دیوان شعرای شیعه و سنی لبریز از اوصاف حضرت علی7 در حادثه غدیر است. عرض ارادت به ساحت مقدس مولا امیرالمؤمنین7 را با هم مرور میکنیم:
ملک الشعرای بهار
ای نگار روحانی خیز و پرده بالا زن در سرادق لاهوت کوس لا والاّ زن
در ترانه مـعنی دم ز سـرّ مولا زن وانکه از غــدیر خــم باده تولاّ زن
تا ز خود شوی بیرون زین شراب روحانی
در خم غدیر امروز بادهای به جوش آمد کز صفــای او روشـن جــان باده نــوش آمــد
وان مــبشّر رحــمت باز در خروش آمد کان صنم که از عشاق برده عقل و هوش آمد
با هیولی توحید در لباس انسانی
عقل و وهم کی سنجد اوج کبریایش را جان و دل چه سان گویند مدحت و ثنایش ر
گــر رضای حق جویی رو بجو رضایش را هــرکــه در دل افـــزود رأیـــت ولایــش ر
همچو خواجه بتواند دم زد از مسلمانی
محمدحسین صغیر اصفهانی
ز ریای کبر بگذر جلوات کبریا بین به مقام سعی دل را همه روضة الصفا بین
به خم غـدیر امروز تجلّی خدا بین به مُلا لقای حق را به لقای مرتضی بـین
که خدای جلوهگر شد به لباس مرتضایی
اگرش خدای خوانم به یقین رضا نبـــاشـد وگرش جدای دانم به خــدا روا نــباشد
اگــر او خدا نباشـــد ز خــدا جدا نباشد بود این عقیده من که گر او خدا نباشد
به خدا قسم که داده است خدا به او خدایی
عــلی ای کــه ذات پاکــت زده کوس بیمثالی ملکوت را تو مالک، جبروت را تو والی
به تو زیبد و بس اینهم که خدات خوانده عالی سر هر کسی نیرزد به کــلاه ذوالجــلالی
تن هر کسی نزیبد به ردای کبریایی
فرید الدین عطار نیشابوری
گفت پیـغمبر به یــارای سخــن پیک رب العالمین آمد به من
گفت حیدر را خدا این تحـفه داد بر همه خلق جهان فضلش نهاد
گشت داخــل از یقین زوج بتول در ولایــت با خداونــد و رسول
قاآنی شیرازی
رستــگاری جو تا در حشـــر گردی رستگار رستگاری چیست؟ در دل مهر حیدر داشتن
همچو احمد پای تا سر گوش باید شد تو را تا تــوانــی امــتثال حکــم داور داشتــن
ذات حیــدر افســر لــولاک را زیبد گــهر تاج را نتـــوان شبــه بر جای گوهر داشتن
ابن یمین فریومدی
مقتدای اهل عالم چون گذشت از مصطفی ابــن عــمّ مــصطفــی را دان علـیّ مرتضی
بـــهر اثبات امامــت گــر بُود قاضی عدل علم وجود و عفت و مردیش بس باشد گواه
وارث شاهی که از تشریف خاص مصطفی کسوت من کنت مولاه به قد اوست راست
میرزا محمد محیط قمی
گرفت عهد ز اشیا در دو روز ربّ قدیر یکی به روز الست و یکی به روز غدیر
گرفت عهد ز ذرّات بر خدایی خویش نخست روز و دویم روز برخلافت میر
....
بگفتار هر که منش مقتدا و مولایم علی است او را مولا، علی است بر او میر
چنان که هارون از بهر موسی عمران علــی مراست وصیّ و علی مراست وزیر
سوزنی سمرقندی ملقب به تاج الشعر
أیــا مخالف اســلام و راه دیــن هــدی کشیـــده گــردن از بیــعت اولـوالارحام
همی ندانی ای کوردل به عمری خویش که احمد قرشی را وصی که بود و کدام؟
نگــر که پای بر کتف مصطفی که نهاد بتان ز کعبه که افکند و پاک کرد مقام
سنایی غزنوی
مر نبــی را وصــی و هم دامــاد جان پیغمبر از جمالش شـاد
نایب مــصطفی بــه روز غدیــر کرده در شرع، مر او را به امیر
خوانده در دل و ملک، مختارش هم در علم و هم علمـدارش
حکیم ناصر خسرو
تن گور توست، خشم مگیر از حدیث من زیرا که خشم گیر نباشـد سخن پذیـر
بــهتر رهــی بگــیر که دو راه پیش تست سوی بینه راه طلب کـن یکی خفیــر
بنگر که خلق را بـه که داد و چگونه گفت روزی که خطبه کرد نبی بر سر غدیــر
دست علی گرفـت و بـدو داد جای خویش گر دست او گرفت، از دست او مگیر
میرزا ابوالحسن طوطی همدانی
پیشوایی بعد احمد غیر حیدر هست، نیست غیر حیدر جانشینــی به پیــمبر هســت، نیــست
نیــست کاری خارج از کار خدا در هر دو کون دست حق در هر دو عالم غیر حیـدر هست، نیست
در غدیــر خم که شد منصوص از امــر خــدا دیگری غیر از علـــی مــولا و سـرور هست، نیست
احمد عزیزی
ای ز شطرنج حقیقت گـــشتــه مات کیش خود را کــن رها بنــگر حیــات
از عـــلی و آل او جـــو درد عــشــق جفت شش آورده حق، در فرد عـشق
آب و رنگ باغ، آب و گل، علی است صورت آییــنه کــامل عـلی اســـت
ارمغان بهراروند
حرف آخر عشق، انتخاب سرخ، مولای سبز پوشی بود
آنگاه غدیر، به خداوند علم و شمشیر اعتراف کرد
و رستنگاه تلاقی، نبوت و امامت
به التیام زخم غربت عشق، هبوط کرده بود
و... او قرینه محمد (ص) بود
جواد محدثی
آن کس که چشمههای فضیلت در اوعیان
آن کس که نهرهای سخاوت از او روان
آن کس که در زمین
در دورهی زمان
شایستهتر ز او نبود مرد در جهان
...
اینک غدیر، خاطره آن شکوه ر
اینک غدیر، یاد چنان روز نیک ر
در یادها و خاطرهها زنده میکند
اینک غدیر، زندگی آن امام ر
مانند درسهای گرانقدر و پر ثمر
تکرار میکند
اینک غدیر خم،
با ما چو استاد،
در راه و رسم و شیوه آموزشی صحیح
رفتار میکند...