دقائق التأویل و حقائق التنزیل / نوشته ابوالمکارم محمود بن ابی المکارم حسنی واعظ (مفسر شیعی سده هفتم). پژوهش جویا جهانبخش. تهران، مرکز نشر میراث مکتوب، با همکاری سازمان اوقاف و امور خیریه، 1381، 700 ص
یکی از ارزنده ترین آثار منتشره از سوی مرکز نشر میراث مکتوب در میان بیش از یکصد و پانزده اثر ارجمند فارسی، عربی، تفسیری است با گرایش کلامی که دست کم از سه وجه اهمیت دارد. 1. تفسیر نگاری 2. کلام شیعی امامی 3. نثر کهن و استوار.
سه وجه اهمیت دیگر هم در «پژوهش» پژوهشگر جوان پر توان و کاردان این اثر گرانقدر، می توان مشاهده کرد، و از حاصل آن بهره ها برگرفت:
1. نگارش مقدمه ای پرپیمان در هفتاد و هشت صفحه که اجمالاً به درو نمایه های آن اشاره خواهیم کرد.
2. تصحیح سنجیده بر وفق دقیق ترین موازین تصحیح علمی و انتقادی متون (توضیح کوتاهی هم در این باره به میان خواهد آمد).
3. نگارش تعلیقات روشنگر (بیش از 2000 فقره و در حدود 280 صفحه، از 393 700).
درباره مؤلف
ابوالمکارم محمود بن ابی المکارم حسنی واعظ، که قوام علوی هم نام دارد، از متکلمان و مفسران فارسی نگار برجسته سده هفتم هجری (زنده در 660 ق) است. در اغلب کتابهای تراجم احوال (فرهنگهای زندگینامه ای)، شرح حالی از او نیامده است. مگر اشاراتی در بعضی فهرستهای نسخه خطی که به هنگام معرفی آثار او، که از آن میان دو یا سه اثر تا به امروز محفوظ مانده است از او نیز کمابیش سخن گفته اند. آن سه اثر عبارتند از:
1. بلابل القلاقل (تفسیر قرآن که فقط به آیاتی پرداخته است که با لفظ «قل» آغاز می شود. این متن در چهار مجلّد، به تصحیح آقای محمد حسین صفاخواه انتشار یافته، مصحح متن دقائق التأویل ، گویا در جایی از مقدمه، وعده تصحیح مجدد آن را داده اند).
2. تفسیر دقائق التأویل که معرفی اجمالی آن موضوع این مقاله کوتاه است.
3. هدایة العوام فی عقائد العوام که هنوز به درستی در فهرستها شناسانده نشده، یا خود نسخه ای از آن محفوظ نمانده است. یا شاید همان «رسائل کلامی» اوباشد که بعضی منابع به آن اشاره دارند:
سیمای او در نگارش های تفسیری اش، سیمای متکلمی سختکوش و نوآور است که از هر فرصتی برای احتجاج درباره حقانیت تشیع و احقاق حق اهل بیت علیهم السّلام سود می جوید و از لحاظ شیوه اندیشگی همه به شیعه، امروز نزدیکتر است تا مثلاً متکلم پیشینی اش، عبدالجلیل قزوینی رازی، صاحب نقض1
درباره اثر
این تفسیر، ناتمام است از اوایل سوره بقره تا نیمه آیه شصتم از سوره بنی اسرائیل [= اِسراء، که هفدهمین سوره قرآن کریم است، بین نحل، و کهف] و مؤلّف «قصّه معراج» را به صورت مستقل و مفصل و یکپارچه در 13 صفحه در همینجا که دیگر تفسیرش، یا این نسخه تک مانده از تفسیرش، به پایان رسیده، آورده است که از حیث نظم و تدوین و نثر شیرین بسیار جذّاب است.
ارزش علمی این تفسیر از حد متوسط بالاتر، شاید فقط از تفسیر ابوالفتوح رازی که یک قرن بیش از آن تألیف شده و کهنترین تفسیر فارسی شیعی امامی است، اندک فروتر است.
شاید دهها نکته و دقیقه ارزشمند از حقائق و دقائق تفسیری در دل همین تفسیر تمام عیار، اما ناتمام مانده، بتوان یافت. از جمله اینکه
1. درباره بشارت و تبشیر می گوید: «و بشّر، بشارة ده ای محمّد! و اصل آن از بشره است. زیرا کی آدمی چون خرّم شود، آن فرح و خرّمی در وی ظاهر شود و بر بشره وی پدید آید، و از غایت کثرة استعمال این لفظ در حالت غم و شادی استعمال کردند، چنانک خذای تعالی فرمود: «فبشّر هم بغدابٍ الیم» (ص 4)
2. رسوخ در تشیع و دفاع غیورانه و علمی و استدلالی از حریم حرمت آن در جای جای این تفسیر، چنانکه مصحح دانشور جناب جویا جهانبخش اشاره کرده اند، دیده می شود. از جمله یکی از اوجهایش در ص 233 234 است که با نقل روایتی می گوید که: یکی از صحابه، زکات مال خود به نزد حضرت رسول(ص) برده بود، و درخواست کرد که بر آل ابی اوفی درود / صلوات فرستد و از درگاه خداوند بخواهد که ایشان را مشمول رحمت خود قرار دهد. حضرت با لطف و مهربانی سرشتی خود نیز به تبعیت از جواز، بلکه دستور قرآنی در همین آیه مورد بحث: خُذ مِن أَموالهم صدقةً تُطَهّرهم و تُزکّیهم بها و صلِّ علیهم إِنَّ صلاتک سَکَنٌ لهم... «ای محمّد! از مالهاء ایشان صدقه بستان... [زیرا کی آن کفارة گناههاء ایشانست]... تا بواسطه آن ایشان را از گناه پاک گردانی... دعا کن برایشان و آمرزش خواه براء ایشان.. کی دعاء تو آرامیذگی ایشان است) (توبه، 103) در اینجا مؤلّف با غیرت حقانی، حقیقت جویی و حق گویی غیرتمندانه از چهارده معصوم علیهم السلام نام می برد (نیز از حضرت خدیجه علیها السلام) و می پرسد (به استفهام انکاری» آیا صلوات بر ایشان رفض است؟ حال آنکه در مقام مقایسه ایشان اولی و احقّ اند به درود نبوی و رحمت الهی، تا آل ابی اوفی. و می توان به استدلال و قیاس او افزود نیز مقام پیامبر صلوات الله علیه و آله و سلّم بسی شافح تر از مسلمانان عادی است و مقام چهارده معصوم(ع) نیز، در سوی دیگر قیاس، بسی والاتر از آل ابی اوفی است که نه مقام عصمت دارد / دارند، نه برخوردار از توصیه مودّت قربی، ی قرآنی است.
3. در تفسیر آیه دشوار و معرکه آرا: راسخان در علم، یا آیه تأویل [نامگذاری برای تسهیل اشاره از نگارنده این سطور است] یعنی آیه هفتم از سوره آل عمران که دشواری گاه آن «و ما یعلم تأویله اِلاّ اللَّه [قطع / وصل؟] و الراسخون فی العلم...» که می نویسد: «و تأویل آن کس ندانذ جز خذاء تعالی و الرّاسخون فی العلم» یعنی: بر تأویلات قرآن بعد اللّه تعالی کس واقف نبوذ الاّ ایشانک در علم ثابت اند من قولهم: رَسَخَ الشی ءُ اذا ثَبتَ؛ و راسخان در علم، ایمّه معصوم اند علیهم السّلام ... «و الراسخون» بعضی مفسران برآنند که کلامی مستأنف [= آغازین / آغازگر] است، و بعضی بر آنند کی عطف است بر «اِلاّ اللَّه» و این اصحّ است».
دراینجا ممکن است بعضی از خوانندگان بگویند مؤلف فقط قرائت و تفسیر مقبول شیعه امامیه را بیان کرده است. چنین نیست؛ زیرا چنانکه به تفصیل در ذیل ترجمه ناچیز خود از کلام اللّه آورده ام، و به تفصیل بیشتر در مقاله «آیا تأویل قرآن را فقط خداوند می داند؟»2. نه همه مفسران و متکلمان شیعه قدیم و جدید به قرائت عطف «الراسخون» بر «اللّه» رأی داده اند، و نه همه طوایف اهل سنت به قرائت وقف بعد از «الله» معتقدند. از بزرگان اهل سنت از مفسران: مجاهد، زمخشری، بیضاوی، ابوالمسعود عمادی، آلوسی، و از نحویان: نحّاس، عُکبری، و محمود صافی (نحوی معاصر) قائل به قرائت عطف (مانند اکثر مفسران شیعه)اند. تالی فاسد قرائت اکثریت اهل سنت این است که در آن صورت فقط خداوند فرستنده وحی و صاحب قرآن، دانا بر تأویل بیش از دویست آیه متشابه قرآنی است و راسخان در علم هم (که در اینجا در مقام مدح آمده اند، و سرسلسله آنان چهارده معصوم و حضرت ختمی مرتبت(ص) مهبط وحی است) از آن بی خبرند. آنگاه باید پرسید مفسران بزرگ اهل سنت و حتی شیعه قائل به قرائت وقف چگونه و چرا تفسیرهای 20 و 30 جلدی در حل مشکلات قرآنی، که اهم آنها متشابهات است می نویسند؟ و حتی در مورد خود این آیه که قهرا جزو متشابهات در آمده است، اظهار نظر می کنند؟ مگر اینکه قلبا و قبلاً خود را در زمره راسخان در علم، و لذا دانا و توانای تأویل متشابهات بدانند3.
4. در تفسیر عبارت قرآنی «... فانساه الشیطان ذکر ربّه...» (یوسف، 42) هر دو ضمیر را راجع به ساقی / شرابدار پادشاه مصر می داند، نه حضرت یوسف(ع)، و مراد از «رب» را سرور / خواجه / پادشاه می گیرد، نه خداوند تعالی. زیرا«کی ساحت یوسف علیه السّلام از آن عظیمتر است کی شیطان خذا را بر وی فراموش گردانذ».
5. در آیه و عبارت معرکه آراء مفسران «فلعلّک تارکٌ بعض ما یوحی الیک...» (هود، 12) که ظاهر سخن می نماید که حضرت ختمی مرتبت(ص) گرایش به فروگذاری بعضی از پیام وحیانی و کلام ربانی دارد، تا مگر دل صنادید مشرک قریش را به دست آورد، همچون حدیث غرانیق در سوره نجم که مدعیان و مفتریان ادعا می کنند و افترا می زنند که حضرت(ص) باز برای استمالت آنان «آیاتی» را که به «آیات شیطانی» معروف است (تلک غرانیق العُلی و انّ شفاعتهنّ لترتجی) از بیش خود بدون آنکه جبرئیل(ع) فرشته امین وحی، به طریق وحیانی آورده باشد، بر وحی اصیل افزوده است، بعد جبرئیل(ع) نازل شد و از مداخله شیطان در وحی، به حضرت(ص) خبرداد و «آیات شیطانی» را غیر وحیانی و غیر آسمانی، و شیطانی و به اصطلاح از درجه اعتبار ساقط اعلام کرد.4 اما مؤلف هوشمند دانشمند نیک می داند که در اینجا «لعّل» به معنای شاید و مفید احتمال نیست، بلکه به معنای «مبادا» است. همین است که می نویسد: «... لفظش خبرست و معنی نهی، اَی لاترکن الی کلامهم و لا تضیّق صدرک باقْتِراحهم... التفات به سخن ایشان مکن و بامتحان و خواست ایشان دلتنگ مشو و اگر آنچ ایشان از تو می خواهند، بتو نمی دهند، غمناک مباش»(ص 251).
6. دیگر از فواید و امتیازات این تفسیر گزینه وار / غیر سراسری و نافراگیر تمام آیه ها و ناتمام، به دست دادن ترجمه ها و معادلهای رسا برای عبارات و کلمات قرآنی است. به موارد زیر که همه از سوره یوسف است، توجه فرمایید:
الف)... یخل لکم وجه ابیه: [و پدرتان] بکلی روی به شما آورد (ص 270).
ب)... و جاء و اعلی قمیصه بدم کَذِب: و نزد پذر آمدند با جامه یوسف بخون بدروغ آلوده (274).
ب) و شروه...: اَی باعوه / او را بفروختند(ص 276).
ت)... أَحسن مثوای: مرا گرامی داشت
ث)... أکرِمی مثواه: [شایذ کی مصدر بوذ، یعنی] اقامت او گرامی دار، و شایذ کی...: با وی نکویی کن در همه احوال وی (ص 277).
ج) إِنّی أَرانی: مرا در خواب نمودند(ص 286).
درباره پژوهشگر
پژوهشگر این تفسیر دلبند مشکل گشا که وجوه دست کم سه گانه یا با نمونه های عالی ترجمه که بسیار فراوان است چهارگانه آن را به اشاره و اجمال برشمردیم، قرة العین دانشمند و باریک بین سخنگوش، که در عنفوان جوانی (متولد 1356 ش) پیر دَیر تحقیق و تتبع و صاحبنظر تصحیح علمی متون، و پرورده دو مکتب قدیم (حوزه علمیه اصفهان) و جدید است، چنانکه اشاره شد جناب جویاجهانبخش است. صاحب مقالات ارزنده پر شمار و چندین ترجمه و تصحیح و تألیف از جمله:
1. راهنمای تصحیح متون،
2. تصحیح و تحشیه فرحة الغری، اثر سید عبدالکریم بن طاوس، ترجمه از علامه مجلسی. نخست بار است که این اثر، به همت ایشان به طبع مصحح و منقَّح رسیده است.
3. تصحیح سراج السالکین، گزیده مثنوی به انتخاب فیض کاشانی.
4. تصحیح نزهة الآمل فی معرفة الآمل. تصنیف علی بن قرآن واسطی.
5. همکاری در جمع و تدوین جشن نامه استاد علامه دکتر مهدی محقق، به نام محقق نامه [با همیاری بهاءالدین خرمشاهی] در 2 جلد.
6 و 7. تصحیح مجدد تجارب السَّلف و احتمالاً بلابل القلاقل (در دست اقدام و اهتمام). گفتنی است که جناب جویا جهانبخش، به مدلول «یکشبه، ره صد ساله رفتن» در عین حداثت سن در جنب اینهمه فرآورد فرهنگی (برآنچه گفتیم بیش از یکصد و پنجاه مقاله چاپ شده، که فقط یکصد فقره آن در دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی آمده، و کما بیش همین تعداد، یا قدری کمتر چاپ ناشده بیفزایید، بالاخص مقالات شاهنامه پژوهانه ایشان شایان یادآوری و تحسین است) به توفیق الهی، و از آنجا که از مکارم اخلاق عالَم دگری، است (حافظ) از محضر مبارک حضرت آیت اللّه سیدمحمد رضا حسینی جلالی، زید عزه العالی، اجازه نامه روایت حدیث دریافت کرده است، گوارا بادش این دولت که دارد کار و باری خوش، (باوام از حافظ). این بنده در حدود یک دهه بیش که با جناب جهانبخش آشنا شدم، و اکنون به دوستی ریشه دارمان، افتخار می کنم، به طنز که همواره در بر دارنده نوعی معنای جدی هم هست، او را «مینوی جوان»، خواندم. از خداوند بزرگ مسألت دارم که او را به برترین و نزدیک و دورترین آرزوهای علمی و فرهنگی برساند و بر جویایی و پویایی و جایگاه و پایگاه علمی اش بیفزاید.
در پایان فهرست وار به اهم مباحث پیشگفتار / مقدمه هفتاد و هشت صفحه ای ایشان اشاره می کنم. اعجاب بنده (فقط) از حجم پیشگفتار و تعلیقات نیست، بلکه از سطح بالای علمی و عمق و متانت آنهاست شمه ای از تاریخ حفظ و قرائت و تفسیر قرآن، تفسیرگری و تفسیرنامه های شیعی، زبان پارسی در خدمت قرآن، بحث تأویل، تفسیر و کلام، ابوالمکارم حسنی و دقائق التأویل، نثر پارسی درسده هفتم هجری و نثر دقائق التأویل (با بحثهای فرعی چون: گونه ای کمیاب در ساخت فعل. حذف فعل به قرینه، حذف شناسه، ادغام، جمع بستن با «آن» دوباره جمع بستن جمع تازی با نشانه های فارسی [: کفّاران]، واو حالیه، کاربرد «نمودن» به جای «کردن» (... و بر آن مداومت نمودند)، کاربرد «نهادن» به جای انگاشتن محسوب داشتن، گرفتن... گفتنی است که مصحح محترم بای حفظ و انتقال مسائل تاریخ زبانی، دستور تاریخی، فقه اللغوی، رسم الخط کهن متن را با تفاوت ذال و دال، و آوردن همزه به جای«ی» = خداء تعالی، براء شما = برای شما، و «می» = صورت جدا و «ب» به صورت چسبیده و «ها»ی جمع به صورت متصل و غیر حفظ کرده است. آری به قول حافظ:
هزار نقد به بازار کائنات آرند |
یکی به سکّه صاحب عیار نرسد. |
پی نوشتها
1 ر.ک مقاله «ابوالمکارم حسنی»، نوشته جویا جهانبخش، در دانشنامه قرآن، و قرآن پژوهی، ج 1، ص 143.
2 کتاب قرآن پژوهی: مجموعه هفتاد بحث و تحقیق قرآنی.
3 برای تفصیل لطفا به دو منبعی که یاد شد، یا منابع مفصل تفسیر مراجعه فرمایید.
4 برای تفصیل ر.ک مقاله های «غرانیق» و «آیات شیطانی» در دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی.
*. عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی.