چکیده:
نقش شیعیان چه در کشورهایی که اکثریت جمعیت را تشکیل می دهند و چه در کشورهایی که اقلیت قابل ملاحظه ای را به وجود می آورند، در رویدادهای قرن بیستم، نقشی تعیین کننده بوده است.ایران تنها کشوری است که از قرن 16 میلادی مذهب شیعه مذهب رسمی کشور بوده است اما در عراق این اکثریت به اندازه یک اقلیت غیر مسلمان هم به حساب نیامده است.تلاش برای حفظ یک حکومت سنی در عراق باعث تعارض بی وقفه بین رژیمهای سیاسی و پیرامون اجتماعی در این کشور شده است.در لبنان هم تضییع حقوق شیعیان یکی از عوامل تنشهای اجتماعی و سیاسی در این کشور بوده است.اما در سوریه از سال 1970 به بعد اقلیت شیعیان علوی قدرت را قبضه کردند و این حاصل کشمکش طولانی بین اقلیتهای قومی و مذهبی در این کشور بوده است.نقش شیعیان در رویدادهای منطقه ای مثل جنگ اعراب و اسرائیل بوده است.نقش شیعیان در رویدادهای منطقه ای مثل جنگ اعراب و اسرائیل و چالشهای ناشی از ظهور و سقوط ناصریسم نیز حائز اهمیت است.مقاله حاضر در پی روشن ساختن این نقش و پیدا کردن جایگاه ساختاری شیعیان در منازعات اجتماعی و سیاسی خاورمیانه است.**
مقدمه
مذهب شیعه که یکی از مذاهب اصلی دین اسلام به شمار می رود؛به شاخه های متعددی تقسیم می شود که استوارترین آنها از لحاظ مجهز بودن به فقه و اصول فلسفه ،شیعه، دوازده امامی است.تاریخ تشیع تاریخ پرتلاطم و پرماجرایی است که بی شبهه، آموزه های این مذهب سهم مهمی در این وضعیت دارد.هدف این پژوهش، بررسی نقش شیعیان، از هر فرقه ای که باشند، در تحولات سیاسی و اجتماعی خاورمیانه در دوره معاصر است که هنوز کسی به طور مشخص و مستقل به آن نپرداخته است.کمتر رویدادی را می توان در خاورمیانه مورد مطالعه قرار داد که یک سر آن به شیعه یا شیعیان مربوط نشود.گاه شیعیان خود عامل و کارگزار رویدادها هستند و گاه موضوع حوادث و کنشهای سیاسی-اجتماعی قرار می گیرند.هیچ کشوری در خاورمیانه وجود ندار که یکی از فرق تشیع در آن وجود نداشته باشد.وجود یک اقلیت شیعه حکومتگران را بی تفاوت نمی گذارد.این امر تا حدی از نگرش سیاسی شیعه نیز ناشی می شود.این نگرش که بنیان مشروعیت هر رژیم یا حکومت و یا حاکم را زیر سؤال می برد خود به خود در بین حکومتگران نگرانی ایجاد کرده و واکنش آنها را برمی انگیزد.این نگرش همراه با تاریخ خونین و فرهنگ سیاسی شیعه، شیعیان را هم منفعل نمی گذارد.تکاپوی آنها برای ایجاد حکومتی که دست کم ارزشهای آنها را پاس بدارد و به ائمه آنها احترام بگذارد، پیوسته دست مایه حرکتهای سیاسی اعتراض آمیز بوده است که به چرخه سرکوب-شورش پویایی می بخشد.زیرا وقتی هیچ حکومتی از بنیان مشروعیت دنیوی یا اخروی برخوردار نباشد، مجوز عصیان و اعتراض محیط سیاسی علیه آن صادر شده است و حاکمیت جز با تکیه به زور نمی تواند بر پای بایستد.به این ترتیب یا سلطه سرکوبگرانه برقرار می شود یا شورش.از سوی دیگر پیوستگی های اجتماعی-فرهنگی و جغرافیایی، خاورمیانه را به صورت یک حوزه ارگانیک درآورده است که در آن رویدادها به هم گره می خورند و حالت منطقه ای به خود می گیرد.
سؤال اصلی این است که آیا می توان در منازعات سیاسی خاورمیانه قائل به وجود جایگاه ساختاری برای شیعه بود؟به این معنا که آیا شیعه در ساختار منازعات سیاسی عنصری ثابت یا جزء لایتجزایی به حساب می آید که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، به صورت عامل یا معمول، اما پیوسته، یکی از اجزاء معادلات سیاسی را به وجود آورد؟ فرضیه ما به این سؤال پاسخ مثبت می دهد و کوشش این پژوهش نیز بر اثبات آن استوار است.برای اثبات فرضیه خود ابتدا به معرفی کوتاهی از شیعه و تشیع می پردازیم تا پویایی نهفته در درون این مکتب آشکار شود.سپس به جغرافیای انسانی شیعه، پراکندگی و حضور فرق مختلف آن در سراسر خاورمیانه نگاهی می اندازیم و بالاخره با رجوع به رویدادهای مهم معاصر حضور عنصر شیعه و میزان اثرگذاری آن را از نظر می گذرانیم تا بدانیم آینده چه نقشی به آن محول خواهد کرد.در تعریف اشپیگل و کانتوری از منطقه، ملاحظه می کنیم که یکی از شرایط اصلی عضویت در یک منطقه سیاسی-جغرافیایی این است که حوادث به یکدیگر، مرتبط بوده و هر رویدادی که اتفاق می افتد دولتهای منطقه را بی تفاوت نگذارد. (1)از این زاویه خاورمیانه یک منطقه کامل و یک زیر سیستم سیاسی-اجتماعی محسوب می شود که در آن حوادث با یکدیگر مرتبط بوده و حالت ساختاری به خود می گیرند.لذا عنصر شیعه نیز در این ساختار می تواند جایگاه خاص خود را پیدا کند.در واقع این نکته سؤال پژوهش حاضر را هم تشکیل می دهد.
1.شیعه و کشمکشهای سیاسی داخلی
کشمکشهای سیاسی جهان اسلام عمدتا از اواسط قرن نوزدهم شروع شد و از همان زمان عنصر شیعه به صورت یکی از ارکان ثابت این کشمکشها در صحنه ظاهر شد.فرق نهضتها و مبارزات شیعیان با مبارزات سایر گروهها در دو وجهی بودن آن بود.یعنی شیعیان همزمان علیه عوامل بیگانه و رقبای داخلی یا حکومتهای سنی، که حق و حقوق شیعیان را نادیده می گرفتند، در ستیز بودند.برخورد جوامع اسلامی با استعمارگران اروپایی باعث بیداری مسلمانان و آگاهی از رکود و تأخیر آنان در زمینه های علمی و فنی شد.در آغاز، همه حرکتها تحت تأثیر اندیشه های سید جمال الدین بر محور وحدت جهان اسلام استوار بود.اندیشه های سید جمال الدین در روزنامه عروةالوثقی منعکس می شد و اندکی بعد مجله اخبار که به همت رشید رضا یکی از نزدیکان محمد عبده (دوست و همکار سید جمال الدین)در قاهره منتشر می شد(1898)همین اندیشه را ترویج می نمود.اندیشمندان دیگر جهان اسلام مثل عبد الرحمن کواکبی(1902-1854) که رساله ام القراء را در سال 1899 به رشته تحریر درآورد یا احمد فتحی زغلول که در همین سال کتاب«علل برتری انگلوساکسونها»ی ادموند دمولن را ترجمه کرد، بیشتر در پی یافتن علل عقب ماندگی جوامع اسلامی بودند.همه اینها حکایت از آن داشت که چالشی جدی بر جوامع اسلامی سایه می افکند و به زودی این اندیشه ها، نگرانی ها و چون و چراها به حوزه عمل و درگیریهای سیاسی سرایت خواهد کرد.در این درگیریها بود که شیعیان می بایست در دو جبهه مبارزه کنند:یکی علیه استعمارگران و دیگری علیه کسانی که نسب به نظرات شیعه بی اعتنا بوده و حقوق آنان را نادیده می گرفتند.
الف.ورود شیعه به صحنه سیاست توافق سایکس-پیکو در سال 1916 بین بریتانیا و فرانسه که سوریه و لبنان را به فرانسه، و عراق و فلسطین را به انگلستان می سپرد، امید اعراب را به دستیابی به یک کشور واحد، مستقل و آزاد به یأس تبدیل کرد.پای فرانسه و انگلستان از دهه 1880 به شمال آفریقا باز شده بود.به دنبال آن انگلستان بر مصر و فرانسه بر تونس مسلط گردید. همچنین قرارداد سایکس-پیکو پای آنها را به شرق کانال سوئز باز کرد.این امر مصیبت دیگری نیز به ارمغان آورد و آن اعلامیه بالفور در سال 1917 و زمینه سازی برای ایجاد یک کشور یهود بود.علاوه بر آن به جای ایجاد یک کشور بزرگ عربی که وعده آن را در سال 1915 به حسین شریف مکه داده بودند، سرزمینهای عربی تجزیه و به کشورها و ولایت متعددی تقسیم شد.به جز ترکیه و یا پاره ای امارات، کشورهای عربی منطقه حاکمیت خود را از دست داده و این حوزه، تجزیه و تحت قوانین و فرهنگهای خارجی درآمد و ملل مسلمان به اردوگاههای متضاد و متقابلی تقسیم شدند.دهها هزار جوان مسلمان(هندی، مغربی، صحرای آفریقایی)در ارزشهای اروپایی ادغام و به دلایلی که هیچ ربطی به آنها نداشت به جنگ مسلمانان دیگر(عراق، سوری، مراکش و غیره) فرستاده شدند. (2)شیعیان عراق، از هر قشر و طبقه، اولین کسانی بودند که با قیمومت بریتانیا بر این کشور به مخالف برخاستند.این مخالفت با چنان حدتی همراه بود که بسیاری از سیاستمداران ناسیونالیست بغداد، اعم از شیعه و سنی به تأثیر این شورشها و مخالفتها امیدوار شدند تا شاید حکومت بغداد مجبور به کنار زدن قیمومت بریتانیا شود.بویژه دخالت مأموران هندی-انگلیسی در امور قبایل شیعه موج وسیعی از اعتراض در میان شیعیان به وجود آورد که در نهایت به شورش تابستان 1920 انجامید؛شورشی که بسیاری از سنیان را نیز به دنبال خود کشید.علمای شیعه در این قیام نقش مؤثری داشتند اما با سرکوب شدید نظامیان فیصل و انگلستان روبه رو شدند.با وجود این، شورش شیعیان در جنوب عراق ادامه یافت و در سال 1923 به بهانه زندانی شدن یک روحانی، جمعی از روحانیون شیعه به امید اینکه حکومت بغداد را به نرمش وادارند؛به کرمانشاه مهاجرت کردند.اما این حرکت نتیجه ای به بار نیاورد.زیرا بسیاری از سنیان و حتی ناسیونالیستهای مخالف قیمومت انگلستان و حکومت فیصل که علما شیعه را ایرانی الاصل می دانستند از رفتن علمای شیعه ابراز خشنودی کردند. (3) و این امر منتهای بد دلی و بد سگالی سنیان را به نمایش می گذاشت.نکته فوق دو جبهه ای بودن مبارزات شیعیان را توجیه می کند.زیرا در آینده همین گروههای ناسیونالیست سنی یا لائیک هستند که به پایمال کردن حقوق شیعه کمر می بندند.چنانکه در سال 1930 با آنکه جمعیت شیعیان از مرز 50 درصد می گذشت تعداد کرسی های آنها در پارلمان نمایشی عراق از مرز 25 درصد نمی گذشت.در حالی که بر پایه قانون اساسی 1922 عرقا، یهودیان و مسیحی این حق را داشتند که به میزان جمعیت خود نماینده به پارلمان بفرستند، شیعیان و کردها از این امتیاز برخوردار نبودند.در مناصب اداری سهم شیعیان حتی از کردها هم پایینتر بود و به حدود 15 درصد در برابر 22 درصد برای کردها می رسید، در حالی که جمعیت کردها حدود 17 درصد کل جمعیت تخمین زده می شود. (4) جالب آنکه در زمانی که برنامه دنیوی کردن آموزش را در عراق به اجرا گذاشته بودند پست وزارت آموزش و پرورش را به یک شعبه لائیک سپرده بودند تا در برابر اعتراض علمای شیعه خود را بیگناه جلوه بدهند.در دهه 1930، بویژه پس از مرگ فیصل و در زمان پسرش قاضی، شورش شیعیان از نو وسعت گرفت.فیصل در اواخر عمر خود نسبت به مسأله شیعه در کشورش حساس شده بود و سعی می کرد از طریق نزدیکتر شدن با علمای شیعه به تحبیب آنها بپردازد.چنانکه یکی از مشاوران شیعه لبنانی خود به نام رستم حیدر را واسطه خود و علمای شیعه قرار داده و عده ای از آنها را نیز به پارلمان و مناصب دولتی راه داده بود.اما این تدابیر بیشتر جنبه مصلحت اندیشی داشت تا حسن نیت.عراق اسما در سال 1932 مستقل شد.اما از آنجا که این استقلال جز اسمی بیش نبود، شورشها نیز ادامه یافت.در سال 1935 رهبری شورشهای شیعیان به دست یک مجتهد برجسته یعنی شیخ محمد حسین کاشف الغطاء افتاد.در حالی که حزب ناسیونالیست الاخاء در پی استفاده از نارضایی شیعیان از سلطه بریتانیا بود و از طریق عبد الوحید سیکار که ناسیونالیستی سنی بود تحریکاتی در بین قبایل شیعه به عمل می آورد تا محصول آن را خود درو کند، رهبری کاشف الغطاء نقطه پایانی بر این توطئه بود.در همین سال اعتراض شیعیان نسبت به تقسیم مناصب دولتی و تعداد نمایندگان خود در پارلمان بالا گرفت.دامنه این اعتراض ها در سالهای بعد وسعت گرفت و به سرکوب شیعیان در سالهای 1936 و 1937 انجامید.شیعیان لبنان هم که در دوره سلطه عثمانیها برای دفاع از حقوق خود نوعی حالت بسیج به خود گرفته بودند با سقوط عثمانی و ورود استعمار اروپا به سرزمینهایشان خود به خود به صحنه سیاست کشیده شدند.در زمان سلطه عثمانی درگیری شیعیان با حاکمان سنی بود که بعضا نسبت به آنها بسیار سخت گیر بودند.اما استعمار فرانسه به تقویت جامعه مسیحی لبنان کمک می کرد و مسیحیان نیز ورود فرانسویان مسیحی مذهب را به فال نیک گرفته و با آنها همکاری می کردند.از سوی دیگر شیعیان و مسیحیان در مورد موضوع دیگری نیز اختلاف نظر داشتند؛و آن مخالفت مسیحیان با لبنان بزرگ یا سوریه بزرگ بود که در آن اکثریت با مسلمانان بود، در حالی که تفکیک سوریه و لبنان هویت آنها را بهتر تضمین می کرد، اما شیعیان از وحدت دو سرزمین طرفداری می کردند.اندکی پس از سلطه فرانسویان، شیعیان دریافتند که می توانند از امتیازاتی نظیر خودگردانی در داخل لبنان بهره مند و از سلطه سنی مذهبان خارج شوند.تفویض این گونه اختیارات زیر فشار جامعه ملل صورت می گرفت و در قانون اساسی 1926 نیز منعکس گردید، اما به نفع فرانسویها نیز بود که از تفرقه ملی در لبنان بهره گرفته و سلطه خود را تحکیم بخشند.این وضع تا استقلال لبنان در سال 1943 ادامه یافت.در این سال شایع شد که حکومت ویشی(به رهبری مارشال پتن در فرانسه)قصد دارد پایگاههایی در مناطق خاورمیانه در اختیار آلمان نازی قرار دهد.انگلیسی ها از این شایعه استفاده کرده و لبنان را تصرف و اندکی بعد استقلال آن را اعلام کردند و در این ماجرا با استقبال شیعیان روبه رو شدند.از آن پس شیعیان منصب ریاست پارلمان را که پس از رئیس جمهور و نخست وزیر در سومین مرتبه سلسله سیاسی قرار می گرفت؛به خود اختصاص دادند و تعداد کرسیهای آنها در پارلمان نیز با کرسیهای اهل تسنن مساوی شد.نحوه ورود شیعیان علوی در سوریه برعکس تحت تأثیر وضعیت اجتماعی آنها قرار داشت.علویان سوریه عمدتا جزو اقشار استثمار شده و مظلوم بودند این وضع با تحقیر مذهبی آنها از طرف سنی ها تشدید می شد.هم از این رو تعارض و تضاد، بین دو جامعه سنی و علوی، علت اصلی درگیر شدن علویان در مبارزات سیاسی بود این تعارض به گونه ای بود که علویان هرگز نتوانستند از طریق ناسیونالیسم عربی یا جریانهای کلی دیگر با برادران سنی خود پیوند برقرار سازند و همیشه همبستگی فرقه ای آنها بر سایر احساساتشان غلبه داشت.همین عامل درآغاز قیمومت فرانسه سبب نوعی همکاری بین علویان و دستگاههای اداری فرانسوی شده بود که البته چندان نپایید.البته فرانسویها نیز همیشه در پی تقویت اقلیتها بودند تا از پیدایش ناسیونالسم عرب جلوگیری کند.به همین دلیل نیز حکومت فرانسوی سوریه(جنرال گورو) 1 در سال 1920 به علویان جبال انصاریه خودمختاری و در سال 1922 استقلال کامل داد که تا سال 1924 ادامه یافت. سپس در این سال ایالت علوی جبال به فدراسیون دولتهای سوریه که شامل دمشق و حلب می شد، پیوست. (5)علت فروپاشی این فدراسیون نیز تعارضهای اساسی علویان با جامعه سنی بود.در سال 1924 جنرال ویگان 2 ایالات دمشق و حلب را به هم پیوست و سوریه را به وجود آورد، اما ایالت علویان همچنان خودمختار باقی ماند.کار دیگری که در زمان قیمومت فرانسه صورت گرفت و بعدها آثار خود را مشهود ساخت، ایجاد یک هنگ نظامی از علویان و چن اسکادران از دروزیها، کردها و چرکسها بود که از یکسو به تشدید تعارض بین اقلیتها و جامعه عرب می انجامید، نکته ایی که اثر خود را بلافاصله پس از استقلال به نمایش گذاشت و سبب شد تا اولین دولت مستقل، دست علویان و سایر اقلیتها را از (1).Gouraud.(2).Weggand.پارلمان و مناصب حکومتی کوتاه کند و از سوی دیگر آنها را با تجارب نظامی آشنا می ساخت.از آنجا که نظامیان در کشورهای تازه به استقلال رسیده و جوامع پرتشنج نقش مهمی ایفا می کنند، همین امر یکی از عوامل پیروزی علویان در دهه 1960 و 1970 بود.مبارزات سیاسی شیعیان در سایر کشورهای خاورمیانه بیشتر به سالهای پس از جنگ جهانی دوم برمی گردد.یکی از کشورهایی که اکثریت جمعیت آن شیعه مذهبان هستند، بحرین است حضور مسلط استعمار انگلستان در بحرین در اساس، مبارزات سیاسی را به تعویق می انداخت.کشف نفت در بحرین به سال 1932 به نوعی قطبی شدن جامعه بحرین بین ثروتمندان و فقرا انجامید.همین امر شورشهایی را به دنبال آورد که شیعه و سنی در آن همراه بودند.اعتصابات سالهای 1938، 1945، 1956 و 1965 و سپس در سالهای 1972 و 1975 با همکاری شیعه و سنی صورت گرفت.ادعاهای جداگانه شیعیان پس از استقلال بحرین در سال 1971 شروع شد.وجود اکثریت شیعه در این کشور سبب شد تا شیعیان در مجلس مؤسسات دسامبر 1972 تعداد 14 کرسی از 22 کرسی و اکثریت کرسیهای پارلمان را در انتخابات دسامبر 1973 به خود اختصاص دهند.از این زمان تعارض شیعیان با حکومت سنی مذهب بحرین آغاز شد.نتیجه آنکه امیر بحرین شیخ عیسی بن سلمان آل خلیفه در 26 اوت 1975 مجلس را منحل کرد و قانون اساسی را به حالت تعلیق درآورد.در آن زمان هنوز انقلاب اسلامی ایران به پیروزی نرسیده بود تا حکام بحرین گناه این مبارزات را به گردن ایرانیان بیندازند.
ب.شیعیان و احزاب سیاسی
اوج گیری مبارزات سیاسی در خاورمیانه سبب پیدایش احزاب سیاسی گونه گونی شد که جامعه شیعیان را بی تفاوت نمی گذاشت.ورود شیعیان به احزابی که دیگران ساخته و پرداخته بودند به نفع آنها نبود.اما دو عامل باعث تفرقه شیعیان و ورود آنها به احزاب مختلف می شد.یکی وضعیت طبقاتی آنها یا به عبارت بهتر تقسیم آنها به اقشار اجتماعی مختلف که مانع از تجمع آنها در یک حزب واحد می شد و دوم گرایشهای سیاسی آنها که همایش صرفا مذهبی را برنمی تابیدند.در حالی که اگر زیر پرچم علمای شیعه گرد آمده بودند، نقشی به مراتب مهم تر ایفا می کردند.احزاب صرفا شیعه نیز هریک به دلایل متعدد با ضعف ها و نارساییهای روبه رو بوده و هستند که باید به طور موردی به بحث گذاشته می شود.
1.شیعه و حزب در عراق
برای گرایشهای حزبی شیعیان عراق می توان دو عامل عمده را برشمرد:یکی اعتقادات مذهبی و دیگری عدالتخواهی یا مبارزه علیه تعصبات.عامل دوم در سالهای پس از جنگ جهانی دوم سبب گرایش عده ای از شیعیان عراق به حزب ملی دموکراتیک و تشکلهای مارکسیستی شد.حزب اول نوید جامعه ای دموکراتیک می داد که در آن شیعیان نیز از حقوق مساوی برخوردار باشند و تشکلهای مارکسیست علم مبارزه مسلحانه علیه استعمار را برمی افراشت و تعصبهای قومی و مذهبی را نیز محکوم می کرد.این گرایش ها به قسمی بود که نگرانیهای زیادی در بین علمای شیعه و بویژه در آیت اللّه کاشف الغطا برانگیخت.تبلیغ مراجع دینی تا حدی توده های شیعه را از پیوستن به حزب کمونیست بازداشت، اما انقلاب سال 1958 که به رژیم سلطنتی در عراق پایان داد زمینه ای فرام ساخت که در آن کمونیستها موفق به جلب شمار بیشتری از شیعیان شدند.حکومت ژنرال قاسم(63-1958)در آغاز با مخالفت و نگرانی شیعیان روبه رو شد ولی اندکی بعد، بویژه از آن زمان که قاسم قصد خود را مبنی بر عدم الحاق به جمهوری متحده عربی مورد نظر ناصر اعلام کرد، با نظر موافق شیعیان همراه شد.علاوه بر این، شایع بود که مادر قاسم شیعه و پدرش کرد سنی بوده است و این امر در روحیه شیعیان بی تأثیر نبود و امیدهایی در میان آنها و کردها به وجود آورد که با ماده 2 قانون اساسی سال 1959 تقویت می شد.این قانون بر حذف تبعیضها و برقراری آزادیهای فردی تأکید داشت.آتشی که از سوی کمونیستها در خانه شیعیان افتاد باعث آگاهی بیشتر خداناباورانه در جامعه، نمونه ای از این چالش بود.با سقوط قاسم نوبت حزب بعث رسید.زمینه های فکری این حزب در دهه 1940 از طرف میشل عفلق، ارتدکس یونانی الاصل و صلاح الدین بیطار سنی شکل گرفته بود.اولین کنگره این حزب در سال 1947 در دمشق برگزار شد اما تولد رسمی آن مربوط به سال 1953، یعنی؛زمانی می شد که جنبش بعث با حزب سوسیالیست عرب به رهبری اکرم حورانی در هم ادغام شدند و حزب بعث عرب سوسیالیست را به وجود آوردند.هدف این حزب ایجاد وحدت در میان همه اعراب زیر لوای یک حکومت واحد بود.دو رکن ایدئولوژیک آن نیز ناسیونالیسم عرب و سوسیالیسم بود و از اشعار وحدت، آزادی، سوسیالیسم پیروی می کرد.از همان آغاز نیز شعبه هایی در بیشتر کشورهای عرب به وجود آورد:در فلسطین 1948، در لبنان 1949، در عراق 1951.اما منطقه سوریه برای این حزب از اهمیت خاصی برخوردار بود.در عین حال حوزه نفوذ این حزب حتی به اندازه نفوذ فردی ناصر نبود.این حزب نظر خود را بیشتر بر ارتش، روشنفکران و اقشار شهری متمرکز ساخت. (6)این حزب برای مدت کوتاهی پس از سرنگونی قاسم در سال 1963 قدرت را به دست گرفت و نه ماه بعد آن را تسلیم برادران عراف کرد که یکی پس از دیگری تا کودتای 1968 در پی یک کودتا از قدرت افتادند و حاکمیت پیوسته حزب بعث شروع شد.این حزب به شدت گیتی گرا و غیرمذهبی بود و وجود میشل عفلق مسیحی(هر چند به ظاهر اسلام آورده بود)به عنوان پایه گذار این حزب، به رهبران مذهبی شیعه گران می آمد که بخواهند روی خوشی به آن نشان دهند.در عین حال سیاست حزب بعث بر مقابله مستقیم با مذهب استوار نبود بلکه به این نظر داشت که ذهن مذهبیون را آرام آرام متوجه مباحث و موضوعهای دیگر سازد.نتیجه تمام این فرایندها این بود که از سال 1963 به بعد شیعیان هیچ حزب مناسبی پیدا نکردند تا به آن پناه ببرند.هم از این رو شیعیان می بایست خود دست به ایجاد تشکلهای خاص خود بزنند.این تشکلها به طبع نمی توانست آشکار و قانونی باشد و به ناچار راه زیرزمینی شدن را در پیش می گرفت. اولین تشکل سیاسی شیعه که قابل ذکر باشد؛گروه فاطمیه بود که در سال 1964 به وجود آمد و اندکی بعد کشف و سرکوب گردید. (8) در همین سال آیت اللّه روح اللّه خمینی از طرف حکومت شاه به عراق تبعید شد.ایشان و آیت اللّه خویی و پاره ای مراجع دیگر خود از یک حزب سیاسی قوی تر بودند و اعتقادی به تشکیلات حزبی نداشتند اما پاره ای دیگر مثل سید محسن حکیم با کار تشکیلاتی، همسویی بیشتری داشتند.سازمان دیگری که پس از فاطمیه به وجود آمد«الدعوه»بود که در سال 1968 شکل گرفت و از همان آغاز با سید محسن حکیم و سپس سید مهدی حکیم در ارتباط بود و گفته می شد کمکهایی نیز از شاه ایران دریافت می کرد.این سازمان به سرعت در بین شیعیان کربلا، نجف و کاظمین نفوذ پیدا کرد.پس از آنکه رهبر این سازمان محسن الکاظم 1 در سال 1970 به قتل رسید این سازمان با رکود روبه رو شد تا آنکه در اواسط دهه 1970 به دلیل سدی که سوریها بر رودخانه فرات بسته بودند، خشکسالی عراق را فرا گرفت.قربانیان این خشکسالی شیعیان بودند که به کشاورزی اشتغال داشتند.این سازمان سعی در به عمل آوردن این نارضایتیها کرد و از اعتبار زیادی برخوردار شد.سازمان دیگری به نام «مجاهدین»نیز بوجود آمد و در کنار آن چهره برجسته ای مثل آیت اللّه محمد باقر صدر شروع به درخشیدن کرد و می رفت تا در پرتو تأثیرات انقلاب اسلامی ایران انقلاب مشابهی را در عراق سازمان دهد.اما در سال 1980 به قتل رسید.محمد باقر حکیم سعی کرد تمامی سازمانهای مبارز شیعه را در یک سازمان فدراتیو به نام جماعة العلماء گرد هم آورد.اما این کار میسر نشد و سازمان زیرزمینی دیگری به نام«الدعوده منظمات العمل الاسلامی»در همان سال شکل گرفت که تمام گروههای خشمگین از قتل آیت اللّه صدر را در خود گرد آورده بود.رهبری این سازمان با شیخ محمد شیرازی و شیخ هادی مدرسی بود.اما این سازمان هم شاید گرایشهای مختلف شد و نتوانست کاری از پیش ببرد.و اینک اگر این شایعه به تحقق برسد که تمام گروههای اپوزیسیون عراق در حال مذاکره با آمریکا هستند تا سهم خود را در عراق پس از صدام تعیین کنند، ولی شیعیان عراق به دلیل خودداری از مشارکت در چنین توافقهایی، در آینده این کشور نقش چندانی ایفا نخواهند کرد.
2.شیعه و حزب در لبنان
حزب و نظام حزبی به معنای دقیق کلمه در لبنان وجود ندارد.بلکه بیشتر این (1).Qasim.
تشکلهای قومی و مذهبی هستند که در عصر جدید سعی کرده اند هویت خود را در قالب یک حزب به نمایش گذاشته و از طریق فعالیتهای حزبی به دنبال کسب امتیازات بیشتر برآیند. (9) در دهه 1930 چندین تشکل سیاسی در خطه لبنان و سوریه به عرصه ظهور رسیدند که هر یک نماینده یک جریان قومی یا قومی-مذهبی اما در پوشش ایدئولوژیک بودند.از سنی ها تا اسماعیلیان و دروزیها و مسحیان مارونی و علویها هر یک در پی ایجاد یک حزب و سلطه بر سایر گروهها برآمدند. (10) رهبری شیعیان لبنان تا سال 1959 بر عهده عبد الحسن شرف الدین بود و پس از آن بنا به وصیت خود او روحانی برجسته ای بنام امام موسی صدر این مهم را بر عهدهگرفت.او خود به یکی از اصیلترین خانواده های مبلغ شیعه تعلق داشت که در زمان صفویه از جبل عامل لبنان به ایران آمده بودند و اجدادش در دولت صفویه مرتبه صدر الصدور داشتند.همین اصالت خانوادگی و قرار داشتن در بطن جریانهای سیاسی و اجتماعی سبب شده بود که وی از سعه صدر و بینش و درک عمیق و بی نظیری برخوردار باشد.امام موسی صدر ابتدا در سال 1969 شورای عالی شیعیان را تأسیس کرد که می بایست رهبران و نخبگان جامعه شیعه لبنان را به هم گرد آورد.از آنجاکه شیعیان لبنان در وضعیت خاص اجتماعی قرار داشتند که هم می بایست علیه ظلم مبارزه کند و هم با گروههای دینی و قومی متفاوتی همزیستی داشته باشند، همیشه در ارائه راه حلهای سیاسی و اجتماعی پیشگام و مبتکر بودند.همین علمای لبنان بودند که به دور از کوته نگری بر مشروعیت دولت شیعه صفوی صحه گذاشتند؛زیرا بخوبی دیده بودند که چگونه اهل تسنن و مسیحی ها که به دولت خودشان رسیدند توانستند از اصول، عقاید و باورهای خود نیز دفاع کرده و قوام جامعه خود را حفظ کنند و برعکس شیعیان همیشه تحت ظلم و تحقیر مذاهب دیگر قرار گفته اند و به کرات قتل عام شده اند.به قول یکی از محققین و اسلام شناسان لبنانی اگر همین اتفاق نیفتاده بود انقلا اسلامی هم نمی توانست صورت گیرد:«شیعیان به راحتی دیدند که چگو.نه اهل سنت حکومت داری می کنند یا مسیحیان به دنبال اهداف خودشان هستند در حالی که شیعیان جا مانده اند.به همین علت علمای لبنان به راحتی به تقاضای دولت صفویه لبیک گفتند و اولین بنیان حکومتی شیعه دوازده امامی در ایران پی ریزی شد...آنها علاقه مند شدند به ایران بیایند و برای الگو سازی کمک کنند....ما مدعی الگوسازی حکومتی هستیم.اینها به گونه ای آن باور(عدم مشروعیت دولتها در غیبت امام زمان)»را تعدیل کردند که اولین گام برای رسیدن انقلاب اسلامی ایران و تفکر و اندیشه امام خمینی برداشته شد.» (11) در چنین فضای اجتماعی و با چنین روحیه ای بود که امام موسی صدر دست به ابتکاراتی زد که در طول تاریخ اسلام بی سابقه بود.او مبارزه خشن را با راههای غیر خشونت آمیز چنان آمیخته بود که اگر کج اندیشان مهلتش داده بودند لبنانی آباد، مستقل و دموکراتیک به رهبری شیعیان که اکثریت جامعه را در دست داشتند به وجود می آورد.وی در سال 1970 یک اعتصاب به راه انداخت و همزمان ضرب الاجلی به حکومت داد که، اگر به خواسته های اعتصابگران پاسخ ندهد با استعفای وزاری شیعه روبه رو خواهد شد.ابتکار دیگر او این بود که در سال 1973 نهضت محرومان را به وجود آورد.اعضای این گروه که از همه ادیان بودند در 18 مارس 1974 حدود صد هزار نفر را گرد آوردند و قسم یاد کردند که مبارزه خود را تا زمانی که هیچ اثری از فقر و بدبختی در لبنان وجود نداشته باشد، ادامه خواهند داد و اینکه امام موسی صدر نظر خود را به همه گروهها و مذاهب موجود در لبنان معطوف می داشت نشان از وسعت نظر او داشت.چنانکه قبل از این در سال 1960 همراه با اسقف یونانی و کاتولیک گره گوار حداد، «حرکت اجتماعی»را به وجود آورده و در سال 1962 اولین گفت و گوی اسلامی و مسیحیت را سازمان داده بود.این گام در سال 1971 به ایجاد کمیته ای مرکب از رؤسای مذهبی و مسیحی و مسلمانان انجامید.وی همچنین در سال 1974 گفت و گویی بین روشنفکران تمامی گروهها و اجتماعات ترتیب داد که به ایجاد یک دبیرخانه بین اجتماعاتی نیز منحر شد.جای بسی شگفتی و ملامت است که اهل تسنن نه تنها به اندازه مسیحیان با وی همکاری نمی کردند، بلکه گاه چنان وی را در فشار می گذاشتند که مجبور می شد از مسیحیان استمداد بطلبد.به قول یک محقق لبنانی که نقل قولی از او رفت«اهل سنت اجازه نمی دهند که شیعیان قوت و جان بگیرند.یعنی حاکمیت سیاسی در دست اهل سنت است و رقیب مسلمان برای آنها نمی تواند مفید باشد.اهل سنت فشارهای زیادی به امام موسی صدر وارد می کردند، به گونه ای که وی مجبور می شد برای یافتن جایگاهی برای خود به مسیحیت متوسل شود و این مسیحیت بود که به امام موسی صدر کمک می کرد تا مجلس شیعه را تشکیل بدهد.خلاصه آنکه حضور امام موسی در لبنان برای اهل سنت-اهل سنتی که حاکمیت سیاسی و مراکز قدرت را در دست دارد-خوشایند نیست.» (12) چنانکه در آمار دیدیم امروز جمعیت شیعیان به مراتب بیشتر از جمعیت اهل تسنن است.امام موسی صدر برای پرهیز از حس بدبینی اهل تسنن اعلام کرد قصد ندارد روابط رسمی نیروها را که در آن مسیحیان و سنی ها در موقعیت بهتری از شیعیان قرار دارند، زیر سؤال ببرد.امام موسی صدر مرد عمل بود و هیچ تاکتیکی را از نظر دور نمی داشت.جنبش او در سال 1975 به یک بازوی نظامی یعنی امل مجهز شد و شانه به شانه فلسطینیها با اسرائیل به زد و خورد پرداخت.از همین زمان شیعیان لبنان مورد تهاجم وسیع اسرائیل قرار گرفتند. در جریانهای داخلی نیز به رغم بی وفایی همدینان هیچ گاه جانب مسلمانان را فرو نگذاشت.در جریان جنگ داخلی سالهای 76-1975 بسیاری از شیعیان در کنار جبهه فلسطینی ترقی خواهان قرار گرفتند.اما امام موسی صدر از تعدی به حقوق مسیحیان ابراز نگرانی می کرد و به داد مسیحیانی که در محاصره شیعیان همسو با فلسطینیهای افراطی قرار گرفته بودند نیز می رسید.شدت عمل جبهه فلسطینی ترقی خواهان سبب شد تا امام موسی از آنها بریده و به سوریه نزدیک شود. (13) این وجود ارزشمند یکسال قبل از انقلاب اسلامی و در یکی از حساسترین دوران زندگی معاصر شیعه در اوت 1978 در سفر به لیبی ناپدید شد و جامعه شیعه این گناه را هرگز بر بانی آن نبخشید.این ماجرا قزافی را به صورت یک چهره کریه در انظار شیعیان در آورد.جنبش امل از آن پس یک چند به رهبری حسین حسینی و سپس به رهبری نبی بری به کار خود ادامه داد.اما هرگز قوت و قوامی را که در زمان امام موسی صدر از آن برخوردار بود باز نیافت، بویژه آنکه گروه حسین موسوی که طرفدار ایران بود در سال 1982 از گروه بری جدا شد. انقلاب اسلامی ایران تأثیر عمیقی بر جامعه شیعیان لبنان بر جای گذاشت.حسین موسوی امل اسلامی را به وجود آورد تا از راه امام خمینی پیروی کند و عباس موسوی هم حزب اللّه لبنان را پی نهاد و در بعلبک جای گرفت.در همین زمان محمد حسین فضل اللّه نیز اتحاد الطلاب را به وجود آورد و بالاخره عبد اللّه موسوی در سال 1983 گروه امام حسین را تشکیل داد. (14) این گروهها در برابر گروههای میانه رو مانند امل نبی بری و محمد مهدی شمس الدین به وجود آمدند اما خود بر تفرقه گروههای شیعه دامن می زدندو این امر جای خالی امام موسی صدر را گوشزد می کند که می توانست شمع جمع همه آنها باشد.
3.علویان سوریه و تحزب
در سوریه نیز مانند لبنان حالت قوم گرایی و فرقه گرایی بر فعالیتهای سیاسی نوع مدرن می چربد. (15) حزب پوپولر سوریه با همان حزب السوری القومی الاجتماعی که به ابتکار آنتون سعده در سال 1932 شکل گرفت درصدد بود نماینده همین جریانهای قومی در برابر جریان غالب عربگرایی در سوریه باشد.محور سخنهای آنها غیر عرب بودن مردم سوریه و دفاع از«سوریه طبیعی»یعنی سوریه فارغ از پیرایه های عربی و اسلامی و غیره بود. (16) به همین دلیل نیز طرفدارانی در میان کردها، دروزیها، مسیحی ها و علویها پیدا کرد و بعدا به صورت رقیب سرسخت حزب بعث در آمد.حزب بعث، برعکس بر ناسیونالیسم عرب تأکید داشت.به این ترتیب ورود علویان به صحنه سیاست از طریق همین حزب او متوقف شد و این توقف تا سال 1937 ادامه یافت.با شروع جنگ جهانی دوم احتمال همکاری این حزب با قدرتهای محور افزایش یافت و تضییقاتی بر آن تحمیل شد، اما پس از جنگ فعالیت خود را از سر گرفت.تقویت جریانهای چپ عرصه حرکت این حزب را تنگ ساخت.دهه 1950 شاهد تقابل حزب پوپرلر سوریه و حزب بعث بود.نکته مهم از نظر بحث ما، وجود افسران علوی در این حزب بود.از آنجا که گروههای اقلیت توان تغییر اوضاع را در خود نمی بینند همیشه برای برد حزب بعث مشخص شد علویها و دروزیها به سوی این حزب گرایش یافتند.حالت جالب این است که حزب بعث که برای سرپوش گذاشتن بر جریانهای قومی تلاش می کرد و می خواست از حزب خود کوره مذابی بسازد که همه خرده فرهنگها و قومیتها را در خود ذوب نموده و ملت واحد و یکپارچه عربی از ملت سوریه بسازد، خود قربانی این فرقه گراییها شد.از آنجا که، وحدت مصر و سوریه در قالب جمهوری متحد عربی (61-1958)هم مورد هراس علویان بود که می ترسیدند مثل همیشه زیر سلطه سنی ها قرار بگیرند و هم با مخالفت شدید حزب بعث روبه رو بود بدین جهت که ناصر خواهان انحلال همه احزاب و اعمال نوعی بعث به وجود آمد.از سوی دیگر زیرزمینی شدن فعالیت حزب بعث سبب ورود عناصر تازه ای به این حزب شد که افسران علوی از آن جمله بودند.این گروه تنها گروه متشکل و منسجمی بود که از حزب بعث باقی مانده بود.از 14 افسر بنیانگذار کمیته نظامی بعث 4 نفر علوی، 2 نفر دروزی و 2 نفر اسماعیلی بودند. افزایش قدرت نظامیان در حزب باعث نگرانی غیر نظامیان شد.در برابر اعتراض آنها میشل عفلق از سمت دبیر کلی حزب استعفا داد(1964). (17) کودتای صالح جدید علوی علیه امین الحافظ سنی در سال 1966 اولین نمایش قدرت علویات در امور نظامی و سیاسی حزب بعث بود.در این میان نه تنها ایمن الحافظ، میشل عفلق و صلاح الدین بیطار دستگیر شدند.بلکه دروزیها نیز عقب رانده شدند و به تدریج تا سال 1968 تمام قدرت سیاسی و نظامی در دست علویان قرار گرفت.حافظ اسد علوی وزیر دفاع سوریه حکمی احراز کرد که فرماندهی تمام قوای نظامی را در دست خود متمرکز می ساخت. وی طی کودتای نوامبر 1970 قدرت سیاسی را نیز به دست آورد و تا امروز به صورت رئیس جمهور مادام العمر، رهبری سوریه را به خود اختصاص داده است.به این ترتیب حزبی که قرار بود پایه و مایه وحدت سوریه قرار گیرد خود به نردبانی برای بالا رفتن یک گروه کوچک قومی-مذهبی یعنی علویان تبدیل شد.و این خود حکایت از غلبه عناصر سنتی و قومی بر عنصر مدرنیته در جامعه سوریه و جوامع مشابه دارد.
2.شیعیان و رویدادهای خاورمیانه
الف.شیعه و رویدادهای داخلی
یکی از عوامل مهمی که رویدادهای ناگهانی و حادی را در بسیاری از کشورهای خاورمیامنه پدید آورد پدیده ای به نام ناصریسم بود.ناصر طی کودتای موسوم به افسران آزاد در 1952 همراه ژنرال نجیب به قدرت رسید. (18) شهرت و کنش بین المللی ناصر از 1956 با ملی کردن کانال سوئز شروع شد.اندیشه های او بر پایه پان عربیسم، مبارزه با استعمار، کمک به رژیم های انقلابی و سرنگون کردن رژیم های سنتی و دست نشانده استوار بود.از این رو مداخله او در کشورهای دیگر عرب خاورمیانه از آغاز مسجل بود. پایان دادن به دیکتاتوری نیروهای سنتی در سوریه در سال 1954 و روی کار آمدن رژیمی مرکب از نیروهای ناصری، بعثی و کمونیست در این کشور، کودتای 1958 عراق که به سلطنت خاندان هاشمی در این کشور پایان داد(هر چند عده ای هیچ رابطه ایی میان قاسم و ناصریسم برقرار نمی کنند) (19) ، شورشهای لبنان در همین سال که به پیاده شدن 8000 تفنگدار امریکایی در سواحل این کشور انجامید، کودتای 1962 یمن که به سلطنت امام محمد البدر پایان داد، کودتای عارف علیه قاسم در سال 1963 در عراق، گرایشهای ناصریسم در رژیمی که بعد از استقلال یمن جنوبی در سال 1967 در این کشور روی کار آمد و بالاخره تقویت گروههای مسلح فلسطینی مثل گروه جرج حبش، یا تحریکات سال 1970 که به جمعه سیاه در اردن انجامید همه جلوه هایی از نفوذ ناصریسم در خاورمیانه بود.اما شیعیان در مقابل ناصریسم در همه جا موضع یکسانی نداشتند.در عین حال به آسانی می توان به نگرانی آنها در برابر این پدیده پی برد.زیرا اصول عقایدی که ناصریسم از آن دفاع می کرد مانند پان عربیسم و ناسیونالیسم عرب همراه با نوعی سوسیالیسم، با حفظ هویت مذهبی شیعیان سازگار نبود.این اصول باز هم میدان را برای اهل تسنن باز می کرد و اقلیتهای قومی و مذهبی را زیر فشار می گذاشت.نگرانی علویهای سوریه از همان آغاز آشکار بود.زیرا علاوه بر تعارضهای ایدئولوژیک، کشورشان نیز یکسره با ناصریسم درگیر می شد و جمهوری متحده عربی که ناصر بر آنها تحمیل می کرد هیچ جایی برای شیعیان باقی نمی گذاشت.در عراق نیز مخالفت شیعیان با حکومت قاسم که گمان می رفت یکسره زیر نفوذ ناصر باشد آشکار بود.اما فاصله گرفتن قاسم و طرفداری او از عدالت اجتماعی و نسبت مادری او با شیعیان این وضع را تعدیل کرد.اما در عین حال شیعیان زیدی اولین قربانی ناصریسم قرار گرفتند.علیرغم این شیعیان در قسمتهایی از خاورمیانه با ناصریسم همراه بودند زیرا از یک طرف آنها هم از وجود پادشاهیهای دست نشانده دلخور بودند و با تمام قوا علیه ایادی انگلستان می جنگیدند و از طرف دیگر آنها نیز از اصل عدالت اجتماعی یا نوعی سوسیالیسم بشر دوستانه حمایت می کردند تا در پناه آن به کمترین حقوق خود دست یابند.به همین دلیل در امارات جنوبی خلیج فارس شیعیان در تشکلهایی نظیر جبهه آزادیبخش ملی بحرین که در سال 1955 شکل گرفت یا جبهه مردمی آزادی عمان و خلیج فارس(که آنها نام جعلی عربی را جانشین نام واقعی آن کرده بودند که این خود یادگار منحوس ناصر بود و جالب آنکه عده ای بی آنکه از اهداف توسعه طلبانه ناصر اطلاع داشته باشند از او طرفداری می کردند)که از ناصریسم الهام می گرفتند، مشارکت داشتند.بعدها خود شیعیان تشکلهایی به وجود آوردند که نمونه آن جبهه اسلامی برای آزادسازی بحرین است که در سال 1975 شکل گرفت.
ب.شیعه و صهیونیسم
از میان شیعیان خاورمیانه گروههای شیعه لبنان و سوریه مستقیم با اسرائیل سر و کار دارند.اسرائیل که از اختلافات شیعیان و سنی ها آگاه بود سعی کرد بعضی از گروههای شیعه را از مجموعه عرب مسلمان جدا کرده و با برآورد ساختن پاره ای از خواستهای آنها، حمایتشان را به دست آورد.از آن میان دروزیهایی که در اسرائیل قرار داشتند چندی در این دام افتادند.اما تعارض بین یهودیان و مسلمانان و اعراب از هر قشر و قماش به قدری بود که این گونه تمهیدات به جایی نمی رسید.شیعیان دوازده امامی و لبنان بویژه پس از رهبری امام موسی صدر تا به امروز جبهه اول مبارزات ضد اسرائیلی را تشکیل می دهند.حتی اگر شعبه رسمی امل به رهبری نبی بری پس از امام موسی صدر از فلسطینیها فاصله گرفته شد، سایر گروههای شیعه جبران این امر را کرده اند.موضع تغییر ناپذیر آنها نه تنها بر سر سختی اسرائیل علیه آنها می افزاید، بلکه بسیاری از رژیم های ماکیاولیست عرب خاورمیانه را نیز با آنها درگیر می سازد.مانند تظاهراتی که شیعیان حزب اللّه لبنان در سال 1993 علیه توافقهای ساف و اسرائیل در بیروت صورت دادند، اما نیرویهای سوری روی آنها آتش گشودند و قریب 100 نفر از آنان را به خاک افکندند. (20) قرابت جغرافیایی شیعیان و فلسطینیها در جنوب شرقی بیروت یا تل زعتر، همچنین قرابت طبقاتی آنها که هر دو طبقه کارگران پایین صنایع لبنان را تشکیل می دهد (21) احساس همدردی میان آنها را افزایش داده است.در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران عده ای کوشش دارند مبارزات ضد صهیونیستی شیعیان لبنان را برخاسته از تحریکات ایران جلوه داده و آن را عامل ناپایداری سیاسی در منطقه تلقی کنند.یک نویسنده خاورمیانه ای در مقاله ای تحت عنوان«ایران:بازیگر جدید در لبنان» (22) ، ورود ناگهانی ایران به صحنه سیاست لبنان را که با انگیزه های قدرت طلبی منطقه ای توصیف می کند، عامل وخیم تر شدن اوضاع در این کشور می داند.نویسنده دیگری سوریه را متهم می کند که سپاه پاسداران ایران را به منظور تعلیم حزب اللّه به لبنان را داده است.خود سوریه هم به طور مستقیم شبه نظامیان امل را تعلیم می دهد. (23) نویسنده توجه ندارد که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی وضع لبنان لحظات بدتری را هم پشت سر گذاشته بود و هیچکس در کمک به مردم ستمدیده این کشور گامی به پیش ننهاده بود.
نتیجه
وجود عنصر شیعه در هر جامعه به تحریک و پویایی سیاسی جامعه کمک می کند. این امر هم از آموزه های سیاسی تشیع نشأت می گیرد و هم عدالتخواهی شیعیان به آن دامن می زند.رویدادهای خاورمیانه مستقیم و غیرمستقیم با جامعه شیعیان ارتباط پیدا می کنند.هر وقت اعراب سنی از دشمن قهاری مثل اسرائیل فارغ شده باشند به فوریت به فکر استحاله، منزوی ساختن و حتی انهدام جوامع شیعه افتاده اند.در حالی که شیعیان به یک چشم به هم زدن نیز به برادران سنی خود پشت نکرده اند.به نظر ما از آنجا که شیعیان هیچ گاه مورد محبت اهل تسنن نبوده اند، جا دارد بدون آنکه کوچکترین عداوتی علیه سنی ها صورت دهند بیش از پیش در راه وحدت و همبستگی خود بکوشند که اگر قربانی نزاعهای بیهوده و بی سرانجام خاورمیانه بشوند معلوم نیست چه کسی در آینده پرچم سرخ علوی را برافراشته خواهد داشت.فدا کردن اهداف شیعه به منظور ابراز همبستگی با جوامع سنی چیزی جز فدا کردن کیفیت به منظور حفظ کمیت نیست.حتی فراتر از آن فدا کردن حقیقت حق اسلام برای راضی نگهداشتن وارثان اسلام معاویه و مروان و هارون الرشید است.گمان نمی رود هیچ شیعه آگاهی بتواند نابودی امام موسی صدر را بر بانیان آن ببخشد.در حالی که مسیحیان لبنان نیز پی به گوهر وجود او برده بودند، ماکیاولیستهای قهاری که جز به قدرت نمی اندیشند و لبنانی آرام و سرافراز را زیر هدایت شیعه بر نمی تابند؛کمر به قتل او بستند.جالب آنکه آنها بارها شیعیان را به واسطه اینکه درگیر برادرکشیهای گروههای راست و چپ فلسطینی نشده اند به باد انتقاد گرفته اند.وجود دهها گروه فلسطینی از جرج حبش و نایف حواتمه تا با سر عرفات و غیره که هر یک بار قیمومت یک کشور عربی را نیز یدک می کشیدند خود از رنجهای جامعه شیعیان لبنان بوده است.درگیری این گروهها چیزی بود که دشمن می طلبید در حالی که شیعیان با پرهیز از این درگیریها نظر خود را به دشمن اصلی معطوف می داشتند.شیعیان مظلومان دو جبهه داخلی و خارجی خاورمیانه هستند.
یادداشتها
*دانشیار دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران
**این مقاله چکیده پژوهشی است که در چارچوب طرحهای تحقیقاتی معاونت پژوهشی دانشگاه تهران صورت گرفته است.
(1).J.Cantori/S.L.Spiegel,The International Politics of Region:A Comprative Approach,New Jersy Englewood)0791(,pp.41-02.
(2).Ali merad,L''Islam Contemporain,PUF)4891(,p.37.
(3).Laurant et Annie Chabry,Politiques et Minorites au Proche-Orient, Paris,Maisonneuve,Larousse)4891(,p.711.
(4).Ibid,p.911.
(5).A.Bougi et Weiss,Les complots Libanais,Guerre ou Raix au Proche-Orient?,Paris,Berger-Levrault)8791(,pp.002-402.
(6).Alain Gresh et Dominique Vidal,Les 001 Portes du Proche-Orient, Paris,Autrement)2991(,pp.25-45.
(7).Les Chabry,Op.Cit.,p.321.
(8).Hanne Batatu,Iraq''s Underound Shi''a Movements:haracteristic, Causes and ProspectsMiddle East Journal,vol.53,No.4)1891(,pp. 875-495.
(9).Labib Zuwiyya Yamak,Politicl Party in the Lebanon Political System, in Binder,Politics in Lebanon,New York,Wiley)3691(,pp.051-551.
(10).Yves Besson Identite et conflits au Proche-Orient,Paris Harmattan )0991(,p.541. (11).گفتگوی روزنامه انتخاب با محمد رضا وصفی؛«سه جبهه علیه مسلمانان لبنان:کدامند و چه باید کرد»؟روزنامه انتخاب، دوشنبه 25 مرداد ماه 1378، ص 5.
(12).همان.
(13).Le Chabry,Op.Cit.,pp.641-051.
(14).Bruno Etienne,L''Islam Radical paris,Hachette,6891,pp.641-051.
(15).Y.Besson,Op.Cit.,pp.641-051.
(16).P.Seale,The Struggle for Syria,Oxford Universoty Press)6691(,pp. 76-86.
(17).Chabry,Op.Cit.,p.871.
(18).J.P.Alem.Le Proche-Orient arabe,PUF)0791(,pp.92-33.
(19).Ibid,p.27.
(20).Alain Duret,Les Communautes dans-L''Etat Libanais,Cahier l''associaton France Novveau Liban No.4)7791(,p.032.
(21).B.Etienne,Op.Cit.,p.232.
(22)..Bassma Kodmani Darwish,Iran,nouvel acteur au libanin,Liban: Espoire,Paris Publication de IFRI.7891.
(23).Georges Corm,Conflits et Identites au Moyen-Orient:9191-1991,Paris, Arcantere)9991(,p.091.