قاسیون. از برای او شاه ناصر خسرو علوی فرمود:

فرد

عقل فرمود صاحب الارشاد

سال ترحیل او بقدر زمین).

(ص107).

درباره مذهب شیخ اکبر قیل و قال بسیارست و فراوانند که او را شیعه اهل تقیّه شمارده اند این باور درباره ابن عربی در میان متأخّرین و متقدّمین طرفدارانی بزرگ دارد.[8] امّا به نظر نمی رسد اسماعیلی بودن شیخ اکبر با این کیفیّت که فدائی بیان کرده است, درست باشد.

ضمناً تطبیق ناصرخسرویی که درباره (ابن عربی) شعر بگوید, با ناصرخسروی اسماعیلی معروف, ناشدنی است و بُعدِ تاریخی ایشان و ناهمزمانیشان برای اهل فضل روشن تر از آن است که محتاج استناد و ارجاع باشد.

مطالب درخور بررسی در تاریخنامه اسماعیلیّه بسیارست و ما تنها برای نمونه موردی دیگر را یاد کرده, اسلام پژوهان و ایرانشناسان را به مطالعه کتاب فرا می خوانیم:

فدایی آنگاه که مأمون را پس از شهادت امام علی بن موسی الرّضا علیهما آلاف التّحیّة والثّناء وصف می کند, گوید:

(در آن اوقات مولانا احمد بن محمّد بن اسمعیل تصنیف کرده بود کتاب مستطاب اخوان الصّفاء و خلاّن الوفاء را که محتویست در او علوم حکمیّه از ریاضیّات و طبیعیّات نجوم هندسه احکام نوامیس و شرایع و بعث و قیامت و معاد و معرفت اللّه تعالی و غیرها و این در پیش عرفاء مرغوب القلوب گردید و رفته رفته به نظر مأمون رسید…) (ص48).

دانشنامه اخوان الصفا که فدایی آن را به (احمد بن محمّد بن اسمعیل) منسوب می دارد, موافقِ مشهور محققان امروز ریخته خامه انجمنی است از دانشوران گردآمده به بصره در سده چهارم هجری. گردآیندگان این انجمن نام خود را در دفاتر این دانشنامه برجای ننهادند و از روزگاران پیش تاکنون کیستی ایشان برای اندیشه گزاران بسیاری جای پرسش بوده است.[9]

قفطی درباره این دانشنامه گفته است: (…فقوم قالوا هی من کلام بعض الائمة من نسل علی بن ابی طالب کرّم اللّه وجهه واختلفوا فی اسم الامام الواضع لها اختلافا لاتثبت له حقیقة…).[10]جانِ سخن قفطی این است که گروهی این رسائل را از یکی از پیشوایان تبار امام علی علیه السلام دانسته اند ولی نام وی محل اختلاف ایشان است, اختلافی که حقیقت را از میان آن نمی توان تشخیص داد. سخن قفطی مرا به یاد ادّعای فدایی می اندازد.

دیلمی, فقیه و مورّخ سده هفنم و هشتم, باطنیّه را (اخوان الصفا و اهل الود والولاء)[11] می خواند که به یادآورنده پُرسمانِ اسماعیلی بودن نگارندگان دانشنامه می تواند بود.

در دانشنامه اخوان الصفا گواه هایی راه نماینده به گرایش های شیعی اخوان هست, ولی ظاهراً شیعه دوازده امامی نبوده اند.[12] پس آیا باید ایشان را شیعه اسماعیلی به حساب آورد و رمزناکی کیستیشان را به حساب رازآلودگی فرقه ای ایشان گذاشت؟ به فرض اسماعیلی بودن عقیده حاکم بر نگارش کتاب, آیا می توان پذیرفت دانشنامه نگاشته یک تن است؟ و اگر یک تن است, آیا (احمد بن محمّد بن اسمعیل) است که فدایی می گوید؟

پیشینیان ما در چنین مواضعی می نگاشتند: (واللّه اعلم بالصّواب); بس بجاست ما هم پیرویِ سنّت نیکوی ایشان کنیم.



[1] . ر.ک: تاریخ اسماعیلیه.

[2] . ر.ک: دائرةالمعارف تشیّع, مدخل (آقاخانیّه).

[3] ر.ک: تاریخ اسماعیلیه, ص ج.

[4] تفسیر مثنوی مولوی, استاد علامه جلال الدّین همائی, مؤسسه نشر هما, 1373, ص شصت و سه. (تذکر این که مرحوم همائی در جایی از اسماعیلی گونگیِ برخی تعالیم شمس سخن گفته و فدایی نیز شمس را اسماعیلی می داند, از استاد جمشید سروشیار است.)

[5] تفسیر مثنوی مولوی, استاد علامه جلال الدّین همائی, مؤسسه نشر هما, 1373, ص شصت و سه. (تذکر این که مرحوم همائی در جایی از اسماعیلی گونگیِ برخی تعالیم شمس سخن گفته و فدایی نیز شمس را اسماعیلی می داند, از استاد جمشید سروشیار است.)

[6] تفسیر مثنوی مولوی, استاد علامه جلال الدّین همائی, مؤسسه نشر هما, 1373, ص شصت و سه. (تذکر این که مرحوم همائی در جایی از اسماعیلی گونگیِ برخی تعالیم شمس سخن گفته و فدایی نیز شمس را اسماعیلی می داند, از استاد جمشید سروشیار است.)

[7] تفسیر مثنوی مولوی, استاد علامه جلال الدّین همائی, مؤسسه نشر هما, 1373, ص شصت و سه. (تذکر این که مرحوم همائی در جایی از اسماعیلی گونگیِ برخی تعالیم شمس سخن گفته و فدایی نیز شمس را اسماعیلی می داند, از استاد جمشید سروشیار است.)

[8] ر.ک: دائرةالمعارف تشیّع, مدخل (ابن عربی), بخش (ابن عربی در عالم تشیّع).

[9] ر.ک: مجمل الحکمه (ترجمه گونه ای کهن از رسائل اخوان الصّفا), به کوشش محمّد تقی دانش پژوه ایرج افشار, پژوهشگاه علوم انسانی, 1375, ص یک و دو.

[10] مأخذ پیشین, ص بیست وپنج.

[11] مأخذ پیشین, ص شش.

[12] ر.ک: تاریخ تمدن اسلام, دکتر علی اصغر حلبی, انتشارات اساطیر, 1372, ص160162.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان