راستش را بخواهید شبهه ای که اخیرا برای من پیش آمده، این است که بعضی ها مطرح می کنند چرا با این که امام حسن (ع) و امام حسین (ع) هر دو امام و معصوم می باشند ولی یکی راه صلح با معاویه را انتخاب و دیگری راه مبارزه و جهاد با یزید برمی گزیند؟ شما چگونه این تفاوت عملکرد را توجیه می کنید؟ اعظم مرتضوی/پرستاری
شیعه از دیرباز با مساله چگونگی توجیه تفاوت عملکرد امامان معصوم حسین بن علی (ع) و حسن بن علی (ع) روبه رو بوده است . در این موقعیت، اهل سنت و مستشرقان که به مبانی کلامی تشیع مانند عصمت و نور واحد بودن همه ائمه (ع) پایبند نیستند به راحتی دیدگاه خود را بیان کرده، گاه بر عملکرد یک یا هر دو امام (ع) خرده می گیرند و با فرو افکندن شیعیان ساده دل در دام شبهات، زمینه انحراف آن ها را فراهم می آورند .
این مقاله می کوشد، با مروری اجمالی بر دیدگاه های گونه گون در این گستره، جوانب مختلف بحث را روشن تر سازد و سبب تفاوت عملکرد معصومان (ع) را دریابد .
دیدگاه های مختلف در گستره عملکرد امام حسن (ع) و امام حسین (ع)
در این عرصه، سه دیدگاه عمده وجود دارد که ضرورت توجه به آن ها انکارناپذیر می نماید:
دیدگاه عصمت مدار
این دیدگاه محور بحث را عصمت هر دو امام (ع) قرار می دهد و می گوید: در علم کلام شیعه با دلیل های قطعی نقلی و عقلی عصمت امام (ع) از گناه، فراموشی و خطا ثابت شده است . افزون بر این روایات نشان می دهد ائمه همگی نور واحدند (1) ذات و جوهره عملکردشان تفاوت ندارد; هر چند در ظاهر متفاوت و حتی متناقض می نماید . بنابراین، شیعه باید به دیدگاه های کلامی و روایی اش پایبند باشد و اگر در مواردی نتوانست عملکرد امامی (ع) را توجیه و یا درستی اش را، در مقایسه باعملکرد امام دیگر، اثبات کند علم آن را به خداوند واگذارد و از ورود در این ورطه های هولناک و کلام سوز بپرهیزد .
این دیدگاه مساله را از موضع برتر و به گونه تعبدی حل می کند; ولی اشکالش این است که:
الف . پرسش ها و دغدغه های ذهنی شیعه را از میان نمی برد; پرسش هایی که اگر جواب صحیح برای آن یافت نشود، ممکن است در سراسر وجود فرد ریشه دواند و سرانجام او را به انکار مبانی کلامی وادارد .
ب . شیعه را در مقابل اشکالات مخالفانی که به این مبانی کلامی اعتقاد ندارند، خلع سلاح می کند و احیانا سبب پیشروی مخالفان و دست اندازی به سایر معتقدات شیعی می شود .
2 . دیدگاه سطحی نگر
این دیدگاه که معمولا از سوی غیر شیعیان و شیعیان ناآشنا به مبانی اعتقادی شیعه ابراز می شود، چنین است: آنچه ما در ظاهر می بینیم، تفا وت عملکرد دو امام (ع) است . یکی صلح را بر می گزیند و دیگری راه جنگ پیش می گیرد . بنابراین یا باید روش هر دو را نادرست بدانیم و یا دست کم در درستی عملکرد یکی از آن دو تردید کنیم . در این موقعیت، آسان ترین راه توجیه تفاوت عملکرد امامان توجه به تفاوت شخصیت آنان است . امام حسن (ع) ذاتا عنصری صلح جو، آرام و احیانا عافیت طلب به شمار می آمد . برخلاف امام حسین (ع) که در نظر این گروه ذاتا فردی حماسی، غیور و احیانا جنگ طلب است .
ناگفته پیدا است چنین دیدگاهی، با این تحلیل سطحی، نمی تواند از سوی افراد منصف و آگاه به تاریخ - حتی اگر به مبانی کلامی شیعه معتقد نباشند - پذیرفته شود .
3 . دیدگاه تحلیل مدار
این دیدگاه جواب شبهه را در تحلیل دقیق حوادث تاریخی جست و جو می کند; تحلیلی که بر شناخت عمیق بستر وقایع مبتنی است . طرفداران این دیدگاه، هر چند شیعه باشند، خود را در مبانی کلامی شیعی محصور نمی دانند; در جهت در فهم رست حوادث و درک عمیق چرایی تفاوت عملکردها می کوشند و تنها وقتی تحلیل تاریخی نتواند به پرسش هاشان پاسخ دهد متعبدانه به مبانی کلامی روی می آورند .
تحلیل مداران راه های مختلفی برای اثبات نظر خود پیموده اند; راه هایی که می توان همه آن ها را در مقایسه اجمالی زمان امام حسن (ع) و امام حسین (ع) جای داد .
الف) شرایط و بستر زمانی امام حسن (ع)
تاریخ نشان می دهد که امام حسن (ع) در دوره حکومت کوتاه خود (حدود شش ماه) بامشکلات فراوان روبه رو بود و گزینه ای جز صلح در برابرش وجود نداشت . بخشی از مشکلات امام حسن (ع) عبارت است از:
1- سپاه امام (ع)
مهم ترین مشکل امام (ع) از ناهماهنگی و بی انگیزگی و احیانا روحیه تمرد سپاهش بود; در سپاه او عناصر مختلفی چون غنیمت طلبان، شکاکان، خوارج، و تعداد کمی از شیعیان خالص به چشم می خورد . (2)
این سپاه همان مردمانی بودند که امام علی (ع) در روزها و ماه های پایانی عمر خویش گاه برفراز منبر آن ها را «یا اشباه الرجال و لارجال » (3) (ای مردنمایان نامرد) می خواند و گاه از خداوند می خواست به جای آن ها افرادی نیکوتر به وی عنایت فرماید و به جای او، زمامداری بر آن ها مسلط سازد . (4)
بررسی روان شناسی اجتماعی کوفه و شام در این دوره نیز نشان می دهد که حکومت کردن بر کوفیان رهبرگریز از حکمرانی بر شامیان متمدن بسیار دشوارتر بود; زیرا شامیان قبل از پذیرش اسلام مردمی متمدن به شمار می آمدند و زندگی در سایه حکومت مقتدر روم را تجربه کرده بودند . از سوی دیگر، رومیان به ساکنان شام ستم بسیار روا داشته، به بهانه های گوناگون آن ها را تحت فشارهای مختلف فرهنگی، دینی و اقتصادی قرار می دادند و مالیات های متنوع بر آن ها تحمیل می کردند .
ورود اسلام در این منطقه با نام افرادی از بنی امیه چون یزیدبن ابوسفیان و برادرش معاویه همراه بود . سپاه اسلام فشارهای رومیان از مردم شام برداشت . کار به جایی رسید که آن ها بنی امیه را فرشته نجات خود می دانستند و ضمن شناخت بسیار سطحی از اسلام، برای هر گونه فداکاری زیر پرچم آن ها آماده بودند . همین عامل توانست بنی امیه را در دو شاخه سفیانی و مروانی تا حدود یک قرن بر سراسر مملکت اسلامی مسلط سازد .
گروهی معتقدند، حتی اگر امام علی (ع) به شهادت نمی رسید، نمی توانست در برابر این سپاه کاری انجام دهد . در حالی که موقعیت امام حسن (ع) بسیار دشوارتر از پدرش بود . در دیدگاه مردم آن زمان، امام حسن (ع) از ویژگی های پدرش (نخستین مسلمان، فداکارترین یار پیامبر اکرم (ص) و شایسته ترین فرد برای فرمانروایی) بی بهره بود . از سوی دیگر، جوان تر بودن آن حضرت (ع) از معاویه، بهانه ای شده بود تا معاویه خود را دارای خبرگی و تجربه و امام (ع) را در امور کشورداری خام و بی تجربه معرفی کند . (5)
با این همه، امام در جهت احقاق حق خود، سپاهی آراست و به مقابله با معاویه روی آورد . سپاه وی حدود یک پنجم سپاه شصت هزار نفری معاویه بود (6) و از نظر روحیه وضعیتی نامساعد داشت .
خیانت فرماندهان، بی انگیزگی سربازان و هماهنگی آن ها سپاه را چنان سست و ناکارآمد ساخته بود که نیروهایش آماده بودند برای نجات خویش و عدم رویارویی با لشگر شام امام (ع) را دستگیر کنند و به معاویه تحویل دهند . (7)
2- معاویه
معاویه شخصیتی کم نظیر است و در تاریخ اسلام کم تر می توان برایش همانندی یافت; به گونه ای که اعراب وی را یکی از چهار نابغه عرب معرفی می کنند .
او فرزند ابوسفیان است که در کنار پدرش تا واپسین لحظات در مقابل اسلام مقاومت کرد و حتی وقتی پدرش به ظاهر اسلام آورد، به سرزنش وی پرداخت . به زودی هوش سیاسی اش به یاری وی شتافت و دریافت تنها از راه اسلام آوردن می تواند پیشرفت کند . پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، حکومت جدید برای استفاده از توانایی های خاندان بنی امیه و مصون ماندن از توطئه های آن ها، یزید و معاویه فرزندان ابوسفیان را در راس سپاهی به شام فرستاد . در سال هیجدهم هجری، معاویه پس از مرگ برادرش یزید حاکم دمشق شد و با روحیه جاه طلبی اش به سرعت به سمت تسلط بر جهان اسلام به حرکت در آمد .
کشته شدن عثمان فرصتی طلایی بود تا معاویه بلندترین گام ها را به سوی اهدافش بردارد . بنابراین، با بهانه قرادادن وجود قاتلان عثمان در سپاه امام علی (ع) و ادعای خونخواهی عثمان، مشروعیت حکومت حضرت را با پرسش روبه رو ساخت; به عنوان امیر شام سپاهی در مقابل امام (ع) آراست و تا واپسین لحظات عمر امام (ع) مهم ترین مشکل و دغدغه وی به شمار می آمد .
خبر شهادت امام علی (ع)، بهترین خبری بود که معاویه می توانست در همه عمرش شنیده باشد . با این رویداد مهم ترین مشکل وی در راه رسیدن به خلافت مسلمانان از میان رفت .
معاویه که در این زمان، علاوه بر هوش فراوان از تجربه بیست ساله امارت بر شام و تجربه پنج ساله مقابله با بزرگ ترین شخصیت زمان خود بهره می برد، به سرعت سپاهی شصت هزار نفری گردآورد و در برابر امام حسن (ع) قرار داد .
البته او این سپاه را برای اعمال فشار بیش تر امام (ع) و کشاندن کوفیان به صلح سامان داده بود . از این رو، از همان آغاز ندای صلح طلبی سر داد . (8) معاویه در پی پیروزی بود; ولی بیش تر به پیروزی صلح آمیز می اندیشید; زیرا نبرد با امام حسن (ع) که سبط اکبر پیامبر اکرم (ص) به شمار می آمد و پیروزی قهرآمیز بر وی حکومت را با بحران مشروعیت و معاویه را با نفرت مسلمانان روبه رو می ساخت; به ویژه اگر امام (ع) در این جنگ به شهادت می رسید . (9)بنابراین، تنها راه نجات معاویه پیروزی صلح آمیز بود . او برای رسیدن به این صلح انواع راه ها و نیرنگ ها را آزمود . تطمیع و خریدن فرماندهان سپاه امام (ع) و شایعه پراکنی در لشگر کوفه و تضعیف روحیه آن ها تنها بخشی از برنامه های معاویه در این مقطع زمانی به شمار می آید . نقشه های حساب شده وی کار را به جایی رساند که بسیاری از نیروهای امام علی (ع) به معاویه نامه نوشتند و برای به شهادت رساندن یا دستگیر کردن حضرت داوطلب شدند . معاویه، به منظور تضعیف روحیه امام (ع) و سپاه کوفه، این نامه ها را نزد حضرت فرستاد . (10) در پی این دسیسه ها، معاویه برگه ای سفید امضا کرد و به عنوان صلحنامه نزد امام (ع) فرستاد تا امام (ع) خود هر شرطی صلاح می داند، در آن بگنجاند . (11)
در این موقعیت، حضرت بین دو گزینه جنگ و صلح قرار گرفت . اگر گزینه جنگ را انتخاب می کرد، احتمال پیروزی بر معاویه با این سپاه اندک، ناهماهنگ و بی روحیه و خائن در حد صفر بود و به اسارت یا شهادت امام (ع) می انجامید . در صورت اسارت، معاویه بر امام (ع) منت می نهاد و او را در نظر مردم رهین منت خود می ساخت . بی تردید این امر به خواری امام (ع) می انجامید; به ویژه اگر امام (ع) به وسیله سپاه خود اسیر می گشت و به معاویه تحویل داده می شد .
چنانچه امام (ع) به شهادت می رسید، معاویه به قلع و قمع شیعیان می پرداخت . هسته های اولیه شیعه را در سراسر جهان اسلام نابود می ساخت .
در این موقعیت، انتخاب صلح عاقلانه ترین کار به شمار می آمد . از سوی دیگر، عدم انتخاب صلح چهره ای جنگ طلب و خشن از امام (ع) ارائه می داد; چهره ای که شکست وی هیچ دستاورد مثبتی به ارمغان نمی آورد و مردم ریخته شدن خونش را نتیجه طبیعی خشونتش می دانستند .
اهمیت این انتخاب را هنگامی بیش تر در می یابیم که توجه کنیم امام (ع) می توانست باگنجاندن شرایط اساسی ای چون لزوم حفظ جان خویش و شیعیان و موروثی نشدن حکومت در خاندان بنی امیه (12) برگ برنده سیاسی را در اختیار گیرد . البته معاویه به این شرایط عمل نکرد; ولی امام (ع) بدین طریق پیروزی ای دیگر به دست آورد و توانست چهره به ظاهر صلح طلب و مسالمت جوی و متظاهر به اسلام معاویه را رسوا سازد .
ب) شرایط و بستر زمانی امام حسین (ع)
منظور از این شرایط، دوره حکومت یزید است نه مدت ده ساله امامت امام حسین (ع () 51- 60ق) در دوره معاویه; زیرا در این دوره عللی که امام حسن (ع) را به صلح کشانید، موجود بود .
به طور کلی، از نظر تاریخی، شرایطی که امام (ع) را به قیام علیه یزید واداشت، در دو بخش آمادگی مردم کوفه و شخصیت یزید قابل بررسی می نماید .
1- آمادگی مردم کوفه:
هنگام مرگ معاویه در نیمه رجب سال 60هجری، کوفه دوره بیست ساله حکومت امویان را تجربه کرده بود; دوره ای که از سویی مرکزیت را از کوفه به شام منتقل کرده و روح متعصب کوفیان را آزرده بود .
از سوی دیگر، فشار بی حد امویان و حاکمان منصوب از سوی آن ها کوفیان را در رنج افکنده بود . در این موقعیت، مردم از کوتاهی های خود در برابر حضرت علی (ع) تاسف می خوردند . منتظر جرقه ای بود تا در این جامعه سرکوب شده شرر افکند و آن ها را به انقلابی عظیم وادارد .
این جرقه همان مرگ معاویه بود . پس از این رخداد، کوفیان، به ویژه نسل جوان آن ها که دوره حکومت حضرت علی (ع) را تجربه نکرده و نیکویی های آن را از زبان پدران خود شنیده بودند، در صدد جبران گذشته ها برآمدند .
اندکی پس از شنیدن خبر مرگ معاویه، کوفیان زمزمه قیام سردادند; اما شرط اصلی قیام داشتن رهبری مقبول و مشروع بود . بر این اساس، به امام حسین (ع) روی آوردند (13) و سیل نامه های خود را به سوی آن حضرت (ع) گسیل داشتند .
امام (ع) در این زمینه برای فرار از بیعت با یزید، مدینه را ترک گفته به مکه پناه برده بود . آن بزرگوار، با دریافت نامه های کوفیان، در پی بررسی اوضاع برآمد و بدین منظور پسر عمویش مسلم بن عقیل را به آن سامان فرستاد .
آنچه که باید بر آن تاکید ورزید، این واقعیت است که امام (ع) برای فرار از بیعت از مدینه خارج شد نه برای شروع قیام; زیرا در آن زمان هنوز نامه های کوفیان را دریافت نکرده بود . با رسیدن خبر برآورد مثبت مسلم از آمادگی کوفیان، امام (ع) تصمیم گرفت به سوی آن سامان حرکت کند . آنچه سبب شد امام (ع) در عملی ساختن این تصمیم شتاب ورزد دریافت خبر حضور ماموران یزید در مکه بود; مامورانی که لباس احرام به تن داشتند و در پی فرصتی می گشتند تا حضرت را به شهادت رسانند . امام (ع) عمره خود را تبدیل به عمره مفرده کرد و قبل از فرارسیدن زمان اعمال حج از مکه به سمت کوفه روان شد . (14)
حضرت بر آن بود، به کمک کوفیان آماده، هسته قیام علیه حکومت مرکزی شام را بنیان نهد و پس از آن حکومتی فراگیر پدید آورد . آنچه این فرضیه را تایید می کند، سخنان امام (ع) در این مرحله است . آن حضرت امر به معروف و نهی از منکر عوامل اصلی حرکت خویش و رفتار کردن مانند سیره پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) (15) را هدف خود خواند; ناگفته پیدا است مرا از سیره پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع)، سیره حکومتی آن بزرگواران است نه سیره فردی شان . اگر منظور سیره فردی بود، باید در کنار آن دو، به سیره برادرش امام حسن (ع) که به علت کوتاهی مدت حکومتش نتوانست سیره حکومتی ماندگاری داشته باشد، نیز اشاره می کرد . همچنین پیوستن بسیاری از مردم مکه و آبادی های مسیر حرکت حضرت (ع) به کاروان امام (ع) نشان می دهد آن ها حرکت امام (ع) را حرکتی برای تشکیل حکومت می دانستند .
اوضاع و شرایط زمانی خروج امام (ع) از مکه نیز تشکیل حکومت در پرتو آمادگی مردم را امری ممکن می نمایاند; زیرا:
الف) به علت مرگ معاویه و جوانی و ناپختگی یزید حکومت شام در ضعف قرار داشت .
ب) شخصیت امام حسین (ع) در تقابل با شخصیت یزید می توانست نیروهای بسیاری را به سوی حضرت جذب کند .
ج) حکومت کوفه در این زمان به وسیله عنصری ضعیف و آرامش طلب به نام نعمان بن بشیر اداره می شد که غلبه بر او در صورت حضور امام (ع) در کوفه بسیار آسان می نمود .
د) مردم رنج کشیده و متعصب کوفه که علاوه بر از دست دادن مرکزیت ستم فراوان تحمل کرده بودند، باانگیزه نیرومند کنار امام (ع) قرار می گرفتند و حاضر بودند برای پیروزی بر حکومت مرکزی شام فداکاری کنند .
بنابراین، کافی بود امام (ع) به کوفه برسد و رهبری این جمعیت پرشور را برعهده گیرد . در آن صورت، به راحتی بر نعمان و اطرافیانش چیره می شد; زمام امور را در اختیار می گرفت و می توانست جبهه ای نیرومند علیه شام تشکیل دهد . بدیهی بود در این هنگام مردم حجاز و یمن و ایران، به مقایسه سطحی امام (ع) و یزید روی می آوردند و اگر بی طرفی را بر نمی گزیدند، به یاری امام (ع) می شتافتند . امام (ع) می توانست به کمک این نیروهای پرانگیزه سپاه متزلزل شام را به شکست کشاند و حکومت سراسر جهان اسلام را به دست آورد .
بنابراین، حرکت امام (ع) از مکه به سمت کوفه با هدف قیام علیه یزید کاملا معقول و با امکان پیروزی فراوان می نماید . آنچه این تدابیر را ناکارآمد ساخت، استفاده از عامل کاملا غیر منتظره ای به نام عبیدالله بن زیاد بود .
در نظر نگرفتن این عامل از سوی امام (ع) نیز کاملا طبیعی است; زیرا روابط عبیدالله و یزید در آن هنگام تیره می نمود و بسیار بعید بود یزید عبیدالله را حاکم کوفه سازد .
روابط آن ها چنان تیره بود که یزید قصد داشت عبیدالله را از حکومت بصره نیز عزل کند . سرجون مسیحی، مشاور یزید، با تیز بینی ویژه خویش قابلیت های عبیدالله را یاد آور شد و روابط آن ها را اصلاح کرد . (16)
بی تردید در نظر نگرفتن عامل غیر منتظره ای که ممکن است در روند یک حرکت خلل پدید آورد، هرگز معقولیت آن حرکت را زیر سؤال نمی برد .
شبهه ای که مخالفان را به غیر عقلانی پنداشتن حرکت امام (ع) واداشته عدم توجه حضرت (ع) به سابقه خیانت کوفیان با پدر و برادرش و نصیحت ناصحانی چون عبدالله بن عباس است که این پیشینه را یادآور شدند . (17)
در پاسخ بدین شبهه باید گفت روحیه نظام ناپذیری، دنیاطلبی و تذبذب کوفیان در زمان امام علی (ع) و امام حسن (ع) تا حدی در زمان امام حسین (ع) انکارناپذیر است; ولی باید توجه داشت این زمان باعصر دو امام پیشین متفاوت بود; زیرا:
الف) نسل جدید، متعصب و غیرتمندی در کوفه وجود داشت که از عملکرد منفی پیشینیان خود به شدت انتقاد می کرد و مشتاقانه به جبران اشتباه آن ها می اندیشید . البته انگیزه این نسل به طور کامل مذهبی نبود و بیش تر در روح تعصب گرای آنان ریشه داشت; امام (ع) به هر حال می توانست حضرت را در سرنگونی حکومت مرکزی یاری دهد .
ب) این مردم دوره نکبت بار حکومت بنی امیه را پشت سرگذاشته بودند . این عامل می توانست انگیزه آن ها را دو چندان سازد .
ج) رهبری کوفیان در دست شیعیانی چون سلیمان بن صرد ختراعی بود که در صورت پیروزی می توانست تمام ارگان های حکومتی کوفه را زیر سلطه خویش در آورد .
د) جامعه کوفه چنان بود که اگر تعدادی نیروی فعال جو آن را در دست می گرفت، می توانست نیروهای کم انگیزه و حتی بی تفاوت را تحت تاثیر قرار دهد و جذب کند .
بنابراین، امام (ع) می توانست با ورود به کوفه رهبری نیروهای فعال و تاثیر گذار شیعه را به عهده گیرد; به یاری آن ها امور را سامان دهد و نیروهای دیگر را به سوی خود جذب کند .
نکته ای که نباید از نظر دور داشت آن است که با وجود تمام تطمیع ها و تهدیدهای عبیدالله برای واداشتن مردم به جنگ با امام حسین (ع) تنها توانست سپاهی سی هزار نفری تشکیل دهد . (18) این سپاه نصف سپاهی بود که چند سال بعد از سوی همین مردم با هدفخونخواهی از قاتلان امام حسین (ع) گرد مختار حلقه زدند و در مقابل بنی امیه ایستادند . (19)
2- شخصیت یزید
یزید، از نظر سیاسی و دینی و عملکرد، با پدرش معاویه قابل مقایسه نبود; زیرا در بعد سیاسی از تجربه گرانبهای پدرش بی بهره بود و سراسر عمر کوتاهش در شکار و بزم سپری شده بود .
در بعد دینی نیز او نمی توانست مانند پدرش خودرا از اصحاب پیامبر اکرم (ص) معرفی کرده، کاتب وحی «خال المؤمنین » (دایی مؤمنان) (20) بخواند و بدین ترتیب، حرمتی معنوی برای خویش پدید آورد . افزون بر این، یزید از آغاز جوانی عنصری هتاک، هرزه، سگ باز، باده گسار و فاسق شناخته شده بود . چنان که امام حسین (ع) در نامه ای به معاویه بعضی از این نکات را به وی گوشزد کرد و او را از تلاش در جهت ولایتعهدی یزید بازداشت .
در ساحت عملکرد نیز یزید از آغاز نشان داد که نمی تواند در حد یک زمامدار کاردان ظاهر شود . با آن که پدرش در واپسین لحظات زندگی او را از درگیری با شخصیتی مانند امام حسین (ع) برحذر داشته بود، او مغرورانه در پی گرفتن بیعت از آن حضرت (ع) برآمد و وی را به قتل تهدید کرد .
بدیهی است، شخصیت بزرگوار و عزتمندی مانند امام حسین (ع) که حتی سکوت در برابر معاویه را جایز نمی دانست و از عدم قیام علیه او به خدا پناه می برد، نمی تواند در برابر این عنصر هتاک که دین جد بزرگوارش را بازیچه خویش قرار داده و به نام آن حضرت (ص) بر مردم حکم می راند، ساکت نشیند . بنابراین، با شنیدن خبر به حکومت رسیدن یزید، سوگمندانه فرمود: «و علی الاسلام و السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید; (21) وقتی امت حاکمی چون یزید یافته، باید با اسلام خدا حافظی کرد .»
آری، با توجه بدین حقایق، می توان نتیجه گرفت حتی در صورت عدم فشار یزید برای بیعت و نیز عدم تهدید امام (ع) به قتل، امام (ع) از هر فرصت کوچکی برای قیام علیه این عنصر که کیان اسلام را با خطر روبه ور ساخته بود و مصلحتی فراتر از قیام علیه او تصور نمی شد، بهره می گرفت .