چکیده
پس از تشکیل دولت عباسی(132 ق)شاهد سلسله قیام های حسنیان(بنی حسن ع)علیه دولت عباسی هستیم که تا دهه نود قرن دوم هجری قمری را در بر می گیرد.برخی از دلایل این قیام ها در نگاه حسنیان به خلافت نهفته است، در نظر آن ها در درجه اول علوی بودن و در درجه دوم اقربیت به پیامبر شروط اساسی احراز مقام خلافت بود.ازاین رو آن ها عباسیان را غاصب خلافت می دانستند.در مقابل، عباسیان نیز برای اثبات حقانیت خود در خلافت به مسایلی چون وراثت اعمام و...استناد می کردند.
در مقاله حاضر دیدگاه حسنیان و عباسیان در باب مشروعیت خلافت بررسی می شود.
واژه های کلیدی:حسنیان، عباسیان، مشروعیت، خلافت.
(*)عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس(استاد راهنما)
(**عضو هیأت علمی دانشگاه بیرجند
مقدمه
امویان که از 41 ق اداره جامعه اسلامی را به دست گرفتند با عدول از شیوه حکومت خلفای پیشین و بی اعتنایی به معیارهای اسلامی، ناخرسندی و اعتراض جامعه اسلامی را برانگیختند.این نارضایتی ها بیشتر به صورت قیام و به وسیله بزرگان خاندان پیامبر نظیر امام حسین(ع)یا دوستداران آن ها، همچون توابین و مختار پدیدار شد.بروز این قیام ها و سرکوبی شان به وسیله امویان بیش از پیش سبب افزایش محبوبیت و بالا رفتن موقعیت خاندان پیامبر(ص)در انظار جامعه اسلامی گردید.در این راستا از اوایل قرن دوم هجری نارضایتی عمومی نسبت به عملکرد امویان جامعه اسلامی را فراگرفت و نهضتی ضد اموی با شعار شایستگی خاندان پیامبر برای خلافت، شکل گرفت.ابیات زیر از کمیت بن زید اسدی (126-60 ق)که در مدح بنی هاشم سروده شده است مؤید این گفته است.
یقولون لم یورث و لولا تراثه
لقد شرکت فیه بکیل و أرحب
و لا نتشلت عضوین فیها یحابر
و کان لعبد القیس عضو مؤرب
فإن هی لم تصلح لحی سواهم
اذا فذوا القربی أحق و أقرب
(کمیت، 1914، 43-47)
-آیا این ادعای بنی امیه که می گویند خلافت از پیامبر به ارث برده نمی شود درست است؟اگر این طور است پس خلافت متعلق به عموم مردم است و دو قبیله بکیل و أرحب [از همدان ]نیز در آن -اگر خلافت از پیامبر به ارث برده نمی شود قبیله یحابر[از مراد]در خلافت دو سهم دارد و قبیله عبد القیس [از جدیله ]عضو کامل کننده آن است.
-اگر چنین است که خلافت برای هیچ قبیله ای سزاوار نیست، پس نزدیکان و خویشان، محق تر و نزدیک تر به آن هستند.
این ابیات نیز از سید حمیری(173-105 ق)است که در مدح بنی هاشم سروده شده است و به اولویت بنی هاشم در خلافت نسبت به بنی امیه اشاره دارد.
علوم انسانی دانشگاه الزهرا(س) » شماره 53 (صفحه 3)
رد الوارثة و الخلافة فیکم
و بنو أمیة صاغرون رغام
انتم بنو عم النبی علیکم
من ذی الجلال تحیةو سلام
و ورثتموة و کنتم أولی به
ان الولاء تحوزه الأرحام(سید حمیری، 174)
-وراثت و خلافت به شما مسترد شد و بنی امیه خوار و زیر خاکند.
-شما پسران عموی پیامبر هستید از خداوند بزرگ بر شما درود باد.
-شما خلافت را به ارث بردید و سزاوار آن بودید و حکومت از آن خویشان است.
ابیات زیر که نیز به شایستگی خاندان پیامبر برای خلافت اشاره دارد از«ابراهیم بن مهاجر»است که مقریزی آن را نقل کرده است.
أیها الناس اسمعوا أخبر کم
عجبا زاد علی کل عجب
عجبا من عبد شمس انهم
فتحوا للناس ابواب الکذب
ورثوا احمد فیما زعموا
دون عباس و عبد المطلب
کذبوا و الله ما نعلمه
یحرز المیراث إلاّ من قرب
(مقریزی، 1981، 54)
-ای مردم بشنوید تا شما را از یک مسأله عجیب که از هر عجیبی عجیب تر است آگاه کنم.
-مسأله ای عجیب از بنی عبد شمس که درهای دروغ را به روی مردم باز کردند.
-آنان به پندار خود از پیامبر ارث بردند بدون در نظر گرفتن عباس و عبد المطلب.
-به خدا سوگند دروغ گفتند و آنچه ما می دانیم میراث جز به خویشان نمی رسد.
ابراهیم بن مهاجر این ابیات را در حضور سفاح، زمانی که بزرگانی از شام نزد او بودند، سرود.آن ها می گفتند تا قبل از پیروزی عباسیان، غیر از بنی امیه خویشانی برای پیامبر نمی شناختند.(همان، 54)نهضت ضد اموی آن اندازه گسترده بود که گروه های مختلف فکری، سیاسی، نژادی، اجتماعی و..به آن پیوسته بودند.ازاین رو تعیین رهبر مشخصی برای نهضت دشوار بود.ابو الفرج اصفهانی می نویسد زمانی که ویلدبن یزید کشته شد و میان بنی مروان اختلاف پدید آمد طرفداران بنی هاشم برای دعوت مردم به سوی آن ها به اطراف پراکنده شدند و از راه ذکر فضایل علی بن ابی طالب و فرزندان او و درد و رنج هایی که بر سر آن ها آمده از کشتار آن ها و آوارگی شان و سایر رنج هایشان مردم را به سوی آن ها دعوت کردند.چون کارها مطابق میل آن ها پیش رفت هر دسته مدعی منصب امامت برای رهبر خویش شد و سرانجام بنی عباس رقبای خود را کنار زده و منصب خلافت را به دست گرفتند.(اصفهانی، مقاتل الطالبیین، 233-234)پس از تشکیل دولت عباسی در 132 ق حسنیان(فرزندان امام حسن(ع)یکی از شاخه های علویان همان گونه که با امویان مخالفت می کردند)به مخالفت با عباسیان نیز پرداختند و فعالیت سیاسی را علیه آن ها آغاز کردند این فعالیت که در این زمان منحصرا بر عهده عبد اللّه بن حسن و پسران و یکی از نوادگانش بود، در قالب پنج قیام نمودار شد.
1.قیام محمد بن عبد اللّه(نفس زکیه)در 145 ق.
2.قیام ابراهیم بن عبد اللّه(قتیل با خمرا)در 145 ق.
3.قیام حسین بن علی(صاحب فخ)در 169 ق.
4.قیام یحیی بن عبد اللّه در 172 ق.
5.قیام ادریس بن عبد اللّه در 172 ق.
دلیل اصلی بروز مخالفت حسنیان با دولت عباسی مسأله«حقانیت در خلافت»بود که اساس آن را قرابت و خویشاوندی با پیامبر تشکیل می داد.این مسأله ای است که عباسیان نیز بر آن تأکید می کردند و حد اقل در آغاز دولت خویش بسیار به آن توجه داشتند و آن را به عنوان پایه اساسی مشروعیت دولت خود معرفی می کردند سفاح در سخنرانی آغازین خلافتش در کوفه عباسیان را از اهل بیت پیامبربرشمرد و به آیه های«ذوی القربی»و«عشیره أقرب»اشاره کرد و آن را در باب خاندان عباس تفسیر نمود.(طبری، 1988، 346-347/4)همین مطالب در سخنرانی های داوود بن علی که در آغاز خلافت سفاح(همانجا)و در نخستین موسوم حج در دولت عباسی ایراد شد(صفویت، 1985، 14/3)و در سخنرانی سدیف بن میمون(م 146 ق)از شاعران و مداحان بنی هاشم در تحریک سفاح به کشتن بزرگان بنی امیه(همان، 19/3)و در سخنرانی ابو مسلم خراسانی(همان، 21-20/3)در 136 ق وجود دارد.
ازاین رو درگیری حسنیان و عباسیان سر مسأله قرابت و خویشاوندی با پیامبر و میزان آن بود.اکنون ابتدا استنادات عباسیان و سپس استنادات حسنیان را در این ارتباط می آوریم:
استنادات عباسیان:
1-وراثت اعمام
طراح و واضع نظریه«وراثت اعمام»ابو جعفر منصور دومین خلیفه عباسی(158-137 ق)است او مطابق این نظریه حقانیت عباسیان در خلافت را اثبات کرد.به نظر می رسد او سعی داشت با پرهیز از طرح کردن موارد جنجال برانگیز یا مواردی که سایرین به ویژه علویان در آن موارد سابقه بیشتر و درخشانی نسبت به عباسیان داشتند طرحی را ارایه کند که در عین حالی که سایر گروه های فعال سیاسی اواخر عهد اموی در آن امتیازی نداشته باشند، بتواند پایه ای مناسب برای دولت تازه تاسیس عباسی باشد.نظریه وراثت اعمام گرچه اصلی جاهلی است و از استحکام نظری برخوردار نیست ولی خلفای پس از منصور نیز از آن در برابر ادعاهای علویان استفاده می کردند.(ر.ک:طبرسی، 1416، 340 و 336/2)
از اهداف عمده طراحی نظریه وراثت اعمام رد کردن ادعاهای سیاسی علویان بود.موجه ترین دلیل علویان در جامعه برای مقابله با امویان خویشاوندی و قرابتشان با رسول خدا بود.خویشاوندی آنان با پیامبر از دو سو بود یکی از سوی علی(ع)پسر عموی پیامبر و دیگری از سوی فاطمه(س)دختر پیامبر.
علوم انسانی دانشگاه الزهرا(س) » شماره 53 (صفحه 6)
مطابق نظریه وراثت اعمام منصور ضمن اعتقاد به این که خلافت حق خاندان پیامبر است ادعا کرد که عباسیان نسبت به علویان به پیامبر نزدیک ترند ازاین رو خلافت حق عباسیان است(طبری، 431، 1988/4) او با استناد به این که عباسیان فرزندان عباس عموی پیامبرند و علویان فرزندان علی پسر عموی پیامبر و عمو از پسر عمو نزدیک تر است نتیجه گرفت که ارث خلافت به تنها عموی پیامبر که بعد از رحلت ایشان زنده بود یعنی عباس می رسد و پس از او متعلق به فرزندانش است(همان، 433؛مبرد، 400، 1987)او همچنین با استناد به این که ارث امامت و ولایت از طریق دختر منتقل نمی شود خواست هرگونه ادعای سیاسی مبتنی بر ارتباط نسبی علویان با فاطمه(س)را رد کند.(طبری، همانجا)اکنون وراثت اعمام را در منابع بررسی می کنیم.
الف)وراثت اعمام در نامه ها و خطبه های عباسیان 1-نامه منصور به محمد بن عبد اللّه(نفس زکیه):
منصور در نامه هایی که به نفس زکیه می نویسد ارتباط حسنیان با فاطمه(س)را«ارتباطی نسبی صرف»قلمداد می کند که قابلیت انتقال هیچ گونه حقی از پیامبر به حسنیان ندارد.
«اما این که می گویی ما اولاد پیامبر هستیم.خداوند در کتاب خود می فرماید«ما کان محمد أبا أحد من رجالکم»شما فرزندان دختر او هستید این خویشی نزدیکی است ولی با آن نمی توان ارث ببری نه میراث امامت و نه میراث ولایت، چگونه شما وارث آن شده اید؟»(همان، 432)
در جای دیگری از نامه اش ادعا می کند«از پیامبر ارثی به حسنیان نمی رسد»
«بعد از آن [رحلت پیامبر]سنتی که مسلمانان همگی آن را قبول کردند رایج شد و مطابق آن جد مادری، دایی و خاله ارث نمی گذارند».(همانجا)در جاهایی دیگر از نامه منصور به«حق عباس نسبت به پیامبر»و«ارث بری او از پیامبر»اشاره شده است.
«خداوند زنانه را به مرتبه مردان و پدران و اعمام نرسانیده و عمو را جانشین پدر کرده که در قرآن چنین آمده است عمو ولی فرزند و قیم او و بر مادر مقدم است».(همان، 431)
«...سقایت برای او[عباس ]و حق اوست و میراث پیامبر برای او و حق اوست و خلافت برای فرزندان او است.»(همان، 433)
«...تو می دانی که بعد از پیامبر از فرزندان عبد المطلب جز عباس کسی زنده نبود. پس او از بابت عمومت وارث پیامبر است.این کار را عده بسیاری از بنی هاشم طلب کردند و به آن دست نیافتند و کسانی جز فرزندان او[عباس ]به آن نرسیدند.»(همانجا)
در الکامل«مبرد»در ادمه آمده است:
«پس [خلافت ]برای عباس پدر رسول خدا و خاتم پیامبران و فرزندانش سروران خلفا جمع شد.»(مبرد، 1987، 400)
2.سخنرانی منصور برای خراسانیان در 144 ق بعد از دستگیری بزرگان حسنی:
منصور در سخنرانی اش در 144 ق که بعد از دستگیری بزرگان حسنی برای خراسانیان ایراد کرد تا اقدام خود[دستگیری بزرگان حسنی ]را توجیه کند ضمن قدردانی از خراسانیان به سبب روی کار آوردن عباسیان، خداوند را از این که«حق عباسیان»و«میراثشان از پیامبر»یعنی خلافت را به آن ها داده است سپاس گفت و«حسنیان را متهم به حسادت»کرد.
«خداوند شما[خراسانیان ]را پیرو و حامی ما قرار داد و به دست شما ای خراسانیان شرف و عزت ما را زنده کرد و با حق شما اهل باطل را نابود کرد و حق ما را آشکار نمود و میراثمان از پیامبرمان که درود خدا بر او باد را به ما برگرداند.پس حق در جایگاه خودش قرار گرفت و خداوند محل نورافشانی حق را آشکار کرد و یاران حق را عزیز کرد...پس چونکه امر خلافت به دست ما آرام گرفت همان طور که خدای برای آن مقرر کرده بوده...[حسنیان ]از روی ستم و حسادت بر ما شوریدند و بر آنچه خداوند ما را به آن وسیله بر آن ها برتری بخشیده و به آن وسیله ما را با خلافتش و میراث پیامبرش که درود خدا بر او باد کرامت بخشیده سرکشی کردند.»(صفوت، 1985، 30-31/3)
ب)وراثت اعمام در شعر شاعران مدیحه گوی عباسی:
شاعران مدیحه گوی عباسیان در اشعار خود از نظریه وراثت اعمام حمایت کرده اند.حمایت شاعران مدیحه گوی عباسیان در دوره های مختلف از این نظریه در اشعار خود بیان گر دو نکته است اول اهمیت این نظریه برای دولت عباسی که با تشویق شاعران سعی در گسترش و پخش آن در جامعه داشت دوم عدم انحصار نظریه وراثت اعمام به دوران ابو جعفر منصور و حمایت خلفای بعدی عباسی از این نظریه
1.سدیف بن میمون(م 146 ق):
سدیف از شعرای طرفدار بنی هاشم است که ابتدا برای عباسیان شعر می سرود ولی با آغاز قیام محمد به او پیوست و بعد از قتل او با ابراهیم بود.پس از کشته شدن ابراهیم بر جان خود ترسید و حسنیان را هجو کرد، این بیت از جمله آن هجویات است.
کذّبت بنو حسن و ربّ محمدما العم کابن العم فی المیراث(بلاذری، 1977، 134/3)
به پروردگار محمد سوگند که حسنیان دروغ گفتند عمو و پسر عمو در میراث مانند هم نیستند.
2.ابراهیم بن علی معروف به ابن هرمه(از شعرای قرن دوم قمری):
او از شعرای مدح کننده بنی هاشم است، زمانی که محمد قیام کرد در حضور ابو جعفر منصور در مدح عباسیان شعری گفت که دو بیت آن چنین است.
1.و ما الناس احتبوک بها و لکن
حباک بذلک ملک جلیل
2.تراث محمد لکم و کنتم
أصول الحق إذ نفی الأصول(طبری، 1988، 428/4)
1-مردم تو را بر سر کار نیاوردند بلکه خداوندی خلافت را به تو داد.
2-ارث محمد متعلق به شماست.شما زمانی که اصول حق نفی می شد ریشه های آن بودید.
3-مروان بن ابی حفصه(105-182 ق):
مروان بن ابی حفصه از بزرگ ترین مدح کنندگان عباسی است.او در شعری که به مناسبت ولایتعهدی موسی الهادی سروده است از نظریه وراثت اعمام حمایت کرده و علویان را فاقد هرگونه حقی در خلافت دانسته است.
1.یابن الذی ورث النبی محمدا
دون الأرقاب من ذوی الأرحام
2.الوحی بین بنی البنات و بینکم
قطع الخصام فلات حین خصام
3.ما للنسا مع الرجال فریضة
نزلت بذلک سورة الأنعام
4.خلوا الطریق لمشعر عاداتهم
حطم المناکب کل یورم زحام
5.ارضوا بما قسم إلا له لکم به
و دعوا وراثه کل أصید حام
6.أنّی یکون و لیس ذالک بکائن
لبنی البنات وراثة الأعمام
7.ألغی سهامهم الکتاب فحاولوا
أن یشرعوا فیها بغیر سهام
8.ظفرت بنو ساقی الحجیج بحقّهم
و غرّرتم بتوهّم الأحلام
1-ای پسر کسی که از محمد پیامبر خدا از میان خویشاوندان و نزدیکان ارث برد
2-وحی میان شما و پسران دختران [علویان ]درگیری را برداشته است پس دیگر جای مخامصه نیست.
3-با وجود مردان، سهمی از ارث به زنان نمی رسد این مطلب در سوره انعام آمده است.
4-راه را برای عباسیان که عادتشان در روز نبرد کوبیدن شانه هاست باز کنید.
5-به آنچه خداوند برای شما روزی کرده راضی باشید[علویان ]و وراثت هر بزرگ و حامی را رها کنید.
6-نیست و نخواهد بود که پسران دختران وراثت عموها را صاحب شوند.
7-قرآن سهام آن ها را باطل دانسته است پس در تلاشند که با وجود سهم نداشتن راهی برای سهم دار شدن بیابند.
8-فرزندان ساقی حجاج به حقشان دست یافتند و شما به پندارهای خوابهایتان مغرور شدید.
این شعر به ویژه بیت ششم آن به شدت نفرت علویان را برانگیخت تا آنجا که«صالح بن عطیه»تصمیم گرفت مروان را بکشد و همان کار را نیز کرد.(ر.ک:اصفهانی، الأغانی، 95/10)
شعر زیر نیز از«مروان بن ابی حفصه»در پاسخ به منصور نمری که در مدح علویان شعر می سرود نقل شده است.
1.و ان قالوا بنوا بنت فحق
و ردوا ما یناسب للذکور
2.و ما لبنی بنات من تراث
مع الأعمام فی ورق الزبور
3.بنی حسن و رهط بنی حسین
علیکم بالسداد من الأمور
4.فقد ذفتم قراع بنی أبیکم
غداة الروع بالبیض الذکور
(سید مرتضی، 185/4)
1-اگر گفتند پسران دختر محق هستند، آنچه مناسب با ذکور است را رد کرده اند.
2-در زبور، با وجود عموها، پسران دختران سهمی از ارث ندارند.
3-پسران حسن و پسران حسین راه ها بر شما بسته است.
4-به راستی نزاع بین پسران پدرتان را چشیدید چون صبح روز ترس با شمشیرهای اصیل.
4-ابان بن عبد الحمید(م 200 ق):
او از شعرای مدیحه گوی عباسیان است این شعر در مورد وراثت اعمام از اوست.
1.نشدت بحق الله من کان مسلما
أعمّ بما قد قلته العجم و العرب
2.أعمّ نبی اللّه أقرب زلفه
الیه أم إبن العم فی رتبة النسب
3.و أیّهما أولی به و بعهده
و من ذاته الحق التراث بما وجب
4.فان کان عباس أحق بتلکم
و کان علی بعد ذلک علی سبب
5.فأبناه عباس هم یرثونه
کالعم لإبن العم فی الإرث قد حجب
(اصفهانی، الأغانی، 161/23)
1-تمام عرب و عجم و هرکسی را که مسلمان است به حق خدا سوگند می دهم.
2-[بگویند]آیا عموی پیامبر خدا در نسب به او نزدیک تر است یا پسر عموی او.
3-کدامیک از آن دو در زمان به او نزدیک ترند و ارث به کدامشان می رسد.
4-اگر که عباس به ارث بری محق است و علی به سبب دامادی پیامبر بعد از اوست.
5-پس فرزندان عباس از او ارث می برند زیرا عمو مانع ارث بری پسر عمو شده است.
5مروان بن ابی جنوب(م 240 ق)
او از شعرای عهد متوکل است.او در یک بیت به رد ادعاهای علویان می پردازد.
ألصهر لیس بوارث
و البنت لا ترثث إلامامة
داماد ارث نمی برد و دختر خلافت را منتقل نمی کند.
2-عباسیان امویان را شکست دادند پس خلافت حق آن ها است
به نظر می رسد نظریه وراثت اعمام شخص منصور را قانع نمی کرد و اعتقاد کاملی به نظریه اش نداشت زیرا او به موازات نظریه وراثت اعمام دلایل دیگری برای حقانیت عباسیان در کسب خلافت ارایه کرد که میزان اعتبار نظریه وراثت اعمام در نزد او خبر می دهد.
یکی از نکاتی که منصور در نامه ها و خطبه های خود به آن اشاره می کند این است که چون عباسیان امویان را شکست دادند خلافت حق آن ها است، بنابراین نظر، او معتقد بود بنی هاشم تماما دارای حق خلافت هستند و از امتیازات آن بهره مندند ولی عباسیان بودند که رو در روی امویان قرار گرفتند و پیروز شدند پس حق آن هاست که به خلافت برسند نه علویان.
فاروق عمر از ادعاهای منصور چنین برداشت کرده است که او معتقد بود قدرت و پیروزی دو اصلی هستند که مقرر می کنند کدام شاخه از بنی هاشم یا خاندان پیامبر سزاوار حکومت است.(عمر فوزی، العباسیون الاوائل، 115؛الخلافة العباسیة...، 80؛رسائل متبادله...، 32)
منصور در نامه اش به نفس زکیه به قیام های علویان در عهد اموی و دردها و رنج هایی که از جانب امویان بر آن ها وارد شد اشاره می کند سپس به قیام عباسیان در خونخواهی علویان می پردازد و در پایان نامه ناتوانی علویان را در دست یابی به خلافت مطرح می کند.
«...پس از آن بر ضد بنی امیه قیام کردید همان ها که شما را بکشند و بر نخل های خرما آویزان کردند و شما را به آتش بسوختند و از سرزمین ها تبعیدتان کردند تا این که یحیی بن زید در خراسان کشته شد.مردانتان را کشتند و زنانتان را اسیر کردند و در محمل های برهنه همچون اسرا به شام بردند تا این که ما، علیه بنی امیه خروج کردیم، خونخواهی شما را کردیم و انتقامتان را گرفتیم...»(طبری، 1988، 432/4)
«...، ما خونخواهی شما را کردیم و به چیزی [خلافت ]دست یافتیم که شما از دست یابی به آن ناتوان بودید و نتوانستید آن را برای خود بگیرید...»(همان، 443/4)
منصور در سخنرانیش برای خراسانیان در 144 ق پس از دستگیری بزرگان حسنی گفت:
«ای خراسانیان شما پیروان ما و یاران ما و اهل دولت ما[عباسیان ]هستید.و اگر با غیر از ما بیعت می کردید با بهتر از ما بیعت نمی کردید همانا به خاندانم این فرزندان علی بن ابی طالب به خدایی که جز او خدایی نیست خلافت را رها کردیم و هیچ کم و زیادی در کار آن ها دخالتی نکردیم.پس علی بن ابی طالب آن را بر عهده گرفت و آشفتگی ایجاد کرد...»(همان، 535-534/4)منصور پس از ذکر ناکامی های علویان در حکومت و سپس قیام هایی که صورت دادند از حسین بن علی تا زید علی که همگی به شکست انجامید، به رنج ها و محنت های عباسیان که از بابت علویان متحمل شدند اشاره می کند و این که نهایتا با کمک خراسانیان پیروز شدند ولی علویان که چشم دیدن پیروزی عباسیان را نداشتند به مخالفت با عباسیان برخاستند.
«...پس از آن بنی امیه بر ما تاختند، شرف ما را از بین بردند و عزت ما را بردند و به خدا سوگند پیش ما خونی نداشتند که انتقامش را بجویند و این نبود جز از بابت آن ها [علویان ]به دلیل قیامشان علیه آن ها ما را از ولایت ها راندند، مدتی در طائف، مدتی در شام و مدتی در شرات بودیم تا این که خداوند شما[خراسانیان ]را به پیروی و یاری ما برانگیخت و به وسیله شما خراسانیان شرف و عزت ما را زنده کرد و اهل باطل را با حق ما مغلوب کرد...پس چون امر خلافت به دست ما قرار گرفت..[حسنیان ]از روی ستم و حسادت بر ما شوریدند...»(همان، 535/4)زمانی که محمد بن عبد اللّه و برادرش ابراهیم قیام کرده بودند روزی بر منبر رفت و از آن دو انتقاد کرد و ادعا کرد آنان در مقابل امویان عاجز بودند ولی اکنون حق ما را انکار می کنند:
«...به خدا از کاری که ما بدان قیام کردیم ناتوان ماندند و کسی را که بدان قیام کرد سپاس نداشتند.کوشیدند اما تاب نیاوردند و حق را انکار کردند.»(صفوت، 1985، 30-31/3)
پس از شکست قیام های محمد بن عبد اللّه و برادرش ابراهیم، به روایت طبری حسن بن ابراهیم بن حسن در مصر قیام کرد.منصور به علویان مدینه نامه ای نوشت.در آن نامه ضمن یاد کرد از قیام حسن و این که قیام او بدون نظر علویان مدینه صورت نگرفته است آورده است، آن ها در طلب قدرت می کوشند و در قطع خویشاوندی عصیان می کنند و زمانی که بر سر قدرت با بنی امیه به نزاع برخاستند از گرفتن انتقام ناتوان ماندند تا این که عباسیان در حمایت از آن ها غضبناک شدند و بر بنی امیه تاختند و انتقامشان را گرفتند و خون هایشان را تلافی کردند و قدرت را از چنگ بنی امیه گرفتند. (طبری، 1988، 373-374/4)
3-علویان حقی در خلافت ندارند
نکته دیگری که منصور در کنار نظریه وراثت اعمام به آن اشاره کرده این است که علویان حقشان را در خلافت واگذار کرده اند و او در نامه اش به محمد بن عبد الله ضمن پذیرش حق علویان در خلافت ادعا می کند علویان از زمان صلح امام حسن(ع)با معاویه حق خود را در خلافت واگذار کرده اند و دیگر حقی در خلافت ندارند.(همان، 432/4)
استنادات حسنیان
تنها سند موجود دباره استنادات حسنیان برای حقانیشان در خلافت نامه محمد بن عبد الله نفس زکیه به ابو جعفر منصور است.از سایر قیام کنندگان حسنی نیز برنامه ها و خطبه هایی موجود است که هرچند در آن ها به دلایل حقانیشان در خلافت نپرداخته اند ولی مواضع نفس زکیه را تأیید کرده و از او به عنوان الگو و پیشوای خود یاد کرده اند(ر.ک:رازی، 1995، 148 و 200-215 و 321-324)در این جا سه مطلب را به عنوان دلایل حقانیت حسنیان و نهایتا خودش در خلافت مطرح می کند.
1.امامت علی بن ابی طالب
2.حسب خودش
3.نسب خودش
نفس زکیه در ابتدای نامه، به امامت و وصایت علی بن ابی طالب پرداخته و عباسیان را غاصب خلافت می داند او معتقد است عباسیان با نام و شعارهای علویان کار خود را آغاز کردند و با کمک پیروان آن ها قیام کردند و به سبب علویان پیروز شدند و حق علویان را در خلافت غصب کردند.
«...حکومت حق ماست و شما به نام ما دعوی این کار کردید، و با کمک شیعیان ما خروج کردید و به برکت ما توفیق یافته اید پدر ما علی وصی و امام بود پس چگونه ولایت او را به ارث بردید در حالی که فرزندان او زنده اند...»(طبری، 1988، 431/4)
احمد امین در«ضحی الإسلام»(307)و طه حسین در«حدیث الاربعاء»(564)نیز به این ادعا اشاره کرده اند.نفس زکیه معتقد است علاوه بر این که علویان با انتساب به علی(ع)خلافت، حق آنهاست آن ها برترین حسب و نسب را میان بنی هاشم دارند و از این حیث نیز خلافت حق آنهاست او نهایتا با طرح این مسأله که خودش در میان علویان برترین حسب و نسب را(سیادت)دارد نتیجه می گیرد که شایسته ترین فرد برای خلافت اوست.
«...می دانی که هیچ کس به طلب این کار[خلافت ]برنیامده که از لحاظ نسب و شرف و وضعیت و شرف پدران به ما برسد...هیچکس از بنی هاشم در قرابت [به پیامبر]و سابقه [در اسلام ]و فضیلت به ما نمی رسد».
محمد پس از این، حسب علویان را بر می شمارد:
«...و ما پسران مادر رسول خدا فاطمه دختر عمرو در جاهلیت و پسران دخترش فاطمه (س)در اسلام هستیم نه شما.همانا خدا ما را برگزید و برای ما برگزید.پدرمان از بین پیامبران، محمد و از میان پیشینیان، اولین مسلمان علی است و از میان همسران، برترینشان خدیجه طاهره است اولین کسی که به سوی قبله نماز گزارد و از میان دختران، بهترینشان فاطمه سرور زنان بهشت است و از میان فرزندان در اسلام حسن و حسین سروران جوانان بهشتند.»
از اینجا محمد نسب خود را بر می شمارد:
«نسب علی از دو سو به هاشم می رسد و نسب حسن از دو سو به عبد المطلب و نسب من از دو سوی پیامبر(ص)از طرف حسن و از طرف حسین، من از لحاظ نسب فرد میانین بنی هاشمم و پدرم خالص ترین بنی هاشم است...خداوند پیوسته در جاهلیت و اسلام برای من پدران و مادران برگزیده حتی در جهنم برای من برگزیده من پسر بلند مرتبه ترین مردم در بهشتم و پسر سبک بارترین مردم در عذاب جهنم من پسر نیکترین نیکان و پسر نیک ترین بدانم من پسر بهترین اهل بهشت و پسر بهترین دوزخیان...». (طبری، 1988، 431/4)
نفس زکیه در نامه اش از روی کنایه و طعن در یک جا به«حسب»و در جای دیگر به«نسب» ابو جعفر منصور خرده می گیرد که از دید مورخان و صاحب نظران پنهان نمانده است.(ر.ک:عمر فوزی، العباسیون الأوائل، 129؛اللیثی، 137؛العمر جی، 105)نفس زکیه قبل از پرداختن به حسب خود می نویسد:
«لسنا من أبناء اللعناء و الطرداء و لا الطلقاء...»(طبری، 1988، 431/4)
ما از پسران نفرین شدگان، طردشدگان، و آزادشدگان نیستیم.
و نیز زمانی که به نسب خود و صراحت آن می پردازد می نویسد:
«لم تعرق فی العجم و لم تنازع فی الأمهات الاولاد»(همانجا)
نه ریشه در غیر عرب دارم و نه از کنیزان زاده شده ام.
در عبارت اول مراد از«لعنا»، «طراد»، «طلقا»عباس عموی پیامبر و جد عباسیان است و در عبارت دوم نفس زکیه به منصور که مادرش«سلامه»، کنیزی بربری بود طعنه می زند.
نتیجه
ابو جعفر منصور سه نظر مستقل در اثبات حقانیت عباسیان برای خلافت ارایه کرد.
1-وراثت اعمام و ارجحیت آن بر وراثت بنات.
2-از میان بنی هاشم(شایستگان خلافت)تنها عباسیان توانستند امویان را سرنگون کنند پس خلافت 3-علویان از زمان صلح امام حسن(ع)با معاویه حقشان را در خلافت از دست داده اند.
در مقابل از نظر محمد نفس زکیه:
اولا خلافت صرفا حق علویان است و عباسیان غاصب خلافتند.
ثانیا در میان علویان اقربیت به پیامبر ملاک تعیین خلیفه است.
در درگیری بین حسنیان و عباسیان به نظر می رسد طرف حسنی به سبب انتساب به پیامبر، سابقه فعالیت های سیاسی علویان و منزلت اجتماعی از مشروعیت و مقبولیت همگانی برخوردار بود ولی عباسیان فاقد مشروعیت و مقبولیت اجتماعی برای خلافت بودند.تا آنجا که حتی در این فعالیت های سیاسی پنهانشان آن ها را به خلافت برساند تردید داشتند.فعالیت سیاسی شان در پناه شعارهای علویان، بیعت با نفس زکیه در 127 ق و 129 ق، همراهی با قیام عبد اللّه بن معاویه و ادعای وصایت ابوهاشم [عبد الله بن محمد حنیفه ]مؤید این ادعاست و نیز همان گونه که ملاحظه می شود در بیان عباسیان و نحوه دفاعشان از ارث خلافت مبنای روشنی وجود ندارد و آشفتگی استدلال برحسب اوضاع و شرایط کاملا محسوس است، گاهی آن را ارث می دانند و گاهی آن را کسب.طریق آن را گاه قدرت خود و گاه حمایت مردم بر می شمارند.این تزلزل و ضعف استدلال، همه نشان گر آن است که ذهنیت جامعه مقبولیت و مشروعیتی برای عباسیان قایل نبوده است.هر دو نظریه قبل از این که اسلامی باشد عرفی است، منصور عباسی سعی می کند با تکیه بر اصلی فقهی نظریه ای سیاسی تأسیس کند و نفس زکیه نیز با توجه به سیادت حسنیان خلافت را به عنوان میراث پیامبر برای خود می داند.ماهیت این دو نظریه از یک طرف در سقیفه ریشه دارد که در آنجا خویشی با پیامبر ملاکی برای خلافت ارایه شد و از طرف دیگر در تعصبات قومی و قبیله ای امویان و احیاء رقابت های اموی و هاشمی توسط آنان.ادعاهای نفس زکیه مفاخرات جاهلی را در ذهن زنده می کند و ادعاهای منصور معاقرت را، بعدها نه ادعاهای نفس زکیه به عنوان ملاک نظریه ای سیاسی مورد استفاده و استناد علویان قرار گرفت و نه نظریه وراثت اعمام و سایر ادعاهای منصور در مشروعیت بخشی به خلافت عباسی جایگاهی یافت.
منابع
اصفهانی، ابو الفرج علی بن حسین، الأغانی، ج 10، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، بی تا.
اصفهانی، ابو الفرج علی بن حسین، الأغانی، ج 23، تحقیق علی السباعی، بیروت، دار الاحیاء اتراث العربی، بی تا.
اصفهانی، ابو الفرج علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، شرح و تحقیق احمد صقر، بیروت، دار المعرفه، بی تا. امین، احمد، ضحی الاسلام، ج 3، بیروت، دار الکتاب العربی، طبعة العاشرة، بی تا.
بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، ج 3، حققه و علّق علیه محمد باقر محمودی، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1977 م.
حسین، طه، حدیث الأربعاء(المجموعه الکاملة للمؤلفات الدکتور طه حسین)، ج 2، بیروت، طبعة الثانیة، 1980 م.
رازی، احمد بن سهل، أخبار فخّ، دراسة و تحقیق ماهر جرّار، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1995 م.
علوم انسانی دانشگاه الزهرا(س) » شماره 53 (صفحه 18)
سید حمیری، دیوان، شرحه ضیاء الدین حسین الأعلمی، بیروت، موسسة النور للمطبوعات، بی تا.
سید مرتضی، أمالی، ج 4، محمد أمین شنقیطی، ایران، منشورات مکتبة آیة اللّه العظمی مرعشی نجفی.
صفوت، احمد زکی، جمهرة خطب العرب فی عصور العربیة الزاهرة، ج 3، بیروت، دار الحداثة، 1985 م. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج 2، تحقیق ابراهیم بهادری و محمد هادی، قم، دار الاسوة، 1416 ق. طبری، محمد بن جریر، الرسل و الملوک، ج 4، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1988 م.
عمر فوزی، فاروق، «الرسائل متبادله بین ابو جعفر منصور و محمد ذی النفس الزکیه»مجلة العرب، شماره 5، 1970 م.
عمر فوزی، فاروق، الخلاقة العباسیة عصر القوة و الازدهار، بی جا، دار الشروق، 1998 م.
عمر فوزی، فاروق، العباسیون الاوائل، بغداد، جامعة بغداد، طبعة الثانیة، 1977 م.
عمرجی، احمد شوقی ابراهیم، الحیاة السیاسة الفکریة للزیدیة فی المشرق الاسلامی، قاهرة، مکتبةمدبولی، طبعة الاولی، 2000 م.
کمیت بن زید اسدی، الهاشمیات، شرح و تعلیق جوزف هوروویتز، لیدن، 1904 م.
اللیثی، سیمره مختار، جهاد الشیعة فی العصر العباسی الأول، بی جا، بی تا.
مقریزی، احمد بن علی، النزاع و التخاصم بین بنی امیة و بنی هاشم، بیروت، موسسة اهل البیت، 1981 م.
مبرد، محمد بن یزید، الکامل فی اللغة و الأدب، بیروت، دار الکتب العلمیة، طبعة الأولی، 1987 م.