مقدمه
انقلاب اسلامی ایران، به فاصلة کم تر از هشتاد سال بعد از انقلاب مشروطه شکل گرفت. این انقلاب نشان داد که حرکت مقابله با استبداد و در جهت مردم سالاری صورت گرفته در انقلاب مشروطه، نیمه تمام مانده بود و می بایست به نحوی کامل می شد. در انقلاب اسلامی ریشه اصلی استبداد که وجود نظام شاهنشاهی بود، هدف قرار گرفت و نظام جمهوری اسلامی تأسیس شد. حذف شاه از صحنه سیاسی کشور درسی بود که ملت ایران از شکست انقلاب مشروطه گرفت و به کار بست؛ اما هنوز درس های دیگری وجود دارد که می باید از آن انقلاب گرفت.
به راستی چه چیز موجب شکست انقلاب مشروطه شد؟ چرا انقلابی که برای مبارزه با استبداد آغاز شد، مجددا گرفتار نوع جدیدی از آن گشت؟ چه شد که مردم از انقلاب دل برکندند و از صحنه خارج شدند و اوضاع را به دست استعمارگران و وابستگان آنان سپردند؟ نیروهای سیاسی درگیر در آن زمان که بودند و چگونه به صحنه آمدند و چرا از صحنه خارج شدند؟ این ها و ده ها نکات دیگر، از جمله موضوعاتی هستند که می توان از تاریخ این انقلاب پرسید و درس آن را برای امروز به کار گرفت.
در بررسی حاضر می خواهیم بدانیم چه اتفاقی در انقلاب مشروطه افتاد که زمینه را برای ظهور رضاخان فراهم کرد. برای رسیدن به این منظور وضعیت آرایش نیروها در انقلاب مشروطه را بررسی می کنیم و سرانجام هر یک از آنان تا ظهور مجدد استبداد به دست رضاخان را پی می گیریم. سوءالات ما در این تحقیق به شرح زیر است:
1. نیروهای اصلی درگیر در انقلاب مشروطه کدام بودند؟
2. آرایش این نیروها در انقلاب چگونه بود و در روند انقلاب و پس از آن کدام بر دیگری غلبه کرد و چرا؟
3. بعد از انقلاب وضعیت این نیروها به کجا انجامید و هر یک به چه سرنوشتی گرفتار آمدند؟
4. چگونه شرایط برای نوعی استبداد جدید فراهم شد؟
5. نیروهای اصلی زمینه ساز استبداد جدید کدام بودند؟
أ) نظریه و روش
با توجه به بررسی های انجام شده تا کنون، از نظر جامعه شناسی سیاسی در عصر قاجار، دو اقتدار ملی در سطح کلان سیاسی کشور فعال بودند: اقتدار شاه در رأس ساختار دولت، و اقتدار مرجع تقلید و روحانیان در رأس ملت. دولت و ملت عمده ترین گروه های اجتماعی آن عصر به شمار می آمدند.(1)در این دوره تفکیک هایی از قبیل آن چه در کشورهای اروپایی وجود داشت، (مانند طبقات اقتصادی بالا و پایین) به علت وضعیت خاص اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران زمین مشاهده نمی شود.(2) مطالعات عمیق تر بر روی علل و عوامل تحولات اجتماعی و سیاسی این دوران چنین نشان می دهد که تقریبا تمام تحولات سیاسی در سطح کلان، در زمینه تقابل میان این دو اقتدار صورت گرفته است.(3) دخالت دولت های خارجی و اعمال قدرت آنان نیز، در جریان حوادث بی تأثیر نبوده است؛ از این رو غیر از دو اقتدار ملی فعال در زمینه اجتماعی می توان از اقتدار سومی نیز نام برد که همان اقتدار دولت های خارجی عمدتا روس و انگلیس در ایران آن زمان است.
در این مقاله به تشریح وضعیت این سه اقتدار و ساختارهای وابسته به آنان در زمان انقلاب مشروطه که قدرت خویش را از طریق آنان اعمال می کردند، می پردازیم. بعد از آن با بررسی تحولات ایجاد شده در وضعیت اقتدارهای مذکور، زمینه روی کار آمدن استبداد رضاخان را روشن می کنیم. مطالعه خویش را از آغاز انقلاب مشروطه شروع می کنیم و تحولات صورت گرفته را تا روی کار آمدن رضاخان دنبال می نماییم. روش این مطالعه، اسنادی است و بیش تر از اسناد دست دوم تاریخی استفاده خواهد شد.
ب) متن تحقیق
در زمان انقلاب مشروطه در ایران، دولت فاسد بود و به دلیل سوء مدیریت و ولخرجی های رؤسای آن، از لحاظ مالی ضعیف شده بود. درخواست های مردم برای عدالت، آزادی و پیشرفت، روزافزون بود و خواهان اصلاحات سیاسی بودند. دو خط فکری در میان طبقه ملت، اندیشه های پشت سر مقاصد سیاسی اجتماعی این انقلاب را تغذیه می کرد: روحانیان که اکثر آنان را علمای اصولی تشکیل می دادند و روشن فکران معتقد به آنان که اصلاحات اجتماعی مذهبی را پی گیری می کردند، و روشن فکران تحصیل کرده در غرب، یا متأثر از آنان که الگوهای اجتماعی دموکراسی اروپایی را دنبال می کردند. وجه مشترک هر دو گروه، مخالفت با استبداد بود. همان طور که در قسمت نظریه گفته شد، مقابله بین ملت و دولت، زمینه عمومی مخاصمات در این نهضت را تشکیل می داد. در ذیل به تشریح وضعیت دولت و ملت و شیوه تقابلشان می پردازیم و نحوه ورود اقتدار سوم؛ یعنی دولت های خارجی به صحنه را نیز بررسی می کنیم.
1. دولت
در رأس گروه یا طبقه دولت، شاه قرار داشت. اقتدار او از نوع اقتدار جبری(4) بود. شاه یک صدراعظم و تعدادی وزیر داشت. هر یک از ایالت ها را یک حکمران و حدود سیصد ابواب جمعی او اداره می کرد.(5) از زمان محمدشاه به بعد مناصب دولتی به فروش گذاشته می شد و حکمرانان منصب خویش را از شاه می خریدند. برای تصاحب یک ایالت پرداخت هایی به صدراعظم و وزرا نیز صورت می گرفت. پس از استقرار حکمرانان در ایالت، این مردم بودند که از طریق پرداخت باج و خراج، پرداخت های آنان را جبران می کردند.(6)
به قول سید جمال در نامه ای که برای ملکه ویکتوریا می نویسد: هیچ قانونی شاه و درباریان را محدود نمی کرد و آنان هرگونه که می خواستند با رعایا رفتار می نمودند.(7) مردم برای دریافت هر نوع خدمتی از جانب حکومت مبلغی پرداخت می کردند. تنها سربازان بودند که حقوق می گرفتند. پرداخت به آنان نیز، کم بود و اغلب با تأخیر انجام می گرفت. آنان هم هر کجا دستشان می رسید، از مردم مبالغی دریافت می نمودند.(8)
میرزا رضای کرمانی، ناصرالدین شاه را در سال 1313 ه . ق (1275 ه . ش) به قتل رساند. میرزا رضای کرمانی به عنوان خدمت گزار، با پاسپورت شیخ ابوالقاسم، برادر شیخ احمد روحی (داماد صبح ازل جانشین علی محمد باب و رهبر گروهی از بابیان) از ترکیه وارد ایران شده بود.(9) با توجه به سابقه سوء قصد قبلی بابیان به جان ناصرالدین شاه، هر دو داماد صبح ازل (میرزا آقا خان کرمانی و شیخ احمد روحی) و خبیر الملک، از ترکیه به ایران آورده شده، در تبریز به قتل رسیدند.
در 18 خرداد 1313 ه . ق مظفرالدین شاه وارد پایتخت شد و با گرفتن یک وام از بانک شاهنشاهی که هزینه تاج گذاری او را تامین کرد، به تخت نشست و(10) حکومت به علت ولخرجی های ناصرالدین شاه و سوء مدیریت نخست وزیرش، امین السلطان، به ضعف مالی دچار بود. به عقیده آلگار این ضعف مالی ریشه اصلی نا آرامی ها در دوره مظفرالدین شاه بود.(11)
سیاست شاه و دولت، دریافت وام از دیگر کشورها برای برطرف کردن این ضعف بود. در مقابل این وام ها واگذاری در آمد گمرک های کشور و امتیازهایی نظیر جاده جلفا تبریز قزوین تهران،(12) کشور را بیش از پیش در اختیار بیگانگان قرار می داد.
در سال 1318 ه . ق (1279 ه . ش) حکومت روسیه مبلغ 22/5 میلیون روبل به حکومت ایران وام داد که بهره اش پنج درصد بود و می بایست درمدت 75 سال بازپرداخت شود. این وام صرف پرداخت مبلغ پانصد هزار پوند غرامت لغو قرارداد توتون و تنباکو به بانک شاهنشاهی شد و بقیه پول صرف سفر شاه و همراهانش به اروپا گردید.(13)
دومین وام به مبلغ ده میلیون روبل از روسیه، به تامین هزینه دومین سفر شاه و همراهانش در تابستان سال 1320 ه . ق (1281 ه . ش) به اروپا اختصاص یافت. بدین ترتیب نفوذ روسیه بر دولت رو به افزایش بود. دولت انگلستان هم به رقابت با روسیه در تلاش بود تا امتیازاتی بگیرد و از نظر نفوذ در دربار، از روسیه عقب نیفتد.
نهضت تنباکو نشان داد که پر قدرت ترین مخالف حکومت، روحانیان هستند؛ از این رو بعد از آن، دولت کوشید علما را در تصمیم گیری های سیاسی بیش از پیش مداخله دهد. روحانیان نیز، کاملا با درگیر شدن در امور سیاسی موافق بودند؛ گرچه از نظر آلگار «برتری که علما در اعتراض به قرارداد تنباکو به دست آوردند، به سرعت و در یک حرکت جدی برای تضعیف سلسله قاجار به کار گرفته نشد؛ بلکه به نظر می رسد حتی نوعی همکاری بین علما و دولت به وجود آمد».(14)
با توجه به بی ثباتی نظام سیاسی، مظفرالدین شاه مجبور شد در طول مدت هفت سال، پنج مرتبه نخست وزیران خویش را عوض کند. در اولین سال سلطنت مظفرالدین شاه در 1313 ه . ق (3 آذر 1275) عبدالحسین فرمانفرما به جای امین السلطان نخست وزیر شد.(15) این نخست وزیر سیاست های نخست وزیر قبلی را ادامه داد. جلسات هیأت دولت با حضور نمایندگان علما تشکیل می شد؛ گر چه حداکثر نظراتشان در مورد عزل و نصب حکمرانان ایالات و دیگر کارکنان به کار گرفته می شد.(16)
فرمانفرما بیش از یک سال دوام نیاورد. در اواخر سال 1276 (رجب 1314) امین الدوله به نخست وزیری منصوب شد.(17) او با مداخله علما در امور سیاسی مخالف بود و برای کوتاه کردن دست آنان از امور آموزشی، انجمن معارف را تشکیل داد. با تشویق او مدرسه ابتدایی رشدیه در تهران تاسیس شد. امین الدوله انتشار روزنامه ها را نیز تشویق کرد و در زمان او تعداد آن ها افزایش یافت. همچنین او برای اصلاح بودجه حکومت فراوان کوشید. در این مورد مقرری محدودی برای شاه و دیگر اعضای دربار تعیین کرد.(18) استخدام سه نفر بلژیکی در سال 1316 ه . ق (1277 ه . ش) که در رأس آنان نوز قرار داشت، از جمله کارهای او بود. امین الدوله، برای نوسازی گمرک های کشور، نوز را رئیس آن جا قرار داد. عوارض جدید گمرکی وضع شد. به علت فشارهای امین السلطان، نخست وزیر اسبق، بسیاری از درباریان و علما، او در 15 محرم 1316 ه . ق استعفا کرد و امین السلطان به جای او منصوب شد.(19)
سیاست خارجی امین السلطان در جهت منافع روس ها بود. در زمان او سه وام عمده از بانک روس ها گرفته شد و تسهیلات گمرگ که نوز آن را اداره می کرد، درخدمت منافع روس ها قرار گرفت. از طریق او، نوز به نفوذ زیادی دست یافت و به عنوان یکی از اعضای هیأت دولت درجلسات آن شرکت نمود؛ سپس به مقام وزارت گمرک ارتقای مرتبه یافت. به گفته کسروی، علما و تجار با نوز و عوارض جدید گمرگی مخالف بودند. این مخالفت دو علت داشت: یکی این که نمی توانستند وجود یک خارجی را در چنین مقام بالایی تحمل کنند، و دیگر این که تجار عوارض جدید را بر ضد منافع خویش می دانستند. شورش ها و اعتراضاتی به همین سبب در بوشهر، شیراز، یزد، اصفهان، و تهران به وقوع پیوست.(20)
بر اثر فشار علما، تجار و برخی از مقامات سیاسی، مظفرالدین شاه امین السلطان را معزول و به جای او در جمادی الثانی 1321 (شهریور ماه 1282 ه . ش)، عین الدوله را نخست وزیر قرار داد. با نصب عین الدوله، تغییری در سیاست های کلی کشور به وجود نیامد. او نیز یک مستبد بود. نفوذ نوز از طریق او بر جا ماند و رفتار تند و بد حکمرانان با مردم ادامه یافت.
بنابراین علی رغم تغییر نخست وزیران در زمان مظفرالدین شاه، تغییر عمده ای در سیاست ها به وجود نیامد. نظام سیاسی استبدادی باقی ماند و شاه ضعیف به خوش گذرانی خویش ادامه داد. کسی نمی توانست جلو بدرفتاری نخست وزیران وحکمرانان را بگیرد. علاوه بر آن، ساختار سیاسی هر روز بیش از روز قبل به قدرت های خارجی وابسته گردید. نفوذ روسیه زیاد شد و رهبران سیاسی خود را زیر دست مشاوران خارجی نظیر نوز و دیگر بلژیکی ها به حساب آوردند. در واقع همه درآمدها، وام ها، عوارض گمرکی و دیگر منابع، به وسیله شاه، نخست وزیر و دیگر رهبران سیاسی برای خوش گذرانی، نظیر مسافرت به اروپا صرف شد.(21) هر تلاشی برای نوسازی کشور، در جهت کارآتر کردن و افزایش نفوذ رأس ساختار سیاسی برای حکمرانی بهتر بر مردم بود.
2. مردم یا ملت
بعد از جنبش تنباکو مردم و علما به قدرت خویش در صحنه سیاست ملی پی بردند. علاوه بر آن روابط تجاری و فرهنگی بین کشورهای اروپایی و ایران، آن ها را از رابطه تازه ای بین دولت و ملت به نام دموکراسی آگاه کرده بود. مردم از وضعیت خویش ناراضی بودند و توقعات و درخواست هایشان از دولت رو به فزونی بود. کاتوزیان نظر خویش را در مورد شرایط روانی اجتماعی نهفته در زیر بنای انقلاب مشروطه چنین بیان می دارد:
رشد تجارت خارجی، تنها یکی از جنبه های تماس بیش تر ایران با کشورهای اروپایی بود. رقابت روس و انگلیس دولت ایران را تضعیف می کرد؛ بی آن که آن را مستقیما با حکومت استعماری جایگزین کند. بدین سان ناتوانی شاه و دیوان آشکار می شد و مردم ایران تحقیر می شدند؛ مردمی که نظام سیاسی حاکم را تنها دلیل اسارت کشور می دانستند. رقابت روس و انگلیس معیارهای زندگی و آموزش اروپایی را که تحصیل کردگان ایرانی آن ها را صرفا ثمره اشکال مختلف حکومت مشروطه می دانستند، به نمایش می گذاشت و به آن ها آموخت که در نظامی دیگر، مالکیت خصوصی می تواند امن و قدرتمند باشد، قدرت سیاسی تقسیم شود، مقام های دولتی از امنیت بیش تری برخوردار باشند و جان و مال مردم در برابر تصمیمات بی ضابطه بهتر محافظت شود. به نظر آن ها، این همه آن چیزی بود که برای ایرانی آزاد، قدرتمند ومرفه بدان نیاز بود.(22)
از نظر کاتوزیان در زمینه اجتماعی انقلاب مشروطه، مسایل سیاسی اجتماعی از درجه اهمیت بیش تری نسبت به مسایل اقتصادی برخوردار بودند.(23)
لمبتون زمینه فرهنگی انقلاب مشروطه را مفصل تر توضیح می دهد. به عقیده او اغلب نویسندگان و گویندگان، ایران را در آن زمان مملکت اسلام می خواندند و شاه را پادشاه اسلام می دانستند. جنبش اصلاحی آنان علیه بیگانگانی بود که به «مملکت اسلام» و «مسلمانان» دست اندازی کرده بودند، نه «ایران» و «ایرانیان».(24)
به طور کلی می توانیم بگوییم در زمینه اجتماعی انقلاب مشروطه، تضاد بین مردم به رهبری علما و ساخت سیاسی، اهمیت زیادی داشت. نظام سیاسی مستبد، کشور را در گرو وام هایی گذاشته بود که نه برای توسعه کشور، بلکه برای خوش گذرانی شاه و درباریانش صرف می شد. مردم خواهان عدالت و اصلاح نظام سیاسی بودند. آنان در همه جا به وسیله عوامل حکومتی سرکوب می شدند و هیچ گونه حق قانونی و سیاسی نداشتند. به دلیل سیاست های تازه دولت، موقعیت علما مورد تهدید واقع شده بود. تجار که دومین قشر محترم از مردم به حساب می آمدند، تحت فشار عوارض جدید و زیر سلطه رفتار خشن حکمرانان قرار داشتند. دیگر اقشار مردم نیز هر یک به نوعی سرکوب می شدند. درایالات (مثلا در فارس) حکمرانان زمین مالکان را بدون توجه به حقوق آنان تصاحب می کردند.(25) حدود هشتاد درصد از جمعیت کشور در مناطق روستایی زندگی می کردند و نسبت مالیات به درآمدشان، حدود سی تا چهل درصد بود.(26)
با رهبری مجتهدان عمده پایتخت و همراهی تجار، تلاش برای سرنگون کردن استبداد، ستم گری، سرکوب و تغییر ساخت سیاسی کشور آغاز شد.(27)
روشن فکران مذهبی و روشن فکران مدرن نیز، پشتیبان اصلاحات بودند. در میان روشن فکران غیرمذهبی چهره هایی وجود دارند که با بابیه و بهائیه در ارتباط هستند. برخی از آنان آشکارا با دین مبین اسلام مخالفت می کردند و برخی دیگر در جلوه های دینی ظاهر می شدند. برخی از سیاست مداران درون دولت نیز، با انقلابیان موافقت داشتند.(28) در بخش زیر به توصیف عمده ترین اقشار پیشرو مردم در این انقلاب می پردازیم.
12. علما
علما به عنوان نواب عام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دارای اقتدار اجتماعی و سیاسی بودند؛ به همین علت در نزد مردم محترم شمرده می شدند. ارتباط علما با دیگر گروه های مردمی، نزدیک بود. به طور کلی سازمان مذهبی، گسترده ترین سازمان موجود در کشور بود. آنان دادگاه های شرع، مکتب خانه ها، مدارس علوم دینی و ارایه قوانین مدنی و اجتماعی را به عهده داشتند. بازار گوش به فرمان ایشان بود و مشروعیت اعمال خود را از تأیید آنان به دست می آورد. بودجه سازمان مذهبی از طریق اوقاف و تا اندازه ای از طریق خمس و زکات تأمین می شد. نظام خمس و زکات، در واقع یک نوع نظام تأمین اجتماعی بود که علما اداره کننده آن بودند. جایگاه هر کس در سلسله مراتب قدرت این سازمان به وسیله سواد و اقبال مردم مشخص می شد. مرجع و یا مراجع تقلید در رأس این نظام بودند. هرگاه یک مرجع علی الاطلاق پیدا می شد، آثار وحدت در میان جامعه مسلمانان هویدا می گردید؛ به طوری که در نهضت تنباکو چنین شد و دست شرکت رژی که نزدیک بود کشور را مستعمره انگلستان کند، کوتاه گردید.
بعد از فوت میرزای بزرگ شیرازی، مرجع عمده و عامی برای اجتماع شیعیان جهان وجود نداشت. درنجف، مرکز تشیع آن زمان، ملا محمد کاظم خراسانی و میرزا حسین تهرانی و سید محمدکاظم یزدی، از برجسته ترین مجتهدان بودند،(29) و در تهران شیخ فضل الله نوری، سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبائی از مهم ترین آن ها به شمار می رفتند. بنابراین سازمان مذهبی از همان درجه از وحدت در رهبری که در جنبش تنباکو داشت، برخوردار نبود. علاوه برآن تاسیس مدارس ابتدایی جدید در تبریز و بعد از آن در تهران و دیگر شهرها، یکی از محدوده های متعلق به علما را تحدید کرده بود؛ گر چه سید محمد طباطبائی خود مدرسه «اسلام» را در پایتخت تأسیس نمود و یکی از روحانیان به نام شیخ هادی نجم آبادی، مدرسه رشدیه را بعد از عزل امین الدوله اداره می کرد.(30)
در زمان انقلاب مشروطه چند روزنامه فارسی به تعداد نشریات موجود (روزنامه های رسمی دولتی و روزنامه های خصوصی مانند «اختر» که در استانبول، «حکمت» که در مصر، و «قانون» که در لندن نشریافتند) اضافه شده بود. این روزنامه ها عبارت بودند از: «حبل المتین» از کلکته، «تربیت» از تهران، «ثریا» و «پرورش» از مصر و «الحدید» از تبریز. هنوز مساجد و مدارس، مهم ترین عوامل ارتباط جمعی جامعه بودند؛ اما انتشار این روزنامه ها کنترل علما را بر وسائل ارتباط جمعی نسبت به گذشته کم تر کرده بود؛(31) هر چند برخی از آنان را علما اداره می کردند و در آن ها مطلب می نوشتند.
لمبتون در این باره ادعا می کند:
طرح های مختلف محدود کردن حق بست نشینی، کم تر کردن قضاوت های شرعی، اعمال کنترل وقت و بی وقت بر درآمد اوقاف، کم کردن در آمد علما و گسترش نظام آموزشی دنیاگرایانه اعتراضات علما را که نگران از دست دادن قدرت بودند، برانگیخته بود.(32)
اما به هر صورت تلاش حکومت برای اعمال محدودیت هایی بر اقتدار علما، هیچ کدام موفق نبود. آنان برای اعمال قدرت دولت بر علما در رجب 1321 (مهرماه 1282) به دستور عین الدوله در تهران به بازداشت چهارده طلبه مبادرت ورزیدند؛ آن ها را با چوب زدند و به هم زنجیر کرده به اردبیل تبعید کردند. این امر موجب انزجار علما و مردم شد و با سخنرانی و یا با بستن بازار در برخی از شهرها مخالفت خود را نشان دادند.(33) یکی از حادترین مقابله های دولت با علما، به فلک بستن یک مجتهد در کرمان بر سر ماجرای اختلافات بین اقلیت های مذهبی بود. علما در تهران نسبت به این ماجرا اعتراض کردند و اعتراضاتشان به تغییر حاکم کرمان در رمضان 1323ه . ق (آبان 1284 ه . ش) منجر شد.(34)
22. بازاریان
در شرایط اقتصادی سیاسی آن زمان، بستن بازار وسیله سیاسی پرقدرتی تلقی می شد؛ از این رو پرقدرت ترین متحد علما، بازاریان بودند. تجارت، مهم ترین بخش اقتصاد ایران بود. کاتوزیان می گوید:
تردیدی نیست که افزایش حجم تجارت خارجی ایران، موجب تمرکز و ادغام بیش تر سرمایه تجاری شده بود.
به نظر او تجار بزرگ ایران در این زمان، از رشد تجارت خارجی سود بردند و بر قدرت سیاسی بالقوه خود افزودند.(35)
عوامل دیگری علاوه بر تمایلات مذهبی ملی وجود داشت که بازاریان را به مخالفت با دولت می کشاند؛ از جمله این که ماموران بلژیکی گمرک، نسبت به صادرات و وادرات ایرانیان حسن نظر نداشتند؛ بخصوص از تجار مسلمان عوارض بیش تری می گرفتند و با آن ها بدرفتار بودند؛ در حالی که نسبت به تجار مسیحی چنین رفتاری نداشتند.(36) به همین سبب در سال 1318 ه . ق وقتی که شاه سفر خویش به اروپا را تدارک می دید، تجار شورش هایی را در برخی از شهرهای ایران به پا کردند.(37)
اعتراضات بعد از آن که شاه از سفرش برگشت، ادامه یافت؛ اما نتیجه ای به بار نیاورد. همچنین در زمان افزایش قیمت شکر به علت جنگ بین روسیه و ژاپن، از سوی دولت رفتار تحقیرآمیز دیگری نسبت به تجار سرشناس انجام شد. نخست وزیر تصمیم گرفت تا با زور قیمت شکر را پایین آورد. به دستور او حکمران تهران یک تاجر محترم شکر و چند تن از دیگر تجار را فلک کرد.(38) این عمل موجب شورشی در شهر شد و به مهاجرت مردم و علما به حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام در دو روز بعد از حادثه انجامید که به مهاجرت صغرا مشهور است.
32. روشن فکران
روشن فکران دوره مشروطه در دو گروه مذهبی و غیرمذهبی قابل دسته بندی هستند. هر دو گروه به علت اهداف ضد استبدادی مشترک، عمدتا در سایه رهبری علما حرکت می کردند و پس از آن که مشروطه برقرار شد و مظفرالدین شاه فرمان آن را امضا کرد، کم کم اکثر آنان صف خود را از علما جدا کردند.
از نظر لمبتون، میرزا ملکم خان، مشیرالدوله و سید جمال الدین اسدآبادی یک جنبش نوگرایی را در ایران قرن نوزدهم شروع کردند. وی در این باره می گوید:
جنبشی دو جهته برعلیه فساد و نفوذ خارجی [بود [و در عین حال به یک جنبش ملی و اسلامی تبدیل شد.(39)
میرزا ملکم خان ارمنی، وزیر ناصرالدین شاه و حدود هفده سال نماینده ایران در دربار سنت جیمز بود. او در مقاله ای تحت عنوان «کتابچه غیبی» که به ناصرالدین شاه تقدیم کرد، به حمایت از قانون پرداخت. او اولین روزنامه به نام «قانون» را نیز منتشر نمود. در همین دوره و بعد از آن در دوره مظفر الدین شاه، مستشار الدوله، نویسنده کتاب «یک کلمه» که حقوق انسان ها را در اروپا با قرآن و سنت مقایسه می کرد، تنها راه نجات ایران از تجاوزهای بیگانگان و بی اعتباری دربار را وضع قوانین عادلانه متناسب با اصول اسلامی، تساوی همگان در مقابل قانون، آزادی افکار و نوگرایی عنوان می کرد.(40)
به طوری که لمبتون اشاره می کند، مخاطبان میرزا ملکم خان بیش تر کارکنان دولت و روشن فکران بودند؛ اما سید جمال الدین اسدآبادی با مردم و برخی مواقع با علما سخن می گفت؛ ولی او در آخرین نامه ای که از زندان باب علی در استانبول برای هم فکرانش نوشته است، از این که تمام کوشش خویش را صرف روشن گری مردم نکرده، اعلام تأسف نموده است.(41)
در دسته بندی روشن فکران به مذهبی و غیرمذهبی می توان گفت که سید جمال، از جمله نمونه های روشن فکران مذهبی، و میرزا ملکم خان، از زمزه روشن فکران غیرمذهبی به حساب می آیند.
در میان روشن فکران غیرمذهبی، چهره های وابسته به فرقه های بابیه، ازلیه و بهائیه نیز مشاهده می شوند. کسانی از روشن فکران فعال در نهضت مشروطه که وابسته به این فرقه ها و عمدتا بابی ذکر شده اند، عبارتند از: میرزا آقا خان کرمانی، سید احمد روحی، ابراهیم حکیمی، سید جمال واعظ، ملک المتکلمین و علی محمد و یحیی دولت آبادی. این گروه از روشن فکران در زمان مشروطه نه این که به تبلیغ بابیت بپردازند، بلکه افکار مخالف با دین و علما داشتند و در جهت دموکراسی لیبرال فعالیت می کردند. آنان در این راه از پشتیبانی دولت های بیگانه برخوردار بودند و از این وابستگی هم ابایی نداشتند. عباس افندی، رهبر بهائیه، در همین دوره مفتخر بود که لقب «سِر» از دولت انگلستان دریافت دارد.
کسانی مانند میرزاملکم خان ارمنی، از ابتدا آشکارا تعهدی به دیانت اسلام نداشتند و به فکر غربی کردن کشور بودند. او کوشید «جامع آدمیت» را تاسیس کند. اهداف وی از تشکیل این جامعه به طوری که برای ویلفرد سکاون بلانت (42) نویسنده کتاب «تاریخ محرمانه اشغال مصر توسط انگلستان» گفته و لمبتون نقل کرده به شرح زیر می باشد:
من به اروپا رفته و نظام های دینی، اجتماعی و سیاسی آنان را مطالعه کردم. من روحیه فرقه های مختلف مسیحیت و سازمان جوامع مخفی و فراماسونری را آموختم و به برنامه ای رسیدم که باید عقل سیاسی اروپا را با عقل دینی آسیایی با هم به کار گیرد. من می دانستم که بی فایده است ایران را به الگوی اروپایی تغییر شکل دهیم و تصمیم گرفتم محتوای اصلاحات خود را به لباسی بپوشانم که مردم من بتوانند آن را بفهمند؛ آن لباس مذهب بود.(43)
ملکم خان فراموش خانه را که لژهای فراماسونری در ایران بود، تأسیس کرد.(44) تأسیس اولین فراموش خانه به میرزا ملکم خان نسبت داده می شود، و گفته می شود که بیش ترین اعضای اصلی آن، دانشجویان سابق دارالفنون (تاسیس ربیع الاول سال 1268، دسامبر و ژانویة 1851 1852) بودند؛ اولین مدرسه ای که در آن علوم جدید تدریس می شد. رئیس اولین فراموش خانه که فراماسونری انگلستان و فرانسه وی را به رسمیت شناختند، یعقوب خان، پدر میرزا ملکم خان بود.(45) این انجمن درتاریخ 12 ربیع الثانی 1278 مطابق با 19 اکتبر 1861 توسط ناصرالدین شاه بسته اعلام شد و یعقوب خان به استانبول تبعید شد؛ اما میرزا ملکم خان فعالیت های خویش را در ایران ادامه داد و ادعا [نمود] که دین جدیدی که همان مذهب آدمیت باشد را ایجاد کرده و پیروان زیادی به دست آورده است».(46)
جدای از فراموش خانه، لمبتون اعلام می دارد که انجمن های نیمه مخفی تحت عنوان انجمن های ملی در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه در ایران شکل گرفت؛ اما مطمئن نیست این حرکت مربوط به فعالیت های میرزا ملکم خان مربوط باشد. «گر چه اعضای حداقل تعداد کمی از آن ها از تخصص های مختلف برخوردار بودند؛ اما به نظررسد عمدتا اعضای آن ها از میان علمای با درجه متوسط بوده باشند».(47) این انجمن ها در جهت «شکل دادن به منافع» مردم ناراضی در انقلاب مشروطه فعال بودند.(48)
روشن فکران عمدتا از طریق این انجمن ها و نیز روزنامه ها در این نهضت فعال بودند. نوشتن اعلامیه نیز، راه دیگری بود که روشن فکران و همچنین علما برای اعلام دیدگاه های خویش به مردم، از آن استفاده می کردند.
3. تعامل نیروها
در این قسمت به بررسی نحوه تعامل سه نیروی اصلی در صحنه سیاسی کشور؛ یعنی دولت، ملت و نیروهای خارجی در جریان انقلاب مشروطه و بعد از آن می پردازیم.
در انقلاب مشروطه تلاش نیروهای انقلابی یا ملت، تغییر ساختار دولت و تبدیل استبداد به نوعی حکومت عادلانه بود. طبق آن چه بیان شد، تا آن زمان غیر از حفظ امنیت که به عهده دولت بود، تمشیت امور مردم، عمدتا به دست روحانیان و مجتهدان و با توجه به احکام اسلامی صورت می پذیرفت. این شیوه از دوره سربداران و تألیف کتاب «لمعه» شهید ثانی در بین شیعیان آغاز شد و در گذر زمان تا حدی تکامل یافت. حکومت سلسله صفویه به مدیریت روحانیان شکل رسمی و فرا گیر بخشید. نقش روحانیان در اداره اجتماعات مردم بر همین منوال تا دوران سلطنت قاجار ادامه یافت. بر این اساس مردم در روابط اقتصادی و اجتماعی خود طبق فتاوای مجتهدان یا مراجع تقلید عمل می کردند.
با پیش افتادن روحانیان، همراهی روشن فکران و پیروی مردم، سرانجام مظفرالدین شاه مجبور شد فرمان مشروطه را امضا کند. از همین نقطه تفاوت میان دو اندیشة مشروعه خواهی و مشروطه خواهی که در جریان انقلاب مخفی مانده بود، آشکار شد. مظفرالدین شاه در ابتدا فرمانی را امضا کرد که در آن درخواست مردم برای تشکیل مجلس شورای ملی را اجابت نموده بود، و در فرمان دوم که دو روز بعد به امضا رساند، نام مجلس را به شورای اسلامی تغییر داد و آن را برای اعمال قوانین شرع مقدس خواند.(49)
از نظر مرامی (ایدئولوژیک) تا آن زمان نظریه ای خاص در مورد نوع حکومت عدل اسلامی استخراج و تدوین نشده بود؛ به همین دلیل در جریان استقرار ساختار حکومت مشروطه، روش دموکراسی غربی با فعالیت روشن فکرانی که شیوه حکومت های اروپایی را پسندیده بودند و طرحی آماده بود، جایگزین ایده تأسیس عدالت خانه گشت. اصولی از متمم قانون اساسی که با فشار شیخ فضل الله نوری، رهبر مشروعه خواهان، تدوین و تصویب شد، تا حدی تلاش نمود تا اسلامی بودن این قانون و نظام را تضمین کند. بعد از آن هم مجتهدانی در جهت سازگار نشان دادن قانون اساسی مشروطه با احکام اسلامی (به عنوان الگوی در حد مقدور در آن زمان خاص) به بحث و تدوین مقالات و نوشته هایی دست یازیدند که کتاب «حکومت اسلامی» مرحوم نائینی بارزترین آنان است.(50)
در جریان حوادث مقاومت مشروعه خواهان با توجه به این که با نظریه و برنامه ای همراه نبود، ارتجاع و کارشکنی در نظم انقلاب تلقی شد و به شکست آنان در مقابل مشروطه خواهان انجامید. دولت که به علت کشمکش دائمی با روحانیان بخصوص بعد از دوران صفویه و بحران مشروعیتی که داشت، مستعدترین قسمت از جامعه برای تغییر ماهیت خویش بود هویت اسلامی را کنار گذاشت و به سمت غربی شدن پیش رفت. اگر تا کنون دولت، دولت اسلام و پادشاه، پادشاه اسلام بود؛ از این پس دولت، دولت مشروطه سلطنتی و شاه، هماهنگ کننده سه قوه به حساب آمد.
پس از درگذشت مظفرالدین شاه، محمد علی شاه به تخت نشست. او در مقابل مشروطه خواهان ایستاد و به هوس برقراری مجدد استبداد، مجلس را به توپ بست. به این ترتیب عمر مجلس اول که کار اساسی و مهم آن تدوین متمم قانون اساسی بود، به پایان رسید. با بسته شدن مجلس، ملت به کناری زده شد و دولت مستبد زمام امور را در دست گرفت و برای مدتی کوتاه استبداد صغیر برقرار شد؛ اما علی رغم این که دولت روسیه از او پشتیبانی می کرد، نتوانست در مقابل خیل عظیم انقلاب ایستادگی کند. تکیه گاه محمد علی شاه نیروی قزاق بود و حمایت روس.
در اول ماه رجب سال 1327 ملت مجددا با نیروهای نظامی آمده از تبریز، گیلان و اصفهان، تهران را فتح کرد و مدیریت جریان انقلاب را پی گیری نمود. در این زمان ترکیب ملت به صحنه آمده، غیر از زمان اول انقلاب بود. این نیروها به علت پشتیبانی های انگلستان از آنان، بیش از آن که از مدیریت روحانیان برخوردار باشند، به تجدد می اندیشیدند یا از انگلیس حرف شنوی داشتند. به این ترتیب احمد شاه جوان، جانشین محمد علی شاه شد. او در سن دوازده سالگی شاه شد و پس از رسیدن به سن بلوغ تاج گذاری کرد.
دولت انگلستان از زمان امضای فرمان مشروطیت که با پادرمیانی سفارت او در ایران عملی شد، ضمن حفظ اقتدار خویش در دربار، خود را با مشروطه خواهان نیز همراه کرده بود و اصلاحات مورد درخواست مردم را به سمت و سوی استقرار نوعی حکومت لیبرال دموکراسی هدایت می نمود. پس از فتح تهران آنان توانستند با استفاده از جو هرج و مرج و خشم آلود زمان، یکی از جریان های مزاحم خود، یعنی مشروعه خواهان را از میدان به در کنند و زهر چشم محکمی هم از جناح اصول گرای مشروطه خواهان بگیرند.
همراهی نکردن شیخ فضل الله نوری با مخالفان محمدعلی شاه در دوران استبداد صغیر، دستاویزی شد تا او را به طرفداری از استبداد و همراهی با روس متهم کنند. دستگیری شیخ فصل الله نوری و اعدام او، در همین هنگامه و در 13 رجب سال 1327 اتفاق افتاد. این کار زیر نظر مجلس عالی انقلاب که افرادی هم چون سردار اسعد بختیاری، یکی از سهام داران شرکت نفت در قرار داد 1901 دارسی، یپرم خان ارمنی، تقی زاده و دیگرانی که هویت انقلابی آنان زیر سوءال است، انجام شد و در دادگاهی به دادستانی فردی که او را وابسته به فراماسونری می دانند و اعضایی مانند خواهرزاده تقی زاده به امضا رسید.(51)
پس از فتح تهران در همان ماه رجب، دو حزب در ایران تأسیس شد؛ به نام های «دموکرات عامیون» و «اجتماعیون اعتدالیون». حزب دموکرات عامیون از اصلاح طلبان افراطی تشکیل یافته بود که سید حسن تقی زاده، حسینقلی خان نواب، سلیمان میرزا، وحید الملک و سید محمد رضا مساوات در رأس آن بودند، و حزب اجتماعیون اعتدالیون اصلاحات را تدریجی می خواست و روءسای آن، میرزا محمد صادق طباطبائی، میرزا علی اکبر خان دهخدا، حاج میرزا علی محمد دولت آبادی، حاج آقا شیرازی و قوام الدوله شکرالله خان بودند. آیت الله طباطبائی و بهبهانی، از هواداران این حزب بودند.(52) حزب دموکرات به قول ملک الشعرای بهار از روزنامه ها و نویسندگان خوش قلمی برخوردار بود و به جدایی دین از سیاست اعتقاد داشت. تأسیس این دو حزب با توجه به ایدئولوژی حاکم بر آنان نشان می دهد که مدار جریان های سیاسی، به نفع دموکراسی لیبرال پیش می رفت. در همین سال انتخابات صورت گرفت و حزب اعتدالیون اکثریت مجلس را به دست آورد.(53) پس از آغاز به کار مجلس دوم، تشویش اذهان عمومی با تهمت زدن ها و جوسازی های روزنامه های این دو حزب آغاز شد. سر خوردگی نهایی مردم از اصلاحات بعد از انقلاب مشروطه، عمدتا در نتیجه درگیری های همین دو حزب بود که اکثریت کرسی های مجلس دوم را در اختیار داشتند. تهمت زدن ها، کشمکش ها و اختلافات این دو حزب، به جو آشفته ای منجر شد که ترور آیت الله بهبهانی آن را داغ تر نمود. ترورهای بعدی؛ یعنی کشته شدن علی محمد خان تربیت و سید عبدالرزاق وابسته به حزب دموکرات فضا را آشفته تر کرد. به این ترتیب بود که انسجام نیروهای انقلابی از میان رفت و هرکس به گوشه ای خزید و زمینه برای حضور بیگانگان و میدان داری روشن فکران وابسته یا دل در گرو غرب، آماده تر شد.
در اواخر سال 1329 عمر مجلس دوم به پایان رسید و تا سه سال و اندی ناصرالملک، رئیس الوزرای وقت و نایب السلطنه احمد شاه، انتخابات مجلس سوم را به تأخیر انداخت.(54) به عبارت دیگر، نوعی استبداد جدید به دست دولت بروز کرد. در دوره استبداد صغیر محمد علی شاهی، سفارت خانه های خارجی، یعنی روس و انگلیس مواضع خویش را در اقصا نقاط ایران مستحکم کردند. آنان طبق قرار داد 1907 ایران را به دو منطقه نفوذ شمالی و جنوبی بین خود تقسیم کرده بودند. پس از ایجاد استبداد دوم در دورانی که احمد شاه هنوز زمام امور را به دست نگرفته بود، آنان یکّه تاز میدان سیاست ایران شدند. از این زمان به بعد، کشور کاملا در دست سفارت خانه های خارجی بود و احزاب نیز، به نوعی خود را با نیرو های خارجی توجیه کردند.(55)
از زمان امضای فرمان مشروطیت تا این دوران، روحانیان که گفتیم توده مردم به سرپرستی ایشان در صحنه های انقلاب حاضر شده بودند به تدریج از صحنه فعال سیاسی کشور کنار کشیده یا کنار گذاشته شدند. در مقابله مشروعه خواهان و مشروطه خواهان، بخشی از روحانیان که خواهان اجرای دقیق اسلام بودند، از صحنه خارج شدند. این حذف با اعدام شیخ فضل الله نوری چهره ای خشن به خود گرفت. بخش دوم از روحانیان که با مشروطه خواهان همراهی می کردند، در جریان استبداد صغیر و عمدتا بعد از آن و در جریان منازعات مجلس دوم کنار رفتند. انگ ارتجاع و استبداد نشانه هایی بود که در روزنامه های آن زمان به کار می رفت و جو اجتماعی را از دست آنان می گرفت. با کنار رفتن روحانیان که طبق سنت اجتماعی زمان رهبری توده های مردم را به عهده داشتند، توده مردم نیز از صحنه کنار رفتند.
حوادث انقلاب مشروطه و تحولات بعد از آن بخصوص تجربه دوران استبداد صغیر و استبداد دولتی بعد از مجلس دوم نشان می دهد که قدرت اصلی در صحنه سیاست ایران، در دست مردم است و شاه با نیروی نظامی خویش نمی تواند در مقابل مردم یک پارچه ایستادگی کند؛ اما این مردم به دنبال عدالتی بودند که در مخیله اسلامی شان حضور داشت. وقتی پس از استبداد صغیر و جریان های مجلس دوم، روحانیان از صحنه خارج یا کنار گذاشته شدند، ارتباط آنان با دولت و حکومت قطع شد و کار یک سره به دست روشن فکران غرب باوری افتاد که با دولت و سفارت خانه ها در تماس بودند. به این ترتیب آنان به جای آب، سرابی را در مقابل خویش مشاهده کردند. مشاهده این سراب آنان را از دولت، بیگانه کرد و به طور کلی از صحنه سیاست خارج شدند. آن چه باقی ماند، عوامل بی ریشه ای بودند که هویت یا منافع خویش را در هم سان سازی خود با فرهنگ و قدرت بیگانگان می دیدند.
مجلس سوم، هم زمان با جنگ جهانی اول و یک سال پس از تاج گذاری احمد شاه افتتاح شد. در این مجلس حزب اصلاح طلب تندرو دموکرات اکثریت را به دست آورد. عمده جناح بندی ها در این مجلس، به طرفداران متحدین یا متفقین اختصاص داشت.(56) دیگر منافع ملی و پشتیبانی ملت، محل منازعه و تکیه گاه اصلی احزاب و سیاسی ها نبود. آنان خود را با منافع و قدرت بیگانگان هماهنگ کرده بودند. ملک الشعرای بهار می گوید:
پیش از طلوع جنگ بین الملل (رمضان 1332 قمری) کار احزاب، خاصه حزب دموکرات زار شده بود؛ زیرا دولت انگلیس و روس هر دو بر ضد آلمان متحد شدند، و در ایران با عداوتی که میان روس های تزاری و دموکرات ها بود، هر دو دولت شرکت کردند و از این جا توجه دموکرات ها که همه امیدشان در مقابل مخاطرات روسیه به انگلستان بود، از دولت مزبور منحرف گردیده [و [به سوی متحدین اروپای مرکزی معطوف گشت.(57)
جملات فوق وابستگی حداقل فکری احزاب به جریان های خارجی را به خوبی روشن می کند. اشغال کشور به وسیله متفقین کار را یکسره کرد. نیروهای متفقین و متحدین هر دو در ایران حضور داشتند و به رقابت با یک دیگر مشغول بودند. نیروهای ملی در صحنه که رهبری واحدی آنان را به طور کامل اداره نمی کرد، بین سه دولت روس و انگلیس و آلمان در نوسان بودند. گروه هایی نظیر دشتستانی ها و جنگلی ها با کمک عوامل آلمانی علیه متفقین، یعنی روس و انگلیس مبارزه می کردند. بختیاری ها به عنوان سربازان انگلیس، حافظ منافع او بودند و گروه قزاق ها در دست روس ها بود؛ اما در مجموع سفارت انگلیس، که مدام حادثه سازی می کرد، نیروهای روس و ملی گرا را به انفعال کشانده بود. آلمان با شکست در جنگ اول جهانی از صحنه خارج شد و بعد از آن نهضت های ملی که با کمک او مشغول مبارزه بودند، یکی پس از دیگری به تدریج با شکست مواجه شدند. با انجام انقلاب بلشویکی در روسیه، فعالیت سفارت روس در ایران تقریبا متوقف شد و به این ترتیب امکان یکّه تازی برای سفارت بریتانیا فراهم تر گردید.
دو سال بعد از انقلاب بلشویکی در روسیه، دولت انگلستان قرارداد محرمانه ای را به امضای وثوق الدوله، نخست وزیر وقت، رساند که به قرارداد 1919 مشهور است. این قرارداد اداره امور مالی و نظامی ایران را به طور کلی در اختیار مستشاران انگلیسی قرار می داد. مجلس با تصویب این قرارداد مخالفت کرد. فشار انگلیسی ها بر احمدشاه نیز، برای تصویب قرارداد موءثر نیفتاد و او تصویب قرارداد را به عهده دولت و مجلس گذاشت. بر اساس مخالفت های صورت گرفته، کابینه وثوق الدوله سقوط کرد و مشیرالدوله، نخست وزیر بعدی، هم موفق نشد قرارداد را به تصویب مجلس برساند.
شرایط اجتماعی کشور بسیار بد بود و هرج و مرج همه جا را فرا گرفته بود. تبلیغ آزادی، بدون مدیریت و نظارت قانونی، وجود دولتی بسیار ضعیف و ناکارآمد، از کار افتادن مدیریت اجتماعی و سیاسی روحانیان و رقابت سفارت خانه های خارجی، این بی سامانی را موجب شده بود. به این ترتیب روشن فکران دینی و نیروهای ملی به فکر انتظام امور افتادند. زمزمه انجام کودتایی در کشور از جانب نیروهای ملت در جریان بود. سید حسن مدرس و دیگران در تدارک آن بودند تا به همه هرج و مرج ها پایان دهند و اقتدار ملی دولت مشروطه را در کل کشور فرا گیر سازند؛ اما دشمنی قوی و مسلط بر اوضاع نیز، در صحنه حاضر بود.
شکست قرار داد 1919 که در دولت وثوق الدوله به تصویب رسیده بود، به علت مخالفت های شاه و ملت، بریتانیا را بر آن داشت تا برای گرفتن کل اقتدار ملی در دست خود پیش دستی کرده، به یک کودتا مبادرت ورزد. در چنین شرایطی دولت بریتانیا به کمک سید ضیاء الدین طباطبائی، سردبیر روزنامه «رعد» و رضاخان میرپنج، از افسران قزاق، کودتای سوم اسفند 1299 را به راه انداخت و به این ترتیب نیروی اداره کننده کشور به دست جریان وابسته به سفارت بریتانیا در ایران افتاد.
د) نتیجه گیری
با توجه به حوادث فوق می توان چنین نتیجه گرفت که نهضت مشروطه ایران علی رغم اهداف اولیه اش (مبارزه با استبداد و تأسیس عدالت خانه) به نوع جدیدی از استبداد منجر شد. اقتدار ملت که در ابتدای این نهضت در دست روحانیان بود، به تدریج به دست مجلس و دولتی افتاد که به تدریج به سوی ایدئولوژی لیبرال دموکراسی رفت؛ اما این ظاهر قضیه بود. به علت ضعف احمد شاه، در واقع مدیریت اجتماعی در دست گروه هایی قرار گرفت که قدرت اثر گذاری بر دولت و مجلس را داشتند. این ذی نفوذان، در واقع دولت های روس و انگلیس بودند؛ اما با برپایی انقلاب بلشویکی در روسیه، دولت انگلستان در این صحنه بی رقیب بود. روشن فکران غیردینی که در میان آنان وابستگان به فرقه های فراماسونری و بابیت و بهائیت مشاهده می شدند، در این انتقال قدرت نقش کاتالیزور یا واسطه را داشتند. به عبارت دیگر، نیروهای استعمارگر از طریق روشن فکران وابسته با حاکم کردن اندیشه لیبرال دموکراسی بر دولت و مجلس، به تدریج اقتدار کشور را به دست خویش گرفتند.
به علت بازی های سیاسی بعد از انقلاب مشروطه که به خسته شدن مردم و خروج روحانیان و مردم از صحنه منجر شد، دولت و به تبع آن کشور از طریق روشن فکران غیردینی به دست بیگانگان افتاد. روسیه به علت انقلاب بلشویکی مداخلات خویش را کم کرد. به این ترتیب انگلستان یکّه تاز میدان سیاست داخلی ایران شد. با در دست گرفتن دولت ضعیف شده، آنان می توانستند مقاصد استعماری خود را به راحتی پیاده کنند؛ اما کار به همین جا تمام نشد. آنان در عمل متوجه شدند که برای اجرای کامل مقاصد خود، لازم است مدیر گوش به فرمانی را در ایران بکارند.
خاندان قاجار با همه معایب خود، در وطن فروشی کاهل بود. ارتباط آنان با ارزش های ملی، از جمله دین و دیانت و پیروی از مراجع تقلید که رهبری مردم و نظام اجتماعی آن زمان را در اختیار داشتند، به طور کامل قطع نشده بود. احمد شاه هنوز به آرمان های مشروطه خواهی وفادار بود. در اندیشه او جنبه های لیبرال دموکراسی بر مردم سالاری دینی که در زمان او دیگر کاملا رنگ باخته بود، چربید؛ اما او مهره کاملا وابسته ای نبود که انگلیسی ها بتوانند با اطمینان کامل منافع خویش را به دستش بسپارند.
آشفتگی اوضاع به هیچ یک از نیروهایی که در ایران منافعی برای خود قایل بودند، اجازه بهره برداری از این منافع را نمی داد. شاه از امور اجرایی کشور کنار کشیده بود. دولت وابسته عمدتا به دنبال منافع بریتانیا در ایران بود. مجلس در عین حال ساز خود را می زد. شوروی در این میان نمی خواست جای پای گذشته خویش در ایران را از دست بدهد. در گوشه و کنار کشور نهضت ها و شورش هایی در جریان بود. احتمال نفوذ کمونیزم در ایران می رفت. به این ترتیب لازم بود اوضاع سر و سامانی بگیرد.
در این میان انگلیسی ها پیش دستی کردند. آنان رضاخان میرپنج و سید ضیاء الدین طباطبائی را برگزیدند. رضاخان که در قزوین به سر می برد، با سپاه اندکی (دو هزار نفر) به سوی تهران راه افتاد و به تهران که رسید، پایتخت را اشغال نمود، نخست وزیر را عزل کرد و سید ضیا را به نخست وزیری منصوب نمود.
پس از سه ماه خودِ رضاخانِ سردار سپه به سمت نخست وزیری منصوب شد. در این دوره احمد شاه مانع آن بود که کشور کاملاً در اختیار غرب قرار گیرد. چهار سال زمینه سازی برای برکناری احمد شاه صورت گرفت. رضاخان ابتدا راه حل تأسیس جمهوری را تجربه نمود تا از رسوبات انگاره های ملی و دینی قانون اساسی مشروطه و آن نهضت رها شود. مقابله سیاست مدارانی هم چون مدرس این ترفند را با شکست مواجه کرد؛ اما انگلیسی ها مهره مورد نظر خویش را یافته بودند. رضاخان مردی بود که با اقتدار نظامی می توانست کشور را زیر سلطه خویش قرار دهد و چندان وابستگی به دین و دیانت و فرهنگ اصیل ملی هم نداشت که نتواند دستورات بیگانگان را به خوبی اجرا کند. اگر او رئیس جمهور می شد، قوانین دست و پاگیری بر سر راه نداشت تا کشور را کاملا به بیگانگان تسلیم کند؛ اما وقتی این طرح با شکست مواجه شد، پادشاهی او و انقراض سلسله قاجار در برنامه قرار گرفت.
رضاخان که کاملاً بر اوضاع مسلط شده بود، احمد شاه را عزل نمود و خود سلسله جدید را بنیاد نهاد. یکی از نتایج جریان های بعد از انقلاب مشروطه بخصوص پس از غلبه مشروطه خواهان بر مشروعه خواهان حاکمیت اندیشه کافی نبودن دین برای اداره جامعه و تسلط منطق ایجاد تحول اجتماعی بر اساس الگوهای غربی و عمدتا اقتباس از غرب بود. دولت منتخب مجلس، ملی و نماینده مردم تلقی می شد و به این ترتیب رهبری روحانیان به عنوان تنها نهاد مردمی برای رهبری مردم که از قبل وجود داشت، زیر سوءال رفت. رضاخان با استفاده از این جو به تضعیف نهاد مذهب پرداخت و از حیطه اقتدار روحانیان کم کرده، به پهنه اقتدار دولت افزود. او در ساخت سیاسی، دولت مقتدری بنا کرد تا امیال بیگانگان را به راحتی اعمال کند. از نظر اقتصادی بنیان های اقتصاد سرمایه داری وابسته را ریخت که تا به امروز حتی پس از انقلاب اسلامی، هنوز با آن دست به گریبانیم. همچنین کوشید برای اسلام زدایی کامل، فرهنگ عمومی کشور را هم به سوی فرهنگ غرب ببرد، و برای تشفی انگیزه های ملی گرایی، آن را به سنت های قبل از ورود اسلام به ایران سوق دهد.
بنابراین همان طور که ملاحظه شد انقلاب مشروطه نهضتی مبتنی بر ارزش های ملی و در جهت حفاظت از کیان اسلامی کشور تحت اقتدار ملت به رهبری روحانیان آغاز شد و در صدد محو سلطه حکام جبار و مستبد به مقابله با اقتدار دولت پرداخت؛ اما این انقلاب مردمی با اعمال قدرت بیگانگان و با وجود روشن فکران غیر دینی به سمت دیگری رفت و نهایتا به نوعی استبداد روشن فکری منجر شد که رضاخان میرپنج مجری آن بود. در این تحول گذر از ارزش های ملی و کشیده شدن به سوی ارزش های غربی روشن فکرانی که از غرب الهام گرفته بودند (نظیر ملکم خان) یا آنان که از طریق دارالفنون به غرب باوری رسیده بودند و یا آنان که در ارتباط با فراماسونری و فرقه های گسسته از توده های شیعه مذهب (نظیر بابیه و بهائیه) کیان دینی کشور را رها نموده و جهان وطنی اختیار نموده بودند، به عنوان عامل انتقال نقش به سزایی داشتند. این دسته از روشن فکران موجب شدند تا بیگانگان از طریق آنان بر دولت مسلط شوند.
کنار کشیدن اغلب روحانیان و روشن فکران دینی و واگذاشتن میدان در اختیار وابستگان نیز، اشتباه دیگری بود که این کار را تسریع کرد. تسلط بیگانگان بر دولت، فکر اصلاح ساختارهای نظام موجود کشور در جهت منافع بیگانگان را ایجاد کرد. برای این کار مدیری لایق، اما خود فروخته لازم بود. رضاخان میرپنج این نیاز را برآورد.
کتاب نامه
منابع فارسی
1. آدمیت، فریدون، اندیشه های میرزا آقاخان کرمانی، تهران، پیام، 1357ش.
2. کرمانی، آقاخان، سه مکتوب.
3. امین الدوله، میرزا علی خان، خاطرات سیاسی، تألیف حافظ فرمانفرمایان، تهران، امیرکبیر، 1354ش.
4. انصاری، مهدی، شیخ فضل الله نوری و مشروطیت (رویاروئی دو اندیشه)، تهران، امیرکبیر، 1369ش.
5. بهار، ملک الشعرا، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، انقراض قاجاریه، تهران، امیرکبیر، 1379ش.
6. تیموری، ابراهیم، عصر بی خبری یا تاریخ امتیازات در ایران، چ4، تهران، اقبال، 1363ش.
7. زاهد زاهدانی، سید سعید، بهائیت در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381ش.
8. ، جنبشهای اجتماعی معاصر ایران، تهران، سروش و کتاب طه، 1381ش.
9. سعیدی سیرجانی، وقایع اتفاقیه، تهران، پیکان، 1376ش.
10. کاتوزیان، محمدعلی، اقتصاد سیاسی ایران، تهران، پاپیروس، 1366ش.
11. کرمانی، ناظم الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، چ4، تهران، امیرکبیر، 1362ش.
12. کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، تهران، امیرکبیر، 1357ش.
13. محیط طباطبائی، سید محمد، نقش سید جمال الدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین، تهران، دفتر تبلیغات اسلامی، 1350ش.
14. مددپور، محمد، سیر تفکر معاصر، تجدد و دین زدایی در اندیشه های میرزا آقاخان کرمانی، (کتاب پنجم)، تهران، تربیت، 1373ش.
15. نجفی، موسی، تعامل دیانت و سیاست در ایران، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1378ش.
منابع انگلیسی
1. سید سعید زاهد زاهدانی، جنبش های اجتماعی معاصر ایران، 3543.
2. همان، ص 9194.
3. همان، ص 233 - 238 و
Exploring the Patern of Islamic Social Movements, seyed saaid, Zahed Zahedani,..., P.298.
4. Coercive authority.
5. سید محمد محیط طباطبائی، نقش سید جمال الدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین، ص 222 241.
6. همان.
7. همان، ص 216 241.
8. همان، ص 222 241.
9. ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ص14.
10. میرزا علی خان امین الدوله، خاطرات سیاسی، ص 222.
11. Hamid, Algar, Religion and state in Iran 1785_1906, The Role of the Ulama In the Qajar Peried, P. 222.
12. ابراهیم تیموری، عصر بی خبری یا تاریخ امتیازات در ایران، ص 386.
13. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص 24 25.
14. Hamid Algar, Religion and state in Iran, P. 221.
15. میرزا علی خان امین الدوله، خاطرات سیاسی، ص 228.
16. همان.
17. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص 124.
18. ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ص 124126.
19. میرزا علی خان امین الدوله، خاطرات سیاسی، ص 273.
20. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص 29.
21. سید سعید زاهد زاهدانی، جنبشهای اجتماعی معاصر ایران، ص 130.
22. محمد علی کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ص84.
23. همان.
24. Lambton, Qujar Persia, P. 301.
25. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص 52.
26. Homayoon Katouzian, The poitical Economy of Modern Iran, Despotism and PseudoModernism, 1925 _ 1979, P. 33.
27. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص 48 و 49.
28. همان، ص 30.
29. همان، ص 31 و 32.
30. همان.
31. سید سعید زاهد، جنبش های اجتماعی معاصر ایران، ص 133.
32. Ann Lambton, Qujar, Persia, P. 293.
33. ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ سیاسی ایران، ج4، ص 133 138.
34. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص 53 و 54.
35. محمدعلی کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ص 82 و 83.
36. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص 29.
37. همان.
38. همان، ص 58 و 59.
39. همان، ص 305.
40. همان، ص 303 و 304.
41. سید محمد محیط طباطبائی، نقش سید جمال الدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین، ص 281.
42.Wilfred Scawem Blunt.
43. Ann Lambton, Qajar Parsia, P. 306.
44. Ibid, P. 305.
45. Ibid, P. 305 & 306.
46. Ibid, P. 306.
47. Ibid, P. 307.
48. Seyed saaid zahed zahedani, Exploring the parten of Islamic social Movements, P. 179.
49. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص119 و 120.
50. موسی نجفی، تعامل دیانت و سیاست در ایران، ص 167.
51. مهدی انصاری، شیخ فضل الله نوری و مشروطیت (رویاروی دو اندیشه)، ص 247 و 248.
52. ملک الشعرای بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، انقراض قاجاریه، ص 9 و 10.
53. همان، ص 10.
54. همان، ص 11.
55. همان، ص 12.
56. همان، ص 14.
57. همان، ص12.