چکیده
در سال 1376 رئیس جمهور کشورمان، آقای سیدمحمدخاتمی، در مصاحبه با خبرنگار شبکه . C.N.N ،در بخشی از پیام خود به مردم امریکا گفتند: «ما با انقلابمان مرحله جدیدی از بازسازی تمدن را تجربه کردیم و احساس می کنیم آن چیزی را که می خواهیم همان است که چهار قرن قبل از آن، بنیان گذاران تمدن امریکایی هم در جست وجوی آن بودند (!) .... بنیاد تمدن امریکایی را بینش، تفکر و منش پیوریتن ها تشکیل می دهد... به این جهت است که بنده می گویم: به ملت بزرگ امریکا احترام می گذارم; به خاطر تمدن خوبی که آن ها داشتند...»!
پیام رئیس جمهور به مردم امریکا دارای ابعاد متفاوتی بود. این پیام در بطن خود - در تفسیر اول - دارای سه لایه بود: اول، لایه های اجتماعی برای عموم مردم، دوم، لایه ای سیاسی برای دولت مردان امریکا و سوم، لایه ای فرهنگی برای خواص امریکا. در واقع مهم ترین بخش پیام رئیس جمهور لایه سوم آن بود که جنبه فکری و فرهنگی داشت و در حقیقت، این بخش از پیام که برای خواص آن کشور بود، اصل و باطن پیام ایشان به شمار می رود.
به راستی، رئیس جمهور کشورمان در آن پیام، درباره مکتب پیوریتنیسم و تمدن امریکایی چه گفتند؟ آیا این قسمت از پیام رئیس جمهور با حقایق تاریخی، سیاسی و فلسفی سازگار است؟ در این نوشتار، سعی شده است با تکیه بر مدارک مستند و علمی، میزان صحت مطالب بیان شده توسط رئیس جمهور بررسی شود. باشد تا مسؤولان کشور ما در اظهارنظرهای خود، حقایق و یافته های علمی، تاریخی و سیاسی را نیز مد نظر قرار دهند.
کالبدشکافی تمدن امریکایی
پیش از ورود به این بحث، بجاست دو موضوع بررسی شود:
1. نظام سرمایه داری لیبرال و سپس سرمایه داری ارشادی و اخیرا نئولیبرال به عنوان یکی از ارکان تمدن امریکایی;
2. نهضت پیوریتنیسم به عنوان یک رکن فرهنگی شکل دهنده تمدن و هویت امریکایی.
سپس لازم است به اختصار، به وضعیت تاریخی قاره امریکا از زمان اکتشاف آن توسط کریستف کلمب (1942 م.) و کشف مجدد و نام گذاری «امریکا» بر آن توسط آمریگو وسپوسی و آغاز استعمار غارتگرانه این سرزمین توسط اروپاییان متجاوز و قتل عام بومیان سرخ پوست توسط آنان، تا جنگ های استقلال و بنیان گذاری «جمهوری ایالت متحده امریکا» اشاره شود.
یکی از انگیزه های سفرهای اکتشافی یافتن راه های جدید تجارت دریایی بود. اما انگیزه اصلی این تحرکات امپراتوری های استعماری اسپانیا و پرتغال در مسیر کشف سرزمین های جدید و تجارت با آن ها و حتی غارت آن ها و کشتار ساکنان بومی (مانند سرخ پوستان و قبایل «آزتک »، (Azeteck) در مکزیک و «اینکا»ها، (Inca) در کشور پرو) برای سوداگری و سودجویی بود.
آلبر ماله، (Alber male) در کتاب تاریخ قرون جدید در این باره می نویسد: «در اواخر قرن پانزدهم و اوایل قرن شانزدهم، دنیا برای اروپاییان بزرگ تر شده بود. در جنوب - یعنی اقیانوس اطلس - آفریقای جنوبی و در مشرق، ساحل های اقیانوس هند و در مغرب، قطعه جدید امریکا را کشف کردند و بیش تر اکتشافات را مردم پرتغال و اسپانیا انجام دادند ... علت اصلی اکتشافات بزرگ، منفعت جویی و علاقه به تحصیل مال در دول عظیم استعماری بود.» (1)
استعمارگران اسپانیایی و پرتغالی، ملل بومی امریکای جنوبی، افریقا و آسیای دور را مورد آزار قرار می دادند و می کشتند و منابع زیرزمینی آن ها، به ویژه طلا، را غارت می کردند. از راه این غارت ها اروپا متمول گردید و سطح زندگی در میان تجار و بازرگانان و طبقات نوظهور جامعه نوین بالا رفت. تاریخ، صحنه های تکان دهنده ای از جنایات مهاجمان اروپایی به کشورهای امریکای شمالی و جنوبی، افریقا و آسیا را به تصویر کشیده که به راستی،شرم آور و تکان دهنده است. (2)
از همین طریق، پای اسپانیایی ها و پس از آن ها انگلیسی ها به قاره امریکا باز شد. آن ها به استخراج منابع طبیعی این قاره و کشتار بومیان و وادار کردن آن ها به مهاجرت به نواحی دوردست سرزمین امریکا پرداختند و برای جبران نیروی کار تلف شده سرخ پوست ها، به دزدیدن انسان ها از جنگل های افریقا و به بیگاری کشیدن و بردن آن ها به امریکا و استثمارشان پرداختند. (3)
الکسی هیل، (Alexi Hill) از اعقاب یکی ازهمین بردگان امریکاست که اجدادش از سرزمین خود ربوده شده و به امریکا برده شده و به برده تبدیل گردیده است. او داستان سوزناک این سرنوشت غم انگیز را دررمان پرآوازه ریشه ها توضیح می دهد. (4)
یکی از کشورهایی که به سرعت، فعالیت استعماری و فروش برده در امریکا را در پیش گرفت، دولت استعماری انگلیس بود که به ویژه از قرن هفدهم به تدریج، به قوی ترین دولت سرمایه داری اروپا تبدیل گردید. (5) اولین شهرک «کلنی »، (Colony) انگلیس در امریکای شمالی در 1607 م. در ویرجینیا، (Vircinia) بر پا شد. در قرن هفدهم و هجدهم، ارتش انگلیس به جنگ هایی طولانی و سخت علیه رقبای خود - هلند، فرانسه، اسپانیا - دست زد و سرانجام، فاتح قسمت اعظم سرزمین امریکا گردید. ارتش انگلیس یکی از متصرفات سابق هلند را فتح کرد و شهر نیویورک را بنیان نهاد.
جامعه انگلیسی، که به امریکا مهاجرت می کردند، از چند گروه اجتماعی تشکیل شده بودند:
1. سرمایه داران و تاجران و دولت مردان انگلیسی که برای تجارت برده و کشف زمین های پهناور امریکا و استخراج منابع طبیعی آن، به این قاره روی آورده و برخی از آن ها در این سرزمین سکونت گزیده و هسته اولیه سرمایه داری امریکا را تشکیل داده بودند.
2. گروه هایی از دهقانان و کشاورزان فقیر که در پی به دست آوردن زمین برای کشت و کار به امریکا آمده بودند و طبقه خرده مالک امریکا را بنیان گذاردند.
3. گروه بزرگ بردگان افریقایی که توسط دو گروه مزبور استثمار می شدند.
به تدریج، طبقه سرمایه دار (بورژوا) برده دار و نیرومند امریکا پدید آمد و بدین سان، یکی از ارکان تمدن امریکایی، یعنی نظام سرمایه داری، شکل گرفت.
جنگ های استقلال طلبانه امریکا
علت اصلی جنگ های استقلال طلبانه اختلاف حاد منافع بین سرمایه داری امریکا و سیاست های دولت انگلیس بود که با محدودیت ها و موانعی که ایجاد می کرد، رشد سرمایه داران امریکایی را کند می نمود. درواقع،جنگ های استقلال طلبانه امریکا اختلاف منافع دو قطب بزرگ سرمایه داری زمان (یکی مستقر و رو به زوال و دیگری در حال رشد) بود. علت قریب بروز این جنگ ها نیز این بود که سرمایه داران و خرده مالکان سفیدپوست ساکن امریکا به مالیاتی که تاجران انگلیسی بر محموله بزرگ چای ارسالی به بوستون قرارداده بودند، اعتراض داشتند. افراد مقیم شهر بوستون به کشتی های انگلیسی حامل محموله یورش بردند و آن ها را به دریا ریختند. (1773 م.)
این ماجرا واکنش شدید دولت انگلیس را دربرداشت و منجر به اتحاد کلنی های امریکایی و تشکیل یک ارتش و مبارزه با دولت انگلیس و در نهایت، صدور اعلامیه استقلال گردید. رهبری جنگ های استقلال را سرمایه دار و تاجری برده بر عهده داشت. مسؤول ارتش جمهوری استقلال طلب هم یک برده دار ویرجینیایی به نام جرج واشنگتن، (George washington) بود. او یک فراماسونر و طرفدار سرمایه داری و لیبرالیسم بود. اعلامیه استقلال امریکا، انسان ها را «آزاد و صاحب حقوق برابر لاینفک » نامید، اما این «حقوق » را برای بردگان سیاه و سرخ پوستان بومی به رسمیت نشناخت، حتی بسیاری از خرده مالکان و کارگران سفیدپوست را نیز شامل نشد. این اعلامیه بردگی را نفی نکرد و علی رغم شعارهای آزادی خواهانه، در برابر کشتار و نفی بلد بومیان امریکایی سکوت کرد. (6)
اندیشه های بنیان گذاران جمهوری امریکا آرایی لیبرالیستی بود که به حذف کلیسا و مذاهب رسمی و محدود کردن دامنه حقوق و اعمال قدرت مذهبی روحانیت کلیسایی انجامید. بنیان گذاران امریکا بر مبنای آرای اومانیستی خود، به «تفکیک دین از دنیا» معتقد بودند. (7)
کلود ژولین،، (Cloud Geolin) محقق و مورخ، درباره جمهوری ایالات متحده امریکا می نویسد: «با استقلال ملی، همه مزرعه داران کوچک، پیشه وران خرده پا و فقیران، همراه با سهمیه "حقوق و غیرقابل انتزاع" حق یک نابرابری دوگانه را نیز پیدا کردند. آن ها نه تنها نابرابری اقتصادی، بلکه و مخصوصا نابرابری در برخوداری و استفاده از آزادی را به دست آوردند.» (8) «انگلستان فاتح جنگ هفت ساله (1756 - 1763)، بار قرض سنگینی را به دوش دارد و مصمم است که پرداخت قسمتی از آن را به عهده مستعمرات امریکایی اش بگذارد. برای رسیدن به این منظور، تدابیری اتخاذ می کند که نتیجه آن بروز طغیان است.» (9)
توماس هاچینز، (Thomas Hotchinse) در تبعیدگاهش در تایمز، درباره اعلامیه استقلال امریکا می گوید: چگونه طرف داران استقلال امریکا می توانند اعلام کنند که همه انسان ها آزاد و برابرند، در حالی که آن ها بیش از صدهزار افریقایی را از حق آزادی محروم کرده اند. اکنون پس از یک قرن، دموکراسی امریکایی در حدود چهارمیلیون سیاه پوست را همچنان در حال بردگی نگه می دارد. امروزه در دویستمین سالگرد استقلال امریکا، برای اعقاب آن سیاهان، هنوز هم برابری با سفیدپوستان معنایی ندارد! (10)
«انقلاب امریکا» خالق نظم مورد نظر صاحبان جاه و مال بود; نظمی که اولین قربانی آن آزادی و خوشبختی انسان ها بود. امروزه «حق جست وجوی خوش بختی » (یکی از حقوق مطرح شده در اعلامیه استقلال امریکا) یکی از مظاهر اساسی زندگی امریکایی شده و کم نیستند کسانی که توماس جفرسون، (Thomas Jefferson) نویسنده اعلامیه استقلال را برای این مساله سرزنش می کنند.
معلوم است که جفرسون نمی توانست با جانشین کردن اصلی به جای اصل دیگر در اعلامیه استقلال، معیار ارزش های صاحبان سرمایه را برهم بزند. «سرمایه داران باهوش، وطن پرست، شایسته و ... برای خوش بختی، تعریفی مخصوص به خود داشتند; آن ها معتقد بودند که با در دست داشتن قدرت اقتصادی، باید قدرت سیاسی را نیز در چنگ خود داشته باشند.» (11)
مبانی حکومتی امریکا
جنگ های استقلال در کلیت خود، به هدف تاسیس یک جمهوری سرمایه داری مستقل صورت گرفت. جان جی، - (John jay) وکیل مدافع و یکی از نویسندگان قانون اساسی ایالت نیویورک که بعدها وزیر خارجه و سپس اولین رئیس دیوان عالی کشور امریکا در اولین روزهای ایجاد این کشور شد - می گوید: «حکومت باید در دست کسانی باشد که سرمایه های کشور در دست آن هاست.» (12) جرج واشنگتن، فراماسونر معروف و فرمانده ارتش ایالات متحده در جنگ های استقلال و اولین رئیس جمهور ایالت متحده، که از بانیان اصلی جمهوری امریکاست، در نامه ای به لافایت، (Lafuiet) -از همفکران خود در فرانسه - یکی از اهداف جمهوری امریکا را تبدیل شدن به یک امپراتوری جهانی می داند! (13)
ماهیت سرمایه داری نظام امریکایی چنان است که جیمزمدیسن، (James Medicine) که بعدها دو دوره رئیس جمهور امریکا شد، به صراحت می گوید: «مجلس سنای امریکا باید نماینده زمین داران بزرگ و مدافع آن ها علیه اقدامات کسانی باشد که در زیر فشار فقر و بیچارگی، در سر، هوای برخورداری از خوش بختی را به نحوی عادلانه تر می پرورند.» (14) همچنین گورنور موریس، - ( Goranor Morice) وکیل مدافع و نماینده امریکا و استقلال طلبان در فرانسه - می گوید: «سنا باید محل تجمع ثروتمندان و روحیه اشرافیت باشد.» وی می گوید: «خواهند گفت که در این صورت، سنا ممکن است کاری کند که مضر به مصالح عموم باشد. من هم این طور فکر می کنم و آرزو می کنم که این طور شود»! (15)
این نگرش ها سبب می شد که آنان شورش های عدالت خواهانه طبقات فرودست سفیدپوست نظیر شورش شیس، (Shays) در سال 1776 را به شدت سرکوب نمایند. قانون اساسی امریکا، که در سال 1787 م. تصویب شد (و هنوز کلیت آن حفظ شده) اساسا مدافع سرمایه داران است. طبق این قانون اساسی، مردان صرفا با تکیه بر بهره مندی از میزان معینی از سرمایه (پول یا زمین) می توانستند صاحب حق رای شوند و زنان و بردگان و بومیان امریکایی کاملا از هرگونه حق رای محروم بودند! الکساندر هامیلتون، می توانستند صاحب حق رای شوند و زنان و بردگان و بومیان امریکایی کاملا از هرگونه حق رای محروم بودند! الکساندر هامیلتون، (Alexander Hamilton) ،طراح نظام اقتصادی امریکا و و وزیر خزانه داری دولت جرج واشنگتن، بر این باور بود: «تنها کسانی که پول دارند و در خانواده آبرومندی متولد شده اند قادر خواهند بود حکومت خوبی به وجود بیاورند و آن را اداره کنند.» (16)
کلود ژولین درباره هامیلتون می گوید: «تمام کسانی که پول و ثروت این رسالت را به آن ها می دهد تا قدرت را در دست خود متمرکز کنند، خودشان را در سیمای هامیلتون باز خواهند یافت، این امر در اولین روزهای استقلال امریکا صادق بود و هنوز هم صادق است ... فلسفه هامیلتون، وزیر خزانه داری امریکا، را می توان چنین بیان نمود: «قدرت دولت باید به قدرت صاحبان پول متکی باشد» ... بدین ترتیب، به اراده اولین رئیس جمهور ایالات متحده، ایجاد یک نظام سرمایه داری با انواع و اقسام رشته های مرئی و نامرئی و پیوندهای ناگسستنی بین دستگاه دولت و دنیای پول، بر ایجاد یک نظام دموکراتیک ترجیح داده می شود و چنین رجحانی تا امروز همچنان ادامه دارد، نظامی که واشنگتن و هامیلتون با همکاری صاحبان سرمایه ایجاد کرده اند، هنوز هم اساس نظام اقتصادی امریکا از هنگام تاسیس تا اصلاحات فرانکلین روزولت در سال 1939 (که موسوم به New Deal شد و در واقع، یک نحوه اقتصاد سرمایه داری با دخالت بیش تر دولت برای کاهش بحران های سرمایه داری را پدید آورده است) همان «لیبرالیسم کلاسیک » بوده که امریکاییان آن را از آرای لیبرال های انگلیسی، به ویژه آدام اسمیت، (Adam Smith) ،اخذ کرده اند. (18) «این شیوه اقتصادی انگلستان قرن نوزدهم بود که رسما الگوی تفسیر سرمایه داری امریکا گردید. نقش دولت، تنها در فراهم آوردن شرایط مطلوب، برای رونق سرمایه داری فرض شد تا افراد بتوانند با اطمینان خاطر، در بازار رقابت آزاد به کسب و کار بپردازند و ابتکار شخصی را در فعالیت های اقتصادی به عمل آورند.» (19)
گسترش جنگ های داخلی و سیاست های اقتصادی آبراهام لینکلن
طی سال های پس از استقلال تا به قدرت رسیدن آبراهام لینکلن (1860) (Abraham Lincoln) و شروع جنگ داخلی (1861 - 1865) و در نهایت، الغای قانون بردگی، سرمایه داری تجاری و صنعتی، به ویژه در مناطق شمالی امریکا، از رشد زیادی برخوردار گردید. اما در جنوب، نوعی نظام برده داری وجود داشت که در مقابل وحدت کامل کشور، تحت لوای یک نظام سرمایه داری صنعتی نیرومند مقاومت می کرد. این مساله اصلی ترین دلیل بروز جنگ داخلی در ایالات متحده امریکا بود. در واقع، به نظر می رسد که از سال های 1850 به بعد نظام برده داری جنوب در مقابل سرمایه داری صنعتی شمال، دست خوش عقب ماندگی فراوانی گردیده بود و این موضوع وحدت اقتصادی - اجتماعی دولت امریکا را با خطر مواجه می ساخت.
با تاسیس «حزب جمهوری خواه » امریکا در سال 1854، مساله گسترش سرمایه داری صنعتی در سراسر کشور و به استعمارکشیدن سرزمین های شرقی در دستور کار دولت امریکا قرار گرفت. این حزب، ائتلافی از سرمایه داران صنعتی و ملاکان بزرگ بود.
آبراهام لینکلن، که از خانواده ای روستایی و فقیر بود، دارای افکاری منطبق با عقاید «حزب جمهوری خواه » امریکا بود، او یک فراماسونر فعال بود که در سال 1860 به عنوان کاندیدای حزب مزبور معرفی و به ریاست جمهوری برگزیده شد.
پس از پیروزی آبراهام لینکلن و حزب او، ایالات جنوبی شورش کردند و بدین سان، جنگ داخلی در این کشور پدید آمد. دولت لینکلن در طول سال های جنگ داخلی، بارها در زمینه دفاع از منافع سرمایه داران امریکایی، به سرکوب خونین اعتراضات اقشار محروم اجتماعی و کارگران ذوب فلز و آهنگران پرداخت. برخی از مورخان در این که شخص لینکلن به الغای بردگی معتقد بوده است، تردید دارند. اما در آن مقطع زمانی و برای زمینه سازی توسعه سرمایه داری امریکا، لغو بردگی، به یک ضرورت و نیاز تاریخی تبدیل شده بود.
«با این وجود، یک سال و پنج ماه پس از شروع جنگ، لینکلن اعلامیه آزادی بردگان را صادر کرد. تفاوت و تضاد دو شیوه اقتصادی شمال و جنوب امریکا - یعنی برخورد نظام صنعتی شمال با شیوه کشاورزی جنوب دو محیط متفاوت اجتماعی را به وجود آورده بود که خود از عوامل جنگ داخلی بود.
با صنعتی شدن ایالات شمالی و غربی، قدرت محلی از ایالات جنوبی به شمال منتقل می شد. همزمان با این تحول، به وجود اتحادیه قوی وحکومت مرکزی نیرومند احتیاج شده بود و جنگ داخلی برای حفظ اتحادیه سیاسی، همبستگی اقتصادی و از بین بردن دوگانگی اجتماعی بین شمال و جنوب واقع شد ... سیاست اقتصادی لینکلن تشویق سرمایه گذاری خصوصی و وضع عوارض سنگین گمرکی برای حمایت از تولید داخلی بود ... حقوق اقتصادی سیاهان در مورد حق مالکیت، که از عمده ترین مسائل جنوب بود، با بی توجهی روبه رو شد و در این باره، اقدامی به عمل نیامد، بیش تر بردگان سابق به نظام اجاره داری روی آوردند که در برابر دست مزد در ملک دیگران کار کنند و یا با اجاره زمین به کشاورزی بپردازند ... طرح احیای جنوب و کوشش نیروی نظامی شمال در تثبیت حقوق سیاهان با موفقیت همراه نبود; گرچه سیاهان آزادی خود را باز یافتند، ولی مساله اختلاف نژادی از بین نرفت ... هدف سیاست دولت فدرال حمایت از سیاهان برای تثبیت حقوق سیاسی بود، نه گسترش حقوق اجتماعی آنان که احتمالا قبول آن فرض برای شمالی ها هم مقدور نبود.» (20)
لغو بردگی در ایالات متحده نه به نیت خیرخواهانه و انسان دوستانه لینکلن یا بنیان گذاران تمدن امریکا، بلکه برای پیشبرد منافع اقتصادی سرمایه داری صنعتی امریکا صورت گرفت و البته به دلیل ماهیت نژادپرستانه سرمایه داری امریکا عملا تعصبات نژادی علیه سیاه پوست ها در قالب ایجاد تشکل های تروریستی نظیر «کوکلس کلان » (Cookles clan) و ایجاد تبعیض های آشکار و پنهان بین حقوق سیاهان و سفیدپوستان همچنان تا امروز نیز ادامه پیدا کرده و جنبش حقوق مدنی سیاهان در دهه 1960، حرکتی در جهت به دست آوردن حق رای برابر برای سیاهان بوده که هنوز به تحقق برابری کامل حقوق اجتماعی نیز منجر نشده است. (21)
امریکا پس از جنگ داخلی، تحولات عظیم اقتصادی در پی داشت. در فاصله بین جنگ داخلی و آغاز قرن بیستم، سرمایه داری صنعتی تحول یافت و اجتماع جدید امریکا پدید آمد. مهم ترین تحولات، به وجود آمدن کارخانجات و شرکت های سهامی با سرمایه های هنگفت بود که به تدریج، تجارت های محلی و سرمایه های کوچک را در خود مستهلک ساخت. انحصار و تمرکز جای رقابت را در اقتصاد آزاد گرفت، منابع سرمایه داری و تجارت های بزرگ یا منافع سیاسی در هم آمیخت و به تدریج، قدرت سیاسی در بند قدرت اقتصادی گرفتار شد و به پیروزی «سرمایه داری سیاسی » انجامید و به همان اندازه هم جامعه امریکایی دست خوش تغییر و تحول گردید. زندگی در مزارع و روستاها جای خود را به شهرنشینی داد، توسعه راه های ارتباطی... و سرانجام، ظهور امریکا به عنوان قدرت عظیم جهانی، همه تحولاتی بود که پس از جنگ داخلی در فاصله کم تر از پنجاه سال تحقق پیدا کرد. «حزب جمهوری خواه » پس از پیروزی در جنگ، بر سیاست مسلط شد، هدف گروه های متنفذ «حزب جمهوری خواه » که به «حزب سرمایه و ثروت » معروف شد، گسترش امور اقتصادی بود، بی آن که در ساختمان سیاسی و اجتماعی تغییری وارد نماید. مساله سیاهان پس از الغای بردگی به فراموشی سپرده شد و برای نیل به هدف های اقتصادی، از فرصت مساعدی که جنگ پیش آورده بود، حداکثر استفاده به عمل آمد... ترقی سریع اقتصادی امریکا پس از جنگ داخلی با حمایت جمهوری خواهان از سرمایه گذاری وسیع و گسترده، به گروهی فرصت داد تا با استفاده از امکانات طبیعی، موقعیت سیاسی و سخاوت حکومتی، ثروتی عظیم اندوخته و به صورت رهبران مالی امریکا و سلاطین قدرت و ثروت درآیند. نام افرادی همچون واندر بلیت، کارنگی، راکفلر و مورگان مظهر انحصار و قدرت در تصاحب خطوط آهن، صنایع فولاد، نفت و بانک داری گردید. این سرمایه داران بزرگ در فاصله جنگ داخلی تا پایان قرن نوزدهم بر دنیای صنعت و تجارت امریکا حکومت داشتند و با بند و بست های سیاسی، پشت کار و دوراندیشی و از بین بردن رقبا و گاه با شیوه ای ناجوان مردانه، به صورت سلاطین ثروت و طبقه حاکم درآمدند. (22) بر همین اساس، از درون سیاست های آبراهام لینکلن و حزب جمهوری خواه، کلان سرمایه داری انحصاری امریکا، پدید آمد.
پیوریتنیسم
بشر جدید، منعفت طلب، و پول پرست است. اساسا انسان نوین در نظر جامعه شناسان و اقتصاددانان و فیلسوفانی همچون ماکس وبر، (Max Weber) ،هایلبر ونر، (Hilber Vener) ،و هورکهایمر، (Horkhimer) با نوعی سودنگری، محاسبه سوداگری و سرمایه سالاری تعریف می شود. این در واقع، همان روح عصر نوین است که در بررسی های نقادانه به آن پرداخته شده است.
روح عصرنوین به دلیل این ماهیت سوداگرا و سودپرست با روح دینی و معنوی و متعالی تضاد ماهوی دارد. پروتستانتیسم مسیحی شاید اصلی ترین گرایش تجدیدنظرطلبانه در جهت دنیایی کردن روح دین با عنوان «رفرم مذهبی » بود که در اروپا رخ داد. اصلی ترین بانیان این نهضت مارتین لوتر و ژان کالوین هستند. «پیوریتنیسم » به مجموعه ای از فرق مذهبی نوین اطلاق می شود که در حدود قرن هفدهم در انگلستان پدید آمدند و شامل گرایش های فرعی همانند استقلال طلب ها، مجلسیان، پاپتیست ها، ( بودند. پیوریتنیسم یکی از فرق منشعب از کالوینیسم، (Caloinism) است وبه دلیل تاکیدی که بر خصایصی نظیر «ثروت اندوزی »، «مشروعیت دادن به سرمایه داری و تجارت »، «تاکید بر کار تصرفگرانه ماشینی » و «توصیه به صرفه جویی و انباشت سرمایه » داشت، به طور کامل با نظام سرمایه داری قرون هفدهم و هجدهم منطبق بود، از نظر متفکرانی چون وبر یا فروم هم یکی از عوامل ایجاد سرمایه داری در اروپا و به ویژه امریکا به حساب می آید. (23)
پیوریتنیسم اصلی ترین عنصرفرهنگی و مذهبی تشکیل دهنده تمدن امریکایی است و تفسیرهای عقلانی و سرمایه سالارانه آن ها به خوبی با روح سرمایه داری در حال تکوین امریکا همخوانی دارد.
در این نگره - به اصطلاح مذهبی - با تاکید افراطی بر انضباط در رعایت برخی ظواهر، روح متعالی و معنوی و ملکوتی دین - که در اتصال آدمی با ساحت قدس تجلی می یابد - تابع منطق سوداگری و عقل معاش و روش زندگی سرمایه داری تجاری و کار از خود بیگانه صنعتی قرار می گیرد. بیش تر مهاجران انگلیسی و هلندی که به امریکا رفتند، به فرق گوناگون پیوریتن تعلق داشتند و در عین حال، برخی از چهره های معروف و شاخص آن ها مانند آبراهام لینکلن، جورج واشنگتن و جان آدامز، (John Adams) عضو محافل ولژهای فراماسونری بودند.
یکی از ارکان فکری پیوریتنیسم اعتقاد به «جدایی امور دینی از دنیایی » است. (24)
آیین «پیوریتن » و سایر شاخه های مذهب پروتستان در ساده کردن دین کوشیده اند و این کوشش به سود نظام سرمایه گرایی تمام شده است; زیرا سرمایه دار پروتستان رعایت اصول اخلاقی و - مثلا - خودداری جنسی را برای رستگاری خود کافی می دانستند و با خیال راحت به بهره کشی ناروا و بیدادگری اجتماعی خود ادامه می دادند. بنابراین، کالوینیسم، نظام اجتماعی را از آرامش برخوردار می ساخت و بهره کشی بی رحمانه سرمایه داران را تسهیل می کرد. اتحاد پیوریتنیسم کالوینی و سرمایه داری دیرزمانی دوام آورد. (25)
ماکس وبر، جامعه شناس معروف معاصر، تحلیل مفصلی درباره پیوریتنیسم و شکل های گوناگون اخلاقیات پروتستانیسم دارد که برای مطالعه بیش تر در این مورد، می توان به کتاب اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری مراجعه کرد. برخی از نظرات وبر چنین است: «پیوریتنیسم نماینده خلق و خوی مؤسسه عقلانی بورژوایی و سازمان عقلانی کار بود و از اخلاقیات یهودی،فقط آنچه را که با این هدف سازگار می شد،به وام می گرفت.» (26)
«تاثیر روان شناختی آزادسازی مال جویی از نواهی اخلاقیات سنتگرا بود، اما پیوریتنیسم قیود تکاپو به دنبال ثروت را نه فقط از طریق مشروعیت بخشیدن به آن درهم شکست، بلکه آن را همچون خواست خدا تلقی کرد.» (27)
تاریخ ادوار اولیه کلنی های امریکای شمالی، تحت سلطه شدید تضاد میان ماجرا جویانی بود که می خواستند به کمک نیروی کار نوکران زرخرید، مزارعی ایجاد و به سبک اربابی زندگی کنند و پیوریتن هایی که طرز فکری کاملا بورژوایی داشتند. می توان گفت: به همان نسبت که طرز تلقی پیوریتنی از زندگی، قدرت بیش تری کسب می کرد و این امر یقینا بسیار مهم تر از تشویق صرف به ایجاد سرمایه بوده، تحت همه شرایط، گرایش به شیوه زندگی سرمایه داری را که از نظر عقلانی (عقل جدید، یعنی عقل فردی، عقل حسابگر و عقل معاش) منقطع از وحی بود، تشویق می نمود. این اصلی ترین عامل به خصوص، تنها عامل منسجم و مؤثر در تکامل این شیوه زندگی بود و در یک کلام، از گهواره «انسان اقتصادی » جدید مواظبت می کرد. به یقین، همان گونه که پیوریتن ها به خوبی می دانستند، این آرمان های پیوریتنی تحت فشار شدید وسوسه های ثروت، گرایش به تسلیم داشتند. (28)
«با پیوریتنیسم، یک خلق و خوی شغلی ویژه بورژوازی پا گرفته بود. سوداگر بورژوا با آگاهی از این که مشمول رحمت خدا و آشکارا مورد عنایت اوست، مادام که از محدوده رفتار رسما صحیح خارج نشده بود، مادام که سلوک اخلاقی اش بی عیب و استفاده اش از ثروت خود بی ایراد بود،می توانست و حتی واجب بود که منافع سودجویانه خود را دنبال کند.» (29)
عناصر اساسی رویکردی که «روح سرمایه داری » نامیده شده اند با آنچه محتوای ریاضت کشی دنیوی پیوریتنی را تشکیل می دهد، یکسان است. (30)
مذهب پیوریتنیسم ابتدا به سال 1559 م. در شکل اعتراض علیه تعیین لباس های رسمی برای روحانیان و دیگر آداب و رسومی که در مراسم «عشای ربانی » کلیسای انگلستان وجود داشت، پا گرفت. عقاید پیوریتن ها از جهاتی با مسیحیت کاتولیک تفاوت دارد. یکی از قدیمی ترین اعتراضات پیوریتن ها، به «عشای ربانی انگلیکان » مربوط می شود. یکی از آثار معروف بیانگر آرای این نهضت، کتاب حرکت مسافر به پیش، اثر جان بنیان (1688 م.) است.
در مکتب پیوریتنیسم سرمایه دارها «آیات و نشانه های برکت خدا» تلقی می شوند. (31) پیوریتنیسم دارای انعکاس گسترده ای در تاریخ است. این مذهب عامل مهمی در تشکیل دموکراسی مدرن بوده که ریشه های مسیحی آن از میان پیوریتنیسم انگلیسی عبور می کند. تحقیقات اخیر تاکید کرده است که پیوریتنیسم تا حد زیادی زمینه ای بود تا سرمایه داری در زمینه اقتصادی، از آن پدید آید. (32)
بر اساس تلقی ماکس وبر، در اندیشه پیوریتنیسم، استثمار تا حدی مشروعیت می یابد و انسان گویی به نوعی «ماشین تحصیل ثروت » تنزل می یابد. جالب این که پیوریتنیسم نیز همچون فراماسونری از جهاتی ریشه در یهودیت دارد; (33) در واقع نوعی یهودیت دنیوی شده و تحریف گردیده است. همچنین آرای پیوریتنی از عناصر شکل دهنده عقیده لیبرالیسم است. پیوند پیوریتنیسم و لیبرالیسم را در آرای جرج بوکانان، (George Boocanan) و تا حدودی گروسیوس،، (Gerociues) می توان ملاحظه کرد. (34)
پیوریتنیسم یکی از شاخه های منشعب از تعالیم ژان کالوین (از بنیان گذاران پروتستانیسم مسیحی) است که در هلند و به ویژه در انگلستان رواج داشت و فرق گوناگون این جنبش پیوریتنی به عنوان اصلی ترین باورمذهبی، در بین مردم امریکا رواج یافت.
بنابر اعتقاد متفکران امریکایی، مهم ترین دلیل جدایی دین از سیاست، که به «دیوار جفرسون »، (Jeffersons Wall) معروف است، حفظ آزادی های فردی بشر می باشد. توماس جفرسون و جرج واشنگتن بر این عقیده بودند که مقصود از جدایی دین و سیاست، دور کردن مردم از مذهب نیست، بلکه تقویت اخلاقیات در قالب باورهای مذهبی خارج از چارچوب نظام حکومتی می باشد. یکی از مهم ترین ایراداتی که بر این اندیشه ها در امریکا گرفته شده، این است که قانون اساسی ابراز عقیده مذهبی را محدود می کند، ولی هیچ گونه نظارتی نسبت به ابراز عقاید مذهبی و سیاسی ندارد. «دیوار جفرسون » تعبیر مشهور «جدایی دین از سیاست » است; حکومت نمی تواند امتیاز کسی را بر اساس مذهبش از او سلب کند یا او را از حق انتخاب محروم کند و مهم نیست که مذهب او چه باشد.
یکی از مفاد اعلامیه استقلال امریکا داشتن حق اندیشه و باور و دین آزاد برای همه است. بنابراین، همه ادیان و مذاهب الهی و غیرالهی، حتی صهیونیسم، در امریکا، رسمی و قانونی است. حال این سؤال مطرح می شود که آیا این نوع آزادی در کشورهای دین مدار مانند ایران قابل اجرا می باشد یا خیر؟
یکی از مفاد اعلامیه استقلال امریکا این است که دولت نباید از مذهب خاصی به طور رسمی حمایت کند. بر این اساس، خواندن دعا و سرودهای مذهبی در مدارس دولتی امریکا ممنوع است. رادیو امریکا در برنامه «امریکا سرزمین آزادی و مذهب » چنین می گوید: «ادارات دولتی مجاز نیستند ابراز عقیده مذهبی کارمندان را در محیط کار محدود کنند. توسل به چنین اقدامی، تبعیض قایل شدن و اقدامی غیرقانونی است.» (35)
در عبارت مزبور به روشنی آورده شده است که اولا، دولت حق هیچ گونه تبلیغ مذهب خاص را در اماکن دولتی ندارد و ثانیا، نمی تواند از اشاعه و تبلیغ یک مکتب خاصی جلوگیری نماید;گرچه مسؤولان امریکایی در عمل، تاکنون غیر از این، عمل کرده اند. درسال 1990م.تمام کشورهای جهان با شگفتی وناباوری، صحنه های حمله پلیس امریکا به مرکز فرقه داوودیه را مشاهده کردند که پلیس امریکا با انفجار و به آتش کشیدن آن مرکز، بیش از هفتادنفررا دریک حمله نظامی به قتل رساند!
شواهد نشان می دهدکه تمدن امریکایی به تدریج و به ویژه پس از جنگ جهانی دوم و سال های اخیر، با سرعت حتی پوسته های ظاهری مذهب را به کنار می نهد و در «تکنوکراتیسم »، (Technocratism) استحاله می شود; گرچه نوعی رویکرد معنوی ضعیف نیز در جامعه امریکا در حال شکفتن است.
پی نوشت ها:
× «پیوریتنیسم » به مجموعه ای از فرق مذهبی نوین اطلاق می شود که در حدود قرن هفدهم در انگلستان پدید آمدند و شامل گرایش های فرعی همانند استقلال طلب ها، مجلسیان، پاپتسیت ها، منونیت ها و کوپلرها بودند.
1- آلبر ماله، تاریخ قرون جدید، ترجمه سیدفخرالدین شادمان، دنیای کتاب،1362، ص 2
2- برای تفصیل مطلب نک. به: پیشین، ص 21- 26
3- برای تفصیل مطلب در خصوص بردگی سیاهان و کشتار سرخ پوستان توسط مهاجران اروپایی نک. به: دی. براوی، فاجعه سرخ پوستان آمریکا، ترجمه محمد قاضی، چاپ دوم، خوارزمی، 1356 / همو، تاریخ اجتماعی سیاهان آمریکا، ترجمه سروش حبیبی، خوارزمی، 1354
4- الکسی هیل، ریشه ها، ترجمه علی رضا فرهمند، کتاب های جیبی، 1358
5- گ. م. دنسکوی، تاریخ سده های میانه، ترجمه رحیم رئیس نیا، پیام، 1357
6 و 7- روزل پالمر، تاریخ جهان نو، ترجمه ابوالقاسم طاهری،امیرکبیر، 1340 / ص 423- 424
8 الی 15- کلود ژولین، امریکا در دو قرن، ترجمه مرتضی کلانتریان، آگاه، 1367، ص 9، 20، 29، 33، 34، 35 / ص 45 / ص 46 / همان / ص 46
16- نک. به: روزل پالمر، عصر انقلاب انفورماتیک، ترجمه حسین فرهودی، امیرکبیر، 1353،ص 271 و 236 / افیموف و دیگران، تاریخ عصر جدید، ترجمه فریدون شایان، ج 1، ص 45
17و18- امریکا در دو قرن،ص 47/ص 48- 49 - 50
19 الی 21- فرشته نورانی، تاریخ تحول اجتماعی و سیاسی امریکا، تهران، دانشگاه تهران، 1365، 31- 43 / ص 44 / ص 71، 72، 74، 75، 76
22- نک. به: امریکا در دو قرن، ص 23، 24، 25 / تاریخ عصر جدید، ج 1، ص 198 / تاریخ تحول اجتماعی و سیاسی امریکا، ص 64
23- تاریخ تحول اجتماعی و سیاسی امریکا، ص 79- 80 - 81 همچنین ر. ک. به: تاریخ عصر جدید، ج 1، ص 200 - 201 / اوریاتوف و دیگران، تاریخ عصر جدید، ترجمه محدتقی فرامرزی، جلد دوم، شباهنگ، ص 141، 142، 143، 149
24- رابرت، هایلبرونر، بزرگان اقتصاد، ترجمه احمد شهسا، انتشارات علمی و فرهنگی، 1370، ص 16، 17، 18، 19
25- نک. به: اریک. فروم، جامعه سالم، ترجمه اکبر تبریزی، بهجت، 1360، ص 102- 124
26- آنتونی آربلاستر، ظهور و سقوط لیبرالیسم در غرب،ترجمه عباس مخبر،نشرمرکز،1367،ص 174
27- بارنزوبکر، تاریخ اندیشه اجتماعی، ترجمه جواد یوسفیان، شرکت کتاب های جیبی، 1358، ص 373 - 374
28 الی 32- ماکس وبر، اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، انتشارات علمی و فرهنگی، ص 177، 181، 184، 186 / ص 189- 190
33، 34- اینار مولند، جهان مسیحیت، ترجمه محمدباقر انصاری و مسیح مهاجری، امیرکبیر، 1368، ص 243، 244
35، 36- اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری، ص 176- 181- 188
37- بهاءالدین پازارگاد، تاریخ فلسفه سیاسی، ج 2، 1348، ص 490، 491، 492
38- رادیو امریکا، 12/9/1376