اشاره
بحث و بررسی پیرامون ابعاد اجتماعی دین و آثار و کارکردهای عینی آن در سطوح مختلف زندگی اجتماعی، اصلی ترین دغدغه ای است که به شکل گیری و گسترش جامعه شناسی دین به عنوان یکی از زیر شاخه های متعدد علم جامعه شناسی منتهی شد.روند سکولارشدن و کاهش مشارکت اجتماعی دین در دنیای معاصر نه تنها از اهمیت و اعتبار بررسی عالمانه این سنخ مباحث نکاسته که ضرورت طرح آن ها را با استناد به دلایل متعددی بیش از پیش مسجل ساخته است.شارف، در این مقاله به موضوعات متنوعی بذل توجه کرده که قسمت اول این مقال از نظر خوانندگان گرامی گذشت.ادامه این مقال را با هم پی می گیریم.
[معیارهای یک دین محلی و منطقه ای]
اینک به دو وظیفه مهم جامعه شناسی دین بازمی گردیم.وظیفه اول، بررسی ارتباط کل های اجتماعی - یعنی تمدن ها یا جوامع کل - با نظام های دینی است.آیا نظام های دینی، فراسوی اجتماعات خاص جای می گیرند یا با آن ها انطباق دارند؟ وظیفه دوم، بررسی درجه و نوع سکولارشدن نقش های دینی در جوامع و نظام های دینی متفاوت است.به اعتقاد من، یک دین ممکن است به سه طریق با یک جامعه کل ارتباط برقرار کند.طریق اول، مشارکت در آیین های گروهی و مؤمن شدن افراد به آن است که جنبه ای انفکاک ناپذیر از عضویت گروهی است.عضویت در یک اجتماع، متضمن پرستش خدایان آن اجتماع است.طریق دوم این که نظام عقاید و آیین ها، نظامی مختص به یک اجتماع است; چنین نظامی خارج از آن اجتماع یافت نمی شود.طریق سوم این که آیین ها و عقاید به ویژه باید به تاریخ و سرنوشت آن اجتماع خاص، معطوف باشد، نه به نوع انسان و یا افراد انسانی به طور کلی.در عین حال، ما در بررسی هر یک از این سه طریق علاوه بر مشارکت در یک نظام دینی خاص، نیازمند اثبات ماهیت واقعی اجتماع کل از طریق انجام برخی آزمانها هستیم، و انجام چنین آزمون هایی جز در مورد برخی از مردم نانویسای کاملا منزوی آسان نیست.این آزمون ها معمولا در خصوص زبان مشترک، شناسایی مردم موردنظر توسط یکدیگر و متابعت همگانی از یک حاکم یا مجموعه ای از قواعد حافظ صلح در درون گروه صورت می پذیرد.این آزمون ها براساس هر یک از سه معیار فوق نتیجه مشابهی به دست نمی دهند; در مباحث آتی، سعی خواهم کرد تا کل های اجتماعی را در پرتو معیار سوم که یک معیار سیاسی است، بررسی کنم.در هر کجا که یک کل اجتماعی - طبق تعریف - دین خاص خود را به هر یک از معانی سه گانه ای که مطرح کردم، داشته باشد، آن دین احتمالا پدیده ای کاملا محلی و منطقه ای، (Communal) خواهد بود.در عین حال، خاطرنشان شد که به یک تعبیر هیچ دینی کاملا محلی نیست; همه مردم تصوری از یک «خدای متعالی » که خالق یا حافظ نظم جهان است دارند; خدایی که فعالیت و قدرتش فراتر از سرنوشت یا خاستگاه یک گروه خاص جریان دارد.هم چنین خاطرنشان کردیم که چنین خدایی، خصوصا در میان مردم نانویسا، احتمالا غیر مهم یا به عنوان یک موضوع آیینی، کاملا مغفول بوده است و در هر جا که چنین تصوری از خدا [خدایی که فعالیت و قدرتش معطوف به یک گروه است ] وجود داشته باشد، ما احتمالا نمونه های محلی تری از دین خواهیم یافت.
بر طبق اولین معیار، ممکن است ادعا شود که ادیان مردم نانویسا تماما محلی اند.همه اعضا احتمالا برای بالا آمدن در جامعه، ازدواج، ابراز اطاعت نسبت به یک رئیس، وارث شدن یا به ارث نهادن اقلام، ایفای تعهدات خویشاوندی; خدایان و ارواح، آیین ها و قربانی های جامعه خاص خود را با اشتیاق می پذیرند. تاریخ نگاری مبلغان مسیحی متاخر درباره جوامع نانویسا نشان می دهد که چگونه رفتارهای دینی کاملا با ساخت اجتماعی در همه جنبه های آن در هم تنیده شده است. نوکیشان اگر به تعهدات دینی جدیدشان قویا پای بند باشند، الزاما باید اجتماع قدیمی خود را رها کرده و اجتماع جدیدی جست وجو کنند.با این وجود، ممکن است ادعا شود که بخش عظیمی از تاریخ گسترش آیین بودا، اسلام، هندو و حتی مسیحیت، عکس این قضیه را نشان می دهد، برای مثال، ادیان ابتدایی [ما قبل این ادیان ] آن چنان محلی نبوده اند که ورود عقاید جدید الزاما اجتماع را متلاشی ساخته یا مؤمنان را با یک وضعیت غیرمتعارف و نامطلوب مواجه سازد.این تناقض روشن را می توان با نشان دادن این که چگونه یک دین جدید در یک جا به عنوان جایگزین، و در جای دیگر، به عنوان افزوده ای بر عقاید و اعمال پیشین نمایان شده است، حل نمود.از آن جا که دین محلی پیشین تقریبا متضمن برخی عقاید راجع به یک «خدا» ی متعالی بود، احتمالا خدای واحد اسلام یا مسیحیت با این «خدا» ی متعالی یکی انگاشته می شد; مشروط بر آن که، خدای محلی مذکور هیچ نوع تقاضای اخلاقی یا آیینی مخالف با آیین جدید نداشته باشد، این عقیده جدید را به زحمت می توان چیزی بیش از تغییر نام عقیده پیشین شمرد. هویت یابی های مشابه ای را نیز می توان در فرایند هندو شدن ادیان ابتدایی موجود در جامعه قبیله ای هند ملاحظه نمود.آیین بودا نیز بیش از آن که به عنوان یک عقیده جدید جایگزین عقیده پیشین شود، به عنوان اضافه ای بر آن عقیده نمایان شد; چه این آیین، بیش از آن که یک عقیده جزمی خاص در خصوص واقعی بودن «خدا» ی واحد و باطل بودن خدایان دیگر را تبلیغ کند، نوعی معرفت ویژه نسبت به طریق نجات را ابلاغ کرد.می توانیم چنین نتیجه گیری کنیم که تطابق عضویت دینی و اجتماعی در جوامع نانویسا، افراد یا حتی گروه های کل را در این جوامع از افزودن بر گنجینه دینی شان باز نداشته است.در عین حال، اقتباس و افزودن برخی از جنبه های هماهنگ [با دین محلی ] از یک دین جهانی هم چون بودا، مسیحیت یا اسلام، نمایان گر وقوع تغییر در ساخت بنیانی آن اجتماع است; حصارها کوتاه شده، و اعضا در یک جامعه گسترده تر پذیرفته شده اند.این پذیرش هرچند ممکن است در ظاهر انطباق کاملی با انجام وظایف افراد در کلان، روستا یا قبیله داشته باشد، با این وجود، محتمل است که تدریجا محتوا و ظرفیت آن ها را تغییر دهد.مشاهده شده است که در بخش صحرایی افریقا یک فرایند بسیار تدریجی اسلامی شدن، توام با چالشی نسبتا مستقیم میان ادیان شرک آلود با آیین یکتاپرستی در حال وقوع بوده است. «الله » نه جایگزین، بلکه اضافه شده است.در عین حال، اگر وظیفه الزامی زیارت خانه خدا (مکه) به انجام رسد، حاجی بازگشته از زیارت، فردی بسیار این جهانی تر از سایر همگنانش ملاحظه می شود.او ممکن است بر نوآوری و ایجاد تغییر تاکید کند، با رهبری سنتی درافتد، و از این رو، ممکن است ساخت اجتماعی پیشین را تغییر دهد.واقعیت این است که پیروان یک دین جهانی که توجه ویژه ای به سوادآموزی دارند، تاثیر فوق العاده ای نیز بر تضعیف انزواگرایی دارند و از این رو، ساخت اجتماعی را تغییر می دهند.
دین محلی به معنای اول، یعنی دین به عنوان جنبه ای از عضویت اجتماعی، به جوامع نانویسا منحصر نمی گردد.در حقیقت، دین به این معنی، آن چنان شایع و گسترده است که این نظریه دورکیم که نمادهای دینی صرفا بازنمود جامعه اند و نه چیز دیگر، را تقویت می کند.دولت شهرهای یونان و تمدن بابلی هر یک خدای حافظ و حامی خود را داشتند و شهروندی با مشارکت در پرستش او محقق می شد.آیین کنفوسیوس، به عنوان مجموعه ای از آیین های موردتایید فیلسوفان کنفوسیوسی، یک دین محلی بود که مشارکت در آیین های خانوادگی، شهری و امپراتوری بخشی از وظایف آن و نشانه پذیرش اقتدار پدری و امپراتوری تلقی می شد.سایر ادیان جهانی، نیز در مواردی این جنبه از محلی بودن را به خود گرفته اند.غسل تعمید در کلیسای ارتدوکس روسیه، آیین عضویت و پذیرش فرد در ملت روسیه شمرده می شود.برای اکثریت مردم لهستان، اعتقاد کاتولیکی بخش جدایی ناپذیری از ملیت آن ها محسوب می شود; مضمون یک ضرب المثل مجاری این است که مجار بودن همان کالونیست بودن است.پیوند میان آیین پریسبیتری از شاخه های آیین پروتستان و ملیت اسکاتلندی در تلقی رایج زمانی بسیارقوی بوده و هم اینک نیز این اتحاد وجود دارد; چه این که، ارتباط میان مسیحیت کاتولیک با ملیت گرایی ایرلندی نیز هم چنان برقرار است.
انگلیسی های دست کم قرن نوزدهمی، عضویت در کلیسای خود را به عنوان جبنه دینی عضویت در ملت انگلیس قلمداد می کردند.در عین حال، در همه این جوامع مسیحی، هم اینک هویت دین و جامعه در میان اعضای جامعه بیش از آن که محصول مستقیم اعمال دینی در عرصه های متنوع روابط اجتماعی باشد، موضوعی احساسی، عاطفی است. لهستانی های غیر کاتولیک و اسکاتلندی های غیر پریسبیتری نیز همچنان به حیات خود ادامه می دهند و هم چون سایر اعضای جامعه از منزلت و امکانات قانونی برخوردارند; روابط اجتماعی آن ها هرچند ممکن است به واسطه تفاوت های دینی با مشکلاتی مواجه شود، اما امکان برقراری آن وجود دارد.این امر با آنچه در ادیان محلی جوامع نانویسا و تمدن های باستانی رواج داشت، بسیار متفاوت است.
آشکارترین مصداق یک دین محلی به معنای اول که در جامعه جدید بر آن تاکید می شود، یهودیت ارتدوکس است.مدت ها پس از سقوط دولت یهودی، جوامع یهودی از استقلال اداری برخوردار بودند و آشکارا بر دوری گزیدن از جوامع غیر کلیمی تاکید می ورزیدند، به اعتقاد من، این یک واقعیت است که ملت یهود در خلال همه قرون از فتح فلسطین توسط روم گرفته تا جنبش های جدید آزادی بخش و جذب و همگون سازی، یک کل اجتماعی مؤثر برای اعضای خود بوده است.عضویت دینی و اجتماعی با یک دیگر منطبق بوده و کناره گیری از دین، بیرون رفتن از اجتماع تلقی می شد.یهودیت، نمونه ای از تداوم دین محلی به معنای اول است; آیین مورمونی (2) و آیین سیک نیز نمونه های برجسته ای از ایجاد ادیان محلی جدید یا اجتماعات دینی هستند.در میان مورمون ها، تفاوت دینی به جدایی فیزیکی از گروه جدید مؤمنان منجر شد و این امر تا آنجا که ویژگی های آموزه ای اقتضا می کرد، به ایجاد یک جامعه متمایز منتهی شد.در آیین سیک، رهبران، تحت تاثیر حضور اسلام در هند سعی کردند یکتاپرستی هندوئیسم را اصلاح کنند، اما تحت فشار حاکمان مسلمان و هندوان ارتدوکس، پیروان این آموزه جدید، به عنوان یک اجتماع مجزا و برخوردار از آیین ها و حاکمان سیاسی خاص به گونه ای کاملا آشکار، از سایر گروه ها متمایز شدند.
اینک به دومین معیار یک دین محلی بازمی گردیم و آن اختصاص داشتن یک نظام اعتقادی و آیینی به یک اجتماع است.این معیار در خصوص ادیانی هم چون مورمونی، سیک و یهودیت که در آن ها اجتماع بر تمایزات دینی مبتنی است، قطعا صادق است. این معیار هم چنین درمورد بسیاری از ادیان دیگر، که بر طبق معنای اول ما محلی محسوب می شوند، جریان دارد.بیش تر جوامع نانویسا از یک نظام اعتقادی و آیینی برخوردارند که در بیرون از مرزهای آن ها مورد عمل واقع نمی شود.در هر حال، لازم به تاکید است که وام گیری اقلام اسطوره ای و آیینی حتی در جوامعی که در آن عضویت دینی و اجتماعی باهم انطباق دارند، امری ناشناخته نیست.چنین به نظر می رسد که انطباق میان نظام دینی و ساخت اجتماعی آن چنان کامل نیست که نتوان یک آیین خاص را از زمینه اصلی آن جدا کرده و با موفقیت در حوزه مجاور آن غرس نمود.تا زمانی که چارچوب بنیایی تفکر جان انگاری و شرک [چند خدایی ] باشد، مانع بزرگی در راه اهمیت آیین های جدید وجود ندارد; پرستش اضافی یک خدای قدرتمندتر در عمل توجیه پذیر به نظر می رسد.اگر چه احتمالا داد و ستد دو سویه بوده است، اما گستره زمانی تحقیقات مردم شناختی تنها وقوع این جریان را در ارتباط با تهاجم ادیان جهانی هم چون مسیحیت و اسلام به شرک و بت پرستی نشان می دهد.پاریندر، ( Parrinder) از مطالعه افریقای غربی با این نتیجه می رسد که هرچند آیین های معطوف به ارواح طبیعی تحت تاثیر اسلام یا مسیحیت به سرعت از میان رفتند، اما آیین هایی که وفاداری اجتماعی به خویشاوندان و رؤسا را منعکس سازند، بسیار مورد تاکید واقع شده اند. (3)
وی با توجه به کثرت وام گیری و [درجه بالای ] التفاط و داد و ستد اقلام خاص، مجددا ادعا می کند که حتی در جوامع ساده نانویسا نیز ارتباط نسبتا ضعیفی میان دین و ساخت اجتماعی وجود دارد.در هر زمان، ممکن است یک نظام دینی به اجتماع خاصی اختصاص یابد، با این وجود، مؤلفه های آن فراتر از زمان و تحت تاثیر ارتباطات بیرونی، تغییر یابند.
جداسازی آیین ها از جوامع خاص را آشکارا می توان در تمدن یونانی - رومی مشاهده نمود.این تنها یکی از معابد، (oracles) سنتی جامعه رومی بود که بر اهمیت یسبلی (4) از خدایان فریجیه (5) برای روم به عنوان یکی از اهداف غلبه بر سرزمین کارتاژ (6) تاکید می کرد.پرستش میترای، (Mithra) پارسی در سراسر امپراتوری روم شایع بود، چه این که پرستش دیونیزوس، (Dionysus) (7) در جنوب تراس، (Trace) (8) از طریق جهان یونانی شایع و رایج بود.اگرچه انتقال جمعیت، بدون شک، در جداسازی این آیین ها از جامعه مؤثر بود، اما این جدایی را نمی توان صرفا اثر ساده مهاجرت شمرد. بیش تر چنین به نظر می رسد که در جامعه ای که از نظر جغرافیایی گسترده باشد و بیش تر مردم آن، از دین محلی شهر یا قبیله خاص خود رضایت چندانی نداشته باشند، چنین مردمی برای تجربه انواع جدیدی از دین آمادگی دارند، [علاوه براین که ] مشارکت در هر یک از این ادیان اسرارآمیز خارجی نه نشانه شهروندی و نه علامت تحقیر آن تلقی می شود; چه این ادیان، ادیان محلی به معنای اول یا دومی که ما از یک دیگر متمایز ساختیم، شمرده نمی شوند.
ادیان جهانی مسیحیت و بودا، به معنای دوم ادیانی کم تر محلی اند.اطلاق نام جهانی بر این ادیان، تلویحا به معنای آن است که این ادیان پیروان خود را در جوامع بسیار متفاوت به حساب می آورند.برخی آموزه های برجسته و مشابهت های آیینی، در سراسر تاریخ این ادیان و در گستره وسیع پیروان آن ها به چشم می خورد; بدون توجه به این جنبه، ملاحظه این ادیان به عنوان ادیان منحصر به فرد، گم راه کننده است.با این وجود، در هر یک از این ادیان تفاوت های بسیاری در موضوعات مشترک شان وجود دارد و غالبا گروه عمل کننده به یک شکل خاص، یک اجتماع متمایز شمرده می شود.مجددا می توان به آیین مورمونی به عنوان شکلی از مسیحیت که در آن پیام دینی بنیان اجتماع را شکل می دهد رجوع کرد، در عین حال، نمونه های بسیار زیادی وجود دارد که در آن مسیحیت به عنوان حامی دلبستگی یا مبرز وفاداری به اجتماعات پیشین، (pre - existing) تفسیر شده است.منازعات الهیاتی کلیسای اولیه مسیحی منعکس کننده رقابت های روم، مصر، سوریه و قسطنطنیه در درون امپراتوری است. دلایل الهیاتی برای جدایی مسیحیت شرق از مسیحیت غرب نیز بازنمود رقابت و دشمنی میان یونان و کشورهای لاتین زبان است.کلیسای بدعتی دوناتیست، (Donatist) در افریقای شمالی، در خلال قرون 4 تا 6 میلادی، نمونه جالب توجهی است; [تاسیس] این کلیسا هم به عنوان اعتراض روستاییان بربر علیه شهرنشینان رومی و هم به عنوان جنبش یک جامعه خاص براساس یک منازع دینی در خصوص ویژگی های بایسته منصب کشیشی و ماهیت حقیقی کلیسای خدا بر روی زمین، تفسیر شده است.آیین بودا هم زیستی بیش تری با سایر [نظام های ] اعتقادی داشته و به همین دلیل کم تر می شد که وفاداری های سیاسی و اجتماعی شکل یک نوع خاص بودایی به خود بگیرد.مطمئنا خط تمایز برجسته و و هینایانا، ( Hinayana) ، به موازات هیچ یک از تقسیمات سیاسی یا زبان شناختی ترسیم نشده است، اگرچه آیین بودایی تبت نمونه آشکاری است که در آن نوعی خاص از عمل دینی با یک اجتماع خاص ارتباط یافته است.
اسلام دینی است که بیش از خلق یک جامعه به تغییر بنیانی آن می پردازد.این دین همواره آرمان یک حکومت خدایی که در آن مرزهای ایمان دینی و جامعه سیاسی الزاما با یک دیگر انطباق یافته اند، برای خود حفظ کرده است.با این وجود، بدو دلیل این آرمان تاکنون محقق نشده است.گسترش سریع اسلام به وسیله سربازان، تجار و مبلغان، جوامع مختلف بسیاری را - اعم از جوامعی که بر نوکیشی خود [پذیرش اسلام ] اصرار ورزیده و جوامعی که تنها در ظاهر اسلام را پذیرفته بودند - با یکدیگر متحد ساخت.از سوی دیگر، فشارها و تنش ها در درون جامعه گسترده مؤمنان به تجزیه سیاسی این جامعه منجر شد و هر یک از این اجزا، زمینه شکل گیری یک جامعه کم و بیش مجزا را فراهم آورد.این ایمان مشترک از توسعه جدایی و شکل گیری جوامع متمایز - برای مثال - در مصر، هند و امپراتوری ترکیه مانع نشد.
آیین های هندو، تائو و کنفوسیوس، هر سه، از جمله ادیانی هستند که در آن ها یک جنبه محلی قوی به معنای ارتباط و پیوند وثیق با یک اجتماع خاص مشهود است.ما آیین هندو را به عنوان یک آیین انفکاک ناپذیر از جامعه هند و آیین کنفوسیوس و تائو را آیین های انفکاک ناپذیر از جامعه چین می انگاریم.با این وجود، باید به خاطر داشت که هر یک از ادیان دیگر نیز، پیروان زیادی در این مناطق بسیار وسیع دارند و این در حقیقت، تا حدی نشان گر وجود آزادی و فراغت خاطر مبلغان مذهبی بودایی، مسیحی و اسلامی است.دین کهن ودایی مهاجران آریایی به دین هندوی آریایی و غیر آریایی در شبه قاره تبدیل شد و نظام های دینی موجود در برمه، کامبوج و اندونزی را نیز متاثر ساخت.قابلیت آیین کنفوسیوس و تائو برای تاثیرگذاری بر طیف بسیار متنوع از مردمی که از سمت شمال، چین را مورد تاخت و تاز قرار داده و مردمی که در سمت جنوب در معرض فشار امپراتوری چین بودند، نشان گر آن است که هیچ یک از این نظام ها کاملا محلی نیستند.کنفوسیوس به عنوان یک نظام آیینی، نظام سیاسی امپراتوری را تقدیس می کرد; این آیین، به این معنا ارتباط بسیار نزدیکی با یک اجتماع خاص داشت.آیین تائو تعهد بسیار کم تری به هر شکل خاص از سازمان اجتماعی از خود نشان داده است; عقاید و آیین های آن، هم چون عقاید و آیین های سایر ادیان اسرارآمیز موجود در دنیای یونانی - رومی، پیروان خود را به تشکیل گروه هایی خاص در درون جامعه گسترده تر سوق داد.با این وجود، اعضای این گروه ها می توانستند از آئین های محلی تر کنفوسیوسی نیز پیروی کنند.با نگاهی گذرا، چنین به نظر می رسد که آیین تائو شورش هایی را بر علیه نظم امپراتوری کنفوسیوسی برانگیخته است، همان گونه که فرقه های مسیحی و بدعت گزاران، نارضایتی و شورش علیه کلیسا و دولت را ابراز کردند.در عین حال، این قبیل شورش ها به شکل گیری اجتماعات تائوئیستی متمایز و با دوام منتهی نشد.
خلاصه این که، جوامع گسترده از همگنی دینی برخوردار نیستند.در این جوامع بقایای بسیاری از وفاداری های محلی خرد مقیاس و گروه های مذهبی بسیار متنوعی وجود دارد که روند ضعیف توسعه در اجتماعات خاص را متوقف می سازد.این پدیده حتی در مورد تمدن هندی و چینی که در آن، مفاهیم سنتی آیین هندو و آیین کنفوسیوس، محدود شدن یک دین به یک جامعه خاص را تاکید می کنند، نیز جریان دارد.در حقیقت، هر یک از این ادیان، تنوعی از آیین ها را در بر می گیرند: آیین هندو از طریق در آمیختن با نظام های غیر آریایی و ارائه تفسیرهای جدید از آن ها و آیین کنفوسیوس از طریق تحمل و مدارا با اشکال متعدد آیین های تائویی و بودایی.هم چنین لازم به ذکر است که آیین هندو هم چون آیین مسیحیت و بودا همواره بر محدودیت های اجتماعات سیاسی فایق آمده است.
سومین معیار پیشنهادی برای یک دین این است که آیین ها و عقاید آن باید به طور چشم گیر - اگر نگوییم منحصرا - به یک جامعه خاص معطوف باشد تا به نوع انسان به طور کلی یا به افراد.بار دیگر، با تکیه بر آزمون های انجام شده تاکید می شود که ادیان مردم نانویسا در شکل ادیانی محلی تر از ادیان جوامع نانویسا و گسترده، به حیات خود استمرار داده اند.با این وجود، حتی بر طبق معیار سوم نیز می توان جنبه های محلی دین را در همه تمدن ها ردیابی نمود.همان گونه که خاطرنشان کردیم در درون ناهمگنی های دینی این تمدن ها، معمولا امکان شناسایی و تعیین عقاید و آیین هایی که اختصاصا به خوش بختی و بقای یک جامعه معطوف اند، وجود دارد.در کنفوسیوس، در حقیقت، این آیین ها و آموزه های اخلاقی مربوط هستند که، کلیت این دین را شکل می دهند.همین سخن در مورد آیین شینتو در ژاپن نیز صادق است.در مورد آیین مسیحیت و بودا که پیام اصلی آن ها هم شخصی و هم جهانی است، [باید گفت] ، انطباق این ادیان با کاربردهای میهن پرستانه یا امپراتوری پرستانه، معمولا نوعی تحریف و انحراف تلقی می شود.اگر چه انتظار می رفت که این نوع اسارت موقت و تغییرپذیر باشد، اما، تاریخ هر دو دین نشان می دهد که این امر، پدیده ای همیشگی و مکرر بوده است.هر چند تغییر تعالیم جهان گرایانه و فردگرایانه برای متناسب نمودن آن با هدف ستایش یک اجتماع یا حاکم خاص، بدون تغییر عقاید یا آیین های بنیانی صورت پذیرفته است.اما یک [ایده ] اضافی مهمی را به وجود آورد.آن اجتماع یا حاکم خاص، به عنوان مدافع منتخب الهی یا نمونه برجسته ایمان تلقی شدند، که بدون تلاش ها و زحمات آن ها، نوع انسان به پذیرش دین راستین امکان نمی یافت.مسیحیت با تکیه بر نوعی برخورد نمادین با تاریخ عهد کهن و پیامبری عهد جدید، نمونه های بسیاری از این ایده را به دست می دهد.تصور یک «اسرائیل جدید» ، یعنی مردم جدید برگزیده خدا، امکان سازگاری مجدد میان وفاداری گروهی و جهان گرایی دینی را فراهم می سازد.آیین بودا هر چند در متون مقدس خود تاکید کمی بر تاریخ دارد، با این وجود، راه های دیگری برای ایجاد این سازگاری مجدد کشف کرده است.از این رو، آیین بودا در سیلان و تبت به همراه ایده ملت به عنوان حامی و مدافع ایمان و منبع تاثیر دین بر مردم مجاور، انتشار (Nichiren) (9) در ژاپن روایتی از آیین بودا را تعلیم می داد که بر قابلیت خاص فرد ژاپنی جهت اجرای تعالیم بودایی تاکید می کرد.
اسلام و آیین یهودی با این که در قوانین و آیین های خود بر ارزش دینی اجتماع تاکید می کنند، علاقه و توجه خدا به همه انسان ها را منکر نمی شوند.اسلام آرمان هدایت همگان به ایمان راستین را تبلیغ می کند; جامعه مؤمنان ارزشمندترین موجود این جهانی است، در عین حال، این جامعه درشکل ایده آل خود، همه انسان ها را در برمی گیرد.آیین یهود ضمن خودداری از تبلیغ مرام خود، ایده میثاق بندگان برگزیده با خدا را بسط داده است; کسانی که تنها از طریق اجرای قوانین و آیین ها، خود را به این جامعه پیوند می دهند.آن ها با اجرای کامل این قوانین و آیین ها به انسان های مقدسی تبدیل خواهند شد و خداوند آن ها را برای نجات و رستگاری همه انسان ها به کار خواهد گرفت.
آیین هندو بر اساس معیار سوم دین محلی در قطب مخالف آیین بودا و مسیحیت جای می گیرد.تا آن جا که آیین ها و تعلقات گروهی مربوط می شود - آن گونه که در مورد تعلقات گروهی چنین است - نوعی انحراف از یک دین جهان شمول را نشان می دهد، این آیین ها و تعلقات گروهی، مواد خامی برای تغییرات بعدی در راستای یک نوع جهان شمول تر شمرده می شوند.این آیین ها با این که هنوز هم ارتباط خود را آشکارا با گروه هایی هم چون خانواده، کاست یا حکومت حفظ کرده اند، اما عقاید فراگیر، (over - arching) که تا حدی به این نظام وحدت می بخشند، صرفا به فرد و درک او از واقعیت غایی و طریق او برای رهایی از چرخه موجودات این جهانی معطوف اند.
[تخصصی شدن نقش های دینی]
اینک به سؤال از تخصصی شدن نقش های دینی در نظام های مختلف باز می گردیم.تخصصی شدن نقش های دینی به ظاهر یکی از قدیمی ترین و شایع ترین اشکال تقسیم کار در جامعه انسانی بوده است.در عین حال، حتی در جایی که کشیشان و کاهنان نیز حضور داشته باشند، کاملا ممکن است که برخی از وظایف دینی به سرپرستان خانواده ها، رؤسا، اشراف، پادشاهان و در مواردی حتی به پسر بچه ها یا پیر زنان واگذار شود.
در جوامع نانویسا، کشیش به عنوان فردی متخصص در همه جنبه های آیینی، از جمله تفسیر پیام های غیبی و الهامات و عمل شفابخش شناخته می شود.تمایز میان شخص جادوگر و مشتریان او با هیات کشیشان که به نمایندگی از جامعه کل عهده دار اجرای آیین ها هستند، عموما مشهود است، اگر چه برخی از آیین های جمعی ممکن ست بیش تر متضمن تفسیر جادویی باشند، تا تفسیر دینی.رهبران جامعه یا گروه های درونی آن هم چون دودمان ها یا روستاها نیز تا حدی از مسؤولیت های آیینی برخوردارند، آن ها ممکن است خود به تنهایی یا به کمک کشیشان به اجرای آن ها بپردازند.مضافا این که، در این جوامع، کشیش ممکن است در بیش تر عمرش، یک کشاورز یا دام دار بسیارخوبی باشد.از این رو، درجه تخصص آن ها کم مایه است و کشیش به صورت کاملا آشکار، متمایز از سایر اعضا جامعه نیست.
در تمدن های باستانی، تمایز کشیشان و سازمان گروهی آن ها، احتمالا برجستگی بیش تری داشته است.نقش های کشیشی غالبا بسیار گسترده بود، این نقش ها نه فقط [اجرای ] آیین ها، مطالعه و تکثیر و انتشار متون مقدس، که محاسبه [استخراج ] تقویم، حفظ اسناد عمومی، نگه داری اشیای گرانبهای عمومی و خصوصی که در معابر ذخیره می شد را نیز در بر می گرفت.کشیشان از طبقه دانشمندان بودند و همه یا بخشی از کارمندان اداری حکومت را تامین می کردند.روشن است که در این نوع ساخت اجتماعی کشیشان بیش تر به عنوان یک گروه خاص علاقه مند به جامعه ظاهر می شوند تا به عنوان خدمتگزاران حاکم و جامعه.موقعیت کشیشان معبد دلفا (10) ، (Delphi) در مقابل رقبای دولت شهرهای یونانی، قدرت بسیار عظیم کشیشان در ایران باستان و نقش کشیشان در حفظ و استمرار آیین های محلی در مصر فرعونی، (Pharaonic Egypt) تنها سه نمونه تاریخی هستند که در آن ها، این قابلیت، عینیت و تحقق یافته است.
شناخت بیش تر از نقشی که متخصصان دینی در ادیان بزرگ جهانی، ایفا می کردند، احتمالا با بهره گیری از دو اصل طبقه بندی به دست می آید.اصل اول این که آیا نقش های دینی بر اساس جنسیت یا اصل و نسب تعیین می شوند [انتسابی بودن نقش ها] یا از طریق ویژگی های شخصی اکتساب می گردند؟ اصل دوم این که، چه نوع و چه میزان ازویژگی های خاص، برای کارگزاران دینی ملحوظ شده است؟
در این خصوص، دو دین مسیحی و بودایی ارتباط نسبتا نزدیکی با جوامع خاص دارند، نقش های دینی نظرا همواره اکتسابی بوده اند نه اسنادی.
کشیش مسیحی اعم از راهب یا راهبه شخصا عهد و پیمان می بندد و رسما به موقعیت جدیدش وارد می شود، در خصوص کشیش کاتولیک این موقعیت با قابلیت برای اجرای آیین های مقدس خاصی که برای عموم مؤمنان اجتناب ناپذیرند، به دست می آید.برای احراز این موقعیت وجود یا عدم شرایط خاص ناشی از تولد مدخلیت ندارد.رهبر مسیحی یک دسته، گروه یا فرقه مذهبی نیز موقعیت رهبری دینی خود را از طریق کسب موفقیت های شخصی در اجتماع هواداران اطرافش به دست می آورد.در آیین بودا، نهاد مرکزی، سلک، ( Order) رهبانی است که همه مردان و زنان نظرا، قطع نظر از اصل و نسب خود، در ورود به آن آزادند.
در ادیانی که پیوند با یک اجتماع در آن ها قوی تر است نیز بسیاری از نقش ها اکتسابی اند.در میان مسلمانان، کارشناسان قوانین مقدس (فقها)، علما، ائمه جماعات و پیشوایان برای نقش های خود تربیت می شوند نه این که آن ها را به ارث برده باشند.نقش خلیفه یعنی عالی ترین مقام سیاسی - مذهبی جامعه اسلامی، از زمان رحلت حضرت محمد صلی الله علیه وآله تا سال 1924، از حیث اکتسابی یا انتسابی بودن ویژگی ها، وضعیت مشکل تری داشته است; چه مسلمین خود، همواره در گزینش یک خلیفه مناسب اختلاف نظر داشته اند.در تاریخ عینی، اداره جامعه بیش تر شبیه یک پادشاهی سکولار و از طریق جانشینی در یک دودمان سلطنتی، صورت پذیرفته و غالبا از طریق کشمکش میان دودمان ها بر سر قدرت، حکومت از یکی به دیگری منتقل می شده است.نقش شیخ، ( یا قدیس، (holyman) در اسلام تا حدی از ویژگی انتسابی و تا حدی اکتسابی برخوردار بوده است. [گاه ] رهبر جدیدی ظهور می کرد و مؤمنان با اعتماد به دعاوی وی در خصوص تزکیه و تطهیر، بینش ها و شهودات، جذبه ها و خلسه ها و قدرت بر انجام کارهای معجزه آسا گرداگرد او تجمع می کردند.در عین حال، موفقیت او با سلسله ای از شیوخ شروع می شد، چه این نوع تقدس و پارسایی قابل انتقال تلقی می شد.
در آیین یهود، خاخام، (rabbi) به عنوان کارشناس قوانین مقدس (احکام شرع) و امام جماعت، (Leader of Publiworship) به صحنه می آید; موقعیت وی اکتسابی است نه انتسابی ناشی از اصل و نسب، . (bybirth) پیامبران آیین یهود باستانی که این دین را از یکتاپرستی قبیله ای به یکتاپرستی اخلاقی تغییر دادند، رهبرانی بودند که به ظاهر نقش های سنتی غیب گویی و پیش گویی را فرا گرفته بودند، اما آن ها را به شیوه ای جدید، مرکب از نقش کهن پیش گویی از آینده و نقش جدید نقد اجتماعی و نوآوری دینی ایفا می کردند.مطمئنا اصل ونسب در ویژگی ها و شرایط آن ها هیچ نقشی نداشت.آیین هندو نیز به رغم نظریه برهمنی، از برخی نقش های دینی اکتسابی برخوردار است.گورو، ( guru) رهبری است که هم چون شیخ اسلامی از یک جاذبه و کنش شخصی برخوردار است و پیروانی را گرد خود جذب می کند، در عین حال، لازم نیست از کاست برهمن باشد.گورو شخصیتی دیرپا در تاریخ هند به شمار می آید.و بالاخره این که، در آیین کنفوسیوس نیز، نظام انتخاب مدیران و رؤسا از طریق امتحان مجموعه ای از نقش های کشیشی، اکتسابی است; چه مدیران و رؤسا در اجرای آیین های کنفوسیوسی خدمتگزار امپراتور بودند.
اینک با نگاهی به توزیع نقش های انتسابی می توان گفت که پیوند دین با اجتماع، به ویژه اجتماع سیاسی، به ظاهر با درجه ای از انتسابی بودن نقش ها همراه است. همان گونه که قبلا متذکر شدیم، خلافت در اسلام، نزدیک ترین موقعیت به یک نقش انتسابی است، و این مقام همواره در نظر و غالبا در عمل، رهبری یک حکومت تئوکراتیک تلقی می شد.تا زمانی که استقلال سیاسی یهود محفوظ بود این نقش دینی برجسته توسط کشیشان ایفا می شد و آن ها صرفا می بایست از خانواده های معینی در جامعه برآمده باشند.در آیین کنفوسیوس، اگر چه مدیران و رؤسا، موقعیت های خود را اکتساب می کردند، اما موقعیت کشیش اعظم که خود امپراتور بود، موقعیتی انتسابی بود; چه این که خلافت نیز در نظر و عمل، میل به تفکیک یافته است; در برخی زمان ها منصب «ولایت خدا» ، (Mandate of Heaven) به جای وارثان مشروع به افراد غاصب رسیده است.در آیین هندو، نقش کشیش یک نقش انتسابی است که از طریق عضویت در کاست برهمن حاصل می شود; اگر چه در واقع همه برهمنان نقش های دینی را برای دیگران اجرا نمی کنند، اما همه آن ها به لحاظ اصل و نسب برای انجام چنین مسؤولیتی تعیین شده اند.
چنین به نظر می رسد که در یک نظام رهبانی دنیا گریز هم چون آیین بودا، نظرا انتساب نقش های دینی به لحاظ اصل و نسب غیرممکن بوده است.از این رو، جالب توجه است که در تبت که راهبان بودایی بزرگ ترین قدرت سیاسی را در اختیار داشتند و رئیس دولت یک فرد راهب بود، نظریه تناسخ ارواح برای انتساب نقش های دالایی لاما (11) ، (Dalai Lama) و پانچین لاما (12) ، (Panchen Lama) از لحظه تولد، به کودکان، بسیار کاربرد داشت.
در مسیحیت و آیین بودا، هر گاه دین با سرنوشت یک دولت خاص ارتباط تنگاتنگ یافته، نقش پادشاه نیز فی نفسه از طریق مراسم تاج گذاری و غیر آن، ویژگی مقدس به خود گرفته است و این نقش، دست کم در مقام نظر، انتسابی بوده است نه اکتسابی. من به جرات مدعی ام که هرجا نقش سیاسی دین برجسته و مهم باشد، نقش های دینی نیز از طریق اصل و نسب [انتساب ] تخصیص خواهد یافت.تفاوت میان نظر و عمل در خصوص نقش هایی که تصورا به عنوان نقش های انتسابی ملاحظه می شوند، در متون متعددی ذکر شده است.
تفاوت میان نظر و عمل در خصوص نقش های اکتسابی نیز باید مورد توجه واقع شود.به طور کلی اگر یک عنصر انتسابی برخلاف نظریه وجود داشته باشد، این عنصر از تاثیر قشربندی اجتماعی بر نقش های غیر مذهبی ناشی شده است.اگر نقش های دینی اعطای قدرت کنند، در آن صورت مردان قدرتمند خود را با آن نقش ها هماهنگ خواهند ساخت، درست به همان نحو که اگر ثروتمندی در قدرت سیاسی محور واقع شود، قدرتمندان سیاسی سعی خواهند کرد تا موقعیت خود را به وسیله ثروت تحکیم بخشند.حتی در نظام های رهبانی دنیاگریز، (Celibate) نیز میل به بهبودی یا حفظ موقعیت اجتماعی یک خانواده می تواند به عنصر قوی انتسابی بودن نقش های دینی منجر شود.رهبران در کلیسا و گروه های دینی معمولا از طبقات اجتماعی بالای جامعه گزینش می شوند.در هر حال، سازمان گروهی کشیشان یا راهبان و مجمع علما، ممکن است تا حد زیاد، فشارهای ناشی از نخبه گان غیردینی را تحمل کنند، آن گونه که دستگاه پاپ در برخی زمان ها از تاریخ کلیسا این گونه عمل کرده است.مضافا این که، تاثیر ثروت و قدرت سکولار، در آن دسته از نقش های دینی که یک عنصر نوآوری و حتی شورش در آن وجود دارد، هم چون نقش های فرقه ای مسیحی [عضویت در یک فرقه خاص]، شیخ اسلامی، یا راهب سیار بودایی که قرائت جدیدی از عقاید خود را تبلیغ می کنند، احتمالا کم تر احساس می شود.ممکن است چنین نتیجه گیری کنیم که ادیان بزرگ هرچند غالبا یک ساخت اجتماعی سکولار از نقش های انتسابی را تقدیس کرده اند، اما کارگزاران اختصاصی آن ها هیچ گاه به طور کامل بر اساس این الگو سازمان نیافته اند.
توضیحا، لازم به ذکر است که یک عنصر انتسابی هم چون جنسیت تقریبا جهان شمول است.تنها در موارد اندکی از فرقه گرایی مسیحی [عضویت فرقه ای ] و گروه های صوفی مسلمان است که یک زن می تواند در موقعیتی مشابه با موقعیت مردان به عنوان رهبر دینی ظاهر شود.این ایده تا حدی به نظریات دین به ویژه نظریات فرویدی ارتباط دارد.
ما اکنون می دانیم نه فقط چگونگی احراز موقعیت های دینی، که درجه تمایز این موقعیت ها از موقعیت های مردم عادی [ غیر روحانی] را نیز مورد توجه قرار دهیم.یک نمونه حاد آن، موقعیت هندوی ارتدکس است که در آن تنها کسانی که در یک کاست برهمنی تولد یافته باشند، می توانند آیین های مذهبی عمده را در جامعه اجرا کنند.وجود کشیشان ضروری و اجتناب ناپذیر و ویژگی منصب کشیشی فطری و موروثی است.اشکال مختلف مسیحیت کاتولیک و ارتدوکس برضرورت و اهمیت کشیشان اتفاق نظر دارند، و این اعتقاد را به نظریه شعایر مقدس (13) و تسلسل لاینقطع کشیشان برخوردار از رتبه های مقدس کلیسایی از زمان حضرت مسیح [به این طرف] ارتباط می دهند.در عین حال، موقعیت و منصب کشیشی از ویژگی های شخصی کشیش جداست و در موارد کاملا استثنایی ممکن است این منصب از وجود مردان خالی شود.در برخی فرقه های مسیحی هم چنین گروه های جداگانه ای از مردان و زنان راهب وجود دارند که مجددا از طریق تشریفات و عهد و پیمان های شخصی از افراد عامی متمایز شده اند.منصب کشیشی بودایی تماما منصبی رهبانی است و رهبانیت بودایی در اینکه از حیث ورود یا ترک زندگی رهبانی سهولت بیش تری دارد، متمایز از رهبانیت مسیحی است.با این وجود، مشایخ و راهبان بزرگ بودایی در داشتن تمایز آشکار با مردم عادی، با راهبان و کشیشان مسیحی وضعی مشابه دارند.وظیفه راهب در قبال مؤمن عادی قبل از هر چیز در قلمرو آیینی نهفته است، اگرچه، نظریه شعایر دینی برای تعمیق و تحکیم این ارتباط وجود ندارد.
در مسیحیت پروتستان، تمایز وزیر یا کشیش از مؤمنان عادی، تنوع بسیار زیادی را نشان می دهد.یک تمایل همیشگی به طرح ادعای کشیش بودن همه مؤمنان و محدود ساختن رهبری دینی به نقش های صرفا تعلیمی یا اداری وجود دارد.فرقه های کوچک ممکن است از هر نوع تفکیک نقش ها، به طور کلی اجتناب ورزند، در عین حال، بزرگ ترین گروه های پروتستان هم چون لوتری، کالونیست و انگلیکان یک شکل مختصر کشیشی از برخی نظریات و اعمال مقدس کاتولیکی را برای خود حفظ کرده اند.از این رو، این گروه ها هر چند تمایز میان کشیش و فرد عادی را تقلیل داده اند، اما آن را به کلی منسوخ نکرده اند.
دین یهود از جمله نمونه هایی است که از مقام کشیشی مبتنی بر ویژگی موروثی و ضرورت آیینی به یک رهبری دینی عمدتا مبتنی بر علم و دانش تغییر موضع داده است. وظایف خاخام در هدایت پرستش همگانی [ امامت جماعت: Leading public worship] یا در اجرای قوانین مقدس، بدین معنا نیست که وی نیازمند برخورداری از ویژگی های خاص از طریق اصل و نسب یا اعطا [ از تعامات روحانی] می باشد.در برهه ای از زمان، در جوامع مشترک المنافع یهودی، (Post - Exilic) منصب خاخامی متخصص با کشیشی معبد همزیستی داشت; بعد از تخریب این معبد در سال 70 میلادی تنها منصب خاخامی باقی ماند.
در اسلام، [نوع] متخصصان دینی که نقش های خاخام یهودی را تقسیم کرده اند، توسعه یافته است.علما، متخصصان قوانین و سنت های مقدس اند، و پیشوایان پرستش همگانی را هدایت و رهبری می کنند.علما و پیشوایان به دلیل دانستن ویژگی های شخصی خاص یا به دلیل نقش کاملا محوری در زندگی آیینی جامعه، گروه متمایزی شمرده نمی شوند.اسلام شیعی همواره تمایل داشته تا ویژگی های خاصی از تقدس و پارسایی را به رهبران اجتماع خود نسبت دهد، اما اسلام سنی، (Orthodox) ، تنها خلیفه را به عنوان نماینده پیامبر صلی الله علیه وآله در زمین و متمایز از گروه مؤمنان ملاحظه کرده است.
از این بررسی مختصر روشن می شود که هر دینی در ناحیه کشیشان یا سایر متخصصان دینی متمایز از گروه عظیم مؤمنان، تغییراتی را تجربه کرده است.در عین حال، نوع دیگری از ارتباط میان رهبر [و مؤمنان] برای هدایت وجود دارد که به ظاهر در هر سنتی قابل تشخیص است و آن نوع مشخص و برجسته ای از گوروی هندو، شیخ اسلامی، خاخام چسیدی، (Chasidic) (14) در میان یهودیان اروپای شرقی، رهبر مسیحی یک گروه یا فرقه، راهب بودایی تعلیم دهنده یک شیوه جدید از دریافت نیروانا [آرامش ابدی ] می باشد. چنین به نظر می رسد که عنصر مشترک در همه این موارد یک گروه نسبتا کوچک است که در اطراف یک رهبر تجمع یافته و اعتقاد بر این است که این رهبر از قدرت های دینی ویژه ای فراتر از آن چه به کشیشان، راهبان، خاخام ها و پیشوایان تشکیلات دینی نسبت داده می شود، برخوردار است.این قدرت های ویژه ممکن است قدرت عقلانی، اخلاقی، عرفانی یا جادویی باشند.این نوع رهبری و این نوع گروه در همه ادیان بزرگ به استثنای آیین کنفوسیوس وجود دارد; روشن است که در این مورد آیین بودا و تائو با آیین کنفوسیوس در چین، همزیستی داشته و می تواند این نقیصه را مرتفع سازند.
این گروه ها، ممکن است هم چون شیخ یاگور و یا راهب سیار بودایی به صورتی خود بنیاد تا حدی نهادی شده باشند، در عین حال، چنین به نظر می رسد که این گروه با خود یکی از ابزارهای تغییر و حتی انقلاب در دین شمرده می شوند.از سنت های مورد بررسی ما روشن شد که در سه سنت بودایی، مسیحیت و اسلام، نوعی رهبری دینی ابداعی و شخصی که وبر آن را پیام بری نام نهاده، به تحقق رسیده است.تصادفی نیست که این سه دین سزاوارترین مصداق برای اطلاق نام دین جهانی شمرده اند و بر اساس هر یک از آزمون های انجام شده در این جا، این سه کم تر محلی و منطقه ای اند.نمونه های کوچک تر دیگری نیز از این نوع توسعه می توان یافت.بسیاری از تنوع ها و تکثرهای رو به ازدیاد در مسیحیت، اسلام، آیین بودا و آیین هندو را می توان تا شکل آغازین آن ردیابی نمود.
پی نوشت ها:
1- این نوشته ترجمه مقاله ای برگرفته از کتاب ذیل است:
The Sociological study of Religion, Betty R. Scharf, Hutchinson university library, London, 1973.
2- شاخه ای از مسیحیت که در سال 1830 بنا شده است.
3- G. Parrinder African Traditional Religion, 1954.
4- سیبلی (خدای طبیعت - اسطوره آسیای صغیر)
5- فریجیه نام باستانی سرزمینی در مرکز آسیای صغیر
6- سرزمین کارتاژ (در حدود قرن نهم پیش از میلاد به وجود آمد و در سال 146 قبل از میلاد توسط رومی ها ویران شد.این شهر در محل فعلی تونس قرار داشت.
7- دیونیزوس، خدای شراب خوار وخوش گذران در اسطوره یونانی
8- ناحیه تراس (در شبه جزیره بالکان)
9- نیکی رن (1282- 1222) راهب بودایی ژاپنی که در استقرار بودیسم در ژاپن نقش به سزایی داشت.وی بر آن بود که بودیسم ناب و اصیل را تنها باید در متن (Lotus sutra) و، (Lotus scripture) یافت و سایر اشکال بودیسم را باطل می دانست.او به خاطر اظهار ایده های مخالف عقاید رایج از صومعه اخراج و در سال 1271 به اعدام محکوم شد، هر چند این حکم به دلایلی تخفیف یافت.
10- معبد دلف (معبد آپولو) واقع در شهر دلف در یونان باستان.
11- پیشوای اعظم بودائیان تبت
12- یکی از دو پیشوای اعظم بودائیان تبت
13- هر یک از مراسمی که حضرت عیسی علیه السلام مقرر کرده است مانند مراسم غسل تعمید یا ازدواج یا فوت و غیره - کاتولیک و ارتدوکس هفت رسم و پروتستان ها دو رسم غسل تعمید و عشاء ربانی را اساسی می دانند.
14- چسیدن، عضو فرقه ای از یهودیان لهستانی در قرن هجدهم که معتقد به نیایش توام با شادی و سرور بود.