Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4
اشاره
همان گونه که از مجموع مطالب نویسنده به دست می آید، این نبشتار به
تاثیر اندیشه های اسلامی در شکل گیری ملیت و هویت ملی خاص، توسط مردمی که متاثر از
آن اندیشه ها هستند اشاره دارد. در واقع، این اندیشه ها موجب می گردد که حتی اگر
درون یک مرز جغرافیایی، سیاسی و فرهنگی، اقلیتی مسلمان وجود داشته باشد، با هویت
ملی خاصی که احساس می کنند، تمایز خود را حفظ کنند و به فرهنگ مسلط آن جامعه جذب
نگردند و حتی در پی تشکیل دولتی مستقل برآیند. مقوم اساسی این نوع احساس هویت ملی
و ناسیونالیسم، قومیت، نژاد، سرزمین و مانند آن نیست، بلکه اندیشه های اسلامی
مبتنی بر عقیده «برتری امت مسلمان بر سایر مردم » و عقیده «اهمیت ایجاد اجتماع
اسلامی » تشکیل دهنده محور احساس مذکور است.
نویسنده، برای تبیین این مطلب، شواهدی از مسلمانان ایالات مسلمان نشین
هند، موپلاهای هند جنوبی، مسلمانان فیلیپین، چین و مالزی ذکر می کند.
به نظر می رسد در میان مسلمانان گرایشی به سازمان دهی سیاست براساس
اعتقاداتشان وجود دارد. هر جا مسلمانان تفوق واکثریت جمعیتی دارند، سازمان هایی در
قالب احزاب سیاسی شکل می گیرد; همانند «اخوت اسلامی » مصر یا «جماعت
اسلامی » پاکستان. هدف آن ها این است که مطمئن شوند دولت در حد امکان، در امتداد
آنچه به نظر آن ها به عنوان خطوط اسلامی می باشد، حرکت می کند.
هر جا مسلمانان اقلیتی را تشکیل دهند، غالبا تقاضایی ظهور می کند مبنی
بر این که مسلمانان باید به عنوان یک جماعت سیاسی مستقل یا به عنوان یک دولت ملی
مستقل یا به عنوان یک دولت در درون دولت دیگر سازمان دهی شوند. یک
نمونه از جدایی طلبی مسلمانان در مورد مسلمانان ایالات متحده هند است که برای
ایجاد پاکستان تلاش کرده و توجه عالمانه ای را به خصوص نسبت به سایر نمونه ها به
خود جذب کرده اند.
درکتاب خود با عنوان زبان، مذهب و سیاست در هند شمالی (1) ، پدیده مزبور را این گونه توضیح
می دهد: تفاوت های عینی بین مسلمانان وهندوها بسیار کم است و این تفاوت ها در
جنبش های احیاگرانه آن ها آن قدر زیاد نیست که جدایی آن ها را اجتناب ناپذیر کند.
پدیده عمده و تعیین کننده عبارت از فرایند نماد گزینی است و نیز این واقعیت که
نخبگان مسلمان به جای برگزیدن نمادهای مشترک، نمادهای مجزا و مستقلی بر می گزینند.
براس می نویسد: رهبران مسلمان هند شمالی در اواخر قرن نوزدهم، قایل به سرنوشت
مشترکی با هندوها نبودند; زیرا آن ها خودشان را درمعرض خطر از دست دادن امتیازشان
به عنوان یک اجتماع غالب می دیدند... از این رو، بر یک احساس خاصی از تاریخ تاکید
داشتند که قابل سازش با آرمان های هندو و اسطوره سقوط مسلمانان به سوی قهقرا نبود.
براساس گفته های براس، اگر مسلمانان سیاست را براساس ایمانشان
سازماندهی می کنند، بدین دلیل است که نخبگان مسلمان چنین می پندارند که این
مؤثرترین راه نگه داری یا به دست آوردن قدرت سیاسی است. ... آرمان هایی ملازم با ایجاد
و استمرار «بهترین ملیتی که برای بشریت پدید آمده »، که برگرفته از احادیث اسلامی
است، پیوسته بسیاری از مسلمانان هند شمالی را به تلاش برای تحقق اجتماع سیاسی -
مذهبی آرمانی وادار کرده است، این اندیشه ها عبارت است از این که مسلمانان بخشی از
یک اجتماع را تشکیل می دهند، قوانین اجتماع از سوی خداست، وظیفه فرمان رواست که آن
قوانین را به اجرا گذارد، او باید قدرت لازم را برای چنین کاری داشته باشد، همه
مسلمانان برادرند، و این که آن ها متمایز و برتر از غیر مسلمانان اند. علاوه بر
این، به عنوان اقلیتی در میان بت پرستان، علایق دایمی نیز برای ترسیم تمایزاتی
قاطع بین بت پرستان و خودشان و برای تضمین این که اسلام ملازم قدرت است وجود دارد.
قابل درک است که این ها علایقی بوده که همراه با سقوط قدرت مغول و پدید
آمدن دولت جدید در دست غیر مسلمانان، به شدت رشد کرده است. عمل آنان در میان علما
که توجیه اصلی وجودشان، تلاش برای ایجاد اجتماع شرعی است و برای کسانی که باید از
اندیشه هاشان به عنوان نیروی محرک به طور دائم جریان یابد، آشکار است. حتی هنگامی
که نفوذ این آرمان ها اعضایی از جامعه علمای هندی را به سوی مسیرهای سیاسی متضادی
در قرن نوزدهم سوق داد، درعین حال، تردیدی در نیروی تجزیه طلبانه آنان وجود نداشت.
اگر آن دسته از علمایی که از انجمن (The League) حمایت کردند، ایجاد دولت اسلامی را تنها راه حمایت شریعت در زمانی
می دیدند که بریتانیا هند را از تحت سلطه خود رها کرد، ولی دسته دیگری از علما که
از کنگره حمایت کردند، آینده اسلامی را در هندی تصور می کردند که چندان تجزیه شده
و مستقل نباشد و در آن، احساس هویت اسلامی همواره با احساسی از ملیت هندی به طور
شدید قابت خواهد داشت.
اما در مورد نخبگان کثرت گرا (سکولار) و یا در حال کثرت گرا شدن، نفوذ
این آرمان ها همچنان قوی است، اگر چه کمتر به طور مستقیم بوده و ارزیابی آن
دشوارتر است. این نخبه های کثرت اندیش حتی بدون دلایل مذهبی قوی - که نمی توان گفت
آن هایی که از علما نیستند، بنابراین مسلمانان متعهد نمی باشند - همچنان تحت نفوذ
مفروضاتی در مورد جهان قرار داشته و کمک کرده اند تا آنچه از نظر عاطفی
رضایت بخش ترین فرجام تصور می شده است تحقق یابد.
اگر این فهم و تحلیل از نفوذ شکل دهنده آرمان های اجتماع اسلامی بر
رفتار سیاسی مسلمانان درست باشد، باید بر روی بخش وسیع تری به مراتب فراتر از
مسلمانان ایالت های مسلمان نشین هند (2) صادق باشد و عملا
نیز همین طور است. به عنوان نمونه، موپلاهای هند جنوبی (3) برای هشت قرن نشان داده اند که می توان به عنوان یک جماعت مسلمان حت حکومت
غیر مسلمانان باقی ماند. آنان با تمرین های انتحاری جهادی، تمایز بین جماعت
مسلمانان و هندوها ومسیحیانی را که در اطراف آنها زندگی می کنند، نشان داده اند.
در سال های اخیر، آنان یک احساس نیرومندی از عصبیت همبستگی را با مسلمانان دیگر
جاهای شبه قاره ظاهر ساخته اند. در حالی که گرایش های تجزیه طلبانه اساسی در
چشم انداز آنان در ترجیح شدید آن ها نسبت به عمل کردشان به صورت سیاسی در خلال یک
حزب تماما مسلمان آشکار که تحت سلطه موپلاهای کرالا ( Moplahs
of Kerala) باشد، در سال 1969 تحقق یافت. گفته شده که این
دستاورد یک نیاز روان شناختی مهم را برآورده کرده است; بدین معنا که در محدوده
آن چه ممکن بود، بعضی از موپلاهای کرالا در نهایت، موفق شدند که اسلام را با قدرت
درهم آمیزند. ما به مقدارکافی درمورد موپلاها شناخت داریم که با اطمینان، شیوه ای
راکه بینش آن ها به وسیله اسلام نسبت به جهان شکل گرفته است و این که چگونه این
بینش را که بر سیاست آن ها تاثیر گذاشته درک نماییم. ولی ما هنوز به قدر کافی
در مورد مسلمانان دکنی، که از مجلس اتحاد مسلمانان (4) و تقاضای آن برای تاسیس یک دولت مسلمان مستقل در منطقه آندراپرادش (Andhra
Pradesh) حمایت می کنند یا لابیایی های تامیل ندو ( Labbais
of Tamil Nadu) که به شدت با جنبش نهضت برای ایجاد
پاکستان مشخص می شوند یا در مورد مسلمانان، ماهارش ترین (MaharashTrian)
که در سال های اخیر به تعداد فزاینده ای به مجلس مسلمانان
راه یافته اند، شناخت کافی نداریم. ولی به نظر می آید که آرمان جماعت اسلامی شکل
گرفته و فهمشان را از این که کدام عمل سیاسی رضایت بخش، مطلوب و مشروع است شکل
می دهد.
با ملاحظه اقلیت های مسلمان در آسیا - به صورت کلی تر - می توان گفت که
یک رابطه متناظر بین آرمان هایی که با ایجاد و استمرار جماعت اسلامی مرتبط است در
تجزیه طلبی سیاسی آشکار می گردد.
در فیلیپین، پیوندهای نزدیکی بین احیای مجدد اسلام پس از زمان جنگ
جهانی دوم با پیامدی از آگاهی مذهبی عمیق و رشد اعمال مذهبی خالص، حق طلبانه و
نهضت فیلیپینی های مسلمان برای تشکیل (5) یک دولت اسلامی
مستقل ترسیم شده است.
در چین، برای قرن ها، تعداد عظیمی از مسلمانان در مقابل جذب فرهنگ مسلط
مقاومت کرده اند. مسلمانان احساس برتری و تمایزشان را حفظ کرده اند; آنان
سازمان های جماعتی قدرتمندی بنا کرده اند و از میان این سازمان ها، آگاهی خودشان
از «امت » بودن را به وسیله محور بودن زبان عربی، اسلام و امپراتوری اسلامی و
سنت ها و ارزش های اسلامی برای هر مسلمان ارتقا بخشیده اند. شگفت آور نیست که
آن ها قادر نبوده اند با یک دولت کمونیستی و آداب کنفوسیوسی وحدت بخش هویت یابند
وتا حد ممکن، یک راه تجزیه طلبانه سیاسی را دنبال کرده اند. آن ها در میان هزاران
پیرو، که در اجتماعی تفریحی در سال 1956 گردهم آمده بودند، اظهار داشتند چین
سرزمین پدری ملیت هایی
(Hui) نیست، عربی زبان مردم هایی است، همه
مردم هایی جهان به یک خانواده تعلق دارند.
اگر آرمان اسلامی متعلق به امت واحد سیاسی - مذهبی چنین نفوذی در میان
اقلیت های مسلمان داشته است، پس به نظر می رسد که در نواحی ای که بیش تر یا تمام
جمعیت شان مسلمان است نیز نفوذ دارد. در واقع، در جهان، به سختی می توان یک دولت
اسلامی پیدا کرد که دارای حزبی نباشد که داعیه آشکارش تحقق بخشیدن آرمان های
اسلامی در عرصه سیاست و جامعه معاصر است. انگیزه های رهبران و پیروان «اخوت
اسلامی » مصر، «جماعت اسلامی » پاکستان یا «فدائیان اسلام » ایران هر
چه باشد، نمی توان شک کرد که نگرش آن ها به واسطه سنت اسلامی شکل گرفته و تجدید
شده است. در سال های اخیر، این فرایند هیچ جا دقیق تر از تحقیق کسلر (Kessler)
در زمینه به قدرت رسیدن حزب اسلامی «پان مالزیایی » در
ایالت کلنتان (Kelantan) شرق مالزی مشاهده نشده است.
این جا یک انسان شناس با یک دیدگاه تاریخی نشان می دهد که چگونه در دهه های 1950 و
1960 نظریه اجتماعی اسلامی به طور پیوسته بر تحولات سیاسی تاثیر گذاشته و آن را
شکل داده است.تجربه جوامع دارای اکثریت مسلمان درک ما را در مورد تاثیر فراگیر
آرمان اسلامی تایید می کند. اما این تمایز وجود دارد: در حالی که در اجتماعات
دارای اقلیت مسلمان مشکل عمده متحد کردن قدرت با اسلام است. در اجتماعات دارای
اکثریت مسلمان، مشکل عمده متحد کردن اسلام با قدرت است.
پیوند بنیادین بین اسلام و تجزیه طلبی سیاسی، اصلاح بیش تری را به
نظریه براس در زمینه تشکیل ملت (6) پیشنهاد می کند.عواملی که
تااین جا براهمیت آن توافق شد، عبارت است از:
الف. توانایی مسلمانان ایالات متحده هند.. بر به کار گرفتن نمادهای
فرهنگی و تاریخی که برای بخش عظیمی از جماعت مسلمان جذاب است;
ب. وجود نخبگان مقتدری که خواهان بسط و توسعه یک هویت مشترک بوده اند;
ج. این واقعیت که تمایزات عینی بین هندوها و مسلمانان، خود به تنهایی
آن قدربزرگ نبوده که یک جنبش تجزیه طلبانه رادامن بزند;
د. تصمیم مسلمانان برای دفاع از منافع مسلمانان;
ه. اهمیت یافتن نظام نظارت سیاسی امپراتوری [ خلافت]
به این عوامل پنج گانه، باید آرمان های سیاسی - مذهبی اسلام، به خصوص
آرمان هایی را که بر اهمیت وجود یک جماعت اسلامی تاکید می کند، اضافه کنیم.
این آرمان ها را نه تنها ما تعیین کننده حدود فعالیت های مشروع برای
نخبگان می بینیم - که عبارت از فرایندی است که در مقاله براس در مورد «هویت سیاسی
در آسیای جنوبی »
(7) به صورت غیرمبسوط بدان اشاره شده است - بلکه همچنین
فهم خود آنان را در مورد آنچه ممکن است و آنچه آن ها باید برای نیل بدان تلاش کنند
تشکیل می دهد.
براس تلاش قابل توجهی کرده بود تا قلمرویی را نشان دهد که در آن قوانین
رقابت، برای دست یابی به قدرت مطلق هستند. اما نمونه های مذکور از تجزیه طلبی
مسلمانان پیشنهاد می کند عرصه هایی که سیاست درآن به صورت مستقل و خودمختار
می تواند دیده شود، باید از بقیه مجزا گردد; یعنی بیش از مقداری که براس آن را
پذیرفته است.
این استنتاج دلالت های نظری وسیع تری دارد. براس به اهمیت این استنتاج
برای علم سیاسی، در خلال مباحثاتی که درابتدای مقاله اش می باشد، اشاره می کند; در
آن بحث هایی که به اختلافات مفهومی بنیادینی که درمیان دانشمندان درباره
فرایندهایی که به وسیله آن ها ملت ها شکل می گیرند، اشاره می کند. بعضی از
آغازگرایان (8) بحث می کنند که هرانسانی در
خلال زندگی، وابستگی هایی را (به محل تولد، خویشان، مذهب، زبان و مانند آن) همراه
خود داردکه این وابستگی ها از متعینات (9) شرایط انسانی
است; وابستگی هایی که در بنیان های غیرعقلانی شخصیت ریشه دوانده است; وابستگی هایی
که پایه هایی را برای یک بستگی سهل و ساده با دیگر مردمی که از زمینه های همانند
می باشند، فراهم می سازد. برخی دیگر که عبارتند از ابزارگرایان (10) ، بحث می کنند - همان گونه
که به نظر می رسد براس نیز در کتاب زبان، مذهب و سیاست بحث کرده - که قومیت باید
به عنوان پی جویی نفع و سود برای اعضای گروه هایی لحاظ گردد که فرهنگشان به طور مستمر
و نامحدود، توسط نخبگان قابل تغییر و قابل ساختن و پرداختن است.
این ها مواضعی افراطی اند و پاسخ و نظر صحیح همان گونه که براس، خود
اکنون پیشنهاد می کند، در جایی بین آن دو موضع قرار دارد. براس به سمت موضع
ابزارانگارها، که درآن خودمختاری سیاست مهم و قابل ملاحظه است، تغییر موضع می دهد.
او می گوید: شکل گیری ملت فرایندی است که به وسیله آن نخبگان یک طرف و نخبگان طرف
دیگر در درون گروه های قومی، جنبه هایی را از فرهنگ گروه شان برگزیده، ارزش ها و
معانی جدیدی را به آن ها پیوند می دهند و آن ها را به عنوان نمادهایی برای بسیج
گروه، برای دفاع از منافع آن و برای رقابت با سایر گروه ها به کار می برند. این نخبگان
از هر تعهدی آزادند و تنها به وسیله فرهنگ گروه هایی که مایلند آن ها را رهبری
کنند، محدود و ملزم می باشند.
پیشنهاد و پاسخ ما این است که آرمان های اسلامی (11) نقشی شکل دهنده و گاهی برانگیزنده را درمیان مسلمانان ایالات متحده هند
ایفاء کرده است. به نظر می رسد که این آرمان ها نقشی همانند را در میان نخبگان
دیگر جوامع اسلامی ایفا کرده باشد. همچنین نیروی مداوم این آرمان ها نشان می دهد
که موازنه بحث باید بیشتر به طرف موضع آغازگرایان تمایل پیدا کند.
پی نوشت ها:
× - برگرفته شده از کتاب:
untversity Press,1994) John
Hutchinson and Anthony D.Smith (eds.), Nationalism, (Oxford.New York/Oxford
Language, Religion andPolitics
inNorth India -1
The UnitedProvinces Muslims. -2
Moplahs of South india -3
Majlis-e-lttehadul Muslimeen. -4
The Movement of Muslim
Filipinos -5
nation - Formation. -6
Political Identity in souih
Asia. -7
The Primordialists. -8
Givens. -9
the Instru mentalists. -10
Islamic ideas. -11