فرهنگستان زبان وادب فارسی، تهران، 1381، 307 ص.
زبان فارسی از زبان های دیر سالِ پشتوانه دارِ استوارِ جهان است که کهن ترین نمونه متن موجود آن نزدیک به هزار و صد و پنجاه سال سابقه دارد، اما نکته جالب تر از این دیرینه کهن این است که برخلاف امروز از همان آغاز دارای قواعد و حدود و رسومی بوده است که منشیان یا دبیران و کسان دیگری که با قلم و نگارش و حتی وعظ و خطابه سر و کار داشتند آنها را محترم می شمردند و به کار می بستند و چنان که در زمینه زبان عربی و صرف و نحو آن رسم بود، رساله ها و کتاب هایی در تبیین آن قواعد و حدود و رسوم می پرداختند و در واقع با اصول و آیین آن در مقام یک علم مستقل برخورد می کردند که بعدا نام «علم انشاء» به خود گرفت.
یکی از کتاب های بسیار جدّی و مفیدی که در این رشته تألیف شده است، مناظر الانشاء نام دارد که در یک «مقدمه»، دو «مقاله» و یک «خاتمه» نگارش یافته است.
مقدمه در هشت «فصل» تنظیم شده است که در ضمن آنها مسائلی همچون ماهیت و موضوع و غایت علم انشاء، مفهوم کلام وانواع آن، بلاغت و فصاحت، حقیقت و مجاز، تشبیه و ارکان آن، استعاره و اقسام آن، کنایه، تعریض و تلویح و رمز و ایماء و اشاره مطرح و تعریف و تبیین شده اند.
مقاله اول در تقسیم کلام بر حسب قول اهل انشاء و شرایط کلاس که در انشاء به کار می رود، متشکل از چهار «منظر» است: تقسیم کلام، شرایط کلمه رایج در زبان اهل انشاء، شرایط کلام منثور و منظومِ مطلوبِ اهل فضل، تبیین ماهیت منشی یا نگارنده و اقسام منشی و شرایط دبیری.
مقاله دوم در بیان اقسام و ارکان و شرایط آن چه مردم به همدیگر می نویسند که متشکل از پنج «منظر» است: بیان اقسام و ارکان و شرایط آن چه مردم می نویسند؛ بیان ارکان هر یک از اینها؛ بیان شرایط نگارش منشور و فرمان و فتحنامه و نامه های تهنیت و تعزیت و مثال و عریضه و رقعه؛ تعریف شرایط مکتوب؛ بیان قواعد حذف وتقدیم و تأخیر ارکان مکتوب.
«خاتمه» در ماهیت خط و ضوابط آن مشتمل بر هفت «قاعده» است: اصلْ بودنِ وقف در کتابت؛ چگونگی نگارش همزه؛ بیان پیوسته یا جدا نوشتن کلمات؛ تکلیف حروف زاید؛ چگونگی کاستن حروف (تخفیف) در کلمات؛ قواعد اِبدال، قواعد شناسایی حروف (معتل) در کلمات.
تقسیم بندی مطالب کتاب در نهایت دقت صورت گرفته است، چنان که در بطنِ هر فصل و منظر و قاعده هم تقسیم بندهای جزئی تر به چشم می خورد چندان که می توان یک نمودار کامل از محتوای کتاب تدوین کرد، کاری که درباره بسیاری دیگر از کتاب ها به خصوص تألیف های امروزی ناممکن است. در هر مورد نخست تعریف کلمه و اصطلاح، غالبا به عربی همراه با ترجمه فارسی به دست داده شده و پس از آن مثال های مختلف از نظم و نثر عربی و فارسی ذکر شده است، و در هرمورد وجوه و دلایل حُسن یاقبح فلان و بهمان استعمال به دقت تبیین شده است. اهمیت کار مؤلف و ارزش این تعریف های و تبیین ها در این است که مؤلف اولاً به علم منطق احاطه کامل داشته است و ثانیا کتاب خود را در نهایت حوصله به منظور استفاده «طلاب» فراهم آورده است. برای نشان دادن احاطه کامل مؤلف بر موضوعِ تألیف ذکر یک نمونه مناسب می نماید.
مؤلف در مقاله دوم که به معرفی انواع مکتوبات و مراسلات (به استثنای رساله و کتاب) اختصاص دارد از منشور، فرمان، فتحنامه، نامه تهنیت، نامه تعزیت (تسلیت)، دستور، عریضه، رقعه و مانند اینها نام برده است و هر قسم را متشکل از چند یا چندین رکن دانسته است که فراهم آمدن آنها در مکتوب مستلزم رعایت «شرایط» هر قسم است. مثلاً تهنیت نامه«مشتمل بر دوازده رکن است: شرایط، ثنای مُرسَل اِلیه، اسم مرسل الیه، دعای او، ذکر کاتب، ابلاغ سلام، مقدمه تهنیت، اظهار مسرّت نسبت به آن چه تهنیت کند مثل فرزند یا منصب، حمد و شکر الهی، رجای بقا، دعای آن چه تهنیت کند، دعای مرسل الیه...»(ص 199 و 200). و «تهنیت نامه را سه شرط است: شریطه متضمن بر براعت استهلال، عبارت اظهار مسرت مناسب رتبه مخاطب باشد، رعایت رتبه نگارنده و مخاطب» (ص 220).
این کتاب را خواجه عمادالدین محمود گاوان ملقب به صدر جهان (808 886 ق) در اواخر عمر در پای تخت شاهان بهمنیِ دکن تألیف کرده است. او که از سال 851 ق تا آخر عمر همواره امیر و وزیر بوده است در عین حال از تألیف غفلت نداشته است، چنان که چند اثر مهم دیگر در همین زمینه علم انشاء از او باقی است معروف ترین آنها منشئات، ریاض الانشاء، قواعد الانشاء نام دارند و از آنها نسخه های خطی متعدد در گوشه و کنار عالم یافت می شود چنان که مصحح کتاب حاضر هفده نسخه از آن را در کتابخانه های عمومی و خصوصی مختلف شناسایی و معرفی کرده است.
مصحح، در مقدمه خود بر کتاب به معرفی نویسنده، گزارش احوال، سوانح زندگی، معرفی نسخه های موجود، روش کار تصحیح پرداخته است و در پایان کتاب چندین فهرست (اعلام، کتب، نامجای ها، ابیات فارسی، ابیات عربی، مصراع های فارسی و عربی، اشعار فارسی و عربی، حکم و امثال عربی، آیات، احادیث) و نیز فصلی در باب حواشی و فصلی دیگر در نقل «حکایت های مندرج در کتاب» و بالأخره «یادآوری های شادروان استاد قاضی طباطبایی» را در تبیین برخی از اسامی و کلمات و توضیح عبارات و معرفی مؤلفان آنها... افزوده است. در نتیجه کتابی جامع و مفید فراهم آمده و یک متن کهن از میراث مکتوب ادب فارسی در دسترس اهل کتاب قرار گرفته است. آنچه در این جا در خور یادآوری است صداقتِ مُصحح در ارائه این کار است. به این معنی که در ضمن تصحیح و در کار قرائت متن بخصوص اصطلاحات و عبارات عربی از محضر چند تن از اساتید بهره برده است که با نهایت احترام از آنان یاد کرده است، مخصوصا از جناب حاج مصطفی شعار، عربی دان و مفسرِ عالِم قرآن که در خطه تبریز به حق از وی با لقب «استاد» یاد می شود. این صداقت و حق شناسی که متأسفانه امروزه حُکم کیمیا را پیدا کرده است، می تواند سر مشقِ مخصوصا ما نوقلمان باشد، چه که پیرانِ اهل انتحال را کار از این آموزش ها گذشته است.
نکته دیگر این است که سبک نگارش کتاب متکلف و ثقیل می نماید، بویژه که درست در عصری نوشته شده است که اولاً وارث تألیفاتی امثال گلستان و تاریخ جوینی بوده است و ثانیا دقیقا همزمان با آثاری همچون نفحات الانس و بهارستان جامی نگارش یافته است. لذا به نظر می رسد که مؤلف در انتخاب این شیوه تعمد داشته است و می خواسته است که از همین طریق هم به خواننده آموزش بدهد، هر چند که این شیوه اسباب زحمت مدعیان امروزی فارسی دانی و زبان شناسی می شود.
و امّا ذکر چند نکته در زمینه شیوه ویرایش و چاپ کتاب ضروری می نماید.
نخست افراطِ همراه با اشتباه در به کارگیری علائم نقطه گذاری مخصوصا «ویرگول» است، مثلاً در عبارات زیر: «صاحب کتاب... از دلایلِ ترجیحِ منشی برشاعر یکی این گفته که، منشی حقیقی...» (ص 35)؛ «صد بیت از دیوان کُمیت، در بهای یک من زیت...»(ص 36)؛ «و سبب آن اعتقاد، یا زیادت علم...»(ص 42)؛ «یکی آن که، اصلاً جزء ندارد...»(ص 47).
دوم استفاده غیر ضروری و مفرط از حروف خوابیده یا به اصطلاح «ایرانیک» که در خط فارسی، مخصوصا در عبارات و اقوال طولانی هنوز جا نیفتاده است، و در این موارد معمولاً از قلم سیاه با یکی دو شماره کمتر از اندازه حروف متن استفاده می شود.
سوم ضرورت اعراب گذاریِ برخی از عبارت ها که موجب سهولتِ قرائت و سرعت فهم می شود.
چهارم وجود پاره ای اشتباهات چاپی مثل موارد زیر: ممالکِ مسالک (ص 38) به جای: ممالک و مسالک، مُسبَّب (ص 41) به جای: مُسَبِّب، تفضیل (ص 49) که درست آن تفصیل است، عبادت (ص 54) در جای: عبارت، نکارد (ص 109) در جای نگارد، می پرسید (ص 126، سطر 5) که درست آن «می پرسد» است، بنایِ علیه (ص 132) که درست آن اصطلاح رایج «بناءً علیه» است، محزون (ص 180) در جای مخزون،... که البته در چنین کتابی با این همه عبارات و کلمات عربی و انواع اعراب ها اصلاً نباید عیب یا نقص به حساب آیند.
پنجم این که به گمان ما در دو سه مورد فعل «دانسته» جای خود را به «داشته» داده است، مثلاً در این عبارت: «قسمین جمع نمی شوند و متقدمان قسم داشته اند چنان که درمقامه اولی گفته شده است»(ص 112)، یا در این جمله: «شرط تاسع آن است که [منشی] عِلم لغت عرب و عجم و علم صرف و نحو و معانی و بیان و بدیع داشته باشد تا...» (ص 183 و 184)... که در این موارد «دانسته» درست تر می نماید.
آخرین نکته ای که باید ذکر شود این است که این کتاب جامع همه آداب و اصول و قواعدی است که در نگارش متون فارسی کمابیش از ابتدا تادوره مشروطه رواج داشته اند و معمولاً رعایت می شده اند. از مشروطه به بعد زبان فارسی و آیین نگارش آن هم مثل بسیار چیزهای دیگر دگرگون شد و ادامه یافت...