از آن جا که حقوق مهمانان غیرمسلمان در کشورهای اسلامی از فروع مساله مشروع بودن اصل روابط مسلمانان با غیرمسلمانان است، شایسته و بایسته می نماد نخست اصل پیوندها و روابط را به گونه فشرده به عنوان مقدمه بپردازیم آن گاه شرائط و احکام پیوستگیها و بستگیها و وظائف و حقوق ناشی از ایجاد پیوندها را روشن کنیم.
ضرورت توجه به بحث ارتباطات
ازآن جایی که اسلام به عنوان یک دین جهانی جامع و جاودانه و جهانی، همه انسانها را در عرصه بین المللی از هر نژاد و قومی و با هر زبان و فرهنگی، جزء عائله و اعضای خانواده بزرگ و جهانی خویش می داند و همه ملتها را مخاطب دستورها و آیینهای خود به شمار می آورد، و اصل پیوند و ارتباط بین همه انسانها را براساس خیرخواهی و احسان و نیکی امری پسندیده و شایسته می شمرد.و همه انسانها را به صلح و همزیستی مسالمت آمیز و دوری از هرگونه سلطه جویی و تجاوزگری فرا می خواند.
و با نظر به یک سلسله واقعیتها، بویژه پاره ای دگرگونیهای چشم گیر و پیشرفتهای بزرگ در عرصه صنعت و تکنولوژی و توسعه ارتباطات جمعی، بسیار بجاست که احکام و آیینهای مترقی، علوم و معارف بلند اسلامی و سیاستهای واقع بینانه قرآنی در باب روابط و مناسبات بین ملتها و دولتها، که با نظمی سازوار با نیازهای زمان، یک جا گردآوری شود و با نام و عنوان مناسبی، در مثل فقه ارتباطات، به جامعه جهانی عرضه و در معرض افکار و اندیشه ها قرار گیرد.
بسیاری از مباحث ظریف روابط بین ملتها و دولتها و مسائل مربوط به حقوق بین الملل عمومی و خصوصی در ضمن مباحث جهاد مطرح شده است، در حالی که به نظر می رسد اگر عنوانی جامع برگزیده شود، به نام: فقه الارتباطات و فقه الجهاد، که خود نوعی ارتباط با غیرمسلمانان است و از قانونها و آیینهای مترقی و انسانی اسلام، در ضمن بحث از فقه الارتباطات، به تحقیق و بررسی گذاشته شود، شاید با واقع و روح و مذاق شریعت سازگار ترباشد.
نخست بحث گفت وگو و ارتباط و همزیستی مسالمت آمیز در فضای آکنده از صلح و سلم برای تبادل اندیشه ها و روشنگری و آگاهی مطرح باشد. و آن گاه بحث جنگ و جهاد، در پی تیره شدن روابط و سلسله جویی تجاوزگری و دشمنی با حقیقت و ارزشها به عنوان یک ضرورت مطرح شود.
غیرمسلمانان درکتابهای فقهی از جهتی به چهار گروه تقسیم شده اند.
1. ذمی.
2. مستامن.
3. معاهد.
4. حربی.
ذمی: آن گروه از غیرمسلمانانی که کافر کتابی باشند; یعنی یهود، نصارا و مجوس. در صورتی که بخواهند به عنوان اقلیتهای مذهبی و شهروند، تابعیت کشور اسلامی را بپذیرند و جزء متحدان امت مسلمان باشند و قرار داد ذمه را با حکومت اسلامی امضاء کنند و به پیمان ذمه پایبند بمانند و به شرایط ذمه، مانند پرداخت جزیه متعهد شوند، کافر ذمی شناخته می شود.
بستن قرارداد ذمه بین اهل کتاب و حکومت اسلامی، شرایطی دارد و در نتیجه یک سلسله حقوقی را بین اهل ذمه و حکومت و ملت اسلامی پدید می آورد.
کافر ذمی، از شهروندان کشور اسلامی به شمار می رود مانند یک شهروند مسلمان از مزایا و امکانات دولت و کشور اسلامی استفاده می کند و مانند افراد مسلمان در تحت حمایت دولت اسلامی زندگی می کند و جان و مال و ناموس و شغل و کار و موقعیت وی، مورد احترام و رعایت جامعه قرار می گیرد و در برابر، وظیفه دارد به نگهداشت آیینها و احترام به قانون رسمی جامعه اسلامی و در رابطه با احوال شخصیه و زندگی خانوادگی، مانند، ازدواج، طلاق، ارث با نگهداشت یک سلسله معیارها و ترازها که در متن قرارداد آمده و به توافق و امضاء دو سوی قرارداد رسیده است، براساس آئین و مرام خودشان عمل می کنند.
درمورد اهل ذمه، بحثها و سخنهای بسیاری است که به پاره ای از آنها در ضمن بحث از فرق بین ذمی و مستامن اشاره خواهد شد.
معاهد: معاهدبه غیرمسلمانان گفته می شود که با دولت اسلامی پیمان عدم تعرض و قرارداد ترک جنگ و دشمنی را امضا کرده باشند و در سرزمینی و داخل کشور خودشان زندگی می کنند.
امضای قرارداد و معاهده سبب می شود که جان و مال و ناموس و سرزمین آنان حرمت و مصونیت پیدا کند و اگر مصالح سیاسی و اجتماعی مسلمانان ایجاب کند، دولت اسلامی می تواند برابر آیینها و قانونها، با صدور ویزا به آنها اجازه ورود و اقامت در کشور اسلامی بدهد و به مدتی، که برابر مصالح و منافع مسلمانان در متن قرارداد به آنها اجازه اقامت داده شده است، به عنوان بازرگان، جهان گرد و یا به عنوان دانشجو و یا سفیر و کاروان و رایزن و دیگر عناوین معمول و رسمی به کشور اسلامی مسافرت کند.
مستامن: کافری است که برای تحقیق و مطالعه درباره اسلام و عقائد اسلامی و فرهنگ مسلمانان و آشنایی با احکام و معارف دین، یا به انگیزه های صحیح دیگر از ملت و یا دولت اسلامی خواستار امان و پناهندگی و ورود به کشور اسلامی شده است.
هر یک از سه گروه غیرمسلمان: ذمی، معاهد و مستامن، حقوقی دارند که در بخش مستقلی به بحث و بررسی آن خواهیم پرداخت.
حربی: حربی بر آن دسته از غیرمسلمانان گفته می شود که از هیچ یک از سه گروه یاد شده نباشند، یعنی هیچ یک از قرارداد و تعهد ذمه و امان و معاهده را با مسلمانان امضا نکرده باشند.
حربی، کافری است که از قانون خدا سرپیچیده و تحت قرارداد ذمه و امان و معاهده در نیامده است، از این روی از نظر اسلام جان و مال و ناموس وی، هیچ گونه حرمت و مصونیتی ندارد و مسلمانان می توانند، پس از دعوت و دادن آگاهی لازم و اتمام حجت، با او وارد جنگ شوند، خواه او در حال جنگ و یا توطئه علیه مسلمانان باشد یا نباشد، به شرط این که اعلام بی طرفی و عدم مداخله و ستیزه جویی نکرده باشد.
کافرحربی، حق ورود و سکنی در کشور اسلامی را ندارد و اگر وارد سرزمین اسلام شد، هیچ گونه مصونیتی نخواهد داشت، مگر آن که اشتباهی رخ داده باشد و به باور این که اگر به عنوان بازرگان و یا جهان گرد وارد کشور اسلامی شود، مصونیت دارد. در این فرض، به کشورش برگردانده می شود، مگر آن که ثابت شود به عنوان جاسوسی وارد کشور اسلامی شده است که با او برخورد مناسب خواهد شد.
وضعیت کنونی جهان کفر
با توجه به آنچه در فقه اسلامی ثابت شده، در فرض مصلحت، برابر با تشخیص حاکم اسلامی و دست اندرکاران سیاست خارجی، با همه گروههای غیرمسلمان می توان قرارداد و پیمان صلح بست و همان گونه که از قرآن کریم و روایات و فتاوا استفاده می شود، اگر کافران حربی به صلح گرایش داشته باشند و قصد توطئه و فتنه انگیزی علیه مسلمانان را نداشته باشند و پذیرفتن پیشنهاد صلح با آنان به صلاح و سود مسلمانان باشد، حال آن مصلحت فائده فرهنگی باشد یا اقتصادی و نظامی، اعلام موافقت و پذیرش صلح با آنان با بستن قرارداد رسمی بی اشکال خواهد بود. از این گونه مطالب به روشنی استفاده می شود که در چنین شرایطی و با بستن چنین پیمانی، دیگر آن کافران حربی به شمار نمی آیند. در نتیجه، در شرایط کنونی جهان معاصر که بین دولتها و ملتها قراردادهای دو یا چند جانبه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی بسته شده است و روابط و آمدورفتها براساس توافق نامه ها و ضوابط و آیینها و قانونهای پذیرفته شده بین المللی است، دیگر کافر حربی به معنای خاص فقهی که جان و مال و شغل و کار و موقعیت اجتماعی وی احترام و مصونیت نداشته باشد، وجود ندارد.
روشن است که این حکم، دولتها و ملتهای غیرمسلمانی که پیشینه جنگ با مسلمانان را داشته اند نیز، در بر می گیرد; زیرا فرض بر این است که اگر برابر صلاح دید حاکم و مسؤولان کشور اسلامی مصالحه با این گونه دولتها به مصلحت مسلمانان باشد، می توانند قرارداد صلح را امضا کنند و پس از سازگاری و هماهنگی دوسویه ای و امضاء قرارداد صلح، دیگر آن دولت و ملت حربی به اصطلاح فقهی که دارای احکام و آثاری است، به شمار نخواهند آمد. تا زمانی که مدت قرارداد به پایان نرسیده و یا مادامی که از سوی آنان اقدام به شکستن پیمان و زیرپاگذاشت قرارداد نشده باشد و یا احساس دگرگونیها مشکوک علیه اسلام و مسلمانان نشود، حربی شناخته نمی شوند، بلکه معاهد و مستامن، به شمار می آیند که جان و مال و حیثیت آنان از هرگونه تعرضی از سوی مسلمانان در امان است.
اصول حاکم بر روابط
در استوارسازی و ژرفابخشی به مناسبات همه سویه مسلمانان با غیرمسلمانان، خواه در بیرون از کشور و جامعه اسلامی، یا درون کشور و جامعه اسلامی یک سلسله اصول و آیینهایی حاکم است که با نگهداشت و پایبندی سویهای قرارداد و معاهد، هیچ گونه خلل و خطری دامنگیر جامعه جهانی و روابط بین المللی نمی شود و بدون نگهداشت اصول و پایبندی به آنها، هیچ گاه اطمینان به تحقق روابط دوستانه و همزیستی مسالمت آمیز برای هیچ یک از سویهای قرارداد حاصل نمی شود.
اینک به پاره ای از این اصول اشاره می شود.
1. اصل اعتقاد به کرامت ذاتی انسان: هر انسانی از هر نژاد و رنگی و از هر سرزمین و آب وخاکی و با هر عقیده و فرهنگی، کرامت ذاتی و احترام انسانی دارد و تک تک انسانها، از آن روی که انسانند در ذات خود، ارزشهای صلاحیتهایی را دارند، مورد احترام هستند. (1)
از این روی آیین پاک آسمانی اسلام، انسانهای دارای فطرت توحیدی و درخور اصلاح و تربیت می داند و برای همه انسانها از جهت انسانی ارزش و اعتبار قائل است.
از این روی، سعادت و خوشبختی همه سویه انسانها درگستره گیتی از آرمانهای بلند مکتب اسلام و امت مسلمان است.
و براساس همین ایده و باور است که اسلام، خواهان جهانی همراه با صلح و سلم و صفا و آرامش و داشتن پیوندهای دوستانه با همه ملتهای جهان است. (2)
2. اصل نفی سلطه: اسلام تجاوزگری و ستم پیشگی و خوی سلطه جویی از هر قوم و ملتی را، رفتار زشت و عملی خلاف خرد. و ضدانسانی می داند. اسلام نه تنها بازورگویی و ستمگری دیگران مخالف است که خود نیز، به پیروانش اجازه ستم و تجاوز نمی دهد. (3)
از این روی، اسلام خواهان ایجاد و گسترش روابط صلح جویانه و مناسبات خیرخواهانه و بشردوستانه با همه ملتها و دولتهایی است که علاقه مند گسترش صلح و آرامش در جهان باشند و با ایجاد رابطه با ملت و یا دولت سلطه جو و تجاوزگر، به شدت مخالف است.
3. اصل پایبندی به پیمانها: از اساسی ترین اصول بنیادین و مترقی ترین قانون بین المللی از نظر اسلام، اصل وفای به عهد و پایبندی به پیمانهایی که بسیار مورد تاکید و سفارش اسلام قرار گرفته است.
در آیات قرآنی، روایات دینی و فقه اسلامی، وفای به عهدها و عمل به تعهدات و پایبندی به قراردادها، از مهم ترین واجبهای اجتماعی و جهانی و عهدشکنی از زشت ترین گونه های ستم و تجاوز اجتماعی وبین المللی شمرده شده است.
به حکم روشن آیات و روایات، شکستن پیمانها، ستم و بی عدالتی شمرده شده است و وفاداری به تعهدها، هر چند به زیان و ضرر باشد، واجب و الزامی است. آگاهی و آزادی انسانها و رشد و توسعه اقتصادی و فرهنگی جامعه های انسانی و دست یابی بشر به صلاح و سعادت و خوشبختی همه جانبه، در گرو همکاری ملتها و دولتها و در سایه حاکمیت امنیت و آرامش بر جهان است و بستن پیمان همکاری و ایجاد روابط دوستانه و خیرخواهانه و صلح جویانه مورد تاکید و سفارش اسلام است.
از آن روی که عمل به قراردادها و پایبندی در برابر پیمانها، از اساسی ترین عناصر حس اعتماد و اطمینان و حفظ امنیت و آرامش است، اسلام به عنوان آیینی که داعیه جهانی و انسانی دارد، کمال اهمیت به رعایت قراردادها و عمل به تعهدها داده است و عهد و پیمان شکنی را از بزرگ ترین جنایتها و زشت ترین خیانتهای بشری به شمار آورده است.
و در هیچ شرائطی اجازه پیمان شکنی نداده است، مگر در برابر کسانی که اقدام به پیمان شکنی کنند که در این صورت، دیگر پیمانی باقی نمی ماند و با این همه در کمال احتیاط دستور به مقابله به مثل را داده است. (4)
با توجه به اساس و محوری بودن اصل وفاداری در برابر قراردادها که ضامن برقراری و پایداری روابط اجتماعی و تفاهم بین المللی است، اینک به عنوان نمونه به چند آیه و روایت و در پایان به پاره ای از سخنان فقیهان اشاره می کنیم:
«یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود.» (5)
ای کسانی که ایمان آورده اید، به قراردادها وفادار باشید.
عقود که جمع عقد است به معنای هرگونه پیمان و قرارداد دو، یا چند جانبه است که بین افراد یا گروهها و ملتها یا دولتها، بسته می شود.
«و اوفوا بالعهد ان العهد کان مسئولا.» (6)
به پیمانی که بسته اید پایبند باشید چه اینکه نسبت به آن بازخواست خواهد شد.
«و الذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه و یقطعون ما امر الله به ان یوصل و یفسدون فی الارض اولئک لهم اللعنة و لهم سوء الدار.» (7)
کسانی که پیمان خدا را پس از بستن آن می شکنند و آنچه را خدا فرمان وصل آن داده است قطع می کنند و در زمین فساد و تباهی می آورند، بر آنان است لعنت و نفرین و برای آنان است سرانجام و جایگاه بد.
«الا الذین عاهدتم من المشرکین ثم لم ینقضوکم شیئا و لم یظاهروا علیکم احدا. فاتموا الیهم عهدهم الی مدتهم ان الله یحب المتقین.» (8)
اعلان بیزاری از جانب خداوند و پیامبر نسبت به مشرکان شده است، مگر آن مشرکانی که با آن عهد و پیمانی بسته باشید، آن گاه آنان علیه شما عهدشکنی نکرده باشند و از روی فتنه گری، هیچ کس را علیه شما کمک و پشتیبانی نکرده باشند. پس با آنان تا زمان قرارداد و پیمانی که بسته اید، وفادار بمانید که خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.
«الا الذین عاهدتم عند المسجد الحرام. فما استقاموا لکم فاستقیموا لهم ان الله یحب المتقین.» (9)
کسانی را که با آنان در مسجدالحرام پیمان بسته اید، تا به عهد و پیمان خود وفادار و پایدار هستند، شما نیز پایبند و پایدار باشید. خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.
در این آیات، پایبندی و پایداری بر پیمانها واجب و عمل به آن نشانه تقوا شمرده شده است.
«الذین عاهدت منهم ینقضون عهدهم فی کل مرة و هم لا یتقون.
فاما تثقفنهم فی الحرب فشرد بهم من خلفهم لعلهم یذکرون و اما تخافن من قوم خیانة فانبذ الیهم علی سواء ان الله لا یحب الخائنین.» (10)
آن دسته از مشرکانی که با آنان پیمان بسته اید، پس اگر چند بار بی تقوایی کردند و عهدشکنی، پس اگر در میدان جنگ به آنان دست یافتی آنان را تار و مار کن، باشد که به خود آیند.
و اگر از گروهی که با آنان پیمان بسته ای، می ترسی که با پیمان شکنی در حق شما خیانت ورزند، پس به آنان اعلام کن که دیگر عهد و پیمانی میان شما وجود ندارد و همانند آنان عملی کنید; زیرا خداوند خیانت پیشگان را دوست ندارد.
از این گونه آیات استفاده می شود که حرمت نهادن به تعهدها و احترام به قراردادها و پایبندی و پایداری بر پیمانها، نشانه تقواپیشگان و پرهیزکاران است و در برابر بی احترامی به قراردادها و پیمان شکنی از بزرگ ترین خیانتهای اجتماعی در حق بشر است.
مادامی که طرف قرارداد بر پیمانش استوار باشد، بر هم زدن یک سویه پیمانها از نظر اسلام در هیچ شرائطی جایز نیست خواه به سود یا زیان باشد.
و در فرضی که طرف قرارداد اقدام به بر هم زدن یک سویه نماید و یا احتمال اقدام به بر هم زدن پیمان داده شود، سوی دیگر اگر بخواهد پیمان بشکند به عنوان مقابله به مثل و یا به جهت پیشگیری از خطر و خیانت احتمالی، وظیفه دارد طرف قرارداد خود را در جریان بگذارد و حق غافل گیر کردن طرف قرارداد را ندارد.
علامه طباطبائی، در این باره می نویسد:
«قسم به جان خودم این تاکید فراوان قرآن بر نگهداشت قراردادها و عمل به عهدها و پیمانها، در هر حال و در هر شرائطی، به منظور حفظ و حاکمیت عدالت اجتماعی که سنگ زیرین روابط و مناسبات اجتماعی و بین المللی است، یکی از آموزه های بلند دین مقدس اسلام است که در هیچ یک از نظامهای اجتماعی و متمدن امروز دنیا مانند آن را نمی یابی.» (11)
سخن حضرت امیر(ع) در عهدنامه خود به مالک اشتر، بهترین و رساترین تفسیر این دسته از آیات است:
«و ان عقدت بینک و بین عدوک عقدة او البسته منک ذمة فحط عهدک بالوفاء و ارع ذمتک بالامانة و اجعل نفسک جنة دون ما اعطیت.
فانه لیس من فرائض الله شئ الناس اشد علیه اجتماعا مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم من تعظیم الوفاء بالعهود.» (12) و اگر با دشمنت قراردادی بستی، یا به او پناه و امان دادی به عهده خود وفا کن و به قولی که داده ای، به عنوان امانت، آن را نگهدار و خود نگهدار قرارداد و امانی که پذیرفته ای باش; زیرا در میان همه واجبهای الهی، چیزی که همه مردم با هر عقیده و نظری آن را پذیرفته باشند و مهم و بزرگ بشمرند، از وفای به پیمان چیزی دیگر نیست. مهم ترین چیزی که همه مردم با همه اختلافهایی که دارند آن را پذیرفته اند و بزرگ می شمرند، همان وفای به عهد و پایبندی به پیمانهاست.
در دنباله سخن، حضرت می فرماید:
«وفاداری به عهد و پیمانها، به قدرت الهی در فطرت همه انسانها قرارداده شده است. مشرکان که اعتقادی به بسیاری از ارزشهای اسلامی ندارند، برای قراردادها و پیمانها ارزش و احترام قائل هستند.
همه از پیامدهای ناگوار و خطرناک پیمان شکنی می ترسند. پیمان شکنی، رفتار افراد نادان و بدبخت است.
وفای به عهد و پیمانها، ضامن آرامش و آسایش جامعه های انسانی است. بدون پایبندی به پیمانها، هیچ گاه بشر، اطمینان به صلح و آرامش، پیدا نمی کند و بدون صلح و آرامش، هیچ گونه ترقی و رشد و پیشرفتی بهره بشر نمی شود.» (13) همه فقیهان اسلام، بویژه شیعه، وفای به عهد و پیمانهایی که میان دو نفر یا بیش تر یا میان گروهها و ملتها و دولتها بسته می شود در صورتی که اصل مشروع بودن آنها، مسلم باشد، واجب است و سرپیچی از عهدنامه ها و برهم زدن یک جانبه قراردادها به عنوان یکی از زشت ترین گناهان بشری به شمار آمده است.
اینک به چند نمونه از کلمات بزرگان فقه اشاره می شود.
شیخ طوسی می نویسد:
«من اذم مشرکا او غیر مشرک ثم حصره هو نقض ذمامه کان غادرا آثما.» (14) هرکس به مشرک و یا غیر مشرکی پناه دهد آن گاه او را محاصره کند و قول و جوازش را بشکند، خیانت پیشه و گناهکار است.
همو در جای دیگر می نویسد:
«اذا عقد الامام لعدة من المشرکین عقد الهدنة الی مدة فعلیه الوفاء بموجب ذلک الی القضاء المدة لقوله تعالی اوفوا بالعقود. وعلیهم ایضا الوفاء بذلک فان خالف جمیعهم فی ذلک انتقضت الهدنة فی حق الجمیع.» (15) هرگاه امام [حاکم اسلامی] با گروهی از مشرکان پیمان صلح ببندد، بر او واجب است به حکم آیه قرآن: «اوفوا بالعقود» به مفاد قرارداد پایبند باشد و پایبندی به پیمان بر مشرکان نیز الزامی است و هرگاه مشرکان، باسناد پیمان به مخالفت برخیزند، پیمان صلح درحق آنان خود به خود، شکسته می شود.
علامه حلی می نویسد:
«اذا انعقد الامان وجب الوفاء به علی حسب ما شرط فیه.» (16) و در جای دیگر می نویسد:
«قد بینا ان من عقد امانا لکافر وجب علیه الوفاء به ولایجوز الغدر.» (17) ونیز می نویسد:
«من عقد امانا لکافر وجب علیه الوفاء به ولایجوز له الغدر فان نقضه کان غادرا آثما. ویجب علی الامام منعه عن النقض اذا ثبت هذا فلو عقد الحربی الامان لیکن فی دارالاسلام وجب الوفاء له ویدخل ماله تبعا فی الامان.» (18) هر کس با غیرمسلمانی پیمان امان ببندد، پایبندی به آن پیمان بر او واجب است و خیانت در پیمانها روا نیست. و اگر چنانچه کسی پیمان بشکند خائن و جانی شمرده می شود و بر پیشوای مسلمانان است که از هرگونه پیمان شکنی جلوگیری کند بنابراین، اگر کافر حربی، پیمان امان بست، که در کشور اسلامی سکنی گزیند، واجب است بر قرارداد امان عمل شود و در نتیجه جان و مال او در امان خواهد بود.
علامه حلی در مواردی از کتابهای فقهی خود، به فلسفه تاکید اسلام به احترام و نگهداشت قراردادها چنین می نویسد:
«ولانه اذا لم یف بها لم یسکن الی وعده وقد یقع الحاجة الی عقد الهدنة لمصلحة المسلمین فلو لم یجب الوفاء به لم تندفع الحاجة.» (19) این که اسلام بر نگهداشت و عمل به قراردادها تاکید می کند، این است که اگر وفای به قراردادها واجب و الزامی نباشد، هیچ گاه اعتماد و اطمینان حاصل نمی شود، در حالی که جزء نیازهای زندگی اجتماعی بشر است که با همنوعان خود رابطه و پیمان داشته باشد.
صاحب جواهر، پس از بیان اصل مشروع بودن بستن قرارداد صلح با مشرکان، در صورتی که مصلحت داشته باشد، می نویسد:
«ویجب الوفاء لهم بالمدة ماداموا هم کذلک بلاخلاف ولااشکال بعد قوله تعالی: واتموا الیهم عهدهم فی مدتهم وقوله تعالی: فما استقاموا لکم فاستقیموا لهم.» (20) مادامی که مشرکان به عهد و پیمانی که بسته اند وفادار باشند، بر مسلمانان واجب است که به قرارداد صلح وفادار و پایبند باشند و در این حکم، هیچ مخالف و اشکالی وجود ندارد، به دلیل آیات شریفه...
4. پرهیز از خیانت: هر اقدامی علیه غیرمسلمانان که خیانت و تجاوز بشمار آید، از نظر اسلام محکوم و زشت شمرده شده است بر این اساس، پیمان شکنی ممنوع و جرمی بزرگ اعلام شده و انجام هر عملی که غافل گیرانه و خیانت شمرده شود، حرام دانسته شده است.
بر هم زدن یک جانبه قراردادها و گردن ننهادن به پیمانها، به گمان خطر و خیانت دشمن، بدون اعلام قبلی، غدر و خیانت است و حرام.
از این روی، فقها و علمای اسلام به استناد آیه قرآن، تصریح کرده اند که اگر حاکم اسلامی و یا مسلمانان از ناحیه دشمنان هم پیمان خود، احساس خطر و احتمال خیانت بدهند، تنها با احتمال، حق شکستن پیمان و عمل بر خلاف قرارداد را ندارند، مگر آن که نخست به دشمنان اعلام کنند که از این تاریخ به بعد، ما با شما پیمان و تعهدی نداریم.
و یا این که اگر کافر حربی، بدون اجازه و دریافت روادید، وارد کشور اسلامی شد و بر این گمان بود که صرف سفر به کشور اسلامی برای تجارت یا گردش، سبب مصونیت است، مسلمانان حق ندارند برای او مزاحمت فراهم سازند، بلکه باید وی را به کشورش برگردانند و اعلام کنند که شما از دید ما چون حربی هستید، مصونیت ندارید، آن گاه برابر قانون کافر حربی با او معامله کنند.
کوتاه سخن این که هر حرکت و اقدامی از سوی مسلمانان علیه غیرمسلمانان که در عرف بین المللی خیانت، سرقت و تجاوز شمرده می شود و با انجام آن، مسلمانان به عنوان ملتی خائن و یا دزد و... معرفی می شوند، باید از آن پرهیز شود: (21) «لایجوز الغدر بهم بان یقتلوا بعد الامان والغدر ترک الوفاء ونقض العهد بلاخلاف اجده فیه للنهی عنه ایضا فی النصوص مضافا الی قبحه فی نفسه و تنفیر الناس عن الاسلام.» (22) جایز نیست خیانت به کافران به این که بعد از امان کشته شوند.خیانت یعنی پیمان شکنی و ترک عهد بدون هیچ گونه قول مخالفی، و روایات از خیانت بازداشته اند.افزون بر اجماع و روایات، خیانت به خودی خود، پدیده ای زشت است که انجام آن سبب نفرت مردم از اسلام می شود.
اعتبار قراردادها تا پایان مدت
اگر حاکم اسلامی با گروهی از غیرمسلمانان قرارداد و پیمانی بست و پیش از به پایان رسیدن مدت قرارداد، فوت کرد، یا امر دیگری پیش آمد، حاکم بعد از او، تا پایان مدت، وظیفه دارد به قرار پایبند باشد. (23)
فرق خدعه و غدر
در مورد برخورد با غیرمسلمانان در روایات و سخنان فقیهان، واژگانی مطرح شده، مانند: «غلول »، «غدر»، «غیلة »، «غش » و «خیانة » با مراجعه به لغت و دقت در موارد کاربرد این مفاهیم به خوبی معلوم می شود که تمامی این واژگان به معنای خیانت به کار رفته اند.
و از آن جایی که زشتی خیانت امری پذیرفته شده نزد همه ملتهاست، آیات، روایات و عبارات فقهاء و دلالت بر ممنوعیت و حرام بودن آن دارد و اجازه انجام خیانت که ستم و تجاوز است، به هیچ کس علیه هیچ کس داده نشده است. در برابر واژگان یاد شده، کلماتی است مانند خدعة، مکر و حیله که معنای همه آنها بر اساس نظر اهل لغت و دقت در موارد کاربرد، عبارت است از تدبیر و چاره اندیشی.
و بر این اساس، در روایات اسلامی آمده است: الحرب خدعة. بر همین اساس در فقه، پس از حکم به حرام بودن غدر و خیانت، فتوای خدعه و حیله در جنگ داده شده است.
بنابراین، روشن شد که چرا غدر با کافران ناروا، لکن خدعه در جنگ رواشناخته شده است. (24)
فرق کافران هم پیمان با کافران حربی
افزون بر فرقی که از نظر ماهوی و لغوی بین غدر و خدعه وجود دارد، چنانکه روشن شد، نکته درخور توجه دیگری در این جا وجود دارد که لازم است مطرح شود و آن این که شرایط غیرمسلمانانی که در حال صلح و سلم با مسلمانان به سر می برند و از هم پیمانان مسلمان به شمار می آیند، با شرایط آن دسته از کافرانی که در حال ستیز و جنگ با مسلمانان هستند، فرق دارد. در حال صلح و سلم هدف ارائه ارزشهای انسانی اسلام و نمایش رفتار و کردار اخلاقی، انسانی است برای جذب دلها و علاقه مندی غیرمسلمانان به دین مقدس اسلام; از این روی، خیانت و دزدی ناکام گذاشتن این هدف مهم است. اما در حال جنگ، هدف از پادرآوردن دشمن و دور کردن آنان از ساحت قدس دین و از حریم مسلمانان است. بنابراین، استفاده از هر روش مؤثر برای کسب پیروزی چنانکه دشمن در صدد آن است، کاری است سازوار با جنگ و مبارزه، هر چند در این حالت نیز، اسلام یک سلسله دستورالعملهای بلند اخلاقی، تربیتی و انسانی دارد که در کتاب جهاد مطرح شده است. (25)
پیشینه جهانگردی
از مسائلی که در طول تاریخ همواره مورد توجه و اهتمام بشر بوده، سیاحت و جهانگردی است. جهان گردان و سیاحان که امروزه نام «توریست » به خود گرفته اند، به هدفهای گوناگون اجتماعی، فرهنگی سیاسی، اقتصادی و... از دیرباز، با همه دشواریها و بازدارنده هایی که بر سر راه جهان گردی وجود داشته، تا آن جا که ممکن بوده، به دور دست ترین نقاط کره زمین و سرزمینها و شهرها سفر می کردند.
و حاصل پژوهشهای علمی و دیدنیها و شنیدنیهای خود را گزاره های گوناگون: آداب و رسوم و فرهنگ ملتها و تمدنهای بزرگ تاریخ و عقاد و آرای کلامی، فلسفی، نجومی و... در مجموعه هایی به نام رحله، سفرنامه و یا سیاحت نامه به رشته تحریر می کشیدند و به این آداب و رسوم و فرهنگ و عقائد و تجربه ها ملتها را به دیگر سرزمینها انتقال می دادند و در نتیجه، زمینه آگاهیهای بیش تر و رشد و ترقی جامعه های انسانی را فراهم می ساختند.
از آن جایی که علاقه به سیرو سفر و آگاهی نسبت به سرزمینها، ملتها و فرهنگها از نیازهای وجود انسان و مایه تعالی و ترقی جوامع انسانی است و منشا یک سلسله آثار مثبت و سازنده در زندگی بشر است. اسلام نیز آن را مورد حمایت قرارداده و در آیات و روایات، باب سیرو سفر به جاهای دور دست کره زمین، بلکه فراتر از آن را بر روی مسلمانان باز اعلام کرده است.
بنا به حکم فطرت و کشش درونی بشر، مبنی برکاوش و تحقیق درباره سرگذشت و آداب و رسوم ملتها، فرهنگ و تمدنها و به دنبال تشویق اسلام به سیاحت و جهان گردی، رحالان و سیاحان بنام و معروفی در تاریخ اسلام، اقدام به جهان گردی کرده اند و از این راه آثار ارزنده ای از خود به یادگار گذاشتند.
از این گروه است ابوریحان بیرونی که به سرزمین هند سفر کرد و حدود چهل سال درباره مسائل و آداب و رسوم و فرهنگ و عقائد سرزمین هند، به پژوهش پرداخت.
و ابن جبیر که از اندلس تا شرق اوسط و یاقوت حموی از روم تا مرو و ابن بطوطه از طنجه تا چین و ابن خلدون که از اندلس تا سمرقند را به عنوان توریست سیروسفرر کردند. (26) در جهان معاصر، ابزار و وسائل سیروسفر به دوردست ترین نقاط کره زمین برای بشر فراهم است و توسط فیلمها، بویژه ماهواره گزارشها و اطلاعات جالبی از دیدنی ترین سرزمینها و فرهنگها در اختیار بشر قرار می گیرد. با این همه، سیاحت و جهان گردی همچنان به عنوان موضوع با اهمیتی مورد توجه است، آن جا که امروزه صنعت توریست از گزاره های با اهمیت شمرده می شود و از زاویه های گوناگون، از جمله درآمدزایی آن درخور توجه و مطالعه است.
نگاهی فقهی به موضوع جذب جهان گردان
درصورتی که بستن قرارداد صلح با غیرمسلمانان و دادن پناهندگی و اجازه ورود آنان به کشور اسلامی، دارای مصلحت و فایده ای برای اسلام و مسلمانان باشد، حاکم اسلامی می تواند به آنان اجازه ورود به کشور اسلامی بدهد. دراین حکم، همه غیرمسلمانان برابرند; چه کتابی و چه غیر کتابی، چه حربی و چه غیرحربی. قرآن کریم در این باره می فرماید:
«و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله ثم ابلغه مامنه ذلک بانهم قوم لا یعلمون.» (27)
اگر فردی از مشرکان [حربی که وظیفه دارید، به جنگ با آنان] از شما پناهندگی بخواهد، به او پناه دهید، تا این که کلام خدا را بشنود. آن گاه اگر اسلام را پذیرفت که غرض حاصل است و اگر نپذیرفت آن را به وطن و سرزمین خود برسانید. این حکم مهلت و پناهندگی دادن بخاطر آن است که اینان مردمی نادانند.
اگر چه در آیه کریمه، دادن پناهندگی به حربی برای شنیدن آیات قرآن و تحقیق درباره اسلام است، لکن آنچه در آیه یاد شده از جمله مصالحی است که سبب پناهنده دادن و قرارداد امان و صلح را امضا کردن است. بنابراین، اگر غیر از تحقیق درباره اسلام، مصالح دیگری نیز مطرح بود، برابر صلاح دید حاکم اسلامی، بستن قرارداد صلح و امان مشروع و اجازه ورود کافر حربی برابر مقررات و شرائط به داخل کشور اسلامی، جایز خواهد بود.
شیخ طوسی، در مبسوط (28) ، علامه حلی در منتهی (29) و تذکره (30) و بسیاری از فقها در مساله بستن قرارداد صلح و دادن پناهندگی و اجازه به کافران برای ورود به کشور اسلامی، تصریح کرده اند که اگر مصالح امت اسلامی، برابر صلاح دید حاکم و دولت اسلامی ایجاب کند که با غیرمسلمانان پیمان صلح بسته شود و برای کارهای تحقیقی، فرهنگی وارد کشور اسلامی شوند، بستن چنین پیمانی بی اشکال است.
علامه می نویسد:
«و انما یجوز عقد الامان مع اعتبار المصلحة... فانه جایز مع المصلحة ولانعلم فیه خلافا.
ومن طلب الامان لیسمع کلام الله ویعرف شرائع الاسلام وجب ان یعطی امانا ثم یرد الی مامنه ولانعلم خلافا لقوله تعالی:
و ان احد من المشرکین استجارک فاجره. الآیة...
یجوز للامام عقد الصلح اجماعا امور الحرب موکول الیه... فیجوز ان یعتد امانا... فان عقد الامان منوط بنظره فان رای من المصلحة عقد الامان.» (31) در صورتی که مصلحت باشد، بستن پیمان امان و صلح با غیرمسلمانان، جایز است و اگر فردی از غیرمسلمانان در خواست امان کرد، تا به کشور و میان جامعه اسلامی مسافرت کند و درباره احکام قرآنی و معارف اسلامی به بررسی بپردازد، امان و اجازه ورود دادن به او، براساس آیه قرآن واجب است. بستن پیمان صلح و امان با کافران در حوزه مسؤولیت حاکم اسلامی است، همان گونه که امر جنگ و صلح، بستگی به نظر او دارد. بنابراین، اگر صلاح دید که پیمان صلح ببندد و به کافران اجازه ورود به کشور اسلامی بدهد، برای او چنین حقی ثابت است.
همو در جای دیگر می نویسد:
«اذا استئذن الحربی فی دخول دار الاسلام اذن له الامام ان کان یدخل للرسالة او حمل میرة او متاع تشتد حاجة المسلمین الیه.» (32) هرگاه کافر حربی از حاکم اسلامی اجازه ورود به کشور اسلامی را درخواست کند، امام به او اجازه می دهد.
خواه شخص حربی برای ورود به کشور اسلامی، انگیزه سیاسی داشته باشد، مثل این که حامل پیامی باشد، یاهدف فرهنگی داشته باشد، مثل این که بخواهد درباره اسلام و معارف و احکام اسلامی تحقیق کند، و یا آن که منظور اقتصادی داشته باشد، مثل این که کالای تجاری به داخل کشور اسلامی حمل کند و یا آن که هدفهای روا و مشروع دیگری داشته باشد.
شیخ جعفر کبیر کاشف الغطا می نویسد:
«انما یجوز او یستحب الامان مع اعتبار المصلحة للمسلمین وقد یجب اذا ترتب علی ترکه فساد علیهم. ویجوز للواحد المتعددین من المشرکین و یجب لمن اراد ان یسمع کلام الله منهم و لمن کان رسولا منهم.» (33) در صورتی که صلح و امان دارای مصلحت و به سود مسلمانان باشد، بستن پیمان آن جایز و بلکه بهتر است واما اگر ترک پیمان صلح با غیرمسلمانان برای مسلمانان مایه فساد و زیان باشد و یا اگر درخواست امان برای شنیدن آیات قرآن و کندوکاو درباره معارف اسلامی باشد و یا از سوی نمایندگان سیاسی دولتهای غیرمسلمان باشد، پذیرفتن درخواست امان واجب است.
همان گونه که می شود به یک فرد حربی امان داد، می شود به یک گروه حربی نیز امان داد.
کوتاه سخن این که بستن پیمان صلح و امان با کافران و دادن اجازه به غیرمسلمانان برای وارد شدن به کشور اسلامی و جامعه مسلمانان، با نگهداشت شرایط و اعلام یک سلسله محدودیتها و مقررات، در صورتی که برای مسلمان مصلحت و سود داشته باشد، از وظائف حاکم و در حوزه مسؤولیت حکومت اسلامی است.
گروههایی که تقاضا و درخواست سفر به کشور اسلامی و ویزا و امان نامه دارند، شاید نماینده سیاسی، بازرگان، خبرنگار، جهان گرد و... باشند،درمواردی قبول درخواست آنان واجب در مواردی جایز و در مواردی هم مانند جاسوسان و افراد اخلال گر و فتنه انگیر، حرام است.
مدت اقامت، مناطق آزاد، و مناطق ممنوعه را قانون و نظر دولت و مسؤولان کشور اسلامی تعیین می کند. (34)
وظیفه غیرمسلمانان در کشور اسلامی
غیرمسلمانان در کشور و جامعه اسلامی، خواه به عنوان اقلیتهای مذهبی و شهروند یا به عنوان بازرگان، کاردار، سفیر و جهان گرد، در برابر امت و جامعه اسلامی یک سلسله محدودیتها و وظیفه هایی دارند که ملزم به رعایت آنهایند و حق اقامت و مصونیت همه جانبه آنان، مشروط به نگهداشت این آیینها و وظیفه هاست و در صورت سرپیچی برابر قانون مورد بازخواست قرار می گیرند.
1. حق هیچ گونه جاسوسی و توطئه و فتنه انگیزی ندارند.
2. حق هیچ گونه تعرض و مزاحمت نسبت به جان و فرزندان و مال مسلمانان را ندارند.
3. ضمن برخورداری از آزادی در احوال شخصی و برگزاری مراسم مذهبی، مانند: ازدواج، طلاق، ارث، عبادت و دیگر اعمالی که در مذهب و آیین آنها روا و جایز شناخته شده، باید حرمت حریم جامعه اسلامی را نگهدارند و در هیچ شرایطی مجاز نیستند کارهایی را که در آیین آنها جایز، ولی در شریعت اسلام ممنوع و حرام است آشکارا انجام دهند و در صورت تظاهر به این گونه رفتارهای ناهنجار اجتماعی، برابر قانون با آنها برخورد خواهد شد.
و بر مسؤولان نظام اسلامی است که با دقت و خردورزی کامل، آنچه را که به صلاح و سود جامعه و امت اسلامی است، بدون این که درحق غیرمسلمانان ظلم و اجحاف باشد، در متن قانون و قرارداد قید و شرط کنند که بی گمان به حکم لزوم وفای به شرط، نگهداشت آن مواد لازم و سرپیچی از آنها ممنوع خواهد بود. (35)
حقوق غیرمسلمانان در کشور اسلامی
گروههای غیرمسلمانی که براساس شرایط و آیینها و معیارهای پیمانی که با دولت اسلامی بسته اند وارد کشور اسلامی شوند و به تمام موارد درج شده در متن قرارداد که مورد توافق قرار گرفته است، باید پایبند باشند، تا زمانی که به عنوان شهروند و یا میهمان، چه بازرگان و یا جهان گرد، در کشور اسلامی به سر می برند و مادامی که پیمان خود را نشکسته اند و مدت قرارداد و اقامت آنان به پایان نرسیده است، در جامعه اسلامی حقوقی دارند که رعایت حقوق آنان بر دولت وشهروندان واجب است. از جمله:
1. مصونیت و امنیت همه جانبه جانی، مالی، حیثیتی و شغلی.
هیچ کس حق تعرض و مزاحمت نسبت به آنان را ندارد. اگر تعرض نسبت به آنان انجام پذیرد دولت اسلامی موظف به حفاظت از حقوق و حمایت از آنان است. دزدیدن مال آنان حرام و سبب ضمان است که باید توسط مراجع ذی صلاح قانونی حق و اموال آنان برگردانیده شود.
وسائل و ابزار کار و محل فعالیتهای اقتصادی، تحقیقاتی آنها که براساس قانون اجازه کار و تلاش گرفته اند، باید از هرگونه تعرض در امان باشد.
2. برخورداری از آزادی در انجام وظائف مذهبی و برگزاری مراسم ملی و دینی، حضور درمعابد و مراکز مذهبی، که وجود و بقای آنها از نظر قانون رسمیت دارد، مانند کنیسه و انجام فرائض و مراسم مذهبی آزاد است. البته به شرط حفظ حرمت حریم جامعه اسلامی.
3. آزادی در انجام احکام و اعمال شخصی برابر آیینی که دارند، مانند: نوشیدن شراب، خوردن گوشت خوک و... به شرط این که پنهانی و در محیطهای بسته ویژه به خودشان باشد و اما اگر آشکارا به این گونه رفتارهای ناهنجار دست زدند و در جامعه و حضور مردم مسلمان انجام دادند، برابر مقررات اسلامی با آنها برخورد می شود.
4. در دادوستد با مسلمانان و حضور در بازار تجارت و کسب آزادند و هرگونه غش و خیانت در معامله نسبت به آنان حرام و ممنوع است.
5. توهین به آنان و دشنام و ناسزاگویی به مقدسات آنان ممنوع است البته احترام به آنها به گونه ای که موجب اذیت و تحقیر مسلمانان باشد نارواست.
6. در اختلافها، نزاعها، کشمکشها و شکایتها، در محاکم قضائی اسلام، برابر دالت با آنان رفتار می شود.
یک سلسله مطالب است که در حوزه صلاح دید مسؤولیت حکومت اسلامی است، در مثل خرید و فروش زمین و یا سرمایه گذاری و تاسیس شرکتهای زراعی و صنعتی و ساختمان سازی و. .. بستگی به صلاح دید حکومت اسلامی دارد و اصل حاکم بر همه این گونه کارها و تلاشها، پاسداری از اصل بلند و والای عزت اسلامی ومصلحت مسلمانان است.
درباره پاره ای از مسائل، در کتابهای فقهی بحثهایی مطرح است که آیا غیرمسلمانان می توانند قرآن کریم و کتابهای دینی، مانند: کتابهای روائی، دعا و مناجات و... را خریداری کند و آیا می توانند پس از خرید قرآن کریم و کتابهای مذهبی، مانند حدیث، دعا و... آنها را به خارج از کشور ببرند؟ و از این گونه است، مساله ازدواج مسلمانان با زنان غیرمسلمان که در کشور اسلامی به عنوان شهروند و یا میهمان به سر می برند ازدواج دائم یا موقت که پژوهش و بررسی گسترده فقهی در این باره، نیاز به فرصت و مجال بیش تری دارد.
در این جا، از باب بیان اهمیت دادن اسلام به حقوق غیرمسلمانان در جامعه و کشور اسلامی،به پاره ای از فروع نیز اشاره می شود:
الف. اگر مسلمانی مالی را از کافری که در پناه کشور اسلامی زندگی می کند، از بین ببرد، ضامن است، در مثل، خوک یک ذمی را بکشد و یا شراب ذمی را بریزد، با فرض این که به گونه آشکار، شراب نمی نوشیده و گوشت خوک نمی خورده است.
اگر مالی را از کافر ذمی یا کافری که در امان دولت اسلامی به سر می برد، غصب کند، ضامن است و باید آن را به صاحبش برگرداند.
شیخ جعفر کاشف الغطاء می نویسد:
«ولو قتل ممن یستحل الخنزیر خنزیرا او اراق خمرا مع تسترهم ضمن قیمته عندهم ولا شیئ مع التظاهر ولو غصبهم وجب رده.» (36) اگر فردی شراب و خوک کافری را که خوردن و نوشیدن آن برابر آیین خود، حلال می داند و برای شراب و خوک ارزش قائل است، از بین ببرد ضامن است و باید قیمت خوک و شراب را برابر نرخ گذاری آنان پرداخت کند. اما اگر تظاهر کرده باشد، ضامن نیست و نیز اگر مالی را از کافر غصب کند، پس دادن آن واجب است.
ب. «من دخل دارا بامان او مهادنة فلایغتال وان انتقض عهده بل یبلغ المامن.» (37) هرگاه کافری به استناد پیمان امان یا صلح وارد کشور اسلامی شد، مصونیت دارد و هیچ کس حق ندارد او را غافل گیر کند و به جانش آسیب برساند، هر چند که پیمانش را شکسته باشد، بلکه باید او را صحیح و سالم به کشورش برگردانند.
ج. «لوعقدالامان لیکن فی دارالاسلام صح فلو عاد الی دارالحرب فان کان لتجارة او رسالة او تنزه و فی نیته العود فالامان باق وان کان للاستیطان بدار الحرب بطل الامان فی نفسه دون ما له... ولو طلبه بعث به الیه.» (38) اگر غیرمسلمانی [کافر حربی] با مسلمانان، یا دولت اسلامی پیمان ببندد که در کشور و سرزمین اسلام اقامت گزیند، این پیمان و قرارداد صحیح و معتبر است. اگر کافری، پس از پیمان و مدتی اقامت درکشور اسلامی، به کشور خود برگردد، اگر برای تجارت یا ابلاغ پیامی و یا تفریح و تفرج باشد و قصد داشته باشد که دوباره به کشور اسلامی بازگردد، آن پیمان و قرارداد صلح و امان به قوت و اعتبار خود باقی است و هر قت خواست بازگردد، درامان است و اما اگر به قصد زندگی در کشور کفر برگشته است، پیمان امان نسبت به خود او باطل و بی اعتبار است و اما اگر مالی وثروتی در کشور اسلامی از خود به جای گذاشته است، مال وثروت او در امان خواهد بود و چنانکه توسط پیام درخواست برگردانیدن اموال خود را کند، باید اموال او، برگردانده شود.
وظیفه مسلمانان در کشورهای غیر اسلامی : آنچه بازگو شد، مربوط به احکام غیرمسلمانا در کشور اسلامی بود. حال اگر فردی یا گروهی از مسلمانان به عنوان بازرگان، دانشجو و یا جهان گرد به کشورهای غیر اسلامی سفر کنند و برابر قانون رسمی کشور کفر در آن جا بسر می برد، همان گونه که آن کشور و دولت وظیفه دارد حقوق مسلمانان شهروند و یا مهمان را رعایت کند، مسلمانان نیز وظیفه دارند برابر قانون رسمی آن کشور رفتار کنند و از هرگونه سرپیچی بپرهیزند. اینک نظر خوانندگان محترم را به ذکر چند نمونه فقهی در این باره جلب می کنیم:
1. مسلمانانی که با اجازه نامه قانونی و دریافت ویزا وارد یک کشور غیراسلامی شوند، وظیفه دارند برای مال و ثروت آن دولت و ملت احترام قائل شوند و هر نوع استفاده غیر قانونی مانند سرقت اموال و یا نپرداختن اجاره و... حرام است:
«ولو دخل المسلم دار الحرب مستامنا فسرق وجب اعادته سواء کان صاحبه فی دارالاسلام او دار الحرب.» (39) هرگاه مسلمانی بر اساس توافق و امضای قرارداد وارد کشور غیراسلامی شود و از غیرمسلمانان مالی را بدزدد، واجب است آن مال را به صاحبش برگرداند، خواه صاحب مال ساکن کشور اسلامی باشد، یا ساکن کشورغیر اسلامی.
بنابراین بازرگانان، دانشجویان و یا جهان گردان مسلمان که برابر قانونهای شناخته شده بین المللی و بین الدولی وارد کشورها غیراسلامی می شوند، به هیج روی، حق سوء استفاده از اموال آنان را ندارند و هرگونه دزدی و خیانتی حرام و موجب ضمانت است.
یا از باب این که پذیرفتن ویزای اقامت در یک کشور در حکم تعهد به نگهداشت قانون و سرپیچی و خیانت نکردن از مقررات آن کشور است. بنابراین، خلاف تعهد عمل کردن خیانت و حرام است، یا از باب این که این گونه رفتارهای ناهنجار اجتماعی، غلول و غدر به شمار می آیند که انجام آن از هیچ فردی در هیچ شرائطی پذیرفته نیست. (40)
در میان بعضی از مراجع تقلید معاصر، در مساله یاد شده اختلاف نظر است. (41)
2. «ولو دخل المسلم دارالحرب بامان فاقترض مالا من حربی و عاد الینا ودخل صاحب المال بامان ففی المنتهی کان علیه رده الیه لان مقتضی الامان الکف عن اموالهم، قلت هو کذلک و ان لم یدخل المقرض الینا.» (42)
اگر مسلمانی براساس پیمان امان وارد کشور غیر اسلامی شود و از کافر حربی، مالی را وام بگیرد و به کشور اسلامی بازگردد و آن کافر حربی نیز، به حکم پیمان امان به کشور اسلامی سفر کند، علامه در منتهی حکم کرده است: باید آن مسلمان بدهی کافر را به او بپردازد زیرا مقتضای پیمان امان، احترام به اموال کافران است.
صاحب جواهر می گوید: که اگر کافر به کشور اسلامی نیاید و از کشور خود طلب خود را درخواست کند، باید مسلمان قرض او را بپردازد.
و علامه حلی در منتهی (44) این فرع را مطرح کرده و حکم به لزوم ادای بدهی کرده اند! از این گونه دیدگاههای فقهی استفاده می شود که اگر مسلمانی به عنوان بازرگان، دانشجو و یا جهان گرد با دریافت ویزا و برابر قانون وارد کشور غیر اسلامی شود، خود دریافت گذرنامه و روادید، به منزله پذیرفتن پیمان و تعهد به مواد درج شده درگذرنامه و پایبندی به رعایت قانونهای آن کشور به شمار می آید و از جمله وظیفه دارد احترام اموال آنان را نگهدارد و این یک حکم شرعی است، نه تنها به خاطر پرهیز از متهم نشدن مسلمانان به خیانت و دزدی، که اگر ممکن باشد مال آنها را بردارد بدون این که کسی متوجه شود و تهمت خیانت و دزدی بزند، مال آنان احترام نداشته باشد.
آداب معاشرت و همزیستی با غیرمسلمانان
آیین مقدس اسلام، درتمامی آموزه ها و برنامه های عبادی، سیاسی، فردی و اجتماعی و جهانی خود، آگاهی بخشی آزادی، سعادت و خوشبختی همه جانبه انسانها را در گستره گیتی آرزو و دنبال می کند.
در بخش سیاست خارجی و روابط و مناسبات بین المللی و بازگذاری باب گفت وگو بین ملتها، دولتها و تمدنها نیز در حقیقت دنبال عینیت بخشیدن به این آرمان بزرگ است.
جهت گیری و سمت و سوی برنامه های قرآنی، فراهم سازی زمینه بلوغ و رشد عقلانی بشر و بازگشت به فطرت توحید و تواضع در برابر حقیقت هستی است.
از این روی، در روابط بین المللی، افزون بر تاکید بلیغ نسبت به پایبندی و پایداری در برابر پیمانها و بایستگی نگهداشت حقوق همه انسانها و حاکمیت عدالت اجتماعی و پرهیز از هرگونه تجاوز و خیانت، پیروانش را در ارتباط با دیگرملتها، به یک سلسله برخوردهای اخلاقی اجتماعی و تربیتی سفارش کرده است.
به حکم تجربه و شواهد بسیار تاریخی، بر اثر این گونه رفتارهای انسان دوستانه و اخلاقی اسلام، چه بسیار انسانهای حقیقت جویی که از ژرفای جانشان آیین پاک اسلام و معارف حیات بخش قرآن را با کمال علاقه و نهایت اخلاص، بدون دخالت هیچ گونه عنصر جبری پذیرفتند و تا پایان زندگانی در برابر حقیقت هستی و آیین مقدس اسلام تواضع و فروتنی نشان دادند.
اینک در بخش پایانی این نوشتار، به گونه فشرده به پاره ای از دستورهای اخلاقی و برنامه های تربیتی اسلام در ارتباط و برخورد با غیرمسلمانان اشاره می کنیم، هرچند به نظر ما این بخش از معارف بلند اسلامی، تحت عنوان آداب معاشرت با غیرمسلمانان، خود نیازمند نوشتار مستقلی است.
روابط انسان دوستانه با غیرمسلمانان
1. احسان و نیکی: اسلام دین رحمت و محبت و نیکی و عدالت است. غیرمسلمانان نیز در صورتی که اهل ظلم و تجاوز علیه دیگر افراد بشر نباشند و به نظم و امنیت جامعه انسانی اخلال نرسانند و با ضدیت با اسلام و مسلمانان، به فتنه انگیزی وتوطئه نپردازند، از آن جهت که انسانند، مشمول رحمت و عدالت قرار دارند و می توانندمانند یک انسان از مزایای اخلاق و محبت و نیکی اسلامی بهره مند شوند.
«لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم. ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین.» (45)
خداوند شما را باز نمی دارد نسبت به غیرمسلمانانی که در دین با شما نمی جنگند و شما را از دیارتان بیرون نرانده اند، از این که در حق آنان نیکی بورزید و با عدالت و قسط با آنان رفتار کنید.
حضرت امیر علیه السلام در عهدنامه مالک اشتر چنین سفارش می کند.
واشعر قلبک الرحمة للرعیة والمحجة لهم واللطف بهم. ولاتکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان.
اما اخ لک فی الدین
او نظیر لک فی الخلق.» (46)
رحمت، محبت و لطف در حق مردم را که به عنوان رعیت در حوزه حکومت تو زندگی می کنند، به قلب و جانت بپوشان و چنین مباش که از فرصت قدرت حکومت برای تباه کردن حقوق مردم سودبری [رحمت و محبت را در حق همه مردم رعایت کن] زیرا مردم دو گروهند: یا مسلمان و برادران دینی تو هستند و یا غیرمسلمانند که همانند شما انسان هستند [و دارای حقوق].
آری این گونه دستورهای رفتاری اسلام، با همه انسانها حتی غیرمسلمانان، جزء مثل علیا و نمونه های بلند منحصر به فرد آیین پاک اسلام هستند.
گفتار و رفتار پسندیده: در ارتباط و معاشرت با انسانها، حتی غیرمسلمانان، گفتار و رفتار پسندیده و انسانی براساس احترام به شخصیت انسانها، جزء برنامه های تربیتی اسلام است.
«قولوا للناس حسنا.» (47)
بامردم گفتار نیکو داشته باشید.
این یک قاعده و قانون اخلاقی و اجتماعی است. در گفت وگوهای علمی، اعتقادی و در سلوک اجتماعی درخرید و فروش و سؤال و جواب، در همه زمینه ها، با همه افراد از جمله غیرمسلمانان ساکن در جامعه اسلامی، به عنوان شهروند یا میهمان و یا در خارج از جامعه اسلامی، باید نیکو سخن گفت و ادب در گفتار را نگهداشت.
ان جالسک یهودی فاحسن مجالسته.» (48)
اگر فرد یهودی با تو همنشین شد، همنشینی او را نیکو بدار و حق همنشینی را نگهدار.
دوستی با غیرمسلمان: علامه مجلسی در بحار از کتاب توحید شیخ صدوق چنین نقل کرده است:
«کان لرسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: صدیقان یهودیان قد آمنا بموسی رسول الله(ع) و اتیا محمدا رسول الله صلی الله علیه وآله. و سمعا منه وقدکانا قرا التوراة و صحف ابراهیم(ع) و علما علم الکتب الاولی فلما قبض الله تبارک و تعالی رسوله اقبلا یسالان عن صاحب الامر بعده.» (49) رسول خدا دو دوست یهودی داشت که به خدمت ایشان می آمدند و درباره تورات و دیگر کتابهای آسمانی از وی مطالب می آموختند. پس از رحلت رسول خدا، از جانشین او می پرسیدند و سراغ او را می گرفتند.
«حضرت امیر(ع) روزی در حال سفر، با یک غیرمسلمانی که [به عنوان ذمی] در کشور اسلامی زندگی می کرد، همسفر شد. ذمی پرسید: مقصد شما کجاست؟
امام فرمود کوفه می روم. مقداری از راه مشترک ر ا با هم پیمودند. سر دو راهی شخص ذمی به مسیر اصلی خود ادامه داد. در این هنگام دید رفیق و همراهش نیز، همراه او می آید.
ذمی، با کمال تعجب پرسید: مگر نگفتی که می خواهی کوفه بروی؟ حضرت جواب داد چرا.
ذمی پرسید: پس چرا به این سوی می آیی؟ راه کوفه از آن طرف است.
امام فرمود: راه کوفه را بلدم و لکن می خواهم حق دوستی و همسفری با تو را ادا کنم. پیامبر ما مسلمانان را چنین تربیت کرده است که هرگاه دو نفر در یک راه با یکدیگر همسفر شدند، هنگام جدایی، او را همراهی کنیم.
ذمی گفت: عجب این دستور پیامبر شماست؟ آری. این است رمز نفوذ و قدرت معنوی پیامبر شما در میان مردم که این چنین مردم را علاقه مند به خودش کرده است.
اعجاب و تحسین آن غیرمسلمان وقتی به اوج رسید که برایش معلوم شد این رفیق مسلمانش، خلیفه وقت، اولین شخصیت بزرگ جهان اسلام، علی بن ابی طالب بوده است، وقتی آن غیرمسلمان چنین اخلاق پسندیده و رفتار انسانی و شایسته ای را از یک مسلمان، مشاهده کرد، با کمال افتخار و علاقه اسلام آورد.» (50) آری این گونه رفتارهای پسندیده و کریمانه رسول خدا و اولیای دین و مسلمانان در برخورد و معاشرت با غیرمسلمانان بوده که قلبها و روحها را شیفته و شیدای اسلام عزیز کرده است.
خودداری از برخوردهای توهین آمیز:
«عبدالله بن سنان می گوید: در محضر امام صادق(ع) بودیم کسی به یک نفر مجوسی نسبت ناروا داد. امام(ع) او را نهی کرد و فرمود: ساکت باش.
وی، برای توجیه کار خود و عذرتراشی گفت: این مجوس کسی است که با مادر و خواهرش رابطه جنسی دارد.
امام فرمود: این عمل در دین آنان ازدواج و امری قانونی شمرده می شود.» (51)
«ابوالحسن حذاء می گوید: خدمت امام صادق(ع) بودم کسی از من پرسید: راستی بدهکار شما چه کرد؟ [آیا بدهی شما را پرداخت کرد یا نه]
من در جواب گفتم: او فرزند زن بدکاره ای است.
امام صادق(ع) به من نگاه بسیارخشمگینانه ای کرد.
عرض کردم: فدایت شوم بدهکار من مردی است مجوسی که مادر او خواهر اوست; یعنی پدر او با دخترش ازدواج کرده است که آن زن، هم مادر این شخص به شمار می رود و هم مادر او.
امام فرمود: آیا این عمل در دین آنها ازدواج قانونی به شمار نمی آید.» (52)
امام صادق علیه السلام می فرماید: رسول خدا مردم را بازداشت که درباره کنیزان سخن و نسبت ناروا دهند و فرمود:
«لکل قوم نکاح.» (53)
هر ملتی بر اساس قانونی که دارند، ازدواج دارند.
در روایات باب ارث نقل شده است که حضرت امیر(ع) بر اساس قانون مجوس، ارث آنان را تقسیم می کرد. اگر مردی با مادرش یا خواهرش یا دخترش ازدواج کرده بود و آن زن می مرد از دو جهت به مرد ارث می داد: یک ارث به عنوان این که زن این مرد بوده است و ارث دیگر به جهت این که مادر یا دختر این مرد بوده است. (54)
حفظ روابط عاطفی و انسانی با فامیلهای غیرمسلمان: از روایات و بابهای گوناگون کتابهای فقهی استفاده می شود که در صدر اول اسلام، معاشرت و همزیستی بین مسلمانان و غیرمسلمانان عمل بسیار رایجی بوده است. بویژه از نظر خانوادگی و فامیلی بسیار اتفاق می افتاد که از زن و شوهر کافر یکی از آن دو اسلام می آورد و دیگری بر کفر باقی می ماند. گاهی زن مسلمان می شد مرد به کفر باقی می ماند و گاهی به عکس، مرد اسلام می آورد و زن بر کفر باقی می ماند. گاهی مرد مسلمان با زن غیرمسلمان ازدواج موقت می کرد و از آن دو فرزند متولد می شد. فرزندان پس از بلوغ، گاهی بر کیش آباء و اجدادی باقی می ماندند. و گاهی در خانواده غیرمسلمان، بعضی از اعضای خانواده مشرف به شرف اسلام می شدند و... این جا بود که دهها مساله شرعی و فقهی مطرح می شد: نجاست و پاکی، محبت و دوستی و رابطه و صله رحم و...
جالب است که به حکم آیات و روایات و فتوای فقها وحفظ ارتباط عاطفی و انسانی با خانواده و فامیلهای غیرمسلمان، به عنوان صله رحم واجب اعلام شده است. (55)
ثقة الاسلام کلینی، در کافی از معاویة بن وهب نقل می کند:
«زکریا بن ابراهیم، مردی نصرانی بود و به توفیق الهی مشرف به شرف اسلام شد، در مراسم حج، خدمت امام صادق(ع) رسید و شرح حال کرد که: من نصرانی بودم و اینک مسلمان شده ام و اما پدر و مادرم و خانواده و فامیلهایم به نصرانیت باقی هستند و مادر پیری دارم نابینا، آیا می توانم با آنان زندگی کنم؟
امام فرمود: اشکالی ندارد و در حق مادرت بسیار نیکی کن و به وضع او، بیش تر رسیدگی کن.» (56)
شهید اول در قواعد به نقل بحارالانوار، اظهار می دارد:
«بر الوالدین لایتوقف علی الاسلام لقوله تعالی: ووصینا الانسان بوالدیه حسنا و ان جاهداک لتشرک بی مالیس لک به علم فلاتطعهما و صاحبهما فی الدنیا معروفا.» (57)
نیکی و احسان در حق پدر و مادر، مشروط به اسلام نیست. برخورد نیکو و پسندیده با پدرو مادر واجب است، اگر چه کافر و مشرک باشند.
کمکهای مالی به غیرمسلمانان: در بخشهای گوناگون از مباحث فقهی، مانند بحث وقف، وصیت، و نذر و صدقه و... فقها تصریح کرده اند که کمک مالی به غیرمسلمانان برای برآوردن نیازهای زندگی آنها از نظر شرعی، اشکالی ندارد.
الف. وقف: شرح صدر، سعه نظر، جامع بودن اسلام و همگانی و همیشگی بودن آن، ایجاب می کند که جهانی بیندیشد و سراسر گیتی را عائله و مشمول لطف و رحمت خود بداند.
چنانکه رسول گرامی چنین دینی، رحمة للعالمین، معرفی شده است.
از این روی وقف; یعنی اختصاص بخشی از سرمایه و ثروت، به جامعه بشری، اعم از مسلمانان و کافر ذمی و حربی، تا وقتی که کمک بر گناه و ترویج شرک و ظلم نباشد جایز است و آیه کریمه: «لاینهاکم الله » گواه آن است. (58)
درباره مشروع بودن وقف بر کافران، چه کتابی و یا غیرکتابی، حربی و یا ذمی و فامیل و یا بیگانه، بین فقیهان بحثهائی مطرح است و شماری از باب این که وقف بر کافران، نشانه دوستی با آنان است، بویژه نسبت به کافران حربی، مشروع بودن وقف بر آنان اشکال کرده اند.
ولکن صاحب جواهر می نویسد:
«عن کثیر من القدما اطلاق جوازه علی الکافر بل عن مجمع البیان الاجماع علی جواز ان یبر الرجل علی من شاء من اهل الحرب قرابة کان او غیر قرابة.» (59)
بسیاری از فقیهان پیشین، وقف بر کافر ر ابه گونه مطلق جایز شمرده اند، بلکه طبرسی در مجمع البیان، ادعای اجماع کرده است که شخص مسلمان، می تواند با وقف، نیکی و احسان کند در حق هر کافر حربی که بخواهد، چه از فامیلهای وی باشند یا نباشد.
آن گاه صاحب جواهر، دلیلهای تقویت این دیدگاه را بیان می کند و از دلیلهای مخالفان پاسخ می دهد.
صاحب جواهر، در نتیجه، بین وقف بر کافر حربی و کافر ذمی فرق می گذارد. وقف بر حربی را اشکال می کند اما وقف بر کافر ذمی را جایز می داند، چه خویش، چه بیگانه. (60)
امام در تحریرالوسیله، ضمن درنگ و خودداری از اظهار نظر روشن نسبت به وقف بر کافر حربی و مرتد فطری، درباره جایز بودن وقف بر کافر ذمی، ومرتد ملی بویژه اگرخویش وقف کننده باشد می نویسد:
«الظاهر صحة الوقف علی الذمی و المرتد لاعن فطرة سیما اذا کان رحما.» (61)
برابر آنچه از دلیلها ظاهر می شود، وقف بر کافر ذمی و مرتد ملی، بویژه اگر کافر با انسان نسبت رحمی و فامیلی داشته باشد، جایز و صحیح است.
آقای خوئی در منهاج الصالحین می نویسد:
«یجوز وقف المسلم علی الکافر فی الجهات المحللة.» (62)
وقف شخص مسلمان بر کافر، برای کارهای حلال، جایز است.
ب. وصیت: صاحب جواهر، در بحث وصیت، پس از شرح دیدگاه محقق صاحب شرائع، مبنی بر جایز بودن وصیت در حق کافر ذمی، چه فامیل باشد و چه بیگانه و ممنوع بودن وصیت در حق حربی، چه فامیل باشد و چه بیگانه و پس ازآنکه دلیلهای هر یک از دو دیدگاه صاحب شرائع را به شرح بازگو می کند، می نویسد:
«ومما عرفت یظهر لک قوة القول بالجواز مطلقا من غیر فرق بین الحربی وغیره والقریب وغیره.» (63) از آنچه تحقیق کردیم آشکار شد که دیدگاه جایز بودن وصیت در حق کافران به طورمطلق قوی است، خواه کافر حربی باشد، یا ذمی، فامیل باشد، یا بیگانه.
امام در تحریر الوسیله، ضمن جایز و صحیح شمردن وصیت برای کافر ذمی و مرتد ملی (در صورتی که مال مورد وصیت از چیزهایی نباشد که کافر نمی تواند آن را مالک شود، مانند: قرآن) در درستی وصیت برای کافرحربی نظر و تامل دارد. (64)
آقای خوئی در منهاج الصالحین، وصیت برای کافر را به طور مطلق صحیح می داند، چه کافر ذمی باشد، یاحربی، فامیل باشد، یا بیگانه. (65)
باری آنچه مورد نظر این نوشتاراست توجه دادن به مهرورزی و مهربانی فراگیر اسلامی به همه ملتها، حتی غیرمسلمانان است و آیات و روایاتی که در استدلال بر این مطالب فقهی مورد استناد قرار گرفته بسیارجالب توجه است، اما از نظر فتوایی هرکس وظیفه دارد، برابر فتوای مرجع تقلید خود عمل کند.
ج. صدقه: فقیهان و شماری از مراجع تقلید مانند امام، صدقه دادن به غیرمسلمان نیازمند را جایز می دانند. (66)
یادآوری: چنانکه اشاره شد، بحث از جایز بودن وقف، وصیت و صدقه به کافران در صورتی است که منظور و هدف انسانی و خیرخواهانه در کار باشد و اختصاص بخشی از ثروت و مال به کافران به انگیزه برآوردن نیازهای فردی، خانوادگی، بهداشتی، غذایی، مسکن و... باشد، اما گر سبب تقویت عقیده و کمک به فکر و اندیشه آنان شود، این از مصادیق کمک بر گناه وترویج شرکت است و ممنوع.
صاحب جواهر با توجه به این مطلب می نویسد:
«هذا کله فی الوقف علیهم انفسهم من حیث انهم من بنی دام و یمکن تولد مسلم منهم بل یمکن صیروراتهم مسلمین بخلاف ما لو وقف علی الکنایس و البیع التی هی معابدهم فانه لم یصح بلاخلاف اجده فیه لکونه اعانة لهم علی ماهو محرم علیهم.» (67)
آنچه درباره جایز بودن وقف بر غیرمسلمانان مطرح شد، در صورتی است که وقف در راه نیازهای شخصی و انسانی آنان هزینه شود و به انگیزه کرامت ذاتی انسانها باشد و به انگیزه ای عقلائی و اسلامی دیگری مانند: این که اینان زنده بمانند شاید مسلمانی از آنان متولد شود یا خوداینان بر اثر دیدن این مهرورزیها اسلام بیاورند. و اما اگر وقف به هدف ساختن و آبادانی مراکز عبادت آنان باشد، ترویج شرک است و بدون هیچ اشکالی جایز نیست; زیرا این گونه وقفها کمک بر گناه است و ناروا.
د. پذیرفتن هدیه از غیرمسلمانان: شیخ صدوق از علی(ع) نقل می کند:
«کسری پادشاه ایران، هدیه ای برای رسول خدا فرستاد و حضرت هدیه او را پذیرفت. و نیز قیصر، پادشاه روم، به پیامبر اسلام هدیه داد و رسول خدا پذیرفت. و دیگر پادشاهان برای رسول خدا هدایایی فرستادند و رسول خدا(ص) هدایای آنان را پذیرفت.» (68)
علامه مجلسی می نویسد:
«زردشتیان، در روز عید نوروز، جامهای سیمین و نقره ای پر از شکر و شیرینی برای حضرت امیر(ع) هدیه آوردند و حضرت، هدیه های آنان را پذیرفت و آن را به جای جزیه و خراج حساب کرد و بین اصحابش تقسیم کرد.» (69)
فلسفه روابط
در بخش پایانی مساله معاشرت و همزیستی انسان دوستانه و خیرخواهانه با غیرمسلمانان، توجه به این حقیقت ضروری است:
طرفداری از ایجاد روابط و مناسبات با دولتها و ملتها وتلاش برای ایجاد و جو تفاهم و صلح و آرامش جهانی و همزیستی انسان دوستانه و خیرخواهانه با همه دنیاو احترام به آداب و رسوم غیرمسلمانان، نه به معنای پذیرش و اعتقاد به حق بودن آنان است و نه به معنای شک در حق بودن اسلام و یا اعتقاد به حق بودن ادیان وعقاید گوناگون، بیش از یک دین و عقیده و نه به معنای بی تفاوتی در برابر ادیان و مکتبها و یا بی اعتقادی به حقیقت دین و شریعت است، بلکه سخن در این است:
نخست آن که: نادیده گرفتن یک سلسله واقعیتهای انکار ناپذیر اجتماعی در جهان، خطای بزرگی است. ما چه بخواهیم یا نخواهیم، درجهانی که ما زندگی می کنیم، ملتها و دولتهایی با فرهنگ و تمدنهای ویژه به خود وجود دارند. این یک واقعیت انکارناپذیر است و آنچه اسلام آن را آرزو و آرمان بزرگ ونهائی می داند به عنوان یک حقیقت، عبارت است از : حاکمیت دین و دولت واحد جهانی و برچیده شدن بساط همه مکتبها، دولتها. هدف نهایی اسلام یک سان سازی فرهنگهاو تمدنها و تشکیل امت و دولت یگانه جهانی، با حاکمیت تعالیم قرآنی است.
لکن، باید پذیرفت که از واقعیت و آنچه هست تا حقیقت و آنچه باید باشد، فاصله بسیار است و صد البته بر اساس برهان قویم عقلی که مجال طرح آن نیست، این فاصله برچیده خواهد شد. اما با شیوه خاص و روشی که اسلام در پیش گرفته است.
دو دیگر: پذیرش صلح و امضای پیمانها و توافقنامه ها برای ایجاد جو تفاهم و آرامش جهانی و تاکید بر پایبندی و پایداری نسبت به پیمانها در برخورد با هم پیمانان، هیچ گاه نه به معنای نادیده گرفتن اختلافهای اعتقادی، فکری، فرهنگی و مکتبی است و نه به معنای بی احتیاطی و هوشمندی را از دست دادن و دشمنان بالقوه و هم پیمانان بالفعل را دوست صمیمی دانستن. بلکه حفظ احتیاط و هوشمندی در برخورد با هم پیمانان غیرمسلمان و خود را نباختن و هضم نشدن در فرهنگ آنان و هرگونه سلطه پذیری را نفی کردن، همواره مد نظر و مورد توجه است.
شدت و غلظت و قوت و قدرت در برابر دشمنان تجاوزگر، در قرآن بسیار بسیار، مورد تاکید قرار گرفته است.
«اشداء علی الکفار.» (70)
«و لیجدوا فیکم غلظة.» (71)
«و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه.» (72)
و دهها آیه دیگر از این گونه، در برابر کافران حربی و متجاوز و بر هم زننده نظم و آرامش جهانی، همیشه نصب العین مسلمانان است و باید همواره این روحیه سلحشوری و قدرت مندی در برخورد با متجاوزان را، در خود آماده و مهیا داشته باشند.
اصل حفظ هوشمندی و نگهداشت احتیاط در برخورد با غیرمسلمانان هم پیمان، چه به عنوان اقلیتهای مذهبی و شهروند یا به عنوان مستامنین و معاهدین و مهمان، همواره زنده و حاکم است.
و اما هیچ یک از این اصول ترقی و زنده اسلامی، مانع از داشتن روابط حسنه و انسان دوستانه نمی شود.
سه دیگر: روح و جان این آموزه های بلند و سیاستهای دقیق اسلامی، تحقق بخشیدن به آن آرمان بلند اسلام است که هدف و فلسفه آفرینش انسان به شمار می آید.
پی نوشتها:
1. سوره «اسراء»، آیه 70.
2. «نهج البلاغه »، صبحی صالح، نامه 53.
3. سوره «مائده »، آیه 2 و 9.
4. تفسیر «المیزان »، علامه طباطبایی، ج 9/187-188.
5. سوره «مائده »، آیه 1.
6. سوره «اسراء»، آیه 34.
7. سوره «رعد»، آیه 25.
8. سوره «توبه »، آیه 4.
9. سوره «توبه »، ایه 7.
10. سوره «انفال »، آیه 56-58.
11. تفسیر «المیزان »، ج 5/158-160; ج 9/184-190.
12. «نهج البلاغه »، صبحی صالح، نامه 63.
13. «نهج البلاغه »، صبحی صالح، نامه 53.
13. همان مدرک.
14. «مبسوط »، شیخ طوسی، ج 2/15.
15. همان مدرک/58.
16. «تذکرة الفقهاء»، ج 1/415.
17. همان مدرک.
18. «منتهی المطلب » ، ج 1/916; «تذکرة الفقهاء»، ج 1/415-417.
19. «منتهی المطلب »، ج 2/914-980.
20. «جواهر الکلام »، ج 21/294 و 312.
21. تفسیر «مجمع البیان »، سوره توبه ذیل آیه 3; تفسیر «المیزان »، ج 9/154.
28. «جواهر الکلام »، ج 21/78.
29. «مبسوط »، ج 2/56; «جواهر الکلام »، ج 21/313.
24. «جواهرالکلام »، ج 21/78 و 79; «بحارالانوار»، ج 75/289; «اصول کافی »، ج 2/337.
25. «کشف الغطاء»، شیخ جعفر 383/; «بحارالانوار»، ج 75/289; «مرآت العقول »، ج 10/322; شرح ملاصالح مازندرانی کافی، ج 9/373 و 406.
26. «الذریعه »، آقا بزرگ تهران، ج 10/165، ماده رحله; ج 12 ماده سفرنامه.
27. سوره «توبه »، آیه 6.
28. «مبسوط »، ج 2/14.
29. «منتهی المطلب »، ج 2/914.
30. «تذکرة »، ج 1/414.
31. «منتهی المطلب »، ج 2/914; «تذکرة الفقهاء»، ج 1/414.
32. «کشف الغطاء»397/; «جواهر الکلام »، ج 21/97; «مبسوط »، ج 2/51.
34. «مبسوط »، ج 2/51.
35. «مبسوط »، ج 2/14 و 34; «جواهر الکلام »، ج 21/265; «تذکره »، ج 1/447; «تحریر»، ج 2/137; «منتهی المطلب »، ج 2/917; «کشف الغطاء»/400.
36. «کشف الغطاء/401.
37. «تذکرة الفقها»، ج 1/451.
38. «تحریر الاحکام »، ج 2/137.
39. «جواهر الکلام »، ج 21/107، متن شرایع.
40. «مبسوط »، ج 20/16; «منتهی المطلب »، ج 2/917; «جواهر الکلام »، ج 21/107.
41. «صراط النجاة »، ج 1/446-441، استفتاءات آقای خوئی و شیخ جواد تبریزی.
42. «جواهر الکلام »، ج 21/107; «مبسوط »، ج 2/16; «منتهی »، ج 2/97.
43. «مبسوط »، ج 2/16.
44. «منتهی »، ج 2/917.
45. سوره «ممتحنه »، آیه.
46. «نهج البلاغه »، نامه 53.
47. سوره «بقره »، آیه 83.
48. «بحارالانوار»، ج 87/172 و 188; ج 74/152.
49. «بحارالانوار»، ج 10/171-172.
50. «اصول کافی »، ج 2/670; «داستان راستان »، ج 1، داستان هشتم; «قرب الاسناد» 10/; «بحارالانوار»، ج 74/157; «وسائل الشیعه »، ج 8/493.
51. «فروع کافی »، ج 5/574; «وافی »، ج 11/293.
52. «فروع کافی »، ج 7/239، ح 3; «تهذیب »، ج 10/75، ح 2.
53. «تهذیب »، ج 7/472.
54. «روضة المتقین »، ج 11/400.
55. سوره «عنکبوت »، آیه 8; سوره «لقمان »، آیه 14-15.
56. «بحارالانوار»، ج 74/53.
57. همان مدرک/38.
58. فصلنامه «وقف میراث جاویدان »، شماره 14/7، برگرفته از وقف نامه آقای جوادی آملی.
59. «جواهر الکلام، ج 28/32.
60. همان مدرک 33/ 34.
61. «تحریر الوسیله »، امام خمینی، ج 2/63، مساله 38.
62. «منهاج الصالحین »، ج 2/241، مساله 1148.
63. «جواهر الکلام »، ج 28/367.
64. «تحریرالوسیله »، ج 2/85.
65. «منهاج الصالحین »، ج 2/219.
66. «استفتاءات امام خمینی »، ج 1.
67. «جواهر الکلام »، ج 28/34-35.
68. «من لایحضره الفقیه »، ج 3/300.
69. «بحارالانوار»، ج 41/118; «المناقب »، ج 1/315.
70. سوره «فتح »، آیه 29.
71. سوره «توبه »، آیه 123.
72. سوره «انفال »، آیه 60.